نقد وارزیابی دیدگاه ویلفرمادلونگ درباره ولایت امیرالمومنین(ع)درکتاب جانشین حضرت محمد(ص)” در جلسه گروه کلام+خلاصه بحث

یکصد و چهل و سومین جلسه گروه علمی کلام برگزار شد
یکصد و چهل و سومین جلسه گروه علمی کلام با موضوع  “نقد وارزیابی دیدگاه ویلفرمادلونگ درباره ولایت امیرالمومنین(ع)درکتاب جانشین حضرت محمد(ص)با ارائه “حجت الاسلام دکتر عبدالمحمدی” و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۷ دی ۹۵  ساعت ۱۹:۳۰ درمجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

غربی‌ها در مورد اسلام و مباحث کلامی آن تحقیقات فراوان انجام داده‌اند، خصوصاً از ۱۹۵۰ تا به الآن، حجم بیشتری از تحقیقات انجام شده است. در برخی محیط‌های علمی، آثار مستشرقان، بیشتر از آثار دانشمندان اسلامی مورد توجه قرار می‌گیرد.
ویلفرد مادلونگ کتابی به نام جانشینی حضرت محمد صلی الله علیه و اله وسلم دارد که به فارسی ترجمه شده و چاپ هفتم آن را آستان قدس منتشر نموده است.
کتاب ۵ بخش دارد:
۱. بخش مقدماتی در مورد دیدگاه در بحث جانشینی حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم است. وی به دلیل محدودیت‌های علمی و سیاسی – اجتماعی، به تبیین صحیح این جانشینی موفق نشده است. عدم تسلط وی به زبان عربی و فرهنگ متون دینی اسلام از این محدودیت‌هاست. دو دیدگاه قرآن در مورد این جانشینی را می‌آورد و می‌گوید قرآن هیچ آیه‌ای در مورد جانشینی ندارد (ص ۲۲ کتاب) ولی از اهل بیت وی سخن گفته و در مورد جانشینی دیگر انبیاء سخن می‌گوید که معمولا این جانشین ها  از ذریه پیامبران   انتخاب می‌شوند، پس پیامبر اسلام هم قصد داشته به همان شیوه  از اهلبیت خود جانشینی تعیین کند ولی مرگ ناگهانی او مانع این کار شده است.
در ص ۴۶ کتاب، منکر مسأله غدیر خم می‌شود و می‌گوید این مسأله مربوط به ماجرای یمن است و پیامبر می خواست کدورتی که برخی با حضرت امیر در ماجرای نزاع مربوط به یمن  داشتند را دفع کند و حضرت منتظر وحی در موضوع جانشینی بود ولی وحی نازل نشد و این مسأله، مسکوت ماند. و معتقد است حضرت علی هم همان سنت پیامبر را اجرا نمود  و جانشینی برای خود تعیین نکرد.
در نقد این کلام می‌توان گفت وی آیاتی از قرآن در مورد رعایت خویشاوندان می‌آورد و اگر پیامبر فرصت می‌یافت شاید کسی را از اقدام خود به جانشینی برمی‌گزیند، و هر چند حرف وی نسبت به برخی مستشرقان، ظاهراً منصفانه‌تر است ولی باید دانست اساس بحث جانشینی پیامبر در شیعه، نصب و نص است و این که  نگاه شیعه به امامت، امتداد نبوت است و پیامبر آن را ابلاغ فرمود، پیامبر فقط ابلاغ کننده است.
۲. در بخش دوم کتاب وارد حکومت امیرالمؤمنین می‌شود و مسائل تاریخی زیادی نقل می‌کند که جای بحث دارد و تحلیل‌هایی ارائه می‌کند که نتیجه‌اش آن است که نحوه انتخاب امیرالمؤمنین، حتی بر اساس سنت‌های خلفای گذشته هم نبوده است.
وی تک‌تک آیات ولایی مانند آیه ولایت و تطهیر و … را می‌آورد ولی می‌گوید سندی نداریم که این‌ها مربوط به اهلبیت علیهم السلام باشد.
وی می‌گوید حاکمیت علی علیه‌السلام بر طبق معیارهای نخستین دوره خلافت، فاقد مشروعیت بود، از پشتیبانی اکثریت قریش و … بی‌بهره بود. و ایشان از طریق شورایی که برجسته‌ترین صحابه نخستین در آن‌ها بودند، انتخاب نشد. مادلونگ در حالی این را می‌گوید که همه افراد  و صحابه حاضر در مدینه با امیر المومنین  بیعت کردند، از طرفی شورایی که عمر تعیین کرد برای جانشنی خودش بود نه برای همه زمان‌های پس از خود و کسانی که از همان  شورا در زمان بیعت با علی علیه السلام زنده بودند با حضرت بیعت کردند. او سپس ادعا می‌کند جنگ‌هایی که در دوران حضرت امیر بود از همین نوع تعیین خلیفه  و حکومت یافتن علی، نشأت گرفته است.
همانگونه که گفته شد وی ادعا می‌کند که خلافت علی علیه‌السلام از حمایت اکثریت قریش که در تشکیلات حکومتی ابوبکر به منزله تنها طبقه حاکم بود، برخوردار نبود. اما حقیقت آن است که انتخاب امیرالمؤمنین مردمی‌ترین بوده و پرشورترین حضور مردم را در خود دارد. و حتی امیرالمؤمنین در احتجاج با معاویه می‌گوید که مردم مرا با همان شیوه قبلی برگزیده‌اند و خود امام در جایی در بحث نحوه بیعت مردم با خود فرموده اند مردم به من گفتند دست بیعت بشگایی و باز امتناع کردم… (نهایتاً) بیعت کردم. ابن‌سعد (م ۲۳۰) تصریح می‌کند که صحابه مهم مانند طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و … با حضرت بیعت کردند.
ابن قتیبه دینوری، طبری، یعقوبی، ابن اعثم کوفی و مقدِسی و … همگی می‌گویند که مردم همگی با حضرت بیعت کردند   و برخی گزارش‌های ضعیف که نشان می‌دهد برخی از صحابه به زور بیعت کردند در برابر آن همه منابع مهم، اعتباری ندارد.
مادلونگ ادعا می‌کند که مشروعیت ادعایی امیرالمؤمنین برای خلافت خود مبتنی بر خویشاوندی وی با پیامبر بود و از نظرحضرت معیارهایی که ابوبکر و عمر برای خلافت می‌آورند، اصالت نداشت.
وی ادعا می‌کند که روایت‌های مربوط با بیعت با علی، تا حدودی مغشوش و متناقض است، پس سیر این تحولات را فقط با توجه به عدم قطعیت می‌توان دنبال نمود. در حالی که این گزارش‌هایی که مادلونگ مورد استناد قرار می‌دهد، ضعیف است.
او مدعی می‌‌شود، انتخاب علی علیه‌السلام برخلاف روال معمول، امت را عمیقا بر سه فرقه تقسیم کرد. چون این بیعت بیشتر از طریق شورشیان و انصار  و …حمایت شد که ابوبکر آن‌ها را از حق رأی محرومشان کرده بود و این‌ها باعث جنگ‌های داخلی شد.
در نقد این ادعا می‌توان گفت که اگر منظور آن است که بعد از بیعت، جناح بندی شده و چون حضرت علی اهل باج دادن و بی‌عدالتی نبود با وی درگیر نشد، این حرف درستی است ولی این‌ها ربطی به حین بیعت ندارد. ریشه هر کدام از جنگ‌ها بررسی شود معلوم می‌شود عوامل دیگری دارد و ربطی به بیعت ندارد. مثلاً در جنگ صفین، ادعای معاویه بر شام و مقاومت امیرالمؤمنان مسلمانان در برابر این موضوع، علت جنگ است.
به نظر می‌رسد ادعاهای مادلونگ در  مباحث خلافت و امامت برنامه ریزی شده و هدف‌دار بوده است.
نظرات اساتید حاضر:
استاد رضانژاد: دشمن همواره سعی در مقابله با فرهنگ اسلامی شیعی دارد مثلاً در ژاپن کتابی چاپ و حمایت می‌‌شود که مخالفان شیعه را تحریک می‌کند که این‌ها اقلیت در حال رشد هستند و باید با آن مقابله کرد.
عبدالرحمن بن عوف که از اعضای شورای خلافت بعد از عمر بود، در زمان امیرالمؤمنین از دنیا رفته بود و عثمان بر وی  نماز خواند. پس زمان بیعت با امیرالمومنین اصلا زنده نبوده که عدم بیعت او بحثی ایجاد کند.
استاد ایراندوست: مادلونگ هم در قاهره درس خوانده و حتی کرسی استادی عربی در آکسفورد وجود دارد که شرط آن تسلط بر زبان عربی است و مادلونگ این کرسی تدریس را داشته است. از طرفی بارها افرادی مانند لامنس و شارون را نقد می‌کند که آن‌ها در مورد شیعه منصف نیستند. و برخی مترجمان پاورقی‌هایی آورده‌اند که نقدهایی در آن است. مادلونگ حتی عبدلله بن سبا و افسانه نقل شده در مورد آن را نقد می‌کند.
استاد طباطبائی: جمله‌ای نقل شده که حضرت امیر فرموده من برای جلوگیری از تفرقه دست بیعت مردم را قبول کردم. با توجه به آن که در حدیث منزلت و … حضرت امیر با هارون و جانشینی وی نسبت به موسی تسبیه می‌شود، چگونه ممکن است حضرت امیر در مقابل فتنه و تفرقه، قیام می‌کند؟ با آن که هارون در غیبت موسی قیام نمی‌کند تا تفرقه نشود.
استاد مصطفی‌پور: در نقد مادلونگ می‌توان گفت، در جنبه   آیات قرآن به ظاهرش در مورد فضائل و مقامات اهلبیت است اما وی در مورد روایات دقت نکرده و شأن نزول‌ها و… را بررسی نکرده است، بیشتر مبنای امامت در بحث‌های ما عقل است و در آیات باید همراه روایات توجه شود.
خروجی این منبع شناسی مستشرقان به گونه‌ای است که فقط به یک جانب (نفی خلافت علی) تمایل دارد و از طرف مقابل تمایلی در آن نیست!
نکته‌ی دیگر آنکه چه کسی باید  معیارهای خلافت مشروع را بیان  کند که ما بر آن اساس ادعا کنیم حضرت علی آن‌ها را نداشته است.
استاد اسدی: به منابع و مدارک این مستشرق باید اشاره شود ظاهراً مادلونگ توجهی به منابع نداشته و در این صورت مطالب وی در این موضوع ارزش علمی ندارد.
اگر کسی نصب و نصّ را هم قبول نداشته باشد ولی خود شخصا به نتیجه برسد که امیرالمؤمنین احقّ به ولایت بوده، آیا چنین شخصی از امامیه محسوب نمی‌شود؟
استاد زمانی قمشه‌ای: انسان محقق امکان ندارد منابع مختلف مربوط به ولایت حضرت امیر را ندیده باشد.
استاد زهادت: در این کتاب، مطالب لغزنده است و واضح نیست و باید بررسی جامع‌تری انجام شود. ضوابط حاکم بر قریش به نحو دیگری بوده است.
استاد رضانژاد: بحث مبنای قریشی بودن در مورد امیرالمؤمنین هم هست یعنی خود ایشان از قریش است و مشکلی ندارد.
استاد دهقان: باید کتب نقد مورد توجه قرار گیرد.
استاد اسحاقیان: نقد بر اساس مبانی و روش خود شخص بهتر است مثل گزارش بیعت اجباری امیرالمؤمنین علیه‌السلام و برخی صحابه در ماجرای خلافت ابی‌بکر، یا شورش زمان عثمان و ابوبکر که این موارد نقض ادعای مادلونگ است.
استاد عبدالمحمدی: ‌نقد‌های کافی و وافی در ترجمه و شرح کتاب بیان نشده است. در مورد اصل ولایت، ما به خود آیات (صرف‌نظر از روایات) می‌توانیم استناد کنیم بله البته در مورد تعیین مصداق، روایات به کمک می‌آید.
استاد اسدی: مرحوم علامه طباطبائی از خود قرآن، مباحث ولایت و خلافت را استخراج می‌‌کند و این گونه نیست که قرآن کلّی‌ گوئی کرده باشد.
استاد رضانژاد: اگر مادلونگ می‌خواست منصفانه عمل کند حداقل ادله شیعه را هم گزارش می‌کرد که قائل به نصب و نص هستند.