نودمین جلسه گروه علمی فلسفه اخلاق برگزار شد
نودمین جلسه گروه علمی فلسفه اخلاق با موضوع “تبیین نظام اخلاقی مولوی(جلسه دوم)” با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین قادر فاضلی” و با حضور اعضاء محترم گروه یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۹۶ ساعت ۲۱ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده در ادامه جلسه قبل بدین شرح می باشد:
۳-خودشناسی
یکی از ارکان اخلاق انسانی، خودشناسی است. مولوی اخلاق خوب و متعالی را در گرو خودشناسی می داند.
انسانی که خود را نمی شناسد، خود را ارزان می فروشد.
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد گوهری طفلی به قرص نان دهد
۴-ادب
ادب یکی از مبانی اخلاقی افعال آدمی است.هرکار خیری، اگر بی ادبانه از انسان صادر شود، از ارزش اخلاقی آن می کاهد.چه بسا در مواردی، تبدیل به ضد اخلاق می شود.
از نظر مولوی؛ بی ادبی، بی توفیقی به همراه دارد. انسان بی ادب، از لطف پروردگار محروم است. از این رو مولوی می گوید:
از خدا جوییم توفیق ادب بىادب محروم گشت از لطف رب
بىادب تنها نه خود را داشت بد بلک آتش در همه آفاق زد
۵- عینیت جزا با عمل
یکی از مبانی اخلاق در مثنوی این است که؛ انسان بداند، فعل او همان جزای او نیز هست. قائل شدن به، عینیت جرا با عمل باعث می شود تا آدمی همیشه مراقب اعمال خود باشد. زندگی انسان محصول اندیشه و عمل اوست.
اى برادر تو همه اندیشهاى مابقى خود استخوان و ریشهاى
گر بود اندیشهات گل گلشنى ور بود خارى تو هیمه گلخنى
اندیشه عمل آور است و عمل تعالی آور. اندیشه و عمل ، سازنده دنیا و آخرت انسان است. انسان در آخرت با اعمال خود زندگی می کند. زشت و زیبا بودن جایگاه اخروی آدمی ، در زشت و زیبا بودن افعال دنیوی اوست.
از تو رسته ست ار نکوى است ار بدست ناخوش و خوشهر ضمیرتاز خود است
گر به خارى خسته خود کِشتهاى ور حریر و قز دَرى خود رِشتهاى
-۶-عمل گرائی
عمل یکی از مبانی فعل اخلاقی است. تکیه گاه این اندیشه، قرآن کریم است که می فرماید:
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ ( المدثر ۳۸ ) «هرکسی در گرو کسب خویش است.»
شرحِ این در آینه اعمال جُو که نیابى فهمِ آن از گفتوگو
د ۴- ص ۴۴۱
فعل تو وافیست زو کن مْلْتَحَد که در آید با تو در قعر لحد
د ۵- ص ۶۶
زانکه مىبافى همه ساله بپوش زانکه مىکارى همه ساله بنوش
فعل تست این غصّههاى دم به دم این بود معنى قَدْ جَفَّ الْقَلَم
د ۵- ص ۲۰۳
۷- عقل گرائی
یکی از مبانی اخلاقیت، عقلانیت است. انسان اخلاقی، افعال خود را براساس احکام عقل استوار می کند. به حکم عقل می بیند، به حکم عقل می شنود، به حکم عقل می گوید و…..
اى خنک چشمى که عقلستش امیر عاقبت بین باشد و حبر و قریر
فرق زشت و نغز از عقل آورید نى ز چشمى کز سیه گفت و سپید
چشم غرّه شد به خضراى دمن عقل گوید بر محکّ ماش زن
د ۶- ص ۴۴۱
شناخت صره از ناصره ، درست از نادرست، سالم از معیب، و….همه از طریق عقل امکان پذیر است.
جنس و ناجنس از خرد دانى شناخت سوى صورتها نشاید زود تاخت
د ۶- ص ۴۴۲