ویژه نامه ۸ منتشر در خبرنامه ۳۱ حکمت اسلامی، خرداد و تیر ۱۳۹۳

پیش نشست های همایش ملی حکیم طهران

هشتمین پیشنشست همایش ملی حکیم طهران با موضوع «حکمت در طهران» از سوی مدرسه عالی شهید مطهری و با همکاری مجمع عالی حکمت اسلامی روز چهارشنبه ۱۷/۲/۹۳ در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار گردید. در این نشست علمی آقایان آیت الله امامی کاشانی، آیت الله محقق داماد، آیت الله فیاضی و استاد دکتر دینانی به سخنرانی پرداختند و دانشجویان محترم آقایان پناهنده و قائمی مقالات خود را در موضوع حکیم طهران قرائت کردند که متن کامل این نشست به علاقهمندان حکمت و فلسفه اسلامی تقدیم میگردد.حضرت آیت الله محمد امامی کاشانیتولیت مدرسه عالی شهید مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاه و السلام علی سیدالانبیاء والمرسلین اباالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین . اَللّهُمَّ کُن ِلوّلیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَن ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آبائِه ، فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کْلِّ ساعَه ، وَلیاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ عَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

محضر و مجلس به مناسبت بزرگداشت دو حکیم متأله و فیلسوف بزرگ و اسلامشناس حکیم آقا علی مدرس زنوزی و حکیم شهید مطهری (اعلی الله مقامهما) تشکیل شده است. بنده به اساتید محترم و همه عزیزان خوشامد عرض میکنم و ایام پربرکت ماه رجب را تبریک میگویم.

این دو استاد بزرگ ابتکاراتی در مباحث علمی و فلسفی داشتهاند. البته این ابتکارات براساس زمان خیلی متفاوت بود. زمان شهید مطهری شبهات خیلی هجوم آورده بود و ایشان با دنیای جدیدی روبرو بودند. لذا قلم به دست گرفتند و قلم ایشان توانسته هنرمندانه آنچه که نیاز جامعه است و در حدی که برایشان مقدور بود و عمر شریفشان اجازه میداد بنویسند.

حکیم مدرس علاوه براینکه اسفار صدرالمتالهین را خوب تبیین کرده بود ابتکار هم داشت. مرحوم آیت الله آقای سید ابوالحسن رفیعی قزوینی که توفیق داشتم سفر نفس اسفار را خدمت ایشان باشم و دوست بزرگوارمان استاد سید جلالالدین آشتیانی ـ که رحمت خدا بر ایشان باد ـ هم بودند، گاهی از این حکیم متأله ذکر می شد که اسفار و حرفهای صدرالمتألهین را تبیین کرده است.

در نظام احسن میبیند که بحثی است که حکمای اسلام مطرح کردند که بهترین نظامی است که خدای متعال آفرید و اگر بهتر از این بود آن را خلق میکرد و اگر بهتر بود و خلق نمیکرد ترجیحی بود که مرجوح را بر راجح داده بود. بعد این نظام را از صدر و ذیل تبیین میکنند. حکمایی که معروف به حکمت متعالیه نیستند مثل بوعلی سینا که مقامات العارفین او نشان میدهد که در عرفان هم کامل بوده است؛ ولیکن در کتابهای ایشان بحث همیشه از حکمت مشاء است؛ ولی در بحث نبوت در آنجا به همین نظام احسن میپردازد و اینکه ما وقتی میبینیم که خداوند انسان پایش را چنین خلق میکند که کف پاتورفتگی داشته باشد که بتواند راه برود و چگونه میشود که بهترین انسان که نبی و پیامبر است و اوست که ربط میدهد بین خلق و خالق نباشد. البته بحثی از باب مدنی بالطبع میکند ولی در این نکتهاش متوجه نظام احسن میشود. این نظام احسن را همه مطرح کردند. مرحوم حکیم آقاعلی مدرس زنوزی در بدایع الحکم نکتهای دنبال آن میگوید که این نکته را بنده تا حدی که وقت داشتم نگاه کردم ندیدم که کسی مطرح کند ایشان میگوید: «وهذا سرّ العدل من الله تعالی»، عدل الهی از این جا گرفته شده است. سرّ عدل خدا همین است. یعنی نظام احسن است. وقتی که نظام احسن است پس هرچیز که به جای خود باشد و طبق این نظام باشد او احسن است. بنابراین عدل احسن است و عدل از متفرعات بحث نظام احسن است. بزرگان در عدل بحث کردند. عدل را هم گفته اند زیبا و حسن است. در برابر ظلم که قبیح است و این، مسئله ای بدیهی است و عقل بر این حکم میکند و شهادت میدهد. این مبنایی متین است ولی اینکه بر نظام احسن متفرع کرده باشند چیزی است که بر سخن ایشان دیدم. البته مرحوم استاد شهید مطهری در کتاب عدل الهی وقتی زیربنای بحث عدل را در مقدمه مطرح میکنند همینطور است؛ ولی اینکه فرع بر نظام احسن باشد این زیبایی دیگری است غیر از آن، بدون شک عقل میگوید که این نظام، نظام احسن است ولی منظورم خلاقیتها و ابتکاراتی است که در کار پیش می رود. آن وقت این عدلی که فرع بر نظام احسن است اگر در نهایت قرار و اعتدال قرار بگیرد و درست و مستقیم مقابل اسماء الحسنی و صفات العلیا خدا و وجود مطلق حق قرار بگیرد این «یسمی بالولایۀ» اینجا ولایت میشود.

عبارت مرحوم حکیم زنوزی در اینجا این است که حاق و وسط العدل همانجایی است که نقطه مرکزی عدل است. همان نقطهای که کانون عدل است و همان درست مطابق وجود مطلق است که حقتعالی است. در اینکه همۀ آینه او روبهروی او است «یسمی بالولایۀ» این ولایت است.

مرحوم استاد شهید مطهری کتابی به نام ولاءها دارند. به قول معروف خواب که حجت نیست؛ ولی بعد از شهادت ایشان یکی از دوستان می گفتند که من خواب مرحوم استاد مطهری را دیدم گفتم که در نوشته های شما چه چیز برای شما اثر بیشتر داشت؟ گفت: ولاءها. گفت ولاها برای من از همه بیشتر اثر داشت. این ولاءها را هم از همین نقطه گرفته است. البته شهید مطهری آن سرمایه فلسفه ملاصدرا و بعد حشر با مرحوم معظم آیت الله علامه طباطبایی و شاگردی ایشان در محضر چنین استاد بزرگی و تبیین مطالب از زبان مبارک ایشان؛ چون تبیین خاصی داشتند. برادر عزیز و بزرگوار استاد دینانی (حفظه الله) در درسهای مرحوم علامه طباطبایی تشریف داشتند ، غیر از قلمشان بود. برخلاف استاد شهید مطهری که قلمشان بهتر از بیانشان بود. مرحوم علامه طباطبایی بیانشان بهتر از قلمشان بود. من گاهی که مطالب ایشان را در تفسیر نگاه میکنم میبینم آنکه من یادم میآید ایشان میگفتند که خیلی عالیتر از این بود. تأسف میخورم که آن زمانها شاگردان چرا چنین نبودند و ضبط نمیکردند. آن مطالب را هم یک مترجم عرب نمیدادند که قلمفرسایی المیزان چیست؟ خیلی خوب بیان کردند. آن وقت این بیان را هم مرحوم استاد شهید مطهری با ابتکار و ذوقی که داشتند آن تبیین و تنقیح را از ایشان گرفته بودند. مرحوم علامه طباطبایی شبهای پنجشنبه بحثی داشتند که دربارۀ روش رئالیسم و اصول فلسفه بحث میکردند گاهی مرحوم شهید استاد مطهری قم در همان جلسه میآمدند. خیلی مرحوم علامه طباطبایی از ایشان تجلیل میکردند. یک شب در غیابشان گفتند که آقای مطهری این اصول فلسفه را با آن پاورقیهایی که زدند احیا کردند این شرایط بود. عرض کردم گاهی شرایط است. اگر حکیم مدرس زنوزی در این شرایط بودند ایشان هم شاید گفتگوهای خیلی بیشتری داشتند. خیلی فرق میکند که حکیمی در چهار دیواری مدرسه باشد مثل مدرسه سپهسالار قدیم و برای جمعی که اطرافش هستند درس بگوید یا اینکه این دیوارها فرو بریزد بیرون بیاید و با دنیا صحبت کند و شبهاتی که مطرح شود را بتواند جواب بدهد. اینها مسائل مهمی است که برای یک عالم و اسلامشناس رخ دهد. آن وقت آن معلومات، استعداد و تفکرش شعله میزند. ریشه ولاء های آقای مطهری آنجا است. خواستم این را عرض کنم که این بزرگان، حق بر دنیای علم دارند و حقشان انصافاً حقی بالا است چون فکر کردند خیلی در رنجها بودند چه بسا در مشکلات مالی بودند و فقر بودند با همه گرفتاریها اینچنین خوب تبیین کردند. اکنون ما طلاب و شاگردان باید این امکانات موجود را قدر بدانیم. شرایط ، رایانهها و فضایی که به وجود آمده و امکاناتی که هست را قدر بدانیم. اگر ما آن مقدار زحمت بکشیم چندین برابر آنها ابتکار داریم و میتوانیم اثربگذاریم. و اگر این نعمت علم و دانش را قدر ندانیم و کسانی که این حقایق را به عنوان ودایع اسلامی به ما دادند و ما وارث آنها شدیم وارث خوبی نخواهیم بود. بر ما لازم است که به پاس احترام این علوم و آنچه برای ما آمده خوب بخوانیم، بفهمیم ، مباحثه کنیم، بنویسیم و اثربگذاریم. از خدای متعال درخواست میکنیم که خداوند به ما این توفیق را مرحمت کند و ان شاء الله با قلم و بیان و حقایقی که از اسلام توضیح میدهیم زندگی را به سر ببریم. انشاء الله از محضر اساتید محترم بهرهمند خواهیم شد. «اللهم اغفر المؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات و بلغ الی ارواحهم ».

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

مکتب فلسفی طهران

مکتب فلسفی طهران

  • [ اطلاق مکتب بر حوزه تهران ]

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و السلام و الصلوه علی رسول الله.

بسیار بسیار کامل و جامع از حضرت استاد امامی کاشانی استفاده کردیم ؛ حوزه تهران یا مکتب تهران؟ نویسندگان معاصر کلمه مکتب را زیاد بر مکتب شیراز، اصفهان و بعد هم مکتب تهران اطلاق میکنند. واقعیت این است که ما باید این سؤال را طرح کنیم که تعریف مکتب چیست؟ و تعریف حوزه چیست؟ محیط علمی که نظام، مدیریت و رشتههای مختلف داشته باشد را حوزه علمیه میگویند؛ مانند حوزه نجف، قم و مشهد. در تهران چنان که مسلم است، در دوره قاجار حوزه فلسفی وجود داشت و هیچ تردیدی در این نیست. چرا؟ به این جهت که چند حکیم بزرگ داشته است که ما اینها را با عنوان «نخبگان علم و عمل ایران»۱ نوشتهایم. و در کتاب مجموعه حکمای دوره قاجار تهران است که اولین بار انجام شد. اولین فرد، آقاعلی مدرس زنوزی است که اشاره فرمودند. ایشان شخصیتی است که به ایشان مؤسس می گویند که حکیم مؤسس است، مؤسس یعنی صاحب یک نظریه ابداعی است. ایشان و مرحوم سید ابوالحسن جلوه بودند و از قم مرحوم قمشهای بودند. مرحوم استاد مطهری میفرمودند که آقا محمدرضاقمشه ای بهترین صدراشناس بعد از ملاصدرا است. آقامحمدرضا قمشهای معروف به صهبا که شاعر، حکیم و عارف است. این سه نفر هم صدرایی در حوزه تهران بوده و هم مشایی و اشراقی؛ نمیدانم و یادم نیست که در تهران کسی متخصص حکمت اشراق باشد. به هر حال با وجود اینکه سهروردی زنجانی است و حکمتش در تهران بوده، بعدها افرادی مانند هیدجی بودند که اطلاع دارم سهروردی را درس می داده؛ ولی در دوره قاجار در کنار آنها بوده یا نه؟ اطلاعی ندارم.

 

به هر حال، حوزهای در آنجا بوده مرکزش هم همین جایی (مدرسه عالی شهید مطهری) است که شما خانمها و آقایان در این مدرسه تشریف دارید. یکی از مراکز تدریس این رشتهها در همین محوطه و نقطه بوده که حالا خدمتتان عرض خواهم کرد. اما سؤال این است که آیا می توانیم مکتب تهران تعبیر کنیم؟ واقعیت این است که اگر مکتب معنایش این باشد که نظام فلسفی تعریف شده و مشخص است در این جهت تردید وجود دارد که چنین چیزی باشد. در این جهت که این افرادی که الان اسم بردم از نظر فکری در یک مکتب نبودند. آقاعلی مدرس زنوزی، گونهای و آقا محمدرضا قمشهای به گونه دیگر فکر میکرده است. آقای سیدابوالحسن جلوه نیز طور دیگر فکر میکرده است و اینها با هم رقابت داشتند.

واقعیت این است که شاگردان مرحوم جلوه بر ضد ملاصدرا نوشتهاند و قلمزدهاند؛ ضیاء الدین درّی یکی از شاگردان جلوه است که چند تا از شاگردان دیگر جلوه نیز بر ضد ملاصدرا مینوشتند و حرف جدیدی هم نداشتند. اینها بر ضد ملاصدرا مینوشتند و چنین کارهایی میکردند. به هر حال معارض هم بودند، یک مکتب منسجمی که با هم تحت یک فکر باشند نبوده که اسمش را مکتب تهران بگذاریم.

  • [ ویژگی ممتاز حوزه فلسفی تهران ]

ولی من عقیده دارم که ویژگی مکتب تهران از دوره قاجار شروع شده که واقعیت این است که رد پایش را ما عقل نمیدانیم و تا الان ادامه دارد. در همین مدرسه الان اساتیدی که تدریس میکنند دنبالهروی همان فکر هستند و در این زمینه موفق هستند و الآن جناب آقای فیاضی اینجا هستند. در قم هنوز این کاری که در تهران شده، نشده است و باید با وجود اساتیدی که در قم تشریف دارند بشود. حالا میگویم که شاید اولین باری که در حوزه تهران کاری شده این است که فلسفه اسلامی را بر سر سفره زندگی مردم و برخورد با مسائل روزش آورده است.

اصطلاح انگلیسی challengeبه فارسی هم چالش است؛ یعنی در چالش با مسائل روز فلسفه را قرار دادهایم. در هر عصری مسائل جدیدی رخ میدهد رخداد، حوادث، واقعه به اصطلاح فقهی، مسائل اعتقادی را با فلسفه اسلامی رویاروی کنند و با هم بجنگند و کشتی با فلسفه اسلامی بگیرند و حلاّل آن مشکلات و مسائل شود. این در حوزه تهران شده و نه در قم، شاهدش چیست؟ مدرس زنوزی است که جناب حضرت آیت الله امامی اشاره کردند و گفتند. مردی به نام بدیع الملک شاهزاده قاجار در خارج درس خوانده است در فرنگ رفته و با چند مسئله روبرو شده است. ایشان چندین مسئله اعتقادی که فلاسفه غرب مطرح کردهاند را دستهبندی کرده و به آقا میرزا حکمی اردکانی یزدی داده است که آن وقت در تهران بوده بعدها به قم رفته و جوابهایی را از ایشان گرفته است. ایشان هم آن جواب ها را نوشته و الآن هم چاپ شده است. یک چاپ بدی در وزارت ارشاد شده که چاپ بسیار پر غلط است و چاپ خوبی نیاز است که انجام شود. این شاهزاده قاجار با این جوابها قانع نشده است. ایشان همان سؤالات را از محضر استاد مرحوم آقاعلی مدرس زنوزی پرسیده و مجموع این پاسخ کتاب بدایع الحکم شده است . بدایع الحکم همان کتابی است که بدیع الملک به تناسب اسمش را بدایع الحکم نامید. شاهزاده قاجار فلسفه دوست داشته و علم روز این مسائل بوده است. علم الهیات علم روز آن روز بوده و مرحوم مدرس زنوزی همه اینها را پاسخ داده و در مجموع کتاب بدایع الحکم شده که الان چاپهای خوبی از آن شده است. بیشتر حرفهای آقاعلی مدرس در آن کتاب هست و به نظر من ام الکتاب ایشان است که از فلسفه اسلامی برای مسائل روز استفاده کردند و از اینجا آغاز می شود.

بعد کنت دو گوبینو به عنوان وزیرمختار فرانسه در ایران معرفی میشود و میخواهد کتاب بنویسد در موضوع سیر فلسفه در جهان شرق، به او گفتند فلسفه اسلامی را فقط این آقا (آقاعلی مدرس) میداند که در مدرسه سپهسالار قدیم در کوچه مروی است. من دست خط خود گوبینو را خواندهام. این شعر شاعر ایرانی را آنجا به فرانسه ترجمه کرده نوشته است. میگوید که وقتی رفتم سراغ این مرد، دیدم جهانی است نشسته در گوشه ای، این جمله شعر فارسی است ولی آن فرانسهاش را آورده است . شعر سعدی است:

هــر آن کـــو زدانش برد توشهای

جهانی است بنشسته در گوشهای

از او خواهش کرده که مسائل فلسفه اسلامی را مختصر برایش بگوید و از ایشان خواهش کرده یک دوره زندگی فلاسفه اسلامی را برایشان بنویسد. ایشان نوشته است. آقای گوبینو ترجمهاش را در کتاب خودش آورده است و در فرانسه این را کتاب را منتشر کرده و آن قسمتی را که آقاعلی برایش نوشته آورده است. نویسنده معروف جمالزاده در یک سلسله مقالاتی آن را آورده ومیگوید که من در کتابخانه به دستخط فارسی برخورد کردم نمیدانم خط کیست؟ شرح اجمالی زندگی فلاسفه اسلامی را در اینجا در کتابخانه در مرکز خطی پیدا کردم. من در سفری یک کپی از آنجا برداشتم دیدم خط آقاعلی مدرس است و این همانی است که به گوبینو داده است. و ایشان شرح حال مختصری از عالمان حکیم اسلامی مرحوم مدرس در اختیار ایشان گذاشته و ایشان هم آنجا ترجمه کرده و بعد من این را احیاء و چاپش کردم و در همین نخبگان علم و عمل، مجله فرهنگستان علوم اینجا آوردم. از پاسخهایی که مدرس زنوزی داده است معلوم است که از فلسفه اسلامی به عنوان یک منبع استفاده کرده و پاسخهای مسائل روز را داده است. در حوزه تهران که اساتید بزرگ و باسوادی بودند، هر کاری را انجام میدادند. شما نگاه کنید در آخر این کتاب کاوشهای عقل نظری مرحوم استاد حائری یزدی که به هر حال در آن زمان می توان گفت که جزء حوزه تهران است. خداشناسی تطبیقی ایشان را نگاه کنید. از فلسفه اسلامی گرفته و با مسائل روز برخورد میکند.به عقیده من از مشخصه های نظام فلسفی است. یعنی ما قائل به نظام فلسفی هستیم، نظام فلسفی ملاصدرا و ابنسینا باید پاسخگوی مسائل هر رخداد زمان باشیم. وقت کم است مزاحم نمیشوم و میخواهیم همگی از محضر اساتید استفاده کنیم ؛ عذرخواهی میکنم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

پینوشت:ـــــــــــــــــــــــــ

۱. محقق داماد، سید مصطفی؛ نخبگان علم و عمل ایران؛تهران. مرکز نشر علوم اسلامی۱۳۷۹.

جایگاه و منزلت عقل در تفکر شیعی

آیت الله غلامرضا فیاضی

ریاست هیئت مدیره مجمع عالی

 

جایگاه و منزلت عقل در تفکر شیعی

[ جایگاه عقل ]

بسم الله و الحمدلله و الصلاه علی رسول الله و آله الطاهرین ولعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین. عن الکاظم (ع): إنَّ للهِ علی الناسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظَاهِرهً وَ حُجَّهً باطنَهً؛ فَأمَّا الظاهِرَهُ فالرُّسُلُ و الا نبیاءُ و الائمَّهُ و اما الباطنَهُ فالعُقُول۱.

در حضور اساتید بزرگواری که در اینجا تشریف داشتند جای من نبود که صحبت کنم، من در محضر حضرت استاد آیت الله محقق تلمذ کردهام و بهرهها بردهام و اگر امروز چیزی دارم از لطف و عنایت ایشان است؛ ولی از باب امتثال، هدف من این بود که عرض ارادتی خدمت اساتید بزرگوار کنم. برای کاری که مجمع عالی حکمت اسلامی از مدرسه عالی شهید مطهری تقاضا کرده است، به حضرت آیت الله امامی کاشانی عنایت فرمودند و بر عهده گرفتند.

چند جملهای هم برای اینکه حضرت استاد فرمودند که من از مجمع اطلاعی ندارم دربارۀ مجمع عرض می کنم. دوستان مستحضرند که اولین آموزگار بشر، عقل بشر است. ما همه در این مکتب و در پیش این آموزگار هستیم؛ چون عقل در لسان روایات ما برخلاف اصطلاح فلسفیاش فقط قوه مدرکه نیست؛ بلکه همۀ قوایی است که انسان بماهو انسان واجد آن قوا است. یعنی قوه مدرکه انسان یکی از مراتب آن عقل است که در روایات و آیات ما آمده است. گرایشهای خاص انسانی مثل ایثار، نوعدوستی، فدا کردن خواستهای نفسانی در برابر دستورات عقلی به گرایشهای نفس مربوط میشود. به فرمایش شهید مطهری اینها نیز از مراتب عقل است همانطور که رفتارهای خاص انسانی که «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ ٱلْمَضَاجِعِ»۲ تتجا این هم از آثار عقل است. لذا در روایات ما آمده است که «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان»۳ این معلم اول با بقیه معلم ها یک فرق اساسی دارد در عین اینکه آموزگار است، رشد روزافزون نیز دارد؛ یعنی در عین اینکه من را هدایت می کند، خودش هم رشد میکند و رشد عقلی انسانها تابعی از شاگردی خوب در نزد این استاد است. هرکه بیشتر در مقام شاگردی جدیت کند عقل او رشد بیشتری خواهد کرد و اگر کسی هوای نفس بر او غالب شد و عقل او اسیر هوای نفس شد از مقام انسانیت تنزل میکند و به آنجا میرسد که «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ»۴ تا اینکه قرآن مجید می فرماید که «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»۵ انسان باید این را بفهمد که « وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللّهِ»۶ .

قرآن مجید سؤالات زیادی را مطرح فرموده و جواب نداده است و میخواهد بفرماید که عقل تو جواب اینها را میفهمد که از مؤیدات حجیت عقل است. مکتبی که عقل را حجت نداند مکتب نیست و افتخار شیعه این است که عقلگرا است. کسانی که در این مکتب در پیش معلم زانوی ادب بزنند «أُولِی اَلْأَلْبابِ»۷ میشوند، کسانی خواهند شد که « یَرْفَع اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ »۸؛ ایمان و عمل صالح نتیجه عقل است و کسانی که در همین مکتب سرکشی و طغیان کنند، و فهمیده های عقلشان را زیرپا بگذارند اضلال الهی شامل حال آنها میشود. قرآن مجید میفرماید: « سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»۹؛ کسانی که به ناحق تکبر میورزند و بلندپروزای میکنند خدا کاری میکند که از آیاتش رویگردان شوند. یعنی چه؟ یعنی عقلشان را میگیرم و فکر میکنند که باطل، حق است: «وَاِنْ یرَوْا کُلَّ آیهٍ لا یؤْمِنُوا بِها وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الْغَی یتَّخِذُوهُ سَبیلا»۱۰. بنابراین ما باید همواره از این حکم عقل پیروی کنیم که عقلا وقتی به کمال میرسند به فرمایش حضرت امام میشود هرچه هستی توایی و ما همه هیچ هستیم. بله ، اگر عقل بارور شد به اینجا میرسد که حقیقت «وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللّهِ»۱۱ را در خودش لمس میکند.

از اینجا به مسئله مجمع منتقل میشوم؛ از افتخارات حوزه های شیعه ـ همانطور که اساتید معظم اشاره فرمودند ـ این است که وجود علوم عقلی همواره در این حوزه ها بوده است. بزرگان علوم عقلی در تمام دورانهای تشیع از افتخارات شیعه است زیرا سند رسمی حوزه های شیعه این آیه مبارکه است: «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ»۱۲؛ حضرت علامه طباطبایی در مورد این جمله اول در المیزان فرمودند همانطور که در علم اصول گفته شده این جمله خبریه است که در مقام طلب به کار رفته است و تأکید جمله خبریه در مقام طلب از صیغۀ طلب بیشتر است؛ «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً » در حقیقت نهی مؤکد است؛ یعنی مؤمنین هرگز حق ندارند که همه بسیج شوند و جبهه جهاد بروند. جبه های که در روایات ما آمده است؛ «فوقَ کُلِّ ذی بِرّ بِرٌّ حَتَّی یُقتَلَ الرَّجُلُ فی سَبیلِ اللهِ فاذا قُتِلَ فی سَبیلِ اللهِ فَلَیسَ فَوقَهُ بِرٌ»۱۳ اینجا میفرماید حرام است. حرام مؤکد است که همه بروند. برای اینکه کار ضروریتر از آن هست.

همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند جبهه جهاد فرهنگی، مهمتر است؛ زیرا در جبهه نظامی کسی که شهید می شود به سعادت و به بالاترین مقام و مقام انیت میرسد همان مقامی که «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ* فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر»۱۴ دربارۀ شهدا است که «أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ»۱۵؛ ولی در جبهه فرهنگی کسی که صدمه میبیند به آنجایی تنزل میکند که قرآن میفرماید «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّهِ»۱۶. کسی که در جبهه فرهنگی صدمه دید از غاذورات هم ارزشش کمتر است. چون «شَرُّ الْبَرِیَّهِ» یعنی از فضولات حیوانات نجس العین هم پستتر است. بنابراین، جبهه فرهنگی، جبهه عظیمی است. «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ»۱۷ خدا را سپاس میگوییم که ما را به این راه هدایت فرمودند و در این جبهه آمدیم.

کسی که میخواهد تفقه در دین کند دین سه بخش دارد: عقاید، اخلاق و احکام. این اجزاء به همین ترتیبی که گفته میشود اهمیت دارد. شکی نیست که عقاید اصل است. اخلاقیات اگر نباشد اعمال هفتاد سال نابود میشود: «إن الحسد یأکل الایمان ، کما تأکل النار الحطب»۱۸ . در همان بخش انزال دین که احکام باشد همه فقها و اصولیان ما میفرمایند که یکی از ادله، عقل است. پس آنجا عقل حضور دارد و احکامی هستند که فقیه به دلیل زمان غیبت و عدم حضور معصوم و خالی بودن دست او از ادلۀ نقلی مجبور میشد سراغ عقل برود و از باید و نبایدها را عقل استنباط کند. اما کارآیی عقل در اعتقادات چیست؟ مگر در اعتقادات اصلی غیر از عقل مرجع دیگری وجود دارد؟ آیا می توانیم بگوییم که چون خدا فرموده، خدا هست. باید عقل دست ما را در دست وحی بگذارد و ما را به خدا رهنمون شود. فلسفه اخلاق، بخشی از فلسفه است. هر وقت حضرت امام فقه و اصول را فرمودند فلسفه را هم کنارش فرمودهاند.

[ معرفی مجمع عالی حکمت اسلامی ]

مقام معظم رهبری در سال ۸۲ بود که از اساتید علوم عقلی، فلسفه، عرفان و کلام دعوت فرمودند و جلسه خیلی شیرینی چند ساعت قبل از ظهر فرصت دادند اساتید در محضرشان صحبت کردند؛ ولی تمام نشد فرمودند نماز میخوانیم و بعد ادامه میدهیم. بعد از نماز دوباره ادامه دادند و در نهایت خود حضرت ایشان صحبت فرمودند و فرمودند که باید حوزه ها پایگاه علوم عقلی باشد همانطور که بوده باید این پایگاه حفظ شود و براساس رهنمود ایشان مجمع عالی حکمت اسلامی زیر نظر سه استاد بزرگوار ما حضرت آیت الله جوادی آملی، حضرت آیت الله سبحانی و حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت برکاتهم) تشکیل شد. نظّار عالی مجمع، این سه بزگوار هستند. البته اساسنامهای دارد و هیئت مدیرهای هر دو سال یکبار انتخاب میشوند. کارهای مختلفی در مجمع انجام می شود یکی از کارها آن است که درسهایی که در حوزه مقدسه جای آن خالی است از اساتید لایق تقاضا میشود که آن درسها را ارائه کنند. یکی از کارها این است که اساتید لایق را در اول سال معرفی کنند تا کسانی که شایسته هستند شناخته شوند و آن کسانی که نباید این درسها را وارد شوند کم کم کنار زده شوند. یکی از کارها جلساتی است که اساتید دارند که این به نظرم کار جدیدی است و برکات بسیار زیادی است و آن اینکه اساتید فلسفه، مدرسین اسفار ، مدرسان اشارات و…. هر دو هفته یکبار جلسه دارند و در آن جلسه یک نفر نظری را که در آن نوآوری دارد مطرح می کند؛ یعنی فکرش را مینویسد و یک هفته قبل در اختیار اساتید آن گروه میگذارد بعد در آن شب فرصتی داده میشود و آن آقا نظرش را ارائه می کند و بعد هم به بحث گذاشته میشود. به نظر من این کار بسیار ارزندهای است. این غیر از این است که بنده سر کلاس نظر خودم را که ابداعی است و فکر میکنم هست ارائه کنم. چون در این جلسه اساتید هم وزن خودم در مقابل من قرار دارند.

مشرف شده بودم به عتبات که محضر حضرت آیت الله سیستانی نیز مشرف شدم. ایشان فرمودند باید در حوزه این کار شود و اساتید باید تضارب افکار داشته باشند تا حوزه ها همان گونه که قبلها بوده است رشد علمی داشته باشد. قبلاً هم در جلسات ـ به قول ما طلبه ها گروهها ـ همینطور بوده است.

یکی از کارهایی که مجمع عالی حکمت اسلامی میخواهد انجام دهد بزرگداشت حکیم مدرس زنوزی است که قصد داریم آثار ایشان را به بهترین وجه احیا کنیم و من برای همین آمده بودم که از محضر اساتید معظم، به ویژه جناب آقای دکتر دینانی تشکر کنم که در پیش همایشهای متعددی همه ما را مستفیض کردند. امیدواریم که سلامت، بهروزی و نشاط این اساتید معظم برای همیشه محفوظ باشد و ما از برکات وجودشان بیشترین استفاده را کنیم.

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته.

 

پینوشت: ـــــــــــــــــــــــ

۱. وسائل الشیعه؛ ج ۱۵؛ ص ۲۰۷؛ ح ۲۰۲۹۱.

۲. سجده؛۱۶.

۳. الکافی؛‏ ج ۱؛ ص ۱۱.

۴. تین؛۵.

۵. اعراف؛۱۷۹.

۶. نحل؛۵۳.

۷. مائده؛ ۱۰۰

۸. مجادله؛۱۱.

۹. اعراف؛۱۴۶.

۱۰. همان.

۱۱. نحل؛۵۳.

۱۲. توبه؛۱۲۲.

۱۳. الکافی؛ج۲؛ ص۳۴۸.

۱۴. قمر؛۵۴ ـ۵۵.

۱۵. اعراف؛۱۶۹.

۱۶. بینه؛۶.

۱۷. اعراف؛۴۳.

۱۸. الکافی؛ج۲؛ ص۳۰۶.

جایگاه عقل و فلسفه

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

استاد فلسفه دانشگاه تهران

جایگاه عقل و فلسفه

[ چیستی عقل ]

بسم الله الرحمن الرحیم.

عقل را هفتصد پر است و هر پری

از سما بــگرفته تا تحـت السـری

از بیانات استادان محترم استفاده کردید درباره عقل سخن گفتند و این مجلس هم به مناسبت اهل عقل تشکیل شده است. مسئلۀ مهم این است که عقل چیست؟ البته در این که عقل چیست مطایبهای هست که آن مطایبه را ذکر نمیکنم. اگر بخواهیم عقل را تعریف کنیم چه کسی باید عقل را تعریف کند؟ حضرت استاد فیاضی؛ اگر بخواهند تعریفی از عقل ارائه کنند چه کسی عقل را تعریف می کند؟ آیا جهل میتواند عقل را تعریف کند؟ حس، خیال، وهم، میتوانند عقل را تعریف کنند؟ مگر اینکه بفرمایید خداوند تعریف میکند. آنگاه خدا را چه کسی بشناسد؟ خود خدا خودش را بشناسد؟ یا باز هم عقل؟ این یک معادله است که ظاهراً ساده است. چه کسی عقل را تعریف میکند که چیست؟ فقط خود عقل؛ آیا یک موجود میتواند خودش را تعریف کند؟ بله. عقل اگر بخواهد خودش را تعریف کند، تعریف کننده با تعریف شده یک چیز است یا دو چیز است؟ از آغاز خلقت مسئلۀ عظیم بشر است که سوژه و ابژه میگویند علما و حکمای ما ذهن و عین میگویند. تعریف کننده و تعریف شده، عقل است. حال شما بفرمایید در وجود متحده، آن حیث که تعریف میکنند غیر از آن حیثی است که تعریف واقع میشود؛ «من حیث انه معرف غیر انه من حیث معرف». حالا کسی را پیدا کنید که تعریف کند و نمیتواند. خدا تعریف کرده؛ اما خدا را نیز باید با عقل بشناسیم. چه کار کنیم؟

آن شعری که در ابتدا خواندم ، مولانا فیلسوف اصطلاحی نیست؛ ولی عارفی است که صد هزار درجه بالاتر از فیلسوف است. فلسفه اگر میخواهد به جایی برسد سرانجام باید به عرفان برود؛ اما نه عرفان خانقاهی و عملی و این مزخرفاتی که امروز در کوچه و خیابان درآمده است. قرآن کریم میفرماید که بال برای فرشتگان است و معمولاً پرندگان بال دارند، حداکثر چهار پر دارند؛ ولی او اینجا میگوید که هفتصد پر دارد؛ یعنی لایتناهی پر دارد نه هفتصد عدد. میگویند:

لنگ و لونگ و خفته شکل و بی ادب

سـوی حـق می غیـژ و او را می طلب

دوســت دوســت دارد این آشـفتـگـی

کوشــش بیـــهــوده بــه از خـفتــگی

مشکل ما این است که تراژدی کم داریم، نمی گویم نداریم، عطار تراژدی دارد. ما با تراژدی آشنا نیستیم علمای ما با تراژدی آشنا نیستند، یونانیان آشنا بودند. در فرهنگ ما عطار و مولانا تراژدی دارند . تراژدی یعنی بین دو محذور له.

یک مثال بگویم؛، دانشجویان عزیز، علماء و بزرگان، اگر در بیابان لم یزرع لایتناهی وارد شدید هیچ راهی بلد نیستید. اگر بروی ممکن است گرگ و شیر و ببر و پلنگ نابودتان کند و گمراه تر شوید، آیا در اینجا میخوابید یا اگر بخوابید امن است؟ یا راه میافتید میروید اگر چه نمیدانید کجا؟ این تراژدی است، ماندن هم خطرناک است. اینجا را فرض کنید، نه اینکه چلوکباب بخوریم یا چلوخورشت؟ با این اتوبوس بروم یا با تاکسی؟ اینها که مهم نیست. شرایطی در زندگی پیش میآید که تراژدی است باید تصمیم بگیرید. در این مثالی که گفتم چه کار میکنید؟ مینشینید یا راه میروید؟ جواب دهید. اگر بنشیند مردن دارد؛ یک هفته، دو هفته گرسنگی، راه بروید شیر است، خطر است، ببر است، گمراهی است و بدتر است، چه کار میکنید؟ اینجا است که آدم گیر میکند این تراژدی است. عقل باید اینجا تصمیم بگیرد که آیا باید رفت؟ حالا ممکن است که بمیرید ولی امید نجات هست چه بسا راه بروید؛ اما اگر بمانید قطعاً می میرید. مولوی میگوید:

لنگ و لونگ و خفته شکل و بی ادب

سوی حـق می غیژ و او را می طلب

عقل هفتصد پر دارد با این پرها میپرد از او بپرس کجا میروی؟ میگوید که من می روم تو میخواهی بخوابی بخواب. مولوی هفتصد سال پیش شعر نو گفته است. میگوید:

من به سوی باغ و گلشن میروم

تــو نمــیآیی نـیا من مــیروم

شعر بود یا نه؟ شعرنو بود؟ باید رفت یا باید نشست؟ عقل یعنی رفتن دائم و دنبال نتیجه نگردد. گرفتاری دنیای امروز این است که دنبال نتیجه میگردند. پراگما است. گاهی که با فیزیکدانها صحبت می کنم در برخی قسمت ها که بسط است خیلی فلسفی میشود نتیجهای ندارد میگوید که سود ندارد من دنبالش نمیروم. سود ندارد یعنی چه؟ عقل کنجکاو من آرام نمیگیرد میپرسد و میگوید که چون نتیجه ندارد من آن را رها میکنم. این خاص دنیای امروز است. البته دنیای دیروز هم بهتر از امروز نبود.

میگوید که این از اولش خلاف نتایج دینی است و مقصدش از اول معین است. مقصد متکلم از اول معین است. اول مقصد را در نظر گرفته و بعد میخواهد آن را درست کند. اگر دید به نتیجه نمیرسد آن را رها میکند. این فلسفه است؟ فلسفهای که از اول نتیجهاش معلوم باشد فلسفه نیست کلام است. فلسفه میرود «لا اله الا الله ، توکلت علی الله» البته با توکل؛ «با توکل زانوی اشتر ببند». این بستن اینجا همان عرفان عقل است با اینکه هفتصد عدد یا لایتناهی پر دارد میرود؛ عقل بسته نیست، بستگی هلاکت عقل است. جوانان! بستگی مرگ عقل است، موت آدمی است. عقل بالذات گشوده است . چرا اسمش عقل است. عقل از عقال است زانوی اشتر را میبستند عقال میکردند. این واژه هم عربی است. ما در فارسی هم ایران باستان میگفتیم اکنون میگوییم عقل که از عربی آمده است.

البته کلمه عقل در قرآن هم به کار نرفته است. چهل و دو بار ماده عقل در قرآن کریم به کار رفته است. من که بلد نیستم استقصاء کنم بلکه کسی استقصا کرده است. خود کلمه عقل مصدرش یکبار هم به کار نرفته است. «یعقلون، تعقلون، افلایعقلون» همه اینها هست؛ اما کلمه عقل در قرآن کریم نیست. عقل در لغت یعنی بستن، بستن زانوی شتر. اینکه اینقدر گشوده است و پرواز میکند پس چرا بستهاند این لفظ چه لفظی است؟ برای شما بگویم خوشحال میشوید؛ عقل با پرواز، شراره های انحراف آدم را میبندد و نفسانیات را عقال میکند. نفسانیات و شهوات را عقال میکند. قرآن کریم چه میگوید؟ حالا عظمت قرآن که قرآن کریم آیه به آیه دعوت به تفکر میکند و بیعقلها را سرزنش میکند که این موضوع بیش از هر آیه دیگری در قرآن است. با سرزنش شدید «افلایعقلون، افلاتعقلون، افلاتتفکرون» ببینید قرآن با چه لحنی حرف میزند فکر میکنید؟ مرتب مذمت میکند.

همین آیه شریفه که دربارۀ نبوت است «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِه ِوَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ»۱ همه که مخالف تزکیه نیستند. تزکیه خیلی خوب است، انسان پاک میشود. اما ببینید قبل و بعد از تزکیه چیست؟ اول میگوید «یتلوا علیهم آیاته» یتلوا یعنی چه؟ «‏‏قولوا لا إله إلا الله تفلحوا‏‏»۲ آقایان فقها میگویند هنگامی که گفتی «لا اله الا الله» پاک است و مسلمان است. «قولوا»؛ یعنی همین کلمه را به زبان بگو. فقیه هم حق دارد آن حرف را بزند، اما قضیه با این خاتمه پیدا نمیکند. تعلیم است یعنی نه اینکه این کلمه را بگو برو بخواب نجس نیستی پاک هستی؛ بلکه باید توحید را بفهمی. همه از تزکیه صحبت میکنند و من هم با خدا موافقم خیلی دلم میخواهد مزکی باشم آن حرفی ندارد ولی دلم می خواهد اهل تزکیه باشم ، سختی بکشم. اما در «یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ»، «یتلوا» اول است، «یعلمهم» بعد است و «یزکیهم» وسط است. اگر تلاوت نباشد و آن را هم یاد نگیرید تزکیه ندارید و اگر آن را یاد بگیری و اول تلاوت نباشد و تزکیه نباشد «یعلمهم الکتاب» نیست، دو تعبیر این وسط است؛ تزکیه در پرتو تعلیم. تزکیه بدون آگاهی یعنی چه؟ تزکیه بدون آگاهی چه میکند؟ آگاهی، یعنی آگاهی عقل و فلسفه. اگر شما از فلسفه خوشت نمیآید من کار ندارم فلسفه تعقل است؛ اگر فلسفهای تعقل نبود فلسفه نیست و فقط اسم فلسفه را با خودش حمل میکند. عقل هم عقلیدن است. ما عقل داریم یا عقلیدن؟ آیا عقلی داریم که تعقل نداشته باشد. جواب نمیدهد. فکر بدون فکر کردن داریم ؟ فکر دارم اما فکر نمیکنم. عقلیدن را ما ساختیم، درستش تعقل است. فارسی آن را عقلیدن میگوییم. فکر بدون فکر کردن فکر نیست. نگو ما چند فکر داریم؛ اما فکر نمیکنم. اگر فکر نمیکنی فکر نداری. این اصطلاحات را باید بدانید خود آن هم نتیجه فکر است. اینها مسائل مهمی است. ای کاش گذشتگان ما توجه کرده بودند.

[ جایگاه فلسفه در گذشته و حال

حضرت آقای فیاضی گزارش خوبی از مجمع عالی حکمت دادند و برای من سودمند بود و من چقدر خوشحالم. اما یک امای بزرگ هست؛ در مسیحیت، کلیسا در گذشته خیلی کارهای بدی کرده است ـ من طرفدار غرب و غربزده هم نیستم ـ کلیسا در غرب، نه مسیحیت حضرت مسیح که پیغمبر است، کلیسا در دادگاه فلسفه محاکمه شد و فلسفه کلیسا را محاکمه کرد. او را محکوم کرد گفت آقای پاپ برو آنجا بنشین حرفهایت را بزن. با کمال تأسف چیز دردناکی را میخواهم بگویم. در اسلام هم فلسفه در دادگاه فقه محاکمه و محکوم شد. فلسفه در دادگاه شریعت محکوم شد. چگونه محکوم شد؟ ابن سینا تکفیر شد، جناب غزالی تکفیر شد. ملاصدرا نیز از وطنش آواره و تبعید شد. قبرش در بصره است. قبر خاکی است، سنگ ندارد. خانه ملاصدرا در کهک بود. فلسفه حکمت اندر حکمت اندر حکمت است. ما خوشحالیم که امروز آقای فیاضی هم گزارش دادند که مجمع عالی حکمت باز شده است و اساتید آزاد میآیند گزارش می دهند. خدا شاهد است که من اسفار را زیر عبایم پنهان میکردم که طلبه ها نبینند یک هم حجره داشتم که درست نفهمید من فلسفه می خوانم کتاب را زیر کتابهایم میگذاشتم که نبیند.

علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) اگر این تفسیر المیزان را نمیگفت، نمیتوانست در قم بماند. من به آن مرد بزرگ نزدیکم، در پرتو تفسیر، اخلاق، زهد و تواضعش و آن تهجد قدسی که داشتند باز هم خیلی مخالف داشتند. چند کتاب هم نوشته شده نمیخواهم تاریخچهاش را بگویم. حول المیزان را بخوانید حتی در رد المیزان یک کتابی نوشته است که هر چه داشت به حضرت علامه نثار کرد که شایسته خودش است. ولی علامه ایثار کرد. الان استادان بزرگی که در قم هستند ثمرات وجود پربرکت علامه طباطبایی هستند. چقدر این وجود شریف برکت داشت؛ وگرنه الان چیزی از فلسفه در قم نبود. امام فلسفه هم میگفت امام بیش از اینها زیرک بود. امام هوشیاری محض بود. من حدود دوزاده سال شاگرد امام خمینی در فقه و اصول بودم. صبح اصول، ظهر فقه و عصر اصول در مدرسه سلماسی. یک کلمه درس فلسفه ندادند. البته قبلش مرحوم مطهری با او درس داشت. اما آن وقت از بینصیبی ما ایشان درس فلسفه نمیداد و درس عرفان هم نداد. ما روز عید قربان و غدیر منزل امام میرفتیم و آنجا تدبیر میکردیم و چند طلبه که شبهه شرعی اعتقادی داشتیم از امام میپرسیدیم که جواب دهد. هنگامی که مسئلۀ فلسفی را مطرح میکردیم نگاه میکرد و یک کلمه حرف نمیزد، یعنی نپرسید. اما اگر مسئله اصولی و فقهی مطرح میشد بلافاصله وارد بحث میشد و توضیح میداد. اگر یادتان بیاید بعد از انقلاب خیلی عرفانی حتی در تلویزیون صحبت کرد. بعد از انقلاب از عرفان صحبت کرد و از فلسفه گفت. همان موقع هم که نمیگفت، تدبیر بود. اگر فلسفه میگفت نمیتوانست آن کار را کند. گوش دهید چه میگویم، اگر فلسفه میگفت نمیتوانست آن کار را کند، تدبیر داشت.

فلسفه همیشه محکوم بوده، همیشه جنبی بوده و در کنار بوده است؛ منتهی در عین جنبی بودن این معجزه اسلام است. ملاصدرا پیدا شده با آن بدبختیهایی که سرش آوردند و تبعیدش کردند، ابنسینا به وجود آمد، بعد قمشهای پیدا شد. چه بلاهایی به سرشان آمده است. شما نمیدانید چه بلاهایی بود. من زمان خودم را میگویم. شما در دوران خوشی هستید که از برکات انقلاب است، مجمع عالی حکمت را درست کردهاید. هیچ کس هم جرأت ندارد به شما چپ نگاه کند. بله، اینها را شکر کنید. نسبت به درس اسفار آقای طباطبایی، حضرت آیت الله بروجردی دستور دادند که درس نده و تعطیل شد. تعطیل شد و من زار زار در دلم گریه میکردم، چون من عاشق فلسفه بودم، محروم شدم، حالا چه خاکی بر سرم کنم. عده ای مثل آقامرتضی جزایری که یکی از آن فعالان بود ـ خدا رحمتش کند ـ با چند نفر دیگر پیش آقای بهبهانی رفتند. به ایشان گفتند کاری کنید و آقای بروجردی را راضی کنید که فلسفه تعطیل نشود. همین مرحوم فلسفی واعظ، مرد زرنگی بود و خطیب خوب و هوشیاری بود، آیت الله بهبهانی، آقای فلسفی را فرستاد گفت برو پیش آقای بروجردی بگو درس فلسفه را تعطیل نکند. آن وقت کمونیستها خیلی فعال بودند و کتابهایشان همه جا بود. روزنامه فروشی کنار در مدرسه فیضیه به نام بابایی بود که خودش هم کمونیست بود و کتابهای کمونیستی داشت مرحوم فلسفی چند کتاب کمونیستی گرفت و برای آقای بروجردی برد. حضرت آیت الله بروجردی گفتند که اینها چیست؟ گفت حضرت آیت الله اینها کتابهای کمونیستها است. فرمودند منظور چیست؟ حالا چه کار کنیم؟ فرمود اینها پادزهر دارد. پادزهرش همان اسفاری است که آقای طباطبایی میگوید اجازه بفرمایید همان درس فلسفه گفته شود. آقای بروجردی گفت که اگر چنین است پس شفا بگوید؛ ولی اسفار نه. علامه طباطبایی بعد از آن قضیه شفا شروع کردند و دوباره درس راه افتاد. ولی میخواهم نتیجه بگیرم که آزاد نبوده است. حضرت آقای فیاضی! هیچ وقت در تاریخ فقاهت فلسفه آزاد نبوده و پنهانی بوده است؛ اما معجزه حکما بوده که در این پنهانی بزرگ شدهاند. بعضیها میگویند که فلسفه چه کار کرده است؟

در سابق کسی گوشه ای نشست و فلسفه میگفته مانند آقا علی مدرس در تهران ـ خدا رحمتش کند ـ مدرس زنوزی چهارصد سال بعد از زمان ملاصدرا بوده و و ملا صدرا با دکارت فرانسوی معاصر بوده است. دکارت فرانسوی اسمش را شنیده بود؛ اما همدیگر را ندیده بودند و از هم خبر نداشتند. نه ملاصدرا میشناخت دکارت کیست، نه دکارت میدانست که ملاصدرا کیست. دکارت یک فلسفه درست کرد. گفت میاندیشم پس هستم که چهره دنیا را تغییر داد یعنی امروز این تکنولوژی که شما دارید هواپیما و هر چیز دیگر که دارید تکنیک دنیای امروز نتیجه حرف دکارت است. این را باید یاد بگیرید بخوانید که چرا دکارت این کار را کرد؟

[ دو نظریه مهم حکیم زنوزی

بعد از ملاصدرا امروز خیلی حکیم بزرگ داریم؛ خدا حاج ملاهادی سبزواری را رحمت کند ولی تیزهوشترین حکیمی که من در این چهارصد سال سراغ دارم حکیم زنوزی است، نمیدایند چه مردی بوده است. هر استادی در زمانش بوده دیده است. دو نظریه دارد. یکی از آنها اعتقادی است؛ مسئلۀ معاد است. در این باره مقاله هم خواندند من هم کتاب معاد از دیدگاه زنوزی را نوشتم. این نظریه زنوزی در تاریخ ادیان بشر از حضرت آدم تاکنون چنین نظریهای وجود ندارد. قبل از آن خود نظریه ملاصدرا نظیر ندارد چون ملاصدرا چون نیک بنگری همه فلسفهاش در خدمت معاد جسمانی بوده است. خدا رحمتش کند اما زنوزی قانع نبوده و نظریه تازهای دارد باید بخوانید.

یک نظریه در وجود رابط دارد که نه ملاصدرا حل کرده است، نه آقای ملاهادی سبزواری حل کرده است، نه علامه طباطبایی حل کرده است و نه مجمع عالی حکمت، که بین رابط و مستقل اشتراک لفظی است یا اشتراک معنوی؟ وجود رابط با وجود مستقل مشترک معنویاند یا مشترک لفظی و اصلا رابط وجود است یا نه؟ نمیخواهم بگویم خود زنوزی هم حل کرده ولی مسئله ای طرح کرده که غرب دست به گریبان است و این مسئله اگر طرح شود سرنوشت فلسفه جهانی عوض میشود. ساده گرفتهاید. ما از ربط صحبت میکنیم ولی نمی دانیم ربط چیست؟ ربط وجود خارجی دارد؟ اگر ربط در خارج موجود باشد با موجودات دیگر ارتباط پیدا میکند یا نه؟ وجود خارجی ای دارید که با وجودات دیگر ربط نداشته باشد؟ اگر خود ربط موجود باشد و با موجودات دیگر ربط داشته باشد آن ربط دیگر چیست؟ اگر بگوییم که وجود خارجی دارد تسلسل لازم میآید، بگوییم وجود ذهنی است. پس کل ربط عالم را من میسازم، من که عالم را نمیسازم؛ پس چه کنم؟ من در وجود رابط و مستقل تلاش کردم و حداقل طرح مسئله کردم. دائم میگویند که زنوزی در بحث رابط به این مسئله توجه داشته است. آن حکیم هوشیار بوده است. ببینید حرفهایی زدند که غربیها تازه الفبایش را میخوانند. ویتگنشتاین اگر رابط را خوانده بود از خیلی حرفهایشان منصرف می شد. اما این حکیم ما گوشهای نشسته نان شبش را هم نداشته که بخورد تا اعماق جلو رفته است. میخواهم بگویم که حکمت خیلی در اسلام قوی است؛ اما آن رواجی که فرمودید نداشته و الان الحمدلله فرصت فراهم شده و نوبت شما است که به دنیا نشان دهید ما چه میگوییم.

من خیلی عذرخواهی می کنم و همینجا عرایضم را تمام میکنم از اینکه بعضی اوقات گاهی کلمات جسورانه گفتم عذرخواهی میکنم و شما را به خداوند میسپارم.

 

 

 

پینوشت: ـــــــــــــــــــــــ

۱. جمعه؛۲.

۲ . بحار الانوار؛ ج۹؛ص۱۴۳.

نگاهی گذرا بر احوالات و آثار حکیم مؤسس آقاعلی مدرس

آقای پناهنده

(دانشجوی دکترای کلام اسلامی)

نگاهی گذرا بر احوالات و آثار حکیم مؤسس آقاعلی مدرس

بسم الله الرحمن الرحیم. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»۱

[ ملا عبدالله زنوزی ]

در سال ۱۲۳۷ برابر ۱۲۰۰ شمسی در زمان فتحعلی شاه قاجار، مدرسه خان مروی توسط حاجی حسین خان مروی بنا شد و فتحعلی شاه قاجار از آخوند ملاعلی نوری نظیر اصفهان دعوت کرد تا تهران بیاید و در آن مدرسه تدریس کند اما آخوند به جهت جلوگیری از پریشانی جمع طلبان علم که گرد شمع وجود وی حلقه زده بودند از رفتن به تهران خودداری کرد و در عوض یکی از مبرزترین شاگردان خود یعنی ملاعبدالله زنوزی را به دارالخلافه تهران فرستاد.

ملاعبدالله متولد زنوز قریهای در ۱۷ کیلومتری شمال مرند تبریز تحصیلات خود را در خوی شروع کرد و سپس به کربلا رفته به محضر درس آقاسید علی طباطبایی صاحب ریاض قرار داد و پس از آن به قم آمده و از دقائق نظر درس اصول میرزای قمی صاحب قوانین الاصول بهره برد. بعد از فراغت به اصفهان رفته و در سنخ شاگردان ملاعلی نوری در حکمت و سید مجاهد فرزند سیدعلی صاحب ریاض در درس اصول و نیز سیدمحمدباقر شفتی ملقب به حجت الاسلام در فقه درآمد.

وی از سال ۱۲۳۷ قمری تا هنگام وفات در ۱۲۵۷ قمری برابر با ۱۲۲۰ شمسی به مدت بیست سال در مدرسه خان مروی به تدریس اشتغال داشت.

[ آثار ملا عبدالله ]

از ملاعبدالله آثار زیر باقی مانده است:

۱. لمعات الهیه در مباحث توحید و الهیات بالمعنی الاخص در بیست فصل به زبان فارسی؛

۲. منتخب الخاقانی فی کشف الحقایق العرفانی در مباحث توحیدی به زبان فارسی که میتوان گفت خلاصه لمعات است گرچه به صورت رساله مستقلی نگاشته شده است؛

۳. انوارجلیّه در شرح حدیث حقیقت کمیل بن زیاد نخعی مربوط به حدیث علوی به زبان فارسی؛

۴. تعلیقات بر شفا، شواهد ، مبدأ و معاد، اسرار الآیات و دیگر کتب فلسفی و حکمی.

بدین صورت می توان گفت که پایهگذار مکتب حکمی طهران، ملا عبدالله زنوزی و البته به همراهی سیدرضی لاریجانی دیگر شاگرد ملاعلی نوری بوده است که بر پایه تلاشهای این دو نفر و حکمای اربعه پس از اینان یعنی آقامحمدرضاقشمهای، میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسین نوری و آقاعلی مدرس حکیم مؤسس مکتب تهران رشد نمود.

[ آقا علی حکیم ]

آقاعلی فرزند ملاعبدالله زنوزی ملقب به حکیم مدرس، حکیم مؤسس و استاد الاساتید در ذی القعده ۱۳۳۴قمری مطابق با ۱۱۹۷ شمسی در اصفهان به دنیا آمد. در سه سالگی به همراه پدر عازم تهران شد و تا بیست و سه سالگی سال فوت پدر در تهران اقامت داشت. پس از آن در سال ۱۲۵۷ به نجف مسافرت کرد و حدوداً تا سال ۱۲۶۷ یعنی ده سال دور از تهران از حوزه درسی نجف، اصفهان و قزوین بهرهها برد. البته اقامت وی در اصفهان در دو نوبت بود. مرتبه اول پس از نجف و به مدت سه سال و مرتبه دوم پس از ترک قزوین و به مدت پنج سال و در هر دو بار به طور خاص از محضر میرزا حسن نوری استفاده های فراوانی برد. پس از آن دوباره به طهران بازگشت و تا پایان عمر شریفش قریب به چهل سال در حوزه تهران به تدریس علوم حکمی اشتغال داشت.

وی در شب شنبه ۱۷ ذی القعده ۱۳۰۷ قمری برابر ۱۲۶۸ شمسی در سن ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و جنازه مطهرش در حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری به خاک سپرده شد.

[ اساتید آقاعلی مدرس زنوزی ]

آقاعلی نزد اساتید زیادی زانوی تلمذ زده است. در تهران نزد والد معظم خود متون ابتدایی مثل شرح لمعه و قوانین الاصول و نیز متون فلسفی، کلامی و عرفانی نظیر شوارق لاهیجی، شرح اشارات خواجه نصیر و مبدأو معاد ملاصدرا را فراگرفت ، در اصفهان به محضر درس سید رضی لاریجانی (متوفی ۱۲۷۰ قمری)،ملامحمد جعفر لنگرودی لاهیجی شارح مشاعر و نیز میرزا محمدحسن نوری فرزند ارشد ملاعلی نوری درآمد و متونی مثل شفا اسفار و مفاتیح الغیب را فراگرفت. در قزوین حکمت صدرایی را نزد ملاآقا قزوینی (متوفی ۱۲۸۲ قمری) که به قول خود آقا علی مدرس بحری مواج بود تکمیل کرد. میرزا حسن چینی، میرزا حسن آشتیانی و حاج محمد علی نقشه فروش دیگر اساتید وی بودند. همچنین از معاصرین ایشان میتوان به حاج ملاهادی سبزواری (متوفی ۱۲۸۹ قمری)، آقامحمدرضاقمشهای(متوفی ۱۳۰۶ قمری)، میرزا ابوالحسن جلوه (متوفی ۱۳۱۴ قمری) و فیلسوف فرانسوی کنت دوبیگینو اشاره کرد.

کنت دو بیگینو فیلسوف فرانسوی که ضمناً سفیر وقت فرانسه در ایران هم بوده است با آقاعلی رفت و آمد داشته است و گویا ایشان را برای تدریس فلسفه اسلامی به فرانسه دعوت میکند که آقاعلی از پذیرفتن آن امتناع میورزد. طبق خود نوشتی که از آقاعلی به جا مانده است وی در تهران ابتدا در مدرسه قاسم خان به مدت هفت سال تدریس میکرد و پس از آن بیش از بیست سال در مدرسه میرزامحمدخان قاجار معروف به سپهسالار، شهید مطهری فعلی ـ همین مدرسه ـ به تدریس اشتغال داشت.

گرچه می گویند که آقاعلی چند سالی را نیز در منزل خود به تدریس مشغول بوده است، ایشان در مدرسه سپهسالار متونی مثل اسفار، مبدأ و معاد شرح هدایه اثیریه و شواهد الربوبیه ملاصدرا، شفا بوعلی و نیز شرح قطبالدین شیرازی بر حکمت الاشراق سهروردی را تدریس کرده است.

[ شاگردان آقاعلی ]

اهم تلامیذ آن جناب عبارتند از:

۱. میرزا احمد آشتیانی پدر میرزامهدی آشتیانی؛

۲. آخوند ملامحمد آملی (متوفی ۱۳۳۶) پدر شیخ محمدتقی آملی صاحب شرح برشرح منظومه؛

۳. شیخ محمدباقر استهباناتی مؤسس حوزه فلسفی نجف و استاد شیخ محمدحسین غروی اصفهانی؛

۴. شیخ عبدالنبی نوری تهرانی که مدت ۱۶ سال شاگرد آقاعلی بوده است؛

۵. میرزاطاهر تنکابنی؛

۶. ملانظر علی طالقانی صاحب کاشف الاسرار؛

۷. میرزاهاشم اشکوری؛

۸. میرزاعلی اکبر حکمی یزدی صاحب رساله بدیعیه الهیه و رسائل حکمیه(متوفی ۱۳۴۵ قمری)؛

۹. حاج میرزا حسن آشتیانی (متوفی ۱۳۱۹).

جالب آنکه رابطه آقا علی مدرس با میرزا حسن آشتیانی رابطه استادی و شاگردی دو طرفه بوده است. بدین صورت که میرزا حسن شرح هدایه اثیریه ملاصدرا را نزد آقاعلی تلمذ کرده است و آقاعلی هم در علم اصول خصوصاً رسائل شیخ انصاری شاگرد میرزا حسن بوده است. میرزا حسن آشتیانی بزرگترین شاگرد شیخ انصاری و صاحب «بحر الفوائد فی شرح الفرائد» شرح فرائد الاصول یا همان رسائل است.

[ آثار آقاعلی ]

عدهای آثار ایشان را تا ۲۷ اثر برشمردهاند که برخی از آنها باقی مانده است. از آثار مسلم اوست:

۱. رسالهای در اینکه منطق از علوم حکمیه است با اینکه خود آقاعلی در خود نوشته اش به این رساله اشاره میکند. اما طبق گزارش برخی از محققان ، هیچ اثری از این رساله در دست نیست؛

۲. سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، در اثبات معاد جسمانی؛

۳. رساله حملیه؛

۴. حواشی و تعلیقات بر اسفار؛

۵. تقریرات مبدأ و معاد؛

۶. بدائع الحکم. بدائع الحکم را که به زبان فارسی نگاشه شد است باید معروفترین و بلکه مهمترین کتاب حکیم مؤسس دانست به طوری که گاهی ایشان را به نام آقاعلی مدرس صاحب بدائع میخوانند. تاریخ فراغت از تألیف این کتاب ۵ جمادی الاولی ۱۳۰۷ است که با توجه به وفات آقاعلی ۱۷ ذی القعده ۱۳۰۷ قمری پی میبریم که بدائع حدود شش ماه و دوازده روز قبل از فوت ایشان نگاشته شده است. پس آن را می توان منعکس کننده آخرین نظرات آقاعلی دانست. بدایع الحکم در جواب هفت سؤالی است که شاهزاده قاجاری بدیع الملک میرزا از آقاعلی پرسیده است. میتوان گفت که بدایع الحکم سرآغاز بحث درباره فلسفه تطبیقی در دوران جدید و در تاریخ فلسفه اسلامی است. میتوان گفت که بدایع الحکم سرآغاز بحث درباره فلسفه تطبیقی در دوران جدید و در تاریخ فلسفه اسلامی است. هرچند این تطبیقات غالباً در اواخر کتاب و به صورت هرچند گذرا و اجمالی صورت میپذیرد. به طور کلی میتوان آثار حکیم مؤسس را اولین آثاری دانست که در آن فلسفه سنتی اسلامی و فلسفه غربی و عمدتاً کانتی با هم برخورد میکنند که در این آثار آقاعلی سعی دارد که به پرسشهای فلسفی خاصی که در اروپا مطرح شده است پاسخ دهد.

[ عنوان حکیم مؤسس ]

آقاعلی مدرس یک مقلد ساده و نهایتاً دقیق از ملاصدرا نبود. بلکه دیدگاه های جدیدی را که در آثار ملاصدرا و دیگران وجود نداشت عرضه کرد و به سبب همین نوآوریها خصوصاً بدایع الحکم، وی را حکیم مؤسس میدانند. برخی نیز جهت این نامگذاری را آن میدانند که وی در هر دو رشته معقول و منقول از روی تحلیل و استدلال تدریس میکرده است. میرزا محمدعلی مدرس در ریحانه الادب این نظر را دارد.

[ ابداعات فلسفی آقاعلی ]

مهمترین ابتکارات فلسفی وی عبارتند از: رأی تازه یا تقریر الجدید از مباحث اعتبارات ماهیت، معقولات ثانی فلسفی، حرکت جوهری و موضوع آن، تقریری خاص از محل نزاع اصالت وجود یا ماهیت، معاد جسمانی، وجود رابط علم، عواض ذاتی در بحث موضوع علم، بساطت وجود و تشکیک وجود.

به عنوان مثال در بحث اعتبارات ماهیت، حکما ماهیت ر ا سه قسم میکنند: بشرط لا، لا بشرط و بشرط شی و مقسم را ماهیت من حیث هی میدانند و کلی طبیعی را همین لا بشرط مقسمی میدانند گرچه برخی نیز لابشرط اسمی را کلی میدانند. حکیم مؤسس این مبنا را قبول ندارد. از نظر وی ماهیت من حیث هی هرگز مقسم اعتبارات نیست و نباید آن را لابشرط مقسمی دانست. زیرا در این اعتبار نظر عقل متوجه حاق ذات ماهیت است و به جز ذات و ذاتیات چیز دیگری را مد نظر ندارد تا ماهیت را با آن مورد لحاظ قرار دهد و این همان کلی طبیعی است.

در پایان دو بیت شعری را که خودآقا علی در خود نوشتهاش آورده است به عنوان حسن ختام ذکر میکنیم:

نـرگس مســت تــو بــــادهپرستی کنــــدا

هرچه هستی همه چون چشم تو مستی کندا

شد زیک نقطه عیان از دهنت سرّ وجــود

نیستی بـین که بیان نکته هستـــی کـنــدا

در خاتمه جهت مطالعه بیشتر در احوالات آقاعلی مدرس، دوستان را به منابع زیر راهنمایی میکنم:

۱. معاد از دیدگاه مدرس زنوزی تألیف استاد دینانی؛

۲. مقدمه استاد سیدجلالالدین آشتیانی بر لمعات الهیه ملاعبدالله زنوزی؛

۳. حکما و عرفای متأخر ملاصدرا تألیف استاد منوچهر صدوقی سها؛

۴. کتاب حوزه طهران به اهتمام امیرحسین حیدری؛

۵. مجموعه مصنفات حکیم مؤسس.

 

 

پینوشت: ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. طه؛۲۵ ـ ۲۹.

معاد جسمانی از دیدگاه آقاعلی مدرس

آقای قائمی

معاد جسمانی از دیدگاه آقاعلی مدرس

بسم الله الرحمن الرحیم.

مسأله معاد یکی از اصول دین اسلام بلکه یکی از ضرویات ادیان الهی است.

اعتقاد به بازگشت همه انسانها به محضر عدل الهی و رسیدگی به اعمال دنیوی آنها و ثواب و عقاب متناسب با آن اعمال مقرب دینداری میباشد و منکر این اصل اعتقادی از دایره دین خارج شده است.

علیرغم انتخاب نظر عالمان مسلمان در کلیات معاد، در جزئیات آن اختلاف نظرهایی به چشم میخورد. واضح است که اختلاف نظر لازمه بحث علم و تحقیق فنی است و با حفظ اعتقاد اصل ضروری نه تنها ضرری به اعتقادات دینی نمیزند بلکه خبر از بالندگی و شکوفایی اندیشه دینی می دهد. مهم این است که صاحبان آراء مختلف دینی در فضایی آزاد و مبتنی بر حسن نیت به بررسی و نقد علمی آراء دیگر بپردازند و پاسخگوی اشکالات واحد و رأی خود بوده نه با طرح مسائلی چون ارتداد و تکفیر سعی در حذف طرف مقابل نمایند.

در مسأله حیاتی معاد ضمن رعایت حریم اعتقادی ضروری دین از سوی عالمان مسلمان، اختلافات علمی ذیل بروز کرده است؛ مسأله اول آیا معاد منحصر در معاد جسمانی است یا اعم معاد جسمانی و روحانی میباشد. این نزاع، نخستین بحث علمی پس از پذیرش اصل اصیل معاد در میان مسلمانان است. متکلمان واقعاً از انحصار معاد در معاد جسمانی دفاع کردند و حکیمان مسلمانان از آغاز به اثبات معاد جسمانی و روحانی توأمان کمر بستند.

به قول آقاعلی مدرس در میان فلاسفه اسلامی کسی را سراغ نداریم که با انکار معاد جسمانی معاد را منحصر در معاد روحانی دانسته باشد یا در اینکه در جسمانی و روحانی بودن معاد متوقف مانده باشد.

این دو رأی از آن فیلسوفان غیرمسلمان است. قائلین به انحصار معاد در معاد جسمانی، غالباً درصد متکلمان اهل سنت، محدثین، اخباری ها و فریقین باید جستجو کرد. حال آنکه محققان از قبیل شیخ مفید، سیدمرتضی و شیخ طوسی و قاطبه حکیمان مسلمان به شمول معاد نسبت به جسم و روح رأی داده اند.

اعتقاد به معاد جسمانی و روحانی رأی غالب عالمان مسلمان عصر و جامعه ماست.

مسأله دوم: پس از پذیرش اصل معاد جسمانی و روحانی، واضح است اولا بر معاد روحانی فارغ از دلیل عقلی می توان به ظواهر برخی آیات و روایات نیز تمسک کرد. ثانیاً، ادله عقلی به ویژه نص برخی آیات و روایات معتبر بر معاد جسمانی دلالت دارد. آیا فارغ از دلیل عقلی، اثبات معاد جسمانی عقلا ممکن است؟ تا قرن دهم رأی حکیمان مسلمان بر این تعلق گرفته بود طریق منحصر اثبات معاد جسمانی، طریق نقلی است و این بحث فراتر از خود عقل است. شیخ الرئیس ابن سینا مشهورترین قائل این قول است. وی پذیرش معاد جسمانی را منوط به تصدیق خبر صادق مصدق اعلام کرده، عجز فلسفه را از اثبات این مهم خاطرنشان بود. در قرن دهم صدرالمتألهین با تمسک به مبانی خود در حکمت متعالیه نخستین برهان فلسفی بر معاد جسمانی اقامه میکند.

علیرغم نقض و ابرام هایی که از زمان اقامه ادعا تا به امروز در مورد این برهان ابراز شده است وی گشاینده راه شد که پس از وی پررهرو بوده است.

مسأله سوم: فارغ از اینکه طریق معاد جسمانی را منحصر به نقل بدانیم یا اینکه عقل را نیز در اثبات این مهم دخیل بدانیم سوال دیگری مطرح میشود مراد از معاد جسمانی چیست؟ در اینکه در قیامت بدنی محشور میشود تردیدی نیست. اما آیا بدن محشور شده بدن عنصری است یا جسم اثیری یا بدن مثالی ؟

دوستان هم می دانند که هر کدام از این اقوالی که مطرح شده در میان حکیمان و دانشمندان مسلمان قائلی دارد. رأی غالب قائلین به معاد جسمانی قول به حشر بدن عنصری دنیوی در رستاخیز تا آنجا که منکر آن منکر معاد جسمانی قلمداد شده است از قرن دهم به بعد قول غالب فلاسفه مسلمان مانند قاطبه متکلمان قشر بدن عنصری دنیوی است. با توجه به اینکه در حکمت متعالیه در کنار برهان عقلی و شهود عرفانی نصوص قرآن و روایی نیز به عنوان منابع اصلی این مکتب پذیرفته شده پذیرش این قول که بزرگترین دلیل آن قرآن و روایت است میسر میشود.

مسأله چهارم: پس از پذیرش لزوم حشر بدن عنصری دنیوی در قیامت بین متلکمان و حکیمان بحث جدی در تفسیر عینیت در گرفته است. مراد از اینکه میباید بدن محشور عین بدن دنیوی باشد چیست؟

متکلمان معتقدند که همین بدن دنیوی به عینه میباید در قیامت محشور شود چرا که اگر بدن محشور عین بدن دنیوی نباشد این گناهکار نیست که عذاب میبیند و این نیکوکار نیست که ثواب میبیند فرد دیگری است. لذا در نظر اینان مراد از عینیت همان معنای تحت اللفظی است.

حکیمان در مقابل معتقدند اعاده معدوم به عینه ممتنع است و در محشور به این منا عین بدن دنیوی نیست. این مطلب استحاله عقلی دارد این نتیجه عقلی قرینه تصرف در آیه و روایت میشود. بلکه مراد از عینیت از نظر فلاسفه نسبیت است به این معنا که چون او را در قیامت ببینند بگویند عین اوست. این خود اوست. به علاوه شخصیت انسان به نفس اوست نه به بدن چرا که بدن انسان حتی در طول حیات دنیوی نیز ثابت نمی ماند و تغییر میکند در طول تغییر بدن انسان کدام بدن وی محشور میشود؟

بدن کودکی، جوانی، میانسالی یا کهنسالی وی؟ عینیت واقعی به این است که دریافت کننده ثواب به عذاب فاعل آن باشد یعنی همان نفس که فعل را مرتکب شده است.

مسأله پنجم: با پذیرش مبانی فلسفه ویژه اصول حکمت متعالیه، وجود انسان در حرکت جوهریاش به مرحلهای میرسد که او بدون تعلق به بدنش امکان حیات مییابد. انسان در نشئه اول نفس و جسم عنصری در نشئه دوم نفس و جسم مثالی برزخی است، در نشئه سوم، نفس انسانی مجرد تام میشود و حیات عقلانی را آغاز کرده دوباره این نفس مجرد با بدن دنیوی متعد میشود. اکنون بحث در این است که در مرحله اخیر بدن دنیوی چگونه بازسازی میشود؟ و این مطلب چگونه با مبانی عقلی اثبات می گردد.

در واقع نزاع اصلی فلسفی در این مرحله محقق میشود عدم توفیق در پاسخگویی به این مسأله اساسی باعث میشود طریق ابن سینا و مشائیان پیش گرفته شود و پذیرش معاد جسمانی به تعبد نسبت داده شود.

در حکمت متعالیه به این پرسش فلسفی تاکنون دو پاسخ داده شده است که ابتدا نظریه ملاصدراست و بعد هم نظریه آقاعلی مدرس در باب معاد جسمانی.

اولین پاسخ، پاسخ صدرالمتألهین شیرازی است. به نظر وی نفس، پس از مفارقت از بدن عنصری همواره بدن دنیوی خود را تخیل میکند. چرا که قوه خیال بعد از مرگ نیز در نفس باقی است و همین که بدن خود را خیال کرد بدنی مطابق بدن دنیوی نفس از نفس صادر میشود. نفس با این بدن که حاصل قدرت خیال و اختراع بدن است در آخرت محشور میشود و همین بدن مخلوق نفس نیز ثواب یا عقاب اخروی را میچشد.

بدن اخروی به منزله سایه و پرتوی نفس است و به تناسب نفس ظلمانی یا نورانی خواهد بود. این بدن به گونهای است که هرکس آن را ببیند بلافاصله تصدیق میکند که این همان بدن دنیوی است.

بیش از دو قرن و نیم بعد از صدرالمتألهین حکیم مؤسس آقاعلی مدرس جواب صاحب اسفار را تمام ندانست وی ضمن پذیرش اکثر اصول صدرایی به نتیجه متفاوت با نتیجه صدرالمتألهین رسید. حالا ابتدا داخل پرانتز قبل از اینکه بحث را مطرح کنم خیلی از نویسندگانی که بعدها نظر ایشان را مطرح کردند و شرحی فرستادند این را گفتهاند و این قضیه را تذکر دادهاند که پیدا شدن بدن سالم جناب شیخ صدوق در دوره ایشان در ارائه این نظریه جدید از سوی آقا علی مدرس تأثیر داشته است.

ایشان میفرماید به نظر ایشان نفس پس از مفارغت از بدن دنیوی گرچه رابطه تدبیری او نسبت به بدن گسسته میشود. اما در بدن ودایع و آثار ذاتی به جا میگذارد به نحوی که هر بدنی از بدنها به واسطه همین مناسبات و آثار و ودایع ممتاز میشود.

هرچقدر نفس قویتر باشد و در سیر تحصیل کمال سود بیشتری کرده باشد بدن او نیز پس از مفارقت نفس از آن قویتر خواهدبود. لذا بدنهای مقربین به حسب در حالتشان فاسد نمیشود. لذا نفس حتی بعد از مفارقت از بدن، فاعل بدن است. نفس پس از حاصل شدنش کمال ذاتیاش فاقد حرکت خواهد بود اما بدن پس از مفارقت از نفس به حرکت خود ادامه میدهد. بدن اخروی عین بدن دنیوی است اما نه با لوازم دنیوی غایت این حرکت استکمالی وصول بدن به نفس در دار آخرت است. بنابراین در معاد، این نفس نیست که به سوی بدن دنیوی تنزل یا عول میکند بنابر نظر ملاصدرا، بلکه این بدن است که به سوی نفس مجرد صعود میکند. پاسخ آقاعلی مدرس آخرین پاسخ فلاسفه سالامی و حکمت متعالیه به سوال اساسی معاد جسمانی به حساب میآید.

به نظر وی تنها با این شیوه فلسفی میتوان مبنای سازگار با آیات و روایات معاد ارائه کرد. تأملی سیری در حکیمان و متکلمان مسلمان در بحث معاد جسمانی نشان می دهد که در حل دشواریهای این اصل اصیل کوششهای افتخارآمیزی از سوی ایشان به کار رفته و علیرغم پیشکسوتی صدرالمتألهین در حل عقلانی مسأله جسمانی و راه حل ایشان و حکیم مؤسس آقاعلی مدرس پرونده بحث همچنان مفتوح است.

جایگاه انسان در هستی

آیت الله غلامرضا فیاضی

ریاست هیئت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی

جایگاه انسان در هستی

 

بسم الله الرحمن الرحیم. «انَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ *جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»۱؛

نثار ارواح انبیاء، اوصیاء، شهداء و نثار ارواح علمای گذشته که همهی ما ریزه خوار زحمات و خدمات ارزنده آنها هستیم و برای سلامتی مقام معظم رهبری و کلیه خدمتگذاران به اسلام عزیز صلوات ختم کنید.

شکی نیست که موجودات عالم در یک سطح نیستند. فلاسفه معمولاً میگویند بعد از خدای متعال که خالق هستی است موجودات معقول و بعد، موجودات مثالی و بعد، هم نفوس و بعد هم موجودات مادی هستند. ترتیب نظام خلقت چیست؟ آنکه برای ما مفید است این است که انسان در کجای این مجموعه قرار دارد و آنچه که از آیات و روایات ما به دست میآید این است که خدای متعال موجودی تواناتر و دارای نیروهای بالقوه بیشتری از انسان نیافریده است. اولاً اولین مخلوق خدای متعال رسول اکرم است که از نوع انسان است و افتخار هر انسان است. انسانهای دیگر هم خدای متعال با تجهیز به دو نیرو که عقل و پیامهای آسمانی باشد آماده فرموده برای اینکه حرکت کنند. همهی انسانها برای این خلق شدند که به بالاترین طبقه خلقت برسند. او برای این آفریده است؛ منتهی ویژگی انسان این است که این هدف را باید با انتخاب خود احراز کند و اگر انتخاب درستی نکرده باشد ممکن است نه تنها به این هدف نرسد که به بدترین مراحل خلقت سقوط کند. به تعبیر دیگر، انسان موجودی است که امرش دایر بین این است که در بالاترین طبقات خلقت و یا در پایینترین طبقات قرار بگیرد. آیه مبارکه ای که اول عرایضم تلاوت کردم از آن استفاده میشود که برای آنانی هست که مؤمنند و عمل صالح انجام می دهند، در اصول فرمودند صالحات که جمع هست این جمع مفید عموم است یعنی آنهایی که ایمان دارند و همه کارهای خوب را انجام میدهند، بهترین مخلوقات خدا هستند. بنابراین بحثی که در کتابهای کلامی گاهی مطرح میشود که انسان افضل است یا ملک؟ این جوابش خیلی واضح است که نوع انسان اگر از این انتخابش و این سرمایه خدا دادیاش که عمر باشد درست استفاده کند از ملک بالاتر است به طوری که حضرت جبرئیل در سفر معراج به جایی میرسد که دیگر از همراهی رسول اکرم میماند. حضرت جواب میدهد که «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَهً لَاحْتَرَقْتُ»۲ یعنی دیگر ظرفیت وجودیام ایجاب نمیکند که از اینجا فراتر بروم.

 

بله؛ انسان برای این خلق شده که در آن طبقهی اعلای خلقت قرار بگیرد همان که در قرآن به عنوان هدف فرموده است: «إِنَ ّالْمُتَّقِین َفِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْق ٍعِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»۳ عرفا از این مقام به مقام عندیت، مقام درک حضور حق تعالی و ابتهاج به انوار ذات الهی تعبیر میکنند همان راهی است که شهدای ما با یک جهش آن را رفتند؛ «وَلاَ تَحْسَبَنَ ّالَّذِین َقُتِلُوا ْفِی سَبِیل ِاللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»۴ آنها همان مقام «إِنَ ّالْمُتَّقِین َفِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْق ٍعِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»۵ را با حرکت سریعی طی کردند و با انتخاب والائی که کردند و استقامتی که در آن راه ورزیدند مسیر را طی کردند.

  • [ جایگاه علماء و طلاب ]

حضرت علامه طباطبایی در المیزان در ذیل این آیه مبارکه «وَمَا کَان َالْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا ْکَآفَّهً»۶ فرمودند که اگر چه جمله خیریه است به معنی طلب به کار رفته است؛ چون جمله منفی است و در مقام نهی است. اگر در اصول این بحث شده که اگر نهی به صورت جمله خبریه شد نتیجه اش نهی مؤکد است، اگر بخواهیم به فارسی این جمله را ترجمه کنیم معنایش این است که هرگز حق ندارند همهی مؤمنین برای جبهه بسیج شوند همان چیزی که انسان را با یک جهش به بالاترین مقام انسانیت میرساند حرام است همه بخواهند بروند حرام است حرام مؤکد است برای اینکه کاری مهمتر از آن وجود دارد و آن «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَر َمِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْ هُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» چرا عده ای نمیروند؟ شاید سرّش همان باشد که مرحوم شیخ انصاری در رسائل فرموده است که «اجتهاد الذی هو اشد من طول الجهاد»۷ بله این راه دشوارتر است اگر جنگ طول بکشد مجاهد چه حالی پیدا میکند مرحوم شیخ میفرمایند اجتهاد از از آن سختتر است ما خدارا شکر میکنیم که او ما را به این راه هدایت فرمود: «الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ»۸ آمدیم در این راه، راهی که از امام الهام گرفتند و فرمودند: «مِدادُ العُلماءِ أفضَلُ مِن دِماء الشُّهداء»۹ مرکبی که عالم با آن مینویسد ارزشمندتر از خون شهید است و اگر توجه به این مضامین بکنید آن وقت جایگاه خودمان را خوب ملتفت میشویم و اگر ملتفت به جایگاه خودمان شدیم نمی توانیم از صاحبمان حضرت ولی عصر غافل بشویم و اگر از آن حضرت غافل نشدیم دعاهای آن حضرت و عنایات آن حضرت چون او ولی خدا است و هر چه در این عالم میگذرد با دست او انجام میشود شامل حال ما خواهد شد و این توفیقاتی که در شرح حال علمای گذشته میبینید که برای ما افسانه است مرهون همین عنایتهای خاص او است.

الآن خدمت حضرت آیت الله خسروشاهی نشسته بودم فرمودند که بعضی از این طلاب تهران إبا دارند از اینکه لباس بپوشند من این را عرض کنم که آقا خودمان را چرا محروم کنیم. خودمم هم به این اوهام مبتلا بودم حالا به شما عرض میکنم که شما کمتر مبتلا باشید ما که با مردم معامله نکردیم. درست است، وظیفه داریم آنچه را که ممکن است برایمان و علمش را داریم بیان کنیم. «لینذروا قومهم» را عمل کنیم اما صاحب کار ما کسی دیگر است باید ببینیم که رضای او و خشم دشمنان او در چیست؟ شکی نیست که این لباس مایه خشنودی حضرت است به شرط اینکه سعی انسان بر این باشد، اینکه میشود یا نمیشود به ما مربوط نیست. سعیمان بر این باشد که حدود این لباس را مراعات کنیم و ثانیاً بدانیم که از گفتن نمیدانم هیچ صدمهای نمیبینیم مگر در اوهام و خیالات خودمان؛ زیرا اگر ما صاحب کارمان یکی دیگر است وقتی میگوییم بلد نیستم او خوشحال میشود و دعای او شامل حال ما میشود؛ اما آن وقت که جواب کسی را نا دانسته میدهیم مشمول روایت صحیحهای میشویم که امام صادق فرمود: «مَنْ أَفْتَی النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض»۱۰کسی نادانسته جواب مردم را بدهد تمام ملائکه آسمان و زمین او را لعنت میکنند و این همان که گفتیم امر انسان دایر است بین اینکه در بالاترین طبقه باشد اگر حدود خودش را حفظ کند «الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ»۱۱ عالم کسی است که حد خودش را بداند. علامه طباطبایی با آن عظمت که نام علامه را به خود گرفته عادتش این بود که وقتی از او سؤال میکردند و میفرمودند من بیشتر از شما نمیدانم شما از ما سؤال میکنی این باعث میشود رحمت خدا نازل شود همان مسئله ای را که شما نمیدانید بابش برایتان باز میشود که بفهمید اگر این را حفظ کنید هر لحظه که دیرتر عمامه بگذاریم به خودمان لطمه زدیم؛ زیرا شکی نیست این لباس از زمانی که پوشیده شد حضرت ولی عصر توجه دیگری به انسان خواهد داشت.

همان طور که عرض کردم باید توجه داشته باشید روحیهای که حضرت امام داشتند الگوی ما باشد. وقتی شهید بهشتی میرود خدمت حضرت امام (نورالله ضریحه) آنجا میگوید که آقا اجازه بده ما برویم کنار دیگر خسته شدم. امام میفرمایند چه صدایی میآید؟ مردم به نفع امام شعار میدادند ، حضرت امام میفرمایند که اگر همه اینها بفرمایند مرگ بر خمینی، برای من فرق نمیکند؛ زیرا او دارد وظیفهاش را انجام میدهد او با کسی روبرو است که اگر کارش را درست انجام بدهد راضی است. نتیجه هم به ما مربوط است همان که خودش فرمود ما مأمور به وظیفهایم مسئول به نتیجه نیستیم. آیا مبلغی عظیمتر از رسول اکرم در عالم بوده یا خواهد بود؟ خدای متعال میفرمایند که «قل اللهُ ثمّ ذرهم»۱۲تو بگو و بعد او را رها کن چون باید با اختیارشان راه حق را انتخاب کنند اگر نکردم «ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»۱۳.

بنابراین ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما یک مولا داریم و تمام عزت و ذلت دست خدای متعال است و دست حسن و حسین و زید و عمرو نیست. اگر اینطوری نگاه کنیم زندگیمان طور دیگری میشود. وقتی این طوری نگاه میکنیم سعیمان بر این میشود که طوری رفتار بکنیم که امیدوار باشیم که حضرت ولی عصر به ما توجه داشته باشند؛ یعنی من چون طلبه هستم باید وقتی در خیابان راه میروم سعیام بر این باشد که نگاهم به چیزهایی که مرضی خدا نیست نیفتد حلال است ولی شکی نیست که بهتر است احتیاط کند. اگر احتیاط نکردیم آن وقت مبتلا میشویم احیاناً آن وقت میگوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُد ُو إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»۱۴؛ همهمان این ادبیات را خواندیم که این خطاب به شخص حاضر است حاضر یعنی آنکه شما به او توجه دارید نه اینکه او واقعاً حضور دارد. «ایاک» خطاب به کسی است که شما به او توجه دارید اگر چهرهی یک اجنبی همان وقت در ذهن شما باشد «ایاک» را به او میگویید بنابراین باید توجه داشت که خداوند نعمت بسیار عظیمی به ما عطا فرموده منتهی به مقداری که خدا نعمت عنایت فرموده انتظار قدردانی این نعمت را هم از ما دارد نباید آن طور عمل کنیم که شیطان خوشحال میشود: «ثُمَ ّلآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ و َعَن شَمَآئِلِهِمْ وَ لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُم ْشَاکِرِینَ»۱۵ کاری خواهم کرد که اکثر این بندگانت این بنی آدم قدردان نعمت تو نباشند وقتی هم قدردان نبود خدای متعال عذابش را متوجه انسان میکند فرمود: «وَ لَئِن کَفَرْتُمْ إِنَ ّعَذَابِی لَشَدِیدٌ»۱۶.

از برکات این انقلاب و خدمات آن بزرگ مرد این رونق حوزه ها است. من تبریک عرض میکنم به آقایان بزرگواری که مسئولیت و مدیریت حوزه ها را بر عهده گرفتند. اینها کسانی هستند که از طرف ولی عصر مأمور خدمت به طلبه ها هستند؛ چون میدانید حضرت گاهی خواص خودش را برای جاروکشی طلبه ها مأمور فرموده است. اگر توجه به اینها بکنید آن وقت درصدد بر میآییم که قدر خودمان را بدانیم و قدر آن مولا را بدانیم یکی از دوستان ما که سابقه هشت سال اسارت را در بند صدام ملعون داشت گفت که من خدمت استاد حضرت آیت الله مصباح رسیدم و گفتم که من احساس نمیکنم که عشق به حضرت ولی عصر دارم. آیت الله مصباح گفتند که زیرا به فکر حضرت نیستید. شما سعی کن هر روز یک سلام با توجه به حضرت بکنید، جواب سلام که واجب است آن وقت از آن نورانیت استفاده میکنی و قطعاً حب و عشق به حضرت کمکم در وجودت شکل میگیرد. بله ما به جای بعضی فکرهایی که شیطان به ما القاء میکند باید درصدد باشیم که مولایمان را فراموش نکنیم و وقتی ما کارهایی را که مولا دوست دارد انجام بدهیم به قول سعدی «خواجه خود روش بنده پروری داند» او، خوب میداند که شما را چگونه اداره کند. او ولی خدا است و او همهی کارهای عالم با دست او جاری میشود و خلیفه الهی است. بنابراین دیوانگی من طلبه است که به فکر این باشم که فردای من چه میشود دنیای من چه میشود، خانهام چه میشود. از دیوانگی است برای اینکه من کسی دارم که میگوید من همه چیزت را تضمین میکنم؛ تو کارت را درست انجام بده؛ وقتت را هدر نده؛ درست را خوب بخوان؛ مباحثهات را خوب بکن، مطالعه ات را بکن و مراقبه ات را داشته باش.

ما طلبه ها باید مراقب باشیم که به همان مقدار که در علم پیشرفت میکنیم در تزکیه نفس هم به همان مقدار حداقل پیشرفت کنیم؛ وگرنه علم ما به بدبختی بدل خواهد شد. همان طور که در تاریخ بشر نشان داده است. حضرت استاد آیت الله مظاهری میفرماید این قرآنی که این همه ادب را رعایت کرده در دو جا خیلی لحن تند داشته است یکجا فرمود: «مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراه َثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً»۱۷ در جای دیگر هم فرموده است: «وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا»۱۸ تا میرسد به این جا که «وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث»۱۹، بله جایگاه ما انسانها یا در بالاترین طبقات خلقت یا در پایینترین طبقات است. البته خود طبقهی بالا درجات دارد آن درجهی رسول اکرم در آن جا قرار دارد و هیچ کس در آن جا نمیتواند باشد . اول انبیاء و بعد ائمه هستند، بعد هم «إِنَ ّالعُلَماءَ وَرَثَه ُالأنبِیاءِ»۲۰. اما باید توجه داشته باشیم در روایتی که در ذیل آیه مبارکه «إِنَّمَا یخْشَی اللّه َمِن ْعِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»۲۱است امام صادق بیانی دارند که به قول اصولیان حاکم است و حکومت دارد به عموم آیه و آن این است که «العالم مَن صدّق فعلُه قولَه»۲۲؛ کسی که عملش شاهد گفتارش نباشد اصلاً عالم نیست؛ پس همه آنچه در مورد علماء آمده ربطی به تو پیدا نمیکند؛ پس عالم آن نیست که ما میفهمیم عالم آن است که امام صادق اینجا معین میفرمایند. بله، همهی ما انسانها میتوانیم در این جایگاه عالی باشیم که بالاترین درجات است و علماء با تزکیه همان که امام فرمود که تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است بعد از انبیاء و ورثه ی انبیاء باشیم؛ ولی میتواند هم در اثر خودخواهی و پیروی از هوا و هوس غفلت و تنزل بکنیم ما آن وقت اگر تنزل کردیم میافتیم در آن جایی که بدترین مخلوقات هستند؛ چون آیه مبارکه دیگر است که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن ْأَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَار ِجَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولَئِک َهُم ْشَرُ ّالْبَرِیَّهِ»۲۳ از این آیه استفاده میشود که ارزش مستکبران و کفار از فضولات سگ هم کمتر است؛ یعنی این قدر پست هستند؛ شرّ البریه هستند. عالمی که عمل نکند در روایات داریم که از بوی تعفن همانها اذیت میشوند؛ یعنی وضعش بدتر از آنها است یکی از مایه های عذابشان ما میشویم و اگر بخواهیم به این وضع مبتلا نشویم که اگر توجه کنیم مبتلا نخواهیم شد دو چیز را باید مراعات کنیم؛ یکی اینکه خودمان سعی کنیم آنچه را که عقلمان میرسد در انجام آن کوتاهی نکنیم و برای اینکه منتهای سعیمان را بکنیم یک احتیاط را پیشه کنیم و دو، از خدای متعال و اولیای خدا و در رأس آن حضرت ولیعصر استمداد کنیم. امیدواریم همه ما به آنچه که مرضی آن حضرت است موفق باشیم و آن حضرت را فراموش نکنیم که اگر فراموش نکردیم او نیز ما را فراموش نخواهد کرد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

پینوشت: ــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. بینه؛۷ ـ ۸.

۲. بحار الانوار، ج‏۱۸، ص‏۳۸۲.

۳. قمر؛ ۵۴ ـ ۵۵

۴. آل عمران؛ ۱۶۹

۵. قمر؛ ۵۴ ـ ۵۵

۶. توبه؛ ۱۲۲.

۷.فرائد الأصول، ج ۱، ص ۲۴۱، مبحث انسداد.

۸. اعراف؛۱۴۳.

۹. بحارالانوار؛ ج۲؛ص۱۴.

۱۰.المحاسن، ج۱، ص۲۰۵

۱۱.نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۳.

۱۲. انعام؛۹۱.

۱۳. حجر؛۳.

۱۴حمد؛۵.

۱۵. اعراف؛۱۷.

۱۶. ابراهیم؛۷.

۱۷. جمعه؛۵.

۱۸. اعراف؛۱۷۵.

۱۹. اعراف؛۱۷۶.

۲۰. الکافی: ج ۱، ص ۳۲، ح ۲.

۲۱. فاطر؛۲۸.

۲۲.الکافی: ج ۱، ص ۳۶، ح ۲.

۲۳. بیته؛۶.

معرفی مجمع عالی حکمت اسلامی و برنامه های همایش ملی حکیم طهران

 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر مسعود آذربایجانی

عضو هیئت مدیره ومدیر گروه علمی فلسفه علوم انسانی مجمع عالی حکمت اسلامی

معرفی مجمع عالی حکمت اسلامی و برنامه های همایش ملی حکیم طهران

بسم الله الرحمن الرحیم. «یُوتی الحِکمَهَ مَن یَشآء وَمَن یُوتَ الحِکمَهَ فَقَد اوتِیَ خیراً کثیرا»۱

من از این تصدیع که پیش آمده عذرخواهی میکنم. به ویژه از محضر اساتیدی که حضور دارند و به خصوص حضرت آیت الله خسروشاهی و حضرت آیت الله فیاضی که حق استادی به گردن بنده دارند. مطالبی را که استاد فیاضی فرمودند حق مطلب را ادا کردند و نیاز به صحبت بنده نبود ولی بنده را موظف کردند که گزارشی را ارائه کنم.

در ابتدا تقدیر و تشکر کنیم از مجموعه دوستانی که چهارمین جشنواره علامه حلی را برگزار کردند و زحمات زیادی کشیدند تا به این مرحله رسیده است که قطعاً این گونه مسائل علاوه بر اینکه نخبه شناسی است و جایگاه علم و معنویت را تقویت میکند به فرهنگ کشور هم مساعدت جدی میرساند. همچنین لازم است طلاب و فضلایی که در این جشنواره ممتاز شناخته شدند و از آنها تقدیر میشود به آنها تبریک بگویم و متذکر شویم که این ابتدای کار است و امیدواریم که کارهای علمی شما در این مسیر علمی طولانی ادامه پیدا کند.

به عنوان مقدمه بحثم مطالبی را عرض کنم. در ذیل این آیه شریفه که در محضرتان قرائت کردم مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نکته ای را میفرمایند که شاید برای طلاب جوانتر تازگی داشته باشد. ایشان میفرماید که حکمت بر وزن فعله است که بر نوع و هیئت موضوع دلالت میکند و اگر دقت بکنیم یعنی مطالبی که در آنها استواری وجود دارد و بعد ایشان این بحث را تطبیق میکنند که مقصود از حکمت بیشتر معارف عقلی و حکمی است که تطابق با واقع دارند و یقینی هستند و مصداقاً انسان را به سعادت اعلی میرسانند. در حقیقت میتوانیم بگوییم که جایگاه فلسفه و حکمت در این چهارچوب تعریف میشود که معارف عقلی را ارائه بدهد، پشتیبانی و تبیین کند که برای مخاطبان خودش اینگونه استواری را داشته باشد.

در مقابل اگر بخواهیم نگاه فرهنگی داشته باشیم امروزه میتوانیم بگوییم که حکمت در مقابل سه دسته از اموری است که ارائه میشود: در فرهنگ کشور اولاً در مقابل خرافه گرایی است که یکی از وظایف حکمت و اساتید حکمی در جامعه و حوزه علمیه به ویژه این است که در مقابله با خرافه گرایی که بخشی را امروزه میبینید که به شکل جنبشهای معنوی و عرفانهای کاذب در گوشه و کنار ترویج پیدا میکند یا در بین فرهنگ عامه مردم وجود دارد اقدام کنند. همین دیروز بود یکی از خبرنگارها زنگ زده بود با من صحبت میکرد و گرایش مردم را در زمینه بحثهایی مثل فالگیری و بحثهای این طوری بیان میکرد و توضیحاتی میخواست. این نگاهی است که در برخی مسائل سیاسی اجتماعی هم راه پیدا میکند. جایگاه حکمت باید این باشد که زمینه اتقان مسائل فرهنگی را در این گونه موارد فراهم بکند. مورد دوم، سطحی نگری است که ما مطالبی را به طور سطحی و نازل بدون پایه های نظری و محکم عقلی و دینی ارائه کنیم که در واقع نوعی فرم گرایی و ظاهر گرایی را ترویج کنیم. مورد سوم، عاطفه انگیزی و عاطفه گرائی است که ما دلخوش باشیم به اینکه فقط مطلبی را که خوشایند مردم است آنها را ارائه بدهیم یا به گونهای مطالب را بیان کنیم که فقط عواطف مردم تحریک شود؛ ولی معرفتهای عقلی آنها و جایگاه بلند معارف قرآنی پشتوانه آن تحکیم نشود این نکته است که به نظرم حائز اهمیت است.

  • [ ویژگی های مقاله علمی ـ پژوهشی ]

نکته ی دومی را هم استفاده بکنم و آن این است که ترویج حکمت در جامعه و جایگاه حکمت اقتضاءاش این است که کارهای علمی و پژوهشی اتقان و استحکام لازم را داشته باشد من برخی از شاخصهای آن را فهرستوار به شما تقدیم میکنم. مقالهای را که میگوییم علمی پژوهشی نه اینکه فقط در مجلات علمی پژوهشی چاپ شود؛ بلکه دارای چند شاخص جدی باشد. اگر این طور باشد اینها میتواند مصداقی از حکمت باشد. پرسش جدی باشد؛ پرسش جدی، تازگی و اصالت و روشمندی در پژوهش داشته باشد. ساختار مناسب در ارائه و عرضه بر متخصصان یعنی باید در جامعه علمی بین الاذهانی این مطرح شود و باز خورد بگیریم. در مقابل، مقاله و مطلبی را میتوانیم بگوییم غیر علمی و غیر پژوهشی است که به این شاخصها اکتفا کند: از عناوین کلی استفاده کند؛ یعنی هویت چهل تکهای از مطالب مختلف را در کنار هم بگذارد. استفاده نادرست از منابع؛ گسست از جامعه علمی این را باید به عنوان یک دردی عرض بکنم. متأسفانه ما مجلات علمی پژوهشی حتی حوزوی زیادی داریم؛ ولی این طور نیست که مقالهای که یک پژوهشگر پژوهنده مینویسد ارجاع به مقالات قبلی داشته باشد. گاهی به کتابها ارجاع میدهیم؛ ولی فرض بر این است که تازه ترین مطالب را در مقالات به عرصه میآورند این نگاه را نمیبینیم از جامعه علمی گسست داریم اگر این تعاملها باشد جامعه علمی به پیش میرود و به هر حال آخرین نکته غیاب نویسنده و پرهیز از داوری است که ما میبینیم مطالبی تالیف میشود، ولی حضور خود نویسنده و پژوهشگر در مطالب خیلی نیست. من این را فقط به عنوان مقدمهای عرض کردم که وظیفه ی خودم را نسبت به این مجمع با شکوه و ارزشمند ادا کرده باشم.

  • [ معرفی مجمع عالی حکمت اسلامی ]

مجمع عالی حکمت در پاسخ به همین نیاز حکمی در جامعه به وجود آمد، این مجمع در سال ۸۴ تحت اشراف سه نفر از بزرگان مراجع عظام حوزه حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، حضرت آیت الله العظمی سبحانی و حضرت آیت الله مصباح یزدی تحت اشراف و نظارت این بزرگان به وجود آمد. در حال حاضر نه گروه علمی دارد که من اسامیاش را میگویم که دوستان آشنایی بیشتر با آنها پیدا کنند: گروه فلسفه به معنی هستی شناسی، گروه معرفت شناسی، گروه کلام ، گروه عرفان و گروه فلسفه های مضاف که تقریباً ۴، ۵ سال است که گروه فلسفه های مضاف به ۵ گروه دیگر تقسیم شده و انشعاب پیدا کرده است. گروه فلسفه علوم انسانی، فلسفه حقوق، فلسفه سیاسی، فلسفه دین و فلسفه اخلاق. در این گروه ها در مجمع عالی حکمت که مجمعی است که اساتید علوم عقلی جمع میشوند و نشستهایی دارند تازه ترین مطالب و ایده هایی که دارند در هر گروه میآید در محضر اساتید و عزیزان که هم رتبه با خودشان هستند حداقل ایده یا نظریه را عرضه میکند و آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهند تا این آمادگی را پیدا میکند که به صورت مقاله علمی یا بحثهایی از این قبیل منتشر شود. حرکت خوبی را در این دوازده ساله شروع کرده است. این را هم یادآوری کنم که ابتکار این مجمع علمی حکمت از مقام معظم رهبری بود که در سال ۸۲ تعدادی از اساتید علوم عقلی در حوزه علمیه قم خدمت ایشان رسیدندو مباحث و نیازهایی را مطرح کردند و این ایده محل تضارب علمی و باشگاه حکمی ـ عقلی را ایشان مطرح کردند که امروز برکاتش را میبینیم و نه تنها در قم و تهران در سراسر ایران از آن استفاده میشود و شعبه هایی را در بعضی شهرستانها دایر میکند.

نکته ای را که من اینجا لازم است متذکر شوم به ویژه طلاب و فضلای جوان میتوانند هم از طریق سایت و هم از طریق ارتباط حضوری با مجمع عالی حکمت مرتبط شوند هم از مباحث علمی و تازه ترین مباحث عقلی که مهمترین اساتید حوزه در این زمینه مطرح میکنند بهره مند شوند و ایدهها و نکات خودشان در این زمینه مطرح کنند و یا بخواهند که حضور پیدا کنند و مطالب جدیدشان را در آنجا ارائه بدهند.

  • [ معرفی حکیم طهران و محورهای همایش حکیم طهران ]

یکی از کارهایی که در مجمع در این چند سال انجام شده بزرگداشت و نکوداشت بزرگان حکماء و فلاسفه است که مواردی را ما در گذشته داشتیم و الآن در دو، سه سال اخیر بحث از نکوداشت مقام علمی حکیم طهران است. مرحوم آقا علی مدرس معروف به مدرس طهرانی و حکیم طهرانی که من اشارهای میکنم که دوستان بیشتر با ایشان آشنا شوند و انگیزه بیشتر برای حضور جدی و فعال در این همایش برای دوستان هم ایجاد شود. مرحوم آقا علی مدرس، یا حکیم طهران فرزند ملا عبدالله مدرس زنوزی بودند که سال ۱۲۳۴ در اصفهان به دنیا آمدند و سال ۱۲۳۷ به همراه پدرشان به تهران مهاجرت کردند. قضیه مهاجرت هم جالب است که دوستان بدانید؛ به دنبال درخواست حاج محمد حسین خان مروی که امارت مدرسه مروی را بنیاد نهاده بودند از مرحوم ملاعلی نوری درخواست میکنند که خود ایشان در تهران حضور پیدا کنند. مرحوم ملاعلی نوری اعتذار میکنند که من حدود ۴۰۰ طلبه در اصفهان دارم و اگر بیایم اینها پراکنده میشوند. اهتمام بزرگان ما به تربیت و تعلیم طلاب خیلی حائز اهمیت و توجه باید باشد. به دنبال درخواست بعدی از ایشان میخواهند یکی از شاگردانشان را بفرستند که بعد از آن ایشان، ملاعبدالله زنوزی یا حکیم زنوزی را میفرستند که به همراه فرزند ملا علی وارد تهران میشوند که این اقامت ادامه پیدا میکند که در حدود سن سی سالگی بوده که بعد از فوت پدرشان که خود آقا علی مدرس عهده دار تدریس علوم عقلی و مباحث عقلی در طهران و بعضی از کتابهای فقهی میشوند. این میتواند برای طلاب جوان حائز تأمل و توجه باشد که کسی که امروزه به عنوان حکیم مؤسس و مدرس در طهران مطرح میشود، ابتدا فاضل جوانی در حدود ۳۰ سالگی است که در طهران وارد تدریس میشود و این بنا را میگذارد که تا حدود ۴۰ سال این تدریس ادامه پیدا میکند. ایشان منابع متعددی را تدوین کردند من اشارهای به آنها کنم بدایع الحکم، تعلیقات اسفار، تعلیقات بر شواهد الربوبیه و منابع دیگر صدرالمتألهین، رساله در باب وجود رابطی، رساله منطق و رساله های متعددی دارند و یک کتاب در زمینه معاد دارند سبیل الرشاد فی اثبات المعاد که اینها بخشی از مباحث ایشان است.

من اشاره ای به محورهای همایش هم می کنم و بیش از این تصدیع را برای خودم جایز نمیدانم. همایشی که قرار است در زمینه نکوداشت مقام علمی حکیم طهران برگزار شود، خودتان مستحضرید که این نکوداشت یک جریان فرهنگی را به وجود میآورد. اولاً یک نکوداشت و احیاء از ابعاد حکمی حوزه علمیه طهران است و دوم این است که میتواند این نکوداشت و پیش همایشهایی که دوستان بیان کردند باعث ترویج و تعمیق مباحث حکمی در جامعه و فرهنگ جامعه بشود که ما از حوزه ها و مجامع خصوصی و تخصصی به جامعه بکشانیم. جایگاه مباحث عقلی و عقلانیت را ترویج بدهیم جلوی بسیاری از آسیبها میتواند گرفته شود.

 

محورهای همایش که قرار است در نیمه دوم سال ۱۳۹۳ در قم و تهران برگزار شود عبارتند از: بحث شخصیت شناسی حکیم طهران که در عناوین ذیلش دوستان مراجعه کنند و در سایت ببینند که عناوین مقالات در چه زمینهای است. دوم معرفی حوزه حکمی طهران است که باید این بحث را گستردهتر ببینیم. قبل از آن اساتیدی که ایشان داشتند بعد از آن و معاصر ایشان، مرحوم جلوه و مرحوم آقا محمدرضایقمشهای و بعد از آن اساتیدی که این مباحث را ادامه دادند. تحلیل آراء و اندیشه های حکمی طهران، مباحث تطبیقی و مقایسهای در ارتباط با خود حکمت متعالیه و صدرالمتألهین یا در ارتباط با برخی از حکمای بعدی و بالاخره بررسی آثار مرحوم حکیم مؤسس آقا علی مدرس زنوزی. اینها محورهای اصلی همایش است که تقاضایم این است که فضلای جوان با پویایی و بالندگی بیشتری شرکت کنند که خود این، ترویج علم و حکمت میشود.

عذرخواهی میکنم از همه عزیزان حاضر خواهران و برادران به ویژه اساتید مکرمی که من در محضرشان بودم و اطاله کلام دادم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

پینوشت: ــــــــــــــــــــــ

 ۱ . بقره؛ ۲۶۹.

حکیم میرشهاب الدین نیریزی

در آستانه برگزاری همایش ملی «حکیم طهران» توسط مجمع عالی حکمت اسلامی، در این شماره نیز به معرفی «حکیم میرشهابالدین نیریزی»به عنوان یکی از حکمای حوزه فلسفی تهران و از تأثیرگذاران آن مکتب خواهیم پرداخت.

لازم است از همکاری جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضاپور (دبیر کمیته علمی همایش ملی حکیم طهران) در تنظیم این مجموعه تقدیر و تشکر نماییم.

حکیم میرشهابالدین نیریزی

  • [ تولد ]

     میرشهاب ‏الدین نیریزى فرزند نورالدین، فیلسوف فاضل، عالم عارف، فقیه و خوشنویس توانا در سده ۱۳ و اوایل سده ۱۴ ه . ق. ‏زندگی مى کرد. وى از نوادگان سیدقطب‏ الدین نیریزى، عارف و عالم مشهور سلسله ذهبیه بود. در برخى منابع، از او با عنوان «سید شهاب الدین شیرازى» نیز یاد شده است و حتی معاصرانش او را آقا میر می گفتند. القاب و عناوین بسیارى به وى نسبت داده‏اند و او را، «علاّم فهّام، نادره لیالى و ایام، قطب فلک فضیلت و نجابت» خوانده ‏اند.

  • [ تحصیل ]

وى بعد از فراگیری دوره های مقدماتی علوم، براى تکمیل تحصیلات خود به تهران هجرت کرد و در آنجا به محضر عالمان و فیلسوفانِ بزرگ آن زمان شرفیاب شد. میرشهاب الدین نزد حکیم الهى، شیخ محمدرضا الهى قمشه‏اى (متوفى ۱۳۰۶ ه . ق.) و علامه میرزا ابوالحسن اصفهانى معروف به جلوه (متوفى ۱۳۱۴ ه . ق.) تلمذ کرد و در ملازمت این دو استاد بزرگ به فراگیرى فلسفه پرداخت، تا آنجا که خوداز فیلسوفان بزرگ آن عصر گردید. وی از معاصرین حکمایی چون میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی بود. او علاوه بر فلسفه در دیگر علوم اسلامى از جمله فقه، اصول و عرفان نیز تبحر حاصل کرد. به گفته آقابزرگ طهرانى: «کان من أجلاء تلامیذ الفیلسوف الحکیم الالهى الشیخ آغا محمدرضا القمشهى المتوفى عام (۱۳۰۶) و علامه الحکماء السید ابى الحسن الاصفهانى المعروف بجلوه، فقد لازم بحث هذین العلمین حتّى اصبحت له فى الفلسفه قدم راسخه، و اصاب حظّا عظیما، و کان بارعا فى الفقه و الاصول ایضا وله فى العرفانِ اشواط بعیده».

میرشهاب الدین در کتابت خط نسخ نیز مهارت داشت، تا آنجا که صدر الاشراف، خط نسخ او را به خط نسخ میرزا احمد نیریزى شبیه دانسته و گفته است که «نستعلیق مانندِ اساتید بزرگ مى‏نوشت».

  • [ تدریس ]

    میر شهاب الدین نیریزی پس از وفات استادش، آقا محمد رضا قمشه‏اى، بر مسند وى تکیه زد و در مدرسه صدر تهران به تدریس فلسفه اشتغال ورزید و شاگردان بسیارى تربیت کرد. مهمترین شاگردان وى عبارتند از:

۱. آقا میرزا احمد آشتیانى؛

۲. آقا میرزا مهدى آشتیانى؛

۳. حاج شیخ مهدی مازندرانی امیرکلاهی؛

۴. آقا شیخ باقر رسول؛

۵. آقا بزرگ طهرانی؛

۶. آقا سیدمحمدکاظم لواسانى معروف به عصار (متوفى ۱۳۹۴ ه . ق) که مرحوم عصار، بیشتر آثار ملاصدرا، از جمله، الاسفار الاربعه، الشواهد الربوبیه، المبدأ و المعاد، و تفسیر آیه‏النور را نزد وی خواند. او خود در این باره گفته است: «… و امّا الحکمه المتعالیه و الاسفار الاربعه، و الى جانبها الشواهد الربوبیه و المبدأ و المعاد و تفسیر آیه النور من آثار صدرالدین الشیرازى فقد درستها على نزیل الخلد آقامیر شهاب الدین النیریزى ببیانه الوافى». عصار در ادامه اظهار داشته است که میرشهاب الدین دو مجلس درس داشت، که مجلس نخست وى، علنى بود و تقریبا عموم طلاّب شرکت مى‏جستند، امّا مجلس دوّم، سرّى و مخصوص مریدان و شاگردان خاص او بود و استاد شهاب الدین در آن مجلس، تحت عنوانِ «تفسیر الالقاء» به توضیح درباره اسرار آیات الهى مى‏پرداخت.

    میرشهاب‏الدین نه تنها نزد عالمان و دانشمندان، بلکه در نزد دولتمردان و سیاستمداران آن دوره نیز از ارج و احترام ویژه‏اى برخوردار بود. حسن على خان بن محمد صادق خان، معروف به امیر نظام گروسى، سیاستمدار، ادیب و خوشنویس دوره قاجار (متوفى ۱۳۱۷ ه . ق.) به او ارادت بسیار داشت و تعلیم و تربیت فرزندانش را به میرشهاب الدین سپرد. آقابزرگ طهرانى نیز در مدتى که شهاب الدین، تعلیم و تربیت فرزندان گروسى را برعهده داشت، در معیت او بود. در وصف او نوشته اند که: دائما در مدرسه صدر تهران، تدریس داشت، صبح ها ساعت ۸، منظومه می گفت و درس دیگرش، الهیات اسفار بود که با بیانی رسا و احاطه کامل، به تبع صدرالمتألهین افاضه می کرد.

    صدرالاشراف (متوفى ۱۳۴۱ ه . ش.) در خاطرات خود، از او با عنوان دوست خود یاد کرده و اخلاق و رفتار او را بسیار ستوده و گفته است: «یکى دیگر از دوستان اگر چه بزرگتر از من و مردى عالم بود و من از حیث سن و علم کوچکتر از او بودم، ولى او که مجسمه اخلاق فاضله بود با من به طور رفاقت رفتار مى‏کرد، میرزا شهاب الدین نیریزى  استاد حکمت بود و در مدرسه صدر تدریس مى‏کرد».

این بزرگوار، در مشرب عرفان، صاحب ذوق بود. او رسمش این بود که وقتی شاگردی در علوم عقلیه (فلسفی) به مرحله کمال می رسید، یکی از مباحث دقیق و عمیق در حکمت متعالیه و یا مبحثی از مباحث عرفان را، به خط زیبا و شریف خود می نوشت و به شاگردش عنایت می کرد. در عرفان نظری محیی الدینی، ید طولانی داشت۱ و در بیان و تحقیق مسائل فلسفی، بی نظیر بود. حکیم تبریزی در تسلط به افکار ملاصدرا در بین معاصرانش، نیز یکتا بود. بعضی از بزرگان گویند: اگر ملاصدرا در این زمان، زنده بود، معلوم نبود کتب خود را بهتر از آقامیرشهابالدین، تدریس کند

  • [  آثار ]

   میر شهاب الدین ظاهرا بیشتر عمر خود را صرف تعلیم و تربیت شاگردان کرد و کمتر به تألیف پرداخت. وى آثارى داشته است، امّا فقط از یک اثر او اطلاع داریم و آن رساله‏اى است در حقیقت وجود با عنوانِ «رساله فى حقیقه الوجود» این رساله شامل پانصد بیت عربى است. مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی که شرح حال وی را نگاشته می گوید نسخه ای از این رساله نزد من است۲.

  • [ رحلت ]

میر شهاب الدین نیریزی، در سال ۱۳۲۰ هـ ق، دار فانی را وداع گفت و آقابزرگ طهرانى نیز همین تاریخ را برای وفات او گفته است. امّا در شجره ‏نامه میرشهاب‏ الدین که به خط خود او و در حاشیه مصباح کفعمى ـ که نزد برخى از نوادگان او است ـ کتابت شده، تاریخ کتابت، ماه شعبان سال ۱۳۲۳ هجرى قمرى آمده است . استاد خواجوى در مقدمه رساله روحیّه و منهج التحریر سال وفات او را در ۱۳۲۵ ه . ق. گفته است. زمانی که این استاد بزرگوار احساس کرد که آفتاب عمرش رو به افول است، از شاگرد باوفایش حاج شیخ مهدی مازندرانی امیرکلاهی که بسیار استاد را دوست می داشت و به او معتقد بود، خواست که بعد از فوت او، بدن او را در «آب علی» چشمه ای واقع در دامنه ای غسل دهد و بر او کفن بپوشاند و در شهر قم، قبرستان معروف «خاک فرج» دفن کند. این شاگرد باوفا نیز با کمال خلوص، این کار را انجام داد. میرشهاب‏ الدین صاحب دو فرزند پسر به نام هاى سیدعلى و سیدرضا بود . روحش شاد.

پینوشت: ــــــــــــــــــــــــ

۱ . مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج۱۴؛ ص۵۳۲.

۲ . تهرانی، آقا بزرگ؛ نقباء البشر؛ ص۸۴۵.

var Accordion1 = new Spry.Widget.Accordion(“Accordion1”);» خبرنامه حکمت اسلامی شماره ۳۱