اشاره:
به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت فیلسوف متفکر، علامه شهید آیت الله مرتضی مطهری (قدس سره) نشست علمی با موضوع: «اندیشههای شهید مطهری و تمدن نوین اسلامی» با همکاری مرکز مدیریت حوزههای علمیه، بنیاد شهید مطهری و جمعی از مراکز علمی و فرهنگی حوزوی، چهارشنبه ۱۱ اردیبشهت ۹۸ در سالن همایش های مدرسه عالی دارالشفاء برگزار شد. در این همایش، حضرت آیت الله العظمی سبحانی به عنوان مهمان ویژه نشست، به سخنرانی در مورد شخصیت آیت الله مطهری پرداختند و آیت الله اعرافی و حجت الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا نیز در مورد جایگاه شهید آیت الله مطهری مباحثی ارائه فرمودند.
شهید مطهری و نگاه تمدنی به اسلام
حضرت آیت الله اعرافی
بسم الله الرّحمن الرّحیم. قبل از آنکه پیرامون شخصیت استاد و موضوعی که در ارتباط با تمدن نوین اسلامی مطرح شده است چند نکته عرض کنم، لازم میدانم روز و هفته معلم را گرامی بدارم. اینکه این روز و این هفته به نام این استاد بزرگ و معلم شهید متبرک است مایه افتخار است. این روز و این هفته را به اساتید گرامی و بزرگوار حوزه و همه معلمان و مربیان تبریک میگوییم. امیدواریم انشاءالله راه و رسم، سبک و شیوه استادی استاد شهید مطهری ـ که حقیقتاً نمونه و یگانه بود ـ در حوزه، دانشگاه و آموزش و پرورش مورد عنایت قرار گیرد. سبک و شیوه استادی مطهّری حقیقتاً یک سبک ممتاز، نمونه و کمنظیر بود؛ به مواردی از آن اشاره خواهم کرد. این مناسبت را به همه معلمان، مربیان، اساتید بزرگ حوزه و دانشگاه و معلمان آموزش و پرورش تبریک میگویم.
در سال رونق تولید ملی هفته کارگر را نیز گرامی میداریم و برای آن عزیزان آرزوی توفیق داریم. امیدواریم کارگران عزیز ما بتوانند با کار و تلاش خود در مقابل هجمههای سنگین بیگانگان بایستند و توطئههای مستکبران عالم را در تحریم خنثی کنند.
در آستانه ماه مبارک رمضان لازم است مجدداً مراتب همدردی حوزه را با مردم عزیز و شریف استانهای سیلزده که حقیقتاً با رنجهای بسیار سنگینی مواجه هستند اعلام کنیم. بنده هم توفیق بازدید از این مناطق را داشتم. در بازدید هوایی خوزستان، به عمق فاجعه و آلام سنگینی که متوجه این استانها شده است کم و بیش پی میبریم. همینجا باید تشکر کنیم از همه نیروهای مسلح، بسیجیان، مسئولان، نهادها و مردم عزیز و شریف سراسر ایران که جلوهای بسیار جذاب از همبستگی اسلامی و ایمانی ارائه کردند. همه در کنار آسیبدیدگان قرار گرفتند و یک بار دیگر خاطرات دوران دفاع مقدس را تجدید کردند.
به عنوان مدیر حوزه لازم است بهطور ویژه از گروههای تبلیغی ـ جهادی و یکایک دوستان عزیز طلبه جوان، روحانیان، مدیران و استادانی که مشتاقانه در مناطق سیلزده حضور پیدا کردند و جلوهای از همبستگی و خدمتگزاری روحانیت را به ملت بزرگ نشان دادند تشکر کنم. اساتید بزرگوار، اعضای محترم جامعه مدرسین، شورای عالی، نهادهای حوزه و خیل عظیم طلاب جوان و خودجوش از قم و سراسر کشور در یک حرکت جهادی، تبلیغی، فرهنگی و خدماتی منسجم در کنار مردم قرار گرفتند. خدا را بر این نعمت هوشیاری و روح جهادی و انقلابی حوزه سپاسگزاریم. به فضل الهی و با همت دوستان عزیزمان، امروز در قم و سراسر کشور شبکهای از ستاد حوادث حوزوی داریم که در مواقع لازم فعال خواهد شد.
تأکید میکنم که باید از فرصتهای تبلیغی ماه رمضان و تابستان برای حضور در کنار مردم عزیز در روستاها و شهرها و صدها هزار نفر که در معرض این آسیب قرار گرفتند استفاده شود. تصمیماتی نیز اتخاذ شده است و انشاءالله روحانیون در قم و در سراسر کشور آن را دنبال میکنند.
پس از این مقدمات، چند نکته را در مورد استاد شهید مطهری و موضوع جلسه عرض میکنم. ابتدا به بخشی از مؤلفهها و شاخصههای شخصیت استاد اشاره میکنم و از آنجا به موضوع مرتبط با جلسه منتقل میشوم.
مهمترین شاخصههای شخصیت استاد مطهری
همه ما کم و بیش با ایشان آشنا هستیم. به نظرم چند شاخص در شخصیت این چهره بزرگ حوزوی نمایان است و من فهرستوار به اهم آنها اشاره میکنم.
صاحبنظری، اجتهاد و جامعیت
روشن است که صاحبنظری در شعب گوناگون علوم حوزوی قلهای دیریاب و رسیدن به آن کار بسیار دشواری است و در تاریخ حوزه نصیب برخی از بزرگان میشود. مرحوم شهید مطهری به خوبی و با شتاب قلههای بلند این جامعیت و صاحبنظری در علوم اسلامی را فتح کرد. ایشان در ۶۰ سالگی به شهادت رسیدند و حدود ۱۵ سال در قم بودند.
این یک افتخار بزرگ است که ایشان ذهنی وقاد و همتی بلند داشت و با این شتاب در قلمروهای گوناگون علوم اسلامی به صاحبنظری رسید. علوم پایه حوزوی نظیر فقه، اصول، فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث، رجال و … در دست ایشان بود و مراتب بالایی از صاحبنظری و اجتهاد را داشتند. خود این به تنهایی کار یک نفر نیست.
آشنایی با مکاتب فلسفی معاصر و غرب
مرحوم مطهری قبل از انقلاب، در عصری که حوزه در حصار و محدودیت بود و کمتر فضای آشنایی با تفکرات بیرونی در آن فراهم میشد، در امتداد علامه طباطبایی، امام و سایر بزرگان، با مکاتب فلسفی معاصر و غرب به خوبی و به درستی آشنا بودند. بهطوریکه برخی از شاگردان و همراهان ایشان گاهی این تعبیر را به کار میبردند که علیرغم اینکه ایشان با واسطه از فلسفههای غربی مطلع میشد ولی بهتر از ما که زبان میدانستیم میفهمید که هگل، کانت، انگلس و مارکس چه میگویند.
سرچشمه تفکرات فلسفی غرب همین هگل، کانت، دکارت، مارکس و … هستند. مرحوم مطهری نه اینکه یک روحانی سادهاندیش، کمسواد و بیمایه در علوم اسلامی باشد، بلکه ضمن برخورداری از ویژگی نخست و با آن مایه قوی و سرمایه غنی، از مکاتب و فلسفههای غربی مطلع و در بسیاری از شاخههای آن کاملاً صاحبنظر بود.
همه ما دیدهایم که وقتی ایشان اصول دیالکتیک را برای نقض و نقد مطرح میکرد گاهی سخنان ایشان از کتابهایی که دیگران در مورد ماتریالیزم و اصول دیالکتیک نوشته بودند بسیار رساتر و گویاتر بود. ما طلبههای نوجوان قبل از انقلاب دهها کتاب در این زمینه میخواندیم؛ زیرا در آن زمان دانشگاه و جامعه ما از یکسو با هجمه اندیشههای غربی و از سوی دیگر با هجمه مارکسیزم مواجه بود. شهید مطهری با تکیه بر سرمایه اصیل حوزه که سکوی هر پرش است، در فلسفهها و مکاتب غربی بهویژه حوزههای مارکسیستی به درجه بالایی از صاحبنظری رسیده بود.
آشنایی با جریانهای فکری، سیاسی، اجتماعی غرب و جهان معاصر
علاوه بر اینها، مطهری با جریانهای فکری، سیاسی، اجتماعی غرب و جهان معاصر نیز آشنا بود. هستند کسانی که از خوان اول میگذرند و به خوان دوم میرسند؛ اما کماند کسانی که مرد زمانه باشند و جریانهای فکری، سیاسی و اجتماعی معاصر خود را بشناسند. مرحوم مطهری واقعاً یک فرهنگشناس و یک سیاستشناس بینالمللی بود. جریانهای فکری ـ معرفتی را بهخوبی تشخیص میداد و مسائل اجتماعی و سیاسی را به خوبی میشناخت.
نظریهپردازی و پاسخگویی
مطهری با داشتن تمامی این سرمایهها یک نوپرداز و نظریّهساز بود. مطهّری متکلم مدافعی بود طبق حدیث امامA: «عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطونَ»، حقیقتاً یک متکلّم بسیار قوی بود که با تمام قدرت و رشادت در مقابل هجمههای سنگین غرب و مارکسیزم ایستاده بود و اندیشه اسلامی مدافعی با این عظمت در برابر هجمههای سنگین آن روزگار که هنوز انقلاب پدیدار نشده بود ـ گرچه ایشان در شعاع نهضت امام حرکت میکرد ـ نداشت. شهید مطهری در آن روزگار سخت و هجمههای بیامان، یک متکلم مدافع تمامقد از اندیشه تمدنی اسلام بود.
درعینحال ایشان یک نظریهساز و مولد اندیشههای فعال و مهاجم در عرصه تمدنی اسلام بود. اینطور نبود که با تمامی این توشهها در گوشهای به بررسی مسائل و پاسخگویی بپردازد. پاسخ هم میداد؛ کتابهای ایشان پاسخهای بسیار متقن به شبههها است. اما ایشان بسیار فراتر از پاسخگویی به شبهات حرکت میکرد و نظریهساز، نظریهپرداز و مهاجم در عرصه گفتمانی عصر جدید بود. مطهری گفتمانساز بود، مهاجم بود، فعال بود نه منفعل. در همه قلمروها حضور پیدا میکرد و آگاهانه و شجاعانه اندیشه اسلام را مطرح میکرد. هرگز به انفعال مبتلا نشد.
نگاه جامع در طیف مخاطب
ازاینجهتکه سوژههای متعدد، متنوع و بسیار هوشمندانه در کار ایشان وجود دارد. ایشان با توجه به اینکه حوزه را به خوبی دریافت کرده بود، با جهان امروز و دانشگاه و محیطهای گوناگون روشنفکری مرتبط شده بود و نیز با عموم طبقات جامعه ارتباط داشت، تنوع مخاطب را مد نظر قرار میداد.
هنرهای تبیینی، تبلیغی، تدریسی و ادبی
من در دوره نوجوانی در گوشهای در حسینیه ارگ در درس ایشان حضور مییافتم. استادی به توانمندی و هنرهای ایشان در عمرم ندیدم. جاذبه استادی، بیان شیوا، قلم زیبا و جذاب و نفوذ در عمق جان مخاطب از ویژگیهای هنرهای تبیینی، تبلیغی و تدریسی ایشان بود که جای بسط و سخن دارد. برخی گفتهاند و سخن بیربطی نیست که شهید مطهری نقطه عطفی در ادبیات فارسی حوزه بهشمار میآید. فارسی نویس در حوزه داشتیم و مرحوم علامه نیز فارسی مینوشتند اما ادب فارسی شهید مطهری، حداقل در فضای حوزه نقطه عطفی بهشمار میرود.
بنابراین هنرهای تبیینی، تدریسی، ترویجی، سخنی، قلمی، بیانی و پایهریزی یک ادبیات فارسی فخیم و روان در حوزه و در مجامع دینی، فصلی درخشان در زندگی ایشان است. در این مورد کم و بیش کار شده و جای کار بیشتر هم دارد.
وظیفه شناسی
شهید مطهری مهاجرت میکرد، در فضاهای دانشگاهی حضور مییافت، برای اسلام و اندیشه اسلام تمام شأنات خود را کنار میگذاشت، همه چیز را قربانی میکرد و در صحنه حاضر میشد. روح انقلابی همراه با زمانشناسی، متانت، شجاعت و حکمت از ویژگیهای ایشان بود. اینها ویژگیهایی است که در کمتر کسی با این شکوه جمع میشود. روح انقلابی در مبارزه با تحجر و التقاط و همراهی با نهضت امام از آغاز شکلگیری آن، از ویژگیهای مهمی است که در وجود ایشان است.
روحیه اخلاص و عبادت
این یک ویژگی اساسی ایشان است. در سالهای ۵۵-۵۶ که ایشان به قم میآمدند به مسجد اعظم میرفتند و در نماز جماعت آیتالله حائری شرکت میکردند. در آن زمان ما طلبههای جوان همانطورکه دوست داشتیم علامه طباطبایی را هنگام عبور از خیابان ببینیم، نماز شهید مطهری و حال معنوی و عبادی او را از دور تماشا میکردیم.
اینها ویژگیهای مهم شخصیّت مرحوم شهید مطهری است. من این ویژگیها را به بحث تمدنی وصل میکنم. از ویژگیهای مهم ایشان این بود که اسلام را تمدنی تفسیر میکرد و در پژوهش و ارائه تمدنی کار میکرد.
در مورد اسلام دو گونه تفسیر میتوان ارائه کرد. ممکن است کسی نگاه حداقلی به اسلام داشته باشد و آن را تفسیر حداقلی کند یا معتقد باشد که فقه و معارف دینی تعلیقهای بر حیات بشر است. این نوع نگاه طیفی را به خود اختصاص داده و نظریههایی مرتبط با آن مطرح شده است.
این تفسیر حداقلی و تعلیقهای از اسلام و آن را در حاشیه قرار دادن، نگاهی است که بخشهایی از آن در فضاهای سنتی و بیشتر در فضای الهیات و فلسفههای جدید دین مطرح شده است. متفکران و شبهمتفکرانی در جهان اسلام، هم در میان اعراب و هم از ایرانیان مروج این نوع اندیشه بودهاند. نمونههای بسیاری از آن هم در عصر مطهری و هم در اعصار بعد از انقلاب وجود داشته است.
نگاه حداقلی، حاشیهای و تعلیقهای به اسلام و اندیشه اسلامی نقطه مقابل نگاه تمدنی به اسلام است. نظریه و تفسیری که قطعاً درست است نگاه تمدنی به اسلام دارد. البته نه به این معنا که آنچه که در کتاب و سنت آمده است جای تحقیق و تجربه بشر را میگیرد، این هم افراط و نادرست است. اما این عقیده که معارف و اندیشه دینی ویژگیهایی دارد که آن را تمدنی ساخته، عقیدهای است که شهید مطهری نیز پیرامون آن حرکت کرده است. این ویژگیها عبارتاند از:
- در این اندیشه دین یک تعلیقه نیست بلکه متن زندگی است.
- جامعیت دارد؛ البته جامعیت با تفسیر درستی که مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری ارائه دادهاند.
- این اندیشه اسلامی نظامواره است؛ یک شجره منسجم و یک منظومه است.
- در عین داشتن ثبات و عناصر ثابت میتواند تحولات را در درون خود هضم کند و پاسخگوی آنها باشد.
- شمول ساحتهای آن بهگونهای است که بشر را به سمت تعالی پیش میبرد و تعالی آن جامع است. دو روز پیش در مدرسه حجتیه پیرامون بیانیه گام دوم بحثی ارائه کردم، در آنجا عرض کردم که اندیشه اسلام ناب حداقل دوازده دوگانه را در خود هضم کرده است و نخستین آنها دوگانه دین و دنیا است. اینها میتواند در یک اندیشه منسجم جمع شود و این اندیشه میتواند پیش برنده همه ساحتها و قلمروهای بشر باشد.
- اندیشه تمدنی معنابخش زندگی، حیاتبخش و امیدبخش است و زندگی را در تمامی ابعادش معنادار و پرنشاط میکند.
اینها چند عنصر اصلی در یک اندیشه تمدنی است. مرحوم مطهری به نظریه دوم معتقد بود و اسلام را اندیشه تمدنی میدانست. این همان چیزی است که مراجع بزرگ ما فرمودهاند و امام بزرگوار ما آن را تبیین کرد. بزرگانی نظیر علامه طباطبایی و شهید مطهری آن را تحکیم کردهاند. ویژگیهایی که برشمردم نشاندهنده این است که علامه مطهری به اسلام نگاه تمدنی دارد و در همه ابعاد به دنبال ارائه این اندیشه است. اگر بررسی جامعی از آثار ایشان صورت بگیرد معلوم میشود که اینها خانههای جدولی است که بر اساس اندیشه تمدنی اسلام طراحی شده و درعینحال ناظر به دنیای امروز است.
ویژگی مهم شهید مطهری التزام، تبیین و دفاع از نظریه دوم است و تمام آراء ایشان بهصورت غیرمستقیم بر اساس این نظریه قابل تفسیر است. بهنحو مستقیم نیز ایشان مباحثی را مطرح کردهاند که بعضی از نکات آن را بیان میکنم.
دیدگاه شهید مطهری در تمدن اسلامی و علل انحطاط آن
شهید مطهری میگوید اسلام تمدنی داشت که بهتدریج دچار انحطاط شد. ایشان در مورد علل این انحطاط به نظریه خاصی معتقد است. نظریهای که غربیها و بعضی از مستغربان و خودباختگان در برابر اندیشههای غربی به آن معتقدند این است که اندیشه اسلامی ظرفیت تمدنی ندارد، و اگر هم قبلاً داشت ولی در عصر جدید ندارد. اما نظریه شهید مطهری این است که این اندیشه ظرفیت تمدنی دارد و تمدن اسلامی میتواند بر فراز عصرها و نسلها حرکت کند. تمدن اسلامی ذومراتب است و میتواند با دنیای جدید نیز تطبیق پیدا کند.
علل انحطاط این تمدن را در ذات اندیشه اسلامی نمیداند بلکه آنها را عرضی و ثانوی میداند و به هیچوجه قصور ذاتی را در این اندیشه قبول ندارد بلکه عوامل ثانوی باعث بروز این انحطاط شد. البته ایشان مدعی نیست که تمدن اسلامی در عصر خود یک تمدن کاملاً ناب بود اما در مجموع تمدن اسلامی بود و انحطاط آن به علل ثانوی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی جهان اسلام و جهان بیرون اسلامی بر میگردد.
بر اساس تحلیلهایی که اسلام را تمدنی تفسیر میکنند، تمدن را به معنای جامع در نظر میگیرند، این تمدن را قابل سریان و جریان میدانند و انحطاط را به عوامل ثانوی ارجاع میدهند. ایشان معتقد است که در عصر حاضر که عصر غیبت است میتوانیم به احیای تمدن نوین اسلامی بپردازیم. ممکن است به تمدن ناب نرسیم اما عرصه برای حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی کاملاً باز است. این از پایههای انقلاب اسلامی و اندیشه امام است. همان اندیشهای که در قم و فیضیه پایهریزی شد و این همه تحول در جهان به وجود آورد، مبانی این اندیشه نگاه بلند تمدنی است.
ویژگی مطهری این بود که علاوه بر کار نظری پای تحول عملی در این جریان ایستاد و تا مرز شهادت پیش رفت و به بالاترین افتخار در این مسیر نائل شد.
گزارش دوستان از فعالیت حوزه در باب این شهید بزرگوار، گزارش جامع و ارزشمندی است و جای تقدیر و تشکر دارد. البته فعالیتهای دیگری نیز صورت گرفته که در این گزارش نیامده است. فکر میکنم حلقههای دیگری در کلیت حوزه وجود دارد که باید به آن توجّه کرد. وظیفه این است که با نگاه جامعتری به مقوله اندیشه شهید مطهری در حوزه بپردازیم. و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین و صلّی علی محمّدٍ و آله الطّاهرین
رویکرد فرهنگی و تمدنی شهید مطهری
حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا
بسم الله الرّحمن الرّحیم. در آستانه چهلمین سالگرد شهادت شهید مطهری هستیم، و در آستانه دومین گام انقلاب اسلامی ایران؛ یعنی گامی که هنگامه تحقق آن است. گامی که حضرت امام آنگاه که مسیر انقلاب را ترسیم میکردند از اینکه پیش روی ما یک حرکت و دعوت جهانی است سخن میگفتند. گامی که انشاءالله مقدمه گامهای بعدی است: تحقق جامعه منتظر و آمادگی برای ظهور حضرت حجت در سطح جهانی.
عنوان این نشست «شهید مطهری و تمدن نوین اسلامی» است و بنده دقایقی در همین حوزه بحث میکنم. ابتدا درباره خود تمدن، جامعه، فرهنگ و اقتضائات آن مطالبی را به اختصار عرض میکنم و بعد در این مورد بحث خواهم کرد که شهید مطهری نسبت به این مسئله چه نقش، و مهمتر از آن چه رویکردی داشت.
سطوح مختلف فرهنگ و تمدن
تمدن، فرهنگ و جامعه مفاهیم نزدیکی هستند. به نظر میرسد که تمدّن شکل کاملتری از حیات اجتماعی است و سطح به بلوغرسیدهای از فرهنگ و جامعه است. جامعه و فرهنگ محصول کنشها، رفتارها، جهادها و اجتهادهای افراد و اشخاص است؛ به عبارت دیگر پدیدههایی انسانی هستند.
هر تمدنی بر ارزشها، آرمانها و یک سلسله معانی مبتنی است و ما در سه سطح میتوانیم درباره آن ارزشها، آرمانها و معانی بحث کنیم:
سطح نخست: حقیقت و نفسالامر آن معانی است. آیا این معانی درست هستند یا نادرست؟ حق هستند یا باطلاند؟ تمدن اعم از اینکه توحیدی باشد یا شرکآلود حدود، قوانین و مقرراتی دارد و به دنبال آرمانهایی است و درستی و نادرستی این آرمانها صرف نظر از حضور آنها در صحنه تاریخ و تمدن باید مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی وظیفه عالمان آن رشتهها، متکلمان، فیلسوفان، فقیهان، حقوقدانان و همه کسانی است که در مورد این حوزههای معرفتی بحث میکنند.
البته وقتی درباره خود آن معانی بحث میکنیم از این زاویه نیز میتوان بحث کرد که اگر افرادی به این معانی حق یا باطل باور و اعتقاد داشته باشند، در رفتار و هویّت فردی و اجتماعی آنها چه آثاری خواهد داشت. ولی این بحث وظیفه فیلسوفان و فقیهان نیست بلکه وظیفه عالمان علم النفس است. باور به توحید چه شخصیت و چه هویتی را برای فرد میسازد؟ این اعتقاد چه لوازمی را در زندگی و رفتار اجتماعی انسانها پدید میآورد؟ کسی که مطالعات اجتماعی میکند و یا کسی که مسائل نفسانی و رفتار افراد را رصد میکند میتواند به این حوزه بپردازد.
این معانی بهلحاظ نفسالامر یا حق هستند یا باطل. باطل نیز ذاتی دارد و ذات آن این است که مصداق ندارد اما ذاتی دارد. برخی از این معانی از حقایق مطلق سخن میگویند و از آن حکایت میکنند، برخی معانی از حقایق مقیّد سخن میگویند، برخی از معانی ذاتشان بهگونهای است که در حوزه رفتار انسانها ظاهر میشوند و برخی ذاتشان بهگونهای است که اصلاً مصداق ندارند.
سطح دوم: زمانی که افراد معانیای نظیر توحید و اسلام را باور داشته باشند و آنها را بپذیرند، این زمان زمانی است که معنا وارد اعتقاد افراد و در وجود آنها میشود. این جهان دوم آن معانی است؛ یعنی معانی وارد ذهن و وجود و ایمان انسان میشود. نخستین ساحت ورود معنا ذهن انسان است، بعد پیوند دیگری میان آن معنا و وجود انسان ایجاد میشود و اعتقاد و ایمان شکل میگیرد و بعد وارد عمل انسان میشود. در این هنگام معنا در وجود انسان محقق میشود و انسان بر اساس آن رفتار و عمل میکند؛ این غیر از انتزاعی بودن آن معانی است. این جهان دوم معنا و جهان فرد و انسان است.
سطح سوم: زمانی که یک نظام معنایی از حوزه فرد بیرون میآید و در ارتباطات انسانی و مناسبات رفتاری اشخاص و جامعه قرار میگیرد؛ اینجاست که فرهنگ، جامعه و تمدّن شکل میگیرد. این جهان سوم است و اقتضائات مربوط به خود را دارد. یک نظام اجتماعی ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد. اگر بخواهیم جهت نرم و جهت صُلب آن را تعیین کنیم، نرمترین بخش ابعاد آن همان حوزه معرفتی او است و جهت صُلب آن قدرت و سیاست آن است. یک جامعه کامل باید تمامی این ابعاد را با هم داشته باشد. نبود هر یک از اینها به دیگری آسیب میرساند و جامعه را در معرض آفت قرار میدهد.
فرهنگ و تمدّن فرآیندی هستند که تکوین آنها در جهان دوم رخ داده است. حضرت ابراهیم خلیلA در عین حال که فرد است یک امت واحده است و در وجود او تمدن محقق میشود. از درون این فرد است که تمدن جوانه میزند و وارد ارتباطات انسانی میشود: Nوَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَM (شعراء (۲۶): ۱۴) از کوه فرد میآید و وارد کوچه، خیابان، خانواده، فامیل و شهر میشود و خطاب جهانی پیدا میکند و در هر قدم اقتضاء مربوط به خود را دارد. این فرآیند تا بهطور کامل تکوین یابد مسیری را دنبال میکند.
شهید مطهری در شرایطی پا به عرصه وجود گذاشت و دوره تکوین شخصیّت خود را سپری کرد که فرهنگ و تمدّن اسلامی در ایران بهلحاظ تاریخی در یکی از نقاط حضیض خودش بود. دوران طلبگی ایشان مقطعی است که نسلی از طلاب را نداریم. حضرت آیتالله جوادی میفرمودند وقتی در آمل درس میخواندیم استادان ما در حکم پدران ما بودند؛ یعنی بین آنها و ما یک نسل فاصله افتاده بود و کسی طلبه نبود. بعد از شهریور ۱۳۲۰ افراد به ندرت سراغ طلبگی میرفتند و شهید مطهری از آن نوادر است.
شاید در تاریخ، دوران عسرتی مثل این دوران بر حوزه تمدنی و فرهنگی نداشته باشیم؛ از برخی جهات که حتماً نداریم. حوزهها بسته شده است و در فرهنگ عمومی کسی حاضر نیست فرزند خود را برای طلبگی بفرستد. اگر شهید مطهّری در یک محیط عمومیتر شهری زندگی میکرد شاید او هم زمینههای خانوادگی را برای طلبهشدن نداشت. شاید شأن روحانی خانواده و جایگاه جغرافیایی آن در اینکه شهید مطهری به سمت طلبگی کشیده شود بیتأثیر نبوده باشد.
محیط بهگونهای نبود که طلبه را طلبه نگه دارد. اگر فرد استعداد و توانایی داشت دهها جاذبه بیرونی او را به سمت خود میکشید. اما ایشان در مراتب طلبگی مستقیم، استوار، با همت و با بهرهگیری از اساتید برجسته در دوران تحصیل طلبگی ادامه داد و جهان دوم معنا را که همان شخصیت خودش بود در درون خودش محقق کرد.
نطفه تمدنی و فرهنگی در درون فرد منعقد و او خودش به یک فرهنگ و تمدّن تبدیل میشود. تحقق فرهنگ فرآیندی است ناظر است به: ۱٫ داشتهها و ظرفیت موجود، ۲٫ شرایطی که در پیش رو است. البته فرهنگ اسلامی پیشینه و تاریخی دارد. در آن شرایط حضیض ظرفیّتهایی وجود داشت و شهید مطهری بر شانه آن ظرفیتها قرار گرفته بود و از همه آنها استفاده میکرد. از اینجا به بعد شهید مطهری نقش فرهنگی خود را ناظر به محیط ایفا میکند. او تنها نقش ایفا نکرد بلکه یک رویکرد فرهنگی را در پیش گرفت.
تفاوت است بین اینکه کسی نقش فرهنگی ایفا کند یا رویکرد فرهنگی داشته باشد. یک فقیه توانمند که حوزه درس و بحث خوبی را محقق کرده بدون شک یک نقش شایسته و مهم تمدنی ایفا کرده است. یک فیلسوف توانمند که حافظه تاریخی و ثمره تلاش نسلها را حفظ میکند، متن را میخواند و منتقل میکند، یک نقش عظیم تمدنی دارد. اما ممکن است رویکرد تمدنی نداشته باشد و نتواند به اقتضای فرصتهای موجود، شرایط محیطی و نیاز این فرآیند را برای تبدیل شدن به یک فرهنگ و تمدن کامل تأمین کند.
اما نخستین آثار و فعالیتهای شهید مطهری نشان میدهد که این رویکرد از ابتدا در ایشان وجود داشته است. یقیناً ایشان از رویکرد جهانی امام در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۲ نسبت به مراحل حرکت انقلاب تأثیر گرفته است. شهید مطهری حسنهای از حسنات آن امام راحل است. در تمام آثار ایشان جای پای این نگاه فرهنگی، اجتماعی و تاریخی دیده میشود. آن روز ما در آستانه گام دوم و حتی در آستانه انقلاب هم نبودیم. آن روز خود شهید مطهری توقع اینکه امروز یا فردا انقلاب اسلامی محقق شود را نداشت. اما در آثار مختلف ایشان این نگاه وجود دارد که اسلام یک هویت تمدنی دارد.
در خدمات متقابل اسلام و ایران به مفهوم ملت که یک مفهوم فرهنگی و تاریخی اسلامی است کاملاً توجه دارد و این مفهوم به تاراج رفته و معادلی برای خود (nation) قرار گرفته است احیا میکند. انحطاط و ترقی تمدنها که بهصورت عنوانی مستقل برای یک اثر ایشان انتخاب شده، یک نگاه اجتماعی است که در تمامی آثارشان وجود دارد.
شهید مطهری یک امت تحققیافته در سطح خود، در مسیر این فرآیند و با این رویکرد و احساس نیاز، با رصد شرایط محیطی و نگاه به داشتههای موجود شخصاً به هر چیزی که نیاز این رویکرد است عمل میکند.
بسیارند کسانی که این رویکرد را دارند اما داشتهها و توانشان اندک است؛ یک نفر رزمنده خوبی است، یک نفر میتواند در سطح فرهنگ عمومی خوب کار کند، یک نفر میتواند یک حرکت سیاسی خوب را شکل دهد، یک نفر در لایههای عمیق فرهنگی خوب عمل میکند و در آن سطح در تقابل با دشمن قرار میگیرد. اما از شهید مطهّری همه این کارها بر میآید و او همه این کارها را انجام میدهد.
هم داستان راستان را برای کودکان مینویسد، هم اصول فلسفه و روش رئالیسم را شرح میدهد تا با جبهه عظیم فلسفی که فرهنگ رقیب حضور به هم رسانده و فرهنگ اسلامی را تحت فشار خود قرار داده است مقابله کند و هم اسفار تدریس میکند. هم رفتار سیاسی دارد و با گروههای سیاسی ارتباط برقرار میکند، هم درجاییکه مورد نیاز است خطابههای سیاسی دارد و هم تمام هستی خود را در خدمت رهبری که این حرکت خوب فرهنگی، تاریخی و اجتماعی را دارد (حضرت امام) قرار میدهد. وقتی که نام امام را میبرد زباناش به لکنت میافتد؛ با آن تعابیری که در مورد آن عزیز سفرکرده به کار میبرد.
فقط نقش تمدنی ایفا نمیکند، بلکه کار خود را میکند و این نقش تمدنی یک نقش ناخواسته بر کار او است. توجه او به کار خودش است و جهتگیری تمدّنی، فرهنگی و اجتماعی دارد. طبیب دوار به طب خود است و مکان و زمان نمیشناسد، هرجا نیاز است و هر کاری را که توان دارد انجام میدهد. برای هر سطحی اعمّ از کودکان، افراد دوره کارشناسی و دورههای دیگر پاسخگو است.
با نظر به این روحیه و رویکرد، مطالعه در رفتار اجتماعی شهید مطهّری به دلیل وسعت فعالیت، مطالعه در یک مقطع تاریخی ما و مطالعه در یک مقطع از رقابت فرهنگی و تمدنی ما با فرهنگ و تمدن رقیب یعنی فرهنگ و تمدن غرب را تشکیل میدهد. در این مقطع، فرهنگ و تمدن غرب هجمه سیاسی خود را مسلط کرده و دوران سیاهی را پدید آورده است، نظام معرفتی خود را با تمامی ساختارهایاش مسلط کرده و حرث و نسل را به تاراج برده است.
هر کار شهید مطهری نشان میدهد که امروز فرهنگ اسلامی و فرآیند تحقق آن با چه چیزی مواجه است. در نگاه به شخص شهید مطهری و فعالیتهای او میتوان مسائل فرهنگ و تمدن اسلامی را دید. شخصیت یک انسان چند بُعدی است که به شخصیت یک فرهنگ و تمدن تبدیل میشود.
قصد داشتم با نگاه به فعالیتهای شهید مطهری نشان دهم که در هر دهه با چه مسائلی مواجه بودیم، ولی زمان به سر رسیده است. خداوند سبحان به امت اسلامی توفیق قدرشناسی از شهید مطهری و از کسانی که با ایثار، فداکاری، جهاد و اجتهاد خودشان اسلام عزیز را برای ما حفظ کردند عنایت فرماید.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
شهید آیت الله مطهری و مثلث شخصیت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی «دامت برکاته«
بسم الله الرحمن الرحیم. أعوذ بالله من الشیطان الرجیم: (یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (مجادله:۱۱)
پیش از آنکه در مورد تأثیرگذارى اضلاع سهگانه در شخصیت مرحوم آیتالله شهید مطهرى سخن بگویم، از همه کسانى که این فضاى روحانى را به وجود آوردهاند، تشکر مىکنم. خداوند همه ما را به کارهاى خیر که یکى از آنها تقدیر از بزرگان و شخصیتهاست، موفق بفرماید.
درباره فقید سعید ـ اعلى الله مقامه ـ از جهات گوناگونى مىتوان سخن گفت، چیزى که موضوع سخن ما را تشکیل مىدهد، تبیین اضلاع سه گانه است که در شخصیت هر انسانى تأثیرگذار است: شخصیت هر انسانى در سه مرحله شکل مىگیرد: مرحله نخست: محیط خانواده، مرحله دوم: محیط فرهنگى و آموزشى، مرحله سوم: جامعهاى که انسان در درون آن زندگى مى کند. اگر ما درباره این سه مرحله سخن بگوییم شاید شخصیت ایشان براى ما تا حدودى تجلى کند.
مرحله نخست
فقید سعید فرزند مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین خراسانى بود، اینجانب، این عالم بزرگوار را از دور مشاهده که قیافه او نورانى و بسیار خواستنى و دیدنى بود. او در منطقه نفوذ کلمه داشت و به تقوا و پارسایى زبانزد بود. مسلّماً پارسایى محیط خانواده در او نیز اثرگذار بوده است. اتفاقاً خود مرحوم مطهرى، در برخى از نوشتههاى خود، از والد خویش یاد کرده و مىگوید: او نخستین کسى است که نهال ایمان و تقوا را در وجود من کاشت. قرآن مجید مىفرماید: Nوَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الاْیَاتِ لِقَوْم یَشْکُرُونَM.(اعراف (۷)، ۵۸)
مرحله دوم
محیط تحصیل و آموزش، ایشان در حدود ۱۴ سالگى محل زادگاه خود (فریمان) را براى تحصیل ترک و به مشهد مهاجرت نموده دروس مقدّماتى را در مشهد که در آن روز ادیبان والامقامى داشت، فراگرفت، آنگاه در سال ۱۳۱۶ شمسى برابر با ۱۳۵۶قمرى براى تکمیل تحصیلات خود مشهد را به قصد قم ترک کرد، و باقیمانده سطوح را در این حوزه فرا گرفت. من از اساتید سطوح ایشان چندان آگاهى ندارم امّا مى توانم از برخى اساتید بزرگ فقه و اصول ایشان، نام ببرم.
او در ضلع شرقى مدرسه فیضیه سکونت داشت و در طول اقامت خود در قم از سه استاد بزرگ، بهره گرفت و به کمال رسید:
- استاد عالى مقام مرحوم آیتالله العظمى سید محمد حجت کوه کمرى (۱۳۰۱ـ ۱۳۷۲). وى از تقریر زیبا و دستهبندى مطالب مرحوم کوه کمرى سخن مىگفت. روزى محور بحث او مسئله حکم ملاقى با شبهه محصوره بود؛ در این مسئله، عبارت محقق خراسانى از نظر خواندن به دقت و تعمق نیاز دارد. حاصل سخن او این است که ملاقى شبهه محصوره سه نوع حکم دارد: ۱٫ گاهى اجتناب از ملاقى لازم، دون الملاقى، ۲٫ گاهى جریان بر عکس است، اجتناب از ملاقی لازم، دون الملاقى، ۳٫ و گاهى اجتناب از هر دو لازم است. واژه ملاقی در عبارت کفایه چند بار تکرار شده و گاهى بهصورت صیغه فاعل و گاهى بهصورت مفعول است و معمولاً در کتابهاى قدیمى این نوع الفاظ فاقد اعراب هستند. استاد بزرگوار ایشان فرمودند هر کس عبارت کفایه را درست بخواند مشمول جایزه مىشود. مرحوم مطهرى اظهار آمادگى کرده و عبارت کفایه را بدون غلط خواند و جایزه را دریافت کرد.
استاد دوم ایشان مرحوم آیتالله العظمى بروجردى (۱۲۹۲ـ ۱۳۸۰) بود، از اوایل ورود او در دروس فقه و اصول ایشان شرکت مىکرد، تا روزى که قم را ترک گفت.
استاد سوم وى آیتالله العظمى امام خمینىH بود که دوره خاصى از اصول را به مدت هفت سال نزد ایشان تلمّذ کرد و در حقیقت ایشان و هم مباحثه وى مرحوم آیتالله منتظرى از کسانى بودند که علاقه حضرت امام را به تدریس خارج فقه و اصول ترغیب نموده و سرانجام بهرههایى از درس ایشان بردند.
اما از استادان فلسفه و عرفان ایشان از دو نفر مىتوان نام برد:
- حضرت امام۶ و آقاى مطهرى بخش اعظم منظومه و معاد اسفار را نزد ایشان فرا گرفت.
- مرحوم علامه طباطبایى، که قسمت الهیات شفا را نزد ایشان تلمّذ نمود و در شبهاى پنجشنبه و جمعه که براى گروهى، موضوع نقد فلسفه ماتریالیسم مطرح بود، مشارکت نموده و سرانجام، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با پاورقىهاى ارزشمند او منتشر شد.
ایشان از دوران جوانى به تفکر علاقه وافر داشت، یعنى کمتر سخن مىگفت، بیشتر فکر مىکرد. من از افکار دوران جوانى ایشان دو مطلب را نقل مىکنم:
- مرجع، احکام مطابق عدل و داد است.
حضرت امام در مبحث اجتهاد و تقلید که در مسجد محمدیه مطرح مى کرد، این اصل را مورد بحث قرار داد:
اصل عدم حجیت رأى کسى بر کسى است، زیرا نفوذ رأى، نیاز به ولایت دارد و هیچکس بر کسى چنین ولایتى ندارد، مگر خدا که حکم او نافذ است. مرحوم مطهرى فرمود: در اینجا حکم عقل بهگونهاى دیگر است و آن اینکه هر حکم و نظرى که موافق عدل و انصاف است، بر جامعه نافذ است و در مظان اختلاف عقل مىگوید: طرف من باید به احکام عادلانه احترام بگذارند، حال، این بیان تا چه حدى صحیح است، فعلاً درباره آن سخن نمىگویم.
- در دوران جوانى درباره حرکت قطعیه و توسطیه که حکیم سبزوارى در شرح منظومه مطرح مىکند نظر خاصى داشت. حکیم سبزوارى معتقد است: حرکت توسطیه (کون الشیء بین المبدأ والمنتهى) از واقعیت برخوردار است، و حرکت قطعیه (موضوع حرکت در هر آنى، داراى مصداقى از مقوله است که در آنِ قبل و بعد از آن، خبرى نیست)، مسئله اعتبارى است. مرحوم شهید مطهرى این نظر را نقد کرد و گفت واقعیت همان حرکت قطعیه است امّا «کون الشیء بین المبدأ والمنتهى» امر انتزاعى است.
این نمونهها را متذکر شدم تا روشن شود که ایشان از همان دوران نوجوانى به تفکر علاقه مند بود. بهخاطر دارم در درس حضرت امام که نویسنده هم در صف النعال شرکت مىکرد، ایشان در تمام هفته، یک بار یا دو بار سخن مىگفت و سعى مىکرد که آن را اثبات کند حتى حضرت امام هم گاهى به فکر مىافتاد که مشکل ایشان را حل کند یا بپذیرد. تجربه ثابت کرده که افرادى که از نظر تفکر قوى ترند، کمتر سخن مىگویند.
بالأخره، این استاد و متفکر عالى قدر به خاطر مشکلات اقتصادى که بعد از ازدوج پیش آمد، تصمیم گرفت قم را به قصد تهران ترک گوید که شاید بتواند از طریق تدریس در برخى از مراکز علمى به زندگى خود سر و سامانى ببخشد.
عصر یکى از روزهاى تعطیلى طرف عصر خدمت امام رسیدم، ایشان ابتدا این مسئله را مطرح کرد از این که برخى فضلا، به خاطر فشار زندگى حوزه را ترک مى کنند، متأثرم. البته آنچه که امام مى فرمودند درست بود. غالباً فضلایى که حوزه را ترک میگفتند از نظر معلومات رشد نمى کردند، جز مرحوم مطهرى (و شاید یکى دو نفر دیگر)، تغییر محیط علمى در طرز تفکر و خدمت رسانى ایشان اثر بسزایى گذاشت بهگونهاى که اگر در حوزه به سر میبردند چنین توفیقاتى نصیب آنها نمیشد.
مرحله سوم: محیط زندگى اجتماعى
ایشان پس از انتقال به تهران با شخصیتهاى علمى اعم از دانشگاهى و غیره، مرتبط شد و از فلسفههاى غرب و شبهاتى که در اذهان دانشجویان آن روز بود، کاملاً آگاه شد. مسلماً حضور در مجلس «رویارویى فلسفه اسلامى با فلسفه غربى»، شخصیت فلسفى او را به کمال رساند.
دوستان ایشان نقل میکردند در جلساتى که استادان علوم انسانى با گرایشهاى فلسفى، شرکت مىکردند، افکار فلاسفه غرب را از کانت و هگل و غیره براى ایشان مطرح میکردند. او در آن جلسات در فکر نقد افکار آنان نبود، و بیشترین علاقه او این بود که مطلب آنان را به نحو صحیح درک کند تا بعدها به فکر تحلیل آنها برآید.
تا اینجا ما به سه ضلع تأثیرگذار در شخصیت ایشان، بهصورت موجز اشاره کردیم، ولى مطالبى هست که ذیلاً به آن تذکر مىدهیم:
آشنایى شهید مطهرى با مرحوم علامه طباطبایى
با اینکه علامه طباطبایى از سال ۱۳۲۵ رحل اقامت در قم افکنده بودند. مرحوم مطهرى با ایشان آشنایى نداشت. نکته آن هم به کیفیت زندگى علامه طباطبایى باز میگردد که از مطرح کردن، و شناساندن خود، خوددارى میکرد. و بهتدریج فضلاى قم، از این گنجینه آگاه شدند. در سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۱ من براى موضوعى به منزل مرحوم طباطبایى رفتم، پس از اندکى مرحوم آمیرزا على اصغر کرباسیان، مؤسس دبیرستان علوى، همراه با شهید مطهرى وارد شدند. از شیوه سخن گفتن مرحوم کرباسیان برمیآمد که با مرحوم طباطبایى آشنایى بیشترى دارند، سپس مرحوم مطهرى را به ایشان معرفى کردند و یادآور شدند ایشان درباره مسئله تسلسل، پرسشی دارند، اجازه بفرمایید مطرح کنند.
مرحوم مطهرى سخن را تقریباً چنین آغاز کرد: ادله نهگانهاى که در منظومه و یا اسفار بر بطلان تسلسل اقامه کردهاند، براى ابطال تسلسل کافى نیست. موضوع تمام این دلایل، ابعاد متناهى است و جایگاه تسلسل ابعاد غیر متناهى است، مثلاً مىگویند: اگر دو خط از نظر آخر غیر متناهى فرض شوند، سپس از یکى از ناحیهاى که متناهى است، یک متر کم کنیم، سپس این دو تا را برابر سازیم، پرسیده میشود که آیا در آخر آنچه از آن یک متر کم کردیم اثر گذارده یا نه؟ بنابر اولى نشانه متناهىبودن هر دو خط است و این خلف موضوع است، بنابر دومى لازم میآید که جزء و کل مساوى یکدیگر باشند.
این نوع براهین و امثال آنها در امور متناهى بهکار مى روند، از موضوع تسلسل بیرون هستند، علامه طباطبایى پس از پایان سخنان ایشان تقریباً چنین جواب داد: هر نوع بعد غیر متناهى که بهصورت علت و معلول نباشد، دلیل بر امتناع آن نیست، مثلاً ممکن است جسمى بىنهایت باشد، اما بُعد غیر متناهى بهصورت علت و معلول محال است، زیرا معلول تمام کمالات خود را از علت مىگیرد، و خود در حد ذات کاملاً فقیر بالذات است، بنابراین اگر یک رشته علل و معالیل بهصورت غیرمتناهى پیش روند و در میان آنان غنى بالذات (علت باشد نه معلول) نباشد، لازمه آن این است که یک رشته اشیاء معدوم بالذات، بدون غنى بالذات جامه وجود بپوشند. و به عبارت دیگر: حکم معلول نسبت به علت به سان معنى حرفى به معنى اسمى است. اگر یک سلسله بهصورت علت و معلول پیش برود و در میان آنها علتى نباشد که معلول نباشد، بازگشت آن به این است که یک سلسله معانى حرفیه بدون معنى اسمى تحقق پیدا کرده باشد. بیان اینجانب مسلماً کم رنگتر از بیان استاد بزرگوار است. همین گفتوگو سبب محکم بین استاد و شاگرد شد.
ویژگىهاى استاد شهید مطهرى
آرمانگرایى
با بررسى آثار علمى شهید مطهرى مىتوان دریافت که ایشان یک انسان آرمانگرا بود، وقتى به تهران رفت به جاى اینکه خود را به مسجد محدود کند، به دنبال خلأها میگشت تا آنها را پر کند، من این را آرمانگرایى میدانم. جامعه آن روز از نظر مسائل اعتقادى، خلأهاى فراوانى داشت، در انتشارات آن روز شبهاتى مطرح میشد، شهید مطهرى تصمیم گرفت هرجا خلائى وجود دارد مقاله یا کتابى پیرامون آن بنویسد تا شبهه را رفع کند، اگر ملاحظه کنیم تمامى کتب ایشان ناظر به یک خلأ است.
همه آثار او جمیل و زیبا است
آثار مرحوم مطهرى همگى زیبا و دلپذیر است و از اتقان بالایى برخوردار است، اما در میان همه آثار، دو اثر ایشان از عمق بیشترى برخوردار است:
- تعلیقات ایشان بر اصول فلسفه و روش رئالیسم که در حقیقت به متن عظمت بخشیده است. تحقیقات علمى ایشان، در امور اعتبارى در جلد دوم و تبیین حرکت جوهرى در جلد چهارم بسیار کم نظیر و زیبا است. و تاکنون کسى، حرکت جوهرى را به آن شکل که برگرفته از کتاب فلسفى علامه طباطبایى است، تحریر نکرده است.
- عدل الهى، در آن زمان، شبهاتى در دانشگاهها و جامعه مطرح بود، سیلهاى ویرانگر، زلزلههاى کوبنده و دیگر نابسامانىها با عدل الهى ناسازگار دانسته مىشود. ایشان با نگارش آن کتاب، که در حقیقت یک معجزه علمى است به این پرسشها پاسخ گفت.
خرافهزدایى
او در عین اینکه از نظر ولایت اهل بیتD در درجه بالایى بود، خود مدتها در سخنرانىهایش درباره عظمت اهل بیت سخن مىگفت، اما از خرافههایى که جاهلان به دین بستهاند نگران بود و با آنها مبارزه مىکرد. امیرمؤمنانA درباره قتل خوارج که در آن زمان یک نوع تقدس پیدا کرده بودند مىفرماید:
«فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهِ، وَلَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِىءَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا (ظلمتها)، وَاشْتَدَّ کَلَبُهَا»[۱]
«من چشم فتنه را از حدقه درآوردم و کسى جز من جرأت نداشت در این معرکه وارد شود».
مبارزه با خرافات در مسائل عزادارى سالار شهیدانA کار آسانى نیست ولى آرمانگرایى مرحوم مطهرى در آثار وى، به این مسئله نیز پرداخت و درعینحال مقالات مفیدى درباره حقوق اهل بیتD و تاریخ آنان نگاشت.
حقوق خانواده یا حقوق زن، مدتها است در ایران، مشکلزا شده و حتى گروهى به نام «فمینیست» پرورش یافتهاند. در آن زمان، گروهى بر آن بودند که اسلام نتوانسته حقوق شایسته زن را مطرح کند، در این مورد در منزل مرحوم فلسفى جلسهاى تشکیل شد که در یکى از مجلات پر انتشار، دو مقاله یکى از طرف مطهرى و دیگرى از طرف مخالف منتشر شود و در این مورد، قبلاً آگهى در مجله منتشر شد که خوانندگان منتظر این رویایى باشند، مقالات دو طرف تا شماره ششم ادامه پیدا کرد، اما طرف مقابل پس از شماره ششم با سکته قلبى یا مغزى، زندگى را وداع گفت ولى شهید مطهرى همچنان، بحثهاى خود را ادامه داد.
میانه روى در قضاوت
ایشان در مسائل قدمت و حفظ سنن و تجدد، حد وسط را مىگرفت، نه مانند کسانى بود که با اصول و سنتهاى دیرینه خداحافظى کند و آنچه از غرب وارد مىشود، مقدس بشمارد و نه مانند کسانى بود که حاضر به هیچ نوع تحول در سبک زندگى نمیباشند و لذا آنچه که از غرب با ضوابط دینى هماهنگ بود، آن را برمیگرفت و تأیید میکرد.
اهانت به طرف مقابل را نوعى دور از سنت اسلامى میدانست و پیوسته با طرف مخالف، با ادب برخورد مى کرد. دراینباره کافى است که پیام امام را به هنگام شهادت ایشان در نظر آوریم که مىتواند معرف مقام علمى و فلسفى و اجتماعى ایشان باشد. اینک متن پیام امام:
«اینجانب به اسلام و اولیاى عظیم الشأن و به ملت اسلام و خصوص ملّت مبارز ایران، ضایعه اسف نگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالى مقام، مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى(قدس سره) را تسلیت و تبریک عرض مى کنم. تسلیت در شهادت شخصیتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرده و با کجروى ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرده و تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود، من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایى بوده که حاصل عمرم محسوب مى شد. در اسلام عزیز، با شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان، ثلمه اى وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن این شخصیتهاى فداکار که در زندگى و پس از آن، با جلوه خود، نورافشانى کرده و مى کنند. من در تربیت چنین فرزندانى که با شعاع فروزان خود، مردگان را حیات مى بخشند و به ظلمت ها نور مىافشانند به اسلام بزرگ، مربى انسانها و به امت اسلامى تبریک عرض مى کنم. من اگر چه فرزندى عزیز که پاره تنم بود از دست دادم و لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکارى در اسلام وجود داشت و دارد. «مطهرى» که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلى پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفىاش نمىرود».
در پایان سخن خود را با دو بیت به پایان مىرسانم:
مرگ مرحوم مطهرى یا به تعبیر صحیحتر شهادت او، شهادت یک فرد نبود، بلکه زیرساختهاى یک جامعه را هدف گرفته بود، و به تعبیر شاعر عرب زبان:
و ما کان قیس هلکُه هلکُ واحد ولکنّــه بنیــان قــوم تهدّمــا
از شمــا دو چشـم یک تن کم واز شمــار خـرد هزاران بیش
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
[۱]. نهج البلاغه، خطبه۹۳، پاراگراف اول.