یکصد و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه اخلاق با موضوع “تعریف مفاهیم اخلاقی در منابع دینی“ با ارائه “حجت الاسلام عالم زاده نوری“ و با حضور اعضاء محترم گروه یکشنبه ۹ اردیبهشت ۹۷ ساعت ۲۰:۴۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
استنباط حکم دایرمدار فهم درست موضوع است. اگر موضوع احکام اخلاقی آشکار نباشد، حکمی که دربارۀ آن بیان شده، یا نادرست است یا در نهایت مبهم خواهد بود. برای اینکه دایرۀ حکم بهخوبی معلوم شود، باید موضوع آن منقح باشد؛ مثلاً اگر بخواهیم دربارۀ توکل، غیرت، یقین یا لقاءالله سخن بگوییم، باید قبلاً آنها را به روشنی شناخته باشیم.
برای تعریف و تحدید مفاهیم و موضوعات اخلاقی چند راه وجود دارد: در قدم اول میتوان به برداشت عرفی از آن مراجعه کرد؛ کاری که لغویان با بررسی موارد استعمال یک لغت انجام داده و در کتابها و فرهنگهای لغت ثبت کردهاند.
علاوه بر این، تحلیل علمی مدلول یک لغت و کشف ملازمات و مقارنات و استلزامات آن به فهم بهتر موضوع بسیار کمک میکند. عالمان لغت تلاش کردهاند با استفاده از این روش عمق مفاهیم را دریابند و تفاوتهای ظریف آنها را گوشزد کنند. برخی تحقیقات جدید در زمینۀ معناشناسی مفاهیم اخلاقی، از همین طریق به ایضاح مفهومی و تبیین ظرافتهای معنوی پارهای از مفاهیم اخلاقی پرداخته است.
فارغ از این دو مسیر در منابع دینی نیز برخی موضوعات و مفاهیم اخلاقی تعریف و تحدید شده و توضیحات روشنگری دربارۀ آن بیان شده است. با اعتماد و استناد به این منابع وحیانی نیز تعریفی از ماهیت این مفاهیم به دست میآید. اینگونه تعاریف در قرآن و حدیث با مشکلات چندی روبهروست.
- عدم جامعیت و مانعیت: گاهی تعاریف این مفاهیم دقیق یا جامع و مانع به نظر نمیرسد.
- تغایر: گاهی تعاریف متعددی در قرآن و روایات برای یک مفهوم اخلاقی بیان شده است که ناسازگار و جمعناشدنی به نظر میرسد. حتی اگر این تعاریف متضاد یا متناقض نباشند، نفس اختلاف آنها موجب دشواری و ابهام میشود؛ شبیه الفاظ مشترک که غالباً سرگردانی و حیرت میآفرینند.
- ابهام مفهومی: گاهی تعریف مفاهیم در منابع دینی با ابهام و اجمال روبروست و تعریف به اخفی تلقی میشود.
نمونه اول: اولئک هم …
یکی از تعبیرات بسیار رایج قرآن کریم در مقام تعریف اوصاف اخلاقی تعبیر «اولئک هم …» است. اگر در جستجوی تعریف عناوینی اخلاقی مانند مومن، فائز، راشد، صادق، کاذب، متقی، ضال و ظالم باشیم، طبیعتاً جملات (أُولِئکَ هُمُ المُؤمنون)، (أُولئِکَ هُمُ الفائِزون) و… بسیار کارگشا و جالب توجه به نظر میرسد.
این آیات در مقام تعریف منطقی و جامع و مانع نیست. لسان این آیات، انشا در قالب خبر و توصیه به لسان توصیف است؛ یعنی در مقام این بیان است که مؤمن کامل باید اینگونه باشد و این موارد از مقتضیات و لوازم ایمان است. خبری که این آیات دربارۀ مؤمن کامل بیان کردهاند، نفی ماعدا نمیکند؛ یعنی ممکن است ایمان مقتضیات دیگری هم علاوه بر اینها داشته باشد که در جای دیگری بیان میشود؛ پس آنچه در آیات دیگر به عنوان مقتضیات ایمان بیان میشود، با این بیان تعارض ندارد.
در برخی روایات دربارۀ یک مفهوم اخلاقی در جایگاه مبتدا، گزارهای توضیحی در سیاق حصر بیان شده است که ظهور در تعریف دارد. در این موارد اگر خبر را تعریف آن مبتدا بشماریم، به نظر میرسد تعریف مذکور جامع و مانع و دقیق نیست و قابلیت تمیز مصادیق آن را ندارد.
دراینباره باید گفت: نباید این سیاق را بر تعریف منطقی و حقیقی حمل کرد و نباید انتظار داشت این روایات در بررسیهای علمی حدود و ثغور آن مفاهیم را ارائه دهد. استفاده از این سیاق، بهرهگیری از یک تعبیر بلاغی لطیف است که تنها دربارۀ مفاهیم دارای مراتب و مشکّک به کار میرود و بر تحصیل مراتب بالای آن اوصاف و بیان مقتضیات حدّ کامل آن تأکید میکند. لسان این احادیث، انشای توصیه در قالب خبر است؛ یعنی در مقام بیان این است که مسلمان کامل (عالم کامل، شیعه کامل، مؤمن کامل و…) باید اینگونه باشد و این موارد از مقتضیات و لوازم اسلام (علم، شیعهبودن، ایمان و …) است.
نمونۀ سوم: «لیس ب …»
سیاق دیگری که ممکن است در مقام تعریف از آن استفاده شود، تعبیر «لیس ب …» است. این تعبیر کسانی را از شمول یک مفهوم اخلاقی خارج میسازد و از باب «تُعرفُ الأشیاءُ بأضدادها» حیطۀ فراگیری ماهیت را مینمایاند؛ یعنی بر خلاف تعاریف ایجابی که دایرۀ صدق مفهوم را ارائه میدهد، این تعبیر ناظر به حدود عدمی است و دایرۀ عدم صدق را بیان میکند؛ یعنی بیشتر به مانعیت تعریف توجه میکند. مانند : مَن أَصبَحَ لایَهتَمُّ بِأُمُورِ المُسلِمِینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ.
این عبارات در معنای حقیقی خود مبالغهآمیز به نظر میرسند؛ یعنی مثلاً نمیتوان باور کرد کسی که اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، حقیقتاً از زمرۀ مسلمانان خارج شود؛ زیرا این تعبیر با ادلۀ دیگری که اصل اسلام را به صِرف شهادتین ثابت میداند، سازگار نیست. یقیناً چنین شخصیتی مرتد محسوب نمیشود و حکم شرعی کافر دربارۀ او جاری نمیگردد. از این جهت این تعابیر دقیقاً مانند صورت ایجابی آنها باید بر فرد کامل حمل شود؛
نمونۀ چهارم: علامتها
در روایات اهل بیت: نشانههایی برای صفات اخلاقی مانند ایمان، صبر، شکر، زهد، خیانت و فسق بیان شده است. به نظر میرسد بیان این نشانهها برای علم پیدا کردن به آن صفات و تشخیص مصادیق آنها باشد. در این صورت این نشانهها به حوزۀ «تعریف مفاهیم اخلاقی» وارد میشود و ذیل همین عنوان بررسی میگردد.
برای تفسیر این نشانگان دو راه وجود دارد:
نخست اینکه وصف موجود در این روایات را به «الکامل فی الوصف» تفسیر کنیم؛ مثلاً این نشانهها علایم ایمان کامل یا ایمان مؤثرند. به این ترتیب باید این روایات را بر «انشا به زبان اخبار» و «توصیه به زبان توصیف» تفسیر کرد و این نشانهها را نشانههای هنجاری دانست. بیان نشانهها در این روایات به هدف ترغیب مخاطب به حفظ مقتضیات ایمان حداکثری و مراعات لوازم ایمان کامل است؛ اما در آن به جای امر مستقیم از قالب خبر استفاده شده است. مطابق این روایت هر کس این علایم را نداشته باشد، مؤمن کامل نیست. همان تحلیلی که در سیاق «لیس بمؤمن» نیز بدان اشاره شد.
دوم اینکه اگر چنین تصرفی در معنای وصف (ایمان) نکنیم، ملازمه را باید غالبی در نظر بگیریم؛ نظیر نظام نشانگانِ بیماری در علم پزشکی. بیان علایم بیماری هرگز به این معنا نیست که هر کس این نشانه را داشت، مبتلا به آن بیماری است و هر کس از این نشانه تهی بود، مبتلا به آن بیماری نیست یا هر کس آن بیماری را دارد، حتماً این نشانه را هم دارد و هر کس از آن بیماری مصون است، حتماً این نشانه را ندارد؛ بلکه این نشانه در کنار نشانههای بسیار دیگر، غالباً پزشک را به تشخیص بیماری در شخص راهنمایی میکند و منشأ پدیدآمدن یک حدس قوی عالمانه میشود. در نشانگان اخلاقی نیز باید همین الگو را در نظر گرفت. وجود این نشانگان در شخص الزاماً به معنای وجود آن صفت نیست، بلکه تنها به این معناست که درصد احتمال آن صفت بالاست و از اجتماع متراکم چندین نشانۀ مشابه میتوان آن صفت را حدس زد؛ یعنی نوعی رابطۀ اجمالی میان وصف با علامت وجود دارد، نه رابطهای دوجانبه، علّی، قطعی و همیشگی.
بر این اساس بیان این صفات در لسان منابع دین بیفایده نیست و در شناخت صفات درونی خود و دیگران میتوان از آن بهره گرفت.
نمونۀ پنجم: موصول و صله
یکی از تعابیری که در تعریف مفاهیم اخلاقی به کار میرود، توصیف این مفاهیم به موصول است. در قرآن و روایات موارد فراوانی دیده میشود که اوصاف یک شخص یا گروه با موصول و جمله صلۀ بعد از آن ذکر شده است. شاید به نظر آید موصول در این عبارات در مقام تعریف مفهوم پیش از خود است و میتوان از طریق آن با ماهیت آن مفهوم آشنا شد. مفسران قرآن نیز ذیل بسیاری از این آیات موصول و صله را تفسیر مفهوم پیش از خود شمردهاند؛ اما وجود چند چالش این تصور را مشکوک و این مسیر را دشوار میسازد؛ چالشهایی که به «نسبت میان مفاهیم قبل و بعد موصول» بازگشت دارد:
- تعدد توصیفات؛ گاهی در آیات متعدد توصیفات مختلفی برای یک مفهوم اخلاقی ذکر شده است؛ مثلاً در وصف متقین چند تعبیر در قرآن کریم وجود دارد.
- توصیف مشترک: گاهی یک توصیف مشترک برای بیان دو یا چند مفهوم مختلف ذکر شده است.
- قرینه بر عدم تعریف: در مواردی وصف بعد از موصول، تعریف و توضیح مفهوم ماقبل نیست، بلکه بیتردید قید یا شرط آن است.
- ابهام در نسبت: گاهی اشتراکی در توصیف وجود ندارد؛ اما نسبت میان عبارات پیش و پس موصول معلوم نیست.
این سیاق هم در مقام تعریف و هم در غیر آن به کار میرود. در موارد بسیاری این موصولات تعریف منطقی جامع و مانع و توصیف کاملی از ماهیت وصف پیش از خود ارائه نمیدهند؛ یعنی پیش و پس موصول، نه از نظر مفهومی مترادفاند و نه از نظر مصداقی مساویاند، بلکه تنها یک توضیح تأسیسی افزوده و یک خبر جدید از آن وصف، پس از موصول آمده است؛ البته گاهی ترادف مفهومی یا تساوی مصداقی هم وجود دارد؛ اما این سیاق همواره ترادف یا تصادق را تضمین نمیکند و برای حمل جملۀ صله بر تعریف به قراین و شواهد خارجی نیازمندیم؛ بنابراین غالباً میتوان احتمال داد توضیحی که با موصول پس از یک مفهوم آمده است، قید احترازی باشد.
نتیجه: با بررسی موارد فراوان و نمونههای متعدد بهروشنی نتیجه گرفتیم که تعریف مفاهیم اخلاقی در قرآن و حدیث، سبک و سیاقی متفاوت با انتظار اولیۀ ما دارد و کاملاً عرفی است. این توقع که تعاریف قرآنی و روایی بهسان تعاریف منطقی در صدد تحدید دقیق مرزهای مفهومی باشد و شرط لازم و کافی برای تحقق یک ماهیت را در مصادیق خود، آن هم در کوتاهترین عبارت بیان کند، با واقعیت منطبق نیست. همانگونه که دیدیم، اکثر قریب به اتفاق تعاریف قرآنی و روایی، جامع و مانع به نظر نمیرسد؛ یعنی گاهی اخص از مفهوم است و گاهی اعم از آن و البته هیچگاه مباین نیست؛ یعنی نوعی رابطۀ اجمالی و نه یک رابطۀ قطعی همیشگی دوطرفۀ علّی را میان معرِّف و معرَّف بیان میکند.