نشست علمی « حدوث و قدم و کیهان شناسی جدید؛ نقد دیدگاه هاوکینگ » با حضور کارشناسان محترم؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی عباسی، دکتر میثم توکلی بینا، آقای علیرضا جلالی فر و دبیر علمی آقای دکتر سید محمدتقی موحد ابطحی، پنج شنبه ۹۵/۱۲/۱۹ در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده از سوی کارشناسان محترم به شرح ذیل باستحضار می رسد:
دبیر علمی: آقای دکتر ابطحی
بحثهای فیزیکی در حوزه کیهان شناسی میتواند دلالتهایی در حوزه فلسفه والهیات داشته باشند.
هاوکینگ در بحث کیهانشناسی دیدگاههای خاصی دارد و خیلی از این دیدگاهها به زبان ساده نوشته و ترجمه شده است.
در این نشست میخواهیم مناسبات فلسفه و کلام اسلامی را با دیدگاه هاوکینگ در مورد پیدایش جهان از عدم بررسی نماییم.
آقای علیرضا جلالیفر:
هاوکینگ ادعا میکند که طبق مدلهای فیزیکی، میتوانیم تبیین کنیم که چگونه از جهان از هیچ و به صورت خود به خودی به وجود میآید.
مقدمتا اشاره شود که برای شناخت درست جهان فیزیکی باید سه مولفه زیر را به درستی درک کنیم:
- بستری که این جهان در آن اتفاق میافتد که به آن فضا ـ زمان میگوییم.
- ماده اولیهای که رفتارهای فیزیکی انجام میدهد.
- قوانینی که در این بستر، بر ماده فیزیکی حاکم است.
فضا ـ زمان در فیزیک کلاسیک یک مفهوم مطلق و تفکیک شده بود، اما فضا-زمان در فیزیک جدید یک مفهوم به هم پیوسته و نسبی شد. در نسبیت خاص انیشتین یک بسته فضا زمان چهار بعدی داریم و در نسبیت عام، خمش و پیچش هم به این فضا-زمان چهاربعدی اضافه میشود. در نسبیت عام هر جرمی در فضا-زمان، در اطراف خودش خمیدگی ایجاد میکند و این خمش میتواند روی اجرام دیگر تأثیر بگذارد. لذا در نسبیت عام جاذبه بر اساس تأثیر جرم الف بر فضا-زمان اطرافش و تأثیر فضا-زمان بر جرم ب تبیین میشود.
در ربع اول قرن بیستم مشاهدات نجومی نشان داد که کهکشانها از ما دور میشوند و این ایده مطرح شد که احتمالاً کل این جهان از یک نقطه اولیه نشأت گرفته است و نظریه انفجار بزرگ مطرح گردید، به این معنا که تمام جرم عالم در یک زمانی در یک نقطه متمرکز بوده و در اثر انفجاری، این عالم شروع به گسترش کرده است.
ذهنیت اولیه هاوکینگ این بود که ما حرکت به نقطه اولیه پیدایش عالم، به جایی میرسیم (۱۰ به توان منهای ۴۳ ثانیه آغاز جهان) که دیگر قوانین فیزیکی در آنجا حاکم نیست و در نتیجه فیزیک موجود به ما اجازه نمیدهد که از این نقطه عقبتر برویم و بر این اساس اصلاً چیزی به نام شروع زمان در فیزیک معنا ندارد.
ماده اولیه
موضوع دوم که به فیزیک معنا میدهد: بحث ماده اولیه است. در فیزیک کلاسیک آن را به اسم جرم که ویژگی ذاتی ماده بود، میشناختیم. بعد در نسبیت خاص، هم ارزی جرم و انرژی مطرح میشود و این که چیزی هست که در برخی شرایط ویژگیهای جرمی و در شرایط دیگر ویژگیهای انرژی را آشکار میکند.
مکانیک کوانتومی تلاش کرد که قوانین حاکم بر این ماده را توصیف کند و فرمول بندیهایی براساس احتمالات ارائه کرد. ادعای مکانیک کوانتومی این است که اگر بخواهید مکان و سرعت یک ذره را به صورت همزمان تعیین کنید حتماً حاصل ضرب خطاهای این دو اندازهگیری از یک مقداری بیشتر خواهد شد(ΔpΔx≥ħ).
طرح ایده خلق از هیچ با استفاده از رابطه عدم قطعیت هایزنبرگ
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ این اجازه را به ما میدهد که در فضایی که هیچ ماده انرژی اولیهای وجود ندارد برای بازههای زمانی بسیار بسیار کوتاه، مقداری انرژی داشته باشیم که اصطلاحاً به آن افت و خیزهای کوانتومی خلاء میگویند.
هاوکینگ و قبل از او شخصی به نام ادوارد تراین این ایده را مطرح کردند که شاید ماده اولیه لازم برای جهان، همهاش در همین افت و خیزهای کوانتومی بوجود آمده باشد.
پس در ایده خلق از هیچ یک فضا و زمان وجود دارد، افت و خیزهای کوانتومی وجود دارد و بعد از این افت خیزهای کوانتومی، یک ماده و ضد ماده در بازه زمانی کوتاه ایجاد شده و این ماده در شرایط خاصی امکان بقا یافته است.
موضوع سوم: بحث قوانین
برای فهم پدیدههای فیزیکی علاوه بر فضا-زمان و ماده به قوانین هم نیاز است. آنچه مسلم است این که در حال حاضر بعضی از قوانین پایه وجود دارند؛ مثل: قوانین مربوط به الکترومغناطیس و جاذبه و هستهای قوی و ضعیف. اما این که این قوانین پایه چگونه پدید آمدهاند بحث دیگری است. برخی معتقدند قوانین فیزیکی در فرایند پیدایش عالم بوجود آمدهاند. حال برای این که ایده خلق جهان از هیچ را توضیح دهیم قوانینی لازم است، قوانینی که بنیادیتر از قوانین جهان فیزیکی فعلی هستند. به بیان دیگر مسئله این است که در توضیح خلق عالم از هیچ قوانین حذف نشدهاند، بلکه یک سری پای یک سری قوانین پایهای تری به میان آمده که قوانین جدید از آنها زاییده شده و جهان فعلی مطابق با آن عمل میکند.
پس برای فهم جهان فیزیکی ما به فضا-زمان، ماده اولیه و قوانین نیاز داریم.
اما آن «هیچ»ی که هاوکینگ از آن در ایده خلق از هیچ یاد میکند، یک فضا و زمان است یعنی بستری وجود دارد، و در آن قوانین کوانتومی نیز برقرار است و در واقع آن چیزی که به آن «هیچ» میگوید، صرفا عالم فاقد مواد اولیه فیزیکی است و بر این اساس جمله هاوکینگ را باید تصحیح کرد. هاوکینگ نباید بگوید که «جهان از هیچ بوجود آمده است» بلکه باید بگوید «ماده فیزیکی اولیه جهان طبق تئوریهای فیزیکی میتواند صرفا بر اساس فضا-زمان و قوانین کوانتومی بوجود آید.»
آقای دکتر میثم توکلی بینا
ادوارد تراین در سال ۱۹۷۳ این مدل را بیان کرد که حتی به طور طبیعی در خلاء کوانتومی امکان پیدایش ماده وجود دارد و این حرفی را که تراین مطرح کرد و براساس فیزیک کوانتومی بود، نقطه آغاز جهان، یعنی حدود ۱۴ میلیارد سال قبل نیست، بلکه بحث این است که در هر لحظهای چنین چیزی امکان پذیر است و او ادعا میکرد که امکان این هست که در این جهشهای کوانتومی که چیزهایی بوجود میآید و از بین میرود، تحت شرایط خاصی برخی چیزهایی پایدار بماند.
هاوکینگ این ایده را تعمیم داد و مدعی شد که از این ایده میتوان برای طرح ایدهای در زمینه پیدایش عالم استفاده کرد. به عقیده وی در افق سیاهچاله این امکان وجود دارد که در یکی از این افت خیزهای کوانتومی، ذره و پاد ذرهای که تولید میشود، یکی از آنها به سمت داخل سیاهچاله و یکی به سمت بیرون بیافتد و با پیدایش آن انرژی منفی، این ذرهای که از سیاهچاله بیرون آمده است، پایدار میشود. و لذا این امکان وجود دارد که ماده از هیچ (به صورت فیزیکی) بدون احتیاج به تبیینهای متافیزیکی به وجود بیاید.
در اینجا لازم است چند نکته بیان شود:
- تئوری هاوکینگ، یک تئوری یا حتی یک فرضیه نیست؛ بلکه یک طرح است و واقعاً فاقد شواهد تجربی است و در جامعه فیزیکی مقبول نیست و انتقاداتی به آن شده است.
- بحث انرژی منفی که او حقیقی در نظر میگیرد، این اصلاً هنوز پذیرفته نشده است.
- خلاء» و «هیچ» ی که در فیزیک مطرح می شود با «هیچ» در فلسفه متفاوت است؛ خلائی که در فیزیک کوانتومی مطرح می شود دو مشخصه دارد: اولا حتماًً در فضا زمان است و همچنین قوانین کوانتومی نیز برقرار است و فقط ماده در این خلاء حضور ندراد.
- فضا زمان یک مدلسازی است. اما هاوکینگ که مدعی است که در عالم فیزیک در دنیای مدلسازی قرار داریم، از این وضعیت مدلسازی عبور کرده و فضا-زمان را یک امر واقعی و متعیّن میداند. و این چیزی است که از حدّ فیزیک تجاوز کرده است و مورد اعتراض افراد قرار گرفته است.
- مفهوم «تصادف» در فیزیک کوانتومی با مفهوم تصادف در عرف متفاوت است و تصادف به معنی گتره و بیقانون نیست؛ بلکه بدین معناست که نظام پیچیدهتر چند وضعیتی بین پدیدهها برقرار است.
- فیزیکدان نسبت به اینکه حقیقت این تصادف چیست، ساکت است و در مورد چرایی آن اظهار نظر نمیکند. لذا نمیدانیم که چه میشود که ذرات اینگونه رفتار میکنند؛ بلکه فقط میدانیم که چنین رفتار میکنند. ولی بیقانون نیستند که گترهای و بیقاعده عمل کنند بلکه نظام پیچیدهتری برقرار است.
- حتی اگر ما حرف هاوکینگ را جدی تلقی کنیم و فرض کنیم که شواهد تجربی برای این کلام هست و مشکل تعیین انرژی منفی نیز حل شود، یک سوال بزرگ مطرح میشود که چرا چنین اتفاقی افتاد، چرا این قوانین باید وجود داشته باشند. این قوانین کوانتومی، قوانیناند و ذاتی نیستند چرا چنین قوانینی باید وجود داشته باشد. همچنین: چرا در افت و خیزهای کوانتومی یک ذره میتواند تولید شود؟ پس این سئوالات بزرگ باقی است و حل نمیشود. در فیزیک فقط در مورد چگونگیها صحبت میکنیم ولی از چراییها نمیتوانیم جواب بدهیم. اساساً قانون چیزی را تولید نمیکند و تنها یک نوع تبیین است.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی عباسی
موضوع خلق جهان از گذشته مطرح بوده و متکلمین و فیلسوفان از گذشته به این مسئله توجه داشتهاند و فیزیک نیز در دهه های اخیر، این بحث را مطرح کرده است. در متون مقدس نیز به خلقت جهان اشاره شده است و از ظواهر آن برمی آید که جهان حادث است.
متکلمان مخلوق بودن عالم را به حدوث زمانی تفسیر کردهاند. بر این نظریه، اشکالاتی شده است. از جمله این که زمان چیست و آیا می توان زمانی بدون جهان داشته باشیم؟ در میان متکلمان تعبیری مطرح شده که آن زمان، زمانی موهوم است(البته با زمان موهوم فیزیکی فرق دارد) یعنی زمان همراه ماده نیست ولی امتداد زمانی جریان دارد و تنها وهم ما آنرا تصور می کند. بر این زمان موهوم نیز اشکالاتی وارد شده است.
فیلسوفان حدوث جهان را حدوث زمانی مطرح نکرده اند و قائلند که زمان و مکان از خصوصیات ماده است. همینطور، فیض الهی دائمی است و اینگونه نیست که زمانی بوده که فیض الهی نباشد و امساک در فیض الهی راه ندارد.
راه حلهای فیلسوفان در خلقت جهان:
حدوث ذاتی؛ موجودات مادی ضروری الوجود نیستند و همیشه نیازمند علت حدوث و علت قوام بخشاند و همیشه این موجود ممکن نیازمند علت است و این عالم مادی همیشه نیازمند علت و محدِث است و همین الآن هم خلق میشود. و این تبیین، با حرکت جوهری ملاصدرا وضوح بیشتری پیدا میکند که تمام موجودات در حال خلق شدن است: « أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »[۱].
این دیدگاه نیاز عالم را به خالق را بیان می کند و حتی اگر ما مشکل تکینگی عالم را حل کردیم و گفتیم که عالم خودکفا بوده است و انرژیهای مثبت و منفی به هم (یا به جهان های نوزاد) بر می گردند، اما مشکل نیازمندی این موجودات و آن عالم های نوزاد را تبیین نمی کند.
طبق بیان میرداماد:
مرتبه این عالم، متوقف بر عالم دیگری است و یک وعاء دیگری است که موجودات بدون تغیّر در آنجا وجود دارند که آن عالم دهر است و این عالم مادی بر آمده از آن عالم دهری است و این عالم متغیر در عالم دهر نیست و نسبت به عالم دهر حادث است. آن موجودات دهری نیز نسبت به وعاء عالم سرمد حادث می باشند. عالم سرمد، فوق این عالم دهر است و همان ذات الهی است. البته باید خاطر نشان کنیم که حدوث دهری مثل حدوث زمانی عالم مادی نیست.
البته ظواهر متون دینی و شواهد علمی با دیدگاه فلسفی اصطحکاک دارد.
بیان علامه طباطبایی ره:
زمان و مکان از خصوصیات ماده است و زمان جدای از ماده نیست. بعضی از حرف های هاوکینگ را می توان به این دیدگاه نزدیک کرد که خود آغاز، آغاز ندارد. خلق این عالم نیازمند زمان نیست، حادث است و نقطه شروع دارد ولی نیازمند زمان و آغاز زمانی نیست؛ چون زمان با این عالم شروع شده است.
یک از همکاران هاوکینگ به نام «دان پیچ» می گوید: که اگر عالم را یک موجود بسته در نظر بگیرید، باز هم نیازمند خالق است و بستهکردن این محیط، نیاز او را به خالق از بین نمیبرد.
می توان طبق بیان علامه ره گفت: با اینکه این عالم آغاز زمانی ندارد اما نیازمند خالق است. و نقطه شروعی هرچند
اگر طبق دیدگاه هاوکینگ بپذیریم که قواعد فیزیکی اقتضاء می کند که آن نقطه تکینهی و قبل از آن زمانی نداشته باشیم، ولی آن نیاز به خلق و حدوث در اینجا هم هست چون خلق و پیدایشش برای خودش نیست. زیرا که این عالم موجود محدود است و وجود و خلقش برای خودش نیست. این عالم آغاز دارد و محدود است و بسته است و خود این محدودیت موجب حدوث اوست.
مشکل اساسی در فیزیک نظری این است که امور را بر اساس مدلها و تصورات ریاضی تبیین می کند و اینها یک امور شهودی عینی واقعی نیستند. لذا ما تصوری شهودی عینی از انرژی منفی نداریم. همینطور، زمان و عدد موهومی، یک معنای عینی ندارند بلکه یک فرض است و بر اساس این مدلها اگر پیدایش عالم را توضیح دهیم در واقع، تبیین بر مبنای یک فرضیه است.
هاوکینگ میگوید پیدایش عالم می تواند با این قوانین موجود از صفر آغاز شود و در آخر هم باید به صفر برگردد(یا اینکه به جهان های نوزاد برمی گردد). ولی این ادعا، صرفاً یک مدل است و دلیل اثباتیای نیست و یک تبیین است ولی توجیه نیست و چرایی را توضیح نمیدهد.
لذا باید سراغ تحلیلهایی برویم که عینی باشد و به نظر می رسد که باید با تحلیلهای عقلی و فلسفی عالم عینی را تبیین کنیم.
والسلام علیکم ورحمۀ الله وبرکاته
[۱] . ابراهیم، ۱۰.