“تبیین های طبیعی و تجربه دینی” در هفتاد و دومین جلسه گروه علمی فلسفه دین+خلاصه بحث

هفتاد و دومین جلسه گروه علمی فلسفه دین برگزار شد
هفتاد و دومین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع تبیین های طبیعی و تجربه دینی با ارائهآقای دکتر منصور نصیری”  و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵  ساعت ۱۹:۳۰ درمجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
پس از آنکه ویلیام جیمز به دسته‏بندی مسائل تجربۀ دینی پرداخت، و بعد از وی استیس به جایگاه عرفان در باورهای دینی» توجه کرد، امروزه دغدغۀ اصلی متفکران در بحث تجربۀ دینی، بررسیِ ارزش معرفتیِ تجربۀ دینی (و توانایی آن جهت اثبات متعلق خود) است.
در این بحث دو طیف کلی از متفکران قرار دارند. یک دسته از آنها منکر ارزش معرفتی تجربۀ دینی هستند و دستۀ دیگر بر ارزش معرفتی آن تأکید می‏کنند. منکران می‏کوشند برای تبیین تجربۀ دینی تبیین‏های طبیعی (به ویژه تبیین‏های عصب‏شناختی) ارائه کرده، آن را فاقد عاملی ماورائی قلمداد کنند و بدین وسیله ارزش معرفتی آن را برای اثبات متعلق خود (برای مثال برای اثبات خدا) دفع کنند.
یکی از مباحثی که در این باره مطرح است این است که آیا بر فرضِ کشف تبیینِ طبیعی برای تجربۀ دینی، باز هم ارزش معرفتیِ آن باقی می‏ماند؟ به تعبیر دیگر، می‏توان مدعی شد که حتی با کشف تبیین طبیعی برای تجربۀ دینی باز هم ارزش معرفتی آن در اثبات متعلقش به قوت خود باقی خواهد ماند یا زائل خواهد شد؟
در این باره، دو دیدگاه وجود دارد:

  1. بقاء ارزش معرفتی:
متفکرانی مانند سی. دی. براد، سوینبرن، و وینرایت استدلال می‌کنند که در صورتی که عدم وجود خدا اثبات نشده باشد، کشف تبیین طبیعی برای تجربه دینی، هرگز خللی در ارزش قرینه‌ای آن ایجاد نمیکند. از نظر آنها، تبیین طبیعی فقط در صورتی به ارزش قرینه‌ای تجربه‌های دینی (حجیت معرفت‌شناختی آن) ضرر می‌زند که اثبات شود که خدایی وجود ندارد.
  1. زوال ارزش معرفتی:
در مقابل، کسانی چون جف جوردن با دفاع از دیدگاه دوم (زوال حجیت معرفت‌شناختی) معتقدند کشف تبیین طبیعی باعث رد ارزش قرینه‌ای تجربه دینی می‌شود. جوردن تأکید می‌کند که تبیین‌های طبیعی، تجربه‌های دینی را بدون نیاز به مفروض گرفتن خدا و یا امر ماوراء طبیعی تبیین می‌کنند.

در این بحث نزاع این دو گروه را بررسی کرده، دیدگاه سومی را پیشنهاد می‏کنم. به عقیده اینجانب، می‏توان در این‏باره دیدگاه سومی را مورد تأکید قرار داد؛ این دیدگاه مبتنی بر تمایز میان دو دسته تجربۀ دینی و سه اصل یا قاعدۀ دینی-کلامی است که بیان خواهد شد.

الف) استدلال معتقدان به بقاء ارزش معرفتیِ تجربۀ دینی

۱.عدم تعارض علّیت خدا با علّیت طبیعی

از نظر وی، حتی اگر اثبات شود که تجربه‌های دینی ناشی از ناهنجاری روانشناختی‌اند، نمی‌توان نتیجه گرفت که تجربه‌های دینی موهوم هستند؛ زیرا، ممکن است یک حالت روانشناختی خاص، به لحاظ علّی شرط ضروری برای واقعی بودن تجربه‌های دینی باشد؛
وینرایت نیز تأکید می‏کند که طبق آموزههای خداباوری سنتی هرچند میتوان برای بسیاری از پدیده‌های طبیعی تبیین‌های علمیِ قانع‌کننده‌ای به دست داد، این تبیینها با عمل علّی خدا ناسازگار نیستند، بلکه اساساً، این تبیینها مستقیماً بر عمل علّی خدا مبتنی شده‌اند.

۲.تقوم علّی عام خدا

دومین استدلال نیز شبیه استدلال نخست است؛ این استدلال عبارت است از «تقوم علّی عام خدا» و به تعبیر دیگر «قوام‏بخشی علّی فراگیر خدا». هم سوینبرن و هم ویلیام وینرایت استدلال می‌کنند که در هر تجربه‌ای،‌ خدا در میان علل آن است؛ در واقع، با توجه به این نکته که فرایندهای علّی فقط به این دلیل وجود دارند که خدا آنها را تقوم می‌بخشد، می‌توان گفت، خدا در فرایند علّیِ هر تجربه دینی حضور دارد؛ بنابراین، تا وقتی که وجود خدا با ادله کافی رد نشده باشد، کشف تبیین طبیعی هیچگاه نمیتواند باعث از بین رفتن حجیت معرفت‌شناختی تجربه دینی شود.

ب) استدلال معتقدان به زوال ارزش معرفت‌شناختیِ تجربۀ دینی
مهمترین استدلالی که جوردن برای اثبات این دیدگاه مطرح میکند، «نظریه علّی ادراک» (causal theory of perception) و اصول مطرح در آنست. جوردن ضمن بیانِ این نظریه، ادله دیدگاه نخست را با توجه به آن نقد و رد میکند. البته، استدلال جوردن، مبتنی بر این است که معتقد باشیم که میان منشأ علّی تجربه دینی و ارزش معرفتیِ آن پیوند مستقیمی وجود دارد. اما اگر مانند پراگماتیست‏ها، ارزشِ معرفتیِ ادراک را با پیامدهای عملی آن پیوند بزنیم، این استدلال محلی نخواهد داشت. با توجه به اینکه طرفین بحث دلبستۀ پراگماتیسم نیستند، این استدلال محل بحث خواهد بود.
با پذیرش نظریه علّی ادراک، حقیقی[۱] بودن یک تجربه منوط به احراز شرایطی است که در اصل زیر (اصل الف) آمده است (۵, pp. 60-62):
اصل الف) فقط در صورتی می‌توان گفت که تجربه کردن چیزی با عنوان X (متعلق تجربه) توسط S (شخص تجربهکننده) یک ادراک حقیقی‌ است که دارای سه شرط باشد:

  1. X برای S حاضر باشد (شرط حضور)؛
  2. تجربه X توسط S به شیوه‌ای مناسب توسط X ایجاد شده باشد (معلول X باشد) (شرط علّی)؛
  3.  S بداند که آنچه که ادراکش می‌کند X است (شرط آگاهی).
لازمه شرط (۱)، یعنی «شرط حضور»، این است که یک ادراک تنها در صورتی حقیقی است که متعلق آن وجود داشته باشد و در محدوده معرفتی فاعل شناسا باشد. بدین قرار،‌ برای آن که شخص یک درخت را مشاهده کند، آن درخت باید در محدوده بینایی او باشد.
لازمه شرط (۲)، یعنی «شرط علّی»، آن است که متعلق ادراکِ حقیقی، نقش مناسبی در تحقق آن تجربه ایفا کند. البته، درست است که دربارۀ مفاهیم علیت و حضور که در شرط (a) و شرط (b) آمده‌اند بحث‌های متعددی وجود دارد، اما به هر روی، اگر بنا باشد آگاهی S از X را ادراک حقیقی قلمداد کنیم، X باید نقش مناسبی در تحقق تجربه مزبور توسط S داشته باشد. بدین ترتیب، اگر بناست تجربه دینی نوعی ادراک قلمداد شود، باید هر دو شرط (a) و (b) در آن باشند. بنابر این، برای آن که S در تجربه دینی، خدا را ادراک کند اولاً، باید خدا وجود داشته باشد، و ثانیاً، باید خدا نقش علّی مناسبی در تجربه او داشته باشد.
با توجه به اصول مطرح در نظریه علّی ادراک، چنانچه تبیین طبیعت‌گرایانه قانع‌کننده­ای برای تجربه دینی کشف می­شود در واقع، نشان داده می­شود که یکی از دو شرط (۱) یا (۲) وجود ندارد و از این رو، ارزش قرینهای آن و به تعبیر دیگر، حجیت معرفت‌شناختی آن از بین میرود. از اینرو، جف جوردن تأکید می‌کند که حتی بدون داشتن استدلال خوب بر عدم وجود خدا، کشف تبیین طبیعی برای تجربه دینی، دست کم، دلیل موجهی خواهد بود بر این که نه شرط (۱) و نه شرط (۲) در تجربه‌های دینی وجود ندارند.
در این میان، شرط (۲)، یعنی «شرط علّی» نویدبخشتر و مهمتر است (۵, ۶۱-۶۲).
لازمه شرط علّی این است که S تنها در صورتی ادراک حقیقی از X دارد که X نقش علّی مناسبی در تحقق تجربه S داشته باشد. یعنی X باید شرطِ علّی ضروری مناسبی برای تجربه X توسط S باشد. بنابر این، تحقق تجربه X بدون دخالت X اثبات می‌کند که تجربه X ادراک حقیقیِ X نبوده است؛ به تعبیر دیگر، اثبات می‌کند که شرط علّی در این تجربه وجود نداشته است. از این نظر، جوردن مدعی است که میتوان نشان داد که در تجربه‌هایی که از تبیین طبیعی قانع‌کننده‌ای برخوردارند، حتی اگر خدا وجود داشته باشد نقش علّی مناسب را در آنها نداشته است.
________________________________________
[۱] veridical