مقدمه
بسمه تعالی
مجمععالی حکمتاسلامی در اسفند سال 1384 تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامتبرکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتيد و فضلاي علومعقلي حوزة علمية قم با رهبر معظم انقلاباسلامي حضرت آيتاللهالعظمی خامنهايمدظلهالعالي در زمستان سال 1382 توسط گروهی از اساتيد و نخبگان حکمتاسلامی پس از طي فرآيند ذیل تأسيس گرديد:
- تشكيل جلسات همانديشي در راستاي تحقق منوّيات مقام معظم رهبری؛
- برگزاري جلسات کارشناسی در راستاي بررسي طرحها و چگونگي اجرايي نمودن آن؛
- ديدار با حضرات آيات عظام جوادي آملي، سبحاني و مصباح يزديدامت بركاتهم و بهره گرفتن از رهنمودهاي اين بزرگواران و تقاضاي قرار گرفتن مجمععالي تحت اشراف و نظارت عالي اساتيد معظم؛
- تهية پيشنويس اساسنامه و ارزيابي آن از سوي كارشناسان مختلف.
- تدوين نهايي اساسنامه و تأييد آن از سوي ناظران معظم؛
- تعيين هيئت مؤسس مجمععالي از سوي ناظران معظّم عالي براساس مادة 26 اساسنامه؛
- ديدار هيئت مؤسس با برخي از مراجع معظم تقليد و بهرهگرفتن از رهنمودهاي ارزشمند اين بزرگواران؛
- پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتيد و فضلاي علوم عقلي اسلامی با توجه به شرايط اساسنامه (ماده 16 فصل سوّم)؛
- برگزاري اولين مجمع عمومي و انتخاب اولين هيئت مديره مجمععالي حكمتاسلامي؛
- شروع فعاليتهاي رسمي از اسفند سال 1384.
برنامهها
- راهاندازی گروههای علمی ذیل با حضور اعضای پیوستة مجمععالی؛
- معرفت شناسی
- فلسفههای مضاف که از خرداد 1390 به چند گروه تقسیم شده است؛
– فلسفه
– کلام
– عرفان
– فلسفهعلومانسانی
– فلسفهاخلاق
– فلسفه دین
– فلسفهحقوق
– فلسفة سیاسی (در شرف راهاندازی)
- برگزاری نشستهای علمی در قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگرد؛
- برگزاری کلاسهای آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
- برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علومعقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمتاسلامی؛
- راهاندازی اولین کتابخانه تخصصی علومعقلیاسلامی؛
- راهاندازی واحد مشاورة علمی؛
- انتشار خبرنامة حکمتاسلامی؛
- تصدی بخش فلسفةاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
- اجرای طرح جایگاهشناسی حکمتاسلامی؛
- برگزاری کارگاههای آموزشی و پژوهشی؛
- انتشار کتاب؛
- انجام پروژههای تحقیقاتی؛
- تولید محصولات صوتی و تصویری؛
- راه اندازی پایگاه اطلاعرسانی؛
- همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامههای آموزشی و پژوهشی.
از اولین برنامههایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمععالی حکمتاسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشستهای علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بود. نشستهای علمی که در دو قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسیهای آزاداندیشی، فضای نظریهپردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصة علومعقلیاسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشستها میتوان ذکر کرد.
مجمععالی حکمتاسلامی بر آن است که با برگزاری نشستهای علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیتها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاهها، نقد شبهات و پاسخ علمی آنها بپردازد. نشستهای علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آنها از سوی مجمع عالی حکمتاسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفةاسلامی قرار گرفته است.
امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولیعصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامههایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهلبیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.
مجمععالی حکمتاسلامی از همة اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بزرگوار که دارای اندیشههای نو در موضوعات مرتبط با علومعقلیاسلامی میباشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل میآورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعة اسلامی افزوده شود، انشاءالله.
آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]تأثیر تعصبات مسیحیت بر علم معاصر[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسهای کاملاً علمی برگزار گردیده است.
در خاتمه لازم میدانیم که از همة کسانی که در آمادهسازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.
مجمععالی حکمتاسلامی
تبیین موضوع
استاد پارسانیا: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله رب العالمین و صلی الله علّی سیدنا محمد و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین. سیّما بقیه الله فی الأرضین.
خیرمقدم عرض میکنم به پرفسور راجو، فضلا، اساتید و مهمانان گرامی. از جهتی كه اینجا مجمع عالی حكمتاسلامی است و حكمت نقش اصولی نسبت به علوم دیگر دارد پرداختن به مسئلة ریاضیات و تأثیراتی كه افقهای فراسوی این دانش نسبت به آن دارد مورد علاقة مجمع هست. حتی در علم مدرن هم به نسبت بین فلسفه و ریاضیات توجه شده است؛ در فلسفههای مدرن وقتی كه كانتی یا هیومی باشیم این مسئله در تفسیر ریاضی تأثیرگذار است. وقتی كه فلسفههایی كه متعلق به فرهنگ و جهان واحد هستند این قدر در ریاضیات تأثیر میگذارند فلسفههایی كه از حوزههای تمدنی و فرهنگی مختلف هستند یا ادیان، قلمرو تأثیرگذاریشان در دانشی مثل ریاضی بیشتر خواهد بود. به نظرم، پرداختن به ریاضیات از جهت اینکه خودش را الگوی ناب علمی معرفی میكند و علوم طبیعی در آمیخته شده و علم تجربی خودش را با ریاضیات میداند و علمی جهانی میداند و نیز از جهت نشان دادن ارتباط آن با زمینههای فرهنگی، فلسفی و دینی برای حركتهای علمی جوامع غیرغربی بسیار تعیینكننده و تأثیرگذار است. نظام علمی جهان امروز بهگونهای با مرجعیت علم مدرن افقهای جدیدی را كه در علوم مختلف میتواند داشته باشد احساس میكند كه خفه شده است و نیاز به این داریم كه روزنههایی را به سوی این دانشها متناسب با حوزة فرهنگی، تاریخی، تمدنی و فلسفی خودمان داشته باشیم. از پرفسور راجو میخواهیم که رویکردشان را دربارة ارتباط ریاضیات با حوزههای فلسفی و دیگر حوزههای فرهنگی و دینی بیان کنند. نكتة دیگر را هم اضافه میكنم كه انقلاب اسلامی ایران كه انقلابی فرهنگی و تمدنی است چالش جدی را كه بعد از سه دهه احساس میكند؛ ورود به عرصههای علمی و افقگشایی در علوم مختلف متناسب با حوزة فرهنگیمان است. غیر از اینكه مجمع عالی حكمت به تناسب جایگاه خودش این رویكرد را به این مباحث دارد الآن فضای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی ما هم از این مباحث استقبال میکند و من فكر میكنم كه این نشست بازتابهای خوبی در سطوح مختلف جامعه در سطوح علمی مختلف و حتی در عرصة فرهنگ عمومی خواهد داشت.
نفوذ دیدگاههای متافیزیکی در علم از طریق مفهوم زمان
پروفسور راجو: از اینكه مرا به این جمع و این بحث دعوت كردهاید بسیار تشكر میكنم و امیدوارم كه این جلسه نتیجة خوبی داشته باشد. یکی از دلایلی كه به ایران آمدم این است كه علاوه بر ارائة دانستههایم بر دانستههایم اضافه شود. امروز موضوع صحبتم دربارة ریاضیات و مذهب بهطور خاص عقاید مذهبی مسیحی در غرب بود. بهدلیل اینکه ریاضیات در تمام اجزای علم وجود دارد اگر اعتقادات مذهبی وارد ریاضیات شده باشد در تمام اجزای علم تأثیر میگذارد. در نگاههای پستمدرن ادعا میشود كه بسیاری از مسائل تحت تأثیر مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بهصورت عام و كلی قرار میگیرد. ولی بحث من خیلی مشخص و در مورد مسئلهای خیلی جزئی است و عام نیست و در مورد تأثیر عقاید مذهبی بر ریاضیات و بهطوركلی بر علم است. اول میخواهم بگویم كه این تأثیر چگونه شكل گرفته است و دومین نكته اینكه اگر قرار باشد تغییری اتفاق بیفتد از چه طریقی خواهد بود و پیامدهای آن تغییر را بگوییم. این مسئله ابعاد خیلی گستردهای دارد؛ ولی سعی میكنم برخی جنبههایش را با مثال مطرح كنم.
یكی از مباحثی كه راه نفوذ دیدگاههای متافیزیكی در بحثهای علمی بوده از طریق مفهوم بینهایت است. راه نفوذ دوم از طریق مفهوم زمان است كه دیدگاههای متافیزیكی از طریق برداشتهایی كه دربارة زمان وجود دارد به مفاهیم علمی رخنه میکنند. این مباحث بهطور تفصیلی در كتابم كه با عنوان یازده برداشت از زمان است به تفصیل بحث شده است.
برای شروع میخواهم به دیدگاههای استفان هاوکینگ بپردازم و دیدگاههایی كه در مورد Singularity كه به معنی نقطة واحد و تا حدودی به معنی وحدت است كه در آن نقطه قوانین فیزیك اثر خود را از دست میدهند و از نظر هاوکینگ آنجا میتواند نقطة شروع زمان باشد. ایشان در كتابشان _كه كتاب معروفی دارند بهعنوان اولین كتابشان شناخته میشود اما نه در آن كتاب، در كتابی كه دانشگاه كمبریج چاپ کرده است_ در سال 1973 ایدة اصلی كه مطرح میكنند این است که آغاز خلقت در لحظهای بوده است و در آن لحظه، قوانین فیزیكی عمل نمیكردند و آن لحظة واحد لحظة آغاز خلقت بوده است. و از طرفی اگر ما به قوانین فیزیكی كه بر كلمة قانون تأكید دارم با قوانین فیزیكی میتوان اثبات كرد كه خلقت در آن یك لحظه اتفاق افتاده است. این البته شباهت زیادی به الهیات آكویناس دارد كه بر این اساس بنا شده است كه خداوند در یك لحظه خلقت را ایجاد كرده است و بعد ادامة جهان خلقت و گرداندن جهان خلقت بر عهدة قوانین فیزیك است. این باعث ایجاد بحثی بین دو دیدگاه شده است. یكی در مورد خلقتی دفعی كه در یك زمان اتفاق افتاده است و بقیة ادارة جهان خلقت بهعهدة قوانین فیزیكی گذاشته شده است و خدا از صحنة هدایت خلقت كنار رفته است. نگاه دوم این است كه معتقد به دخالت بالضروره است كه هر زمان كه لازم باشد خداوند در كنترل جهان دخالت میكند. این بحث بهدلیل ارتباطی كه بین كلیسا و منابع قدرت ایجاد شد به نفع دیدگاه اول تمام شد. در جهان مسیحیت خداوند قوانین را خلق كرده است و دیگر دخالتی در ادارة جهان خلقت نمیكند. بر این اساس اگر به نظریة هاوکینگ كه خلقت در لحظة واحد انجام شده است دقت كنیم كه امروزه ارائه میشود تعبیری كه از آن میشود این است كه علم امروزی مؤید دیدگاه مسیحیت است و دیدگاه اسلام را دربارة خلقت رد میكند.
اشکال
دربارة این مسئله از چند جهت سؤال مطرح است. اولین سطحی كه میتوان این دیدگاه را مورد سؤال قرار داد در سطح ریاضیات است که باید پیشفرضهایی كه در مورد این دیدگاهها وجود دارد را مورد سؤال قرار داد. پیشفرضهایی كه هاوکینگ به آنها رجوع میكند همان پیشفرضهایی است كه آگوستین در زمانی كه كلیسا و قدرت به هم نزدیك شدند در دفاع از این دیدگاه ارائه کرد. این پیشفرض كه اسمش را شرط تركیب زمانی میگذارند معتقد به دیدگاه حلقوی بودن زمان است كه میتواند به نقطة آغازی برگردد كه میتوان هر اتفاقی كه افتاده است از آن شروع كرد و به زمان گذشته برگشت. دیدگاهی كه آگوستین برایناساس ارائه میكرد این است كه جهان خلقت خودش را تكرار میكند و از نقطة شروعی، دوباره به همان نقطه برمیگردد و این تكرار ادامه دارد. البته چنین دیدگاهی كه تكرار بهصورت جبری است با مفهوم ارادة آزاد تطبیق ندارد و بر این اساس آن را رد میكند. و این دیدگاه با دیدگاه مسیحیت قبل از آگوستین تطبیق ندارد. در دیدگاه قبلی به شبهبازگشتی معتقد بودند و به بازگشت كامل در یك زمان حلقوی اعتقاد نداشتند. شواهد این امر در سایت من هست كه جزئیاتش در آنجا مطرح شده است. بر این دیدگاه آگوستین و دیدگاه هاوکینگ که در زمان جدید ارائه میدهد اشكال وارد است و شاید به همین دلیل بود كه استفان هاوکینگ در ارتباطات شخصی كه با ایشان داشتم تا حدی از این موضع عقبنشینی كردند.
در مورد نقطة واحد هم مسئلهای که مطرح است این است كه آن وحدت به مفهوم بینهایت متصف است. سؤالی كه اینجا مطرح میكنم این است كه چرا باید ابتدا و انتهای خلقت را به نقطة واحدی متصل دانست و به آن نسبت داد. به نظر من، خود مفهوم بینهایت بهدلیل برداشتهای ناصحیحی از ریاضیات مطرح میشود و وارد ریاضی شده است. من یك نوع جایگزین برای ریاضیات و آموزش ریاضیات ارائه دادهام كه در آن، مفهوم بینهایت جایگاه مهمی ندارد. مسئلة خلقت و چگونگی شروع خلقت و آفرینش جهان موضوع بحث من نیست؛ ولی اصل مسئلهای كه دارم این است كه مفاهیمی كه ریشه در دیدگاههای فرهنگی مذهبی دارند چگونه در جریان آموزش ریاضی تحمیل میشوند. در جلسة امروز هم بحث كردیم كه زمانی كه مفاهیمی مثل بینهایت وارد بحث ریاضی میشوند ریاضیات را به مفاهیم ماوراء طبیعی و دور از دسترس نسبت میدهند كه در دسترس كسانی كه این را انجام میدهند نیست و این ابزاری میشود برای اینكه منابع خاصی را به عنوان منابع دانش و منابع حقیقت غایی در نظر بگیریم و لازم باشد كه به آنها مراجعه شود كه این منابع هم عموماً منابع غربی هستند.
روش متافیزیکی نیوتن برای قطعیت بخشیدن به ریاضیات
مسئلة دیگری را مطرح میکنم دربارة اینكه دیدگاههای مربوط به الهیات مسیحی وارد علم شده است مسئله قوانین فیزیكی است. در مورد تاریخ علم و بهطور خاص، فیزیك پذیرفته شده است كه شروعش بهصورت علمی از قوانین فیزیك نیوتن است. سؤال من این است كه چرا اینها را قانون (law) مینامند. خود این اسمگذاری را مورد سؤال قرار میدهم. در نوشتههای نیوتون این بود كه به جای استفاده از كلماتی مثل فرضیه یا نظریه از كلمة قانون استفاده میكند و معتقد بوده است كه چون دسترسی به منبع الهی علم پیدا كرده اینها چیزهایی است كه در مورد چگونگی خلقت و گردش نظام آفرینش به او وحی میشود. برای همین اسم آنها را قانون گذاشت بهعنوان حقایق قطعی و نهایی كه به او الهام شده است. قبل از اینكه بیشتر به قضیة قانون بپردازم میخواهم مسئلة دیگری را مطرح كنم كه دربارة مفاهیمی در مورد زمان است و این مفاهیم هم برداشتهایی كه نیوتن داشته است از اینجا شروع میشده است كه میگفتند كتاب مقدس، كلام خدا و طبیعت، عملی است كه خدا انجام داده است و چیزی كه ساخته است. و ادعا كرده است كه چون قوانین، اصولی قطعی و نهایی و حقایق قطعی هستند باید به زبانی كه منعكسكنندة حقیقت قطعی هستند نوشته و ثبت شود و زبانی كه برای ثبت قطعی آن حقایق لازم است را ریاضی معرفی كردند و از آنجا كه اعتقاد به قطعی بودن و حقیقت غایی بودن ریاضی داشت خیلی از مفاهیم ریاضی و حساب را كه آن موقع از طریق هند وارد اروپا شده بودند را به شكلی كه خودش میخواست تعبیر میكرد و به همین دلیل نتوانست خیلی از جنبههای آن را درست درك كند. قانون اول نیوتن این است كه اگر بر شیئی نیرویی وارد نشود همواره در آن حالت حركتی خود چه سكون باشد و چه حركت، میماند و تغییری نمیكند مگر اینكه نیروی جدیدی وارد شود. و این مفهوم حركت ثابت، چیزی كه همراهش این است كه در زمان ثابت در واحد زمانی، مسافت ثابتی طی میشود ولی در این فرضی كه ایجاد میشود مفهوم فاصله را میتوان سنجید و حس كرد؛ ولی آنچه كه نیوتن بهعنوان فواصل زمانی ثابت مطرح میكند چیست؟ در قانون دومش مفهوم نیرو را با استفاده از زمان و تكیه بر زمان ارائه میكند و سعیش بر این بود كه قوانینی كه خدشهای بر آنها وارد نشود و حقیقت نهایی را بهطور قطعی و یقینی ارائه كند شكل دهد و بهعنوان قانون و چیزی كه از طرف خدا به او داده شده است در اختیار دیگران قرار دهد. و ادعای خودش هم این است كه ریاضیات را كه دیگران قادر نبودند بهطور قطعی و یقینی بهعنوان حقیقت بسیار دقیق مطرح كنند او شكل نهایی حقیقت را به آن داده است و به آن صورت شكل داده است. راهی هم كه برای قطعیت بخشیدن به مفهوم زمان انتخاب كرده است این بود كه آن را با مفاهیم متافیزیك ارتباط دهد. و با این هدف، این نكته را مطرح میكند كه زمان قطعی و زمانی كه براساس ریاضی تعریف میشود بدون در نظر گرفتن مفهوم دیگری و واقعیت قابل تجربهای به حركت خودش ادامه میدهد. و این هم از اینجا واضح است كه جنبة متافیزیكی به او داده است؛ چون آن را از تمام وقایع بیرونی منفصل كرده است و این راهی بود كه برای قطعیت بخشیدن به ریاضیات انتخاب كرده بود یعنی ارتباط با متافیزیك. فیزیك نیوتنی برای همین با شكست روبهرو شد و نتوانست به راه خودش ادامه دهد و قانون نسبیت جایگزین آن شد. در قانون نسبیت، زمان براساس سرعت ثابت نور تعریف شد.
اگر ما طبیعت این قوانین فیزیكی را عوض كنیم باید در مفهوم علّیت تغییر ایجاد شود با تغییر نگاهی كه در آن ایجاد میشود. و شما كه به هیوم اشاره كردید دیدگاههای هیوم از غزالی گرفته شده است و غزالی هم مفهوم علّیت را در شكل خیلی تندرو آن رد میكند. البته نظر غزالی هم آنچنان مهم نیست؛ چون اگر بخواهیم دیدگاهی كه در مورد خلقت هر لحظه و پیوسته در اسلام وجود دارد را بپذیریم باید نگاه خیلی تند دربارة علّیت را كنار بگذاریم وگرنه با پذیرفتن شكل تندرو علّیت، خلقت لحظهبهلحظه معنی پیدا نمیكند. مثلاً این مفهوم كه خدا را خواب فرانمیگیرد به دیدگاه خلقت دائم لحظهبهلحظه مربوط است كه خودش برمیگردد به مفهوم خلاقیت و اثربخشی لحظهبهلحظه و تغییراتی كه هر لحظه و هر زمان اتفاق میافتد و و میتوان همین دیدگاه را در علم نیز وارد كرد. بحث من در فیزیك این است كه اگر علّیت را در شكل خیلی تند و قطعی، قطع كنیم فضای بیشتری برای خلاقیت باز میشود و در نظریههای فیزیكی كه علّیت را به شكل تند آن نپذیرند فضای بیشتری برای دیدگاههایی كه معطوف به خلاقیت هستند باز میشود. و این را در جزئیات ریاضی با استفاده از معادلات دیفرانسیل كاربردی در مقالهای كه دربارة سفر زمانی و حركت در زمان در سایتم نوشتهام و به تفصیل در آنجا بحث كردهام و بر این اساس ضروری است كه دیدگاههای متافیزیكی كه به آن اشاره كردم از علم كنار بگذاریم تا بتوانیم علم بهتری را بهدست بیاوریم. در مورد اینكه چگونه میتوان این كار را هم در ریاضیات و هم در فیزیك انجام داد معتقد هستم كه در هر دو باید این كار انجام شود و دیدگاههای متافیزیكی الهیات مسیحی را از حیطة این علوم یا آن چیزی كه حالا ایشان اشاره نكردند اما بهعنوان مسیحیت رسمی از آن تعبیر میكنند را باید از علم خارج كرد. و البته این نوع نگاه برای فناوری و صنایع هم پیامدهایی در سطح گسترده خواهد داشت. مثلاً ابتداییترین كاری كه در مورد حركت فضاپیماها انجام میدهند این است كه وقتی در فضا حركت میكنند تغییرات سرعتیشان را به دقت محاسبه كردهاند كه با استفاده از قوانین نیوتنی قابل محاسبه نبود و هر چند در عمل تأثیر زیادی بر خود فضاپیماها ندارد ولی توانستند با استفاده از نگاه جایگزین چیزی كه با استفاده از نگاه قبلی و با ریاضیات صوری معمول قابل محاسبه نبود را بتوانند محاسبه كنند. و این تغییر دیدگاه دربارة ریاضیات، پیامدهای دیگری را در سطح تكنولوژی در سطح گستردهتر دارد.
معیار علم صحیح و ناصحیح
مسئلة دیگری که مطرح است این است که معیار علم صحیح و ناصحیح چیست؟ آیا علم درست و نادرست را باید با استفاده از بحث، استدلال و آزمایش بهدست آورد یا با تكیه بر منابع تأییدی كه در غرب وجود دارد؟ راه رایجی كه برای تأیید یافتههای علمی و دیدگاههای علمی وجود دارد منابع غربی هستند كه شكل مهم آن، چاپ آثار و مقالات در مجلاتی است كه غرب چاپ میکند. البته این دیدگاهی كه میگویم بهدلیل این نیست كه خودم در آنجا چیزی ندارم. خودم هم در این مجلات مطالب زیادی نوشتهام ولی نباید آنها را معیار تأیید یا رد دیدگاههای علمی و صحت یا نادرستی آنها دانست و باید بررسی کرده که كدام دیدگاه و چقدر حلكنندة مشكلات خودمان است براساس بحث و منطقی كه خودمان داریم. این فرآیند ارزشگذاری علم و فعالیتهای علمی را باید تغییر دهیم؛ چون اگر این فرآیندی كه تكیه بر منابع غربی میكنند همچنان ادامه داشته باشد نمیتوانیم علمی كه از منابع خودمان هست را بهدست بیاوریم و بنابراین این فرآیند را باید از تكیه بر منابع آنها تغییر دهیم به روش بحث و نگاه به اینكه این در محیط خودمان چه اثرگذاریای دارد.
رابطة اعتقاد به علیّت با پیشرفت علمی
نكتة دیگر كه قبل از پایان بحث میخواهم به آن بپردازم بحثی است كه در روزنامة گاردین انگلیس در حدود یك سال پیش شد و شروعش هم سؤالی بود كه این روزنامه مطرح كرده بود. نكتة جالب این است كه سؤالی كه روزنامه مطرح كرد دربارة ارتباط پیشرفت علمی با مذهب بهطور كلی یا ارتباط پیشرفت علمی با مسیحیت نبود. سؤالشان بهطور خاص این بود كه ارتباط پیشرفت علمی یا عقبماندگی علمی با اسلام چیست؟ یكی از پاسخ این بود كه چون اسلام از زمان غزالی به علّیت به آن شكلی كه مطرح كردند اعتقاد ندارد این عدم اعتقاد به علّیت باعث عقبماندگی علمی شد. درحالیكه علّیت نه تنها جزء اصلی علم نیست؛ بلكه مانع و مشكلساز هم هست. و از طرفی علّیت یكی از اصولی است كه از طریق دیدگاههای مذهبی وارد شده است نه اینكه جزء ضروری علم باشد. سؤال كلیتری كه میتوان مطرح كرد این است كه آیا عقبماندگی بوده است؟ و اگر بوده در چه زمانی بوده است؟ زیرا بعد از غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی و غیاثالدین جمشید بودند كه مدتهای طولانی بعد از غزالی بودند و پس از این زمان همچنان فعالیت علمی وجود داشته است و اگر بخواهیم بگوییم عقبماندگیای هست شروعش از زمان غزالی نبوده است و نتیجهاش این است كه رد علّیت باعث این عقبماندگی نیست. ولی چیزی كه در پس این دیدگاه است این است كه به دلایل سیاسی و قدرت و سلطه، تاریخ علم بهویژه در زمان جنگهای صلیبی عوض شد.
رابطة عدم اعتقاد به علیّت با اعتقاد به خلقت
دکتر فنایی اشکوری: آیا عدم اعتقاد به علّیت با اعتقاد به خلقت در تضاد است؟
پروفسور راجو: نه نظر من این نبوده است. خلقت لحظهای منظورم بود. دربارة علّیت و خلقت باید توضیحی بدهم. دو نوع علّیت را باید از هم تفكیك كنیم. یكی علّیت در زندگی روزمره است كه مثل برداشتن یك شیء كه خود شخص علت برداشتن است. مشكلی با این علیت نیست. اگر با قوانین فیزیكی كه تحت عنوان قانون مطرح میشود بخواهیم استدلال كنیم وضعیت فعلیای كه در جهان خلقت هست، گذشته و آیندهاش را مشخص میكند و تعیین كننده وضعیت گذشته و آینده است. ولی اگر این را كه دیدگاه فیزیك نیوتنی است اصلاح كنیم نتیجهای كه حاصل میشود این است كه فقط زمان گذشته میتواند وضعیت آینده را را تعیین كند. و عكس این رابطه درست نیست. نوع دوم علّیت كه گفتم از نوع تندرو آن است اگر بپذیریم جایی برای خلاقیت باقی نمیگذارد و رد آن راه را برای خلاقیت باز میكند و براساس آن میتوانیم از خلاقیت دفاع كنیم.
دکتر فنایی اشکوری: در فلسفة غزالی، نوع تندروی القای علّیت كه به شدت بر رابطة علّی و معلولی تكیه میكند رد شده بود. فلاسفة متأخر مثل ملاصدرا این را به این شكل پاسخ دادند كه حتی با پذیرش رابطة علّی و معلولی خیلی نزدیك، قطعی و شدید نیز خدشهای به قدرت خداوندی وارد نمیشود؛ چون همة رابطة علّی و معلولی نیز آفریدة خدا است.
پروفسور راجو: تا جایی كه من میدانم اعتقاد به چیزی تحت عنوان قانون عملاً نمیتواند در كنار دخالت بالضروره قرار بگیرد. درحالیكه در اسلام، دخالت از طرف خدا، دخالت بالضروره، پذیرفته شده است. اگر این برداشت از نظر شما درست نیست توضیح بدهید.
دکتر فنایی اشکوری: با وجود در نظر گرفتن ارتباطی كه بین پذیرش قانون و دخالت خداوندی مطرح كردید در قرآن بهطور صریح گفته شده است كه خدا ممكن است که گاهی بهطور مستقیم در بعضی امور اثر بگذارد؛ اما بهطور معمول، ارادة خداوندی از طریق اسبابی اعمال میشود.
پروفسور راجو: آیا امکان دارد كه خدا از طریق خود انسان در امور دخالت کند؟ اگر این دخالت از طریق محاسبه و اعمال قدرت فرد باشد این كار را ماشین هم میتواند انجام دهد. اگر این كار توسط ماشین را دخالت از طریق اسباب در نظر بگیریم دیگر جایگاه قدرت خداوندی كجا است؟
دکتر اسحاق طاهری: فکر میکنم نظر ایشان این است كه متكمل كردن آفرینش و تبیین ضوابط سنن الهی كه در آفرینش است از طریق فرمولهایی كه متمكن هستند و در پایة عدد محدود بیان میشوند امر درستی نیست و انسان را در تنگنا قرار میدهد. درست هم هست اتفاقاً. از زمان دكارت به این طرف.
پروفسور راجو: بله.
دکتر فنایی اشکوری: در خلقت دو محدوده را میتوان تصور كرد. یكی در محدودة طبیعی این قوانین مسلط هستند ولی این تنها محدودة جهان آفرینش نیست فراتر از اینها هم قوانینی عمل میكنند كه این باعث میشود وجود آن قوانین در تضاد با قدرت و دخالت خداوندی قرار نگیرد.
پروفسور راجو: سؤال من این است كه در محدودة اول كه محدودة كوچكتری است و قوانین مسلط هستند آیا میتوانید براساس این قوانین این را محاسبه كنید كه آیا من پرتقال را برخواهم داشت یا نه؟
دکتر فنایی اشکوری: من از همة قوانین طبیعت مطلع نیستم.
پروفسور راجو: من چون تخصص در زمینة مباحث دینی الهیات اسلامی ندارم این سؤال را از شما میپرسم كه در کجا اشاره به كلمة قانون شده است؟ دوباره به مفهوم مكانیكی اشاره میكنم که اگر در حد كلی باشد و به آن علت مكانیكی نرسد بهعنوان سنت قابل پذیرش است. ولی چیزی كه بهعنوان قانون در مورد آن صحبت میكنم قوانینی است كه به قوانین مكانیكی تبدیل شده است و در آن حد كلیت، بهعنوان سنت الهی میپذیرم.
استاد پارسانیا: علّیتی را كه غزالی و فلاسفة اسلامی بیان میكنند مناط احتیاج معلول به علت و اصلاً مفهوم علّیت از كجا اخذ میشود، این بحث وسیعی است كه در این بحثی كه اینجا مطرح شد تعیینكننده است. حدوث، مناط یك تحلیل عقلی است كه روی موجود مینشیند كه با یك نگاه پدیدارشناختی نسبت به خود اندیشه یا مناط یك چیز عمیقتر حتی از این دو است. حوزة حكمت متعالیه كه در بخشی از جهان اسلام و ایران فعال است این فعالیت مستمر خداوند با حداكثریترین نگاه به علّیت تبیین شده است. چون شما بحث علّیت مدرن و علّیت تجربی را تفسیر حداكثری از علّیت گرفتید. در اینجا نگاهی به علّیت وجود دارد كه بیشتر از این، حداكثری هست و آن را با خلق مدام و دخالت مستمر خداوند تبیین میكنند. بهنظرم، اگر معنایی را كه در حوزة حكمت اسلامی از علّیت وجود دارد در نظر بگیریم نگاه غزالی و نیوتن؛ بیشتر از نگاه دیالکتیک نزدیک هستند. عادتالله كه آنها بیان میكنند خیلی همافق است با علّیتی كه در اندیشة نیوتن یا هیوم است. تفسیری كه از علّیت حتی در حوزة علوم اسلامی فردی مثل ابنخلدون دارد باعث شده است كه قرائت مدرن از او خیلی راحت انجام شود. به همین دلیل كسانی كه از افق مدرن علم و علّیت نگاه میكنند میتوانند با ابنخلدون یا غزالی گفتوگو داشته باشند؛ اما با فارابی، ابنسینا و صدرا نمیتوانند گفتوگو داشته باشند. فهم آنچه كه اینجا میگویند هم برای آنها دشوار است. بهترین تبیین بحث خلق مدام و حدوث مستمر عالم را در حكمت متعالیه داریم كه با نگاه حداكثری نسبت به علّیت است.
پروفسور راجو: محدودة بحث من علومتجربی به صورتی که امروزه فهمیده میشود است. بحث من معطوف به این محدوده است كه در محدودة علوم طبیعی امروزی رابطة علّی چطور تعریف میشود. در این محدوده اگر نگاه كنید آن نگاهی كه نیوتن دارد نه تنها اشتباه است بلكه در خیلی از زمینهها بیمعنی است. یك مثال میزنم؛ مقداری آب روی میز میریزم. این آب را نمیتوان به ظرف برگرداند. چیزی كه من مشاهده میكنم این است كه پدیدهها در دنیا بازگشتپذیر نیستند. اما قوانین فیزیك نیوتنی میگویند كه این بازگشتپذیری وجود دارد. دو راه حل وجود دارد: یكی اینكه خیلی راحت بپذیریم كه قوانین فیزیك نیوتنی درست نیستند و راه دیگر این است كه توضیحی برایش بیاوریم كه این قوانین درست هستند؛ اما یكی از پارادوكسهای ترمودینامیك است. و معمولاً در همة كتب به همین شكل به قضیه نگاه میكنند. بحث من این است كه چیزهایی را كه بهعنوان قوانین فیزیكی میشناسیم باید طوری تعبیر كنیم و با آن مواجه شویم كه با استفاده از مشاهدة ساده و تعابیر راحت، قابل حل باشد. چیزی كه من سعی كردم نشان بدهم این است كه اگر آن دیدگاه كه یكسری قوانین تحت عنوان قانون با استفاده از معادلات ریاضی نوشته شدهاند را بپذیریم. تغییر اینها میتواند علم را هم تغییر دهد و امكان تغییر اینها هم وجود دارد. در این محدوده است كه رد كردن علّیت به پذیرش ایدة خلاقیت یا خلق مداوم میانجامد.
توسعه در مفهوم علیّت
دکتر عباسی: توضیحاتی را دربارة تفاوت سیستمهای ترمودینامیكی با سیستمهای مكانیكی عرض خواهم كرد. دربارة مثال اخیرتان باید گفت که در قوانین مکانیکی نیوتنی بازگشت آن مشكلی ندارد اگر به ذرهای ضربه بزنید و به آن نقطة اتاق برود دوباره میتوانید ضربه بزنید و به این طرف اتاق برگردد، بسیار عادی و عرفی است و مشكلی هم ندارد. ولی سیستمهای ترمودینامیكی ویژگیهای خاص خودشان را دارند كه با روال طبیعی برگشتناپذیر هستند. مثلاً اگر كپسول گازی را در گوشة اتاق قرار دهید كه شروع به انتشار كند بهصورت تدریجی در مجموعه منتشر میشود تا به یك همنواختی میرسد. این سیستم برگشتناپذیر است به این معنا كه در روال طبیعی عالم با نیروی طبیعی برنمیگردد مگر اینكه نیروی عكسی اعمال شود. برگشتناپذیری به این معنا در سیستمهای ترمودینامیكی به این دلیل است كه ما در عالم بهطور طبیعی نیروهای بازگرداننده نداریم. این، دلالتی بر بازگشتناپذیری علّیتی ندارد. آنچه كه به نام علّیت امروز در دانش جدید و فیزیك جدید مطرح میشود در فلسفه و متافیزیك بهعنوان فاعلّیت طبیعی از آن یاد میشود. ولی علّیت در متافیزیك و فلسفه، منحصر در فاعلّیت طبیعی نیست. فاعلّیتهای با اختیار و علتهای مختار، مشمول فاعلّیت بالطبع نیستند. اینكه چرا من الآن میتوانم تصمیم بگیرم و شما نمیتوانید پیشبینی كنید به این دلیل است كه فاعلّیت بالاختیار ایشان مشمول قوانین فاعلّیت بالطبع نیست. ولی ایشان هر تصمیمی كه بگیرد علّیت است و این توسعهای در معنای علّیت است كه امثال غزالی و اشاعره از فهمش خیلی دور بودند. حد تصور امثال غزالی از علّیت در حد occasionalism است كه در غرب جریان دارد. اما آنچه كه در فلسفة اسلامی و در كلام اصیل اسلامی وجود دارد توسعهای از علّیت است كه منافاتی با فاعلهای بالإختیار و در رأس آن، فاعلّیت خداوند ندارد. لذا ضرورت علّی در حد مكانیكی كه امثال «لاپلاس و نیوتن» مطرح میكردند را ما هم قبول نداریم. تصور آنها این بود كه اگر ما گذشتة جهان را بدانیم آیندة جهان را با قطعیت پیشبینی میكنیم. و این را Determinism میگفتند. منظورشان از گذشتة جهان هم تمام فاعلهای بالطبع علتهای مادی بود. آنچه كه دكتر فنایی اشاره كردند كه فاعلّیت دایرهاش اوسع است و علتها وسیعتر از علت مادی هستند به این معنا است كه گذشتة جهان را اگر فقط علتهای طبیعی بدانیم نمیتوانیم آیندة جهان را پیشبینی كنیم. چون نقش فاعلهای مختار و از جمله ارادة الهی را درنظر نمیگیرند. این معنا از determinism لاپلاسی را ما هم قبول نداریم؛ اما دترمینیزم به معنای ضرورت علّی به این معنا كه هیچ پدیدهای بدون علت رخ نمیدهد امری عقلانی است و این مفهوم از علّیت قابل انكار نیست.
پروفسور راجو: من مفهوم علّیت به این معنی كه اراده بر چیزی تأثیر بگذارد را رد نمیكنم و میخواهم آن را وارد مباحث كنم. این مفهوم از علّیت كه در فیزیك از آن بحث میشود مفهوم خاصی است ولی مفهومی كه شما در مورد آن صحبت میكنید مفهوم متفاوتی است. این را رد میكنم كه این نوع علیتی که رد میکنند این است که حركت این رابطه علّی فقط از گذشته به آینده است. من علّیت را به معنی تأثیر اراده رد نمیكنم.
چند نكتة دیگر هم هست كه میخواهم به آن بپردازم. نکته اوّل در مورد ترمودینامیك است. اگر Determinism «لاپلاس» یا «نیوتن» را بپذیریم گازی كه از منشأ خودش منتشر میشود باید قابل برگرداندن باشد. قضیة بازگشت و تكرار «پوآن کاره» این را تأكید میکند كه با پذیرش دیدگاه «نیوتنی و لاپلاسی» باید این برگشت با همین نیروهای موجود امكانپذیر باشد. ولی اگر این تغییر را ایجاد كنیم و با استفاده از دیفرانسیل كاربردی این تغییر را در برداشتی كه نسبت به قوانین ریاضی وجود دارد اعمال كنیم دیگر نیازی به اینكه آن قضیه قطعی و پذیرفتنی باشد نداریم و با استفاده از دیفرانسیل كاربردی خود مسائل دینامیك بازگشتناپذیر میشوند و ترمودینامیك هم به تبع آن باید بازگشتناپذیر در نظر گرفته شود. آن نگاه Occasional هم كه اشاره كردید همان چیزی بود كه غزالی میخواست به مخالفین خود نسبت دهد. نه اینكه ادعایی باشد كه خودش مطرح كرده باشد. و البته در مورد Determinism لاپلاس قابل پذیرش نیست.
دکتر عباسی: من گفتم راجع به عدم بازگشتپذیری سیستمهای ترمودینامیكی به این معنا كه در سیستمهای گازی و سیستمهای مایع به دلیل روال طبیعی برخوردهایی كه در ملكولها وجود دارد روالی كه امروز در عالم هست باعث میشود این برخوردها بهصورت Random و آماری انجام شود كه بهتدریج منتشر میشود. بازگشت در اینها معنا ندارد؛ اما به معنای برهان عقلی اشكال ندارد كه این گازها دوباره جمع شوند مثل فیلمی كه صحنه را برگردانید، اگر نیرویی قابل اعمال باشد. آن نیرو در عالم نیست؛ ولی اگر بتوانیم اعمال كنیم میتوانیم این كار را بكنیم كه همة گاز پراكنده در این اتاق را دوباره در آن كپسول جمع کنیم. چنانكه ما این كار را در سیستمهای جداكننده انجام میدهیم. نیتروژن اینجا را جدا میكنیم. این ادقّ دلیل است برای اینکه این كار شدنی است و محال عقلی نیست؛ ولی نیروی اضافه لازم دارد.
پروفسور راجو: این نكته در صورتی صحیح است كه ما تكنولوژی مثل یخچال یا همان جداكنندهها را در نظر بگیریم كه انرژی برای جمعكردن آن وارد میشود. اما بحث من این است كه پارادوكسی كه در مورد آن صحبت میكنیم پارادوكس بازگشتناپذیری در شرایط طبیعی است و با پذیرش لاپلاس و نیوتن..
دکتر عباسی: به هیچ وجه با برگشتناپذیری در علّیت منافات ندارد.
اشکال مفهوم بینهایت در ریاضیات
دکتر فنایی اشکوری: در ریاضیات، چه اشکالی به مفهوم بینهایت وارد است و چرا پیشنهاد میكنید كه باید این را از ریاضیات کنار گذاشت؟
پروفسور راجو: من نگفتم كه باید مفهوم بینهایت را از ریاضی خارج كرد. منظورم این بود كه امروزه، مفهوم بینهایت با استفاده از پیشفرضهای خاصی وارد میشود و منظورم، شكل پیشفرضها است. این مفهوم ورودش به مباحث طوری است كه حتی وارد سادهترین مطالب و مباحث هم میشود. برای همین حتی اگر به عدد دو بخواهم اشاره و تعریف كنم باید این کار با استفاده از اگزیمهای پیانو باشد و در توجیه آن مباحث باشد و در تنظیم آنها برداشتی از بینهایت تعبیه شده است كه برای تعریف مفاهیمی حتی مثل دو باید آنها را بپذیریم. توابع منطقی را كه گفتم در مورد آن صحبت میكنم از این نتیجه میگیرم كه مفهوم بینهایت هم مفهوم واحدی كه در اگزیمهای پیانو آمده، نیست. تعابیر مختلفی میتوان از مفهوم بینهایت هم داشت.
یكی از حضار: ارتباط این برداشت از این توابع منطقی یا اعداد منطقی با الهیات یا ماوراءالطبیعه چیست؟
پروفسور راجو: این نوع برداشت خاص از بین همة تعاریفی كه میتوان از بینهایت داد ریشه در برداشتی از متافیزیك و خلقت دارد. از مفهوم بینهایت میتوان برداشت دیگری را ارائه كرد كه به این ترتیب پیش نرود و این مشكل پیش نیاید.
یكی از حضار: ایشان بحث خلقت را رد نمیكنند و میگویند که مسیحیت براساس برخی قوانین فیزیكی تعریفشده (نیوتنی را لاپلاس یا پاسكال) خلق را تعریف كرده است؛ از جمله Singularity را، جهان در یك زمان خلق شد و بعد از آن، خدا به خلقتش کاری نداشت و بقیة راه با قوانین فیزیك بود و اتوماتیك این را برمیدارم میگذارم و خدا نقشی ندارد این از چه طریقی به اینجا میرسد؟ میگویند که قوانین فیزیكی و تعریف Infinitive و بینهایت نتایجش به برخی قوانین فیزیكی میرسد، براساس اینها كه پیشنیازشان است. در نتیجه به اینجا میرسد که هاوکینگ ثابت میكند كه خدا دنیا را در یک لحظه خلق میکند و دیگر کاری ندارد و بقیة راه را قوانین فیزیكی ادامه میدهد كه به آن نیچر میگویند. ایشان میگوید که من نشان میدهم كه تعریف Infinitive غلط است. و بر اساس آن غلط بودن به قانونی میرسید كه این قانون به Singularity میرسد كه جهان در یك لحظه خلق شد. میگوید ادعایی كه من میكنم و روابطی كه نشان میدهم كه در كتابم هست اگر آن روابط را استفاده كنید تعریف دیگری از بینهایت پیدا میكنید كه آن بینهایت به خلق مداوم خلقت میرسد. یعنی بهصورت لحظهای نیست و دائم اتفاق میافتد.
پروفسور راجو: كاردكرد دیگری هم كه این نوع تكیه بر مفاهیمی مثل بینهایت با این تعبیر خاص دارد این است كه باعث میشود ریاضیات را به پدیدة سختی تبدیل كند كه قابل درك برای كسی نباشد. چیزی كه خود این مسئله در پی دارد این است كه عدة خاصی كه فقط بهعنوان ریاضیدان شناخته میشوند و ارتباطی با علم غربی پیدا میكنند منبع تأیید یا رد دیدگاههای علمی میشوند.
دکتر عباسی: یك اشكال دارم. در ریاضیات دو نوع بینهایت داریم. یك بینهایت است كه سلسلة اعداد، بینهایت بهسمت بزرگ است. این قبل از امثال نیوتن و لایبنیتز شناخته شده بوده و به آن بینهایت لایقفی میگفتند. اینكه در دورة جدید، لایبنیتز و نیوتن در مسئلة مشتق و حد مطرح كردند که بینهایت بهسمت ریز است كه كسرتان را به سمت صفر میل میدهید، كه این به سمت بینهایت رفتن نكتة جدیدی است كه در دنیای جدید و در مشتق و انتگرال مطرح شده است. اما هر دو اینها در یك حقیقت اشتراك دارند به این معنا كه پدیدهای را بینهایت بهطور تسلسلی تكرار كنیم چه بهسمت بزرگ و چه بهسمت كوچك. آنچه كه در ریاضیات جدید اتفاق افتاد كشف حركت بهسمت بینهایتهای كوچك بود. singularity كه ایشان اشاره كردند و مبدأ در نظریة بیگبنگ هم قرار میگیرد به این نقطههای كوچك مربوط است. اما مصداق مفهوم بینهایت فقط این بینهایتها نیستند. بینهایتهای بزرگ از گذشته برای همة ریاضیدانان و فیلسوفان شناخته شده بود و باز هم هیچ پیوند مذهبیای پیدا نمیكنید. اگر كسی این را نمیتواند تصور كند ممكن است تصور بینهایت لایقفی هم دشوار باشد؛ اما به معنای این نیست كه پیوندی مذهبی با مسیحیت برقرار كند. حتی كشف بینهایت بهسمت كوچك را نمیتوان به نیوتن و لایبنیتس نسبت داد. فیثاغورثیان عدد P را براساس چند ضلعیهایی كه اضلاعش بهسمت بینهایت سیر میكرد كشف كردند. دایره حالت حدی چند ضلعی است كه اضلاعش بهسمت بینهایت سیر میكنند. و این نقطه قبل از اینكه مسیحیتی در عالم پیدا شود شناخته شده بود.
پروفسور راجو: اینكه این مفاهیم را قبل از مسیحیت میدانستند درست است. هراكلوس را بدعتگذار دانسته و طرد کردند بهدلیل اینكه معتقد به بینهایت بود و براساس این، ریاضیات را میفهمیدند. ولی بحثی كه در مقابل ایشان مطرح شد این بود كه اگر جهان آفرینش از قبل وجود داشته است پس تعریفی به اسم پدیدة جدید معنی ندارد؛ چون به بینهایت نمیتوان چیزی را اضافه كرد. اینكه شما گفتید را هم چه بهسمت كوچك و چه بهسمت بزرگ، درهرصورت میتوان با نگاهی در مورد الهیات مرتبط كرد. و در این توابع منطقی، هم بینهایت بهسمت بزرگ را دارید و هم بینهایت بهسمت کوچک را، اگر بخواهیم توابع منطقی را در نظر بگیریم.
من میتوانم با گرفتن یک عدد به infinity بزرگ برسم و همینطور بهصورت بینهایتی به آن اضافه كنم و جلو بروم.
ارتباط بین خلق، خلاقیت و علیّت
یكی از حضار: به ارتباط بین خلق، خلاقیت و علّیت اشاره كردید لطفاً توضیح دهید.
پروفسور راجو: اولین نكتهای كه میخواهم بگویم این است كه عبارت علّیت را با این فرض آوردم؛ كه همه تعریف واحدی از آن داریم ولی الآن میخواهم بگویم كه شاید این فرض اشتباه بوده است و نه به این مفهوم هر روزه علّیت به معنی برداشتن یك شیء است و نه به آن مفاهیم خیلی گستردهتر؛ بلكه علّیت در محدودة مشخص علومتجربی مدنظر من است. در فیزیك وقتی از علّیت صحبت میكنید منظور این است كه جریان رابطة علّی و معلولی از گذشته بهسمت آینده است، فقط به یك جهت. و با اینكه ممكن است تعابیر مختلفی از علّیت داشت با اینحال تأكید میكنم كه آن تعابیر منظور من نیست و در فیزیك به این شكلی كه وجود دارد اگر بخواهیم جایی برای خلق و خلقت و آفرینش لحظهبهلحظه یا حتی تأثیر انسان قایل شویم باید مفهوم قطعی علّیت را یا مفهوم مكانیكی را با مفهوم دیگری با نگاهی دیگر جایگزین كنیم. فرض كنید به كسی كه مسافر زمان میگوییم، سوار ماشین زمانش شده باشد و از آینده به زمان حال آمده باشد. چگونه میتوانیم سفر كسی را از گذشته به حال توضیح دهیم؟ ولی با توجه به محدودة فیزیك فعلی و با پذیرفتن و درنظر گرفتن رابطة علّی مكانیكی، پدیدههای مثل این (تغییری كه از آینده به حال اتفاق بیفتد) قابل توجیه نیستند. توضیحی كه میتوان داد این است كه داستانی بگوییم كه به فرض ملكولها با هم تصمیم گرفتند كه خلق جدیدی را ایجاد كنند؛ وگرنه نمیتوان براساس قوانین موجود توضیحی برایش ارائه كرد. از نظر ترمودینامیك هم به وجود آمدن نظمی در این حد، بسیار غیرمحتمل است. با این دیدگاه چیزی خلق میشود ولی دلیلش این است كه شما اجازه دارید چیزی را كه از زمان آینده به حال حركت كند. برای ادامة این میتوانید كتابهای من را بخوانید. بااینحال همة دیدگاههایی كه میگویند دربارة مفاهیم زمان نادرست است و از طریق رسانهها و فیلمهای هالیوودی اشاعه داده میشود. ckraju.net، وب سایت و ckr@ckraju.net، ایمیل من است.
استاد پارسانیا: ما در این قسمت با علّیت سبكی كه در علم جدید مطرح میشود و صورت نیوتنی آن است و تفسیر كننده جهان نیست مشكل نداریم؛ اما مشكلات این مسئله علّیت در مشكلات وجودشناختی و معرفتشناختی آن نهفته است و حل مسئله باید از آن افق انجام شود. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته.