تأثیر تعصبات مسیحیت بر علم معاصر

مقدمه

بسمه تعالی

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی در اسفند سال ۱۳۸۴ تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت‌برکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتید و فضلای علوم‌عقلی حوزه علمیه قم با رهبر معظم انقلاب‌اسلامی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ایمدظله‌العالی در زمستان سال ۱۳۸۲ توسط گروهی از اساتید و نخبگان حکمت‌اسلامی پس از طی فرآیند ذیل تأسیس گردید:

  • تشکیل جلسات هم‌اندیشی در راستای تحقق منوّیات مقام معظم رهبری؛
  • برگزاری جلسات کارشناسی در راستای بررسی طرح‌ها و چگونگی اجرایی نمودن‌ آن؛
  • دیدار با حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت برکاتهم و بهره گرفتن از رهنمود‌های این بزرگواران و تقاضای قرار گرفتن مجمع‌عالی تحت اشراف و نظارت عالی اساتید معظم؛
  • تهیه پیش‌نویس اساسنامه و ارزیابی آن از سوی کارشناسان مختلف.
  • تدوین نهایی اساسنامه و تأیید آن از سوی ناظران معظم؛
  • تعیین هیئت مؤسس مجمع‌عالی از سوی ناظران معظّم عالی براساس ماده ۲۶ اساسنامه؛
  • دیدار هیئت مؤسس با برخی از مراجع معظم تقلید و بهره‌گرفتن از رهنمود‌های ارزشمند این بزرگواران؛
  • پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتید و فضلای علوم عقلی اسلامی با توجه به شرایط اساسنامه (ماده ۱۶ فصل سوّم)؛
  • برگزاری اولین مجمع عمومی و انتخاب اولین هیئت مدیره مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی؛
  • شروع فعالیت‌های رسمی از اسفند سال ۱۳۸۴.

برنامه‌ها

  • راه‌اندازی گروه‌های علمی ذیل با حضور اعضای پیوسته مجمع‌عالی؛
  • معرفت شناسی
  • فلسفه‌های مضاف که از خرداد ۱۳۹۰ به چند گروه تقسیم شده است؛

–      فلسفه

–      کلام

–      عرفان

–      فلسفه‌علوم‌انسانی

–      فلسفه‌اخلاق

–      فلسفه دین

–      فلسفه‌حقوق

–      فلسفه سیاسی (در شرف راه‌اندازی)

  • برگزاری نشست‌های علمی در قالب کرسی‌های نظریه‌پردازی و میزگرد؛
  • برگزاری کلاس‌های آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
  • برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علوم‌عقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمت‌اسلامی؛
  • راه‌اندازی اولین کتابخانه تخصصی علوم‌عقلی‌اسلامی؛
  • راه‌اندازی واحد مشاوره علمی؛
  • انتشار خبرنامه حکمت‌اسلامی؛
  • تصدی بخش فلسفهاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
  • اجرای طرح جایگاه‌شناسی حکمت‌اسلامی؛
  • برگزاری کارگاه‌های آموزشی و پژوهشی؛
  • انتشار کتاب؛
  • انجام پروژه‌های تحقیقاتی؛
  • تولید محصولات صوتی و تصویری؛
  • راه اندازی پایگاه اطلاع‌رسانی؛
  • همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامه‌های آموزشی و پژوهشی.

از اولین برنامه‌هایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشست‌های علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحب‌نظران بود. نشست‌های علمی که در دو قالب کرسی‌های نظریه‌پردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسی‌های آزاداندیشی، فضای نظریه‌پردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصه علوم‌عقلی‌اسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشست‌ها می‌توان ذکر کرد.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی بر آن است که با برگزاری نشست‌های علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیت‌ها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاه‌ها، نقد شبهات و پاسخ علمی آن‌ها بپردازد. نشست‌های علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آن‌ها از سوی مجمع عالی حکمت‌اسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفهاسلامی قرار گرفته است.

امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولی‌عصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامه‌هایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی از همه اساتید، کارشناسان و صاحب‌نظران بزرگوار که دارای اندیشه‌های نو در موضوعات مرتبط با علوم‌عقلی‌اسلامی می‌باشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل می‌آورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعه اسلامی افزوده شود، ان‌شاء‌الله.

آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]تأثیر تعصبات مسیحیت بر علم معاصر[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسه‌ای کاملاً علمی برگزار گردیده است.

در خاتمه لازم می‌دانیم که از همه کسانی که در آماده‌سازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبیین موضوع

استاد پارسانیا: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله رب العالمین و صلی الله علّی سیدنا محمد و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین. سیّما بقیه الله فی الأرضین.

خیرمقدم عرض می‌کنم به پرفسور راجو، فضلا، اساتید و مهمانان گرامی. از جهتی که اینجا مجمع عالی حکمت‌اسلامی است و حکمت نقش اصولی نسبت به علوم دیگر دارد پرداختن به مسئله ریاضیات و تأثیراتی که افق‌های فراسوی این دانش نسبت به آن دارد مورد علاقه مجمع هست. حتی در علم مدرن هم به نسبت بین فلسفه و ریاضیات توجه شده است؛ در فلسفه‌های مدرن وقتی که کانتی یا هیومی باشیم این مسئله در تفسیر ریاضی تأثیرگذار است. وقتی که فلسفه‌هایی که متعلق به فرهنگ و جهان واحد هستند این قدر در ریاضیات تأثیر می‌گذارند فلسفه‌هایی که از حوزه‌های تمدنی و فرهنگی مختلف هستند یا ادیان، قلمرو تأثیرگذاری‌شان در دانشی مثل ریاضی بیشتر خواهد بود. به نظرم، پرداختن به ریاضیات از جهت اینکه خودش را الگوی ناب علمی معرفی می‌کند و علوم طبیعی در آمیخته شده و علم تجربی خودش را با ریاضیات می‌داند و علمی جهانی می‌داند و نیز از جهت نشان دادن ارتباط آن با زمینه‌های فرهنگی، فلسفی و دینی برای حرکت‌های علمی جوامع غیرغربی بسیار تعیین‌کننده و تأثیرگذار است. نظام علمی جهان امروز به‌گونه‌ای با مرجعیت علم مدرن افق‌های جدیدی را که در علوم مختلف می‌تواند داشته باشد احساس می‌کند که خفه شده است و نیاز به این داریم که روزنه‌هایی را به سوی این دانش‌ها متناسب با حوزه فرهنگی، تاریخی، تمدنی و فلسفی خودمان داشته باشیم. از پرفسور راجو می‌خواهیم که رویکردشان را درباره ارتباط ریاضیات با حوزه‌های فلسفی و دیگر حوزه‌های فرهنگی و دینی بیان کنند. نکته دیگر را هم اضافه می‌کنم که انقلاب اسلامی ایران که انقلابی فرهنگی و تمدنی است چالش جدی را که بعد از سه دهه احساس می‌کند؛ ورود به عرصه‌های علمی و افق‌گشایی در علوم مختلف متناسب با حوزه فرهنگی‌مان است. غیر از اینکه مجمع عالی حکمت به تناسب جایگاه خودش این رویکرد را به این مباحث دارد الآن فضای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی ما هم از این مباحث استقبال می‌کند و من فکر می‌کنم که این نشست بازتاب‌های خوبی در سطوح مختلف جامعه در سطوح علمی مختلف و حتی در عرصه فرهنگ عمومی خواهد داشت.

نفوذ دیدگاه‌های متافیزیکی در علم از طریق مفهوم زمان

پروفسور راجو: از اینکه مرا به این جمع و این بحث دعوت کرده‌اید بسیار تشکر می‌کنم و امیدوارم که این جلسه نتیجه خوبی داشته باشد. یکی از دلایلی که به ایران آمدم این است که علاوه بر ارائه دانسته‌هایم بر دانسته‌هایم اضافه شود. امروز موضوع صحبتم درباره ریاضیات و مذهب به‌طور خاص عقاید مذهبی مسیحی در غرب بود. به‌دلیل اینکه ریاضیات در تمام اجزای علم وجود دارد اگر اعتقادات مذهبی وارد ریاضیات شده باشد در تمام اجزای علم تأثیر می‌گذارد. در نگاه‌های پست‌مدرن ادعا می‌شود که بسیاری از مسائل تحت تأثیر مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به‌صورت عام و کلی قرار می‌گیرد. ولی بحث من خیلی مشخص و در مورد مسئله‌ای خیلی جزئی است و عام نیست و در مورد تأثیر عقاید مذهبی بر ریاضیات و به‌طورکلی بر علم است. اول می‌خواهم بگویم که این تأثیر چگونه شکل گرفته است و دومین نکته اینکه اگر قرار باشد تغییری اتفاق بیفتد از چه طریقی خواهد بود و پیامدهای آن تغییر را بگوییم. این مسئله ابعاد خیلی گسترده‌ای دارد؛ ولی سعی می‌کنم برخی جنبه‌هایش را با مثال مطرح کنم.

یکی از مباحثی که راه نفوذ دیدگاه‌های متافیزیکی در بحث‌های علمی بوده از طریق مفهوم بی‌نهایت است. راه نفوذ دوم از طریق مفهوم زمان است که دیدگاه‌های متافیزیکی از طریق برداشت‌هایی که درباره زمان وجود دارد به مفاهیم علمی رخنه می‌کنند. این مباحث به‌طور تفصیلی در کتابم که با عنوان یازده برداشت از زمان است به تفصیل بحث شده است.

برای شروع می‌خواهم به دیدگاه‌های استفان هاوکینگ بپردازم و دیدگاه‌هایی که در مورد Singularity که به معنی نقطه واحد و تا حدودی به معنی وحدت است که در آن نقطه قوانین فیزیک اثر خود را از دست می‌دهند و از نظر هاوکینگ آنجا می‌تواند نقطه شروع زمان باشد. ایشان در کتابشان _که کتاب معروفی دارند به‌عنوان اولین کتابشان شناخته می‌شود اما نه در آن کتاب، در کتابی که دانشگاه کمبریج چاپ کرده است_ در سال ۱۹۷۳ ایده اصلی که مطرح می‌کنند این است که آغاز خلقت در لحظه‌ای بوده است و در آن لحظه، قوانین فیزیکی عمل نمی‌کردند و آن لحظه واحد لحظه آغاز خلقت بوده است. و از طرفی اگر ما به قوانین فیزیکی که بر کلمه قانون تأکید دارم با قوانین فیزیکی می‌توان اثبات کرد که خلقت در آن یک لحظه اتفاق افتاده است. این البته شباهت زیادی به الهیات آکویناس دارد که بر این اساس بنا شده است که خداوند در یک لحظه خلقت را ایجاد کرده است و بعد ادامه جهان خلقت و گرداندن جهان خلقت بر عهده قوانین فیزیک است. این باعث ایجاد بحثی بین دو دیدگاه شده است. یکی در مورد خلقتی دفعی که در یک زمان اتفاق افتاده است و بقیه اداره جهان خلقت به‌عهده قوانین فیزیکی گذاشته شده است و خدا از صحنه هدایت خلقت کنار رفته است. نگاه دوم این است که معتقد به دخالت بالضروره است که هر زمان که لازم باشد خداوند در کنترل جهان دخالت می‌کند. این بحث به‌دلیل ارتباطی که بین کلیسا و منابع قدرت ایجاد شد به نفع دیدگاه اول تمام شد. در جهان مسیحیت خداوند قوانین را خلق کرده است و دیگر دخالتی در اداره جهان خلقت نمی‌کند. بر این اساس اگر به نظریه هاوکینگ که خلقت در لحظه واحد انجام شده است دقت کنیم که امروزه ارائه می‌شود تعبیری که از آن می‌شود این است که علم امروزی مؤید دیدگاه مسیحیت است و دیدگاه اسلام را درباره خلقت رد می‌کند.

اشکال

درباره این مسئله از چند جهت سؤال مطرح است. اولین سطحی که می‌توان این دیدگاه را مورد سؤال قرار داد در سطح ریاضیات است که باید پیش‌فرض‌هایی که در مورد این دیدگاه‌ها وجود دارد را مورد سؤال قرار داد. پیش‌فرض‌هایی که هاوکینگ به آن‌ها رجوع می‌کند همان پیش‌فرض‌هایی است که آگوستین در زمانی که کلیسا و قدرت به هم نزدیک شدند در دفاع از این دیدگاه ارائه کرد. این پیش‌فرض که اسمش را شرط ترکیب زمانی می‌گذارند معتقد به دیدگاه حلقوی بودن زمان است که می‌تواند به نقطه آغازی برگردد که می‌توان هر اتفاقی که افتاده است از آن شروع کرد و به زمان گذشته برگشت. دیدگاهی که آگوستین براین‌اساس ارائه می‌کرد این است که جهان خلقت خودش را تکرار می‌کند و از نقطه شروعی، دوباره به همان نقطه برمی‌گردد و این تکرار ادامه دارد. البته چنین دیدگاهی که تکرار به‌صورت جبری است با مفهوم اراده آزاد تطبیق ندارد و بر این اساس آن را رد می‌کند. و این دیدگاه با دیدگاه مسیحیت قبل از آگوستین تطبیق ندارد. در دیدگاه قبلی به شبه‌بازگشتی معتقد بودند و به بازگشت کامل در یک زمان حلقوی اعتقاد نداشتند. شواهد این امر در سایت من هست که جزئیاتش در آنجا مطرح شده است. بر این دیدگاه آگوستین و دیدگاه هاوکینگ که در زمان جدید ارائه می‌دهد اشکال وارد است و شاید به همین دلیل بود که استفان هاوکینگ در ارتباطات شخصی که با ایشان داشتم تا حدی از این موضع عقب‌نشینی کردند.

در مورد نقطه واحد هم مسئله‌ای که مطرح است این است که آن وحدت به مفهوم بی‌نهایت متصف است. سؤالی که اینجا مطرح می‌کنم این است که چرا باید ابتدا و انتهای خلقت را به نقطه واحدی متصل دانست و به آن نسبت داد. به نظر من، خود مفهوم بی‌نهایت به‌دلیل برداشت‌های ناصحیحی از ریاضیات مطرح می‌شود و وارد ریاضی شده است. من یک نوع جایگزین برای ریاضیات و آموزش ریاضیات ارائه داده‌ام که در آن، مفهوم بی‌نهایت جایگاه مهمی ندارد. مسئله خلقت و چگونگی شروع خلقت و آفرینش جهان موضوع بحث من نیست؛ ولی اصل مسئله‌ای که دارم این است که مفاهیمی که ریشه در دیدگاه‌های فرهنگی مذهبی دارند چگونه در جریان آموزش ریاضی تحمیل می‌شوند. در جلسه امروز هم بحث کردیم که زمانی که مفاهیمی مثل بی‌نهایت وارد بحث ریاضی می‌شوند ریاضیات را به مفاهیم ماوراء طبیعی و دور از دسترس نسبت می‌دهند که در دسترس کسانی که این را انجام می‌دهند نیست و این ابزاری می‌شود برای اینکه منابع خاصی را به عنوان منابع دانش و منابع حقیقت غایی در نظر بگیریم و لازم باشد که به آن‌ها مراجعه شود که این منابع هم عموماً منابع غربی هستند.

روش متافیزیکی نیوتن برای قطعیت بخشیدن به ریاضیات

مسئله دیگری را مطرح می‌کنم درباره اینکه دیدگاه‌های مربوط به الهیات مسیحی وارد علم شده است مسئله قوانین فیزیکی است. در مورد تاریخ علم و به‌طور خاص، فیزیک پذیرفته شده است که شروعش به‌صورت علمی از قوانین فیزیک نیوتن است. سؤال من این است که چرا این‌ها را قانون (law) می‌نامند. خود این اسم‌گذاری را مورد سؤال قرار می‌دهم. در نوشته‌های نیوتون این بود که به جای استفاده از کلماتی مثل فرضیه یا نظریه از کلمه قانون استفاده می‌کند و معتقد بوده است که چون دسترسی به منبع الهی علم پیدا کرده این‌ها چیزهایی است که در مورد چگونگی خلقت و گردش نظام آفرینش به او وحی می‌شود. برای همین اسم آن‌ها را قانون گذاشت به‌عنوان حقایق قطعی و نهایی که به او الهام شده است. قبل از اینکه بیشتر به قضیه قانون بپردازم می‌خواهم مسئله دیگری را مطرح کنم که درباره مفاهیمی در مورد زمان است و این مفاهیم هم برداشت‌هایی که نیوتن داشته است از اینجا شروع می‌شده است که می‌گفتند کتاب مقدس، کلام خدا و طبیعت، عملی است که خدا انجام داده است و چیزی که ساخته است. و ادعا کرده است که چون قوانین، اصولی قطعی و نهایی و حقایق قطعی هستند باید به زبانی که منعکس‌کننده حقیقت قطعی هستند نوشته و ثبت شود و زبانی که برای ثبت قطعی آن حقایق لازم است را ریاضی معرفی کردند و از آنجا که اعتقاد به قطعی بودن و حقیقت غایی بودن ریاضی داشت خیلی از مفاهیم ریاضی و حساب را که آن موقع از طریق هند وارد اروپا شده بودند را به شکلی که خودش می‌خواست تعبیر می‌کرد و به همین دلیل نتوانست خیلی از جنبه‌های آن را درست درک کند. قانون اول نیوتن این است که اگر بر شیئی نیرویی وارد نشود همواره در آن حالت حرکتی خود چه سکون باشد و چه حرکت، می‌ماند و تغییری نمی‌کند مگر اینکه نیروی جدیدی وارد شود. و این مفهوم حرکت ثابت، چیزی که همراهش این است که در زمان ثابت در واحد زمانی، مسافت ثابتی طی می‌شود ولی در این فرضی که ایجاد می‌شود مفهوم فاصله را می‌توان سنجید و حس کرد؛ ولی آنچه که نیوتن به‌عنوان فواصل زمانی ثابت مطرح می‌کند چیست؟ در قانون دومش مفهوم نیرو را با استفاده از زمان و تکیه بر زمان ارائه می‌کند و سعیش بر این بود که قوانینی که خدشه‌ای بر آن‌ها وارد نشود و حقیقت نهایی را به‌طور قطعی و یقینی ارائه کند شکل دهد و به‌عنوان قانون و چیزی که از طرف خدا به او داده شده است در اختیار دیگران قرار دهد. و ادعای خودش هم این است که ریاضیات را که دیگران قادر نبودند به‌طور قطعی و یقینی به‌عنوان حقیقت بسیار دقیق مطرح کنند او شکل نهایی حقیقت را به آن داده است و به آن صورت شکل داده است. راهی هم که برای قطعیت بخشیدن به مفهوم زمان انتخاب کرده است این بود که آن را با مفاهیم متافیزیک ارتباط دهد. و با این هدف، این نکته را مطرح می‌کند که زمان قطعی و زمانی که براساس ریاضی تعریف می‌شود بدون در نظر گرفتن مفهوم دیگری و واقعیت قابل تجربه‌ای به حرکت خودش ادامه می‌دهد. و این هم از اینجا واضح است که جنبه متافیزیکی به او داده است؛ چون آن را از تمام وقایع بیرونی منفصل کرده است و این راهی بود که برای قطعیت بخشیدن به ریاضیات انتخاب کرده بود یعنی ارتباط با متافیزیک. فیزیک نیوتنی برای همین با شکست روبه‌رو شد و نتوانست به راه خودش ادامه دهد و قانون نسبیت جایگزین آن شد. در قانون نسبیت، زمان براساس سرعت ثابت نور تعریف شد.

اگر ما طبیعت این قوانین فیزیکی را عوض کنیم باید در مفهوم علّیت تغییر ایجاد شود با تغییر نگاهی که در آن ایجاد می‌شود. و شما که به هیوم اشاره کردید دیدگاه‌های هیوم از غزالی گرفته شده است و غزالی هم مفهوم علّیت را در شکل خیلی تندرو آن رد می‌کند. البته نظر غزالی هم آن‌چنان مهم نیست؛ چون اگر بخواهیم دیدگاهی که در مورد خلقت هر لحظه و پیوسته در اسلام وجود دارد را بپذیریم باید نگاه خیلی تند درباره علّیت را کنار بگذاریم وگرنه با پذیرفتن شکل تندرو علّیت، خلقت لحظه‌به‌لحظه معنی پیدا نمی‌کند. مثلاً‌ این مفهوم که خدا را خواب فرانمی‌گیرد به دیدگاه خلقت دائم لحظه‌به‌لحظه مربوط است که خودش برمی‌گردد به مفهوم خلاقیت و اثربخشی لحظه‌به‌لحظه و تغییراتی که هر لحظه و هر زمان اتفاق می‌افتد و و می‌توان همین دیدگاه را در علم نیز وارد کرد. بحث من در فیزیک این است که اگر علّیت را در شکل خیلی تند و قطعی، قطع کنیم فضای بیشتری برای خلاقیت باز می‌شود و در نظریه‌های فیزیکی که علّیت را به شکل تند آن نپذیرند فضای بیشتری برای دیدگاه‌هایی که معطوف به خلاقیت هستند باز می‌شود. و این را در جزئیات ریاضی با استفاده از معادلات دیفرانسیل کاربردی در مقاله‌ای که درباره سفر زمانی و حرکت در زمان در سایتم نوشته‌ام و به تفصیل در آنجا بحث کرده‌ام و بر این اساس ضروری است که دیدگاه‌های متافیزیکی که به آن اشاره کردم از علم کنار بگذاریم تا بتوانیم علم بهتری را به‌دست بیاوریم. در مورد اینکه چگونه می‌توان این کار را هم در ریاضیات و هم در فیزیک انجام داد معتقد هستم که در هر دو باید این کار انجام شود و دیدگاه‌های متافیزیکی الهیات مسیحی را از حیطه این علوم یا آن چیزی که حالا ایشان اشاره نکردند اما به‌عنوان مسیحیت رسمی از آن تعبیر می‌کنند را باید از علم خارج کرد. و البته این نوع نگاه برای فناوری و صنایع هم پیامدهایی در سطح گسترده خواهد داشت. مثلاً ابتدایی‌ترین کاری که در مورد حرکت فضاپیماها انجام می‌دهند این است که وقتی در فضا حرکت می‌کنند تغییرات سرعتی‌شان را به دقت محاسبه کرده‌اند که با استفاده از قوانین نیوتنی قابل محاسبه نبود و هر چند در عمل تأثیر زیادی بر خود فضاپیماها ندارد ولی توانستند با استفاده از نگاه جایگزین چیزی که با استفاده از نگاه قبلی و با ریاضیات صوری معمول قابل محاسبه نبود را بتوانند محاسبه کنند. و این تغییر دیدگاه درباره ریاضیات، پیامدهای دیگری را در سطح تکنولوژی در سطح گسترده‌تر دارد.

معیار علم صحیح و ناصحیح

مسئله دیگری که مطرح است این است که معیار علم صحیح و ناصحیح چیست؟ آیا علم درست و نادرست را باید با استفاده از بحث، استدلال و آزمایش به‌دست آورد یا با تکیه بر منابع تأییدی که در غرب وجود دارد؟ راه رایجی که برای تأیید یافته‌های علمی و دیدگاه‌های علمی وجود دارد منابع غربی هستند که شکل مهم آن، چاپ آثار و مقالات در مجلاتی است که غرب چاپ می‌کند. البته این دیدگاهی که می‌گویم به‌دلیل این نیست که خودم در آنجا چیزی ندارم. خودم هم در این مجلات مطالب زیادی نوشته‌ام ولی نباید آن‌ها را معیار تأیید یا رد دیدگاه‌های علمی و صحت یا نادرستی آنها دانست و باید بررسی کرده که کدام دیدگاه و چقدر حل‌کننده مشکلات خودمان است براساس بحث و منطقی که خودمان داریم. این فرآیند ارزش‌گذاری علم و فعالیت‌های علمی را باید تغییر دهیم؛ چون اگر این فرآیندی که تکیه بر منابع غربی می‌کنند همچنان ادامه داشته باشد نمی‌توانیم علمی که از منابع خودمان هست را به‌دست بیاوریم و بنابراین این فرآیند را باید از تکیه بر منابع آن‌ها تغییر دهیم به روش بحث و نگاه به اینکه این در محیط خودمان چه اثرگذاری‌ای دارد.

رابطه اعتقاد به علیّت با پیشرفت علمی

نکته دیگر که قبل از پایان بحث می‌خواهم به آن بپردازم بحثی است که در روزنامه گاردین انگلیس در حدود یک سال پیش شد و شروعش هم سؤالی بود که این روزنامه مطرح کرده بود. نکته جالب این است که سؤالی که روزنامه مطرح کرد درباره ارتباط پیشرفت علمی با مذهب به‌طور کلی یا ارتباط پیشرفت علمی با مسیحیت نبود. سؤالشان به‌طور خاص این بود که ارتباط پیشرفت علمی یا عقب‌ماندگی علمی با اسلام چیست؟ یکی از پاسخ این بود که چون اسلام از زمان غزالی به علّیت به آن شکلی که مطرح کردند اعتقاد ندارد این عدم اعتقاد به علّیت باعث عقب‌ماندگی علمی شد. درحالی‌که علّیت نه تنها جزء اصلی علم نیست؛ بلکه مانع و مشکل‌ساز هم هست. و از طرفی علّیت یکی از اصولی است که از طریق دیدگاه‌های مذهبی وارد شده است نه اینکه جزء ضروری علم باشد. سؤال کلی‌تری که می‌توان مطرح کرد این است که آیا عقب‌ماندگی بوده است؟ و اگر بوده در چه زمانی بوده است؟ زیرا بعد از غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی و غیاث‌الدین جمشید بودند که مدت‌های طولانی بعد از غزالی بودند و پس از این زمان همچنان فعالیت علمی وجود داشته است و اگر بخواهیم بگوییم عقب‌ماندگی‌ای هست شروعش از زمان غزالی نبوده است و نتیجه‌اش این است که رد علّیت باعث این عقب‌ماندگی نیست. ولی چیزی که در پس این دیدگاه است این است که به دلایل سیاسی و قدرت و سلطه، تاریخ علم به‌ویژه در زمان جنگ‌های صلیبی عوض شد.

رابطه عدم اعتقاد به علیّت با اعتقاد به خلقت

دکتر فنایی اشکوری: آیا عدم اعتقاد به علّیت با اعتقاد به خلقت در تضاد است؟

پروفسور راجو: نه نظر من این نبوده است. خلقت لحظه‌ای منظورم بود. درباره علّیت و خلقت باید توضیحی بدهم. دو نوع علّیت را باید از هم تفکیک کنیم. یکی علّیت در زندگی روزمره است که مثل برداشتن یک شیء که خود شخص علت برداشتن است. مشکلی با این علیت نیست. اگر با قوانین فیزیکی که تحت عنوان قانون مطرح می‌شود بخواهیم استدلال کنیم وضعیت فعلی‌ای که در جهان خلقت هست، گذشته و آینده‌اش را مشخص می‌کند و تعیین کننده وضعیت گذشته و آینده است. ولی اگر این را که دیدگاه فیزیک نیوتنی است اصلاح کنیم نتیجه‌ای که حاصل می‌شود این است که فقط زمان گذشته می‌تواند وضعیت آینده را را تعیین کند. و عکس این رابطه درست نیست. نوع دوم علّیت که گفتم از نوع تندرو آن است اگر بپذیریم جایی برای خلاقیت باقی نمی‌گذارد و رد آن راه را برای خلاقیت باز می‌کند و براساس آن می‌توانیم از خلاقیت دفاع کنیم.

دکتر فنایی اشکوری: در فلسفه غزالی، نوع تندروی القای علّیت که به شدت بر رابطه علّی و معلولی تکیه می‌کند رد شده بود. فلاسفه متأخر مثل ملاصدرا این را به این شکل پاسخ دادند که حتی با پذیرش رابطه علّی و معلولی خیلی نزدیک، قطعی و شدید نیز خدشه‌ای به قدرت خداوندی وارد نمی‌شود؛ چون همه رابطه علّی و معلولی نیز آفریده خدا است.

پروفسور راجو: تا جایی که من می‌دانم اعتقاد به چیزی تحت عنوان قانون عملاً نمی‌تواند در کنار دخالت بالضروره قرار بگیرد. درحالی‌که در اسلام، دخالت از طرف خدا، دخالت بالضروره، پذیرفته شده است. اگر این برداشت از نظر شما درست نیست توضیح بدهید.

دکتر فنایی اشکوری: با وجود در نظر گرفتن ارتباطی که بین پذیرش قانون و دخالت خداوندی مطرح کردید در قرآن به‌طور صریح گفته شده است که خدا ممکن است که گاهی به‌طور مستقیم در بعضی امور اثر بگذارد؛ اما به‌طور معمول، اراده خداوندی از طریق اسبابی اعمال می‌شود.

پروفسور راجو: آیا امکان دارد که خدا از طریق خود انسان در امور دخالت کند؟ اگر این دخالت از طریق محاسبه و اعمال قدرت فرد باشد این کار را ماشین هم می‌تواند انجام دهد. اگر این کار توسط ماشین را دخالت از طریق اسباب در نظر بگیریم دیگر جایگاه قدرت خداوندی کجا است؟

دکتر اسحاق طاهری: فکر می‌کنم نظر ایشان این است که متکمل کردن آفرینش و تبیین ضوابط سنن الهی که در آفرینش است از طریق فرمول‌هایی که متمکن هستند و در پایه عدد محدود بیان می‌شوند امر درستی نیست و انسان را در تنگنا قرار می‌دهد. درست هم هست اتفاقاً. از زمان دکارت به این طرف.

پروفسور راجو: بله.

دکتر فنایی اشکوری: در خلقت دو محدوده را می‌توان تصور کرد. یکی در محدوده طبیعی این قوانین مسلط هستند ولی این تنها محدوده جهان آفرینش نیست فراتر از این‌ها هم قوانینی عمل می‌کنند که این باعث می‌شود وجود آن قوانین در تضاد با قدرت و دخالت خداوندی قرار نگیرد.

پروفسور راجو: سؤال من این است که در محدوده اول که محدوده کوچک‌تری است و قوانین مسلط هستند آیا می‌توانید براساس این قوانین این را محاسبه کنید که آیا من پرتقال را برخواهم داشت یا نه؟

دکتر فنایی اشکوری: من از همه قوانین طبیعت مطلع نیستم.

پروفسور راجو: من چون تخصص در زمینه مباحث دینی الهیات اسلامی ندارم این سؤال را از شما می‌پرسم که در کجا اشاره به کلمه قانون شده است؟ دوباره به مفهوم مکانیکی اشاره می‌کنم که اگر در حد کلی باشد و به آن علت مکانیکی نرسد به‌عنوان سنت قابل پذیرش است. ولی چیزی که به‌عنوان قانون در مورد آن صحبت می‌کنم قوانینی است که به قوانین مکانیکی تبدیل شده است و در آن حد کلیت، به‌عنوان سنت الهی می‌پذیرم.

استاد پارسانیا: علّیتی را که غزالی و فلاسفه اسلامی بیان می‌کنند مناط احتیاج معلول به علت و اصلاً مفهوم علّیت از کجا اخذ می‌شود، این بحث وسیعی است که در این بحثی که اینجا مطرح شد تعیین‌کننده است. حدوث، مناط یک تحلیل عقلی است که روی موجود می‌نشیند که با یک نگاه پدیدارشناختی نسبت به خود اندیشه یا مناط یک چیز عمیق‌تر حتی از این دو است. حوزه حکمت متعالیه که در بخشی از جهان اسلام و ایران فعال است این فعالیت مستمر خداوند با حداکثری‌ترین نگاه به علّیت تبیین شده است. چون شما بحث علّیت مدرن و علّیت تجربی را تفسیر حداکثری از علّیت گرفتید. در اینجا نگاهی به علّیت وجود دارد که بیشتر از این، حداکثری هست و آن را با خلق مدام و دخالت مستمر خداوند تبیین می‌کنند. به‌نظرم، اگر معنایی را که در حوزه حکمت اسلامی از علّیت وجود دارد در نظر بگیریم نگاه غزالی و نیوتن؛ بیشتر از نگاه دیالکتیک نزدیک هستند. عادت‌الله که آن‌ها بیان می‌کنند خیلی هم‌افق است با علّیتی که در اندیشه نیوتن یا هیوم است. تفسیری که از علّیت حتی در حوزه علوم اسلامی فردی مثل ابن‌خلدون دارد باعث شده است که قرائت مدرن از او خیلی راحت انجام شود. به همین دلیل کسانی که از افق مدرن علم و علّیت نگاه می‌کنند می‌توانند با ابن‌خلدون یا غزالی گفت‌وگو داشته باشند؛ اما با فارابی، ابن‌سینا و صدرا نمی‌توانند گفت‌وگو داشته باشند. فهم آنچه که اینجا می‌گویند هم برای آن‌ها دشوار است. بهترین تبیین بحث خلق مدام و حدوث مستمر عالم را در حکمت متعالیه داریم که با نگاه حداکثری نسبت به علّیت است.

پروفسور راجو: محدوده بحث من علوم‌تجربی به صورتی که امروزه فهمیده می‌شود است. بحث من معطوف به این محدوده است که در محدوده علوم طبیعی امروزی رابطه علّی چطور تعریف می‌شود. در این محدوده اگر نگاه کنید آن نگاهی که نیوتن دارد نه تنها اشتباه است بلکه در خیلی از زمینه‌ها بی‌معنی است. یک مثال می‌زنم؛ مقداری آب روی میز می‌ریزم. این آب را نمی‌توان به ظرف برگرداند. چیزی که من مشاهده می‌کنم این است که پدیده‌ها در دنیا بازگشت‌پذیر نیستند. اما قوانین فیزیک نیوتنی می‌گویند که این بازگشت‌پذیری وجود دارد. دو راه حل وجود دارد: یکی اینکه خیلی راحت بپذیریم که قوانین فیزیک نیوتنی درست نیستند و راه دیگر این است که توضیحی برایش بیاوریم که این قوانین درست هستند؛ اما یکی از پارادوکس‌های ترمودینامیک است. و معمولاً در همه کتب به همین شکل به قضیه نگاه می‌کنند. بحث من این است که چیزهایی را که به‌عنوان قوانین فیزیکی می‌شناسیم باید طوری تعبیر کنیم و با آن مواجه شویم که با استفاده از مشاهده ساده و تعابیر راحت، قابل حل باشد. چیزی که من سعی کردم نشان بدهم این است که اگر آن دیدگاه که یک‌سری قوانین تحت عنوان قانون با استفاده از معادلات ریاضی نوشته شده‌اند را بپذیریم. تغییر این‌ها می‌تواند علم را هم تغییر دهد و امکان تغییر این‌ها هم وجود دارد. در این محدوده است که رد کردن علّیت به پذیرش ایده خلاقیت یا خلق مداوم می‌انجامد.

توسعه در مفهوم علیّت

دکتر عباسی: توضیحاتی را درباره تفاوت سیستم‌های ترمودینامیکی با سیستم‌های مکانیکی عرض خواهم کرد. درباره مثال اخیرتان باید گفت که در قوانین مکانیکی نیوتنی بازگشت آن مشکلی ندارد اگر به ذره‌ای ضربه بزنید و به آن نقطه اتاق برود دوباره می‌توانید ضربه بزنید و به این طرف اتاق برگردد، بسیار عادی و عرفی است و مشکلی هم ندارد. ولی سیستم‌های ترمودینامیکی ویژگی‌های خاص خودشان را دارند که با روال طبیعی برگشت‌ناپذیر هستند. مثلاً اگر کپسول گازی را در گوشه اتاق قرار دهید که شروع به انتشار کند به‌صورت تدریجی در مجموعه منتشر می‌شود تا به یک هم‌نواختی می‌رسد. این سیستم برگشت‌ناپذیر است به این معنا که در روال طبیعی عالم با نیروی طبیعی برنمی‌گردد مگر اینکه نیروی عکسی اعمال شود. برگشت‌ناپذیری به این معنا در سیستم‌های ترمودینامیکی به این دلیل است که ما در عالم به‌طور طبیعی نیروهای بازگرداننده نداریم. این، دلالتی بر بازگشت‌ناپذیری علّیتی ندارد. آنچه که به نام علّیت امروز در دانش جدید و فیزیک جدید مطرح می‌شود در فلسفه و متافیزیک به‌عنوان فاعلّیت طبیعی از آن یاد می‌شود. ولی علّیت در متافیزیک و فلسفه، منحصر در فاعلّیت طبیعی نیست. فاعلّیت‌های با اختیار و علت‌های مختار، مشمول فاعلّیت بالطبع نیستند. اینکه چرا من الآن می‌توانم تصمیم بگیرم و شما نمی‌توانید پیش‌بینی کنید به این دلیل است که فاعلّیت بالاختیار ایشان مشمول قوانین فاعلّیت بالطبع نیست. ولی ایشان هر تصمیمی که بگیرد علّیت است و این توسعه‌ای در معنای علّیت است که امثال غزالی و اشاعره از فهمش خیلی دور بودند. حد تصور امثال غزالی از علّیت در حد occasionalism است که در غرب جریان دارد. اما آنچه که در فلسفه اسلامی و در کلام اصیل اسلامی وجود دارد توسعه‌ای از علّیت است که منافاتی با فاعل‌های بالإختیار و در رأس آن، فاعلّیت خداوند ندارد. لذا ضرورت علّی در حد مکانیکی که امثال «لاپلاس و نیوتن» مطرح می‌کردند را ما هم قبول نداریم. تصور آن‌ها این بود که اگر ما گذشته جهان را بدانیم آینده جهان را با قطعیت پیش‌بینی می‌کنیم. و این را Determinism می‌گفتند. منظورشان از گذشته جهان هم تمام فاعل‌های بالطبع علت‌های مادی بود. آنچه که دکتر فنایی اشاره کردند که فاعلّیت دایره‌اش اوسع است و علت‌ها وسیع‌تر از علت مادی هستند به این معنا است که گذشته جهان را اگر فقط علت‌های طبیعی بدانیم نمی‌توانیم آینده جهان را پیش‌بینی کنیم. چون نقش فاعل‌های مختار و از جمله اراده الهی را درنظر نمی‌گیرند. این معنا از determinism لاپلاسی را ما هم قبول نداریم؛ اما دترمینیزم به معنای ضرورت علّی به این معنا که هیچ پدیده‌ای بدون علت رخ نمی‌دهد امری عقلانی است و این مفهوم از علّیت قابل انکار نیست.

پروفسور راجو: من مفهوم علّیت به این معنی که اراده بر چیزی تأثیر بگذارد را رد نمی‌کنم و می‌خواهم آن را وارد مباحث کنم. این مفهوم از علّیت که در فیزیک از آن بحث می‌شود مفهوم خاصی است ولی مفهومی که شما در مورد آن صحبت می‌کنید مفهوم متفاوتی است. این را رد می‌کنم که این نوع علیتی که رد می‌کنند این است که حرکت این رابطه علّی فقط از گذشته به آینده است. من علّیت را به معنی تأثیر اراده رد نمی‌کنم.

چند نکته دیگر هم هست که می‌خواهم به آن بپردازم. نکته اوّل در مورد ترمودینامیک است. اگر Determinism «لاپلاس» یا «نیوتن» را بپذیریم گازی که از منشأ خودش منتشر می‌شود باید قابل برگرداندن باشد. قضیه بازگشت و تکرار «پوآن کاره» این را تأکید می‌کند که با پذیرش دیدگاه «نیوتنی و لاپلاسی» باید این برگشت با همین نیروهای موجود امکان‌پذیر باشد. ولی اگر این تغییر را ایجاد کنیم و با استفاده از دیفرانسیل کاربردی این تغییر را در برداشتی که نسبت به قوانین ریاضی وجود دارد اعمال کنیم دیگر نیازی به اینکه آن قضیه قطعی و پذیرفتنی باشد نداریم و با استفاده از دیفرانسیل کاربردی خود مسائل دینامیک بازگشت‌ناپذیر می‌شوند و ترمودینامیک هم به تبع آن باید بازگشت‌ناپذیر در نظر گرفته شود. آن نگاه Occasional هم که اشاره کردید همان چیزی بود که غزالی می‌خواست به مخالفین خود نسبت دهد. نه اینکه ادعایی باشد که خودش مطرح کرده باشد. و البته در مورد Determinism لاپلاس قابل پذیرش نیست.

دکتر عباسی: من گفتم راجع به عدم بازگشت‌پذیری سیستم‌های ترمودینامیکی به این معنا که در سیستم‌های گازی و سیستم‌های مایع به دلیل روال طبیعی برخوردهایی که در ملکول‌ها وجود دارد روالی که امروز در عالم هست باعث می‌شود این برخوردها به‌صورت Random و آماری انجام شود که به‌تدریج منتشر می‌شود. بازگشت در این‌ها معنا ندارد؛ اما به معنای برهان عقلی اشکال ندارد که این گازها دوباره جمع شوند مثل فیلمی که صحنه را برگردانید، اگر نیرویی قابل اعمال باشد. آن نیرو در عالم نیست؛ ولی اگر بتوانیم اعمال کنیم می‌توانیم این کار را بکنیم که همه گاز پراکنده در این اتاق را دوباره در آن کپسول جمع کنیم. چنان‌که ما این کار را در سیستم‌های جداکننده انجام می‌دهیم. نیتروژن اینجا را جدا می‌کنیم. این ادقّ دلیل است برای اینکه این کار شدنی است و محال عقلی نیست؛ ولی نیروی اضافه لازم دارد.

پروفسور راجو: این نکته در صورتی صحیح است که ما تکنولوژی مثل یخچال یا همان جداکننده‌ها را در نظر بگیریم که انرژی برای جمع‌کردن آن وارد می‌شود. اما بحث من این است که پارادوکسی که در مورد آن صحبت می‌کنیم پارادوکس بازگشت‌ناپذیری در شرایط طبیعی است و با پذیرش لاپلاس و نیوتن..

دکتر عباسی: به هیچ وجه با برگشت‌ناپذیری در علّیت منافات ندارد.

اشکال مفهوم بی‌نهایت در ریاضیات

دکتر فنایی اشکوری: در ریاضیات، چه اشکالی به مفهوم بی‌نهایت وارد است و چرا پیشنهاد می‌کنید که باید این را از ریاضیات کنار گذاشت؟

پروفسور راجو: من نگفتم که باید مفهوم بی‌نهایت را از ریاضی خارج کرد. منظورم این بود که امروزه، مفهوم بی‌نهایت با استفاده از پیش‌فرض‌های خاصی وارد می‌شود و منظورم، شکل پیش‌فرض‌ها است. این مفهوم ورودش به مباحث طوری است که حتی وارد ساده‌ترین مطالب و مباحث هم می‌شود. برای همین حتی اگر به عدد دو بخواهم اشاره و تعریف کنم باید این کار با استفاده‌ از اگزیم‌های پیانو باشد و در توجیه آن مباحث باشد و در تنظیم آنها برداشتی از بی‌نهایت تعبیه شده است که برای تعریف مفاهیمی حتی مثل دو باید آن‌ها را بپذیریم. توابع منطقی را که گفتم در مورد آن صحبت می‌کنم از این نتیجه می‌گیرم که مفهوم بی‌نهایت هم مفهوم واحدی که در اگزیم‌های پیانو آمده، نیست. تعابیر مختلفی می‌توان از مفهوم بی‌نهایت هم داشت.

یکی از حضار: ارتباط این برداشت از این توابع منطقی یا اعداد منطقی با الهیات یا ماوراءالطبیعه چیست؟

پروفسور راجو: این نوع برداشت خاص از بین همه تعاریفی که می‌توان از بی‌نهایت داد ریشه در برداشتی از متافیزیک و خلقت دارد. از مفهوم بی‌نهایت می‌توان برداشت دیگری را ارائه کرد که به این ترتیب پیش نرود و این مشکل پیش نیاید.

یکی از حضار: ایشان بحث خلقت را رد نمی‌کنند و می‌گویند که مسیحیت براساس برخی قوانین فیزیکی تعریف‌شده (نیوتنی را لاپلاس یا پاسکال) خلق را تعریف کرده است؛ از جمله Singularity را، جهان در یک زمان خلق شد و بعد از آن، خدا به خلقتش کاری نداشت و بقیه راه با قوانین فیزیک بود و اتوماتیک این را برمی‌دارم می‌گذارم و خدا نقشی ندارد این از چه طریقی به اینجا می‌رسد؟ می‌گویند که قوانین فیزیکی و تعریف Infinitive و بی‌نهایت نتایجش به برخی قوانین فیزیکی می‌رسد، براساس این‌ها که پیش‌نیازشان است. در نتیجه به اینجا می‌رسد که هاوکینگ ثابت می‌کند که خدا دنیا را در یک لحظه خلق می‌کند و دیگر کاری ندارد و بقیه راه را قوانین فیزیکی ادامه می‌دهد که به آن نیچر می‌گویند. ایشان می‌گوید که من نشان می‌دهم که تعریف Infinitive غلط است. و بر اساس آن غلط بودن به قانونی می‌رسید که این قانون به Singularity می‌رسد که جهان در یک لحظه خلق شد. می‌گوید ادعایی که من می‌کنم و روابطی که نشان می‌دهم که در کتابم هست اگر آن روابط را استفاده کنید تعریف دیگری از بی‌نهایت پیدا می‌کنید که آن بی‌نهایت به خلق مداوم خلقت می‌رسد. یعنی به‌صورت لحظه‌ای نیست و دائم اتفاق می‌افتد.

پروفسور راجو: کاردکرد دیگری هم که این نوع تکیه بر مفاهیمی مثل بی‌نهایت با این تعبیر خاص دارد این است که باعث می‌شود ریاضیات را به پدیده سختی تبدیل کند که قابل درک برای کسی نباشد. چیزی که خود این مسئله در پی دارد این است که عده خاصی که فقط به‌عنوان ریاضی‌دان شناخته می‌شوند و ارتباطی با علم غربی پیدا می‌کنند منبع تأیید یا رد دیدگاه‌های علمی می‌شوند.

دکتر عباسی: یک اشکال دارم. در ریاضیات دو نوع بی‌نهایت داریم. یک بی‌نهایت است که سلسله اعداد، بی‌نهایت به‌سمت بزرگ است. این قبل از امثال نیوتن و لایب‌نیتز شناخته شده بوده و به آن بی‌نهایت لایقفی می‌گفتند. اینکه در دوره جدید، لایب‌نیتز و نیوتن در مسئله مشتق و حد مطرح کردند که بی‌نهایت به‌سمت ریز است که کسرتان را به سمت صفر میل می‌دهید، که این به سمت بی‌نهایت رفتن نکته جدیدی است که در دنیای جدید و در مشتق و انتگرال مطرح شده است. اما هر دو این‌ها در یک حقیقت اشتراک دارند به این معنا که پدیده‌ای را بی‌نهایت به‌طور تسلسلی تکرار کنیم چه به‌سمت بزرگ و چه به‌سمت کوچک. آنچه که در ریاضیات جدید اتفاق افتاد کشف حرکت به‌سمت بی‌نهایت‌های کوچک بود. singularity که ایشان اشاره کردند و مبدأ در نظریه بیگ‌بنگ هم قرار می‌گیرد به این نقطه‌های کوچک مربوط است. اما مصداق مفهوم بی‌نهایت فقط این بی‌نهایت‌ها نیستند. بی‌نهایت‌های بزرگ از گذشته برای همه ریاضی‌دانان و فیلسوفان شناخته شده بود و باز هم هیچ پیوند مذهبی‌ای پیدا نمی‌کنید. اگر کسی این را نمی‌تواند تصور کند ممکن است تصور بی‌نهایت لایقفی هم دشوار باشد؛ اما به معنای این نیست که پیوندی مذهبی با مسیحیت برقرار کند. حتی کشف بی‌نهایت به‌سمت کوچک را نمی‌توان به نیوتن و لایب‌نیتس نسبت داد. فیثاغورثیان عدد P را براساس چند ضلعی‌هایی که اضلاعش به‌سمت بی‌نهایت سیر می‌کرد کشف کردند. دایره حالت حدی چند ضلعی است که اضلاعش به‌سمت بی‌نهایت سیر می‌کنند. و این نقطه قبل از اینکه مسیحیتی در عالم پیدا شود شناخته شده بود.

پروفسور راجو: اینکه این مفاهیم را قبل از مسیحیت می‌دانستند درست است. هراکلوس را بدعت‌گذار دانسته و طرد کردند به‌دلیل اینکه معتقد به بی‌نهایت بود و براساس این، ریاضیات را می‌فهمیدند. ولی بحثی که در مقابل ایشان مطرح شد این بود که اگر جهان آفرینش از قبل وجود داشته است پس تعریفی به اسم پدیده جدید معنی ندارد؛ چون به بی‌نهایت نمی‌توان چیزی را اضافه کرد. اینکه شما گفتید را هم چه به‌سمت کوچک و چه به‌سمت بزرگ، درهرصورت می‌توان با نگاهی در مورد الهیات مرتبط کرد. و در این توابع منطقی، هم بی‌نهایت به‌سمت بزرگ را دارید و هم بی‌نهایت به‌سمت کوچک را، اگر بخواهیم توابع منطقی را در نظر بگیریم.

من می‌توانم با گرفتن یک عدد به infinity بزرگ برسم و همین‌طور به‌صورت بی‌نهایتی به آن اضافه کنم و جلو بروم.

ارتباط بین خلق، خلاقیت و علیّت

یکی از حضار: به ارتباط بین خلق، خلاقیت و علّیت اشاره کردید لطفاً توضیح دهید.

پروفسور راجو: اولین نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که عبارت علّیت را با این فرض آوردم؛ که همه تعریف واحدی از آن داریم ولی الآن می‌خواهم بگویم که شاید این فرض اشتباه بوده است و نه به این مفهوم هر روزه علّیت به معنی برداشتن یک شیء است و نه به آن مفاهیم خیلی گسترده‌تر؛ بلکه علّیت در محدوده مشخص علوم‌تجربی مدنظر من است. در فیزیک وقتی از علّیت صحبت می‌کنید منظور این است که جریان رابطه علّی و معلولی از گذشته به‌سمت آینده است، فقط به یک جهت. و با اینکه ممکن است تعابیر مختلفی از علّیت داشت با این‌حال تأکید می‌کنم که آن تعابیر منظور من نیست و در فیزیک به این شکلی که وجود دارد اگر بخواهیم جایی برای خلق و خلقت و آفرینش لحظه‌به‌لحظه یا حتی تأثیر انسان قایل شویم باید مفهوم قطعی علّیت را یا مفهوم مکانیکی را با مفهوم دیگری با نگاهی دیگر جایگزین کنیم. فرض کنید به کسی که مسافر زمان می‌گوییم، سوار ماشین زمانش شده باشد و از آینده به زمان حال آمده باشد. چگونه می‌توانیم سفر کسی را از گذشته به حال توضیح دهیم؟ ولی با توجه به محدوده فیزیک فعلی و با پذیرفتن و درنظر گرفتن رابطه علّی مکانیکی، پدیده‌های مثل این (تغییری که از آینده به حال اتفاق بیفتد) قابل توجیه نیستند. توضیحی که می‌توان داد این است که داستانی بگوییم که به فرض ملکول‌ها با هم تصمیم گرفتند که خلق جدیدی را ایجاد کنند؛ وگرنه نمی‌توان براساس قوانین موجود توضیحی برایش ارائه کرد. از نظر ترمودینامیک هم به وجود آمدن نظمی در این حد، بسیار غیرمحتمل است. با این دیدگاه چیزی خلق می‌شود ولی دلیلش این است که شما اجازه دارید چیزی را که از زمان آینده به حال حرکت کند. برای ادامه این می‌توانید کتاب‌های من را بخوانید. بااین‌حال همه دیدگاه‌هایی که می‌گویند درباره مفاهیم زمان نادرست است و از طریق رسانه‌ها و فیلم‌های هالیوودی اشاعه داده می‌شود. ckraju.net، وب سایت و ckr@ckraju.net، ایمیل من است.

استاد پارسانیا: ما در این قسمت با علّیت سبکی که در علم جدید مطرح می‌شود و صورت نیوتنی آن است و تفسیر کننده جهان نیست مشکل نداریم؛ اما مشکلات این مسئله علّیت در مشکلات وجودشناختی و معرفت‌شناختی آن نهفته است و حل مسئله باید از آن افق انجام شود. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.