یکصد و شصت و هفتمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی برگزار شد
یکصد و شصت وهفتمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی با موضوع “معرفت شناسی وحی(جلسه دوم)” با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعارف امینی” و با حضور اعضاء محترم گروه شنبه ۱۵ مهر ۹۶ ساعت ۱۹:۳۰ درمجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
وحی شالوده و زیر بنای دین الهی است. همانگونه که با تخریب شالوده یک بنا کل آن بنا فرو می ریزد با تخریب وحی دین الهی و نظامهای مبتنی بر آن فرو خواهد ریخت. امروزه بیش از هر زمان دیگر از هر سو شبهه هایی سیل آسا برای تخریب وحی به راه افتاده است. اکثر این شبهات در معرفت شناسی و مشکلاتی که در آنجا حل نشده است ریشه دارد. برای نمونه: ارجاع وحی به احساس، نبوغ، شعر، رویا، و تخیل در بحث منابع معرفت قابل بررسی است؛ و نسبی انگاری حقیقت وحی، اسطوره انگاری و ذهنی انگاری آن در بحث ارزش معرفت و صدق قابل بررسی است؛ و ایمان گروی، عقلانیت، و تکثر معیارهای توجیه در بحث موجه سازی قابل بررسی است.
معرفت شناسی وحی دست کم برای ۲ دفتر در نظر گرفته شده است: ۱. بررسی منبع معرفت بودن وحی با موضوع قوه وحی نبوت به عنوان منبع معرفت؛ ۲. بررسی اطلاق گرایی و نسبی گرایی وحی با موضوع اطلاق یا نسبیت معرفت پیامبر به وحی نبوی. در جلسات پیش رو به مباحث دفتر اول خواهیم پرداخت.
پرسش اصلی در این دفتر این است که آیا وحی منبع مستقلّی برای معرفت است؟ و پرسشهای فرعی این گونه اند: الف) منبع معرفت چیست؟ ب) وحی چیست؟ ج) تفاوت آن با دیگر منابع معرفت چیست؟ پاسخ پرسشهای فرعی در فصل های ۲، ۳، این گونه به دست آمد: الف) منبع معرفت قوه ادراک است؛ وحی قوه ادراک -ویژه انبیاء صاحب شریعت- است؛ نتیجه این قیاس اقترانی شکل سوم این است که وحی منبع معرفت است. در فصل ۴ بدست آمد قوه وحی مستقل از قوای حس و عقل و قلب و جامع آنها است. با انضمام این مطلب به نتیجه بالا پاسخ به پرسش اصلی بدست آمد و آن این که قوه وحی نبوت منبع مستقل معرفت است.
در فصل ۲ با ارائه ۹ برهان بدست آمد که منبع معرفت همان قوه ادراک است نه متعلق معرفت، و نه مستند معرفت، زیرا این دو، ویژگیهای منبع معرفت را ندارند بخلاف قوّه ادراک که دارد. برخی از آنها چنین اند: قوّه ادراک ۱. شأنیّت معرفت؛ ۲. حیث قبول معارف؛ ۳. معرفت زایی بالذات و بالطبع؛۴. و به گونه جبری؛ ۵. و نیز ارتباط ذاتی با مدرِک و مدرَک دارد؛ ۶. وجود لنفسه آن با وجود آن للمدرِک متّحد است؛ ۷. و برای اینکه معرفت جدید بدهد خالی از معرفت است. ۸. و استعداد خاصّ و لازم را برای نوع معرفتی که به دست میدهد دارا است.
نیز بدست آمد قوّه ادراک سه قسم است: ۱. قوّه ادراکات حصولی؛ ۲. قوّه ادراکات حضوری. ۳. قوّه ادراکات مشترک یا قوّه جامع ادراکات حضوری و حصولی.
«قوّه ادراک» غیر از علم و ادراک: در ادراکات حصولی، مجموع نیرو، انفعال، و صورت ادراکی، قوّه ادراک را تشکیل میدهد، ولی علم بعد از التفات نفس حاصل میشود. از همین جهت است قوّه انفعال میتواند منبع ادراک نفس باشد. ب) در ادراکات حضوری، قوّه ادراک و انفعال نفس عین ادراک حضوری نفس است. ج) «قوّه وحیِ نبوّت» عین نفس نبوی است که در تمام مراتب ادراک، با علم تنزّل یافته الهی متحدّ است.
دلایل ذیل از براهین اثبات منبع معرفت به معنای قوّه ادراک است: ۱. خلوّ نفس از معارف حصولی؛ ۲. توقف ادراک بر قوه ادراک؛ ۳. مبدأ بودن قوای ادراکی برای ادراک؛ ۴. وجود نوعی از ادراک دلیل بر وجود قوه آن؛ ۵. توقف افتراق و تمایز ادراکات بر افتراق و تمایز قوای ادراکی؛ ۶. شدّت قوه ادراک، منبع ادراکات عالیتر؛ ۷. قوه ادراک منبع بلا واسطه معرفت؛ ۸. قوه ادراک منبع بالذات معرفت. ۹. توقّف معارف حصولی نفس بر قوّه ادراک حضوری برهان منبع بودن قوّه ادراک برای معارف حضوری است.
در فصل ۳ با ارائه براهین متعدد بدست آمد «وحی نبوّت» گرچه در آثار فیلسوفان مسلمان به معانی مختلفی به کار رفته است مانند: کلام الهی، فرایند وحی کردن، تلقّی کلام الهی، نزول فرشته، معرفت، ولی مراد آنان هنگام تبیین حقیقت وحی همان قوّه تلقّی کلام الهی است. قوّه تلقّی کلام الهی قسمی از نیروی انفعال نفس ومبدأ انفعالی قریب و بلاواسطه امور زیر است: کلام خداوند سبحان، و اسماء و صفات و افعال و خواست و اراده او که برای هدایت و کمال بشر است.
از دیدگاه ابن سینا میتوان دلایل زیر را بر اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد:
الف) نبوّت از دیدگاه وی قوّه و شامل نوعی از قوّه ادراک است که مدرَک آن امری حضوری و معقول محض؛ یعنی وحی و کلام الهی است. این قوّه ادراک، همان قوّه وحی است. این قوه از دیدگاه وی قوّه عقل نامیده میشود، ولی به همان معنایی که در عقل فعّال است. این قوّه در مقابل قوّه عقل نظری است و قوّه عقل بسیط نیز نامیده میشود. ب) قوّه خیال نبوی قوّه رسالت نامیده میشود و معقولات نبی را هنگام وحی به محسوسِ مسموع و مبصر تبدیل میکند. این قوّه نیز به واسطه سطوع عقل فعّال و اشراق او بر نفس نبی منفعل میشود فاعلیّتی ندارد. این قوّه همان قوّه وحیِ مُنزَل است.
دلایل زیر براهین اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» از دیدگاه صدرالمتألهیناند:
الف) توقف مطلق ادراک بر قوّه ادراک؛ ب) خلوّ نفس نبی از معارف وحیانی؛ ج) تباین معارف وحیانی با معارف غیر وحیانی؛ د) دلالت وجود نوعی از ادراک بر وجود قوه آن؛ هـ) تباین قوّه ادراک وحی با قوای ادراکی دیگر؛ و) جامعیت «قوّه وحی نبوّت» نسبت به قوای دیگر؛ ز) تلازم نوع بودن نفس نبوی با وجود قوّه ادراک متناسب با همان نوع؛ ح) تلازم عالَم نبوّت با وجود قوّه ادراک متناسب با آن عالم؛ ط) و تلازم ابزار بودن سمع و بصر حسّی برای وحی با وجود «قوّه وحیِ نبوّت»؛ ی) و تلازم طریقیت وحی برای معرفت؛ یا) و نیز تلازم معجزه معرفتی با «قوّه وحیِ نبوّت».
در سخنان ابن سینا و صدرالمتألهین تعابیری درباره وحی وجود دارد که هر یک مؤید یا دلیل اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اند مانند: قوّه باطنی، قوه نبوّت، قوّه نبویّ، قوّه قدسی، نفس قدسی نبوی، عقل قدسی، عقل بسیط، روح نبوی، روح القدس نبیّ، فصّ نفس نبویه، لوح نفس نبویه، خاتم نفس نبویه و قوّه ادراکی نبوّت در معراج جسمانی.
از دیدگاه ابن عربی میتوان براهین زیر را برای اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد:
الف) تباین اقتدار الهی با دیگر قوای ادراکی؛ ب) تباین شرع با کشف و عقل؛ ج) وحدت و ثباتِ معارفِ وحیِ نبوّت و اختلاف معارف قوای دیگر در شناخت خدا؛ د) قوّه حکم در انبیاء؛ هـ) استعداد تلقّی کلام الهی؛ و) قوّه علمی بودن نیروی قبول وحیِ نبوّت؛ ز) «قوّه وحیِ نبوّت» فوق قوای ملائکه؛ ح) تجلّی خداوند در قوای ادراکی نبیّ تشریع؛ ط) قوای ملکوتی سمع و بصر در معراج تشریع؛ ی) جامعیت قوّه وحی نبوّت از قوای حسّی و خیالی.
وحیِ نبوّت از دیدگاه علامه طباطبائی در عمدهترین کاربردهای آن به ویژه وقتی خواستهاند حقیقت وحی را تعریف کرده و تفاوت آن را با دیگر ادراکات بشری تبیین نماید آن را نام قوه باطنی و «شعور مرموز» نامیده است.
از دیدگاه وی میتوان براهین زیر را برای اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد: الف) تلازم سنخ ادراک و شعور وحی با مبدأ بودن آن برای ادراک؛ ب) تلازم شعور باطنی بودن وحی با قوّه ادراکی بودن آن؛ ج) تلازم شعور باطنی ویژه بودن آن با قوّه ادراک ویژه بودن آن؛ د) نیز تصریح به قوّه ادراکی بودن شعور وحی نبوّت؛ هـ) توقف نبوّت بر آن؛ و) خارق العاده بودن آن؛ ز) مبدأ نفسانی بودن آن؛ ح) اختصاص آن به نبیّ صاحب شریعت که موجب تمایز او از دیگران است. امور ذیل خلاصه این در فصل ۴ با ارائه براهین متعدد استقلال قوه وحی نبوت از قوای دیگر به دست آمد:
۱. تفاوت «قوّه وحیِ نبوّت» با عقل فکری از دیدگاه ابنسینا: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» همان قوّه عقل بسیط و عقل قدسی است. قوّه عقل بسیط غیر از قوّه عقل فکری است. ب) قوّه عقل بسیط به انبیاء تشریع اختصاص داشته و قابل اکتساب نیست. معارف قوّه عقل بسیط معقولات محضاند مانند معارف عقول عشره و علم الهی. ج) قوّه عقل بسیط که قوّه دریافت کلام الهی است جامع قوای رسالت؛ یعنی قوّه تبدیل وحی معقول به لفظ و قول و نیز قوّه اعجاز است. د) قوای حسّی ظاهری در فرایند وحی دخالت و نقشی ندارند. به خلاف قوای حسّ باطن مانند قوّه خیال، ولی زمام آن به دست عقل فعّال است. در نتیجه نمیتوان گفت ابنسینا در تبیین عقلی وحی آن را به عقل فکری ارجاع داده است؛
۲. از دیدگاه صدرالمتألّهین: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» رفیع ترین قوّه ادراک و جامع همه قوای ادراکی دیگر است. «قوّه وحیِ نبوّت» که قوّه عقل قدسی و عقل بسیط قرآنی نیز نامیده میشود بر اساس مراتب وجود در تمام مراتب آن گسترده است. ادراکات آن نیز متناسب با عوالم وجود است، لذا ادراکات آن در عالم عقلی، معقولات محضاند مانند: معقولات عقول، و در عالم مثال، اموری ملکوتی و نفسانی است که فرشته وحی یا عقل فعّال را به صورت متمثّل دیده و سخن مثالی آن را میشنود، و در عالم طبیعت با قوای حسّی ظاهری، فرشته وحی را دیده و صدای او را میشنود.
تفاوت دیدگاه صدرالمتألّهین با ابنسینا در این است که ابنسینا وحی را فقط معقول محض میداند بهخلاف صدرالمتألّهین که وحی را به تناسب عوالم وجود، معقول، مثالی و حسیّ میداند. در نتیجه صدرالمتألّهین نیز در تبیین عقلی وحی آن را به عقل فکری ارجاع نداده است، بلکه هم صدرالمتألّهین و هم ابن سینا قوّه عقل بسیط را منبع معارف وحیانی میدانند که منبع مستقل معرفت است. و بر اساس دلایلی که در فصل سوّم و این فصل گذشت میتوان آن را «قوّه وحیِ نبوّت» نامید؛
۳. از دیدگاه علامه طباطبائی: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» شعوری ویژه و مرموز است که شناخت آن برای غیر انبیاء الهی امکان نداشته و قابل دستیابی برای همگان نیست.
ب) «قوّه وحیِ نبوّت» امری عینی و تکوینی است که برای رفع اختلاف در شناخت کمال به پیامبران الهی اعطاء شده است. درست مانند چشم و گوش که به دیگران اعطاء شده است.
ج) از آنجایی که «قوّه وحیِ نبوّت» امری عینی و تکوینی است خطا و اشتباه در آن راه نداشته و مصون از القائات شیاطین است از مرحله دریافت کلام الهی تا مرحله ابلاغ آن. این امر تأمین کننده ارزش معرفتی معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» است.
د) «قوّه وحیِ نبوّت» معجزه ای الهی است که دیگران از داشتن آن عاجزند.
هـ) معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» نیز همانند خود آن قوّه معجزهاند، و دیگران از آوردن همانند آن عاجزند.
و) «قوّه وحیِ نبوّت» در رسول اکرم* و معارف برگرفته از آن معجزه معرفتی و علمیاند و چون خداوند برای همانند آوری آنها تحدّی کرده است هم از نظر نوع معارف تعمیم دارند و انواعی گوناگون از معارف را شامل است و هم از نظر افراد و زمانها ومکانها. بنابراین پس از ظهور اسلام و ختم نبوّت، معارف قرآن کریم برای هدایت همه انسانها و معجزه جاودانه میباشد.
۴. تفاوت «قوّه وحیِ نبوّت» با قوّه قلب از دیدگاه ابنعربی: «قوّه وحیِ نبوّت» که همان قوّه قبول تجلیّات تشریعی الهی است، با قوّه قلب عرفانی متفاوت است:
الف) «قوّه وحیِ نبوّت تشریعی» قوّهای الهی است که به رفیع ترین مرتبه وجودی؛ یعنی مرتبه انبیاء تشریع اختصاص دارد که خداوند به آنان اعطاء نموده و اکتسابی نیست بهخلاف قوّه قلب که قوّهای بشری عامّ و قابل اکتساب و مربوط به مرتبه وجودی تابعان و وارثان انبیاء است.
ب) «قوّه وحیِ نبوّت» ذاتا و تکوینا و مستقلا مطّهر، و مصون از دخالت شیاطین است، بهخلاف قوّه قلب که در مراتب پایین عادتاً به غیر حق مشغول و برای معرفت الهی نیازمند تطهیر بوده و با اینحال مصون از القائات شیاطین نیست.
ج) «قوّه وحیِ نبوّت» اصلی ترین منبع معارف الهی و غیبی است و معرفت قلبی و شهودی بدون متابعت از معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» غیر قابل حصول است و لذا تمام اولیاء الهی به واسطه پیروی از شریعت میتوانند به شناخت خداوند و معارف الهی و جهان غیب دست یابند.
د) مدّعی وحی تشریعی بعد از رسول اکرم * کذّاب و کافر است.
هـ) شناخت حقیقت «قوّه وحیِ نبوّت» برای کسی که نبیّ تشریع نیست امکان ندارد.
۴. «قوّه وحیِ نبوّت» و قوای دیگر: الف) قوای حسّ ظاهر در دیدگاه ابنسینا و علّامه طباطبائی در وحی دخالتی ندارند. بهخلاف دیدگاه صدرالمتألّهین و ابنعربی که قوای حسّ ظاهر از ابزارهای «قوّه وحیِ نبوّت» به شمار آمده و ادراکات آنها تابع «قوّه وحیِ نبوّت» میباشند.
ب) معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از معارف تجربه حسّی است، زیرا هر یک از قوّههای عقل فکری و قوای حسّی به تنهایی فاقد کمال «قوّه وحیِ نبوّت»اند و اجتماعِ دو امری که فاقد یک کمالاند، نمیتواند علّت وجود همان کمالی باشد که آن دو امر فاقد آناند.
ج) چون «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از تفکر عقلی است، لذا نظریه وحی نفسی و ارجاع وحی به نبوغ فکری نیز باطل است.
د) حدّ اعلای تجربیات دینی همان شهودهای عرفانی یا نبوّت تعریفی است. اگر دست اولیاء الهی از نبوّت تشریعی کوتاه است دست دیگران به طریق اولی از آن کوتاه خواهد بود. برترین اقسام تجربه دینی محصول قوّه قلب است که قوّهای بشری است و لذا همه تجربیات دینی اموری بشریاند بهخلاف «قوّه وحیِ نبوّت» و معارف برگرفته از آن که برگرفته ازقوه الهی است، لذا نمیتوان احکام تجربه دینی و معارف بشری را بر آن بار نمود.
۴. نتیجه: «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از قوّه عقل نظری و فکری و غیر از تجربه حسّی، و غیر از قلب عرفانی و تجربه دینی است. این قوه جامع همه قوای ادراکی دیگر بوده و بر آنها اشراف داشته و آنها را به خدمت میگیرد.
. در فصل پنجم به امور زیر پرداخته شده است: الف) نقد و بررسی دیدگاهها درباره تبیین وحی، ب) بررسی دیدگاهها درباره حقیقت «وحی نبوّت»، ج) استخراج نتایج تحقیق. د) بررسی شبهات و اشکالات و پاسخ به آنها. هـ) اشاره به بعضی از کاربردهای این پایاننامه.
۲. در نقد و بررسی وحی معقول از دیدگاه ابنسینا گفتیم: این دیدگاه دارای محسّناتی است از قبیل: الف) تأکید بر تنزیه کلام الهی. ب) تصریح به وجود عقل بسیط در نبیّ که قوّه دریافت وحی است. ج) تطبیق عقل فعّال بر جبرئیل. د) تصریح به برتری نبیّ تشریع از عقل فعّال. هـ) تبیین کیفیّت نزول وحی معقول به مرتبه حسّی و تبدیل آن به قول و کتاب. و) تفکیک بین قوّه عقل بسیط و قوّه رسالت که. ز) تفکیک بین وحی، قول و کتاب.
نقدهای زیر ممکن است بر این نظریه وارد باشد: ۱. وحی نبودن کتاب و عدم وصول وحی به مردم. ۲. عدم شمول وحی بر وحی حسّی. ۳. بهکارگیری وحی به معانی مختلف و عدم تفکیک صریح بین آنها. ۴. بهکارگیری نبوّت به دو معنای تعریفی و تشریعی و عدم تفکیک صریح بین آنها. پنجـ عدم تفکیک صریح بین معانی عقل در ابحاث نبوّت.
جمعبندی دیدگاه ابنسینا: تحقیقات عمیق ایشان مبنای تحقیقات دانشمندان پس از وی است. با توجّه به مراتب معرفت وحیانی که یک مرتبه آن وحی معقول است، این نظریه در همان محدوده خود قابل دفاع است.
۳. در بررسی دیدگاه صدرالمتألّهین گفتیم: نظریه وی تکمیل نظریه ابنسینا و دارای محسنات زیر است: الف) نوع دانستن نفس نبوی که «قوّه وحیِ نبوّت» فصل مقوم آن است؛ ب) جامعیّت «قوّه وحیِ نبوّت» نسبت به سایر قوای ادراکی؛ ج) سریان معرفت وحیانی در مجاری ادراکی نبیّ، متناسب با مراتب وجودی او، از عقل بسیط تا خیال و حسّ ظاهر؛ هـ) تبیین وحی مثالی و حسّی با حفظ نزاهت ساحت قدس ربوبی از شائبه تغیّر، جسمانیّت و غیره.
نقدهای زیر ممکن است بر این نظریه وارد باشند: ۱. بهکارگیری وحی به معانی مختلف و عدم تفکیک صریح بین آنها. ۲. ابتنای این دیدگاه بر اصول هستیشناختی، در صورتی که تبیین وحی باید مبتنی بر اصول معرفتشناسی باشد.
پاسخ به نقد: از آن جا که وی از اصول مذکور در معرفتشناسی بهره گرفته است به نظر میرسد نقد فوق نقطه ضعفی به حساب نمیآید، زیرا او بر اساس همان اصول، یک نظام معرفتشناختی جدید را پیریخته است. امور زیر بخشی از اصول این نظاماند: ۱. تشکیکی بودن مراتب علم، ۲. و قوای ادراک. ۳. تفکیک بین ادراک و قوّه ادراک، ۴. و حیثیتهای فاعلی و انفعالی قوای ادراک. ۵. تفاوت گذاری بین معلوم بالذات و معلوم بالعرض و متعلق معرفت. ۶. تبیین مطابقت به عنوان معیار صدق قضایا. ۷. اتحاد نفس و قوای ادراک، ۸. و مظهریت آنها برای نفس. ۹. تشکیکی دانستن معرفت وحیانی، ۱۰. و سریان آن در قوای ادراک. ۱۱. اتحاد بین معرفت وحیانی و قوای ادراک که تحت اشراف «قوّه وحیِ نبوّت»اند، ۱۲. و مظهر بودن هر یک از قوای ادراکی برای وحی و کلام الهی. هر یک از نکات مذکور از نقاط قوت این نظریه محسوب میشوند. در این دیدگاه نیز عقل بسیط قرآنی که جامع قوای ادراکی دیگر است همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
۴. در بررسی دیدگاه ابنعربی گفتیم: امور زیر از محسنات نظریه ویاند: الف) تصریح به عینیّت معانی و کاربردهای مختلف وحی. ب) تصریح به منبع بودن وحی به عنوان منبع اصلی همه معارف عرفانی. ج) تفکیک صریح بین وحی و نبوّت تعریفی و تشریعی. د) پیرایش ساحت نبوّت تشریعی از اکتساب و بستن راه ادعای نبوّت. هـ) اظهار عجز از شناخت نبوّت تشریعی و حرمت سخن گفتن در باره حقیقت آن. و) تفکیک بین معرفت بالذات و معرفت تقلیدی. ز) تفکیک بین قوّه وحی و قلب عرفانی. ح) تأکید بر مصونیت «قوّه وحیِ نبوّت» و عصمت ذاتی انبیاء تشریع و عدم عصمت قلوب عارفان. ط) تجلّی علمی خداوند در قوای ادراک نبیّ صاحب شریعت.
نقدی که ممکن است در نظر بدوی بر تبیین وی وارد باشد عدم تفکیک صریح بین وحی مثالی و وحی حسّی است. امّا با توجّه به سخنان وی در فتوحات مبنی بر تجسّد جبرئیل به جسد عنصری و طبیعی، میتوان گفت: تجسّد جبرئیل تمثّل است، امّا این تمثل در نشئه طبیعت و با همین بدن عنصری است که خواصّ جسمانی دارد، نه آن که فقط کار قوّه خیال نبیّ باشد. اقتدار الهی و قوّه قبول تجلی علمی الهی در انبیاء الهی از دیدگاه وی همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
۵. در بررسی دیدگاه علّامه طباطبائی و نظریه شعور مرموز وقوه باطنی «وحی نبوّت» گفته شد: امور زیر از محسنات این دیدگاهاند: الف) بررسی وحی از رویکرد معرفتشناختی در کنار عقل فکری و قلب عرفانی. ب) تبیین وحی به معنای قوّه ادراک با عنوان «قوّه باطنی وحی». ج) تأکید بر منبعیت قوّه وحی و استقلال آن از دیگر قوای ادراک تا جایی که حتّی نام و عنوان آن را از آنها جدا کرده و بجای عقل بسیط از شعور مرموز استفاده کرده است. آنچه در دیدگاه علّامه طباطبائی به خوبی تبیین نشده است مسأله وحی حسّی است.
۶. جمعبندی دیدگاهها درباره تبیین وحی: در جمعبندی میتوان گفت دیدگاه علّامه طباطبائی با نظریه ابنسینا سازگاری دارد. و دیدگاه صدرالمتألّهین و دیدگاه ابنعربی بسیار به هم نزدیکند. دیدگاه علّامه طباطبائی با دیدگاه صدرالمتألّهین و ابن عربی در باره وحی حسّی علیالظاهر ناسازگار است، زیرا این دو نفر پذیرفتهاند به خلاف علّامه طباطبائی که از بیان آن ساکت است. با توجّه به این که صدرالمتألهین بر نظریات پیشینیان خود اشراف داشته است نظریه او تکمیل نظریه ابنسینا و تبیین برهانی نظریه ابنعربی بر اساس نظام معرفتشناختی حکمت متعالیه است. نهایتاً این که همه دیدگاههای مذکور بر وجود قوّهای در انبیاء الهی اتفاق نظر دارند که کار آن تلقی وحی الهی و انفعال از القائات و تعلیمات تشریعی الهی است و آن قوّه غیر از قوای دیگر و اعطائی است.
۷. در بررسی دیدگاهها درباره حقیقت «وحی نبوّت» گفتیم: الف) مراد از تبیین حقیقت وحی نبوت تبیین ماهیّت آن به همانگونهای که پیامبران الهی در خودشان مییافتهاند نیست، بلکه مراد این است که مقتضای سخنان و یافتههای اندیشمندان درباره «وحی نبوّت» چیست و آیا کاربرد واژه وحی در معانی مختلف به صورت مشترک معنوی است، یا لفظی، یا حقیقت و مجاز، و نهایتاً کدام یک حقیقت وحی است؟ ب) در آنجا گفتیم: غیر از علّامه طباطبائی دیگران بین معانی وحی به صورت روشن تفکیک نکرده و تصریح ننمودهاند که کدامیک از معانی، حقیقت وحی است. امّا از سخنان آنان در حوزه معرفتشناسی به دست میآید که حقیقت وحی همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
تصریح ابنسینا و صدرالمتألّهین بر قوّه نبوّت و عقل بسیط که وحی را ادراک میکند و لازمه سنخیّت بین مدرِک و مدرَک، و اتحاد عقل و عاقل و معقول، و عدم اطلاق وصف نبیّ بر عقل فعال با این که وحی معقول در نزد او نیز هست، و نوع بودن نفس نبوی در مقابل نفس ناطقه، و حصول القاء تامّ کلام الهی بعد از دریافت نبیّ، و عینیّت إفهام الهی با مفهوممنه؛ یعنی آنچه از آن إفهام الهی فهمیده میشود، با فهم نبیّ از دیدگاه ابنعربی، و تأکید علّامه طباطبائی بر شعور مرموز و قوّه باطنی وحی به عنوان متمایز کننده نبیّ از دیگران دلایل این مطلباند که حقیقت وحی همان قوّه ادراک کلام الهی است و معرفت وحیانی به تبع آن وحی نامیده میشود.
۸. تبیین دیدگاه مورد قبول: با وجود تبیینهای مختلف درباره وحی و حقیقت آن، و با توجّه به محسنات هر یک و نیز نقدهایی که بر آنها وارد است، میتوان گفت همه این نظریات مکمّل یکدیگرند و همه در کنار هم یک نظریه کامل را تشکیل میدهند. بنابراین، بهتر آن است که همه این نظریات را با همین تبیین و ترتیبی که در این تحقیق ارائه شده است در کنارهم قرار داده و از محسنات همه آنها بهرهگیریم و کاستیهایی را که هر یک ممکن است داشته باشد برطرف نماییم. در نتیجه: نظر نهایی -که از دیدگاههای مذکور استخراج شده است- این است که وحی به معنای «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان قوّهای الهی، معجز، مستقل، جامع و عالیترین قوّه ادراکی قابل حصول برای انسان که ذاتا و تکوینا مصون از خطا و القائات شیاطین بوده و به انبیاء صاحب شریعت اختصاص دارد منبع پایه و مستقلّ معرفت است.
مطلب فوق که نتیجه اصلی این تحقیق و پاسخ به سؤال اصلی آن است با نتایج دیگری که در زیر بیان میشود دیدگاه مورد قبول و نظریه نهایی این تحقیق است.
۹. اثبات منبع معرفت به معنای قوّه ادراک، به این معنا که فقط قوّه ادراک است که میتوان آن را واقعیّت و حقیقتِ یگانه چیستی «منبع معرفت» نامید، زیرا قوّه ادراک واجد تمام شرایط و ویژگیهایی است که منبع معرفت باید دارا باشد. بنابراین، یکـ عقل فعّال و عقول پیشین آن، منابع معرفت نیستند، زیرا منبع معرفت مبدأ قبول و منبع بلا واسطه معرفت است و به تبع ادراک باید امری انفعالی باشد، ولی آنها مبدأ بعید فاعلیاند. دوـ طبیعت، تاریخ، جامعه و غیره نیز منابع معرفت انسان نیستند، زیرا وجود فی نفسه آنها فاقد شرایط منبع معرفت است. سهـ «مستند معرفت» نیز منبع معرفت نیست، زیرا بسیاری از اموری که معرفت را به آنها استناد میدهیم فاقد شرایط منبع معرفتاند.
۱۰. از نتایج اصلی تحقیق، اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان منبع مستقل معرفت است. باید توجّه داشت که مراد از استقلال «قوّه وحیِ نبوّت» این است که هیچ یک از قوای دیگر نه به تنهایی قادرند معارفی مانند معارف وحیانی تولید کنند و نه با انضمام به یکدیگر. مراد از «منبع پایه»، در مقابل «منبع ثانوی» منبعی است که مبنای منابع دیگر بوده و همه آنها در نهایت به آن ارجاع مییابند و بدون آن معرفتی به دست نمیآید مانند قوّه عاقله که اولیات به آن ارجاع مییابند و اولیات منبع ثانوی برای معارف عقلی دیگر است.
۱۱. دیگر از نتایج تحقیق اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان قوّه جامع ادراکات حصولی و قوّه ادراکات حضوری است. و چون جامع هر دو است با آن دو متفاوت است، زیرا هر یک از آن دو فاقد امر یا اموریاند که در «قوّه وحیِ نبوّت» وجود دارد.
۱۲. تقسیم معارف وحیانی به معارف حضوری مانند معارف حاصل از وحی مستقیم؛ و حصولی مانند معارف وحیانی شنیداری با سمع جسمانی، یا دیدن با چشم جسمانی از دیگر نتایج است.
۱۳. اثبات عینیّت «قوّه وحیِ نبوّت» با معارف وحیانی، به دلایلی که بررسی شد، و اثبات منبع بودن معارف وحیانی نبیّ برای معرفت به دلیل عینیّت «قوّه وحیِ نبوّت» با معارف وحیانی و برخورداری از معیارهای ارزش معرفت وحیانی از دیگر نتایج تحقیق است.
۱۴. از دیگر نتایج تحقیق استخراج معیارهای ارزش معارف وحیانی از دیدگاه دانمشندان مذکور است. با توجّه به معنای ارزش معرفت به معنای مطابقت با واقع و انحصار بحث ارزش معرفت به گزارهها و قضایای وحیانی و خروج وحی معقول و معارف وحیانی حضوری و بسیط از آن میتوان گفت: الف) معیار ارزش معرفت مربوط به خود پیامبر از نظر ابن عربی و علّامه طباطبائی عصمت و مصونیّت «قوّه وحیِ نبوّت» از خطا و اشتباه و از دخالت شیاطین از مرحله تلقّی کلام و القائات الهی تا مرحله ابلاغ آن به مردم است. و از نظر ابنسینا اشراق عقل فعّال در خیال نبیّ که وحی معقول را به لفظ تبدیل میکند و از دیدگاه صدرالمتألهین نسبت به معارف وحیانی در مراتب مثالی و حسّی، اتحاد آنها با مرتبه عقلی به نحو حقیقت و رقیقت، ضامن صحّت و تأمین کننده آنها است. ب) معیارهای ارزش معرفت وحیانی نسبت به معارف وحیانی پیامبر بعد از ابلاغ به مردم که به صورت کتب و صحف آسمانی در اختیار مردم قرار میگیرند عبارتاند از الف) تواتر، ب) نسبت به قرآن کریم به علاوه تواتر، معجزه بودن بالفعل آن است.
۱۵. اثبات منبع بودن قرآن کریم به عنوان منبع ثانوی معرفت، معجزه بودن «قوّه وحیِ نبوّت» و به دنبال آن معجزه بوده قرآن کریم و نیز تعمیم اعجاز معرفتی شمول جهانی آن و در نتیجه تعمیم و توسعه منبعیّت قرآن کریم برای همه افراد بشر در همه زمانها و مکانها و برای انواع معارف انسانی مذکور در قرآن از دیگر نتایج این تحقیقاند.
۱۶. از دیگر نتایج تحقیق این است که «قوّه وحیِ نبوّت» قوّهای است الهی به این معنا که قوّه مذکور و انفعال آن در تصرّف خاصّ خداوند سبحان است و پیامبر در افهام الهی، و حصول مفهوممنه و انفعال و فهم نقش فاعلی و تولیدی و زمینه سازی نداشته و منفعل صرف است؛ لذا معارف آن عین کلام خدا است نه کلام بشر. در نتیجه نظریه بشری بودن قرآن -به این معنا که قرآن کریم از قوای ادراکی بشری تولید شده و محصول ذهنیّتی است که تحت تأثیر شرایط شخصی و اجتماعی و فرهنگی به دست آمده است- نیز ابطال میشود.
۱۷. اثبات خاتمیّت دین اسلام و ختم نبوّت تشریعی انحصار راه حصول ولایت عرفانی به تبعیّت از قرآن کریم و اثبات قرآن کریم به عنوان معیار ارزش معارف کشفی از دیگر نتایج این تحقیقاند.
۱۸. یکی از نتایج تحقیق این است که منبع معرفت به معنای متعلقّ معرفت نیست، زیرا منبع در ادراک حسّی معرفت باید شأنیّت معرفت و حضور را داشته و منبع بلاواسطه معرفت برای انسان بوده و با آن اتحاد ذاتی داشته باشد، امّا متعلق معرفت الف) ادراک حسّی و تجربی نحوه وجودش شأنیّت حضور را ندارد، ب) و در ادراک عقلی، و قلبی و وحیانی از شرط دوّم و سوّم برخوردار نیستند. همچنین منبع معرفت به معنای مستند معرفت هم نیست، زیرا فاقد شرایط منبع معرفت است.
۱۹. از دیگر نتایج این تحقیق تفاوت بین اصطلاحات منبع، ابزار، و طریق معرفت است: الف) منبع معرفت به معنای قوّه ادراک است؛ ب) ابزار معرفت عبارت است از اموری که مرتبط با مادّه بوده و وضع و اشاره حسّی درآنها مشارکت دارند؛ ج) طریق معرفت همان فرایند انواع ادراک و روش حصول معرفت است و قوای ادراکی فرایند نیستند، بلکه در فرایند ادراک نقش دارند. بنابراین، اصطلاحت مذکور از یکدیگر متفاوتاند.
۲۰. برای تکمیل مباحثی که در طی فصلهای این تحقیق مطرح شده است به اشکالات زیر پاسخ داده شده است: الف) اطلاق قدرت بر انفعال و انفعالی دانستن قوّه ادراک؛ ب) انحصار «قوّه وحیِ نبوّت» به وحی تشریعی و عدم شمول آن بر معارف وحیانی غیر تشریعی؛ ج) استقلال «قوّه وحیِ نبوّت» از قوای دیگر و جامع بودن آن؛ د) ناسازگاری قوّه باطنی بودن قوّه وحی با ادراک حسّی آن؛ هـ) ناسازگاری تصریح ابنسینا بر تابعیّت «قوّه وحیِ نبوّت» از قوّه عقل فکری و حدس با حضوری دانستن معرفت وحیانی از دیدگاه وی؛ و) بیفایده بودن اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان منبع معرفت پس از ختم نبوّت؛ ز) وقوع مغالطه اشتراک در واژه وحی به این معنا که برای اثبات وحی به معنای قوّه تلقّی کلام الهی از تعابیری استفاده شده است که درباره وحی به معنای معرفت است؛ ح) ناسازگاری تصریح قرآن بر انزال وحی بر قلب با آنچه در این تحقیق گفته شده است، یعنی بر «قوّه وحیِ نبوّت»؛ ط) غیر معقول بودن اتحاد نبیّ با عقل فعّال؛ ی) برتری عقل فعال بر نبیّ در نظریه اتحاد با عقل فعّال؛ و اشکال اسناد علم حضوری به ابنسینا درحالی که اصطلاح علم حضوری بعد از ابنسینا رسمیّت یافته است.
۲۱. بعضی از کاربردهای حاصل از این پایاننامه: اگر طبق نتایج این پایاننامه به قرآن کریم و معارف وحیانی به عنوان منبع معرفت و معجزه بالفعل و جاودانه الهی بنگریم، هم از نظر انواع معرفتی که به دست میدهد و هم از نظر شمول زمانی و مکانی و جهانی بودن آن، افقهای تازهای در بسیاری از حوزههای معرفتشناسی مبتنی بر قرآن در ساحتهای مختلف علوم انسانی مانند: معرفتشناسی اخلاق، حقوق، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، جامعه، تاریخ و غیره به رویما گشوده خواهد شد. چه این که در عصر کنونی و اعصار آینده معارف قرآن تنها رافع اختلاف برای شناخت کمال انسانی و موجب دست یابی به سعادت جاودانی است.
وحی شالوده و زیر بنای دین الهی است. همانگونه که با تخریب شالوده یک بنا کل آن بنا فرو می ریزد با تخریب وحی دین الهی و نظامهای مبتنی بر آن فرو خواهد ریخت. امروزه بیش از هر زمان دیگر از هر سو شبهه هایی سیل آسا برای تخریب وحی به راه افتاده است. اکثر این شبهات در معرفت شناسی و مشکلاتی که در آنجا حل نشده است ریشه دارد. برای نمونه: ارجاع وحی به احساس، نبوغ، شعر، رویا، و تخیل در بحث منابع معرفت قابل بررسی است؛ و نسبی انگاری حقیقت وحی، اسطوره انگاری و ذهنی انگاری آن در بحث ارزش معرفت و صدق قابل بررسی است؛ و ایمان گروی، عقلانیت، و تکثر معیارهای توجیه در بحث موجه سازی قابل بررسی است.
معرفت شناسی وحی دست کم برای ۲ دفتر در نظر گرفته شده است: ۱. بررسی منبع معرفت بودن وحی با موضوع قوه وحی نبوت به عنوان منبع معرفت؛ ۲. بررسی اطلاق گرایی و نسبی گرایی وحی با موضوع اطلاق یا نسبیت معرفت پیامبر به وحی نبوی. در جلسات پیش رو به مباحث دفتر اول خواهیم پرداخت.
پرسش اصلی در این دفتر این است که آیا وحی منبع مستقلّی برای معرفت است؟ و پرسشهای فرعی این گونه اند: الف) منبع معرفت چیست؟ ب) وحی چیست؟ ج) تفاوت آن با دیگر منابع معرفت چیست؟ پاسخ پرسشهای فرعی در فصل های ۲، ۳، این گونه به دست آمد: الف) منبع معرفت قوه ادراک است؛ وحی قوه ادراک -ویژه انبیاء صاحب شریعت- است؛ نتیجه این قیاس اقترانی شکل سوم این است که وحی منبع معرفت است. در فصل ۴ بدست آمد قوه وحی مستقل از قوای حس و عقل و قلب و جامع آنها است. با انضمام این مطلب به نتیجه بالا پاسخ به پرسش اصلی بدست آمد و آن این که قوه وحی نبوت منبع مستقل معرفت است.
در فصل ۲ با ارائه ۹ برهان بدست آمد که منبع معرفت همان قوه ادراک است نه متعلق معرفت، و نه مستند معرفت، زیرا این دو، ویژگیهای منبع معرفت را ندارند بخلاف قوّه ادراک که دارد. برخی از آنها چنین اند: قوّه ادراک ۱. شأنیّت معرفت؛ ۲. حیث قبول معارف؛ ۳. معرفت زایی بالذات و بالطبع؛۴. و به گونه جبری؛ ۵. و نیز ارتباط ذاتی با مدرِک و مدرَک دارد؛ ۶. وجود لنفسه آن با وجود آن للمدرِک متّحد است؛ ۷. و برای اینکه معرفت جدید بدهد خالی از معرفت است. ۸. و استعداد خاصّ و لازم را برای نوع معرفتی که به دست میدهد دارا است.
نیز بدست آمد قوّه ادراک سه قسم است: ۱. قوّه ادراکات حصولی؛ ۲. قوّه ادراکات حضوری. ۳. قوّه ادراکات مشترک یا قوّه جامع ادراکات حضوری و حصولی.
«قوّه ادراک» غیر از علم و ادراک: در ادراکات حصولی، مجموع نیرو، انفعال، و صورت ادراکی، قوّه ادراک را تشکیل میدهد، ولی علم بعد از التفات نفس حاصل میشود. از همین جهت است قوّه انفعال میتواند منبع ادراک نفس باشد. ب) در ادراکات حضوری، قوّه ادراک و انفعال نفس عین ادراک حضوری نفس است. ج) «قوّه وحیِ نبوّت» عین نفس نبوی است که در تمام مراتب ادراک، با علم تنزّل یافته الهی متحدّ است.
دلایل ذیل از براهین اثبات منبع معرفت به معنای قوّه ادراک است: ۱. خلوّ نفس از معارف حصولی؛ ۲. توقف ادراک بر قوه ادراک؛ ۳. مبدأ بودن قوای ادراکی برای ادراک؛ ۴. وجود نوعی از ادراک دلیل بر وجود قوه آن؛ ۵. توقف افتراق و تمایز ادراکات بر افتراق و تمایز قوای ادراکی؛ ۶. شدّت قوه ادراک، منبع ادراکات عالیتر؛ ۷. قوه ادراک منبع بلا واسطه معرفت؛ ۸. قوه ادراک منبع بالذات معرفت. ۹. توقّف معارف حصولی نفس بر قوّه ادراک حضوری برهان منبع بودن قوّه ادراک برای معارف حضوری است.
در فصل ۳ با ارائه براهین متعدد بدست آمد «وحی نبوّت» گرچه در آثار فیلسوفان مسلمان به معانی مختلفی به کار رفته است مانند: کلام الهی، فرایند وحی کردن، تلقّی کلام الهی، نزول فرشته، معرفت، ولی مراد آنان هنگام تبیین حقیقت وحی همان قوّه تلقّی کلام الهی است. قوّه تلقّی کلام الهی قسمی از نیروی انفعال نفس ومبدأ انفعالی قریب و بلاواسطه امور زیر است: کلام خداوند سبحان، و اسماء و صفات و افعال و خواست و اراده او که برای هدایت و کمال بشر است.
از دیدگاه ابن سینا میتوان دلایل زیر را بر اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد:
الف) نبوّت از دیدگاه وی قوّه و شامل نوعی از قوّه ادراک است که مدرَک آن امری حضوری و معقول محض؛ یعنی وحی و کلام الهی است. این قوّه ادراک، همان قوّه وحی است. این قوه از دیدگاه وی قوّه عقل نامیده میشود، ولی به همان معنایی که در عقل فعّال است. این قوّه در مقابل قوّه عقل نظری است و قوّه عقل بسیط نیز نامیده میشود. ب) قوّه خیال نبوی قوّه رسالت نامیده میشود و معقولات نبی را هنگام وحی به محسوسِ مسموع و مبصر تبدیل میکند. این قوّه نیز به واسطه سطوع عقل فعّال و اشراق او بر نفس نبی منفعل میشود فاعلیّتی ندارد. این قوّه همان قوّه وحیِ مُنزَل است.
دلایل زیر براهین اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» از دیدگاه صدرالمتألهیناند:
الف) توقف مطلق ادراک بر قوّه ادراک؛ ب) خلوّ نفس نبی از معارف وحیانی؛ ج) تباین معارف وحیانی با معارف غیر وحیانی؛ د) دلالت وجود نوعی از ادراک بر وجود قوه آن؛ هـ) تباین قوّه ادراک وحی با قوای ادراکی دیگر؛ و) جامعیت «قوّه وحی نبوّت» نسبت به قوای دیگر؛ ز) تلازم نوع بودن نفس نبوی با وجود قوّه ادراک متناسب با همان نوع؛ ح) تلازم عالَم نبوّت با وجود قوّه ادراک متناسب با آن عالم؛ ط) و تلازم ابزار بودن سمع و بصر حسّی برای وحی با وجود «قوّه وحیِ نبوّت»؛ ی) و تلازم طریقیت وحی برای معرفت؛ یا) و نیز تلازم معجزه معرفتی با «قوّه وحیِ نبوّت».
در سخنان ابن سینا و صدرالمتألهین تعابیری درباره وحی وجود دارد که هر یک مؤید یا دلیل اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اند مانند: قوّه باطنی، قوه نبوّت، قوّه نبویّ، قوّه قدسی، نفس قدسی نبوی، عقل قدسی، عقل بسیط، روح نبوی، روح القدس نبیّ، فصّ نفس نبویه، لوح نفس نبویه، خاتم نفس نبویه و قوّه ادراکی نبوّت در معراج جسمانی.
از دیدگاه ابن عربی میتوان براهین زیر را برای اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد:
الف) تباین اقتدار الهی با دیگر قوای ادراکی؛ ب) تباین شرع با کشف و عقل؛ ج) وحدت و ثباتِ معارفِ وحیِ نبوّت و اختلاف معارف قوای دیگر در شناخت خدا؛ د) قوّه حکم در انبیاء؛ هـ) استعداد تلقّی کلام الهی؛ و) قوّه علمی بودن نیروی قبول وحیِ نبوّت؛ ز) «قوّه وحیِ نبوّت» فوق قوای ملائکه؛ ح) تجلّی خداوند در قوای ادراکی نبیّ تشریع؛ ط) قوای ملکوتی سمع و بصر در معراج تشریع؛ ی) جامعیت قوّه وحی نبوّت از قوای حسّی و خیالی.
وحیِ نبوّت از دیدگاه علامه طباطبائی در عمدهترین کاربردهای آن به ویژه وقتی خواستهاند حقیقت وحی را تعریف کرده و تفاوت آن را با دیگر ادراکات بشری تبیین نماید آن را نام قوه باطنی و «شعور مرموز» نامیده است.
از دیدگاه وی میتوان براهین زیر را برای اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» اقامه کرد: الف) تلازم سنخ ادراک و شعور وحی با مبدأ بودن آن برای ادراک؛ ب) تلازم شعور باطنی بودن وحی با قوّه ادراکی بودن آن؛ ج) تلازم شعور باطنی ویژه بودن آن با قوّه ادراک ویژه بودن آن؛ د) نیز تصریح به قوّه ادراکی بودن شعور وحی نبوّت؛ هـ) توقف نبوّت بر آن؛ و) خارق العاده بودن آن؛ ز) مبدأ نفسانی بودن آن؛ ح) اختصاص آن به نبیّ صاحب شریعت که موجب تمایز او از دیگران است. امور ذیل خلاصه این در فصل ۴ با ارائه براهین متعدد استقلال قوه وحی نبوت از قوای دیگر به دست آمد:
۱. تفاوت «قوّه وحیِ نبوّت» با عقل فکری از دیدگاه ابنسینا: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» همان قوّه عقل بسیط و عقل قدسی است. قوّه عقل بسیط غیر از قوّه عقل فکری است. ب) قوّه عقل بسیط به انبیاء تشریع اختصاص داشته و قابل اکتساب نیست. معارف قوّه عقل بسیط معقولات محضاند مانند معارف عقول عشره و علم الهی. ج) قوّه عقل بسیط که قوّه دریافت کلام الهی است جامع قوای رسالت؛ یعنی قوّه تبدیل وحی معقول به لفظ و قول و نیز قوّه اعجاز است. د) قوای حسّی ظاهری در فرایند وحی دخالت و نقشی ندارند. به خلاف قوای حسّ باطن مانند قوّه خیال، ولی زمام آن به دست عقل فعّال است. در نتیجه نمیتوان گفت ابنسینا در تبیین عقلی وحی آن را به عقل فکری ارجاع داده است؛
۲. از دیدگاه صدرالمتألّهین: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» رفیع ترین قوّه ادراک و جامع همه قوای ادراکی دیگر است. «قوّه وحیِ نبوّت» که قوّه عقل قدسی و عقل بسیط قرآنی نیز نامیده میشود بر اساس مراتب وجود در تمام مراتب آن گسترده است. ادراکات آن نیز متناسب با عوالم وجود است، لذا ادراکات آن در عالم عقلی، معقولات محضاند مانند: معقولات عقول، و در عالم مثال، اموری ملکوتی و نفسانی است که فرشته وحی یا عقل فعّال را به صورت متمثّل دیده و سخن مثالی آن را میشنود، و در عالم طبیعت با قوای حسّی ظاهری، فرشته وحی را دیده و صدای او را میشنود.
تفاوت دیدگاه صدرالمتألّهین با ابنسینا در این است که ابنسینا وحی را فقط معقول محض میداند بهخلاف صدرالمتألّهین که وحی را به تناسب عوالم وجود، معقول، مثالی و حسیّ میداند. در نتیجه صدرالمتألّهین نیز در تبیین عقلی وحی آن را به عقل فکری ارجاع نداده است، بلکه هم صدرالمتألّهین و هم ابن سینا قوّه عقل بسیط را منبع معارف وحیانی میدانند که منبع مستقل معرفت است. و بر اساس دلایلی که در فصل سوّم و این فصل گذشت میتوان آن را «قوّه وحیِ نبوّت» نامید؛
۳. از دیدگاه علامه طباطبائی: الف) «قوّه وحیِ نبوّت» شعوری ویژه و مرموز است که شناخت آن برای غیر انبیاء الهی امکان نداشته و قابل دستیابی برای همگان نیست.
ب) «قوّه وحیِ نبوّت» امری عینی و تکوینی است که برای رفع اختلاف در شناخت کمال به پیامبران الهی اعطاء شده است. درست مانند چشم و گوش که به دیگران اعطاء شده است.
ج) از آنجایی که «قوّه وحیِ نبوّت» امری عینی و تکوینی است خطا و اشتباه در آن راه نداشته و مصون از القائات شیاطین است از مرحله دریافت کلام الهی تا مرحله ابلاغ آن. این امر تأمین کننده ارزش معرفتی معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» است.
د) «قوّه وحیِ نبوّت» معجزه ای الهی است که دیگران از داشتن آن عاجزند.
هـ) معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» نیز همانند خود آن قوّه معجزهاند، و دیگران از آوردن همانند آن عاجزند.
و) «قوّه وحیِ نبوّت» در رسول اکرم* و معارف برگرفته از آن معجزه معرفتی و علمیاند و چون خداوند برای همانند آوری آنها تحدّی کرده است هم از نظر نوع معارف تعمیم دارند و انواعی گوناگون از معارف را شامل است و هم از نظر افراد و زمانها ومکانها. بنابراین پس از ظهور اسلام و ختم نبوّت، معارف قرآن کریم برای هدایت همه انسانها و معجزه جاودانه میباشد.
۴. تفاوت «قوّه وحیِ نبوّت» با قوّه قلب از دیدگاه ابنعربی: «قوّه وحیِ نبوّت» که همان قوّه قبول تجلیّات تشریعی الهی است، با قوّه قلب عرفانی متفاوت است:
الف) «قوّه وحیِ نبوّت تشریعی» قوّهای الهی است که به رفیع ترین مرتبه وجودی؛ یعنی مرتبه انبیاء تشریع اختصاص دارد که خداوند به آنان اعطاء نموده و اکتسابی نیست بهخلاف قوّه قلب که قوّهای بشری عامّ و قابل اکتساب و مربوط به مرتبه وجودی تابعان و وارثان انبیاء است.
ب) «قوّه وحیِ نبوّت» ذاتا و تکوینا و مستقلا مطّهر، و مصون از دخالت شیاطین است، بهخلاف قوّه قلب که در مراتب پایین عادتاً به غیر حق مشغول و برای معرفت الهی نیازمند تطهیر بوده و با اینحال مصون از القائات شیاطین نیست.
ج) «قوّه وحیِ نبوّت» اصلی ترین منبع معارف الهی و غیبی است و معرفت قلبی و شهودی بدون متابعت از معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» غیر قابل حصول است و لذا تمام اولیاء الهی به واسطه پیروی از شریعت میتوانند به شناخت خداوند و معارف الهی و جهان غیب دست یابند.
د) مدّعی وحی تشریعی بعد از رسول اکرم * کذّاب و کافر است.
هـ) شناخت حقیقت «قوّه وحیِ نبوّت» برای کسی که نبیّ تشریع نیست امکان ندارد.
۴. «قوّه وحیِ نبوّت» و قوای دیگر: الف) قوای حسّ ظاهر در دیدگاه ابنسینا و علّامه طباطبائی در وحی دخالتی ندارند. بهخلاف دیدگاه صدرالمتألّهین و ابنعربی که قوای حسّ ظاهر از ابزارهای «قوّه وحیِ نبوّت» به شمار آمده و ادراکات آنها تابع «قوّه وحیِ نبوّت» میباشند.
ب) معارف برگرفته از «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از معارف تجربه حسّی است، زیرا هر یک از قوّههای عقل فکری و قوای حسّی به تنهایی فاقد کمال «قوّه وحیِ نبوّت»اند و اجتماعِ دو امری که فاقد یک کمالاند، نمیتواند علّت وجود همان کمالی باشد که آن دو امر فاقد آناند.
ج) چون «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از تفکر عقلی است، لذا نظریه وحی نفسی و ارجاع وحی به نبوغ فکری نیز باطل است.
د) حدّ اعلای تجربیات دینی همان شهودهای عرفانی یا نبوّت تعریفی است. اگر دست اولیاء الهی از نبوّت تشریعی کوتاه است دست دیگران به طریق اولی از آن کوتاه خواهد بود. برترین اقسام تجربه دینی محصول قوّه قلب است که قوّهای بشری است و لذا همه تجربیات دینی اموری بشریاند بهخلاف «قوّه وحیِ نبوّت» و معارف برگرفته از آن که برگرفته ازقوه الهی است، لذا نمیتوان احکام تجربه دینی و معارف بشری را بر آن بار نمود.
۴. نتیجه: «قوّه وحیِ نبوّت» غیر از قوّه عقل نظری و فکری و غیر از تجربه حسّی، و غیر از قلب عرفانی و تجربه دینی است. این قوه جامع همه قوای ادراکی دیگر بوده و بر آنها اشراف داشته و آنها را به خدمت میگیرد.
. در فصل پنجم به امور زیر پرداخته شده است: الف) نقد و بررسی دیدگاهها درباره تبیین وحی، ب) بررسی دیدگاهها درباره حقیقت «وحی نبوّت»، ج) استخراج نتایج تحقیق. د) بررسی شبهات و اشکالات و پاسخ به آنها. هـ) اشاره به بعضی از کاربردهای این پایاننامه.
۲. در نقد و بررسی وحی معقول از دیدگاه ابنسینا گفتیم: این دیدگاه دارای محسّناتی است از قبیل: الف) تأکید بر تنزیه کلام الهی. ب) تصریح به وجود عقل بسیط در نبیّ که قوّه دریافت وحی است. ج) تطبیق عقل فعّال بر جبرئیل. د) تصریح به برتری نبیّ تشریع از عقل فعّال. هـ) تبیین کیفیّت نزول وحی معقول به مرتبه حسّی و تبدیل آن به قول و کتاب. و) تفکیک بین قوّه عقل بسیط و قوّه رسالت که. ز) تفکیک بین وحی، قول و کتاب.
نقدهای زیر ممکن است بر این نظریه وارد باشد: ۱. وحی نبودن کتاب و عدم وصول وحی به مردم. ۲. عدم شمول وحی بر وحی حسّی. ۳. بهکارگیری وحی به معانی مختلف و عدم تفکیک صریح بین آنها. ۴. بهکارگیری نبوّت به دو معنای تعریفی و تشریعی و عدم تفکیک صریح بین آنها. پنجـ عدم تفکیک صریح بین معانی عقل در ابحاث نبوّت.
جمعبندی دیدگاه ابنسینا: تحقیقات عمیق ایشان مبنای تحقیقات دانشمندان پس از وی است. با توجّه به مراتب معرفت وحیانی که یک مرتبه آن وحی معقول است، این نظریه در همان محدوده خود قابل دفاع است.
۳. در بررسی دیدگاه صدرالمتألّهین گفتیم: نظریه وی تکمیل نظریه ابنسینا و دارای محسنات زیر است: الف) نوع دانستن نفس نبوی که «قوّه وحیِ نبوّت» فصل مقوم آن است؛ ب) جامعیّت «قوّه وحیِ نبوّت» نسبت به سایر قوای ادراکی؛ ج) سریان معرفت وحیانی در مجاری ادراکی نبیّ، متناسب با مراتب وجودی او، از عقل بسیط تا خیال و حسّ ظاهر؛ هـ) تبیین وحی مثالی و حسّی با حفظ نزاهت ساحت قدس ربوبی از شائبه تغیّر، جسمانیّت و غیره.
نقدهای زیر ممکن است بر این نظریه وارد باشند: ۱. بهکارگیری وحی به معانی مختلف و عدم تفکیک صریح بین آنها. ۲. ابتنای این دیدگاه بر اصول هستیشناختی، در صورتی که تبیین وحی باید مبتنی بر اصول معرفتشناسی باشد.
پاسخ به نقد: از آن جا که وی از اصول مذکور در معرفتشناسی بهره گرفته است به نظر میرسد نقد فوق نقطه ضعفی به حساب نمیآید، زیرا او بر اساس همان اصول، یک نظام معرفتشناختی جدید را پیریخته است. امور زیر بخشی از اصول این نظاماند: ۱. تشکیکی بودن مراتب علم، ۲. و قوای ادراک. ۳. تفکیک بین ادراک و قوّه ادراک، ۴. و حیثیتهای فاعلی و انفعالی قوای ادراک. ۵. تفاوت گذاری بین معلوم بالذات و معلوم بالعرض و متعلق معرفت. ۶. تبیین مطابقت به عنوان معیار صدق قضایا. ۷. اتحاد نفس و قوای ادراک، ۸. و مظهریت آنها برای نفس. ۹. تشکیکی دانستن معرفت وحیانی، ۱۰. و سریان آن در قوای ادراک. ۱۱. اتحاد بین معرفت وحیانی و قوای ادراک که تحت اشراف «قوّه وحیِ نبوّت»اند، ۱۲. و مظهر بودن هر یک از قوای ادراکی برای وحی و کلام الهی. هر یک از نکات مذکور از نقاط قوت این نظریه محسوب میشوند. در این دیدگاه نیز عقل بسیط قرآنی که جامع قوای ادراکی دیگر است همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
۴. در بررسی دیدگاه ابنعربی گفتیم: امور زیر از محسنات نظریه ویاند: الف) تصریح به عینیّت معانی و کاربردهای مختلف وحی. ب) تصریح به منبع بودن وحی به عنوان منبع اصلی همه معارف عرفانی. ج) تفکیک صریح بین وحی و نبوّت تعریفی و تشریعی. د) پیرایش ساحت نبوّت تشریعی از اکتساب و بستن راه ادعای نبوّت. هـ) اظهار عجز از شناخت نبوّت تشریعی و حرمت سخن گفتن در باره حقیقت آن. و) تفکیک بین معرفت بالذات و معرفت تقلیدی. ز) تفکیک بین قوّه وحی و قلب عرفانی. ح) تأکید بر مصونیت «قوّه وحیِ نبوّت» و عصمت ذاتی انبیاء تشریع و عدم عصمت قلوب عارفان. ط) تجلّی علمی خداوند در قوای ادراک نبیّ صاحب شریعت.
نقدی که ممکن است در نظر بدوی بر تبیین وی وارد باشد عدم تفکیک صریح بین وحی مثالی و وحی حسّی است. امّا با توجّه به سخنان وی در فتوحات مبنی بر تجسّد جبرئیل به جسد عنصری و طبیعی، میتوان گفت: تجسّد جبرئیل تمثّل است، امّا این تمثل در نشئه طبیعت و با همین بدن عنصری است که خواصّ جسمانی دارد، نه آن که فقط کار قوّه خیال نبیّ باشد. اقتدار الهی و قوّه قبول تجلی علمی الهی در انبیاء الهی از دیدگاه وی همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
۵. در بررسی دیدگاه علّامه طباطبائی و نظریه شعور مرموز وقوه باطنی «وحی نبوّت» گفته شد: امور زیر از محسنات این دیدگاهاند: الف) بررسی وحی از رویکرد معرفتشناختی در کنار عقل فکری و قلب عرفانی. ب) تبیین وحی به معنای قوّه ادراک با عنوان «قوّه باطنی وحی». ج) تأکید بر منبعیت قوّه وحی و استقلال آن از دیگر قوای ادراک تا جایی که حتّی نام و عنوان آن را از آنها جدا کرده و بجای عقل بسیط از شعور مرموز استفاده کرده است. آنچه در دیدگاه علّامه طباطبائی به خوبی تبیین نشده است مسأله وحی حسّی است.
۶. جمعبندی دیدگاهها درباره تبیین وحی: در جمعبندی میتوان گفت دیدگاه علّامه طباطبائی با نظریه ابنسینا سازگاری دارد. و دیدگاه صدرالمتألّهین و دیدگاه ابنعربی بسیار به هم نزدیکند. دیدگاه علّامه طباطبائی با دیدگاه صدرالمتألّهین و ابن عربی در باره وحی حسّی علیالظاهر ناسازگار است، زیرا این دو نفر پذیرفتهاند به خلاف علّامه طباطبائی که از بیان آن ساکت است. با توجّه به این که صدرالمتألهین بر نظریات پیشینیان خود اشراف داشته است نظریه او تکمیل نظریه ابنسینا و تبیین برهانی نظریه ابنعربی بر اساس نظام معرفتشناختی حکمت متعالیه است. نهایتاً این که همه دیدگاههای مذکور بر وجود قوّهای در انبیاء الهی اتفاق نظر دارند که کار آن تلقی وحی الهی و انفعال از القائات و تعلیمات تشریعی الهی است و آن قوّه غیر از قوای دیگر و اعطائی است.
۷. در بررسی دیدگاهها درباره حقیقت «وحی نبوّت» گفتیم: الف) مراد از تبیین حقیقت وحی نبوت تبیین ماهیّت آن به همانگونهای که پیامبران الهی در خودشان مییافتهاند نیست، بلکه مراد این است که مقتضای سخنان و یافتههای اندیشمندان درباره «وحی نبوّت» چیست و آیا کاربرد واژه وحی در معانی مختلف به صورت مشترک معنوی است، یا لفظی، یا حقیقت و مجاز، و نهایتاً کدام یک حقیقت وحی است؟ ب) در آنجا گفتیم: غیر از علّامه طباطبائی دیگران بین معانی وحی به صورت روشن تفکیک نکرده و تصریح ننمودهاند که کدامیک از معانی، حقیقت وحی است. امّا از سخنان آنان در حوزه معرفتشناسی به دست میآید که حقیقت وحی همان «قوّه وحیِ نبوّت» است.
تصریح ابنسینا و صدرالمتألّهین بر قوّه نبوّت و عقل بسیط که وحی را ادراک میکند و لازمه سنخیّت بین مدرِک و مدرَک، و اتحاد عقل و عاقل و معقول، و عدم اطلاق وصف نبیّ بر عقل فعال با این که وحی معقول در نزد او نیز هست، و نوع بودن نفس نبوی در مقابل نفس ناطقه، و حصول القاء تامّ کلام الهی بعد از دریافت نبیّ، و عینیّت إفهام الهی با مفهوممنه؛ یعنی آنچه از آن إفهام الهی فهمیده میشود، با فهم نبیّ از دیدگاه ابنعربی، و تأکید علّامه طباطبائی بر شعور مرموز و قوّه باطنی وحی به عنوان متمایز کننده نبیّ از دیگران دلایل این مطلباند که حقیقت وحی همان قوّه ادراک کلام الهی است و معرفت وحیانی به تبع آن وحی نامیده میشود.
۸. تبیین دیدگاه مورد قبول: با وجود تبیینهای مختلف درباره وحی و حقیقت آن، و با توجّه به محسنات هر یک و نیز نقدهایی که بر آنها وارد است، میتوان گفت همه این نظریات مکمّل یکدیگرند و همه در کنار هم یک نظریه کامل را تشکیل میدهند. بنابراین، بهتر آن است که همه این نظریات را با همین تبیین و ترتیبی که در این تحقیق ارائه شده است در کنارهم قرار داده و از محسنات همه آنها بهرهگیریم و کاستیهایی را که هر یک ممکن است داشته باشد برطرف نماییم. در نتیجه: نظر نهایی -که از دیدگاههای مذکور استخراج شده است- این است که وحی به معنای «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان قوّهای الهی، معجز، مستقل، جامع و عالیترین قوّه ادراکی قابل حصول برای انسان که ذاتا و تکوینا مصون از خطا و القائات شیاطین بوده و به انبیاء صاحب شریعت اختصاص دارد منبع پایه و مستقلّ معرفت است.
مطلب فوق که نتیجه اصلی این تحقیق و پاسخ به سؤال اصلی آن است با نتایج دیگری که در زیر بیان میشود دیدگاه مورد قبول و نظریه نهایی این تحقیق است.
۹. اثبات منبع معرفت به معنای قوّه ادراک، به این معنا که فقط قوّه ادراک است که میتوان آن را واقعیّت و حقیقتِ یگانه چیستی «منبع معرفت» نامید، زیرا قوّه ادراک واجد تمام شرایط و ویژگیهایی است که منبع معرفت باید دارا باشد. بنابراین، یکـ عقل فعّال و عقول پیشین آن، منابع معرفت نیستند، زیرا منبع معرفت مبدأ قبول و منبع بلا واسطه معرفت است و به تبع ادراک باید امری انفعالی باشد، ولی آنها مبدأ بعید فاعلیاند. دوـ طبیعت، تاریخ، جامعه و غیره نیز منابع معرفت انسان نیستند، زیرا وجود فی نفسه آنها فاقد شرایط منبع معرفت است. سهـ «مستند معرفت» نیز منبع معرفت نیست، زیرا بسیاری از اموری که معرفت را به آنها استناد میدهیم فاقد شرایط منبع معرفتاند.
۱۰. از نتایج اصلی تحقیق، اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان منبع مستقل معرفت است. باید توجّه داشت که مراد از استقلال «قوّه وحیِ نبوّت» این است که هیچ یک از قوای دیگر نه به تنهایی قادرند معارفی مانند معارف وحیانی تولید کنند و نه با انضمام به یکدیگر. مراد از «منبع پایه»، در مقابل «منبع ثانوی» منبعی است که مبنای منابع دیگر بوده و همه آنها در نهایت به آن ارجاع مییابند و بدون آن معرفتی به دست نمیآید مانند قوّه عاقله که اولیات به آن ارجاع مییابند و اولیات منبع ثانوی برای معارف عقلی دیگر است.
۱۱. دیگر از نتایج تحقیق اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان قوّه جامع ادراکات حصولی و قوّه ادراکات حضوری است. و چون جامع هر دو است با آن دو متفاوت است، زیرا هر یک از آن دو فاقد امر یا اموریاند که در «قوّه وحیِ نبوّت» وجود دارد.
۱۲. تقسیم معارف وحیانی به معارف حضوری مانند معارف حاصل از وحی مستقیم؛ و حصولی مانند معارف وحیانی شنیداری با سمع جسمانی، یا دیدن با چشم جسمانی از دیگر نتایج است.
۱۳. اثبات عینیّت «قوّه وحیِ نبوّت» با معارف وحیانی، به دلایلی که بررسی شد، و اثبات منبع بودن معارف وحیانی نبیّ برای معرفت به دلیل عینیّت «قوّه وحیِ نبوّت» با معارف وحیانی و برخورداری از معیارهای ارزش معرفت وحیانی از دیگر نتایج تحقیق است.
۱۴. از دیگر نتایج تحقیق استخراج معیارهای ارزش معارف وحیانی از دیدگاه دانمشندان مذکور است. با توجّه به معنای ارزش معرفت به معنای مطابقت با واقع و انحصار بحث ارزش معرفت به گزارهها و قضایای وحیانی و خروج وحی معقول و معارف وحیانی حضوری و بسیط از آن میتوان گفت: الف) معیار ارزش معرفت مربوط به خود پیامبر از نظر ابن عربی و علّامه طباطبائی عصمت و مصونیّت «قوّه وحیِ نبوّت» از خطا و اشتباه و از دخالت شیاطین از مرحله تلقّی کلام و القائات الهی تا مرحله ابلاغ آن به مردم است. و از نظر ابنسینا اشراق عقل فعّال در خیال نبیّ که وحی معقول را به لفظ تبدیل میکند و از دیدگاه صدرالمتألهین نسبت به معارف وحیانی در مراتب مثالی و حسّی، اتحاد آنها با مرتبه عقلی به نحو حقیقت و رقیقت، ضامن صحّت و تأمین کننده آنها است. ب) معیارهای ارزش معرفت وحیانی نسبت به معارف وحیانی پیامبر بعد از ابلاغ به مردم که به صورت کتب و صحف آسمانی در اختیار مردم قرار میگیرند عبارتاند از الف) تواتر، ب) نسبت به قرآن کریم به علاوه تواتر، معجزه بودن بالفعل آن است.
۱۵. اثبات منبع بودن قرآن کریم به عنوان منبع ثانوی معرفت، معجزه بودن «قوّه وحیِ نبوّت» و به دنبال آن معجزه بوده قرآن کریم و نیز تعمیم اعجاز معرفتی شمول جهانی آن و در نتیجه تعمیم و توسعه منبعیّت قرآن کریم برای همه افراد بشر در همه زمانها و مکانها و برای انواع معارف انسانی مذکور در قرآن از دیگر نتایج این تحقیقاند.
۱۶. از دیگر نتایج تحقیق این است که «قوّه وحیِ نبوّت» قوّهای است الهی به این معنا که قوّه مذکور و انفعال آن در تصرّف خاصّ خداوند سبحان است و پیامبر در افهام الهی، و حصول مفهوممنه و انفعال و فهم نقش فاعلی و تولیدی و زمینه سازی نداشته و منفعل صرف است؛ لذا معارف آن عین کلام خدا است نه کلام بشر. در نتیجه نظریه بشری بودن قرآن -به این معنا که قرآن کریم از قوای ادراکی بشری تولید شده و محصول ذهنیّتی است که تحت تأثیر شرایط شخصی و اجتماعی و فرهنگی به دست آمده است- نیز ابطال میشود.
۱۷. اثبات خاتمیّت دین اسلام و ختم نبوّت تشریعی انحصار راه حصول ولایت عرفانی به تبعیّت از قرآن کریم و اثبات قرآن کریم به عنوان معیار ارزش معارف کشفی از دیگر نتایج این تحقیقاند.
۱۸. یکی از نتایج تحقیق این است که منبع معرفت به معنای متعلقّ معرفت نیست، زیرا منبع در ادراک حسّی معرفت باید شأنیّت معرفت و حضور را داشته و منبع بلاواسطه معرفت برای انسان بوده و با آن اتحاد ذاتی داشته باشد، امّا متعلق معرفت الف) ادراک حسّی و تجربی نحوه وجودش شأنیّت حضور را ندارد، ب) و در ادراک عقلی، و قلبی و وحیانی از شرط دوّم و سوّم برخوردار نیستند. همچنین منبع معرفت به معنای مستند معرفت هم نیست، زیرا فاقد شرایط منبع معرفت است.
۱۹. از دیگر نتایج این تحقیق تفاوت بین اصطلاحات منبع، ابزار، و طریق معرفت است: الف) منبع معرفت به معنای قوّه ادراک است؛ ب) ابزار معرفت عبارت است از اموری که مرتبط با مادّه بوده و وضع و اشاره حسّی درآنها مشارکت دارند؛ ج) طریق معرفت همان فرایند انواع ادراک و روش حصول معرفت است و قوای ادراکی فرایند نیستند، بلکه در فرایند ادراک نقش دارند. بنابراین، اصطلاحت مذکور از یکدیگر متفاوتاند.
۲۰. برای تکمیل مباحثی که در طی فصلهای این تحقیق مطرح شده است به اشکالات زیر پاسخ داده شده است: الف) اطلاق قدرت بر انفعال و انفعالی دانستن قوّه ادراک؛ ب) انحصار «قوّه وحیِ نبوّت» به وحی تشریعی و عدم شمول آن بر معارف وحیانی غیر تشریعی؛ ج) استقلال «قوّه وحیِ نبوّت» از قوای دیگر و جامع بودن آن؛ د) ناسازگاری قوّه باطنی بودن قوّه وحی با ادراک حسّی آن؛ هـ) ناسازگاری تصریح ابنسینا بر تابعیّت «قوّه وحیِ نبوّت» از قوّه عقل فکری و حدس با حضوری دانستن معرفت وحیانی از دیدگاه وی؛ و) بیفایده بودن اثبات «قوّه وحیِ نبوّت» به عنوان منبع معرفت پس از ختم نبوّت؛ ز) وقوع مغالطه اشتراک در واژه وحی به این معنا که برای اثبات وحی به معنای قوّه تلقّی کلام الهی از تعابیری استفاده شده است که درباره وحی به معنای معرفت است؛ ح) ناسازگاری تصریح قرآن بر انزال وحی بر قلب با آنچه در این تحقیق گفته شده است، یعنی بر «قوّه وحیِ نبوّت»؛ ط) غیر معقول بودن اتحاد نبیّ با عقل فعّال؛ ی) برتری عقل فعال بر نبیّ در نظریه اتحاد با عقل فعّال؛ و اشکال اسناد علم حضوری به ابنسینا درحالی که اصطلاح علم حضوری بعد از ابنسینا رسمیّت یافته است.
۲۱. بعضی از کاربردهای حاصل از این پایاننامه: اگر طبق نتایج این پایاننامه به قرآن کریم و معارف وحیانی به عنوان منبع معرفت و معجزه بالفعل و جاودانه الهی بنگریم، هم از نظر انواع معرفتی که به دست میدهد و هم از نظر شمول زمانی و مکانی و جهانی بودن آن، افقهای تازهای در بسیاری از حوزههای معرفتشناسی مبتنی بر قرآن در ساحتهای مختلف علوم انسانی مانند: معرفتشناسی اخلاق، حقوق، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، جامعه، تاریخ و غیره به رویما گشوده خواهد شد. چه این که در عصر کنونی و اعصار آینده معارف قرآن تنها رافع اختلاف برای شناخت کمال انسانی و موجب دست یابی به سعادت جاودانی است.