بررسی تطبیقی جایگاه عقل در کلام سیاسی و فلسفه سیاسی در سی و چهارمین جلسه گروه فلسفه سیاسی+خلاصه بحث

سی و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی برگزار شد
سی و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی با موضوع بررسی تطبیقی جایگاه عقل در کلام سیاسی و فلسفه سیاسی جلسه دوم (پرسش وپاسخ)  با ارائه بحث توسط حجت الاسلام والمسلمین دکتر بهروزی لک و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۶ آبان ۹۴ ساعت ۱۹:۳۰در اتاق جلسات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

در این جلسه ابتدا دکتر بهروزی لک گزارشی از بحث خود را ارایه و در ادامه اعضای حاضر در جلسه سوالات، اشکالات و مطالب خود را بیان کردند.
استاد بهروزی لک علت ورود به این بحث را چنین بیان کردند: علت ورود به این بحث از این جهت هست که کلام از سوی حکما به عنوان حکمت جدلی خوانده شده ، شهید مطهری می‌گوید حکما کلام را حکمت جدلی می‌گویند، چون متکلمین علاوه بر ابزار عقل از حسن و قبح عقلی استفاده می‌کنند در حالی که استدلال عقل بنابر استدلال عقلاء هست. محل بحث در حسن و قبح؛ مدح و ذم عقلاء است. در دلیل عقلی به خود موضوع و استلزامات آن نگاه می‌کنیم ولی در استدلال عقلاییه این ضعف داشته که آیا اینها درست تشخیص داده‌اند یا خیر؟ در بنای عقلاء آنچه خودشان می‌فهمند به خدا و صفات خدا حمل می‌کنند لذا اینها جدلی است و برهانی نیست.
سوالی مطرح می شود که آیا در حکمت عملی یا کلام سیاسی جایگاه عقل مثل حکمت نظری جدلی است، خیر؟ اینجا محل بحث پیدا می‌شود. حکمت عملی دائر مدائر اعتبارات است و اعتبارات را انسان‌ها اعتبار می‌کنند. آیا به فرض کلام جدلی و نظری آیا در حکمت عملی هم می‌توان کلام سیاسی را متهم به جدلی کرد یا به بنای عقلاء و اعتبارات توجه کنیم؟
روش متکلم یقینی است چه از امام معصوم بگوید و چه خودش بگوید، هر دو کشف حقیقت می‌کند، لذا روش متکلم متنوع است؛ هم نقلی و هم عقلی.
اشکال:
فیلسوف بحث از ثبوت می‌کند، کار به واقعیت دارد ولی در بحث کلامی، بحث اثبات است و متکلم در مقام معلومات بحث می‌کند. اگر فیلسوف در مقام اثبات بحث می‌کند با متکلم فرقی نمی‌کند و بالعکس.
جدل جایگاه آن در مقام اثبات است. در مقام ثبوت به کار نمی‌آید چون فرد واقع، وجود ندارد، واقعیت است.
اگر موضوع بحث واقعیت است و نمی‌توان از جدل استفاده کرد این نقش فیلسوف هست. لذا از مقام ثبوت استفاده می‌کند.
بنابر این می توانیم بگوییم در حکمت عملی متکلم و فیلسوف جدای از هم نیستند، دوئیت نیست.
اشکال:
فارابی به عنوان یک فیلسوف در مباحث مدینه فاضله ۲۵ فصل مقام ثبوتی و کلامی دارد و وقتی در مقام اجتماعیات و سیاسی وارد می‌شود (حکمت عملی) مقام اثباتی هست. در فلسفه سیاسی با لحاظ مقام ثبوت و اثبات جدل نداریم که کلام سیاسی را از فلسفه سیاسی جدا کنیم.
کلام مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است و در یک مرحله تاریخی کلام تبدیل به مباحث اعتقادیات می‌شود، روی فعل خدا بحث نشده بلکه روی عقاید انسان‌ها بحث می‌شود.
در تطور مباحث کلامی در دوره اول فعل الله، در دوره دوم عقاید انسان ها و در دوره سوم کارآمدی دین و انتظارات بشر مورد توجه است. در این مراحل باید تفاوت آنها دیده شود.
اشکال:
عقل اینگونه نیست که چند نوع باشد، بلکه یک عقل بیشتر نداریم. فارابی هم قائل به انواع عقل نیست بلکه عقل فلسفی را می‌گوید. متکلمین هم از همین عقل که عقل فلسفی است برای تحکیم اعتقادات استفاده می‌کنند.
خواجه در خصوص امامت دو گونه بحث دارد. در رساله الامامه وقتی از امامت بحث می کند برای مذاهب بحث می‌کند، در اینجا بحث امامت ایشان کاملاً متفاوت از مباحث امامت در کتاب اخلاق ناصری است که در اخلاق ناصری هم از امامت بحث می‌کند،  و این بار با رویکرد فلسفی است و از عقل برای ضرورت آن استفاده می‌کند. فارابی در ریاست مماثل اعتقادات شیعی را برهانی می‌کند، لذا در مباحث اولیه از کلام بحث نمی‌کند، لذا دارد اعتقادات را برهانی می‌کند.
اشکال:
یکی دانستن فلسفه سیاسی و کلام سیاسی در ست نیست چون این دو جدای از همدیگر می باشند. هنرمان باید این باشد که مرزهای دانش را به هم نریزیم و مرز هر دانش باید حفظ شود.
الوجود اما حقیقی و اما اعتباری و وجود اعتباری هم وجود هست و فیلسوف سیاسی بحث می‌کند و اعتبار می‌کند که وجود هست. مثل اینکه جامعه وجود دارد. لذا متکلم بما هو متکلم از وجود اعتباری بحث نمی‌کند.
در خصوص حسن و قبح که فرمودید، بین آنچه علامه طباطبایی از حسن و قبح بحث می‌کند و آنچه متکلمین بحث می‌کنند فرق دارد. علامه حسن و قبح مورد نظر خود را در اعتباریات قبل از اجتماع قرار داده است.
علامه دو ملاک برای اعتباریات دارد که در هر دو بر وجود تأکید دارد و حضرت آیت الله العظمی آقای جوادی نیز بر آن تصریح دارند. لذا می توان گفت، دولت وجود دارد، جامعه وجود دارد. از این رو نمی‌توان فلسفه سیاسی را همان کلام سیاسی دانست. دو دانش جدا از هم با کارویژه کاملا جداگانه هستند.
در پایان دکتر بهروزی لک با جواب نسبت به برخی اشکالات مطرح شده گفتند: کلام سیاسی افق های جدیدی برای ما باز می‌کند و لذا معتقدم در بحث حکمت عملی کلام سیاسی و فلسفه سیاسی یکی هستند و جدای از یکدیگر نیستند گرچه در حکمت نظری و به لحاظ روشی جدای از همدیگرند.