وحدت وجود از منظر صدرالمتاهین” در یکصد و بیست و سومین جلسه گروه علمی عرفان+خلاصه بحث

یکصد و بیست و سومین جلسه گروه علمی عرفان برگزار شد
یکصد و بیست و سومین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع “وحدت وجود از منظر صدرالمتاهین” با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی امیری” و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۷ مهر ۹۵ ساعت ۱۹:۳۰ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

درابتدای این جلسه حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی امیری فرمودند که:
بی‌شک ملاصدرا قائل به وحدت وجود است و مدعی است نظر عرفاء در وحدت وجود هم به همین معنایی است که او در نظر می‌گیرد. و نیز کثرت وجودها از نظر او هم حقیقی است، ولی کثرت را نافی وحدت وجود نمی‌داند:
و مما یجب أن یُعلمَ أن اثباتَنا لمراتب الوجودات المتکثره و مواضعتَنا فی مراتب البحث و التلعیم علی تعددها و تکثرها لاینافی ما نحن بصدره من ذی قبل إن شاء الله من إثبات وحده‌ الوجود و الموجود ذاتا و حقیقه کما هو مذهب الأولیاء و العرفاء من عظماء اهل الکشف و الیقین و سنقیم البرهان القطعی علی أن الوجودات و إن تکثرت و تمایزت إلا أنها من مراتب تعینات الحق الأول و ظهورات نوره و شئونات ذاته، لاأنها امور مستقله و ذوات منفصله.[۱]
در این متن هم مدعی وحدت وجود است و هم مدعی کثرت و هم نظر عرفاء را با نظر خود یکی می‌داند.
کثرت وجودها در صورتی نافی وحدت وجود است که وجودی را بتوان به گونه‌ای در برابر و مقابل وجود دیگر قرار داد، هر چند یکی از آن دو به گونه‌ای وابستگی وجودی به دیگری هم داشته باشد. بنابراین از نظر مشائیان که وجودها متباین از یکدیگرند، وحدت وجود امکان‌پذیر نیست و تصویر معقولی نخواهد داشت. در نظریه مشائیان وجودهای امکانی هر چند وابسته از به وجود خدا هستند و خدا به گونه‌ای قیوم آنها است اما وجودهای امکانی وجودهایی در برابر وجود خدا هستند.
به عبارت دیگر، هرگاه بتوان دو وجود را به طور واقعی و لو از جهتی مستقل در نظر گرفت، وحدت وجود امکان‌پذیر نیست. در نظریه مشائیان هر چند وابستگی وجود ممکن به واجب الوجود ذاتی غیر قابل انفکاک از آن است، اما وجود ممکن چیزی است که وابستگی ذاتی آن است. بنابراین وابستگی لازم وجود ممکن در نظر گرفته می‌شود. بنابراین ملزوم در رتبه خود، نه در رتبه لازم که متأخر از آن است، وابستگی ندارد.
از نظر ملاصدرا وحدت وجود که مدعای عرفاء است، وحدت وجود شخصی است، به گونه‌ای که در برابر آن شخص نمی‌توان شخص یا اشخاص دیگر را به رخ کشید:
فکذلک هدانی ربی بالبرهان النیر العرضی إلی صراط مستقیم من کون الموجود و الوجود منحصرا فی حقیقه واحده شخصیه لاشریک که فی الموجودیه الحقیقیه و ثانی له فی العین و لیس فی دار الوجود غیره دیار و کلما یتراآی فی عالم الوجود إنه غیر الواجب المعبود فإنما هو من ظهورات ذاته و تجلیات صفاته التی هی فی الحقیقه عین ذاته کما صرح به لسان بعض العرفاء …[۲]
طبق این دیدگاه نه تنها کسانی که قائل به تباین وجوداتند، نمی‌توانند قائل به وحدت شخصی وجود باشند، بلکه کسانی که به اصالت وجود و تشکیک در وجود به طور مطلق (در برابر تشکیک در وجود شأنی) قائل باشند، هم نمی‌توانند قائل به وحدت شخصیه وجود باشند؛ زیرا هر چند با یک نگاه می‌توان کل هستی را واحد دانست و از این جهت گفت کل هستی یک واحد شخصی است. اما به درستی می‌توان این کل را به عنوان یک واحد شخصی به مراتبی تقسیم کرد و هر مرتبه را شخصی در برابر شخص دیگر به طول یا عرض قرار دارد. بنابراین کسی که قائل است واجب الوجود سر سلسله موجودات است و همه وجودها در طول او موجودند، می‌توان گفت که این سلسله حد اقل دو مرتبه دارد یک مرتبه واجب الوجود است و یک مرتبه ممکن الوجود است. بنابراین مرتبه واجب، هر چند به نحو طولی، در برابر مرتبه ممکن قرار می‌گیرد، واجب یک شخص وجود و ممکن یا ممکنات هم شخص یا اشخاص وجود دیگر خواهند بود.
همانطور که اشاره خواهد شد، به نظر می‌رسد که ملاصدرا قائل به تشکیک در وجود نیست، بلکه تشکیک در وجود معبری است که از آن عبور می‌کند و با اثبات واجب الوجود به وحدت شخصی وجود می‌رسد و سپس به وحدت تشکیکی وجود مطلق می‌رسد که این را غیر از واجب الوجود و شأنی از واجب الوجود می‌داند.
ملاصدرا با حفظ کثرات معلولی و واقعی دانستن آنها وجود را یک واحد شخصی می‌داند. از نظر او هیچ یک از موجودات معلولی به هیچ وجه در برابر وجود واحد شخصی خدا قرار نمی‌گیرند، بلکه شأنی از وجود حق می‌باشند.
البته شأن شیء را می‌تواند مستقل از ذی شأن در نظر گرفت و اگر چنین شود، در برابر ذی شأن خواهد بود. اما با این اعتبار شأن حقیقت خود را از دست داده و شأن نخواهد بود.
برهان ملاصدرا بر وحدت شخصی وجود به تحلیل دقیق او نسبت به حقیقت واجب و حقیقت معلول بر می‌گردد. از نظر ملاصدرا حقیقت واجب یک حقیقت مستقل الوجود و متبوع علی الاطلاق است وجود معلول حقیقت ربطی و تابع علی الاطلاق است.
دقیق‌ترین تحلیل در وجود معلول تا قبل ملاصدرا به انجام رسید، حقیقت وجود معلول را یک حقیقت رابطی تلقی می‌کردند. شاید بتوان گفت تا قبل از نظریه ملاصدرا حقیقت معلول به دو گونه تحلیل می‌شد. در یک تحلیل معلول چیزی است که لازمه وجودی آن تقوم به وجود واجب است و دقیق‌تر از آن این است که معلول چیزی که تقوم وجودی آن همان وجود فی نفسه آن است. بنابراین وجود معلول در این تحلیل وجود رابطی نسبت به وجود حق دارد در حالی که در تحلیل اول معلول چیزی است که وجود رابطی هم دارد که در این وجود رابطی متقوم به واجب است.
أن الوجود المعلول بما هو معلول مطلقا هو وجوده لعلته و أن وجود السافل مطلقا هو وجوده لدی العالی …. و لایسع لأولئک الاکابر و لم یتیسر لهم إلا من التوحید و هو کون وجود الممکن رابطیا لا رابطا؛ لانهم قالوا بالثانی فی الوجود أثبتوا للممکن وجودا مغائرا للوجود الحق لکن علی وجه مرتبطا إلی الحق و منسوبا الیه بحث لایمکن أن ینسلخ من الانتساب إلی المعبود الحق تعالی.[۳]     
اما از نظر ملاصدر حقیقت معلول جز ربط و وجود ربطی و تعلقی و تبعی نیست. وجود ربطی و تعلقی تمام حقیقتش تعلق به وجود مستقل است. بنابراین او وجودی در برابر وجود مستقل و خدای متعال ندارد تا وجود خدا یک وجود شخصی و وجود ممکن هم وجود دیگر شخصی؛ زیرا شخصیت این وجود شخصی به عین شخصیت وجود شخصی خداست؛ چرا که اگر او شخصیت دیگری، نه به عین وجود شخصی خدا داشته باشد، بهره‌ای از استقلال داشته است و این در حالی است که تمام حقیقت معلول جز ارتباط به علت خود نیست:
و أنا نحن فبضل الله تعالی و برحمته أقمنا البرهان الموعود بیانه فی مترقب القول و مستقبل الکلام أن الممکن لایمکن تحلیل وجوده إلی وجود و نسبه ‌إلی البارئ بل هو منتسب بنفسه لابنسبه زائده، مرتبط بذاته لابربط زائد، فیکون وجود الممکن رابطیا عندهم و رابطا عندنا و قد مرت الاشاره سابقا إلی الفرق بینهما معنی و عقد الاصطلاح المتفاوت علیها لفظا لئلا یقع الغلط من اشتباه احد المعنیین بالآخر بسبب اشتراک اللفظ کما وقع لبعض.[۴] 
از نظر ملاصدرا با آنکه هر یک از علت مستقل الوجود علی الاطلاق و معلول تبعی الوجود علی الاطلاق به وجود علت مستقل، موجودند. بین این دو وجود عند التحلیل تباین است نه تشکیک؛ زیرا تمام حقیقت وجود مستقل استقلال اوست و تمام حقیقت وجود تبعی و رابط عدم استقلال اوست. اما این تباین از نوع دو متباینی که هر یک روبرو مقابل دیگری قرار می‌گیرند، نمی‌باشد؛ زیرا وجود رابط و غیر مستقل به عین وجود مستقل موجود است. بنابراین بینونت معلول از علت از نوع بینونت عزلی نیست تا در برابر هم قرار گیرند. ازاین‌رو از نظر ملاصدرا وجود رابط با وجود مستقل تقابل نوعی دارند و بلکه وجود مستقل و وجود رابط به اشتراک در لفظ است:
و الاتفاق النوعی فی طبیعه الوجود مطلقا عندنا لاینافی التخالف النوعی فی معانیها الذاتیه و مفهوماتها الانتزاعیه کما سیتضح لک مزید إیضاح علی أن الحق أن الاتفاق بینهما فی مجرد اللفظ.[۵]
بنابراین با فرض تباین نمی‌توان قائل به تشکیک بود. به عبارت دیگر، بر اساس کثرت وجود و اصالت آن یا باید کثرت تباینی وجود را پذیرفت اگر دچار تناقضی نشود و یا باید تشکیک در وجود را پذیرفت باز هم اگر دچار تناقضی نشود. ملاصدرا در گام بعد از اصالت وجود با نشان دادن تناقض در تباین وجودها بحث را به سمت تشکیک در وجود سوق داد. اما در ادامه مسیر نشان داد که معلول جز ربط چیزی نیست و بدینسان تشکیک در وجود نفی می‌شود؛ زیرا در تشکیک وجود ما به الاشتراک باید عین ما به الامتیاز باشد. در حالی که وجود معلولی در عین بساطتش عین عدم استقلال است و وجود واجب در عین بساطتش عین استقلال است. بنابراین ما به الاشتراک بین واجب و ممکن معقول نیست. یا به عبارت دیگر، ما به الاشتراک وجود واجب خود وجود واجب است و به الامتیاز وجود واجب به نفس وجود خودش است ولی ما به الاشتراک وجود ممکن وجود واجب است و ما به الامتیاز آن نقص ممکن است. بنابراین ما به الامتیاز نفس ما به الاشتراک نیست.
براساس بیان گذشته جمع بین تشکیک وجود بین وجود واجب و وجود ممکن با تعلقی بودن وجود ممکن به تمام معنی کلمه امکان‌پذیر نیست آن گونه که برخی از اساتید ما به این جمع گرویده‌اند و وحدت وجود را به معنای یک وجود مستقل و ما بقی روابط وجودی به همان وجود مستقل به نحو وجود واحد تشکیکی طولی تجویز کرده‌اند.
ممکن است بر بیان ما این خورده گیری مطرح شود که ملاصدرا پس از آن که در ج۱ حقیقت وجود را واحد شخصی دانسته و وعده داده آن را به اثبات برساند و در ج۲ آن را به اثبات رسانده است و نیز با تصریح به این که وحدت شخص وجود نافی کثرت موجودات نیست، در برهان صدیقین برای اثبات حق تعالی با اصالت و تشکیک وجود حق تعالی را به اثبات می‌رساند و این نشان می‌دهد که دستگاه فلسفی ملاصدرا قائل به تشکیک در وجود است و هرگز وحدت شخصی وجود نافی کثرت تشکیکی وجود نیست.
این خورده گیری با توجه اصول قاطع حکمت متعالیه که ملاصدرا بدان تصریح کرده است، ناصواب است؛ زیرا اگر ملاصدرا حقیقت معلول را جز ربط به مستقل نمی‌داند و مستقل و عدم استقلال بینونت ذاتی، غیر عزلی دارند، دیگر نمی‌توان بین آن دو قائل به تشکیک شد از این‌رو صریحا وجود مستقل و وجود رابط را مشترک لفظی می‌داند. همانطور که عین عبارت ملاصدرا در فصل وجود رابطی گذشت به اشتراک لفظی بین آن دو تصریح کرده است و باز در همان ج۱، ص ۳۳۰ تصریح کرده است وجود رابط و با وجود مستقل به اشتراک در لفظ است.
و اما ملاصدرا در برهان صدیقین هم روندی را طی کرده است که در امور عامه هم همان روند را طی کرده است. او در امور عامه ابتدا اصالت وجود را اثبات می‌کند و بعد تشکیک وجود را با نفی تباین وجود بر کرسی تعلیمی می‌نشاند و پس از آن وجود ربطی معلول را به اثبات می‌رساند. و با اثبات وجود ربطی تشکیک که در مسیر تعلیم فلسفه است به کنار می‌رود و تباین غیر عزلی واجب با ممکنات جایگزین آن می‌شود که این معنا از وحدت وجود همان وحدت وجود شخصی است. ازاین‌رو برهان صدیقین ملاصدرا دو مرحله دارد:
در مرحله اول ابتدا اصالت ماهیت نفی می‌شود و اصالت وجود جای آن می‌نشیند و در ادامه با نفی تباین وجودها در آستانه وحدت تشکیکی وجود قرار می‌گیریم. در این آستان اگر دچار تناقض نشویم، رحل اقامت می‌افکنیم و بر تشکیک وجود وفادار می‌مانیم. ملاصدرا به طور موقتی در زمین تشکیک وجود خمیه بر پا می‌کند و تشکیک وجود را واکاوی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که تشکیک وجود یک واحد شخصی تشکیکی‌ای است که سر سلسله آن واجب الوجود است. از نظر ملاصدرا تا این موقف که موقف تشکیک است، واجب الوجود اثبات شده است بسان برهان ابن سینا که واجب الوجود را اثبات کرده است. تا این مرحله همانطور که برهان ابن سینا صدیقین نیست، برهان ملاصدرا هم صدیقین نیست؛ زیرا برهان آنگاه صدیقین خواهد بود که حقیقت واجب که از نظر ملاصدرا وجود بشرط لای از امکان است مستقیم شهود شود، خواه این شهود شهود عقلی باشد یا شهود عرفانی که به نظر می‌رسد که ملاصدرا خصوص عرفانی را مد نظر دارد، نه از ورای شهود ممکن و یا احتمالا از ورای شهود ممکن. ملاصدرا برای این که نشان دهد که برهانی که تا موقف تشکیک واجب را نتیجه داده است،‌ شهود خود خداست و نه شهود او از ورای شهود ممکن، بحث عین الربط بودن معلول را در ادامه مسیر مطرح می‌کند. طرح عین الربط بودن ممکن نشان می‌دهد دیدن وجود ممکن از آن‌رو که وجود است دیدن خود واجب است؛ زیرا ربطی بودن و تبعی بودن وجود ممکن بدون قوام به مستقل امکان پذیر نیست. بنابراین قیوم این ربط در تمام ربط حضور دارد و دیدن ربط دیدن قیوم است و بدینسان برهان ملاصدرا مدعی است که دیدن پهنه وجود دیدن خداست؛ زیرا مرئی در پهنه وجود یا خود واجب است یا متقوم به واجب است بنابراین واجب در متن متقوم حضور دارد و دیده می‌شود.
البته از نظر ملاصدرا وجود مطلق که وحدت سریانی در همه وجودات دارد از وجود بشرط لا یعنی احدیت که از نظر او وجودِ واجب، وجود بشرط لا است گرفته تا وجود ممکنات دارای تشکیک است؛ چرا به نظر او این وجود ظهور واجب واجب و از شؤون وجود واجب است و مدعی است که اهل معرفت خدا را همین وجود مطلق می‌دانند، این در حالی است که اهل معرفت وجود مطلق به اطلاق مقسمی را که حتی اطلاق هم قید او نیست، وجود خدا می‌دانند و اما وجودهای دیگر: وجود بشرط لا و لابشرط قسمی که همان نفس رحمانی است و وجودهای دیگر، همگی شوؤن و اطوار وجود حق تعالی هستند. 

______________________________________________________________
[۱] . اسفار، ج۱، ص ۷۱.

[۲] . اسفار، ج ۲ ص ۲۹۲.
[۳] . اسفار، ج۱، ص ۳۳۰.
[۴] . همان.
[۵] . اسفار، ج ۱، ص ۷۹.