‌ ویژه نامه ۲ منتشر در خبرنامه ۲۵ حکمت اسلامی، خرداد و تیر ۱۳۹۲

زندگینامه حضرت آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی به قلم خود

اینجانب سید حسن سعادت مصطفوی فرزند حضرت آیت الله جامع المعقول و المنقول حاج سید محمّد سعادت مصطفوی در اول خرداد ماه ۱۳۱۵ شمسی در شهرستان قاین خراسان جنوبی متولد شدم از شش سالگی به مکتب رفتم و بعضی کتابهای فارسی را فرا گرفتم و پس از یک سال و نیم به مدرسه ابتدائی رفتم و چون معلوماتم در حدّ کلاس دوّم بوده از همان ابتداء مرا به کلاس دوم بردند. تا کلاس پنجم را در قاین بودم.
مرحوم والد بر اثر مبارزاتی که با خاندان علم داشتند و حوزه علمیه قاین را احیاء کردند و موقوفات آن را از تصرف خاندان علم بیرون آوردند، بر اثر مزاحمتهای آنها ناچار به مهاجرت به تهران شدند و ما در سال ۱۳۲۶ شمسی به تهران منتقل شدیم.
کلاسهای پنجم و ششم ابتدایی و دبیرستان را در تهران طی نمودم و در ضمن تحصیل در این دوران نزد حضرت والد به تحصیل دروس مقدماتی حوزوی اشتغال داشتم. پس از طی دوران دبستانی و دبیرستان بطور جدی صرف و نحو و معانی بیان مفنی و مطول و منطق حاشیه ملاعبدالله و قوانین و شرح تجرید و شرح منظومه و شرح اشارات و فلسفه مشاء را نزد حضرت والد که از شاگردان ممتاز آقا بزرگ حکم خراسانی بودند و همچنین کفایه آخوند و مکاسب و رسائل شیخ انصاری را در مدرسه علمیه رضائیه که تدریس تمام دروس از سطح و خارج بایشان محول شده بود با یک دوره درس خارج فقه و اصول به مدت ۷ سال گذراندیم. و پس از آن مدت چهار سال در درس فقه مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی صاحب شرح عروه بنام مصباح الهدی با جدیت در این درس خارج فقه حاضر شدم و در همین مدت و برهه چهار ساله در درس حکمت متعالیه اسفار اربعه مرحوم آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی که زمستانها در تهران و همچنین پائیز در منزلشان مجلس درس گرمی از فضلاء را داشتند صبح و عصر حاضر میشدم. به مدت ۶ سال درس صبح امور عامه فلسفه بود و درس عصر سفر نفس اسفار: تهران دوران جوانی من تهران کنونی نبود. مرکز علماء و حکما و عرفا و فقهای بزرگی بود که بعضی از آنها از مراجع نجف و قم کمتر نبودند از عنایاتی که خدا به بنده نود هجرت موقت ۴ ساله حضرت آیت الله شیخ محمد حسین ثقفی تهرانی نجفی رحمه الله علیه بود ایشان چهار دوره چهار ساله درس مرحوم آیت الله آخوند خراسانی را درک کرده بود و هم مباحثه مرحوم آیت الله حاج سید ابوالقاسم کاشانی(ره) بود بنده در این مدت چهار سال توقف ایشان در تهران مجدداً یک دوره خارج کفایه را به تنهایی از ایشان بهره مند شدم و چون ایشان از شاگردان بلافصل مرحوم آیت الله آقای شیخ هادی تهرانی بود که از شاگردان مبرز درس مرحوم شیخ اعظم انصاری است لذا یک دوره درس خارج محجّه العلماء این عالم بحاث اصولی را خدمت مرحوم حاج شیخ محمد حسین فرا گرفتم.
در آن زمان فرا گرفتن و حاضر شدن در درس عرفان آزاد نبود. بنده با استاد عرفان حضرت عارف کامل شیخ محمد علی حکیم تشکر آشنا شدم. چند سالی به تنهایی در درس عرفان ایشان باتفاق یکی از دوستان که مرحوم شده حاضر می شدیم، ایشان استاد عرفان دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود و کتاب عرفان نظری ایشان را به نام لطائف العرفان دانشگاه تهران چاپ نموده ولی بسیار کم یاب است.
به هر حال از سن دوازده سالگی تا سی سالگی در رشته های علوم مقدماتی – فقه و اصول سطح و خارج- فلسفه و کلام اسلامی حکمت مشاء- حکمت متعالیه- حکمت الاشراق- عرفان نظری و کتب معروفش تا مصباح الانس حمزه فناری فی شرح مفتاح غیب الجمع و الوجود للصدرالدین القونوی با جدیت مشغول بودم و در سن ۳۰ سالگی به درجه و مرتبه رفیعه اجتهاد در فقه و اصول نائل شدم اساتید بنده با توجه به مطالب فوق عبارت هستند:
مرحوم حضرت والد از مقدمات تا تمام سطح و یک دوره خارج فقه و اصول در محضر ایشان
یک دوره چهار ساله خارج فقه در محضر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی صاحب مصباح الهدی فی شرح عروه الوثقی
یک دوره خارج کفایه و محجه در محضر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین تهرانی نجفی
اساتید فلسفه و کلام
حکمت مشاء و کلام و شرح منظومه در محضر مرحوم آیت الله والد
حکمت متعالیه در محضر مرحوم آیت الله رفیعی قزوینی
عرفان نظری در محضر عارف محقق حضرت استاد شیخ محمد علی حکیم تشکر شیرازی
و اما تدریس
قبل از انقلاب در مدرسه مروی شرح اشارات و رسائل شیخ تدریس می نمودم، بعد از انقلاب از سال ۱۳۶۳ در دانشگاه های مختلف- دانشکده الهیات دانشگاه تهران- دانشگاه شهید بهشتی- دانشگاه تربیت مدرس تهران- دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات- دانشگاه امام صادق (علیه السلام) در رشته های فقه و اصول- کلام و فلسفه مشاء- متعالیه صدرائی و عرفان نظری تدریس مینمودم و اکنون نیز اشتغال دارم.
در این دانشگاه ها چهل رساله در مقطع دکتری در موضوعات مختلف فلسفی راهنمایی نمودم یعنی استاد راهنما بودم و قریب ۶۰ رساله را در مقطع فوق لیسانس در موضوعات مختلف فلسفی و کلامی و قرآنی به عنوان استاد راهنما و مشاور هدایت نمودم.
وضعیت فعلی بنده
عضو هیأت علمی قطعی تمام وقت دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق (علیه السلام) و مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی این دانشکده- عنوان دانشگاهی استاد تمام پایه ۲۱
مدت چهار سال است که روزهای چهارشنبه به حوزه قم میروم و در دارالشفاء تدریس شفاء شیخ الرئیس می کنم و فضلاء زیادی در این درس حاضر می شوند و تا بحال تا مقاله هشتم الهیات شفاء را تدریس نمودم که از طریق صدا و سیما ضبط شده و از شبکه چهار سیما در حال پخش می باشد.
دو واحد فلسفه و یا عرفان در مقطع دکتری دنشکده تربیت مدرس قم وابسته به دانشگاه قم همان روز چهارشنبه تدریس می نمایم.
سمتهای علمی
عضو رسمی کمیته خبرگان بدون مدرک وزارت علوم و تحقیقات فناوری
عضو رسمی کمیته گزینش استاد و برنامه ریزی وزارت علوم
تألیفات
شرح نمط سوم اشارات و تنبیهات ابن سینا به فارسی مبسط و تفصیلی در مرکز نشر دانشگاه امام صادق (علیه السلام) (چاپ شده است)
الهیات بمعنی الاخص در قرآن تحت پروژه دو ساله مشتمل اقلاً بر ۶۰۰ صفحه که ثلث آن تدوین شده الهیات و فلسفه در نهج البلاغه قریب ۴۰۰ صفحه آماده ویرایش و نزدیک به چاپ
مقاله های مختلف علمی قرآنی و فلسفی در مجلات علمی و پژوهشی.
مقالات
ملاحظاتی در باب حرکت جوهری چاپ شده در دفتر ۶۴ زمستان ۱۳۷۷ مقالات و بررسی های مربوط به دانشکده الهیات دانشگاه تهران
علم خدا، مجله پژوهش های فلسفی و کلامی چاپ شده در فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم ال ۱۲ زمستان ۱۳۸۵
حل پارادکس عینیت و ذهنیت وجود مطلق با تکیه بر هستی شناسی علامه سید حیدر آملی چاپ شده در دو فصلنامه علمی پژوهشی فلسفه دین و معرفت شناسی نامه حکمت سال پنجم شماره اول بهار و تابستان ۱۳۸۶
فلسفه در افق عقل و دین چاپ شده در فصلنامه پژوشی اقوام و مذاهب میثاق قم شماره پنجم زمستان ۱۳۸۶
انیّت و یقین آور بودن برهان صدیقین سینوی چاپ شده در دو فصلنامه علمی پژوهشی فلسفه دین و معرفت شناسی نامه حکمت سال ششم شماره دوم پائیز و زمستان ۱۳۷۸
سخنرانی در همایشها
همایش ویژه یکصدومین سال تولد علامه سید محمد حسین طباطبایی ارائه مقاله و سخنرانی در مورد شخصیت فکری علامه طباطبایی در دو بعد تفسیر و فلسفه (با تکیه بر دو مسئله حرکت در جوهر و اتحاد عاقل و معقول چاپ در میزان حکمت انتشارات صدا و سیما سال ۱۳۸۲
حرکت و زمان با توجه به دیدگاه ها و آراء استاد شهید مطهری(ره) و سخنرانی در همایش جهانی حکمت مطهر چاپ شده در مجموعه حکمت مطهر، دبیرخانه دائمی حکمت مطهر دانشکده صدا و سیما، چاپ تهران، ۱۳۸۶
شرکت در سمپوزیوم اسلام و مسیحیت ارتدکس در یونان در آذرماه ۱۳۶۹ با مقاله و ایراد سخنرانی تحت عنوان «عشق از دیدگاه حکماء اسلام»
ارائه مقاله: امامت عامه و خاصه در اولین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام چاپ شده در مجموعه آثار توسط انتشارات آستان قدس رضوی خرداد ۱۳۶۵
سخنرانی بحث فلسفی در رابطه با علم عنوان مقاله: «علم بذوی الاسباب لا یعلم باسبابها» چاپ شده در مجموعه مقالات بمناسبت بزرگداشت دویستمین سال تولد حکیم سبزواری انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳۷۴
سخنرانی علمی فلسفی تحت عنوان: نفس و کیفیت پیوستگی نفس به بدن و عدم فساد بعد از فساد بدن در سال ۲۰۱۰ میلادی (در حالیکه عضویت کمیته علمی این همایش را نیز دارا بودم)
شرکت در کنگره الندوه الدولیه الثالثه لا نتروبولوجیا و الثقافیه ۹-۱۱ آفریل بالقیروان ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ مقاله و سخنرانی تحت عنوان «الانسان فی القرآن دراسته مقارنه بین الحکمه الاسلامیه و الحکمه القرآنیه»، که در مجموعه مقالات کنگره چاپ شده
در آذر ماه سال ۱۳۸۵ به دعوت مرکز فرهنگی اسلامی جاکارتا، پایتخت اندونزی جهت ایراد سخنرانی های علمی در برخی از دانشگاه های بزرگ کشور اندونزی از تاریخ ۵/۱۰/۸۵ به مدت ده روز به کشور اندونزی مسافرت نمودم و در این مراکز به شرح ذیل ایراد سخنرانی نمودم:
کالج اسلامی جاکارتا، موضوع سخنرانی: «نفس و جایگاه عقل در اندیشه اسلامی همراه با سؤال و پرسش بعد از سخنرانی»
دانشگاه مالانگ، موضوع سخنرانی: «نفس فلسفه و عرفان اسلامی در حل شاکل اجتماعی همراه با سؤال و پرسش»
دانشگاه جاکارتا، موضوع سخنرانی: «دیدگاه فلاسفه و حکماء اسلامی نسبت به تمدن جدید همراه با سؤال و پرسش»
در جمع ایرانیان مقیم اندونزی، موضوع سخنرانی: «سیره حضرت امام باقر علیه السلام»
و همچنین به دعوت سفیر محترم جمهوری اسلامی سفری دو روزه به کشور مالزی داشتم. در پایتخت آن کشور در شب قبل از عید غدیر سخنرانی علمی در جمع اساتید سنّی و شیعی و همه ایرانیان مقیم در پایتخت از دانشجویان و غیر که قریب به هزار نفر بودند همراه با سؤال و پرسش.
سمتهای اجرایی
سرپرستی کاخ نیاوران از طرف حضرت امام خمینی(ره) از بدو انقلاب ۲۳ بهمن ۵۷ تا اسفند ۱۳۶۳ به مدت قریب به ۶ سال
ریاست دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق علیه السلام از آذر ماه ۱۳۶۹ تا اسفند ۱۳۷۸ به مدت ۹ سال
ریاست دانشکده الهیات دانشکده الهیات دانشگاه تهران از اسفند ۱۳۷۷ تا اسفند ۱۳۸۱ به مدت چهار سال
ریاست گروه فلسفه و کلام دانشگاه امام صادق علیه السلام به مدت سه دوره که هنوز نیز ادامه دارد.
بیانات آیت الله فیاضی (ریاست محترم هیئت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی) در پنجمین گردهمایی اساتید علوم عقلی مجمع عالی حکمت اسلامی
اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. اعوذبالله من الشیطان الرجیم. الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا الله.
خیر مقدم عرض می کنم خدمت سروران مکرم و اساتید بزرگواری که عنایت فرمودند و دعوت ما را برای این مجلس پذیرفتند و خدا را سپاسگزاریم بر اینکه این مجمع مورد عنایت مقام معظم رهبری دامت برکاته قرار گرفته و در دیداری که هیئت مدیره محضرشان مشرف شدند خشنودی و رضایت خودشان را از کار دوستان اظهار فرمودند. امیدواریم که انشاءالله همان طور که این کار مرضی حضرت ایشان قرار گرفت، مرضی حضرت ولی عصر صلوات الله علیه هم قرار گرفته باشد.
مجمع عالی حکمت اسلامی، برنامه های مختلفی دارد که از جمله جلسات گروه های علمی در مجمع است که یکی از برکات و همچنین یکی از آرزوهای اهل تحقیق بود، که اساتید آرا و تقریر جدیدی و یا اشکالی را که به نظرشان آمده است در محضر هم سنگ های خودشان مطرح کنند و آن ها را به نقد و بررسی بگذارند. این جلسات، یکی از کارهای بی سابقه یا حداقل کم سابقه در حوزه های علمیه بوده که امیدواریم از برکاتش استفاده کنیم و من لازم می دانم که از سروران مکرّمی که این جلسات را جدّی می گیرند و شرکت فعال دارند تشکر و قدردانی کنم.
یکی از کارهای دیگر مجمع نشست های علمی است که در سال گذشته، هجده نشست علمی داشتیم از جمله، هویت شخصیه از دیدگاه فلسفه ی ذهن و علم النفس فلسفی؛ مهدویت و نگاهی به پژوهش های نو در این مسئله؛ ارادهی آزاد و ضرورت علّی با رویکرد فلسفی؛ ارادهی آزاد و موجبیّت ، آزادی یا جبر اجتماعی؛ ظرفیت شناسی علم اصول فقه برای علوم انسانی؛ هوش مصنوعی از دیدگاه فلسفه؛ و جلسات دیگری که در قم و تهران تشکیل شده است. گروه های علمی در مجموع صد و نوزده جلسه داشتند: گروه عرفان؛ ۱۵ جلسه، گروه کلام؛ ۱۸ جلسه، گروه فلسفه علوم انسانی؛ ۱۷ جلسه، گروه معرفت شناسی؛ ۱۵ جلسه، گروه فلسفه دین؛ ۱۸ جلسه، گروه فلسفهاخلاق؛ ۱۹ جلسه، گروه فلسفه حقوق؛ ۵ جلسه و گروه فلسفه؛ ۱۷ جلسه.
از هیئت مدیره محترم تشکر و قدردانی داریم که با اخلاص و جدّیت، کار را انجام دادند و امسال ۲۶ جلسه داشتند؛ اتاق فکر مجمع هم ۸ جلسه داشتند. از کارهای دیگر مجمع، آموزش های کوتاه مدت و بلند مدت است. در کوتاه مدت، ۱۴ موضوع مطرح شده که صدوبیست جلسه بود و از ده استاد استفاده شده و تعداد افراد شرکت کننده هم، ۱۹۴ نفر بوده است. در آموزش های بلند مدّت، ۳۰ موضوع داشتیم که ۲۴ موضوع خارج از مجمع عالی و ۶ موضوع در محیط آموزشی مجمع عالی برگزار شد. کتابخانه خوبی داریم که افراد از این کتابخانه استفاده می کنند. خدمات مشاوره که امسال شروع شده نیز، قابل توجه است که کسانی که معضل علمی دارند یا برای نوشتن رساله علمی شان به کمک نیاز دارند، به آنها مشاوره داده می شود؛ چه مشاورههای حضوری و چه تلفنی یا از طریق رسانه عمومی. کارهای بسیار دیگری هم هست که وقت سروران مکرّم را نمی گیرم و اگر لازم شد دوستان تکمیل می فرمایند.
از حضرت آیت الله مصطفوی هم تشکر می کنم که دعوت هیئت مدیره مجمع را برای حضور در این جلسه پذیرفتند و خدا را شکر می کنیم که به ما توفیق داد که از زحمات کسانی که مروّج علوم عقلی بودند به اندازه خودمان قدردانی کنیم. این علوم که محور تبیین معارف اسلام است؛ یعنی اگر بخواهیم معارف عقیدتی و مباحث اخلاقی اسلام را تبیین کنیم، باید از تعقّل و تفکّر و علوم عقلی استفاده کنیم. همان طور که بزرگان شیعه در طول تاریخ این کار را کردند و این از افتخارات شیعه است که تفکر عقلی همواره در او زنده بوده است. امیدواریم که رهروان خوبی باشیم و حافظ و مروّج خوبی برای میراثی که گذشتگان برای ما گذاشته اند، به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص).
خصوصیات علمی و اخلاقی آیت الله مصطفوی«دامت برکاته» در بیانات آیت الله غروی(از شاگردان آیت الله مصطفوی و عضو هیئت مؤسس مجمع عالی حکمت اسلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم و رحمه الله. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا اباالقاسم محمد(ص) و اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
در حدیث اول اصول کافی آمده است:، محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رضین عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلامروایت، روایت صحیحه است، همان طوری که حضرات خودشان واقف هستند، لَمّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ أقْبِلْ فَأقْبَلَ ثُمَّ قالَ لَهُ أدْبِرْ فَأدْبَرَثُمَّ قالَ وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أحَبُّ إلَیَّ مِنْکَ وَ لا أکْمَلْتُکَ إلّا فیمَنْ أُحِبُّ أما إنّی إیّاکَ آمُرُ وَ إیّاکَ أنْهَى وَ إیّاکَ أُعاقِبُ وَ إیّاکَ أُثیبُ .
البته این روایت، خیلی محل بحث واقع شده است. ولی یک احتمالش این است که این مرتبه از ادراک خاص انسانی وقتی که خلق شد لزومی ندارد مستقل باشد. این ویژگیهایی را دارد که در این حدیث بیان فرمودند. استنطقه؛ او را به سخن وا داشت تلقی من این است که گویایی انسان منوط به عقل است، او را به سخن وا داشت. استنطقه، تلقی من از این عبارت، این است.
ثمّ قال له أقبل، فرمودند که بیا جلو، فأقبل، ثم قال له أدبر، فأدبر، یعنی عقل است که چه در اوامر و چه در نواهی از خدا اطاعت می کند. بعد فرمودند: به عزت و جلال خودم، هیچ کدام از خلایقی که خلق کردم پیش من محبوبتر از تو نیست. ما أحبّ، و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلیّ منک و لا اکملتک الّا فی من أحبّ. کسی که محبوب من هست در او تو را کامل کردم؛ یعنی أحبّ خلق پیش خدا و انسانها کسی است که کامل ترین عقل را دارد، که حضرت پیامبر و انوار طاهرین و اهل بیت آن حضرت هستند که آن ها عقل کامل هستند. أما إنّی ایّاک آمر، به تو امر می کنم یعنی چون تو عقلی، می توانی طرف امر من، آن هم امر تشریعی من قرار بگیری و ایّاک أنهی و ایّاک أعاقب و ایّاک أثیب.
روایت بسیار جالبی است؛ البته بحث در ارتباط با این روایت زیاد است.
توجه دارید که پنجمین گردهمایی اساتید علوم عقلی، پیش درآمد نکوداشت مقام حکیم تهران، مرحوم آقا علی مدرّس زنوزی را داریم و این پنجمین گردهمایی اساتید است که در قم تشکیل می شود،. فرصت بسیار مغتنمی است که این گردهمایی با تجلیل از مقام علمی و تقوایی حکیم متأله و فقیه، حضرت آیت الله حاج سید حسن مصطفوی همراه است. برای بنده بسی افتخار است که از محضر این استاد بزرگوار در سال های ۴۴ یا ۴۵ استفاده کردم و همواره ایشان را از اساتید خودم دانسته و به حسب وظیفه دعاگوی ایشان بودهام. خصوصیات ایشان که برای بسیاری از عزیزان شناخته شده نیست. این حکیم و فقیه متأله در بیت علم، فقاهت و حکمت، پرورش یافتند. پدر بزرگوار ایشان فقیه و حکیم متأله مرحوم آیت الله آقا سید محمد سعادت مصطفوی بودند، ولی معروف به مصطفوی بودند، کسانی که مرحوم آیت الله سلطانی را دیده بودند، تقریباً چنین سیمایی داشتند؛ سیمای بسیار گیرا، آیت الله مصطفوی بیشتر دروس مقدماتی، خارج فقه، اصول و حتی فلسفه را در خدمت پدر بزرگوارشان گذراندند و از خصوصیات پدر ایشان این بود که عالمی بسیار منزوی به معنای مثبتش بودند و حتی این طور در ذهنم هست که امامت جماعت را هم نمی پذیرفتند.
ایشان غیر از اینکه از استاد بزرگوار و پدرشان، چه در سطح و چه در خارج استفاده های فراوانی کردند، چند سالی را هم از مرحوم آیت الله العظمی آقا شیخ محمد تقی آملی استفاده کردند و دروس حکمت متعالیه و اسفار را خدمت مرحوم آیت الله رفیعی قزوینی گذراندند. یکی دیگر از اساتید ایشان مرحوم آیت الله آشیخ محمد حسین ثقفی تهرانی بودند که از شاگردان برجسته مرحوم آخوند خراسانی بودند.ایشان یک دوره خارج کفایه را خدمت ایشان خواندند.دروس عرفان نظری را هم از مرحوم استاد آقا شیخ محمد علی حکیم تشکر، فرا گرفتند. موقعی که ما در خدمت ایشان بودیم، که حدود ۴۷ سال قبل می شود، من نوجوان بودم. ایشان از افاضل حوزه علمیه تهران تلقی می شدند و درس شرح منظومه و در س های دیگر سطح را ارائه می فرمودند و همین طور ادامه داشت که البته ما دیگر قم بودیم و متأسفانه نتوانستیم از محضر ایشان استفاده کنیم.
ایشان، بعد از انقلاب هم در خدمت انقلاب بودند. آن هم بیشتر در زمینه های فرهنگی بدون اینکه در زمینه های دیگر ورود پیدا کنند هر چند که این زمینه را داشتند ولی بنایشان بر این بود. در برخی از جلسات سال ۶۰-۶۱، که ما در خدمت ایشان هم بودیم که خجالت می کشیدیم برای اینکه در جلسه ای بودیم که استادمان هم بود ولی برای ایشان هیچ مسئله ای نبود و ایشان هم واقعاً در خدمت نظام بودند و آن اوایل هم کاخ نیاوران مدتی تحت اشراف ایشان اداره می شد. بعد هم زمینه را در دانشکده الهیات و دانشگاه امام صادق علیه السلام را برای ارائه درس های فلسفه ایشان مساعد دیدند و دریغ نکردند در نتیجه از اساتید و بلکه از اساتین حکمت در این سه دهه بودند و از محضر ایشان استفاده می شد و وجود ایشان مغتنم بود.
البته این زمینه را من احساس میکنم، نمی توانم هم باز کنم، چه بسا در حوزه چنین زمینهای نبود که ایشان بتواند افاده کند و دیگران از محضرشان استفاده کنند. به هر صورت ما مقدم این استاد بزرگوار را گرامی میداریم و من وظیفه دانستم، دوستان هم به من امر کردند که چند جمله ای را با اجازه دوستان، خدمت عزیزان عرض کنم. ایشان از فیلسوفان و فقهای برجسته هستند که در تهران مشغول تدریس و ارائه بسیاری از خدمات علمی هستند . امیدوارم که در این جلسه بتوانیم از محضر ایشان، کاملاً استفاده کنیم.
بررسی حوزه حکمی و حکمای تهران در بیانات آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی«دامت برکاته»
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمّد و اهل بیته الطیبین و الطاهرین الهداه المهدیین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.
آقایان و برادران عزیز لطف فرمودند مطالبی را هم درباره من فرمودند که شاید خیلی از آن ها در من نباشد، به ویژه آقای غروی که از اساتید خوب هستند. همه ما در این دوره رسالت سنگینی داریم؛ چون با عناوین مختلف با مسائل فلسفی مبارزه می شود، در حالی که فلاسفه اسلام ما جز خدمت به دین کار دیگری نکردند و این تبلیغات باطل است که فلسفه را ضد دین می دانند. دفاع از دین با فلسفه است، اگر فیلسوف نداشته باشیم، مشکلات علمی روز را چگونه پاسخ دهیم؟
با وجود اینکه حضرت آقا نهایت عنایت را به این مسئله دارند این مسائل فلسفی در قم کند پیش میرود و باید بهتر از این باشد. جوانهای ما باید توجه پیدا کنند که اگر این علوم نباشد با چه چیزی می توانیم به مبارزه دشمنان دین برویم؟ کسی که قرآن را قبول ندارد با سلاح قرآن نمی توانی جوابش را بدهی. در همین معاد جسمانی، جواب کسانی را که قایل به تناسخ هستند را از راه دین می توانید بدهید؟ تناسخیه می گویند روح مجرد را قبول داریم، قیامت میخواهد چه کند؟ ارواح خوب و بد به این دنیا بر می گردند و کیفرشان را در این دنیا می بینند. آیا این جوابی جز جوابهای شیخ الرئیس یا ملاصدرا دارد؟ معاد که از ارکان دینی ما است و مشکلات دیگری که دارد و این ها چون متشرّع بودند سعی کردند که عناوین دینی را هم با مسائل فلسفی تطبیق دهند. بعضیً موفق شدند و بعضی هم ممکن است که اشتباه کرده باشند، این موجب نمی شود که بدبینی ایجاد شود.
معرفی ملا عبدالله زنوزی
برای نکوداشت اساتید و حکمای تهران که مجمع در نظر دارد درباره این دو بزرگوار مطالبی را عرض می کنم.
یکی مرحوم ملا عبدالله زنوزی، فرزند باباخان یا بایرام قلی که ایشان در زنوز که از توابع روستای اطراف زرند است متولد شد و بعد مدارج تحصیلی را طی کرد. در حالات مرحوم ملاعبدالله حرفهای خلاف واقع گفته شده است، ولی مرحوم آقا جلال آشتیانی(رحمه الله علیه) که در مقدمه «لمعات الهیه» ، می فرمایند که اخیراً نامهای به دستم رسید که مرحوم آقا علی مدرس، خط خودش بود، توسط یکی از شاگردانش و ایشان حالات پدرش و خودش را به طور اختصار صحیح بیان کرده است.
در مقدمه لمعات الهیه که کتاب خیلی خوبی است میفرماید که پدرم بعد از آنکه مطالب مقدّمی را طی کرد، در همان آذربایجان، در موطن خودش، به خوی آمد و بعد آنجا هم تحصیلاتی و مطالبی برایش فراهم شد، آن هایی که لازم بود را فرا گرفت و بعد به نجف رفت و در درس آقا سید علی معروف به صاحب ریاض در نجف حاضر می شد و بعد از نجف، دوباره به اصفهان آمد و در اصفهان در درس مرحوم آقا سید محمد مجاهد صاحب مناهل، شرکت می کرد.
عده ای اشتباه کردند، و فکر کردند که مرحوم ملاعبدالله در نجف در درس آقا سید محمد بوده است؛ در حالی که آقا سید محمد مجاهد در زمان مرجعیت پدرشان در اصفهان بودند و از فقهای بزرگ اصفهان بود. ایشان در درس آقا سید محمد مجاهد شرکت میکرد و بعد به قم تشریف آورد. ملا عبدالله در قم نزد مرحوم میرزای قمی(رحمه الله علیه) قوانین و مسائل دیگر را خدمت ایشان خواند و بعد به اصفهان رفت. در اصفهان به درس مرحوم آقا سید محمد مجاهد و آقا سید مرحوم حجت الاسلام شفتی میرفت. اینها فیلسوفهای ما هستند که همه دروس فقه را میخواندند. بعد به درس مرحوم آقا علی نوری رفت. آخوند ملا علی نوری هم فیلسوفی بود که صددرصد به دین معتقد بوده و مقلّد میرزای قمی بوده است. در جامع الشتات میرزای قمی که الآن چاپ شده است از مرحوم میرزای قمی استفتایی می کند و می گوید که نمازهای احتیاطی را به این طریق می خواندم آیا درست است؟ میرزا جواب می دهد که اشتباه می کردید. می گوید که من مقلّد شما هستم. فیلسوفی که بیش از چهل سال در اصفهان، حوزه درس دارد مقلّد میرزای قمی است. پس این چه تهمتی است که گاهی به فلاسفه میزنند؟ آخوند ملا علی نوری(رحمه الله علیه) وقتی که مرحوم ملا عبدالله ایشان و محضرش را درک کرد معتکف آن درگاه شد، تمام دوره های آخوند ملا علی نوری، علاوه بر فلسفه، در عرفان هم ید طولایی دارد، حاشیه هایی که در کتب عرفانی دارد خیلی دقیق است، گاهی وقت ها می گوید «فافهم إن کن أهله»؛ اگر اهلش هستی بفهم. مدرسه خان مروی که حاج محمد حسین خان مروی ساخت از فتحعلی شاه تقاضا کرد که شما بگویید که آخوند ملاعلی نوری از اصفهان بیاید در اینجا تدریس کند. فتحعلی شاه هم خیلی محترمانه کسی را فرستاد، ایشان عذر آورد و صحیحش این است ـ نه اینکه من پیر شدم، نمی توانم و … آن هم دروغ است ـ که در نامه آقا علی مدرس است. نوشت که در اصفهان دو هزار طلبه مشغول درس هستند. چهار صد نفرشان در درس من شرکت می کنند. اگر تهران بیایم، این چهار صد نفر پراکنده می شوند. دوباره اصرار کردند که ملا عبدالله زنوزی را که جامع معقول و منقول بود فرستاد و ایشان خیلی هم محترم بوده است. آقا علی مدرس می گوید که دربار آن روز و فتحعلی شاه خیلی به پدر و مادر ما احترام می گذاشتند. ایشان بیست سال در مدرسه مروی تدریس کردند. در سال ۱۲۵۷ رحلت کردند. ایشان کتابهای زیادی ننوشته است ولی سه کتاب دارد که یکی از آن ها روشن است. لمعات الهیه، بهترین کتاب در اصول معرفت خدا، صفات خدا و کیفیت تحقق کثرت در عالم و… است. کتاب بسیار ارزندهای است. یعنی مطالب فلسفی را چنان پایین آورده و آسان در اختیار افراد می گذارد که مرحوم آقا جلال هم خیلی از کتابش تجلیل می کند. این کتاب را به تقاضای فتحعلی شاه نوشته است. این کتاب درباره خدا، صفات خدا، کیفیات صفات حق، کیفیت ظهور افعال متکثر ذات اقدس احدیت با اینکه خدا واحد حقیقی به تمام معنا است می باشد و این مطالب را به خوبی تبیین کرده است.
خودش در اول کتاب میگوید که من مبادی این علم را با اصول و مقاصد چنان به هم آمیختم که کسی نمی تواند فرقی بین مبادی و اصل مطالب پیدا کند. بعد این شعر معروف را آورده که: رَقَّ الزُّجاجُ وَ رَقَّتِ الْخَمْرُ وَ تَشابَها فَتَشا کَلَ الامْرُ ؛فَکَأنَّما خَمْرٌ وَ لا قَدَحٌ وَ کَأنَّما قَدَحٌ وَ لا خَمْرُ ؛ ـ که معمولاً این را عرفا می خوانند ـ یعنی اگر جام شرابی را فرض کنید که به قدری رقیق و شرابش ناب باشد و ظرف هم آن قدر لطیف و نازک باشد شراب قرمز طوری در این ظرف نازک به هم پیوسته می شود که خیال می کنی همه اش ظرف است و شرابی نیست، دقت کنی می بینی شراب است، ظرف است. در نظر بیاورند کسی را که چنان در مراتب سیر و سلوک بالا رفته و همه إنیّتها و تعلّقات را فراموش کرده، خودش هم یادش رفته و در حق فانی شده است، این دیگر طوری می شود که تشخیص داده نمی شود. بندهای است که بندگی اش عین ارتباط به حق است. ایشان این را در اینجا آورده، تشبیه بدی هم نکرده است، چون مبادی نسبت به مطالب، مثل ظرف است. اگر مبادی علمی راندانیم، مطالب مفید نیست. ایشان می گوید که این مطالب را چنان با مبادی پیوسته کردم که اگر کسی نگاه کند خیال می کند که همه اش مبادی است. از آن طرف نگاه کند می بیند که همه اش مطلب است. این تشبیه ش هم تشبیه خوبی است.
در آخر این کتاب، مطلب خوبی دارد. این را برای طلابی میگویم که در این صراط هستند. اساتید که توجه دارند. ایشان سخنی نقل می کند که همین هم هست مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب «اوصاف الأشراف» مطالب خوبی دارد. یکی از مطالبش این است که می گوید ما وقتی می خواهیم به چیزی علم پیدا کنیم و بشناسیم.چهار مرتبه دارد: یک مرتبه علمی، مثلاً آتش را ندیدی، می گویند که آتش جسمی، جوهری چنینی است، حرارت دارد، می سوزاند و هر چیزی را شکل خودش در می آورد. شما به وجود آتش یقین می کنی. این مثل معرفت ناقصی است که مردم به خدا دارند. عالم خدایی دارد. حالا بر فرض علم باشد، خدایی هست، عالم اراده می شود، می بینی نمی شود.
مرتبه دوم کسی است که آتش را از اثرش فهمید، دود را دید، این دود علّت دارد. به تعبیر ما با برهان انّی، آتش را کشف می کند. میگوید که این مثل اعتقاد عوام است که از راه آثار می خواهد خدا را بشناسد توده مردم همین اند آثار خدا، آسمان، زمین، خلقت، امّا خدا را که نمی شود آن طوری شناخت. بله این قدر هست که بانگ جرسی میآید.
سوّم میفرماید که فردی نزدیک آتش رفته و گرم شده، گرمای آتش را احساس کرده، امّا هنوز به خود آتش متصل نشده است. می گوید که این نظیر ایمان آن هایی است که معرفتی و حالت اطمینانی به حق پیدا کردند و از ذات اقدس احدیت عنایاتی به این ها شده است.
مرتبه چهارم این است که در آتش برود و در آتش غوطهور شود، میسوزد. این هم آتش را درک کرده است ولی دیگر از خود گذشته است. میگوید این درجه مردمان عالی است. آن هایی که فنای در توحید پیدا می کنند. در اینجا مرحوم ملاعبدالله توضیحی دارد. می گوید که گرچه کسی می تواند از مثل مرحوم خواجه این طور استفاده کند که ما غرق شویم و با خدا یکی شویم، این محال است.
درست میگوید؛ زیرا موجود ممکن نمی تواند با واجب یکی شود. فقیر بالذات که نمی تواند با غنی بالذات یکی شود، هم حلول و هم اتحاد غلط است. می گوید که پس میدانی مقصود خواجه چیست؟ عده ای مثل جهله صوفیه خیال کردند که وقتی انسان فانی شود، باخدا یکی می شود؛ نه، این محال عقلی است؛ مگر اینکه خدا را واجب بالذات ندانیم. در منطق می دانید که هیچ کدام از مواد ثلاث به یکدیگر منقلب نمی شود، ممتنع بالذات واجب بالذات نمی شود و واجب بالذات، نمی تواند ممکن بالذات شود. ممکن بالذات می تواند واجب بالغیر شود؛ امّا نمی تواند واجب بالذات شود. هر کاری کنیم لباس امکان از تن ما در نمی آید.
چه امکان را به معنای امکان ذاتی بدانیم یا به معنی امکان فقری بدانیم. انقلاب هر دو محال است. امکانی ذاتی، ممکن نیست به واجب بالذات منقلب شود یا واجب بالذات با ممکن بالذات یکی شود و فقر بالذات هم همین طور است. شیخ الرئیس در تعلیقات می گوید: موجودات دو قسم اند؛ واجب غنی بالذات و فقیر بالذات. غنی بالذات یکی است؛ذات اقدس احدیت، ذاتش غنی است و فقر در او راه ندارد ما فقیر بالذات هستیم؛ لذا فقیر بالذات هم نمی تواند غنی بالذات باشد. بعد می فرماید که می دانید مقصود چیست؟ مقصود این است که عارف، اگر خدا روزی کند به مرحلهای برسیم، از همه تعلّقات که بگذریم، خود را نبینیم و عدم الاعتبار، غیر از اعتبار العدم است،من خود را نبینم، ولو واقعاً هستم. این خودیت آدم را از خدا دور می کند، ظاهراً این جمله هم برای منصور حلاج باشد، می گوید خدایا
بینی و بینک انی ینازعنی فارفع بلطفک انی من البین
نمی گوید بینک و بینی إنّی ینازعنی، إنیّت که برای من است، إنّنی البته من إنّنی یعنی البته، این البته من خود را دیدن، این هیچ وقت نمی گذارد که با خدا پیوسته شویم. این إنّنی را باید خدا بردارد یعنی الآن تمام هدف ما و شما این است که در مرحله ای قرار بگیریم که این إنّنی برود. اگر این برود در توحید فانی می شوی؛ در عین حالی که خودت هستی خود را نمی بینی، نه اینکه خودیت به واجب منقلب شود. خود را لحاظ نمی کنیم، توجه به خود نداری، ولی تا زندهایم روح ما به این بدن تعلق دارد.
تا بود باقی بقایای وجود کی شود صاف از کدر جام شهود
بدن تعلّقاتی دارد، روح من هم بدن من را اداره می کند، سلولهای بدن را روح اداره می کند، همه قوای بدن، مراتب روح و نفس هستند. پس چگونه می توان از خود جدا کنیم ؟ می توانیم نبینم خود را لحاظ نکنم خودم را و آن آثارش این می شود که دیگر در اجتماع هم دنبال این چیزها نباشم و شاید هم به مقامی برسد، برایش فرقی نکند، تعریفش کنند، تعریفش نکنند، پشت سرش حرف بزنند یا جلویش حرف بزنند، دیگر جوش نمی زند. آدم راحت می شود. به مقامی می رسد که غصّه نمی خورد. این است که آن توضیح را ایشان می دهد. من این را به این مناسبت گفتم که لمعات الهیه کتاب خیلی خوبی است، فارسی و خیلی قشنگ هست، اینقدر این مطالب را این مرد بزرگ به هم منسجم کرده و به قدری با زبان ساده بیان کرده که گمان نمی کنم که الان به زبان فارسی، بتواند آن طور جمع و جور کند. دریایی است؛ امّا حجم زیادی هم ندارد. کتاب دیگر ایشان، شرح حدیث الحقیقه امیرالمؤمنین است. کتاب دیگری که آقا علی می گوید پدر من نوشته است، توضیح داده خدا چگونه غضب می کند و به غضب، مردم هلاک می شوند. توجیه فلسفی کرده است. این دو کتاب کمیاب است. انوار الجلیه الآن چاپ شده است؟ چون خودم می خواستم این حدیث را شرح کنم و شرح هم کردم، دانشگاه امام صادق (علیه السلام) آن را چاپ کردند، خیلی گشتم شرح ایشان را پیدا نکردم.
معرفی آقا علی مدرس
امّا پسر ایشان، آقا علی مدرّس (رضوان الله علیه) همه تحصیلاتش نزد پدرش بوده است. خودش می گوید که ادبیات، صرف، نحو، شرح لمعه، قوانین و فلسفه را نزدپدرم خواندم. از پدرش هم خیلی تجلیل می کند. اگر چه جاهایی در بعضی مسائل فلسفی با مرحوم پدرش اختلاف دارد. مرحوم آقا علی مدرس (رضوان الله تعالی علیه) اغلب مریض بوده است. می گوید گاهی سر درد به قدری به من فشار می آورد که سرم را به دیوار می کوبم. با این وصف، آثار زیادی هم از او مانده است. آثارش را هم شرح می دهد که از جمله آثارش همین مسئله معاد است که تحقیق خوبی کرده است نه بر اثبات معاد، بر ضرورت معاد چون معاد چندین بحث دارد.
یکی اینکه معاد جسمانی امکان دارد یا امکان ندارد؟ اگر امکان داشت آیا ضرورت هم دارد که باشد؟ اگر ضرورت داشت، آیا باید اجزای بدن گذشته به قیامت بیاید، یا خدا بدنی را از نو خلق می کند؟ مثل غزالی که عقیدهاش این است. ایشان تحقیق خیلی خوبی که در رساله سبیل الرشاد کرده است از این راه تحقیق کرده است. نفس باید ارتباطی با اجزاء داشته باشد که بیاید. نفس از بدن جدا شد، مشکل است دو باره بیاید، بعد با کدام بدن پیوسته می شود که تناسخ نشود؟پس باید سنخیتی با بدن قبلی داشته باشد.
مرحوم خواجه نصیر قائل به اجزای اصلی شده است. اگر بدن با آن ها سنخیت دارد، چه ضرورتی دارد که اجزاء بیاید؟ ایشان در آنجا اثبات می کند که این سنخیت از اینجا ناشی می شود که وقتی آدم متلاشی شد اجزای واقعی در عالم رها نیستند و دارای حرکت و تبدّل هستند و به دلیل عشقی که از اول پیوستگیای که به روح در این عالم داشتند دوباره میخواهند خودشان را به این روح برسانند،. می گوید که روح طرف اجزاء نمیرود، اجزاء به طرف روح می روند. لذا در قیامت، وقتی که ساعت معین می رسد که دیگر این ها به کمالی که می خواستند، گمشدهای که می خواستند، قابلیت پیدا کردند. به محض اینکه فرمان الهی میرسد، این اجزاء میچسبند، این اجزاء طرف این بدن می روند، نه روح می آید طرفش. تحقیق خیلی خوبی کرده است و در همان رساله سبیل الرشاد مطالعه می کردم ایشان بدن ابن بابویه را دیده است، ابن بابویه (رحمه الله علیه) که در حرم حضرت عبدالعظیم است، در زمان فتحعلی شاه سیلی آمد و تمام قبرستان را برد، قبر ایشان هم در سرداب بود، دیدند که سرداب پر آب شده و مرحوم ابن بابویه در کفن روی آب است و بدنش هم سالم مانده است. حتی کفنش هم از بین نرفته بود. بعد این تمام شد و آنجا را تعمیر کردند و بدن ایشان را دوباره در سرداب روی تختی خواباندند. آقا علی مدرس از کسانی بوده که زمان محمد شاه اجازه گرفته رفته این بدن را ببیند. می نویسد که داخل سرداب رفتم، شیخ را دیدم کأنّه نائم.
مزیتی که آقا علی مدرس دارد این است که در زمان ایشان تبادل علمی با فلاسفه اروپا شروع شده بود. ایشان بحث هایی هم دارد ولو نا تمام و فلاسفه اروپا، فلسفه غرب از زمان ایشان و ایشان هم در زمان خودش با همه این ها در مدرسه سپهسالار قدیم که الآن ما به آن مدرسه شهید مطهری می گوییم. دو تا سپهسالار داریم، یک سپهسالار داریم، میرزا محمد خان قاجار، که نوه عباس میرزا بوده است، ایشان مدرسهای ساخته در محله تعبیری که در کتاب آمده، عود لاجان و حیات شاهی، این مدرسه را تعمیر کردند. ایشان می گوید که آن مدرسه را وقتی ساخت، مدرّسه ایی که برای آن مدرسه تدریس کرده اند، اول کسی که در آن مدرسه رفت تدریس کرد آقا علی مدرس بود. طبق وقفنامه اش که باید در آنجا فلسفه گفته شود و در حقیقت فلسفه ملاک باشد و استادش خریطی باشد در فلسفه و ناظر بر فقه.
آقا علی مدرس می نویسد که الآن بیست سال است که من در اینجا تدریس می کنم و بعد از ایشان حیدرقلی خانی که از قاجار است در آنجا تدریس داشته است. شاهزادههای قاجار هم خیلی فلسفه خوانده بودند، مدتی او آنجا تدریس داشته است بعد از حیدرقلی خان، مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی (رحمه الله علیه) آنجا مدرس بود که در محضر درسش علمای زیادی بودند که از آقای آملی (رحمه الله علیه) شنیدم از آقا سید حسن قزوینی که می فرمود در درس مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی، آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، مرحوم آقای آملی، ما چهار تا ممتاز بودیم: آقا شیخ محمد تقی، مرحوم میرزا احمد آشتیانی و محمد سنگلجی؛ سنگلجی بزرگ، نه این سنگلجی که اخیر بود.
بعد از میرزا حسن کرمانشاهی، یکی از شاگردان ممتازش مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی که خودش از شاگردان ایشان بوده، آنجا تدریس داشته، ایشان هم مدتی تدریس داشته و زندگی خیلی سخت و حادّی داشته است. بعد از آقا میرزا مهدی آشتیانی، مرحوم آقا حائری تهرانی بود که وقتی ایشان از طرف امام رفتند از طرف آیت الله بروجردی و آقا میرزا کریم حق شناس را موقتاً به جای خودشان آوردند.
آقا میرزا کریم از روی احتیاطی که داشت، به ما گفت که درس فلسفه ای بگوییم.یک سال در آنجا فلسفه میگفتیم و الان هم فلسفه مشاء بر عهده من است . محیط خیلی خوبی است، من آنجا احساس خستگی نمی کنم، عجیب است، مدرسه سپهسالار قدیم که همان باشد. گمان می کنم این از انفاس قدسیه حکمای خوبی است که در آنجا بودند.
یکی از حضار: پدر مهمتر بوده یا پسر؟
آیت الله مصطفوی: ایشان خیلی از پدرش تجلیل می کند، ولی پسر، کارهای نوی زیادی دارد، و علاوه بر این در خیلی جاها هم در حرف های پدرش هم اشکالاتی دارد. در مجموع باید نتیجه بگیریم که آقا علی مدرس از پدرش در قسمت جامعیت بالاتر بوده و به ایشان، مدرس و مؤسس هم می گویند؛ زیرا در فلسفه و حکمت متعالیه روش خاصی دارد و پیرو مطلق ملاصدرا نیست. قبر آقا علی مدرس (رحمه الله علیه)را در مقبره سابق ناصرالدین شاه دیده بودم که الآن مقبره حضرت آیت الله کاشانی شده است. سنگ قبرش هم بود، خیلی مختصر هم نوشته بود، حکیم موسس آقا علی مدرس که فعلا آن محو شده است که امید دارم اصلاح شود.
والسلام علیکم جمیعاً و رحمه الله و برکاته.
حکیم صهبا

معرفی حکمای حوزه فلسفی تهران (۱)
حکیم آقامحمدرضا قمشه ای«ره»

مقدمه
در آستانه برگزاری همایش ملی «حکیم طهران» نکوداشت مرحوم آقا علی مدرس زنوزی (ره) توسط مجمع عالی حکمت اسلامی، بر آن شدیم که از دومین ویژه نامه ی همایش حکیم طهران که در شماره ۲۵ خبرنامه حکمت اسلامی منتشر می شود، به معرفی حکمای حوزه فلسفی تهران بپردازیم. در این شماره به معرفی حکیم آقا محمد رضا قمشه ای (حکیم صهبا) به عنوان یکی از پیشگامان و تاثیرگذاران در حوزه فلسفی تهران خواهیم پرداخت. لازم میدانیم از همکاری جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد رضاپور دبیر کمیته علمی همایش ملی حکیم طهران در تنظیم این مجموعه ها، تقدیر و تشکر نمائیم.
زندگینامه:
حکیم آقا محمدرضا قمشه ای فرزند شیخ ابوالقاسم در سال ۱۲۴۱ ه. ق. در قمشه ی اصفهان متولد شد. پدرش از فضلاء و علماء در قمشه بود. عارف بیبدیل حکیم الهی آقا محمدرضا قمشه ای از حکمای اربعه تهران است که مدرس عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار محی الدین عربی و شارحانش و مکتب صدرایی تشکیل داده است. وی انتقال دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه ی تهران بوده، و فتح باب عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است. اساتید وی در حکمت و عرفان عبارت بودند از: ۱. حاجمحمد جعفر لاهیجی شارح مشاعر؛ ۲. میرزا حسن نوری، فرزند برومند حکیم ملاعلی نوری؛ ۳. آقاسید رضی لاریجانی مازندرانی.
می گویند سلسله اساتیدش به ملاعلی نوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا و از وی تا شیخ الرئیس ابن سینا میرسد.
آقا رضا قمشه ای بیشترین استفاده را از عارف بزرگوار آقا سیّد رضی لاریجانی برد. در مقایسه حاج محمد جعفر لاهیجی (لنگرودی ) با آقا سید رضی لاریجانی از آقا محمدرضاقمشه ای نقل شده است که: «در اصفهان نزد حاج ملامحمدجعفر لنگرودی شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم و چون لاهیجی اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت به سراغ آقا سید رضی مازندرانی (لاریجانی ) رفتیم و نزد او شروع به قرائت شرح فصوص نمودیم، او از اینکه ما او را بر حکیم لاهیجی ترجیح داده ایم با حالتی نگران گفت: تدریس شرح فصوص کار قلندریست و حاج ملامحمدجعفر حکیم است نه قلندر. » او پس از تحصیل حکمت نزد آقا میرزاحسن نوری و حاج محمد جعفر لاهیجی ، شروع به تحصیل در عرفان نظری و آثار محی الدین و صدرالدین قونوی نزد آقا سیدرضی لاریجانی می کند و پس از استاد برکرسی تدریس عرفان و آثار محی الدین عربی می نشیند.
وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهائی مأنوس بود و از جمع تا حدودی گریزان. در جوانی ثروتمند بود، در خشکسالی سال ۱۲۸۸ تمام مایملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.
حکیم قمشه ای هرگز جامه روستائی را از تن دور نکرد. مرحوم جهانگیرخان قشقائی که سالها شاگرد او بوده است نقل کرده که به شوق استفاده از محضر حکیم قمشه ای به تهران رفتم، همان شب اول خود را به محضر او رساندم، وضع لباس های او علمائی نبود، به کرباس فروش های شهر میمانست.
مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی درباره عارف حکیم آورده است که: «وکان شدید التسلیم لاخبار اهل البیت علیهم السلام کثیر الاقصار علی ظواهرها و کان یعظم الفقها و یحبهم و یرجع الیهم و یعون علیهم…» می گویند متقابلاً فقهای عظام به اهل حکمت و عرفان احترام نهاده از امثال او در بعض موارد که مورد هجمه متعصبین و متحجرین قرار می گرفتند، دفاع کرده اند. و از مقامات عالی آنان یاد نموده اند. ولی به هر حال براساس عوامانه کردن دین توسط برخی از فقها به دلیل عدم تفقّه در جامعیت دین؛ حکم به تکفیر حکما و عرفا می کردند.
وعده ای از فقها عظام در دفاع از وی آورده اند که: شخصی که با مشرب عارفانه ی وی سر سازگاری نداشته، در ملاء عام به تلخ گویی و بی حرمتی زبان گشوده، باعث تحریک جماعتی علیه او می شود، تا جایی که نزدیک بود کار بالا بگیرد، ولیکن حضور به هنگام یکی از شاهزادگان در آن معرکه، باعث متفرق شدن جماعت فتنه گر شده و خوشبختانه آسیبی به عارف قمشه ای نمی رسد.
استاد سید جلالالدین آشتیانی در مقدمه بر الشواهد الربوبیه، صفحه ۱۲۵ می گوید: «… به عقیده حقیر اقامحمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها مهمتر از دیگران و بر جامی و امثال او ترجیح دارد و نمونه ای از قدما و محققان در عرفان و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محییالدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار میرود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرتانگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفا مقرر کلمات عرفا نبوده است.»
پس از هجرت آقا محمدرضا از اصفهان به تهران، در واقع می توان گفت که مکتب عرفانی اصفهان از دو طریق به حوزه ی تهران منتقل می شود، یکی از طریق آقا سیّد رضی که فضل تقدم و استادی بر شاگرد دارد و دیگری عارف حکیم آقای محمدرضا قمشه ای است. آقای محمدرضا قمشه ای تا سن شصت و دو سالگی در اصفهان مشغول تدریس حکمت متعالیه و عرفان بود و از آخرین بازماندگان سلسله اساتید حکمت و عرفان در مکتب اصفهان شمرده می شود.
آثار
از آیت الله محمد رضا قمشه ای آثار زیادی به جا مانده است، برخی از تألیفات ایشان عبارتند از:
۱. رساله ولایت:
رساله ای است ذیل فص شیثی فصوص الحکم؛ در این خصوص استاد آشتیانی روایت می کنند که: «در فص شیثی در بحث «ولایت » و تقسیم آن به ولایت مطلقه و مقیده، استاد زمان خود، آقا محمد رضا- در رساله جداگانه – به ایراد مناقشه و اشکالات عمیق و دقیق بر کلمات شارح در مسئله ختم ولایت پرداخته و اثبات کرده است که: خاتم ولایت مطلقه آدم الاولیاء، علی بن ابی طالب، است، و دیگر اولیای محمدیین. ولایت وارثان ولایت محمدیه موهوبی است، مانند اصل نبوت مطلقه و صاحبان مقام و مرتبه نبوت، نبوت آنها موهوبی است و آنان بی نیاز از معلم بشری هستند.
۲. رساله موضوع الخلافه الکبری
۳. رساله در شرح حدیث زندیق
۴. رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات
۵. رساله در شرح اسفار اربعه
۶. رساله در موضوع علم
۷. حواشی بر اسفار ؛
وی در ذیل مقدمه اسفار می نویسد: « فلاسفه و حکمای راسخون نظر می کنند در آفاق و انفس، میبینند نشانه های حق را و استدلال می کنند از آثار و عظمت های وجود به قدرت خدا. حکما و فلاسفه هم آسمان را و هم زمین را و کیفیت بود آنها را و جهش آنها را هم مشاهده می کنند و اینکه چگونه هستند و با چه وضعی حرکت می کنند. این اشاره است به آیه سنریهم آیاتنا.. . انّ لهم الحق و این گونه حکمای الهی عالم را با یار و جلوه یار می بینند و این سفر اول از اسفار اربعه عقلیه متناظر با آن چیزی است که اهل سلوک از اهل اللّه آن را سفر من الخلق الی الحق فرمایند. ودر سفر چهارم فیلسوف در خلق آسمانها و زمین نظر می کند و رجوعشان را به اللّه می یابد و بر نفع و ضررشان آگاه می شود و سعادت و شقاوت دنیا و آخرت رامی شناسد و لذا نهی از مفاسد و امر به مصالح می کند و نظر می کند در امر آخرت و حقیقت بهشت و آتش و ثواب و عقاب و صراط و حساب و میزان. »
مرحوم قمشه اى(ره) در تشریح سفرهاى چهارگانه می گوید: سفر معنوى به حسب اعتبار ارباب شهود چهار قسم است:
الف ) سفر از خلق به سوى حق
در سفر اول که از خلق و کثرات به سوى حق و وحدت است، سالک تمام حجاب هاى ظلمانى و نورانى که بین او و حقیقتش ازلاً و ابداً وجود دارد، در نوردیده و ادامه این راه را بى حجاب می رود. به تعبیر دیگر، در این سفر از مقام نفس در مقام قلب و از مقام قلب در مقام روح و از مقام روح به مقصد اقصا و بَهجَت کبرا ترقى می کند. این همان مقام جنت مُزلفه است که براى اهل تقوا حاصل می شود، چنان که خدا در قرآن فرمود: (و اُزلفت الجنه للمتقین غیر بعید، سوره ق، آیه ۳۱)؛ متقین از آلودگى هاى مقام نفس که حجب ظلمانى اند و هم چنین از انوار قلب و اضواى مقام روح که حجب نورانى اند، رهایى یافته اند، زیرا مقامات کلى انسان سه مقام است و این که گفته شده بین عبد و رب هزار حجاب است، باز گشت آن به این سه مقام کلى است. بنابر این، چون سالک بر اثر رفع آن حجاب ها به مقصد رسید، جمال حق را مشاهده می کند و ذات خودش را در حق فانى می بیند و سلطان (فاینما تولوا فثم وجه الله، ان الله واسع علیم. سوره بقره، آیه ۱۱۵ ) در او ظهور می کند. چون سالک ذاتش را در حق تعالى فانى کرده است، سفر اول او به انتها میرسد و وجودش، وجود حقانى می شود، محو بر او عارض شده و شَطَح از او صادر می شود و هر گاه عنایت الهى او در یابد، محو او زایل شده و صحو شامل او می شود و به عبودیت خود و ربوبیت حق اقرار می کند.
ب ) سفر از حق به سوى حق به حق
وقتى سفر اول به نهایت رسید، سالک شروع به سفر دوم می کند، و آن سفر از حق به سوى حق به حق است . مقصود از به حق این است که سالک در سفر اول، ولى شده و وجودش وجود حقانى می شود، لذا در سفر اول قید به حق وجود نداشت و تنها سفر من الخلق الى الحق بود، لکن چون در سفر اول وجود حقانى کسب کرده، در سفرهاى سه گانه بعدى مقید به قید حق شده است . در این سفر، سلوک از موقف ذات به سوى کمالات واجبیه، یکى پس از دیگرى شروع می شود تا این که جمیع آن کمالات را مشاهده کند و همه اسما را بداند، جز اسماى مستاءثره در نزد حق سبحانه را که علم آن مخصوص ذات حق است . پس سالک در این مقام به ولایت تام نایل شده و ذات، صفات و افعال او در ذات، صفات و افعال حق فانى می شود، پس به حق می شنود و به حق می بیند و به حق راه می رود و به حق حرکت می کند.
باید توجه داشت که از مقامات هفت گانه سالک (مقام نفس، قلب، عقل، روح، سر، خفى و مقام اخفى ) مقام سر، فناى ذات سالک در ذات بارى، مقام خفى، فناى صفات و افعال اوست در صفات و افعال بارى و مقام اخفى، فناى فنائیت اوست. به عبارت دیگر، سر فنا در ذات است که منتهاى سفر اول و مبداء سفر دوم است. خفا نیز فناى ذر الوهیت است که مقام اسما و صفات است . لذا فرمود: لا اله الا الله وحده، وحده و اخفى فنا از آن دو فناست، پس دایره ولایت تمام شده، سفر ثانى به انتها مىرسد، فنایش منقطع می شود و سفر سوم را شروع می کند.
ج ) سفر از حق به سوى خلق به حق
مقصود از کلمه بالحق همان است که در سفر دوم گفته شد. سالک در این سفر از این موقف که من الحق است در مراتب افعال، سلوک می کند، محوش زایل مى شود و صحو تام برایش به دست می آید، به بقاى الله باقى مانده و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سفر مىکند. همه عوالم را به اعیان و حظى لوازمشان مشاهده مى کند و برایش حظى از نبوت حاصل می شود. بنابراین، معارفى از ذات، صفات و افعال حق خبر می دهد که نبى نامیده می شود، احکام و شرایع را از نبى مطلق می گیرد و تابع وى می شود. در این هنگام سفر سوم او پایان می پذیرد. سفر چهارم را شروع می کند.
د) سفر از خلق به سوى خلق به حق
سالک در این سفر، خلایق و آثار و لوازمشان را مشاهده می کند، منافع و مضارشان را در عاجل و آجل (دنیا و آخرت )، رجوعشان را الى الله و کیفیت رجوع و آن چه مانع و عاتق و داعیشان است، میداند. پس به نبوت تشریعى، نبى می شود و به آن چه سعادت و شقاوتشان بدان است خبر می دهد. در این مرحله همانند مراحل گذشته، همه امور بالحق است، چرا که وجودش حقانى است و التفاتش به خلق او را از توجه به حق باز نمى دارد.
امام خمینی(ره) در رساله «مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه» در هنگام نقل اسفار اربعه به تقریر آقامحمدرضا می فرماید: «عارف کامل شیخ مشایخ ما…»
۸. تعلیقات بر شواهد الربوبیه
۹. رساله در تحقیق معانی جوهر در لسان اهل اللّه
۱۰. حواشی بر فص محمدی و فص نوحی و فصوص دیگر
۱۱. حواشی بر کتاب تمهیدالقواعد ابن ترکه
۱۲. حواشی بر مفتاح قونوی
۱۳. رساله وحده الوجود
۱۴. دیوان اشعار با تخلیص صهبا
۱۵.رساله فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع امتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه (نسخه خطی کتابخانه مرکزی مجموعه ۵۲۴۸).
۱۶.رساله ی جوابیه در شرح فقره «اللهم انی اسئلک مِن بهائک بابهاه و کل بهائک بهی.
وی شعر می سرود و تخلص صهبا داشت . غزلیات وی در یادداشت های شاگردانش دیده شده، اشعار او بیشتر سبک عراقی داشت وتعداد کمی از آن به جا مانده است . نمونه ای از شعر او چنین است:
هوای باغ، فرح بخـش و بوی گل نیکوست
ولیـک خــار بود به چشـم طالـب دوســت
مـرا مـخـوان به تمـاشای باغ و سیـر چمن
کـدام سرو به بالای دوسـت بر لب جوست
هـوا در آن خم گیسـو مگـر مداخلـه یافت
کـه باد عطـرفشـان و نسیـم غالیه بـوست
بیا که میبه گلستان خوریم و غم مخوریم
کـه یار در بر و گل در کنار میبه سبوست
بهـشت عــدن بـه مینــای می تـوان دادن
کنــون که دامـن کهسـار عرصه می نـوست
مجـال نیست مـرا بیتـو در جهــان فــراخ
بدان صفت که نگنجد دو مغز در یک پوست
طریـق عشـق نکویــان به سر از آن پویــم
که دل فتاده به چوگان زلف او چون گوست
کمـر چـو بست به قتلـم میـان اهــل نظـر
بـه کس نگشت مبیـن که آن میان یا موست
بــدان خــدای هـزاران درود بــایــد گفـت
کــه همچــو تو صنمـی آیـت خدایی اوست
هـزار بــار بگفتـم کــه دل مـده «صهبــا»
بـدست یـار پـریـوش که خوبـرو و بدخوست

همچنین در یک رباعی می گوید:
در عالـم عشق کوجهان دگر است
ارض دگر است و آسمان دگر است
هـر قـافلـه را راه بدین بادیه نیست
ایـن بادیــه را راهــروان دگر است
شاگردان
حکیم قمشه ای شاگردان بسیاری تربیت کرد. آقا میرزاهاشم اشکوری اشتی، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا شهاب نیریزی، جهانگیرخان قشقائی، آخوند ملامحمد کاشی اصفهانی، میرزا علی اکبر یزدی مقیم قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به شیخ علی شوارق، شهید میرزا محمدباقر حکیم و مجتهد اصطهباناتی مقیم نجف و شهید در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات، حکیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف و برادرش حکیم آقا میرزاعلی محمد اصفهانی، شیخ عبدالله رشتی ریاضی، شیخ حیدرخان نهاوندی، میرزا ابوالفضل کلانتر تهرانی، میرزا سید حسین رضوی قمی، شیخ محمود بروجردی، میرزا محمود قمی، حکیم ملامحمد سمنانی و ملاعلی سمنانی، عنقاء طالقانی، شیخ غلامعلی شیرازی، میرزا نصر الله قمشه ای، شیخ آقاحسین نج مآبادی تهرانی، میرزا جعفر آشتیانی، میرزا محمدطاهر تنکابنی و میرزا عبدالغفار تویسرکانی از آن جمله اند.
از مرحوم آقا میرشهاب الدین نیریزی از تلامیذ آن جناب نقل شده که آقا محمدرضا علاوه بر تدریس آثار ملاصدرا حوزه درسی در تفسیر قرآن مجید داشت که خواص از تلامیذ او در درس تفسیرش حضور می یافتند.
همچنین استاد آشتیانی از مرحوم میرزا مهدی آشتیانی نقل می کند: مرحوم آقا محمدرضا خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا می کرد و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از از خود بیخود می کرد.
رحلت
صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشه ای آورد که: «امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلاقه [تهران] وفات یافت. نزدیک نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدی را که حضرت صاحب (ع ) برای سواری من فرستاده اند دیدید؟» وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقا محمدرضا در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد، در تشییع جنازه آقا محمدرضا فقط چند نفر مثل مرحوم میرزاابوالحسن جلوه حضور داشتند. » مدفن او را صاحب الطرائق در ابن بابویه نزدیک حاج آخوند محلاتی ذکر می کند. ولی مدفن اصلی اش را سر قبر آقا – امام جمعه تهران – به ایوان سنگی کوچکی دانند که به علت خیابان کشی در آن محل، استخوانهای آقا محمدرضا را به از آنجا ابن بابویه برده دفن کرده اند. روحش شاد.

محورهای فراخوان مقاله همایش ملی حکیم طهران

الف) شخصیتشناسی حکیم طهران
شخصیت علمی
زیستنامه، اساتید و شاگردان حکیم طهران؛
ابعاد عقلی و نقلی و نوآوریهای علمی آقاعلی مدرس (توصیفی)؛
جایگاه علمی آقا علی در مقایسه با حکمای معاصرش (آقامحمدرضا قمشهای، حکیم سبزواری، میرزای جلوه و…)؛
بازخوانی پژوهشها و آنچه درباره احوال و آراء آقاعلی مدرس انجام پذیرفته؛
روششناسی فکری فلسفی حکیم طهران؛
جایگاه حکیم طهران در حکمت متعالیه.
شخصیت اخلاقی
سیره اخلاقی و معنوی آقاعلی مدرس؛
آقاعلی مدرس به روایت دیگران.
شخصیت اجتماعی ـ سیاسی
جایگاه اجتماعی ـ سیاسی حکیم طهران و والد معظم وی؛
منش سیاسی آقاعلی مدرس و معاصران وی؛
سلوک و تعامل آقاعلی مدرس با فقیهان؛
مواجهه حکیم طهران با جریانهای فکری معاصرش.
ب) معرفی حوزه حکمی طهران
زمینههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکلگیری حوزه حکمی تهران؛
ابعاد و پیامدهای فرهنگی ـ اجتماعی حوزه حکمی تهران؛
جامعیت حوزه حکمی تهران در قرون ۱۳ و ۱۴؛
شکلگیری تاریخی گفتگو میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب در حوزه حکمی تهران و پیامدهای آن؛
نشر آثار فلسفی و عرفانی در قرون ۱۳ و ۱۴؛
اساتید طبقه نخست حوزه حکمی تهران: ملاعبدالله زنوزی، آقا علی مدرس زنوزی، میرزای جلوه، آقامحمدرضا قمشهای، میرزا حسین سبزواری؛
اساتید طبقه دوم حوزه تهران: شیخ عبدالنبی نوری، ملامحمد آملی، میرزا حسن کرمانشاهی، میرزاهاشم اشکوری، میرزاطاهر تنکابنی، میرشهاب الدین نیریزی، میرزا محمود قمی، میرزا علی اکبر حکیم یزدی، ملانظر علی طالقانی و…؛
اساتید طبقه سوم: میرزا محمدعلی شاهآبادی، میرزا احمد و میرزا مهدی آشتیانی، سیدکاظم عصّار، میرزا محمود آشتیانی، شیخ محمدتقی آملی، شیخ محمدحسین فاضل تونی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، سیدحسین بادکوبه ای، آقابزرگ حکیم شهیدی، شیخ اسدالله یزدی، حاج فاضل رازی، میرزا ابوالحسن شعرانی، میرزامهدی الهی قمشهای و…؛
تعامل میان اساتید حکمت تهران و فقها؛
مدارس تهران و وضعیت تدریس حکمت و عرفان در آنها (گذشته و حال)؛
امتداد و تأثیر اندیشه حکیمان تهران در حوزههای نجف، قم، مشهد و… ؛
سیره سیاسی اجتماعی حکما، اندیشمندان و روشنفکران تهران در دو سده اخیر؛
سیاست و جامعه در اندیشه حکمت پژوهان تهران؛
آسیب شناسی حوزه فلسفی عرفانی تهران (آسیب شناسی نظری و عملی)؛
نقش حکمت پژوهان تهران در تأسیس دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی نوین.
ج) تحلیل آراء و اندیشه های حکیم طهران
تبیین وحدت تشکیکی و شخصی وجود؛
استفاده و الهام گیری از آیات و روایات در آراء و اندیشه های فلسفی؛
تفاسیر ناصواب وحدت شخصی وجود از منظر آقاعلی؛
برهان صدیقین به تقریر حکیم مؤسس؛
وجود رابط و رابطی در اندیشه آقاعلی مدرس؛
اقسام حمل از منظر آقای علی مدرس و تأثیر آن در مباحث حکمی؛
ذات و ذاتی در فلسفه و موارد کاربرد آنها؛
آقاعلی مدرس و تبیین اصالت وجود و طرح برخی براهین جدید؛
آقاعلی مدرس و تبیین بساطت وجود و ادله آن؛
سلب تحصیلی فقر ممکنات و نتایج آن؛
تشبیه و تنزیه از منظر حکیم مؤسس؛
معاد جسمانی از دیدگاه حکیم مؤسس.
د) مباحث تطبیقی و مقایسه ای
وجود لابشرط و بشرط لا از نگاه آقاعلی مدرس و آقامحمدرضا قمشه ای؛
مقایسه میان تعلیقات دو حکیم معاصر (سبزواری و زنوزی) بر اسفار؛
رابطه نفس و بدن از منظر حکیم طهران و صدرالمتألهین؛
تصویر معاد جسمانی از منظر حکیم صدرالمتألهین و حکیم طهران؛
وجود رابط و رابطی در اندیشه حکیم سبزواری و سایر اساطین حکمت (ملااسماعیل درب کوشکی، ملااحمد اردکانی، ملامصطفی قمشه ای و ملامحمد جعفر لاهیجی) و نقدهای حکیم مؤسس بر آنها؛
وجود محمولی از منظر کانت و آقاعلی مدرس؛
هلیات بسیطه و مرکبه از منظر حکمای مکتب شیراز (دوانی و سید سند) و حکیم طهران؛
مقایسه میان آراء ملااحمد اردکانی و آقا علی مدرس در تعلیقات اسفار؛
آقاعلی حکیم آغازگر فلسفه تطبیقی؛
وجود رابط، ساختارگرایی و پساساختارگرایی؛
تأثیر آراء حکیم طهران در اندیشه های اصولی محقق اصفهانی و دیگران؛
نقد و بررسی انتقادات مرحوم شیخ محمد صالح مازندرانی بر بدایع الحکم.
ه) بررسی آثار مرحوم حکیم مؤسس
بدایع الحکم
تعلیقات الاسفار (شامل تعلیقه های مفصل بر العله والمعلول و نفس و تعلیقات بر حواشی حکیم سبزواری ملا احمد اردکانی و…)
تعلیقات علی حواشی صدرالمتألهین علی الهیات الشفاء
تعلیقات علی حواشی صدرالمتألهین علی شرح حکمه الاشراق
تعلیقات شرح الهدایه الاثیریه
تعلیقات بر لمعات الهیه
تعلیقه واحده علی الحواشی الجمالیه علی الحواشی الخفریه علی شرح القوشجی علی التجرید
تعلیقات علی حواشی الفیّاض اللاهیجی علی شرح الاشارات
تعلیقات علی حواشی والده علی حواشی الفیّاض اللاهیجی علی شرح القوشجی علی التجرید
تعلیقه علی حاشیه رساله سرّ القدر
رساله تاریخ حکما
تعلیقات شوارق الالهام
تعلیقات الشواهد الربوبیه
رساله فی احکام الوجود والماهیه
رساله حقیقه محمدیه
رساله سبیل الرشاد فی اثبات المعاد
رساله فی مباحث الحمل
رساله فی التوحید
رساله فی الوجود الرابط
رساله وحدت وجود صوفیه
رساله فوائد
تعلیقات بر رساله القواعد الفقهیه میرزا محمد حسن آشتیانی
برخی تقریض ها و بقایای آثار مفقود

چگونگی تدوین و دریافت مقاله
ـ ضروری است خلاصه مقاله حداکثر ۳۰۰ کلمه و اصل مقاله حداکثر ۶۰۰۰ کلمه (۲۰ صفحه ۳۰۰ کلمهای) باشد.
ـ خلاصه مقاله و اصل آن در محیط WORD با فونت Times New roman یا B Lotus تایپ شود.
ـ ضروری است که همراه خلاصه مقاله، شرح حال علمی نویسنده (CV) نیز ضمیمه باشد.
ـ خلاصه مقالات ارسالی و اصل آنها پس از داوری و گزینش جهت ارائه، چاپ و یا هر دو رتبهبندی خواهند شد.
ـ مقالاتی که در این محورها و موارد مرتبط با اندیشه های حکیم طهران باشد، مورد ارزیابی قرار می گیرد.
ـ مضمون مقاله نباید قبلاً در جایی چاپ شده باشد.
ـ خلاصه مقاله حداکثر تا تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۲ و اصل آن تا ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ به دبیرخانه همایش به آدرس الکترونیکی ذیل ارسال گردد:
info@hakim-tehran.com
hamayesh@hekmateislami.com
علاقهمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانند به پایگاه اطلاع رسانی همایش ملی حکیم طهران (www.hakim-tehran.com) و یا به پایگاه اطلاع رسانی مجمع عالی (www.hekmateislami.com) و یا به دبیرخانه همایش ملی واقع در قم، دفتر مجمع عالی حکمت اسلامی مراجعه و یا با شماره ۱۱ـ۳۷۷۵۷۶۱۰ـ۰۲۵ (نمابر۳۷۷۲۱۰۰۴ – ۰۲۵) تماس حاصل نمایند.