قلمرودین” در یکصد و چهل و نهمین جلسه گروه علمی کلام+خلاصه بحث

یکصد و چهل و نهمین جلسه گروه علمی کلام برگزار شد.
یکصد و چهل و نهمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع  قلمرودینبا ارائه “حجت الاسلم والمسلمین مصطفی پور” و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۵ فروردین ۹۶  ساعت ۲۰:۴۵ درمجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

در ابتدای بحث استاد مصطفی‌پور ایام اعیاد رجبیه و سال نو را تبریک گفتند.
انگیزه و ضرورت ارائه این بحث:
مدتی است که چنین بیان می‌شود که دین از شیوه اصلی خود که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است، تغییر نموده است. برخی افراد از جمله آقای مجتهد شبستری مدعی است که باید با فقیهان مناظره کند و ادعا دارد که مطالب آن‌ ها را نقض می کند و نیز مدعی است  مبانی علماء  در اصول و کلام نادرست است که می‌خواهند در تمام امور مردم و حکومت دخالت نمایند. اما در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله نه قرآن، کتاب قانون بود و نه پیامبر قانونگذاری می‌نمود.
برخی دیگر نیز می‌گویند پیامبر تنها در حوزه امور مربوط به رابطه انسان و خدا سخن می‌گفته‌اند و بحث‌های دیگر اجتماعی و قوانین و … را بعداً خود مسلمانان و مردم  به تناسب زمان ایجاد نموده‌اند.
این در حالی است که امثال فارابی در بحث مدینه فاضله و بوعلی سینا در موضوع قانون گذاری همگی از گستردگی دین در امور مردم و حکومت سخن می‌گویند.
آقای شبستری مطرح می‌کند که اگر قرآن و روایات بررسی شود چیزی به نام حقوق بشر و … مشاهده نمی‌کنید.
وی در کتاب «قرائت رسمی از دین» مطرح می‌کند که در متون دینی، بحثی از حقوق اساسی و قانون اساسی مطرح نمی‌شود.
وی بر اساس مبنای هرمنوتیکی خود می‌گوید فقها و عالمان با پیش فرض‌های خود به سمت قرآن می‌روند و این‌گونه استنباط می‌کنند.
او مدعی می‌شود پیامبر چون شخصیت جا افتاده و کاریزماتیک داشته مردم به او رجوع می‌کردند و ایشان هم جواب‌هایی می‌دادند نه آنکه به صورت شخصیت قانون گذار  اقدام کرده باشد.
وی قرآن را قرائت پیامبر از جهان هستی می‌داند که پیامبر با این زبان عمومی با مردم سخن می‌گفت، یعنی قرآن هم در لفظ و  هم در معنا از خود پیامبر است.[۱]
البته افراد دیگری همچون سروش هم مطالبی دارد که قلمرو دین را  اقلّی می‌داند و حتی در عقاید هم نظریه حد اقلی را بیان می‌کند. [۲]
برخی دیگر هم در مطالبی تحت عنوان وجه حاجت بشر به دین، همین مطالب را بیان می‌کنند که دین حتی در بحث فقه نیز به صورت حداقلی ورود پیدا می‌‌کند.
در برابر این ادعاها کتب و مقالاتی نگارش یافته است.
گسترده دین، قلمرو دین، از جمله کتاب‌هایی است که از آقای عبدالحسین خسروپناه است در موضوع گستره دین در امور مردم و جامعه.
برخی نیز کتاب‌هایی نوشته‌اند که با محور بحث اصاله الولایه، قلمرو دین را بحث نموده‌اند.
کتاب «ضرورت و قلمرو دین» را هم آقای ربانی گلپایگانی نوشته که بخشی از آن در پاسخ به ادعاهای ذکر شده است.
آقای سروش با تأثیر پذیری از غزالی مدعی می‌شود که فقه چون مربوط به امور دنیوی مردم است نباید زیاد ورود پیدا کند، و تنها در موضوع رابطه انسان با خدا و عبادات، وارد شود. که البته در واقعیت ، غزالی هم  اینگونه نمی‌گفته و نوعی دیدگاه حداکثری به دین داشته است.
دیدگاه‌های حداکثری هم طیفی از نظرات است مثلاً برخی در علوم انسانی این گستردگی را قائلند. امثال حضرت آیت الله جوادی بیان می‌کنند که دین تمام قلمروهای دنیا و آخرت را فرا می‌گیرد. امام راحل هم می‌گویند دین، برنامه زندگی بشر است. قائلان به نگاه حداکثری در مورد علوم انسانی که به زندگی بشر مربوط است (حقوق، اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی و مدیریت و …) می‌گویند، دین در این موارد برنامه و ورود دارد.
برای بررسی دیدگاه ها در ابتدا باید سؤال کرد تعریف دین چیست؟
دین همان مجموعه است که در قالب کتاب و سنت ظهور یافته و عقل در کنار آن فعالیت می‌کند، و این مجموعه در اختیار بشر قرار گرفته است.
اگر معیار را ما انزل الله (قرآن و روایات) قرار دهیم؛
۴ قلمرو در دین وجود دارد:
  1. معارف (معرفت‌ها) که متعلق آن، هست و نیست‌هاست که ممکن است که اعتقاد به آن در برخی موارد لازم هم نباشد، مثل معارف همچون  مراحل تولد  و خلقت انسان، یا معارف تاریخی که در قرآن بحث شده است.
  2. عقاید: معارفی که باید به آن اعتقاد بیابیم که اولین کلمه مهم آن توحید است و کامل‌ترین مراتب توحید در قرآن بیان شده است. بحث صفات الهی، تبیین وحی و نبوت که در قرآن آمده است. معاد و جزئیات معاد نیز همین است.
میرزا حسن شیرازی در کتاب بحر الفوائد، این تفصیل را بیان می‌کند که معارف قرآن، بخشی لازم الاعتقاد و برخی غیر لازم الاعتقادند.
  1. اخلاق به معنای عام (رابطه انسان با خدا، …)
  2. احکام به معنای عام: روابط الزامی انسان در رابطه با خود، خدا، جهان….
روش‌هایی که در این بحث وجود دارد:
  1. روش‌های برون دینی: که باید اول از بیرون نگاه کنیم. مخصوصاً عده‌ای از قدمای فلاسفه و عرفا و … از راه براهین عقلی اثبات کردند که در تمام ابعاد، نیاز به قانون داریم و مجری این قوانین باید معصومین علیهم السلام  باشند که صلاحیت اجرا دارند.
خواجه نصیر طوسی در بیان اشکال و پاسخی می‌گوید: در جوامع غیردینی درست است که جامعه در حال زندگی و امنیت و … است ولی دین باید باشد تا جامعه و مردم را به سمت آخرت هدایت و تربیت کند.
مرحوم لاهیجی در کتاب گوهر مراد، ۵ برهان برای ضرورت وحی و نبوت می‌اورد و کلام عرفاء و عالمان اخلاق را هم می‌‌آورد که اگر بخواهیم در سلوک معنوی و الهی قرار بگیرد باید در تمام ابعاد به دین مراجعه کنید چه در قوانین، روش‌های تربیتی و اخلاقی و … .
اینها نگاه‌های حداکثری به دین دارند.
افراد متجدد مانند سروش و … می‌گویند باید نیازها را مورد توجه قرار داد. باید روشن شود که کدام نیاز را به کمک عقل و علم می‌توانیم برآورده کنیم و اگر علم و عقل نتوانست، به سراغ دین برویم. وی در مورد آیه‌ای که می‌گوید (لیقوم الناس بالقسط[۳]) مربوط به تعدیل اخلاقی است نه قسط و عدل اجتماعی.
آقای شبستری می‌گوید: ما در جامعه مدرن بر اساس عقلانیت مدرن باید حرکت کنیم و بر آن اساس قانون گذاری کنیم.
آیت الله جوادی در کتاب انتظار بشر از دین، همین نیازها را بیان می‌کند و این که انسان نیازهای کاذب و نیازهای واقعی و متعالی دارد و همه این‌ها را دین باید بر عهده بگیرد.
  1. برخی روش درون دینی را مطرح می‌کنند.
۲-۱. مراجعه به آیات و روایات و این که قرآن، هدف بعثت و نبوت را چه دانسته است که می‌بینیم قرآن فرموده: لتخرج الناس من الظلمات الی النور- فرد و جامعه به سمت نور برود.
البته این یکی از روش‌های درون دینی است که مطرح گردید.دیگر روش ها باید بعدا مطرح شود
نظرات اساتید حاضر:
استاد زهادت:
– در مورد پیشینه بحث، علامه شعرانی در حاشیه بر اصول کافی در باب الرد الی الکتاب والسنه، در روایت دوم، فرمایشی دارد (ان الغرض من بعث الانبیاء بیان التوحید … تهذیب النفس…) که هدف از بعثت انبیاء این موارد است.
مرحوم دکتر مهدی حائری نیز گفتگویی داشته است و می‌گوید، پیامبر اگر در حکومت دخالت کرد، به عنوان وظیفه اجتماعی و عرفی بوده است نه وظیفه دینی.
– غزالی، مضطرب الفکر است و تطوراتی در تفکرات او بوده است و بنابراین استناد عقاید دیگران به وی مشکل است.
یکی از حضار:
آیا اختلاف در قلمرو، به اختلاف در اصل معرفت دین و معارف (قرآن و سنت) برمی‌گردد؟ یعنی آیا این اختلاف به اصل معنای اسلام برمی‌گردد؟ اگر اینگونه باشد، اشتراک نظری وجود ندارد که بخواهیم اختلافی بیان کنیم، یعنی قدر مشترک را بیان کنیم.
استاد اسدی:
اگر دین معنا شود، بحث قلمرو دین روشن‌تر می‌شود.
استاد خزائلی:
آیا خدا هر چیز را به انسان حواله داده که قدرت پرداختن به آن در بشر وجود داشته باشد؟
استاد شهسواری:
ما باید بر اساس تعریف دین و حدود و ثغور آن بحث را روشن کنیم. روایاتی داریم که خدا عقل و دین و حیاء را آفرید و بنا شد پیامبر انتخاب کند که پیامبر عقل را برگزید که دین و حیاء هم در ذیل آن دو   حفظ می‌شود، آیا این گونه روایات به قلمرو دین مرتبط می‌شود؟ بحث دیگر آن که در شیوه حکومتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام و روایات مربوط به حکومت در کلام معصومین علیهم‌السلام آیا نظر حداکثری به دست می‌آید؟
استاد میرزائی:
آیا دین اجازه داده است که انسان ها در برخی معارف ورود عقلی کنند و خودشان به تبیین بپردازند؟
آقای قراملکی می‌گوید برخی نگاه آخرت گرایانه و برخی نگاه دنیا گرایانه دارند؛  برخی هم گفته‌اند دین برای امور تراژیک و تسکین‌آمیز آمده است (کلام امثال آقای ملکیان[۴]).
استاد اسدی:
در مورد کسانی که از منظر برون دینی  سخن می‌گویند، باید گفت آیا این ابزارها در عرض دین هستند؟ یعنی مثلاً عقل و علم یک حوزه از دین بوده و جدا از دین نیستند.
استاد قیومی:
در جلسه جداگانه ای از این  بحث شود که مقصود از علم و عقل چیست؟ و چگونه ممکن است، علم و عقل جزء‌ دین باشد؟
ما نمی‌توانیم کاملاً بحث را درون دینی یا برون دینی، به صورت مجزا مطرح کنیم و باید معلوم شود که بر روی کدام دین صحبت می‌کنیم؟ بسیاری از شبهات با توجه به شرایع قبلی مطرح شده است.
بخشی از این مباحث به فقه و فقهاء مربوط می‌شود که آیا دین را محدود به مباحث فقهی رایج بدانیم یا گسترده‌تر از آن است؟ و این که چه نیازهایی از بشر هست که دین باید وارد شود؟
استاد شهسواری:
در بحث ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه داریم که مردم چنین برداشت می‌کنند که امر و دین جدیدی آمده است، آیا اموری که در طول زمان به اسلام نسبت داده شده است باعث این برداشت‌ها نشده است؟ و ضرورت این را نمی‌رساند که تعریف بهتر و کاملتری از دین ارائه شود تا تفاوت برداشت‌ها در دوران ظهور هم روشن شود.

[۱]او مدعی است در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام یا هر دین دیگر از سوی خدا نازل شده است. واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسان‌ها اشاره می‌کند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسان‌ها می‌آید. این واقعیت، راه و روشی است که انسان‌ها در ارتباط با خداوند یکتا و بی‌همتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر می‌ساخته اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم می‌شده‌اند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد: http://mohammadmojtahedshabestari.com  وب سایت شخصی محمد مجتهد شبستری
[۲] تلقی دکتر سروش از دخالت دین در عرصه های گوناگون نخست حداقلی و بعد بالعرض است؛ یعنی «خداوند اولاً و بالذات دین را برای کارهای این جهانی و سامان دادن به معیشت درمانده ما در این جهان فرو نفرستاده است. تعلیمات دینی علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده اند؛ یعنی برای تنظیم معیشت و سعادت اخروی هستند و… ؛  درنتیجه تمام آموزه های دینی اولا و بالذات برای آباد ساختن آخرت ما بیان شده و هدف دیگری از جمله توصیه های بهداشتی، روانی، نیازهای اقتصادی، فرهنگ ندارد   : سروش، عبدالکریم، آن که به نام بازرگان بود نه به صفت، مجله کیان، ش ۲۸ و ۴۸، مدارا و مدیریت، ص ۱۳۵.؛ سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، مقالات «‌ دین اقلی و اکثری »‌ و «‌ ذاتی و عرضی دین »‌، تهران: صراط، ۱۳۷۷.
[۳]  لقد أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ

فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۲۵ حدید

فولادوند: به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مى ‏کند آرى خدا نیرومند شکست ناپذیر است

[۴] وقتی گفته می‌شود تسکین درونی بشر توسط دین، حتی اگر مراد همه ادیان نباشند و فقط دین اسلام مراد باشد، اسلام ۱ هم نباشد و اسلام ۳ هم نباشد، تنها اسلام ۲ باشد، تازه باید پرسید کدام دین اسلام ۲؛ دین عارفانه اسلام یا دین فقیهانه‌ای که در اسلام وجود دارد؟ مضاف بر این ما، اسلام ۲ بنیادگرایانه داریم و اسلام ۲ سنت گرایانه نیز داریم
: مصطفی ملکیان،فصلنامه مطالعات راهبردی،شماره ۱۵