“امکان و ضرورت اسلامی‌سازی طب در تمدن اسلامی” در جلسه گروه علمی فلسفه دین+خلاصه بحث

یکصد و یازدهمین جلسه گروه علمی فلسفه دین به صورت مجازی با موضوع “امکان و ضرورت اسلامی‌سازی طب در تمدن اسلامی” با ارائه “حجت الاسلام دکتر داود فاضل فلاورجانی” سه شنبه ۲۳ اردیبهشت  ۹۹،  ساعت ۱۷  به صورت مجازی (آنلاین) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

مقدمه

داغ شدن موضوع علم دینی در سالهای اخیر و نیز بحث بازگشت به تمدن ‌اسلامی از موضوعاتی است که در سالهای اخیر رونق فراوانی در محافل علمی و دانشگاهی یافته است و به بحث امکان اسلامی سازی علوم و تحقق آن دامن زده است. از سوی دیگر و شاید در همین راستا بحث طب اسلامی نیز از سوی برخی طلاب علوم دینی در این روزها برجسته شده و  موافقان و مخالفانی یافته است. موافقان با استناد به آیات و روایات و ادعیه و مانند آن که در حوزه طب وجود دارد معتقدند طب اسلامی قابل دسترسی بوده و می توانند با آن بیماریهای مختلف را درمان کنند. در مقابل برخی ضمن مخالفت با این نگاه معقدند چنین امری ممکن نیست و مدعیات طب اسلامی جز قلیلی صحت ندارد و اساسا باور پذیر نیست.

از آنجا که چگونگی تعریف دین نقش محوری در حل مناقشه دارد،  نگارنده بر اساس رویکرد تمدنی دین را به عنوان یک کل منسجم (نظام یا سیستم) و الگویی برای کسب سعادت دنیوی و اخروی تعریف می‌کند که تمام شئون حیات آدمی را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد. بر این اساس معرفت دینی محتوایی است که هدف فوق را تأمین نماید و منبع یا روش کسب آن، نقشی در دینی بودنش ایفا نمی‌کند.

آرای مختلف درباره‌ی قلمرو دین در حوزه‌ی طب

با بررسی مختصری که در باب آرای موجود در باب قلمرو دین در علم طب صورت گرفت گویا بتوان رویکردهای زیر را احصا نمود.

  1. عدم امکان تحقق طب دینی به دلیل ماهیت تجربی طب: در میان معتقدین به عدم تحقق طب دینی برخی محدوده‌ی دخالت دین را منحصر به حوزه‌ی تشریع احکام، اخلاق و مباحث علوم انسانی می‌دانند.زیرا ماهیت علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، زیرا روش علوم طبیعی صرفا توصیف بر اساس تجربه و استقرا و تبیین روابط علی بین پدیده‌هاست، نه تجویزی و ارزشی.
  2. خدشه در روایات پزشکی: برخی دیگر نیز کمیت و کیفیت احادیث موجود در باب پزشکی را در حدی نمی‌دانند که بتوان با آن نظام جامع پزشکی ارائه داد؛ گذشته از آنکه معتقدند انگیزه‌های مختلف برای وضع و جعل احادیث پزشکی به‌همراه ضعف سند و مرسل بودن بخش معتنابه ای از این دسته روایات، اعتبار آنها را از منظر علم رجال و اصول فقه زیر سئوال می‌برد.
  3. دخالت تام: در مقابل نظر قبلی برخی از بزرگان بر این باورند که با توجه به کثرت روایات وارد شده در حوزه‌ی طب، امکان وجود طبی با عنوان اسلامی ممکن و بلکه محقق است. حجت‌الاسلام تبریزیان در کتابی ۴ جلدی، با عنوان «دراسـه فی طب الرسول المصطفی» تلاش کرده‌اند مبانی طب اسلامی مورد نظر خود از آیات و احادیث طبّی متکی بر آموزه‌های اسلامی ارائه دهند.
  4. دخالت هنجاری نه توصیفی: نگاه دیگری که درباره محدوده دخالت دین وجود دارد معتقد است دین فقط می‌تواند درباب مسائل اخلاقی و هنجاری علم طب نظر دهد. بر این اساس دین هیچ دخالتی در ماهیت علم طب و نظریات طبی ندارد زیرا این نظریات تجربی‌ و توصیفی ‌اند بلکه دین فقط می‌تواند درباره برخی بایدها و نبایدهای ارزشی نظر بدهد.
  5. دخالت مبنایی و ساختاری: نگارنده بر اساس تعریف مختار از دین معتقدند اولا دین منظومه ای است که همه‌ی منابع و روشهای کسب علم را تحت پوشش قرار می‌دهد بنابراین استفاده ازهمه ی منابع و روش‌های کسب معرفت با رعایت اصول و مبانی توحیدی، آن علم را دینی خواهد نمود و بر این اساس هرگونه انحصار روشی (نظیر پوزیتیویسم روشی) یا انحصار منبعی (مثلا محدود کردن منبع طب به روایات) در کسب علم مردود است.
ماهیت متافیزیکی طب مدرن

طب مدرن عمدتا متاثر از نظریاتی است که پس از رنسانس در حوزه‌ی انسان‌شناسی مطرح شده و نه تنها هیچ یک بر اساس تجربی بنا نشده است بلکه صرفا فرضیاتی است که از سوی برخی فلاسفه مطرح نظیر دکارت ارائه شده است. این موارد عبارتند از:

  1. ماده‌گرایی یا اتمیسم: امروز نظریه‌های مطرح در پزشکی، زیست‌شناسی و روانشناسی بر این پیش‌فرض استوار است که روان انسان چیزی جز برآیند فیزیکوشیمیایی فعل و انفعالات مغز و سلسله اعصاب نیست و بیماریهای مختلف اعم از جسمی و روانی صرفا بر اساس کارکردهای اعضای بدن انسان قابل تبیین است.
  2. دوآلیسم دکارتی: از پیش‌فرض‌های دیگر انسان‌شناسی جدید در باب سرشت نفس و بدن، بحث ثنویت نفس و بدن است. تبیین جدید آن از دکارت است که معتقد بود ذهن و بدن دو موجود متمایزند که بر یکدیگر تأثیر متقابل علی دارند و هرچند ذهن هیچ نسبتی با امتداد نداشته و نمی‌توان تصوری از محل آن داشت، با این وجود با بدن پیوند دارد و اختصاص بیشتری به غده‌ی صنوبری دارد و اثر خود را در آن می‌گذارد. نظریه‌ی دکارت در علم پزشکی تأثیر قابل توجهی از خود به‌جای گذاشت به‌گونه‌ای که طب مدرن به‌شدت متأثر از تفکر مکانیکی دکارت و فلسفه‌ی فیزیکالیسم است.
  3. جزء‌نگری: معماران علم مدرن، متاثر از دیدگاه‌های مادیگرایانه، اعتقادی به تأثیر دین و مباحث متافیزیکی در علوم طبیعی و طب نداشته و فلسفه و مابعدالطبیعه را بی‌فایده ‌انگاشتند. این امر به‌تدریج به تک‌بعدی شدن ذهن دانش‌پژوهان و دانشمندان علومِ طبیعی انجامید و تأکید بر دانش‌ تخصصی، اساس تفکر علمی شده است.
  4. تجربه‌گرایی از توهم تا واقعیت: یکی از مدعیات مخالفان توسعه‌ی قلمرو دین به علوم طبیعی، تاکید بر ماهیت تجربی این علوم است. این نگاه البته با توجه به سخنان فوق درباره‌ی تاثیر نگاه‌های غیرتجربی بر طب جدید گفته شد مقبول نیست گذشته از اینکه بسیاری از دانشمندان تراز اول علوم طبیعی بر ماهیت ابزاری Instrumental نظریات مطرح علوم طبیعی ‌‌اذعان کرده‌اند.
دلایل نیاز به پرداختن به طب توحیدی

اکنون که برخی مبانی طب مدرن بررسی شد بجاست برخی از دلایل لزوم گذر از این طب به سوی طبی مبتنی بر مبانی اسلامی بیان شود. ذیلا برخی از مهمترین این دلایل بر شمرده شده است.

  1. وضعیت کنونی طب مدرن و اعتراف به ناکارآمدی: طبیعی است که کسی با طب جدید خصومتی ندارد و اگر واقعا این طب در موضوع بیماری‌ها کارآمدی لازم را نشان می‌داد هیچ‌گاه از دور خارج نمی‌شد. مشکل این است که طب جدید با وجود ساختار وسیع و جهانی که پیدا کرده اما نه تنها کارآمدی لازم را نشان نداده بلکه در بسیاری از موارد ناکارآمد بوده است.
  2. تمدن سازی و نیاز به انسجام در همه شاخه ها: ساختارمندی نظام طبی در اسلام اقتضا می‌کند که تافته‌ای جدا بافته و منفصل از سایر جنبه‌های تمدنی در اسلام نباشد. بر این اساس فرض کنار آمدن حوزه‌ی تمدنی اسلام با نظام طب مدرن با وحود مبانی الحادی و ابتنای آن بر رویکرد مسرفانه و مترفانه زندگی غربی مقبول نخواهد بود.
  3. لزوم خروج از سلطه دشمن در علم طب: گذشته از ناکارآمدی طب مدرن دلیل مهمتری نیز وجود دارد که جایگزینی طب دیگری را در صورت امکان ضروری می‌سازد و آن کسب استقلال در حوزه‌ی طب و خارج شدن از وابستگی در این حوزه است. امروز هرچند در کشور ما پزشک کافی وجود دارد اما نوع دیگری از وابستگی هم در حوزه‌ی امکانات و هم در حوزه‌ی نظریه‌های طبی مشهود است به گونه‌ای که گذشته از وارادات ابزار و داروهای پزشکی که معضل آن در جریان تحریم‌ها خود را نشان داد، در باره‌ی آخرین دستاوردهای طبی نیز عمدتا باید منتظر بمانیم تا مشخص شود سازمان بهداشت جهانی چه دستوری می‌دهد.
  4. تحقق سبک زندگی اسلامی و لوازم آن: دیگر از مواردی که وجود یک طب توحیدی را ضروری می‌کند، لزوم حرکت به سوی سبک زندگی اسلامی است زیرا در صورت ناسازگاری نظام اقتصادی، اجتماعی، رسانه‌ای، طبی با دستورات اسلام درباره زندگی، تحقق چنین سبکی از زندگی محال خواهد بود و انسان‌ها در سرگردانی از دستوراتی خواهند ماند که هریک دیگری را نقض می کند.
نظام مفروض طب اسلامی

اگر بخواهیم مقایسه‌ای اجمالی میان طب حاکم غربی و طب مفروض اسلامی داشته باشیم می‌توان خصوصیات زیر را به آن نسبت داد.

  1. وحدت‌گروی (انسجام روح و بدن و هماهنگی با طبیعت): در رویکرد دینی انسان منظومه‌ایست مرکب از دو بعد جسم و روح، که دو حیثیت درهم تنیده و مرتبطند و کارکرد اجزای آن در ارتباط متقابل با یکدیگر روشن می‌شود. این نگاه در حوزه‌ی طب با ایجاد تفاوت در نگرش مکانیکی و ارگانیک خود را نشان می‌دهد. در نگاه دینی، انسان حیثیتی مستقل از اجزاء خود دارد و کل می‌تواند خاصیتی داشته باشد که در هیچ یک از اجزای آن نیست:
  2. کل نگری(انسجام علوم): متفکران مسلمان با اعتقاد به منشأ واحد و الهی علوم، میان علوم دینی، علوم طبیعی و طب تفاوتی نمی‌دیدند. همین اندیشه‌ی وحدت‌بخش باعث می‌شد دانشمندان، این علوم را یک‌جا تدریس کنند و در عین اینکه در برخی علوم تخصص داشتند، بین فلسفه و علوم طبیعی و حکمت دینی جمع می‌کردند. طبیعیدانان مسلمان عمدتا به‌دنبال این بودند که علوم مختلف را به هم ربط داده و تصویری منسجم از طبیعت ارائه دهند.
سخنان امام  و رهبری درباره‌ی علم توحیدی، ارزشی

حضرت امام: اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم، به مرتبه توحید است. تعلیمات اسلام، تعلیمات طبیعى نیست؛ تعلیمات ریاضى نیست؛ … تعلیمات طب نیست؛ … لکن اینها مهار شده به توحید. برگرداندن همه طبیعت و همه ظِل هاى ظلمانى به آن مقام نورانى، که آخِر مقام الوهیت است… – لکن آن خاصیتى که اسلام از اینها مى‏خواهد، در غرب از آن خبرى نیست -اگر هم باشد فقط یک چیز نازلى است- … آنى که اسلام مى‏خواهد تمام علوم، چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیر طبیعى باشد، آنکه از آن اسلام مى‏خواهد، آن مقصدى که اسلام دارد، این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحید بکند.» (صحیفه امام، ج ۸، ص ۴۳۴-۴۳۵)

مقام معظم رهبری: بنابراین، این‌که ما بیاییم علم را سکولاریزه کنیم؛ ثابت کنیم که علم نمی‌تواند با ارزش همراه باشد، یک مغالطه‌ی بسیار بزرگ و فریب بزرگ برای ذهن انسانهاست؛ نخیر، علم می‌تواند با ارزش همراه باشد… می‌تواند معنویت همراه با علم باشد و می‌تواند نتایج دانش و پژوهش در جهت معنویت حرکت کند. بیانات در دیدار جمعی از مسئولان جهاد دانشگاهی

جمع‌بندی کلی

با توجه به مطالب مطرح شده در باب قلمرو دین در طب و نقش طب در تمدن اسلامی می‌توان به نکات زیر توجه داد.

  1. با توجه به تعریف دین به عنوان یک کل منسجم (نظام یا سیستم) و الگویی برای کسب سعادت دنیوی و اخروی که تمام شئون حیات آدمی را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد، قابلیت نظام‌سازی دین در همه‌ی عرصه‌ها با تامین مبانی و دامنه فعالیت و محدودیت‌های آن عرصه نه صرفا ممکن بلکه ضروری است.
  2. تاکید بر ماهیت تجربی طب با توجه به وجود مبانی متافیریکی ماتریالیستی در طب مدرن قابل قبول نیست.
  3. حتی با فرض خدشه در تمامی روایات پزشکی، فرض امکان تاسیس نظام طبی با رویکرد توحیدی قابل نفی نیست.
  4. رویکردی که معتقد است با وجود روایتهای موجود موفق به تاسیس طب اسلامی شده، با وجود گام‌هایی که برداشته، همچنان تا ایجاد یک نظام طبی مورد وثوق کامل فرسنگها فاصله دارد. ضمن اینکه با برخی از اشتباهات و رفتار نابجا زمینه حمله شدیدتر پارادایم رقیب را مهیا نموده است.
  5. دخالت هنجاری دین با صدور دستورالعمل‌های اخلاقی نمی‌تواند درمان نهایی برای ناهنجاری‌های ایجاد شده توسط علم جدید و طب جدید باشد و صرفا یک مسکّن است.
  6. دین به عنوان یک کل منسجم می‌تواند مبانی توحیدی یک نظام طبی را مهیا کند چنانچه رویکرد دوآلیستی دکارت و نگاه ماده‌گرایانه‌ی علم مدرن مبانی طب جدید را بیان نهاد.
  7. طب مدرن با رویکرد جزئی نگر خود متاثر از نگاه اتمیستی و نیز ثنویت دکارتی است و به بدن به‌سان یک ماشین می‌نگرد گذشته از اینکه ادعای تجربی بودن نظریات طبی قابل اثبات نیست بلکه مطابق رویکرد اندیشمندان جدید، نظریات علمی صرفا ابزاری برای درک پدیده هاست.
  8. تلاش برای ایجاد زمینه‌های یک طب توحیدی با توجه به ناکارآمدی و مبانی ماده‌گرایانه طب مدرن، لزوم ایجاد یک نظام طبی منسجم با تمدن مفروض اسلامی، خارج شدن از سلطه‌‌ی طبی دشمن و هماهنگی با سبک زندگی اسلامی ضروری به نظر می‌رسد.
  9. نظام مفروض طبی اسلام باید رویکردی توحیدی، وحدت‌گرا نسبت به اندام انسان و کل‌نگر در تعامل به سایر علوم داشته باشد.
  10. پسوند اسلامی برای چنین طبی قابل خدشه نخواهدبود به همان دلایلی که می‌توانیم فلسفه‌ی اسلامی، اقتصاد اسلامی، معماری اسلامی و … داشته باشیم.