نقد و بررسی معرفت‌شناسی کانت

مقدمه

بسمه تعالی

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی در اسفند سال ۱۳۸۴ تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت‌برکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتید و فضلای علوم‌عقلی حوزه علمیه قم با رهبر معظم انقلاب‌اسلامی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ایمدظله‌العالی در زمستان سال ۱۳۸۲ توسط گروهی از اساتید و نخبگان حکمت‌اسلامی پس از طی فرآیند ذیل تأسیس گردید:

  • تشکیل جلسات هم‌اندیشی در راستای تحقق منوّیات مقام معظم رهبری؛
  • برگزاری جلسات کارشناسی در راستای بررسی طرح‌ها و چگونگی اجرایی نمودن‌ آن؛
  • دیدار با حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت برکاتهم و بهره گرفتن از رهنمودهای این بزرگواران و تقاضای قرار گرفتن مجمع‌عالی تحت اشراف و نظارت عالی اساتید معظم؛
  • تهیه پیش‌نویس اساسنامه و ارزیابی آن از سوی کارشناسان مختلف؛
  • تدوین نهایی اساسنامه و تأیید آن از سوی ناظران معظم؛
  • تعیین هیئت مؤسس مجمع‌عالی از سوی ناظران معظّم عالی براساس ماده ۲۶ اساسنامه؛
  • دیدار هیئت مؤسس با برخی از مراجع معظم تقلید و بهره‌گرفتن از رهنمود‌های ارزشمند این بزرگواران؛
  • پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتید و فضلای علوم عقلی اسلامی با توجه به شرایط اساسنامه (ماده ۱۶ فصل سوّم)؛
  • برگزاری اولین مجمع عمومی و انتخاب اولین هیئت مدیره مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی؛
  • شروع فعالیت‌های رسمی از اسفند سال ۱۳۸۴.

برنامه‌ها

  • راه‌اندازی گروه‌های علمی ذیل با حضور اعضای پیوسته مجمع‌عالی؛
  • معرفت شناسی
  • فلسفه‌های مضاف که از خرداد ۱۳۹۰ به چند گروه تقسیم شده است؛

–      فلسفه

–      کلام

–      عرفان

–      فلسفه‌علوم‌انسانی

–      فلسفه‌اخلاق

–      فلسفه دین

–      فلسفه‌حقوق

–      فلسفه سیاسی (در شرف راه‌اندازی)

  • برگزاری نشست‌های علمی در قالب کرسی‌های نظریه‌پردازی و میزگرد؛
  • برگزاری کلاس‌های آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
  • برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علوم‌عقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمت‌اسلامی؛
  • راه‌اندازی اولین کتابخانه تخصصی علوم‌عقلی‌اسلامی؛
  • راه‌اندازی واحد مشاوره علمی؛
  • انتشار خبرنامه حکمت‌اسلامی؛
  • تصدی بخش فلسفهاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
  • اجرای طرح جایگاه‌شناسی حکمت‌اسلامی؛
  • برگزاری کارگاه‌های آموزشی و پژوهشی؛
  • انتشار کتاب؛
  • انجام پروژه‌های تحقیقاتی؛
  • تولید محصولات صوتی و تصویری؛
  • راه‌اندازی پایگاه اطلاع‌رسانی؛
  • همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامه‌های آموزشی و پژوهشی.

از اولین برنامه‌هایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشست‌های علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحب‌نظران بود. نشست‌های علمی که در دو قالب کرسی‌های نظریه‌پردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسی‌های آزاداندیشی، فضای نظریه‌پردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصه علوم‌عقلی‌اسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشست‌ها می‌توان ذکر کرد.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی بر آن است که با برگزاری نشست‌های علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیت‌ها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاه‌ها، نقد شبهات و پاسخ علمی آن‌ها بپردازد. نشست‌های علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آن‌ها از سوی مجمع عالی حکمت‌اسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقه‌مندان به حکمت و فلسفهاسلامی قرار گرفته است.

امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولی‌عصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامه‌هایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی از همه اساتید، کارشناسان و صاحب‌نظران بزرگوار که دارای اندیشه‌های نو در موضوعات مرتبط با علوم‌عقلی‌اسلامی می‌باشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل می‌آورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعه اسلامی افزوده شود، ان‌شاء‌الله.

آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]نقد و بررسی معرفت‌شناسی کانت[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسه‌ای کاملاً علمی برگزار گردیده است.

در خاتمه لازم می‌دانیم که از همه کسانی که در آماده‌سازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.

مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبیین موضوع

دکتر محمد رضایی: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابی‌القاسم محمد و آله الطاهرین سیّما بقیه الله فی الارضین.

سلام و درود بر ارواح مطهر شهدای اسلام و امام راحل، بنیان‌گذار نظام جمهوری اسلامی ‌و نیز خلف صالح آن بزرگوار مقام معظم رهبری که همواره مشوّق عالمان و فرهیختگان به بحث‌های دقیق علمی در حوزه و دانشگاه هستند. ایشان با طرح کرسی‌های نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد نظریات، راه را برای طرح عالمانه بحث‌های علمی ‌هموار کردند. همچنین از مجمع عالی حکمت که با رهنمود‌های مقام معظم رهبری با ‌اشراف حضرات آیات عظام، سبحانی، جوادی آملی و حضرت استاد آیت‌الله مصباح یزدیدامت‌برکاتهم تشکیل شده است و با برنامه‌های ارزشمند علمی ‌و نیز سلسله بحث‌های نقد فلسفه غرب، زمینه‌ آشنایی فضلای حوزه را با این مباحث فراهم نمودند تشکر می‌کنیم.

مطالبی را درباره حضرت استاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر احمد احمدی و حضرت استاد دکتر غلام‌علی حدادعادل که افتخار شاگردی آن‌ها را داشتم عرض می‌کنم. این دو استاد متعهد و دلسوز، قبل از انقلاب تاکنون در حوزه مسائل فلسفی و کلامی ‌فعالیت داشتند و از محضر اساتید بزرگ نظیر حضرت امام، علامه‌ طباطبایی و استاد شهید علامه مطهریS استفاده کردند. بعد از انقلاب نیز نقش زیادی در‌ آشنایی طلبه‌ها و فضلای حوزه با مسائل فلسفی و کلامی‌جدید داشتند و از نزدیک شاهد تلاش‌های خالصانه‌ این بزرگواران بوده‌ام. از خداوند بزرگ می‌خواهیم که سایه پر برکتشان در جامعه‌ علمی ‌ما مستدام باشد.

موضوع این نشست، نقد و بررسی معرفت‌شناسی امانوئل کانت یکی از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین است که این دو استاد بزرگ سال‌های متمادی در فلسفه‌ او کار کرده‌اند و نظریات ارزشمندی در نقد و بررسی آن دارند که از مطالب ارزشمند آن‌ها استفاده خواهیم کرد. همان‌طورکه می‌دانید فلسفه کانت جایگاه بسیار مهمی‌ در تفکر فلسفی و کلامی‌غرب دارد. یکی از مورخان بزرگ فلسفه می‌گوید: تمام فلسفه‌های بعد از کانت نفیاً یا اثباتاً از او متأثر شده است. نسبت ذهن و خارج، نظر بدیعی را مطرح کرده که به نام انقلاب کپرنیکی کانت معروف است. بنابراین، برای شناخت فلسفه‌ غرب و نیز نقد آن باید فلسفه کانت را بشناسیم و آن را نقد و بررسی کنیم. کانت به سه موضوع بسیار علاقه‌مند بوده است: ۱- علوم تجربی؛ از جمله فیزیک و ریاضیات؛ ۲- اخلاق؛ ۳- خداوند. جمله‌ معروفی دارد که نشانگر علاقه او است؛ می‌گوید: دو چیز همواره اعجاب مرا برمی‌انگیزد؛ یکی، آسمان پرستاره بالای سرم و دیگری، قانون اخلاقی در درونم. به دلیل ناتوانی دو سنت مهم فلسفی روزگار کانت (عقل‌گرایی قاره‌ای و تجربه‌گرایی بریتانیایی) از توجیه این مسائل، او می‌خواست فلسفه‌ای را تأسیس کند که برای هر سه موضوع، توجیه مناسبی داشته باشد؛ لذا فلسفه‌ای را به نام فلسفه نقّادی تأسیس کرد که در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی فعالیت می‌کند. حوزه‌ عقل عملی، تکمیل کننده حوزه عقل نظری او است. در ادامه از آقای دکتر حدادعادل تقاضا می‌کنیم که دراین‌باره توضیح بدهند.

آقای حداد عادل: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.‏ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیمٌ.[۱]

سلام و درود ما به پیشگاه خاتم پیامبران الهی حضرت محمد مصطفی۷ و سلام بر اولیاء و اوصیای گرامی‌ او، درود ما نثار روح پرفتوح امام راحل و شهیدان گران‌قدر و سلام به طلاب محترم که توفیق دیدارتان به لطف مسئولان محترم مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی‌ در شهر قم نصیب بنده شد.

تقاضای مجمع‌عالی حکمت‌اسلامی درباره فلسفه‌ کانت پنج بخش دارد: اول، جایگاه و اهمیت معرفت‌شناسی یا فلسفه نظری کانت در بین دیدگاه‌های دیگر؛ دوم، علل شکل‌گیری فلسفه‌ کانت؛ سوم، مبانی معرفت‌شناسی کانت؛ چهارم، تأثیرات معرفت‌شناسی یا فلسفه نظری کانت بر مابعدالطبیعه و پنجم، نقد و بررسی معرفت‌شناسی کانت است.

فرض بنده این است که مخاطبان، با فلسفه‌ غربی و به‌ویژه با فلسفه‌ کانت ‌آشنایی اجمالی دارند؛ چون در غیر این صورت، بیان هر کدام از این مباحث وقت زیادی لازم دارد.

جایگاه و اهمیت معرفت‌شناسی کانت

کانت بر فلاسفه جدید اروپا تأثیر بزرگی داشته است به‌طوری‌که منزلت او را در تاریخ فلسفه جدید قابل مقایسه با تأثیر افلاطون و ارسطو در فلسفه قدیم دانسته‌اند. فلسفه کانت فلسفه جامعی است و کانت سعی کرده است که مبانی فکری خود را در عموم مباحث حکمت گسترش بدهد. این نوع جامعیت در قرن بیستم کمتر دیده می‌شود؛ اما فیلسوفانی مانند کانت و هگل سعی می‌کردند که فلسفه‌ای فراگیر و جامع عرضه کنند. می‌توان فلسفه کانت را به قلعه‌ای بر فراز قله‌ای تشبیه کرد که اگر کسی در چنین قلعه‌ای مستقر شود می‌تواند هر دو منظره پشت سر و پیش رو را رصد کند، فلسفه کانت نیز این قابلیت را دارد که اگر فردی بر فلسفه کانت مسلط شود می‌تواند فلسفه‌ اروپایی و فلسفه جدید را در مسیری که به فلسفه‌ کانت منتهی شده است بفهمد و تأثیر فلسفه‌ کانت را در تاریخ فلسفه اروپا دنبال کند. نکته مهم درباره فلسفه‌ کانت این است که فلسفه‌ کانت به تاریخ فلسفه نپیوسته؛ بلکه فلسفه‌ای مطرح است از زمان کانت تاکنون که بیش از دویست سال از درگذشت کانت می‌گذرد فلسفه غربی از مبانی کلّی و اصولی فلسفه کانت عدول نکرده است. بسیاری از فلسفه‌های معاصر و فیلسوفان بعد از کانت کارشان نتیجه بسط افکار کانت یا گزینش بخشی از افکار کانت و نقد و بررسی آن یا تعمیم آن به سایر موارد است. کانت در فلسفه به معنای متافیزیک تأثیر قطعی نهاده و معرفت‌شناسی را به کلّی متحوّل کرده است، به طوری که این تحوّل را به انقلاب کپرنیک در نجوم تشبیه می‌کنند و یکی از اوصاف فلسفه کانت در فلسفه انقلاب کپرنیکی است و این معنایی است که خود کانت هم به آن تفوه می‌کند.

فلسفه کانت علاوه بر هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی، در سیاست، اخلاق و فلسفه‌ دین، در فلسفه هنر، زیبایی‌شناسی و انسان‌شناسی آثار مهمی وجود دارد. کانت را پدر سکولاریسم می‌دانند و این یکی از دلیل‌های مطرح بودن فلسفه کانت است. از نشانه‌های اهمیت فلسفه کانت تعداد کتاب‌هایی است که به زبان‌های مختلف درباره فلسفه‌ او نوشته می‌شود. انجمن‌های بسیاری بر مطالعه فلسفه او متمرکز هستند و مجلات متعددی کار را دنبال می‌کنند.

علل شکل‌گیری فلسفه کانت

برای پاسخ به این سؤال باید فلسفه‌ اروپایی را از دکارت آغاز کنیم و به مبانی مذهب اصالت عقل در فلسفه‌ اروپا، گره‌های کوری که در فلسفه دکارت وجود داشته است و به تلاش‌های فیلسوفان بعد از او که مشرب اصالت عقلی او را قبول داشته‌اند برای باز کردن این گره‌ها آگاه شویم. در مجموع باید بدانیم که اصالت عقل با دکارت آغاز شد و بعد از او فیلسوفانی مانند اسپینوزا، لایب نیتز و مالبرانش سعی کردند ‌اشکالات این فلسفه را رفع کنند، اما موفق نشدند. به موازات اصالت عقل مکتب دیگری در انگلستان (بریتانیا که شامل ایرلند هم می‌شود) شکل گرفت که اصالت را به حس و تجربه‌ حسی می‌داد. بنیان‌گذار مکتب اصالت حس empirism، جان لاک انگلیسی بود، بعد از او بارکلی و بعد دیوید هیوم به اصالت تجربه پرداختند. اصالت تجربه با دیوید هیوم به اوج رسید. مدعای فیلسوفان تجربی این است که در معرفت فقط امری اعتبار دارد که از راه تجربه حسّی بدست آمده باشد. آنچه را که در معرفت، امر معقول می‌نامند و مدعی هستند که راهی غیر از حس بدست می‌آید اعتباری ندارد و فرع تجربه‌ حسی است. این اعتقاد در فلسفه‌ هیوم همه مواضع خودش را با صراحت ‌آشکار کرد. اصالت تجربه نوعی واکنش نسبت به اصالت عقل و ناکامی‌های اصالت عقل؛ اما در نهایت در فلسفه‌ هیوم به شکاکیت منتهی شد و فلسفه بعد از دو هزار سال دوباره به همان شکاکیت پیش از سقراط بازگشت؛ منتهی در سطح بالاتری؛ مانند پله‌های گردانی که کسی از جای خود تکان نمی‌خورد اما در ارتفاع بالاتری قرار می‌گیرد، این شکاکیّت در زمانی مطرح شد که در اروپا علم نیوتونی با پیشرفت خارق‌العاده خود همه متفکران را مبهوت کرده بود. در زمانی که فلسفه ناتوانی خود را در حلّ مسائل اعلام می‌کرد. علم بدون اعتنا به فیلسوفان به سرعت پیش می‌رفت و یکی از انگیزه‌های کانت در طرح نویی که درانداخت همین مشاهده افلاص و سردرگمی و متعاطیان ما بعد الطبیعه بود، کانت این معنا را در کتاب تمهیدات خود این‌چنین بیان می‌کند: قصد من این است که همه کسانی را که مابعدالطبیعه را شایسته تحقیق و اعتنا می‌دانند به این حقیقت معتقد سازم که واجب است کار خویش را به طور موقت متوقف سازند و آنچه را که تاکنون شده است ناشده انگارند و مقدِّم بر هر امری بپرسند که آیا ممکن است مابعدالطبیعه وجود داشته باشد. اگر مابعدالطبیعه، علم است چرا مانند علوم دیگر قبول عام و دائم نیافته است و اگر علم نیست چرا همواره به‌صورت علم متظاهر بوده و فاهمه آدمی ‌را با امیدهایی که هرگز قطع نمی‌گردد و برآورده نیز نمی‌شود معطل ساخته است. درحالی‌که علوم دیگر بی‌وقفه قدم در راه توسعه و پیشرفت دارند، این به مسخره می‌ماند که ما در علمی ‌که خود را حکمت محض می‌خواند و همگان نیز آن را لسان‌الغیب می‌پندارند و حل معمای خویش را از آن می‌طلبند بی‌آنکه قدمی‌ فرا پیش نهیم دائماً دور یک نقطه می‌چرخیم. اکنون حامیان مابعدالطبیعه به اندازه‌ای کم شده‌اند که آنان که می‌توانند در سایر علوم بدرخشند هرگز رازی نمی‌شوند نیک نامی‌ خود را در عرصه‌ مابعدالطبیعه به مخاطره اندازند.

این نشان‌دهنده نگرانی کانت از وضعیت فلسفه است. کانت می‌بیند که پیشرفت علم نیوتونی در مقابل توقف و سردرگمی‌ فلسفه سبب شده است که مفاهیم بنیادی مربوط به انسان، مانند اختیار، به شدت در معرض تردید قرار بگیرد؛ چون علم نیوتونی علمی‌ است که مبتنی بر ضرورت علیّت طبیعی است که به آن، دترمینیسم می‌گویند؛ ضرروت قطعی ترتب معلول بر علت، موجبیت که با معادلات ریاضی و با بیان قطعی ریاضی بیان می‌شود. همان‌طورکه در طبیعت اختیاری نمی‌بینیم در انسان هم فرض اختیار دشوار می‌شود. اگر فلسفه نتواند برای انسان شأن و منزلتی مستقل از طبیعت اثبات کند به چه دلیل می‌تواند در انسان قائل به اختیار شود و به نوع دیگری از علیت قائل شود، با تزلزل در اختیار، اخلاق جایگاهی نخواهند داشت. این‌ها دغدغه‌های کانت و بعضی از علل شکل‌گیری فلسفه کانت بود.

مبانی معرفت‌شناسی کانت

نکته‌ مهم این است که بدانیم کانت در اصول و مبانی با دیوید هیوم ‌اشتراک بسیار دارد، کانت نیز مانند هیوم معتقد است که معرفت ما، راه ورودی جز مجاری حس و تجربه حسی ندارد و این وجه‌ اشتراک بسیار مهمی ‌است. کانت ابتدا قبل از آنکه فلسفه نقادی خود را نقادی کند و قبل از آنکه انقلاب کپرنیکی را عرضه کند، به سنت فلاسفه عقلی مشرب آلمان تعلق داشت و پنجاه و هفت سال از عمر خود را در آن مسیر طی کرده بود، پس از دوازده سال سکوت، کتاب اصلی فلسفه خود را به نام «نقد عقل محض»[۲] عرضه کرد. در این تحولی که در او پدید آمده دِین خود را به هیوم در تمهیدات با این عبارت بیان می‌کند: من آشکارا اذعان می‌کنم که این هشدار دیوید هیوم بود که نخستین‌بار سال‌ها پیش، من را از خواب جذمی‌ مذهبان بیدار کرد و به پژوهش‌های من در قلمرو فلسفه نظری جهت دیگری بخشید، البته من کسی نبودم که نتایجی را که او گرفته بود تصدیق کنم.

کانت نمی‌خواست بر شکاکیت هیوم صحّه بگذارد؛ اما نمی‌توانست اهمیت شبهات و تشکیکات او را انکار کند و درعین‌حال، برای ارتباط ذهن با عالم خارج هم راه دیگری را به غیر از آنچه که دیوید هیوم گفته بود (راه حس) قائل نبود. مشکل کانت مانند هیوم این است که مفاهیم معقول در ذهن ما چگونه پدید می‌آیند؟ هیوم به این نتیجه رسیده بود که ما صاحب مفاهیم معقول نیستیم و مفاهیم معقول، اعتباری ندارند. این‌ها نتیجه عادت ما در تکرار تجربه حسی هستند، در فلسفه‌ هیوم آنچه دقیق و درست است حس است. عقل، رقیقه این دقیقه و فرع بر آن است. مفاهیم عقلی؛ مانند؛ اعتقاد به رابطه ضروری علت و معلول قابل تبیین حسی نیست و باید در روان‌شناسی و در بحث عادت انجام شود نه در فلسفه. تفاوت کانت با هیوم این بود که معتقد بود که بالفعل صاحب مفاهیم معقول هستیم و می‌توانیم قضایایی مبتنی بر مفاهیم و معانی غیرحسی بسازیم و علومی‌ را بسط بدهیم که در آن‌ها این قضایا مبنا قرار گرفته است؛ کانت معتقد است ریاضیات علمی‌ نیست که با قضایای مبتنی بر تجربه حسی قابل تبیین باشد. کانت تقسیم‌بندی مهمی را درباره قضایا انجام می‌دهد و قضایا را به تحمیلی و تألیفی تقسیم می‌کند. او می‌گوید که قضایای تحلیلی، قضایایی هستند که محمول آن‌ها از موضوع قابل استخراج است و ما در قضایای تحمیلی برخی از اوصاف موضوع را بر خود آن حمل می‌کنیم و انکار قضایای تحمیلی مستلزم تناقض است. قضایای تألیفی قضایایی هستند که محمول آن‌ها مندرج در موضوع نیست و باید دلیلی داشته باشیم که چرا محمولی را که در موضوع مندرج نیست بر موضوع حمل کردیم. قضایای تألیفی را نیز دو قسمت می‌کند: یکی، قضایای تألیفی پسینی که با تجربه حاصل می‌شود؛ مانند اینکه می‌گوییم هوا سرد است، سرد بودن جزء تألیف و ذات هوا نیست، سرد بودن را بر هوا حمل می‌کنیم. این قضیه تألیفی است نه تحمیلی و درعین‌حال، پسینی است؛ یعنی برای تصدیق چنین قضیه‌ای محتاج تجربه هستیم و باید در شهود تجربی با شهود کردن سرد بودن هوا به چنین تصدیقی برسیم. هیوم و کانت در تبیین قضایای تحلیلی و تألیفی پسینی مشکلی نداشتند، سؤالی که وجود داشت این بود که آیا قضایای تألیفی پیشینی هم داریم؟ آیا قضایایی داریم که محمول آن‌ها در موضوع از پیش مندرج نبوده باشد و ما قادر به ساختن این قضایا باشیم بدون آنکه محتاج مراجعه به تجربه و استمداد از تجربه باشیم؟ آیا می‌توانیم قضیه‌ای بسازیم که در آن، محمولی را بر موضوعی حمل کنیم که این محمول در موضوع نبوده باشد و ما بدون مراجعه به تجربه چنین کاری کرده باشیم؟ تمام قضایای عقلی پیشینی هستند یعنی مستقل از تجربه هستند و تحمیلی (یعنی بیان اوصاف خود موضوع) نیستند؟ پاسخ هیوم به این سؤال کانت منفی بود، کانت مدعی بود که چنین قضایایی را داریم و نمونه‌ای از این قضایا را از ریاضیات و فیزیک محض ارائه می‌کرد و می‌گفت آنچه را که داریم باید بتوانیم تبیین کنیم، بنابراین، ما محتاج مفاهیم عقلی هستیم. کانت تأکید داشت که از تجربه حسی‌ای که هیوم به آن اعتقاد داشت کلیّت و ضرورت، حاصل نمی‌شود و اگر کلیّت و ضرورت حاصل نشود نمی‌توان علمی را ایجاد کرد. در فلسفه کانت، علمی معتبر ‌است که مبتنی بر قضایایی باشد که مفید کلیت و ضرورت باشند و کلیّت و ضرورت هرگز از تجربه حسی آن‌چنان که در آمپریسم و هیوم مطرح بود بدست نمی‌آید. علم با گزاره‌های مبتنی بر تجربه‌های حسی به پیش نمی‌رود ما بالفعل واجد گزاره‌های کلّی و ضروری هستیم.

سؤال مهمی ‌که کانت مطرح می‌کند این است که قضایای کلّی و ضروری که در قضیه تألیفی پیشینی جلوه می‌کند از کجا حاصل شده است؟حرف اصلی کانت این است (انقلاب بزرگی که در معرفت‌شناسی پدید آورده اینجا است): آنچه به‌صورت پیشینی، کلّی و ضروری (عقلی بر حسب اصطلاحات سایر فیلسوفان) در معرفت ما هست و می‌دانیم که از راه تجربه بیرون بدست نیامده است و به درون و ذهن ما تعلّق دارد پیشینی است؛ یعنی آن را در معرفت اضافه کرده‌ایم، ساختار ذهن ما است و شرط‌هایی است که ذهن ما بر معرفت وارد کرده است. عناصر پیشینی، هم در معرفت و هم در حس ما است؛ آنجا که حس می‌کنیم از خودمان چیزهایی را در شناخت وارد می‌کنیم، هم در فهم. در حس، دو عنصر زمان و مکان را در معرفت وارد می‌کنیم، در فلسفه‌ کانت، زمان و مکان در خارج، تقرّر و ثبوتی ندارند آن‌چنان‌که از لوازم تفکر نیوتون بود و نیز مفاهیمی ‌نیستند که منشأ انتزاع آن‌ها در خارج باشد آن‌چنان که لایب نیتز معتقد بود؛ بلکه زمان و مکان شرایطی هستند که به ذهن ما تعلّق دارند و ذهن ما در هر شهود حسی و تجربی و در هر تماس حسی با عالم خارج این زمان و مکان را به جای اینکه از بیرون بگیرد از درون بر این محسوسات اعمال می‌کند.

پس این سهم عناصر پیشینی در ساحت حس است؛ امّا در ساحت فهم هم، کانت سخن بسیار مهمی و تحول آفرینی می‌گوید: ما در ذهن خود صاحب دوازده مفهوم محض غیرتجربی هستیم که پیشینی و جزء ساختار ذهن ما و از لوازم ذات ذهن ما هستند، ما با این مفاهیم به عالم نظر می‌کنیم. مفاهیمی‌ مانند وحدت و کثرت و وجود، جوهر، عرض، که در امور عامّه فلسفه بحث می‌شود در فلسفه‌ کانت جزء لوازم ذهن و ساختار ذهن ما هستند. این مفاهیم پیشینی مانند عینکی هستند که در طبیعت ذهن ما کار گذاشته شده و هرگز نمی‌توانیم از ورای این عینک به عالم نظر کنیم. او در عقل هم به مفاهیم خاصّی معتقد است؛ ولی باید دانست که عقل در فلسفه‌ کانت اعتبار اصلی و محوری ندارد: قوّه فاهمه در فلسفه‌ کانت محور اصلی و جانشین عقل در فلاسفه عقلی مذهب است، عقل نقش خاصّی دارد که بیش از آنچه سازنده باشد مزاحم است. کانت این نگرش به معرفت را نگرش «استعلایی» می‌نامد. کلمه «استعلایی» را باید هر دانشجوی فلسفه کانت به‌طور دقیق بشناسد. کانت این اصطلاح را در کتاب اصلی فلسفی‌اش؛ یعنی در نقد عقل محض کانت بسیار بکار برده است. استعلایی، ترجمه‌ ترانسندنتال است و کانت اصرار دارد که «ترانسندنتال» به‌معنای استعلایی با «ترانسندنت» به معنای متعالی خلط نشود. استعلایی به‌طور خلاصه این است که ما آنچه را که فیلسوفان عقلی مذهب و از جمله حکمای اسلامی، معقول می‌نامیدند و در معرفت رکن معرفت می‌دانستند و برای آن‌ها در عالم خارج مابازاء قائل بودند کانت همه را انکار می‌کند و می‌گوید: ما صاحب چنین مفاهیمی‌ هستیم؛ ولی این مفاهیم، مصداق و مابازائی به عنوان امر معقول در خارج از ذهن ما ندارند؛ بلکه ناشی از لوازم ذهن ما هستند، شرط‌هایی هستند که برای تبیین امکان معرفتی باید به آن‌ها قائل شویم. امر استعلایی در معرفت‌شناسی کانت امری پیشینی و متعلق به ساختار ذهن است که بدون فرض آن، معرفتی را که داریم قابل تبیین نیست. گاهی در کلاس‌های درس، این را به نخ نامرئی که استاد لُعْبَتْ‌باز در خیمه شب‌بازی در سرانگشت خود دارد تشبیه می‌کنم، وقتی می‌بینیم که عروسک‌ها بدون اینکه دستی آشکارا آن را تکان بدهد حرکت می‌کنند نتیجه می‌گیریم که کسی آن‌ها را تدبیر می‌کند و باید به شرطی قائل شویم که این حرکت مشروط به آن است، این شرط، ذهنی است، این نحوه، تبیین استعلایی است.

تأثیرات معرفت‌شناسی (فلسفه نظری) کانت بر مابعدالطبیعه

در فلسفه‌ کانت، مابعدالطبیعه به معنی الهیات به معنی‌الاخص، ممکن نیست و چنین علمی‌ معتبر نیست؛ زیرا مابعدالطبیعه مدعی داشتن گزاره‌ها و قضایایی تألیفی و پیشینی است؛ اما در خارج از حوزه‌ طبیعت، تمام اعتبار فلسفه‌ کانت و معرفت‌شناسی نظری کانت بستگی به این دارد که آیا موضوع شناسایی ما مقید به زمان و مکان است؟ اگر مقیّد به زمان و مکان نباشد و در نتیجه نتوانیم لوازم و ضرورت‌های زمان و مکان را که به ذهن ما تعلق دارد -زمان و مکان دو عنصر پیشنی در حس بودند- را از درون خودمان بر آن، اعمال کنیم و بدست بیاوریم نمی‌توانیم درباره آن موضوع، قضیه تألیفی پیشینی را که مفید کلیّت و ضرورت باشد و علمی ‌به ما بدهد داشته باشیم. مابعدالطبیعه که درباره خدا، اختیار و خلود نفس بحث می‌کند درباره‌ موضوعاتی بحث می‌کند که بیرون از زمان و مکان هستند و بنابراین، فراسوی تجربه ممکن هستند و در نتیجه ما معرفت معتبری درباره مابعدالطبیعه نداریم. نیمی‌ از کتاب هفتصد صفحه‌ای نقد عقل محض، به مغالطه‌ها، تعارض‌ها و خطاهای اجتناب‌ناپذیری اختصاص دارد که در نتیجه‌ غفلت از این معنا، متفکران در طول تاریخ فلسفه مرتکب شده‌اند که کانت آن را جدل استعلایی می‌نامد. کانت کتاب تمهیداتش را این‌طور شرح می‌دهد: تمهیدات مقدمه‌ای برای هر مابعدالطبیعه ‌آینده که به عنوان علم عرضه شود – یعنی هر کس بعد از این گفت که من متافیزیک و مابعدالطبیعه‌ای عرضه می‌کنم باید به سؤالات من جواب بدهد- کانت به یک معنا مابعدالطبیعه؛ یعنی امور عامه دارد؛ مابعدالطبیعه‌ کانت، مابعدالطبیعه طبیعت است نه مابعدالطبیعه ماورای طبیعت. کانت اثبات مقاصد اعلای مابعدالطبیعه؛ مثل خدا و خلود نفس و اختیار را به عقل عملی (اخلاق) ارجاع می‌دهد که بحث مفصلّی است. خلاصه اینکه در فلسفه‌ کانت ما با انسداد باب عقل در الهیات به معنی ‌الاخص مواجه هستیم، این تأثیر کانت بر مابعدالطبیعه است؛ یعنی اینکه فیلسوفان از آغاز تاریخ فلسفه می‌خواستند با عقل به مقاصد اعلای مابعدالطبیعه برسند و وجود خدا و خلود نفس؛ اختیار و آزادی اراده را به عنوان شأن والای انسان اثبات کنند، کانت همه‌ این‌ها را ممتنع می‌داند؛ زیرا معرفت‌شناسی او معرفت‌شناسی پدیداری است و نفس‌الامری نیست. می‌گوید آنچنان که دنیا بر ما ‌آشکار می‌شود می‌شناسیم و این امور، اموری نیستند که بر ما آشکار شوند؛ چون‌ آشکار شدن از رهگذر لوازم ذهنی ‌ما است؛ چون موضوعات مابعدالطبیعه بیرون از زمان و مکان هستند.

نقد و بررسی معرفت‌شناسی کانت

یازده موضوع را یادداشت کرده‌ام که برای بررسی و نقد فلسفه‌ کانت اهمیت تام دارد. این نکته را عرض کنم که ما می‌توانیم بگوییم که فلسفه‌ کانت، منطق است؛ منتهی دایره‌ای وسیع‌تر از منطق ارسطویی پیدا کرده است. به این معنا منطق است که فلسفه‌ کانت موافقت ذهن با خود ذهن است. ذهن کانتی، ذهنی است که در آن، دو عنصر بیرون از ذهن یعنی زمان و مکان وارد ذهن شده است؛ یعنی ذهنی که می‌خواهد به تعبیر کانت منطق استعلایی تدوین کند و نام آن را معرفت‌شناسی بگذارد این معرفت‌شناسی دو عنصر زمان و مکان را از بیرون گرفته و متعلق به ذهن کرده و نوعی منطق جدید به وجود آورده است، اما ماهیتاً نه. با توجه به اینکه فرصتم به پایان رسیده است فهرست این یازده موضوع را عرض می‌کنم. این یازده موضوع که بنده در درس و بحث خودم در فلسفه کانت به آن‌ها رسیده‌ام عبارتند از: ۱- معقولات ثانیه منطقی و فلسفی، توجه به این بحث برای فهم و نقد فلسفه‌ کانت، ضرورت تام دارد. نخستین‌بار این بحث را در شرح مبسوط منظومه در محضر استاد شهیدمطهری شنیدیم. در جلد دوم شرح مبسوط منظومه استاد شهید مطهری هست. ۲- موضوع دیگری که باید توجه کرد بحث شهود عقلی است. مهم است که بدانیم کانت به شهود عقلی معتقد نیست. ۳- علم حضوری؛ بسیاری از مباحث کانت یادآور علم حضوری در فلسفه‌ اسلامی ‌است و مقایسه آرای کانت به‌ویژه در بحث ادراک نفسانی استعلایی در آنجا که صحبت از من می‌کند اینکه با هر قضیه‌ای یک من فکر می‌کنم همراه است یادآور این موضوع است. ۴- وجود؛ کانت آرای بسیار تکان دهنده‌ای درباره وجود دارد؛ از جمله اینکه معتقد است که وجود، محمول واقع نمی‌شود. این موضوع، رساله‌های متعددی را اقتضا می‌کند که حرف کانت بیان و نقد و نظر حکمای ما بیان شود. ۵- اصاله وجود و ماهیت؛ بنده به‌تدریج معتقد شده‌ام که فلسفه کانت اصالت ماهیتی است و از لوازم اقوال کانت، اصالت ماهیت است. ۶- وجود رابط؛ مباحثی که فیلسوفان متأخر ما مثل مرحوم آقا علی مدرس زنوزی بیان کردند و شرح و بسط دادند و هنوز نیاز به تجزیه و تحلیل دارد و در نقد و بررسی فلسفه کانت به آن نیاز داریم. ۷- وجود ذهنی؛ باید بحث وجود ذهنی کاملاً فهمیده شود و با فلسفه کانت مقایسه شود. ۸- درک نقش زمان و مکان در فلسفه کانت و نظر فیلسوفان اسلامی‌ درباره زمان و مکان است. بحث زمان و مکان در فلسفه ما همیشه متعلق به طبیعیات دانسته شده و فقط در فلسفه‌ ملاصدرا درباره‌ آن بحث شده است. یکی از امور فارغ بین تفکّر غربی و غیرغربی، اهمیت دادن به زمان و مکان و پرسش جدّی از ماهیت زمان و مکان است. ۹- تقسیم‌بندی قضایا به تحمیلی و تألیفی؛ باید نقد و بررسی کرد که آیا نظرات کانت دراین‌باره درست است؟ که این مبنای کارهای کانت است. ۱۰- عینیت؛ معنای عینیت در فلسفه کانت و در فلسفه اسلامی‌ چیست؟‌ این از امور بسیار مهم است. ۱۱- نقد تعارضات عقل محض در جدل استعلایی از مباحث بسیار مهم است و نقد ایدئال عقل محض در جدل استعلایی که کانت در آنجا براهین اثبات وجود خدا را که مبتنی بر عقل نظری و مفاهیم فاهمه و استدلال عقلی است را رد می‌کند؛ مثل برهان وجودی. آخرین نکته این است که برای گشودن میدان فلسفه تطبیقی، هیچ فلسفه‌ دیگری به اندازه فلسفه‌ کانت اقتضا ندارد و فلسفه کانت را برای ورود به فلسفه تطبیقی و به میدان آوردن و چالش کردن با فلسفه اسلامی‌ بسیار مناسب می‌دانم که اگر تدریس فلسفه کانت جدّی گرفته شود و مقدّم بر آن با فلسفه‌ هیوم آشنا شوند و بعد فلسفه کانت به تفصیل در حوزه‌ها و در محافل تخصصی خوانده شود برای طلبه‌ فلسفه‌ اسلامی ‌ده‌ها سؤال اساسی ایجاد می‌شود که می‌تواند در فلسفه اسلامی ‌به غور بپردازد. امیدوارم مجمع عالی حکمت اسلامی ‌بتواند راهگشای چنین افقی برای آینده‌ حوزه باشد.

خلاصه

دکتر محمد رضایی: جایگاه و اهمیت کانت در بین فلسفه‌ها به‌گونه‌ای است که در فلسفه‌های بعد و در حوزه‌های مختلف دانش تأثیرگذار بوده است. کانت قائل است که ما می‌توانیم تمام خوبی  و بدی‌های زندگی را بدون استعانت از وحی و دین بفهمیم و زندگی خودمان را سامان بدهیم و از این جهت، پدر سکولاریسم است. جدایی دین از تدبیر زندگی انسان و اینکه علل شکل‌گیری فلسفه کانت چه بود؟ همان‌طورکه‌ اشاره شد می‌دانید که آقای کانت علاقه‌مند به علوم تجربی بود و همچنین اخلاق و مفاهیم لازمه آن، خدا و جاودانگی نفس بود و این مفاهیم با فلسفه‌های موجود خودش تبیین نمی‌شد و نقصی برای آن فلسفه‌ها بود؛ لذا فلسفه‌ای ارائه داد که بتواند جایگاه مناسبی برای آن‌ها پیدا کند. او در تعبیری می‌گوید که من آموزش‌های مادرم را از یاد نمی‌برم و او بود که نخستین بذر نیکی را در وجود من کاشت. پدر و مادرش انسان‌های با تقوا و دینداری بودند. این دینداری پدر و مادر در تفکر او اثرگذار بود و لذا می‌خواست هم علاقه‌ خودش را به فیزیک و علوم تجربی نشان بدهد و آن‌ها را توجیه و تبیین کند و هم برای اخلاق جایگاهی بگذارد. تفکر علمی، ‌تفکر جبرگرایانه است. برای هر حادثه‌ای، حادثه‌ای قبل از آن فرض می‌کند که آن حادثه را بالضروره ایجاد کرده است؛ یعنی مثل موتور ماشینی می‌ماند که این ماشین باید با‌لضروره بچرخد و اختیاری ندارد. اگر این تفکر بر همه‌ ابعاد دانش بشری سیطره بیفکند اخلاق از بین می‌رود، چون لازمه اخلاق، اختیار است. ایشان مطرح می‌کرد که ما این احساس اخلاقی را تجربه می‌کنیم و لذا اگر بخواهد این نگرش علمی ‌بر همه چیز سیطره پیدا کند اخلاق از بین می‌رود؛ لذا باید هم برای اخلاق و هم برای علوم تجربی جایگاهی درست کنیم که هم حوزه عقل نظری را درباره علوم طبیعی و هم حوزه‌ عقل عملی را درباره خدا، دین و جاودانگی نفس دانست. درباره مبانی معرفت‌شناسی کانت باید گفت که او علاقه زیادی به علوم تجربی داشت.

لازمه علوم این است که قوانین کلّی و ضروری داشته باشند که مبنای علم را تشکیل بدهند. با توجه به تفکّری که در تجربه‌گرایی بود و دیدگاه آن‌ها نسبت به اصل علیت که معتقد بودند آنچه که ما تصور می‌کنیم این است که ما در خارج تجربه کنیم؛ رابطه ضروری بین علّت و معلول را نمی‌توانیم تجربه کنیم؛ لذا انکارش کردند و به عادت ذهنی و روان‌شناختی برگرداندند. اگر رابطه‌ ضروری بین علت و معلول نباشد نمی‌توانید قوانین کلّی و ضروری داشته باشید در نتیجه مبنای علم فرو می‌ریزد و نمی‌توانید دانش تجربی داشته باشید؛ لذا کانت برای توجیه مبانی علوم تصویری ارائه داد و گفت که معرفت، ترکیبی از صورت‌های ذهنی و داده‌های خارجی است. این صورت‌های ذهنی، ذاتی ذهن است و از تجربه نگرفته است. به ایشان این انتقاد اساسی وارد است که اگر آنچه که در ذهن ما است محصول ذهن خارج است شاید دیگر معلوم ما با خارج مطابقت نداشته باشد.

نکته دیگر، تأثیر فلسفه کانت بر مابعدالطبیعه بود که با توجه به اینکه ایشان حوزه معرفت عقل نظری را فقط بر حوزه‌ امور زمان‌مند و مکان‌مند می‌دانست معتقد بود که ماده خارجی، تجربه و شهود حسی از خارج وارد ذهن می‌شود، لباس زمان و مکان به تن می‌کند و در قوّه دیگر که قوّه‌ فاهمه باشد مورد فکر قرار می‌گیرد و چون مباحث مابعدالطبیعه زمان‌مند و مکان‌مند نیستند اطلاق این صورت‌های ذهنی بر آن‌ها درست نیست و اگر کسی این کار را بکند گرفتار مغالطه شده است. او به عالمان مابعدالطبیعه توصیه می‌کند که قبل از اینکه به مباحث مابعدالطبیعه بپردازید باید ارزیابی نقادانه از ذهن داشته باشید، ذهن در این حوزه‌ها توان شناخت را ندارد؛ اما خودش فلسفه خود را نقد می‌کند و با قبول واقعیتی که در ورای این پدیدارها هست فلسفه‌ خود را نقض کرده و گرفتار تناقضی شد. اگر کانت می‌خواست که به فلسفه‌اش ملتزم باشد باید جهان خارج را انکار می‌کرد. او اصل علیت را در ورای حوزه‌ امور زمان‌مند و مکان‌مند بکار گرفت و گرفتار تناقض و ناسازگاری ذاتی شد و لذا فلسفه‌های ایدئالیست بعدی که متأثر از کانت بودند گفتند که لازمه تفکر فلسفی کانت، ایدئالیست بودن است و لازمه منطقی تفکر کانت ما هستیم؛ لذا همه چیز را معقول دانستند و ایدئالیست هگل مطرح شد. تأثیر فلسفه کانت بر مابعدالطبیعه و نقد معرفت‌شناسی کانت را به‌طور خلاصه عرض کردم.

در ادامه از سخنان استاد محترم حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر احمد احمدی بهره‌مند می‌شویم.

تبیین معرفت‌شناسی کانت

دکتر احمدی‌: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله والصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین.

آقای دکتر حداد مطالب زیادی را درباره کانت با توجه به تدریسی که سالیان داشتند فرمودند و کتاب «تمهیدات»[۳] را هم ترجمه کردند و خوب هم ترجمه کردند. کانت بیان بسیار مبهم پیچیده‌ای دارد گاهی از اول صفحه در ترجمه ‌آلمانی یک جمله را شروع می‌کند و آخرش به صفحه بعد می‌رسد که واقعاً فهمش بسیار دشوار است. با وجود مقدمه‌ آقای دکتر حداد و ترجمه خوب، من چیزی از تمهیدات نمی‌فهمم و باید سراغ کتاب کلیتیک بروم و اصلش را بخوانم. بیان بسیار پیچیده‌ای دارد و کانت هم در اول نامه‌هایی که به هِرْس و بعضی از دوستانش نوشته است که من این کتاب کلیتیک را بعد از دوازده سال که تأمل کردم در بین چهار تا پنج ماه نوشتم و اگر می‌خواستم آن را ویرایش کنم که قابل فهم باشد ممکن بود که تمام نشود و عمرم به پایان برسد.

کانت، بیشترین کار را درباره تفکیک معرفت‌شناسی از هستی‌شناسی انجام داد و کتاب نقد او تأثیر زیادی داشت. قبل از او، ارسطو، دکارت، لاک و اسپینوزا هیچ‌کدام این‌چنین به نقد عقل نپرداخته‌اند. او می‌گوید که اول باید به نقد عقل خالص، صرف‌نظر از ارتباطش با یافته‌های بیرونی بپردازیم و به همین دلیل تأثیر زیادی داشته است. شما این مواد ثلاثی که مرحوم صدرا در جلد اول اسفار آورده حدود صد و یازده صفحه است از این چاپ قبل از چاپ بنیاد صدرا، را بررسی کنید، بین وجود خارجی و وجود ذهنی تفکیکی نیست. یعنی همین که می‌گوییم این ممتنع است سراغ خود خارج می‌رویم، این‌که می‌گوییم این ضروری است ذهن و خارج یکی هستند؛ به همین دلیل، بحث وجود ذهنی با آن پیچیدگی‌اش به وجود می‌آید که وقتی جوهر را درک می‌کنیم خود جوهر در ذهن می‌آید، آتش را درک می‌کنیم خود آتش در ذهن می‌آید و در نتیجه آن بحث‌های دشوار پیش می‌آید. کانت، خود بحث معرفت را مطرح کرد که ترازویمان چقدر توان سنجش واقعیت را دارد. کتاب اعتراضاتی که بر دکارت وارد شده و ترجمه هم شده است[۴] – بنده از سال چهل و پنج دنبال این بودم که اعتراضات ترجمه شود و آقای دکتر افضلی هم خوب ترجمه کرده است – حتماً این را بخوانید بیشتر حرف‌های کانت در آن مطرح شده است، فیلسوفان بسیار قوی به دکارت اعتراض کردند، بسیاری از حرف‌هایی که کانت در دیالکتیک آورده در آنجا به تفصیل آمده است.

یکی از خطاهای بارز هیوم و کانت این است که تأثیر شیء خارجی را در اندام‌های حسی که نفس آن را درک می‌کند نادیده گرفتند و وقتی آن تأثیر نادیده گرفته شد و درواقع رابطه شهودی ما با عالم حس یعنی با محسوس نادیده گرفته شد این داستان پیش آمد که ضرورت علّّی را درک نمی‌کنیم، وقتی ضرورت علّی را درک نکردیم؛ یعنی مفهومی‌ از علیّت به آن معنی که واقعاً ما را به خارج مرتبط کند چنین چیزی نداریم، ضرورت، علیت و این مقولات ثانیه. کانت می‌گوید که سخن هیوم من را از خواب جذمی‌ بیدار کرد. مشکل کانت این است که در همان اول مقدمه هم می‌گوید: ما ضرورت و کلیّت را از تجربه بدست نمی‌آوریم و حال آنکه خود تجربه، ضرورت می‌دهد اگر شما علم حضوری به آن شیئی که این تأثیر را در اندام حسی بر جای می‌گذارد، همان را بپذیرید و شهود و عالم عین را، علم حضوری را آنجا رها کنید دچار همین مشکل کانت خواهید شد. بنابراین، می‌گوید که تجربه ضرورت و کلیت نمی‌دهد و سعی می‌کند که این دو مسئله را توجیه کند. بیشتر تلاش کانت در فلسفه در کتاب نقد این است که علیت را چگونه باید تبدیل کنیم گاهی می‌خواهد با قضیه شرطیه آن را درست کند که نادرست است و گاهی سراغ شماتیسم می‌رود و در هفت و نیم صفحه به بحث علیت در بخشی از آن می‌پردازد و سرانجام هم موفق نمی‌شود. دکارت هم عقل‌گرا بود و درباره مسائل معرفت‌شناسی، بحث اساسی انجام نداد. آخر تأمّل ششم از تأملات دکارت را ملاحظه کنید که چگونه برای اثبات وجود عالم خارج درمانده شده است. کانت در مسئله اخلاق و تربیت به شدت تحت تأثیر «رای راک روسو» بود و چندان به او علاقه داشت که تصویرش در اتاقش آویزان بود و وقتی هم کتاب روسو به دستش رسید سریع خواند. اثر این باید در بحث اخلاق کانت نمودار شده باشد. کانت به شدّت معتقد به مابعدالطبیعه به این معنی بود و می‌گفت من یک لحظه بدون اعتقاد به بقای نفس و وجود خیر اعلا یا ذات پاک خداوند نمی‌توانم زندگی کنم؛ اما نه از راه این استدلال‌ها؛ بلکه از طریق همان وجدانی که دارم و این اخلاق بود.

نکته‌ بسیار مهمی‌ که در تفکر کانت، هم در عقل نظری و هم در عقل عملی وجود دارد مقارن بودن زمان کانت با انقلاب فرانسه است، اصحاب دائره‌المعارف فرانسه کسانی بودند که عقل را حاکم مطلق می‌دانستند و به دین و کلیسا حمله می‌کردند، افرادی هم بودند که دفاع می‌کردند؛ ولی آن‌ها به شدّت می‌خواستند عقل را حاکم کنند. در چنین موقعیتی کانت خواه ناخواه تحت تأثیر این‌ها بود، کتاب تأسیس مابعدالطبیعه اخلاق، به نام مبانی یا پایه‌های مابعدالطبیعه ترجمه شده و آن هم درست نیست، عنوانش تأسیس مابعدالطبیعه‌ اخلاق است، در عربی سه ترجمه از آن دیدم یکی هم همین است، تأسیس متافیزیکی الاخلاق، آلمانی‌اش هم همین است. این کتاب در حقیقت توجیه حرکت اصحاب دایره‌الامعارف یا انقلاب فرانسه است بر اینکه انسان را قانون‌گذار خودش می‌داند و حتی می‌گوید که سخنان عیسیA را هم باید در چهارچوب عقل بگنجانیم و با عقل درباره آن قضاوت کنیم، اینکه گفته شد تأثیری در سکولاریسم داشته به این دلیل است.

درباره مبانی معرفت‌شناسی کانت، همان‌طورکه آقای دکتر حداد گفتند دو بحث زمان و مکان را که در ذهن آورده است ایرادهای زیادی هم به آن کردند و درواقع آوردن طبیعت‌شناسی در درون معرفت‌شناسی است. زمان، صورت ذهن ما است یعنی ما هر چه را که می‌یابیم به‌طور متوالی می‌یابیم و این ما هستیم که به این داده‌ها و تغییرات، توالی می‌دهیم؛ وگرنه نمی‌توانیم بدون ادراک بگوییم که عالم متغیر است و یا محترک. ما هستیم که ‌اشیاء را متوالیاً می‌یابیم؛ پس زمان و مکان، صورت ذهن ما هستند و این ناظر به سخن بسیار ناصوابی است که نیوتن گفته بود زمان و مکان، دو واقعیت عینی هستند و در برابرش لایب نیتز می‌گفت که زمان و مکان دو امر موهوم و اعتباری هستند؛ مثلاً وقتی این میز را اینجا می‌بینید و میز دیگری را آنجا و سقف و… این‌ها وجود این عین خارجی یک امر اعتباری به تعبیر ما در فلسفه خودمان لحاظ می‌کنیم. بنابراین، مکان هیچ واقعیت عینی ندارد و فقط اعتبار ذهن است. کار بسیار مهمی‌ که کانت کرده و به آن هم می‌بالد این است که برخلاف ارسطو که در بیرون، مقولات را می‌یافت و ده مقوله پیدا کرد – که هم مقولات اعتباری مثل جده و امثال این‌ها که بوعلی می‌گوید من معنی این را نفهمیدم نسبت پوست حیوان با خودش- کانت از منطق وارد شد و گفت که چهار مدخل داریم: ۱- کمیت (قضیه کلی، جزئی، شخصی)؛ ۲- کیفیت (قضیه ایجابی، سلبی،‌معدولی)؛ ۳- نسبت (قضیه حملیه، شرطیه، انفصالی) ۴- جهت قضیه که شامل قضیه پروبلماتیک یا ظنی، اسرتریک. اسرتریک، برابر با قضیه بالفعلی است که ما می‌گوییم که رابطه‌ محمول با موضوع یا امکانی یا ضروری است، ضروری هم یا ممتنع‌الوجود یا ضروری‌الوجود و یا بالفعل است که بنده می‌خواهم دراین‌باره مقاله‌ای را بنویسم که وارد کردن بالفعل و غیربالفعل در منطق و در جهت، هیچ ربطی به منطق ندارد و فقط باید بگوییم رابطه این محمول با موضوع چگونه است. بالفعل مربوط به هستی‌شناسی است که باید از طریق دیگر ثابت کنیم که این موضوع وجود دارد یا ندارد، اما اینکه از جهت منطق که خود کانت هم می‌گوید جهت یکی از دشوارترین مسائلی است که من می‌خواهم بیان کنم. دشوارتر که می‌گوید این خیلی توجیه درستی ندارد مُدالیته درواقع. از رابطه بین محمول و موضوع در ذهن ما سه حالت پیش می‌آید: یا ظنی است و تردید داریم که این محمول برای این موضوع است، این برای من است که رابطه‌ محمول با موضوع را نمی‌دانم، یا اینکه ضروری است این هم برای جهت قضیه است، یا اینکه بالفعل است یعنی این موضوع بالفعل موجود است، این دیگر ربطی به جهت قضیه ندارد و به نظرم مرحوم مظفر و دیگران هم که بالفعل را جهت قضیه قرار داده‌اند، خطا است. شما فقط باید رابطه محمول با موضوع را بررسی کنید نه اینکه بالفعل، ضروری، ازلی و یا ابدی است، هیچ‌کدام از این‌ها به جهت قضیه مربوط نیستند و جهت را باید از طریق دیگری بدست آورد. منطق‌دان مثل خشت‌مال است هر چه به او بدهی در این قالب می‌ریزد. یکی از اشکالات کانت این است که وجود را از همین جهت بالفعل بدست می‌آورد؛ البته از آن عدول می‌کند. بسیاری، جهت را نگفتند؛ ولی من بر آن تأکید دارم که سخن ناصوابی است؛ ولی مثلاً معدوله و یکی دو تا دیگر را که مرحوم فروغی هم می‌گوید و دیگران هم می‌گویند از این جهت کانت آمده از منطق وارد فلسفه شده است. این مبنای اصلی معرفت‌شناسی کانت است که ذهن را با قالب‌های منطقی که در قضایا دارد ما از آن مقولات را بدست می‌آوریم؛ یعنی احکامی کلّی، جزئی، ضروری و غیره داریم. کته گوری که در منظومه و جاهای دیگر قاطی قوریاس گفته شده از این احکام بدست می‌آید. این مبنای اصلی است.

تأثیری که معرفت‌شناسی کانت در فلسفه نظری داشته است را بیان می‌کنم. اگر کسی از حس آغاز کند و به تبیین مابعدالطبیعه بپردازد دیالکتیک پیش می‌آید و آن این است که ما همین‌ها را داریم و فراتر از این هم نمی‌رویم. کانت معتقد به مابعدالطبیعه و غیب بود؛ ولی اظهار نمی‌کرد و در آن عصر هم امکان این کار نبود. فردی چیزی درباره دوربینی یعنی از این شهر به آن شهر گفت که حریقی در شهر ما اتفاق افتاده و درحال نزدیک شدن به خانه ما است؛ درحالی‌که، چهارصد کیلومتر از شهر فاصله داشتند گفت که خاموش شد و خانه من نسوخت. به کانت که خبر دادند برآشفت و گفت که این حرف‌ها چیست و این مزخرفات را کنار بگذارید، کتابی به نام رؤیای یک‌ اشباح بین نوشته است. اگر حوزه مبناشناسی و ورود به شناخت را در چهارچوبی که از حس آغاز کنیم و در مباحث مقولات محدود کنیم و هستی‌شناسی را از منطق تبیین کنیم دچار این مشکل می‌شویم. البته شما حق دارید بگویید که اصلاً طبیعت را تعریف کن. فیزیک جدید هم نمی‌تواند مابعدالطبیعه را تعریف کند، اینشتین می‌گفت که حقایقی وجود دارد که فیزیک‌دان‌ها نمی‌توانند آن را بیابند؛ بلکه انبیاء آن‌ها را می‌یابند. کمپسنیسم می‌گوید که قالب معرفت‌شناسی کانت طرح خیلی خوبی است؛ اما شتاب‌زده از آن گذشته است و در برخی قسمت‌ها یادداشت‌های دوازده ساله را از ترس اینکه نتواند کتابش را تمام کند به هم پیوسته است. کمپسنیسم چندین‌بار در شرحش می‌گوید که آرتی فیشل است مصنوعی است، پس‌فورت (چهل تکه) است و به هم پیوستگی ندارد؛ ولی مثل کسی طرح ریخته است که می‌خواهد سدّی بسازد و چندین سال تمام جوانبش را بررسی کند این چنین طرحی ریخته است. کانت دعواهای مربوط به مابعدالطبیعه زمان خود را مطرح کرده است اگر کتاب اعتراضات را ملاحظه کنید دعواهای مطرح در آن مطرح شده است. مثلاً برهان وجودی دکارت که آنسلم هم گفته بود و دکارت آن را تغییر داده و آورده است و می‌گوید که از برهان آنسلم خبر نداشته است. ژیلسون در نقد تفکّر می‌گوید که او خبر داشته و همان است و کانت هم خیلی صریح می‌گوید که این مثل این است که کسی بگوید من صد دُر دارم و دست در جیبش بکند ببیند که صد دُر وجود ندارد. با فکر نمی‌توان خارج را اثبات کرد. مرحوم آقای مطهریS نیز در جلد پنجم اصول فلسفه می‌فرماید که برهان وجودی کانت برهان اشتباهی است.

کانت، برهان امکان و وجوب را که اغلب ما به آن تمسک می‌جوییم نیز قبول ندارد؛ زیرا اگر امکان را جهت قضیه قرار دادید دیگر امکان ماهوی که در فلسفه ما و به‌ویژه در فلسفه مشّاء‌ مطرح است جایگاهی ندارد. می‌گوید اصلاً چیزی ممکن است یعنی چه؟ بحث وجود و قضیه وجودی را در مقاله‌ای نقد کرده‌ام که ایشان می‌گوید که قضیه وجودی معنی ندارد، هم هیوم گفته بود و هم خود کانت به تفصیل بیان می‌کند که ما وقتی می‌گوییم فلان چیز هست عین همان حرفی که شیخ‌ اشراق و مرحوم میرداماد می‌زنند شبیه آن‌که این چیزی به ما نمی‌دهد وقتی می‌گویی کاغذ هست یعنی چه؟ این هستی یک امر اعتباری و در واقع اعتبار ذهن است، بنابراین مابعدالطبیعه کانت از آن جهت که مبتنی بر تحلیلات خود او است ثمره‌ای ندارد. کانت در اواخر کتاب کلیتیک – استدرادا هم آورده است- که بحث خدا، اختیار و نفس غیر از کتاب نقد عقل عملی در آنجا هم گفته که نمی‌توان در اینها تردید داشت. این‌ها یافت حضوری ما است. من اختیار را می‌یابم و اگر اختیار هست تکلیف هست، اگر تکلیف هست تکلیف بدون اختیار نمی‌شود و اگر اختیار و تکلیف هست کیفر و پاداش باید باشد و کیفر و پاداش در این دنیا مقدور نیست، پس باید نفس بقایی داشته باشد و باید خالق قادر و عالمی در همه‌جا حاضر (آمی پرزنت) باشد که از درون و بیرون خبر داشته باشد که بداند من چگونه و با چه نیتی عمل کردم و در آنجا پاداش مرا بعد از مرگ بدهد و من یک لحظه بدون این نمی‌توانم زندگی کنم، این مابعدالطبیعه است که عقل نظری با این مقدماتی که او تنظیم کرده است که علیت، امکان، وجود و امکان ماهوی در آن نیست، علیت، امکان، وجود و امکان ماهوی نیست و کنار می‌رود. این برهان نظم را نیز در آنجا نقد می‌کند و می‌گوید که برهان نظم خیلی خوب است؛ ولی نشان نمی‌دهد که در کلّ عالم نظم باشد. دراین‌باره می‌توان رساله بسیار خوبی با توجه به مجموعه‌‌ آثار کانت نوشت و اینکه اگر در یک نقطه از عالم نظمی ‌وجود داشت باید بقیه‌ اجزاء هم با هم هماهنگ باشند وگرنه امکان ندارد که موجی در اینجا حرکت کند و در جای دیگر، موجی وجود نداشته باشد. توجه کنید که این به مسائل زمان کانت مربوط بوده است. در اواخر قرن هجدهم، انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ به وقوع پیوست و سال‌ها قبل از این درگیری انکارهای شدیدی نسبت به مابعدالطبیعه و دین وجود داشت، این شرایط بر کانت نیز تأثیر گذاشته است. آقای دکتر حداد فرمودند قبول دارم؛ ولی باید بنیادی بررسی کرد که آیا صرف‌نظر از فلسفه اسلامی، این شیوه تفکر درست است و آیا با منطق می‌توان فلسفه را ثابت کرد؟ آیا ضرورت را باید در قضایا پیدا کرد؟ این بحث بسیار مهمی ‌است که بنده معتقدم فلسفه‌ کانت با همه‌ عظمتی که دارد و با همه‌ تأثیری که بر روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سیاست، حقوق، حقوق‌بشر و تعلیم تربیت گذاشته است؛ کج راهه است. دکتر شریعت‌مداری می‌گوید که ذهن ما سازنده است، براین‌اساس – چون کانت این را گفته است-، ما عالم را می‌سازیم و شکل می‌دهیم، ما انقلاب کپرنیکی داریم. بنابراین، تعلیم و تربیت را باید با دیدگاه‌های کانت مرتبط و متأثر از آن‌ها دانست. کانت در همه‌ زمینه‌ها، در غیب، وحدت و متا‌فیزیک مؤثر بوده است. وقتی می‌خواهی درباره هستی‌شناسی بحث کنی کشیش‌های کلیساهای غربی می‌گویند که کانت این بحث را تمام کرده است و ایمان، ایمان است، کانت هم در همان مقدمه می‌گوید که من می‌خواهم عقل را کنار بزنم تا جای ایمان باز شود.

خلاصه

دکتر محمدرضایی: آقای دکتر احمدی فرمودند که علل شکل‌گیری فلسفه کانت به جهت اصل علیّت هیوم بود؛ چون هیوم درباره اصل علیت دچار مشکل شده بود زمان، مکان و مقولات را سهم ذهن و شناخت را ترکیبی از ذهن و خارج می‌داند و با دلایلی اثبات می‌کند. اینکه مقولات سهم ذهن شود درواقع طبیعت‌شناسی را وارد فلسفه و معرفت‌شناسی کرد و یا به تعبیری از منطق خواست هستی‌شناسی را اثبات کند که اشکالاتی دارد. برای همه این‌ها مقاله‌های زیادی نوشته و انتقادهای اساسی شده است. کانت سعی می‌کند که با کمک این دلایل، نتیجه خودش را به اثبات برساند و همین‌طور در مقولات که از جدول احکام استفاده می‌کند و بین مقولات خودش و ارسطو مقایسه‌ای می‌کند و می‌گوید مقولات ارسطو استقرایی و مقولات من منطقی است و این منطق، بر استقراء فضیلت دارد البته شارحین ارسطو آمدند مقولات ارسطو را از راه منطق هم کشف کردند. توماس آکوئیناس جدولی می‌کشد و سعی می‌کند این‌ها را از راه منطق کشف کند و بسیاری انتقاد کردند که این مقولاتی را که شما از راه منطق بدست آوردید بر یکدیگر مشابهت دارند و لزومی ‌نداشت که آن‌ها را اثبات کنید؛ ولی ایشان چون می‌خواست که همان دوازده مقوله را کشف کند بعضی از احکام را هم اضافه کرد و تقسیم‌های ثنایی را به ثلاثی تبدیل کرد که این هم، اشکالات دیگری بر فلسفه‌ کانت است.

تأثیر معرفت‌شناسی کانت بر مابعدالطبیعه این است که لازمه تفکر کانت این است که اگر شناخت را محدود به تجربه بداند مابعدالطبیعه را انکار می‌کند. نکته‌ای را باید بگویم که او مابعدالطبیعه را انکار نکرد؛ بلکه لاادری است؛ یعنی می‌گوید که نه می‌توانیم بر وجود آن‌ها حکمی‌ صادر کنیم و نه در مورد عدمشان و حتی می‌گوید که انکارش هم ممکن نیست. کانت براهین اثبات خدا را نقد می‌کند که این نقدها بر براهینی که قرائت غربی دارند وارد است مثل برهانی وجودی دکارت؛ اما بر برهان صدیقین فیلسوفان اسلامی‌ وارد نیست؛ چون انتقادی را مطرح می‌کند که از سلب وجود از کمال مطلق مستلزم تناقض است و چون ضرورت ذاتیه است در برهان وجودی دکارت این ‌اشکال وارد است؛ ولی در برهان صدیقین چون ضرورت ازلیه است این اشکالات، وارد نیست. کانت می‌گوید که من با مسائل اسلامی آشنا نیستم و وظیفه ما بوده که مسائل اسلامی و فکر فیلسوفان خودمان را منتقل کنیم. کانت براهین را تقسیم به برهان وجودی، جهان شناختی و برهان نظم می‌کند. با توجه به ‌اشکالاتی که مطرح می‌کند نقش برهان نظم را نادیده گرفته است. او می‌گوید که ما نمی‌توانیم با برهان نظم، خالق جهان را اثبات کنیم. سوالاتی مطرح شده که از اساتید می‌خواهیم به آن‌ها پاسخ دهند.

پاسخ به تناقض در سخنان کانت درباره اثبات خدا

از آقای دکتر حدادعادل سوال شده است که  کانت می‌گوید که ما نمی‌توانیم خداوند را اثبات کنیم و از طرف دیگر می‌گوید باید ایمان داشته باشیم، این تناقض در سخنان کانت را توضیح دهید؟

دکتر حداد عادل: بسم الله الرحمن الرحیم. کانت معتقد است که ما با مفاهیم منطقی، عقلی و ذهنی، مثل رابطه علّت و معلول راهی برای ورود در موضوعاتی که فراتر از طبیعت، زمان و مکان هستند نداریم. بنابراین، اینکه او عقل را در اثبات وجود خدا بی‌تأثیر می‌داند به علت مبانی فلسفه او است. کانت، جهان را پدیداری می‌بیند؛ یعنی جهانی که ما می‌شناسیم عالم نفس‌الامر نیست، آنچه در معرفت بر ما معلوم می‌شود نه آن است که در ذات خود مستقل از ما در نفس‌الامر وجود دارد؛ بلکه آنچه بر ما معلوم می‌شود صورتی است که به اقتضای ساختار‌های ذهنی ما بر ما پدیدار شده است. قضایای معتبری که افاده کلیّت و ضرورت بکند فقط مطابق مبانی فلسفه‌ کانت در عالم پدیدار اعتبار دارد، اموری که زمانی و مکانی نباشد و در قلمرو شرایط ذهنی ما نباشد مثل بحث خدا و سایر جهات ماورای طبیعت، بنابراین، کانت علاوه بر اینکه اثبات وجود خدا را با مفاهیم عقلی ذهنی ناممکن می‌داند ردّ‌ وجود خدا را هم ناممکن می‌داند. او می‌گوید که نمی‌توان خدا را اثبات کرد؛ ولی دلایل ماتریالیست‌ها را هم که با استفاده از دلایل عقلی می‌گویند که خدا نیست را هم بی‌اعتبار می‌کنم. او می‌گوید که اخلاق ما را به تصدیق وجود خداوند ملزم می‌کند نه از رهگذر مفاهیم استدلالی، عقلی و منطقی ذهن. ضرورت‌هایی که در تکلیف اخلاقی و باید و نباید اخلاقی و عمل بر وفق خیر مطلق و اراده‌ نیک است کانت را قانع می‌کند و از مسیر دیگری او را به وجود خدا معتقد می‌کند. بنابراین، نمی‌دانم سؤال‌کننده محترم که می‌فرمایند تناقض دارد مقصودشان چیست، او می‌گوید که راهی مسدود است و راه دیگر را باز می‌کند. در حکمت، راه را می‌بندد، در رحمت، باز می‌کند. اینکه می‌گویند:

خدا گر زحکمت ببندد دری                       ز رحمت گشاید در دیگری

کانت در حکمت، راه اثبات وجود خدا را می‌بندد و در رحمت، یعنی اخلاق و ارزش‌های اخلاقی به زعم خودش راه را باز می‌کند. این بیان او است؛ اما اینکه این دلایل او در فلسفه‌ نظری و عملی چقدر معتبر است محتاج درس و بحث دقیق و بیان جزئیات است.

راه اثبات جهان خارج

دکتر محمد رضایی: آیا راهی برای اثبات جهان خارج حسی یا غیرحسی هست؟

دکتر احمدی: این اختلاف همیشه بوده که چگونه می‌توان عالم خارج را اثبات کرد. ادوارد وقتی آمد در جمعی که دراین‌باره سخن بگوید دست‌هایش را بلند کرد و گفت: این دست است. هنوز هم این را به صورت جُک تلقی می‌کنند؛ ولی حقیقت این است که، این دست است. بنده هم معتقدم ما عالم خارج را با علم حضوری می‌یابیم؛ زیرا بین ما و عالم خارج رابطه‌ علیت برقرار است. کانت در اولین جمله‌ مقدمه می‌گوید که اگر اشیای خارجی در ما تأثیر نگذارند پس معرفت ما از کجا می‌آید؟ و هیوم در هر دو کتابش می‌گوید که ‌اشیاء در ما تأثیر می‌گذارند و وقتی این‌طور باشد معتقدم که ما به عالم خارج علم حضوری داریم و النفس فی وحدتها کلّ قوا، در همین جا هم حاکم است و ما علاوه بر اینکه محسوسات به معنی صُوَر ذهنی‌مان آن‌طور که حکمای ما می‌فرمایند را با علم حضوری می‌یابیم؛ بلکه عالم خارج و محسوسات را هم با علم حضوری می‌یابیم. فیلسوفان ما می‌فرمایند که علم ما به محسوسات خارج، علم بالعرض است، این یکی برای ما علم اصلی است اما او معلوم بالذات نیست؛ ولی بنده عرض می‌کنم او هم معلوم بالذات است منتهی باید دید که شما از این محسوس خارجی چه انتظاری دارید، این سرانگشت بنده که نمی‌تواند تا اعماق عالم را درک کند این همین اندازه که با اشیای خارجی برخورد می‌کند اشیاء را به وسیله‌ اندام‌های حسی می‌یابیم، این عرض بنده است.

تأثیر فلسفه و معرفت‌شناسی کانت در سیاست

دکتر محمد رضایی: از آقای دکتر حدادعادل سوال شده است که تأثیر فلسفه و معرفت‌شناسی کانت در سیاست را بیان بفرمایید.

دکتر حدادعادل: این رشته تخصصی من نیست که بتوانم با قاطعیت درباره آن صحبت کنم. کانت درباره سیاست مقالاتی دارد که بعد از مرگش گردآوری و چاپ شده و درباره‌ صلح و صلح جهانی رساله‌ای دارد که اندیشه‌های او مبنای تأسیس جامعه‌ ملل و سازمان ملل قرار گرفته است. مهم‌ترین تأثیر او در سیاست، اندیشه‌ سکولار او (جدایی دین از سیاست) است. کانت در باب دین، به شریعت (فقه و احکام دینی) اصالت و اهمیت نمی‌دهد و تمام کسانی که در دوران ما در سال‌های بعد از انقلاب و در صدد استخفاف شریعت هستند متأثر از فلسفه کانت هستند. نگاه او به مذهب، نگاه ایمانی و اخلاقی است و اخلاق برای او محور است. این تفکر به سکولاریسم منتهی می‌شود که در سیاست تأثیرش این است که نمی‌تواند به حکومت دینی معتقد باشد و علت علاقه‌ برخی در جامعه ما به فلسفه کانت از این جهت است. این توضیح مختصری است که عرض کردم؛ ولی تأکید می‌کنم که این حوزه، حوزه کار من نیست.

اشکال احکام تألیفی و تحلیلی کانت

دکتر محمد رضایی: آیا تمایز کانت به تألیفی و تحلیلی مبهم نیست؛ چون ممکن است یک حکم، نزد شخصی ترکیبی و نزد دیگری تحلیلی باشد جز در احکامی‌که به صراحت اتحادی یا تکرار معلوم است.

دکتر احمدی: یکی از خطاهای بارز کانت، همین احکام تحمیلی و تأکیدی‌اش است، مثال کانت این است که وقتی ما می‌گوییم جسم ممتد است، این امتداد، ذاتی جسم است و نمی‌توان جسم را بدون امتداد تعریف کرد؛ امّا وقتی می‌گوییم سنگین است تعریف سنگینی در تعریف جسم نیامده است، این شبیه همان قضایای خارج محمول و محمول بالضمیمه ما است. آیا وقتی می‌گوییم جسم، امتداد در تعریف جسم آمده و وقتی جسم را سنگین می‌یابیم آیا سنگینی از خود جسم است یا جسمی‌جداگانه داریم؟ جسمی جداگانه نداریم هر چه شما یافتید باید محمول را از همان موضوعتان بدست بیاورید، این در فیزیک شاید کاربرد داشته باشد؛ اما در فلسفه کاربردی ندارد. وقتی می‌گویید که جسم ممتد است، یافت اولیه‌تان از جسم این است که امتداد دارد. وقتی می‌گویید که جسم سنگین است، همان جسم را سنگین یافتید و محمول سنگین را از این جسم بدست آوردید و بر آن حمل کردید. بنابراین، بین جسم ممتد است، جسم سنگین است، جسم قابل پرتاب کردن است، جسم سفت است و جسم متخلخل است، هیچ فرقی نیست و به همین دلیل به نظرم همه‌ قضایا (تجربی و غیرتجربی) تحلیلی‌اند؛ یعنی محمول از موضوع بدست می‌آید. قضایای چهارگانه‌ کانت را یک بار هم در دانشگاه علامه طباطبایی تحلیل کردم و نشان دادم که خطای شناختی دارد و در فیزیک کاربرد دارد؛ ولی در فلسفه مفید نیست.

تدوین علوم انسانی اسلامی

دکتر محمد رضایی: با توجّه به تأثیرگذاری عمیق و اساسی فلسفه کانت در شکل‌گیری علوم‌انسانی، در این بستر نمی‌توان علم دینی و اسلامی تدوین کرد. به نظر آقای دکتر حداد، علوم انسانی اسلامی را ‌باید در چه بستری تدوین کرد؟

دکتر حدادعادل: این بحث مهم و گسترده‌ای است که در چند ماه اخیر نیز بعد از تذکری که مقام معظم رهبری در رمضان امسال در دیدار با استادان دانشگاه دادند در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفته است. اگر بخواهیم نقدی از علوم انسانی موجود که در دانشگاه‌های ما هم به تبع دانشگاه‌های غربی تدریس می‌شود داشته باشیم باید به مبانی فلسفی این علوم (علوم طبیعی و علوم انسانی و اجتماعی) توجه کنیم. هر علمی، فلسفه‌ای دارد که مبانی آن علم در آن فلسفه باید اثبات شده باشد، ما در رسیدن به علوم انسانی که بر وفق اعتقادات اسلامی باشد و یا لااقل با آن اعتقادات مغایرت نداشته باشد باید به این مبانی توجه کنیم. یکی از این مبانی، فلسفه کانت است؛ ولی فلسفه کانت تنها مبنای تأثیرگذار در شکل‌گیری علوم انسانی غربی نیست، گرچه باید به او هم توجه داشت؛ اما علوم انسانی غربی متعدد و مفصل است و سابقه چند صد ساله دارد، حداقل سیصد سال است که تمدن غرب در این مسیر حرکت می‌کند و ما راه طولانی داریم و وظیفه داریم که در این راه قدم بگذاریم و آن مبانی را بشناسیم و بعد با مبانی خودمان مقایسه کنیم و اگر با مبانی ما مغایرت دارد مبانی جدیدی را عرضه کنیم.

ضرورت پرداختن به فلسفه غرب

دکتر محمد رضایی: ضرورت پرداختن به فلسفه‌ غرب برای طلبه‌ها را بیان فرمایید آیا لازم است فلسفه‌ غرب در کنار فلسفه‌ اسلامی‌خوانده شود؟ با توجه به اینکه برخی که به فلسفه‌ غرب ‌اشتغال داشتند از کار خود پشیمان شدند و حرف شهید مطهری را تأیید کردند که فرمود: فلسفه‌ غرب فلسفه کسی است که اصلاً فلسفه نمی‌داند. آیا در فهمیدن مطالب، فلسفه اسلامی ‌مقدّم است بر فلسفه‌ غرب و یا بالعکس است؟

دکتر حدادعادل: شهید مطهری این سخن را درباره فلسفه غرب نگفته‌اند؛ بلکه درباره مارکسیست گفته‌اند که مارکسیست فلسفه‌ کسی است که فلسفه نمی‌داند. ایشان درباره کانت می‌فرمودند که کانت مسئله را خوب درک کرده است و در راه‌حل، مشکل دارد. در اینکه فهمیده که ما چطور می‌توانیم به حقایقی برسیم که از راه حس عاید ذهن ما نمی‌شود ایشان می‌گفتند خیلی کانت دقیق به این مسئله توجه کرده و بعد می‌گفتند کسی که روی زمین صاف راه می‌رود و زمین می‌خورد با کسی که در ارتفاع بالایی حرکت می‌کند و می‌لغزد فرق دارد. او توانسته خودش را به آن ارتفاع برساند بعد لغزیده است. می‌گفتند که اگر کانت جایی هم‌ اشتباه کرده دلیل بر تنزّل مقام او نمی‌شود چون من از خود ایشان این مطالب را شنیدم موظّف بودم که خدمت شما عرض کنم.

دکتر احمدی: در پاسخ باید گفت که باید بدانیم که برای چه می‌خواهیم فلسفه بخوانیم، اگر کسی سؤال برایش مطرح نمی‌شود، زندگی عادی‌اش را می‌کند. خیلی‌ها هم فلسفه می‌خوانند برای اینکه اصول را خوب بفهمند. اعاظم ما هم همین‌طور بودند، مرحوم آقای بروجردیS وقتی از مسائل بحث می‌کرد تا عمق مسائل فلسفی می‌رفت. این همه عرفا، متدیّنین، کربلایی کاظم، مرحوم آشیخ حسنعلی – البته او هم فلسفه خوانده بود – که اهل معرفت هم بودند فلسفه نخواندند. اگر برای کسی سؤال مطرح نمی‌شود اصلاً سراغ فلسفه نرود. کانت بعد از همه این‌ها در کتاب کلیتیک می‌گوید که حاصل فلسفه این است که آدم می‌فهمد که عقلش کارایی ندارد؛ اما هفتاد و شش سال وقت صرف این کار کرده و نمی‌شود گفت که ما به فلسفه نیاز نداریم. اگر کسی قرار است طلبه‌ای بشود که فقط در حوزه‌ای خاص کار کند مثل آقای قرائتی که از تفسیر نورش میلیون‌ها چاپ می‌شود و سی سال است که از مباحث دینی محض برای مردم می‌گوید و من خودم هم خیلی وقت‌ها گوش می‌کنم، لذت هم می‌برم. مگر قرار است همه مردم را بیاوریم که امکان و وجوب و ضرورت و عدم و امتناع و علت و علت، العلل و رابطه‌ علت و معلول را بدانند! اگر کسی سؤال برایش مطرح می‌شود یا در معرض سؤال است باید به اندازه لازم یاد بگیرد. البته ما از آن جهت که از قدیم به‌ دنبال فلسفه نرفتیم کار خطایی کردیم این همه تاوانی که پس دادیم برای همین بود. مرحوم حاجی سبزواری در دویست سال پیش (۱۲۸۱) طبیعیات قدیم را در منظومه به شعر درآورده است، اگر مقداری آشنا بود و رابطه داشتیم مسائل الآن پیش نمی‌آمد. دکارت در سال ۱۶۵۰ از دنیا رفته و گالیله در ۱۶۳۲ آن توبه‌نامه را درباره حرکت زمین گفته است. ضرورت دارد که دنیا را بشناسیم به‌خصوص برای حوزه‌ها باید آگاهی داشته باشند منتهی به شرطها و شروطها.

دکتر محمد رضایی: جناب آقای دکتر حداد نیز نظرشان را بگویند.

دکتر حدادعادل: این قصه را شنیده‌اید که کسی کنار رودخانه ایستاده بود دید که چیزی شبیه خیکی روی آب می‌رود در آب می‌پرد که آن را بیاورد دوستانش که کنار آب بودند می‌دیدند که بیرون نمی‌آید و دست و پا می‌زند، می‌گفتند خیک را رها کن. فریاد زد که من می‌خواهم این را رها کنم، او مرا رها نمی‌کند! معلوم شد که خرسی در آب بوده که این شخص آن را خیک فرض کرده و پریده در آب که بیرون بیاورد و او این را گرفته است. در اینجا هم بحث این نیست که ما به فلسفه غربی احتیاج داریم یا نداریم، او شما را رها نمی‌کند. نکته دیگر اینکه این چه سخنی است که کسی بگوید که نباید فلسفه‌ غربی دانست، اگر کسی سؤالی از شما کند می‌توانی بگویی که این سؤال از فلسفه‌ غربی است و من درباره آن فکر نمی‌کنم و جواب نمی‌دهم؟ فیلسوفی می‌گوید که شما که معتقد هستی که مفاهیم ضروری و کلّی وارد ذهن شما می‌شود، چطور فهمیدید که این رابطه ضروری میان علت و معلول وجود دارد. آیا‌ شما می‌توانید بگویید که اگر سؤال را فلسفه اسلامی مطرح کرده درباره آن فکر می‌کنم؟! اینکه گفته می‌شود که افرادی که فلسفه غربی خواندند پشیمان هستند باید گفت کسانی که نخواندند پشیمان‌تر هستند. من مدافع فلسفه‌ غربی نیستم؛ ولی معتقدم عاملی که امروز می‌تواند خون تازه را در رگ‌های فلسفه اسلامی ‌به حرکت در بیاورد و گوهر‌های این فلسفه را استخراج بکند و در فلسفه‌ اسلامی نشاط ایجاد کند ‌طرح همین مسائلی است که در فلسفه‌ غربی مطرح شده است و به همین دلیل، من بر فلسفه‌ تطبیقی، روش‌مند کردن فلسفه تطبیقی، مواجهه طلاب فلسفه اسلامی و ‌پژوهشگران فلسفه اسلامی ‌با مسائل فلسفه‌ غربی تأکید دارم. اگر در زمان آقا علی مدرس افرادی بودند که فلسفه کانت را درست می‌فهمیدند و برای آن فیلسوف بزرگ که اندیشه‌های لطیفی را درباره وجود رابط و رابطی مطرح کرده تبیین می‌کردند شاید می‌توانست حرف‌های جدیدی بزند که خیلی کارساز است. امروز هم اگر پژوهشگران فلسفه‌ اسلامی حاقّ مشکلات فلسفه‌ کانت را بفهمند و سخنان فیلسوفان اسلامی ‌را به زبان فرنگی بنویسند و در دانشگاه‌های مختلف دنیا عرضه کنند دنیا می‌فهمد که ما در فلسفه‌ اسلامی‌ حرف برای گفتن داریم. بنابراین، خواندن فلسفه‌ غربی از جهات مختلف مفید است؛ منتهی برای اهلش.

دکتر احمدی:‌ الان بیشتر فلسفه‌ها در فلسفه‌ زبان و مسئله هرمنوتیک رفتند. سه رساله گفتم نوشتند که یکی مقایسه فلسفه وینکنشتاین با عالمان علم اصول ما است. کارهای بسیار ارزشمند عمیقی در زمینه علم اصول ما انجام شده که فیلسوفان غربی به آن نخواهند رسید. دراین‌باره، زمینه پژوهش و بررسی زیاد است، اول باید کانت و فلسفه‌های معاصر و ویتگنشتاین و بعد جایگاه علم اصول بررسی شود.

دکتر محمد رضایی: از دو استاد بزرگوار درخواستی دارم، با توجه به اینکه رشته‌ فلسفه‌ غرب، رشته‌ای دانشگاهی است و دانشجو‌ها با دیپلم وارد دانشگاه می‌شوند و بیشتر آن‌ها نیز بی‌انگیزه هستند و فقط چون می‌خواستند که دانشگاه قبول شوند وارد فلسفه غرب شدند بدون اینکه زمینه لازم را داشته باشند که ممکن است اثرات مخرّبی بر فکر و روان آن‌ها داشته باشد. با توجه به اینکه دو استاد بزرگوار عضو شورای انقلاب فرهنگی هستند می‌خواهیم که فکری برای گزینش این رشته هم بکنند، در حوزه، مبانی فکری دارند؛ ولی در دانشگاه‌ها این‌طور نیست.

دکتر احمدی: بله با وزارت علوم جلساتی خواهیم داشت این نکته را هم مطرح می‌کنیم که این رشته در مقطع لیسانس فایده‌ای ندارد.

معقولات ثانی فلسفی در فلسفه اسلامی و فلسفه کانت

دکتر محمدرضایی: به نظر می‌رسد ارتباط دادن معقولات ثانی  فلسفی تبیین درستی در فلسفه‌ اسلامی‌ و فلسفه کانت ندارد نظر شما چیست و با چه تبیین می‌شود این ارتباط را برقرار کرد؟

دکتر حدادعادل: این بحث را نمی‌توان در چند دقیقه تبیین کرد؛ ولی اولاً شما را ارجاع می‌دهم به مطالب شرح مبسوط منظومه که نمی‌دانم دوست محترمی‌که این سؤال را کردند بیانات استاد مطهری را در باب معقولات ثانیه‌ فلسفی و مقایسه‌ این بحث‌ها با حرف‌های کانت را دیده‌اند یا نه. نظر آقای مطهری درباره معقولات ثانیِ فلسفی این است که رئالیسم خامی‌که فکر کنیم هر چه که در خارج است عیناً در ذهن ما هست و هر چه که در ذهن ما هست عیناً در خارج است، این را در فلسفه‌ اسلامی‌نمی‌پذیرند؛ یعنی ذهن در تفکر فلسفی و در شناخت جهان فعال است و اینکه در معقولات ثانی فلسفی می‌گویند عروضش در ذهن و اتّصاف به آن در خارج است این تفاوت رابطه معقولات ثانی فلسفی را با معقولات اولی بیان می‌کند؛ چون در اوّلی هم عروض و هم اتّصاف در خارج است؛ ولی در مقولات ثانی فلسفی، عروض در ذهن است و اتّصاف در خارج است. بنابراین، نوع دلالت و رابطه‌ این معقولات با هم فرق می‌کند و نباید رئالیسمی‌ که در فلسفه اسلامی‌ مطرح است رئالیسم خام تلقی شود. از طرف دیگر نیز نباید با کانت ‌اشتباه شود چون در کانت ارتباط قطع است و یکی از معضلات فلسفه‌ کانت این است که چگونه می‌توانیم با نفس‌الامر ارتباط پیدا کنیم یعنی همان بحث عینیت که من عرض کردم؛ اما فلسفه اسلامی مدعی است که می‌توان درباره عالم خارج و واقع حرف صحیح زد با این قید که عروض در ذهن و اتصاف در خارج باشد. این چگونه می‌شود را باید شما و استادان تبیین کنید و احتیاج به بحث مفصّل دارد که باید از مبانی شروع کنیم. یکی از چشمه‌های زاینده در گشودن معضلاتی که کانت به سبب آن‌ها وارد فلسفه خودش شد بحث ارزشمند معقولات ثانی فلسفی است.

دکتر محمد رضایی: از اساتید محترم که زحمت کشیدند و با بیانات خودشان ما را مستفیض فرمودند تقدیر و تشکر می‌کنیم. از حضرات اساتید قول گرفتیم که جلسه‌ دیگری هم در خدمتشان باشیم؛ چون نقد و بررسی معرفت‌شناسی کانت باقی ماند و تأثیرات معرفت‌شناسی بر مابعدالطبعیه حقّش ادا نشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

[۱]. سوره حشر، آیه ۱۰.

.[۲] این کتاب ترجمه‌های مختلفی دارد از جمله:

کانت، ایمانوئل؛ نقد عقل محض؛ ترجمه بهروز نظری، تهران، باغ نی، ۱۳۹۰.

کانت، ایمانوئل؛ سنجش خرد ناب؛ ترجمه ادیب سلطانی، تهران، امیرکبیر.

[۳]. کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلی حدادعادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴.

[۴]. دکارت، رنه، اعتراضات و پاسخ‌ها؛ ترجمه علی موسائی افضلی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶.