عنوان نشست : مفهوم شناسی و شاخصههای عقلانیت وحیانی
سومین پیش نشست
کنگره بینالمللی «توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی»
(با تکیهبر اندیشههای علامه جوادی آملی)
مکان: مجمع عالی حکمت اسلامی
زمان: ۳۰ فروردین ۱۳۹۷
کارشناسان نشست: حجج اسلام والمسلمین آقایان سید یدالله یزدان پناه و حمید پارسانیا
دبیر نشست: حجتالاسلاموالمسلمین آقای قاسم ابراهیمیپور
دبیر جلسه:
فرهنگی که در خصوص عقل صحبت میکند و به داوری مینشیند، فرهنگ عقلانی تلقی میشود. فرهنگ اسلامی همواره عقلانی بوده و متون فاخری در مورد عقل فراهم آورده است و راه برونرفت از عقبماندگی و راه پیشرفت را از طریق عقل وحیانی ممکن می داند. بحث عقلانیت وحیانی در مقابل تلقی ناقص روشنفکران از عقل و عقلانیت و بخصوص جریان نومعتزله است، مباحث مفهوم شناسی و شاخههای عقلانیت وحیانی میتواند راهی مهم برای نقد این نوع از عقلگرایی باشد.
در ابتدا از اساتید درخواست داریم که عقلانیت وحیانی را تعریف نمایند.
سیر بحث
آقای پارسانیا: در مباحث وجود شناختی عقلانیت وحیانی، سؤالات متعددی مطرح میشود؛ ازجمله حقیقت وحی چیست؟ عقل چه نوع وجودی دارد؟ عقل و وحی به لحاظ وجودی چه رابطهای با هم دارند؟ آیا عقل و وحی از دو حقیقت خبر میدهند و آن چه که از مسیر وحی میآید از یک عالم دیگری است و یافتههای عقل مربوط به حوزه دیگری است؟ یا اینکه هر دو راجع به یک حقیقت سخن میگویند؟ یا یک حقیقت مشکک واحده هستند؟ یا دو حقیقت متباین هستند؟
همچنین تعامل عقل و وحی به لحاظ روشی و دلالت هایی که مربوط به این حوزه است، باید مورد توجه قرار بگیرد.
ضرورت تلقی صحیح از نبوت
آقای یزدانپناه: اگر تلقی درستی از نبوت پیدا نشود، بعضی از مسائل جایگاه واقعی خود را پیدا نمیکنند. میتوان نبی را به عنوان یک امر منفصل از وحی در نظر گرفت که فقط به عنوان یک واسطه حقایقی را از عالم بالا دریافت و به سایر انسانها منتقل می کند اما عالمان دینی و متون دینی جایگاهی ویژه برای نبی قائل میشوند که لازمه آن خضوع در مقابل عظمت جایگاه نبی است.
رابطه عقل مفارق و نبی در نظامهای فلسفی
در دیدگاه مشایی گفته میشود که انسانهایی که دارای مزاج عدل هستند، میتوانند با عقل فعال اتصال پیدا کنند با این حال عقل مفارق هویتی دارد که به عینه در نفس نمینشیند. عقل قدسی و عقل مستفاد را در مورد پیامبر به کار میبرند که نبی به جایی میرسد که بدون هیچ گونه مجالی به تمام حقایق موجود در عقل متصل میشود. این اتصال به نحو تمام است. آن قدر نبی در حس قوی میشود که دیگر احتیاج به کار فکری ندارد و به سبب شدت اتصالی که به عقل فعال دارد، به جایی میرسد که تمام آن چه در عقل فعال هست را به تمامه دریافت میکند.
بوعلی در مرتبهای فراتر میگوید گویا حقایق از خود نبی میجوشند؛ یعنی حقایق بدون تأمل از درون نبی میجوشند و این نشان از قوت نبی دارد. نتیجه این ادبیات این است که نبی، تمام آن چه از حق و حقیقت که در عقل فعال موجود است را درمییابد و نه تنها حقایق نظری بلکه حقایق در فضای عمل و حکمت عملی به تمامه، برای نبی حاصل میشود و در این صورت نبی، خود عقل فعال بر روی زمین میشود.
تعبیر صدرا این است که عقل اول و معلول اول در نبی مینشیند و نه به صورت اتصال بلکه به صورت فنا و هوهو؛ یعنی نبی خود عقل کل می شود. ملاصدرا عقل فعال را به عقل کل تبدیل میکند و نحوه ارتباط را از اتصال به فنا ارتقاء میدهد و تحلیل عمیقتری بیان مینماید.
مرحله بعد عارفان میگویند نه تنها پیامبر عقل کل میشود بلکه عقل کل شأنی از شئون پیامبر میگردد و به علم ربوبی میرسد. آن علم واجبی حضرت حق که تمام حقایق عالم را در خود دارد و منشأ تمام هستی است، در این صورت علم پیامبر به منبع بیانتهای هستی میرسد و باطن عقل کل؛ یعنی علم ربوبی و حکمت محض الهی برای پیامبر حاصل میشود.
وحی، به لحاظ هستی شناسی در دیدگاه ملاصدرا از اتصال به فنا تبدیل میشود. در فضای مشایی این اتصال به نحو حصولی است و در شیخ اشراق علم حضوری و همچنین در صدرا و عرفا، به نحو علم حضوری مطرح است.
وجود شناسی عقل و وحی
آقای پارسانیا: مبانی که سبب شد ملاصدرا و عرفا در باب حقیقت عقل و وحی، اتصال را به فنا ارتقا داده و عقل فعال را به عقل کل تبدیل نمایند، عبارتاند از: اصالت وجود، حرکت جوهری، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس و تشکیک در وجود.
در حوزه وجود شناسی آن چه که میتواند در تتمیم بحث کمک کند مروری به فلسفههای جدید و مدرن است. در حوزه حکمت اسلامی، تقابل وجودی بین عقل و وحی وجود ندارد و همواره در روایات بین عقل و وحی یک هم آهنگی بین وحی و عقل است به طوری که از عقل بشری که در مرتبه پایینتری از عقل والای الهی است، به عنوان حجت درونی و هادی درونی یاد میشود.
در فلسفههای مدرن؛ یعنی از دکارت به بعد، نوعی تقابل بین عقل و وحی لحاظ شد. مرجعیت شهود در دکارت وضوح مفهومی است و به دنبال آن مرجعیت وحی را در شناخت عالم انکار میکند. ویژگی سلبی فلسفه دکارت و جریان روشنگری بعد از آن، زبان نفی به کلیسا و وحی است. عنصر مشترک در بین فلاسفه غرب این است که وحی به عنوان یک منبع شناخت، در حوزه دانش علمی راه پیدا نمیکند و پذیرفته نمیشود. دکارت از نفس انسان و جوهر مجرد و مادی و متافیزیک بحث میکند اما از یک منبع معرفتی به نام وحی بحث نمینماید.
در کانت عقل یک صورت سوبژکتیو و خود بنیاد در نظر گرفته میشود. ابنسینا از حدس شروع میکند و بعد با برهان اثبات میکند که درجه کاملهای هم دارد و انسان میتواند به آن برسد در این حالت وحی یکی از منابع شناخت است اما در فلسفه کانت وحی عینک و حجاب شناخت است. عقل پیشینی است و مربوط به وجود انسان و خود بنیاد است.
کانت میگوید: متافیزیک مرده است و متافیزیک تا امروز چیزی جز معرفتشناسی نبوده است. انسان تاکنون از طریق وحی مفاهیم درون خود را میشناخته و به جهان خارج مربوط نبوده است و در این حالت، حادثهای که رخ میدهد، مرگ متافیزیک است. دیدگاه کانتی و نوکانتیها فقط عقل بشری را خودبنیاد نمیدانند بلکه نبی را در چارچوب عقل خودبنیاد قرار میدهند. در این صورت وحی نبی شکل بشری پیدا میکند و یک بحث خودساخته تاریخی میشود و نه تنها وحی زیر سؤال رفته است که عقل هم زیر سؤال میرود. در این صورت رابطه عقل و وحی به لحاظ وجودی، در میان فلسفههای غربی مدرن هیچ جایگاهی ندارد و هیچ رابطه وجودی میان عقل و وحی قائل نیستند.
دبیر نشست: در ادامه از استاد یزدان پناه درخواست داریم علم امام را تبیین بفرمایند.
آقای یزدانپناه: در بحث دریافت حقایق و علوم از راه وحی، فرقی بین نبی و امام در اتصال با عقل فعال و دریافت حقایق از عقل کل نیست و تنها فرق، در مسئله فضل نبوت است. عقل کل، منشأ حقایق است و تمام حقایق را در خود دارد و هیچ گونه آسیبی در خود ندارد و به آن عقل برتر میگویند. آن گاه که نبی و امام به چنین عقلی میرسند، به آن عقل قدسی میگویند که هیچ گونه خطایی نمیکند. این علم به گونهای است که حدوسط برای نبی و امام به طور کامل حاضر است و ایشان با علم حضوری به حقایق رسیدهاند نه از طریق استدلال.
در فضای صدرایی و عرفا، بحث علم حضوری است نه استدلال که مشاء مطرح می کند. کسی که به علم حضوری به حقایق رسیده است و تمام حد وسطها به حق برای او حاضر است و چنین عقلی میتواند از ازل تا ابد را ببیند و حکمی که میدهد، شرایط از ازل تا ابد در آن دیده شده است. چنین عقلی یک نسبت ویژهای با عقل و بشر و تلاش بشری پیدا میکند که وحی و محصولات وحی را به عنوان یک منبع می شناسد. محصولات وحی همان آیات و روایات هستند.
آقای پارسانیا: در مباحث وجود شناختی عقل با وحی گفته میشود کسی که از وحی بهره دارد، چون با مخزن علم الهی در ارتباط است و حقایق وجودی را به نحو وجودی واجد میشود، بین علم و قدرت یک وحدتی ایجاد میشود و صاحب آن در سلسله علت این عالم قرار میگیرد و ولایت بر عالم پیدا میکند و مجرای فیض و رحمت بر عالمیان میشود. این به سبب مساوقتی است که بین علم و عقل وجود دارد.
روش شناختی
نبی به دلیل معرفت کاملی که دارد در قله و فراز قرار دارد و با انسانهایی که در قله سیر و سلوک قرار دارند، ارتباط دارد و دیگران را به سوی آن حقایق رهنما میشود. او چون مقام شهود از حقایق را دارد، مصون از خطا است. هر آن چه که امام مییابد عین آن چیزی است که نبی مییابد و فقط فرق در نوع وحی است؛ امام از طریق وحی انبائی حقایق را درک میکند و نبی از طریق وحی تشریعی، حقایق را دریافت می نماید. آن چه عقل تجربی و تجریدی ممکن است از خطا دچار آن باشد، وحی آن خطاها را مییابد و از آن چه که با استدلال و مفهوم به دست میآوریم، خبر میدهد.
خطا وقتی است که با تور ماهی میگیریم، تور استدلال ممکن است حقایق کوچکتر یا بزرگتر را درنیابد و از صید آن عاجز شود. وحی اموری که بزرگتر از عقل استدلالی است یا ظریفتر از درک عقل است را بیان میکند. این منبع معرفتی هدایتی دارد که سخت نیازمند آن هستیم و این مهم، با افق عقل مفهومی که همه از آن بهرهمند هستند به تنهایی، حاصل نمیشود.
روش نبی، سلوک و تعبد وجودی اوست. او از طریق اتحاد با مخزن علم الهی که با قدرت قرین است، میآموزد و به دیگران که در افق عقل مفهومی هستند، از طریق نقل میآموزاند. کسی جز نبی و ائمه، از وحی تشریعی و انبائی آگاه نیست. مدرِک حس، جزئی است و مدرِک وحی شخصی است و دیگری برای درک آن به ناچار در افق مفهوم و لفظ و عبارت قرار میگیرد. این فهم با عقل است که مرتبه نازله از عقلی است که نبی از آن بهرهمند است اگر ۱۲۴ هزار پیامبر باشند و شخصی باشد که دارای عقل نباشد، تکالیف هیچ یک از این ۱۲۴ هزار پیامبر مخاطب او نخواهد بود. پیامبران با عقول ناس ارتباط میگیرند؛ بنابراین تمامی انسانها از عقلی که پیامبر از آن بهرهمند است حداقل در مرتبه نازله، بهرهمند هستند.
حضور عقل در آدمیان سبب میشود تا بتواند با نقل روبرو شوند و نقل را درک نمایند و انسانها با عقل در معرض این نور قرار میگیرند تا خطاهایی که با عقل مفهومی و حس دچار شدهاند را دریابند و اموری را که با عقل و حس نمیتوانستند بیایند، با نقل به دست آورند. منبع معرفتی ما عقل تجربی و تجریدی است و همچنین عقل نقلی که از طریق وحی به دست میآید.
رابطه بین عقل تجربی با عقل تجریدی با عقل استنباطی و نقل، روش و بحث جدیدی را به وجود میآورد.
آقای یزدانپناه: عقل جزئی در عین اینکه میتواند به حقیقت برسد اما امکان خطا در آن وجود دارد و از طرفی محدودیت دارد و برای کسب علم، محدود به زمان و تدریج است، عقل جزئی با وجود این سه ویژگی، عقل منفعل است که باید به محصول و رهآورد عقلانیت وحیانی که عاری از محدودیت است، توجه کند. حتی عارف میگوید کشف من، کشف ناقص است و کشف تامّ از آنِ رسول الله است و کشف تام، میزان است و گاهی فقط میزان مطرح نیست بلکه رهگشایی هم مطرح است.
باید تلقی درستی از قرآن کریم به عنوان منبع داشته باشیم. قرآن کلامالله است و نبی تمام سطوح تأویل آن را میداند ولی ما از آن آگاه نیستیم. روایات سفره دیگری است که از طریق ائمه و نبی، تأویلات قرآن را از این طریق بیان می کنند و فیلسوفان مسلمان میدانند که به تمام سطوح تأویلی قرآن کریم آگاهی ندارند اما در عین حال از آن جدا نیستند و از طریق روایات امکان اتصال به آن وجود دارد.
نقش عقل در فهم وحی
نکتهی دیگر به لحاظ روشی این است که عقل تا چه اندازه میتواند به فهم وحی کمک کند؟ برخی میگویند عقل همین که بفهمد که وحی و نبوت حق است کافی است و دیگر جایگاهی ندارد.
آقای پارسانیا: قرآن کلام خداست و لفظ آن را هم خداوند القاء کرده است و علم به این مسئله از طریق وحی و به وسیله فرشتگان است و مواجه ما با وحی از طرق سمع و بصر است. در بحثهای وجودی، عقل و وحی هرگز با هم تعارض و تخالفی ندارند. عقل خطا ندارد بلکه عاقل که از عقل استفاده میکند دچار خطا میشود. در معرض خطا بودن عاقل به معنای در معرض خطا بودن عقل نیست. عقل ریسمان اتصال ما با حقیقت است، در واقع عاقل است که خطا میکند، بنابراین به طور مداوم باید یافتههای عاقل را بررسی کنیم و برای مصون ماندن از این خطا باید مسیر شهود را طی کنیم، راه وحی انبائی مسدود نیست و هر کس به فراخور مرتبه خود از آن بهرهمند میشود. انسان همچنین میتواند از نقل برای هدایت خود و دیگران بر طبق قواعد و ضوابط مشخص، استفاده کند.
تعارض و تزاحمی بین عقل و وحی نیست و دارای یک حقیقت هستند. عاقل تا مادامی که در مواجه با مفهوم است، در معرض خطا است از این رو باید از نقل بهره ببرد. ممکن است عاقل به دلیل زمینههایی؛ مثل شتابزدگی و آماده نبودن و … در استفاده از نقل در معرض خطا قرار بگیرد. فهم عالم و عاقل از وحی، مقدس و بیپیرایه از خطا نیست و دائماً در معرض نقد است و این نقد کردن فهم خود از وحی، مقدس است. فهم از آن جهت که به من مربوط است مقدس نیست، از آن جهت که به منبع وحی متصل است، مقدس است؛ بنابراین فهم انسان از وحی به این معنا نیست که بیخطا است، بلکه همواره باید این فهم مورد بازنگری و نقد قرار بگیرد.
رابطه عقل با وحی یک رابطه مستقیم است آن جا تزاحمی و تعارضی وجود ندارد، اگر مشکلی به وجود میآید مربوط به عقل و وحی نیست. مشکل از آن انسانی است که در افق شناخت مفهومی در معرض خطاست. در اینجا همانگونه که حقایق تکوینی، با نشان دادن موارد نقض، خطای انسان را نشان میدهند، نقل نیز با صراحت بیشتری خطاها را نشان میدهد.
انضباط در مقام فهم وحی
دبیر نشست: آیا ما در افق نقل هستیم و دسترسی به فهم اصل وحی نداریم؟
آقای یزدانپناه: باید انضباطی در مقام فهم وحی وجود داشته باشد. باید مقدار حضور عقل در متن دینی جدی گرفته شود. اگر متن دینی، مطلبی را گفت که لازم بیّنی دارد، آیا آن لازم بیّن هم حجت است؟ بله. نور عقل برای فهم ضروری است؛ اوّلیات که پایههای فهم است لازماند. اگر عقل مطلبی را با هزار مقدمه فهمید و بعد سراغ وحی رفت، نمیتواند بگوید چون با هزار مقدمه به امری رسیدهام پس متن دینی را تغییر دهم بلکه باید متن دینی را به عنوان یک امر راهگشا در نظر بگیرد. عقل باید همیشه خضوع کند و جالب است که در سیر تاریخی فلسفه اسلامی عقل چنین روندی را طی کرده است. همیشه در کار عقلی، وحی در صدر مینشیند. هستیشناسی عرفانی در وسط و هستیشناسی فلسفی در ذیل قرار میگیرد. چون امکان خطا زیاد است باید همیشه سهجانبه عرفان، برهان و قرآن را در نظر بگیریم.
حضور وحی در حوزه اجتماع و جامعه
آیا وحی نمیتواند در بحث تربیت، اجتماع، جامعه، سیاست و تمامی حوزههای اجتماعی بیاید؟ برخی، آموزههای وحی را به صورت تقلیدی وارد اجتماع میکنند؛ اما بنده این را قبول ندارم بلکه باید به شیوه فیلسوفان بارها یک مطلب را تحلیل کرده و سپس آن چه که به دست آمد ملاک قرار گیرد. این در واقع همان تولید علم است.
وحی به بسیاری از مباحث معرفتشناسی، پاسخ داده است؛ اما هنوز رابطه میان وحی و حکمت عملی و آن چه به عنوان احکام تجویزی یعنی باید و نبایدها در حوزه اخلاق و احکام شرعی وجود دارد، کار نشده است. فلسفه اسلامی به عنوان یک واقعیت علمی، بین وحی و عقل جمع کرده و استدلالهایی برای اثبات واجب و برزخ و ملائکه آورده است. به گونهای که میتوانیم بگوییم در حوزه فلسفه تمام مباحث را به صورت عقلانی و مستدل بیان میکنیم.
لازم است تا در سایر حوزهها هم بین وحی و آن علوم جمع کنیم. در سیاست، عقل و وحی به شکل فلسفی باید تحلیل شوند. مبانی انسانشناختی و معرفتشناختی آن به شکل تحلیلی پدید آید و این تلاش بشری، معطوف به حقایق وحیانی باشد.
دلالتهای وجود شناختی عقلانیت وحیانی
آقای پارسانیا: بعد از اینکه با نقل مواجه میشویم حتی در سایر حوزهها، ممکن است مطلبی را با نقل درک کرده باشیم و سپس با نقل دیگری روبرو شویم و به تناقض و تعارض برسیم (تعارض نقل با نقل)، گاهی در یک مسئله حسی یا یک مسئله عقلی به تعارض و تناقض میرسیم (تعارض عقل با عقل)، گاهی یک مسئله را از راه تجربی به نتیجهای و از راه عقل به نتیجه دیگری میرسیم (تعارض حس با عقل)، گاهی بین آن چه که با عقل و تجربه یافتهایم با آن چه که در نقل یافتهای به تعارض میرسیم (تعارض عقل و حس با نقل)
گاهی تعارض در سطح بدیهیات است، مانند حس دیدن و شنیدن و گاهی شهودهای باطنی، ممکن است با یک حس تعارض پیدا کند. در تمام این تعارضها باید چگونه عمل کرد؟
آقا علی مدرس، به عنوان یک دانشمند مسلمان، در بحث معاد جسمانی استحاله معاد جسمانی را بیان میکند؛ به این صورت که وقتی سراغ آیات میرود، ابتدا ممکن است ظهور آیات را بگیرد و این ظهور با عقل در تعارض است و از این استفاده میکند که ظهور را به تأویل ببرد؛ اما اگر از ظهور به نص برسد و نص با عقل در تعارض باشد، نمیتوان نص را یا عقل را کنار بگذارد، بلکه باید راه سومی پیدا کند. بنابراین بعد از اینکه از راه عقلی اثبات میکند که معاد جسمانی ممکن است، یک مقدمه را از نقل و یک مقدمه را از عقل می گیرد و معاد جسمانی را تبیین میکند.
این شیوه در تعارض میان عقل با عقل و نقل با نقل کاربرد دارد که آیا این دو دلیل عقلی، یقینی علمی هستند یا یکی یقینی و یکی ظنی است که در این صورت تعارضی وجود ندارد. اگر هر دو ظنی باشند باز هم تعارض ندارند؛ زیرا هر کدام محتملاند نه اینکه یقینی باشند. در عمل هم عقل عملی تعیین کننده است؛ اما آن گاه که دو دلیل قطعی عقلی با هم مواجه شدند و در تعارض و تناقض بودند، به لحاظ فهم باید بگوییم دچار خطا شدهایم و ما به یک جهل بسیط و به یک آگاهی جدیدی میرسیم که هر دو طرف درست نیست و یکی از دو طرف درست است. از این تناقض یک دسته از معرفتهای دیگری برای ما حاصل می کند.
کانت یافتن گزارههای متناقض در مسیر استدلال را دلیل به این میگیرد که عقل راه به واقع نمیبرد و گزارههای عقلی واقع را بیان نمیکنند و راه ارتباط با واقع قطع است. در این صورت نباید ادعا داشته باشیم که با خداوند ارتباطی داشتهایم یا از حقایق وحیانی و خارجی بهرهای بردهایم. در حالی که با دیدن موارد تناقض، همه معرفت انسان سلب نمیشود بلکه تناقض، فقط استحاله صدق در همان محدودۀ امر متناقض است نه ناآگاهی ما نسبت به همه قضایا. بلکه بسیاری از قضایا در حوزه تناقض درک میشوند.
آقای یزدانپناه: در مواردی تقلید به طور کلی و تحقیق به نحو اجمالی داریم که چنین وحی و نبی وجود دارد و دیگر نیاز به کار تخصصی اضافه نیست و انسان میتواند وارد عمل شود. این مربوط به عموم مردم است اما یک بحث در حوزه تخصص و تولید علم انسانی است و تولید علم مطابق با دین است که باید یک دسته مسائل تحقیقی را بیان کنیم. مثلاً برای پا گرفتن فلسفه سیاسی، عالِم به صورت کاملاً نظاممند حرکت میکند و از مرحله تحقیق اجمالی به تحقیق تفصیلی راه پیدا میکند. در حوزه تحقیق تفصیلی که گاهی خطاهایی رخ میدهد که فهم این خطاها شیوههای انضباطی و اجتهادی دارد. تحقیق تفصیلی برای ساخت علوم انسانی، ضرورت دارد و این تحقیق تفصیلی در سنت عقلی و فلسفی ما پیاده شده است و در سایر حوزهها نیز باید پیاده شود.
آن چه که شریعت از عقل بیان میکند؛ عقل فطری حصولی و عقل فطری حضوری است که هر دو عقل، برای حل و فصل همه مسائل ضروریاند. عقل فطری حضوری همین ارتباط حقیقی حضوری با خداوند است که در فهم متن دینی کمک کار است. همان طور که در عرفان نظری آن چه که حضوری است در ساحت حصولی تبیین میشود و از آنجا که عقل فطری حضوری همگانی است و به صورت فطری در همه انسانها وجود دارد، به همه انسانها نیز قابل انتقال است.
دبیر نشست: آیا امکان ایجاد تحول در حکمت عملی با عقلانیت وحیانی وجود دارد؟
آقای یزدانپناه: در حکمت نظری سرمایههای بسیار خوبی داریم، در حکمت عملی فقط در دوره فارابی عصر مشعشعی داشتیم اما بعد از آن آهسته آهسته کمرنگ میشود و تأملات جدی روی نداده است و کار جدی در بوعلی و فارابی و صدرا در حکت عملی نشده است.
اگر اکنون در بحث حکمت عملی تعللی رخ داده است و موانعی وجود دارد، مانند اینکه حوزهها، درسی با عنوان حکمت عملی نخواندهاند و کتابی نبوده و کتابهایی هم که بود خوانده نشده است. حتی ابن مسکویه که بر اساس اخلاق ارسطویی کار میکند، در بسیاری از موارد به برکت شریعت ترقی پیدا میکند. فارابی حکمت عملی را در فلسفه سیاسیاش پیاده کرده است. شیخ اشراق تحلیلی دارد که باید جامعه، جامعه نوری باشد و در این جامعه باید حجت خدایی باشد و اگر این را بسط میداد چنین می شد که باید نظام فلسفی نوری و اخلاق نوری داشته باشیم. اینها همه بحثهای حکمت عملی است.
جناب بوعلی در آخر بحث الهیات شفا، فلسفه حدود و عبادات و دستورات شارع را توضیح داده است. امروزه در مسئله حجاب، شهید مطهری در تحلیل مسئله حجاب یک خیز فیلسوفانه دارد و مبانی عقلانی که میتواند پایههای حجاب را تثبیت کند.
سؤالات مطرحشده در نشست:
نسبت عقلانیت وحیانی با اخلاق و ارزش چیست؟
آقای یزدانپناه: عقل ابزاری و عقل معاش در محدوده آن چه شارع اجازه میدهد پذیرفته میشود. عقل ابزاری آن قدر پر از مبنا شده که گویا باید حذف شود. در حالی که باید مبانی را لحاظ نمود که قابل پذیرش باشد. در مورد اخلاق هم فضای عقل، چه عمل، ریشه در نفس واقعیت دارد و مطابق با واقع است.
اگر در جامعهای نبی نباشد، آیا جایگاه عقل به گونهای است که بتواند انسان را هدایت کند؟
آقای پارسانیا: عقل پیامبر خداست این عاقل است که خطا میکند. حجیت در حدی است که اگر درک نماید معذر و منجز است. همانقدر که دانستید که ظلم قبیح است و عدالت، حسن است تا همین حد هم مأمور هستید.