مقدمه
بسمه تعالی
مجمععالی حکمتاسلامی در اسفند سال 1384 تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامتبرکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتيد و فضلاي علومعقلي حوزة علمية قم با رهبر معظم انقلاباسلامي حضرت آيتاللهالعظمی خامنهايمدظلهالعالي در زمستان سال 1382 توسط گروهی از اساتيد و نخبگان حکمتاسلامی پس از طي فرآيند ذیل تأسيس گرديد:
- تشكيل جلسات همانديشي در راستاي تحقق منوّيات مقام معظم رهبری؛
- برگزاري جلسات کارشناسی در راستاي بررسي طرحها و چگونگي اجرايي نمودن آن؛
- ديدار با حضرات آيات عظام جوادي آملي، سبحاني و مصباح يزديدامت بركاتهم و بهره گرفتن از رهنمودهاي اين بزرگواران و تقاضاي قرار گرفتن مجمععالي تحت اشراف و نظارت عالي اساتيد معظم؛
- تهية پيشنويس اساسنامه و ارزيابي آن از سوي كارشناسان مختلف.
- تدوين نهايي اساسنامه و تأييد آن از سوي ناظران معظم؛
- تعيين هيئت مؤسس مجمععالي از سوي ناظران معظّم عالي براساس مادة 26 اساسنامه؛
- ديدار هيئت مؤسس با برخي از مراجع معظم تقليد و بهرهگرفتن از رهنمودهاي ارزشمند اين بزرگواران؛
- پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتيد و فضلاي علوم عقلي اسلامی با توجه به شرايط اساسنامه (ماده 16 فصل سوّم)؛
- برگزاري اولين مجمع عمومي و انتخاب اولين هيئت مديره مجمععالي حكمتاسلامي؛
- شروع فعاليتهاي رسمي از اسفند سال 1384.
برنامهها
- راهاندازی گروههای علمی ذیل با حضور اعضای پیوستة مجمععالی؛
- معرفت شناسی
- فلسفههای مضاف که از خرداد 1390 به چند گروه تقسیم شده است؛
– فلسفه
– کلام
– عرفان
– فلسفهعلومانسانی
– فلسفهاخلاق
– فلسفه دین
– فلسفهحقوق
– فلسفة سیاسی (در شرف راهاندازی)
- برگزاری نشستهای علمی در قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگرد؛
- برگزاری کلاسهای آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
- برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علومعقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمتاسلامی؛
- راهاندازی اولین کتابخانه تخصصی علومعقلیاسلامی؛
- راهاندازی واحد مشاورة علمی؛
- انتشار خبرنامة حکمتاسلامی؛
- تصدی بخش فلسفةاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
- اجرای طرح جایگاهشناسی حکمتاسلامی؛
- برگزاری کارگاههای آموزشی و پژوهشی؛
- انتشار کتاب؛
- انجام پروژههای تحقیقاتی؛
- تولید محصولات صوتی و تصویری؛
- راه اندازی پایگاه اطلاعرسانی؛
- همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامههای آموزشی و پژوهشی.
از اولین برنامههایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمععالی حکمتاسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشستهای علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بود. نشستهای علمی که در دو قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسیهای آزاداندیشی، فضای نظریهپردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصة علومعقلیاسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشستها میتوان ذکر کرد.
مجمععالی حکمتاسلامی بر آن است که با برگزاری نشستهای علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیتها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاهها، نقد شبهات و پاسخ علمی آنها بپردازد. نشستهای علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آنها از سوی مجمع عالی حکمتاسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفةاسلامی قرار گرفته است.
امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولیعصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامههایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهلبیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.
مجمععالی حکمتاسلامی از همة اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بزرگوار که دارای اندیشههای نو در موضوعات مرتبط با علومعقلیاسلامی میباشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل میآورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعة اسلامی افزوده شود، انشاءالله.
آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]فلسفه حقوقبشر[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسهای کاملاً علمی برگزار گردیده است.
در خاتمه لازم میدانیم که از همة کسانی که در آمادهسازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.
مجمععالی حکمتاسلامی
ضرورت بحث از فلسفة حقوقبشر
دكتر عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبيالقاسم مصطفي محمد و علي آله الطيبين الطاهرين سيما بقيةالله فيالأرضين أرواحنا فداه. به فضلای ارجمندی که به این جلسة علمی تشریف آوردند سلام عرض میکنم. یکی از برنامههایی که مجمع عالی حکمت اسلامی از سه سال گذشته داشته، برگزاري و تنظيم نشستهاي علمي با موضوعات روز است. موضوع نشست امروز، «فلسفه حقوقبشر» است.
حقوقبشر با اين اصطلاح، مفهومی جدید و برای سه قرن اخير است. ماهيت و مفهوم حقوقي كه انسان دارد و قابليتها و ظرفيتهایي كه آدمي در عرصة زندگي فردي، اجتماعي و حيات جاودان حق دارد آنها را شکوفا کند نكتهاي است كه اديانالهي و بهويژه اسلام، تأكيد جدي بر آن دارند؛ اما واژة حقوقبشر با مفهوم و مضموني كه امروزه در دنيا بكار ميرود از واژگان جديد و عصر مدرن است. دراینبارة، اعلاميهها و بيانيههاي بينالمللي در دو قرن مطرح شده است. ابتدا در برخي از كشورهای غربی، بيانيههايي بهنام حقوقبشر و حقوق شهروندي مطرح شد و سپس در سال 1948، اعلامیة جهانی حقوقبشر در مجمع عمومي سازمان ملل به تصويب رسيد. اين اعلاميه، براساس مباني خاص انسانشناسي، جهانشناسي و معرفتشناسي غربي تنظيم شده است. در آن زمان و در دورة پس از جنگ جهاني دوم، بهدليل تسلطي كه كشورهاي غربي بر جهان داشتند این اعلامیه بدون حضور ساير انديشهها و فرهنگها تنظيم شد و تاکنون نیز براساس اين اعلامية جهاني، حقوقبشر در دنيا پيگيري ميشود.
يكي از نكات مهم مسئلة حقوقبشر در جهان امروز -با وجود فایدهای که برای انسانها داشته است- نگاه سياسي برخی است که گاهي از آن بهعنوان ابزار فشار بر مخالفان سياسيشان بهرهبرداري میکنند و موجب شده كه اين مفهوم از بحث علمي، آكادميك، فلسفي و حقوقي، خارج و سیاسی شود.
انقلاب اسلامي، داعيهدار پيام جديدي در جهان است که اين پيام با فرهنگ و تمدن جديد غرب تفاوتهاي محتوایی دارد. نگاه متعالياي كه اين انقلاب براساس نگاه ديني به انسان، جهان و حقوق انسان دارد با مباني خاصي كه حقوقبشر دنياي جديد بر آن مبتني شده است تفاوت میکند. در دیدگاه غربی، انسان مادي تلقي میشود و ساحت وجود انسان، در حد دنياي مادي کاسته میشود. يكي از چالشهای انقلاباسلامي با دنياي جديد اين مفاهيم بنيادي است. البته اینطور نيست كه انقلاباسلامي در اين زمينه فقط نگاه سلبي دارد و آنچه را كه دراينباره گفته شده است نفي ميكند؛ بلكه نگاه ايجابي و طلبكارانة جدي وجود دارد. در ذيل نام حقوقبشر به بخش عمدهاي از حقوقبشر توجه نشده است. فهرست حقوقي كه بشر براساس نگاه ديني -كه انقلاباسلامي داعيهدار آن است- ميتواند داشته باشد از حقوقبشر مصطلح امروز فراتر است. فقط انقلاب اسلامی است که ميتواند براي بشر امروز در حوزههاي مختلف فرهنگی، تمدني و از جمله دربارة موضوع مهمي مثل حقوقبشر، پيام تازهای ارائه كند که این تفکر انقلاب اسلامی در سيسال گذشته در جهان روزبهروز اوج و قوت گرفته و امروز به چنين حوزههاي فرهنگياي وارد شده است. دنياي غرب نیز دراینباره حساسيت دارد و به لحاظ سیاسی و فرهنگی با انقلاب اسلامی مقابله میکند. ضرورت دارد که كانونهاي تفكر انقلاباسلامي و حوزههاي علميه، نگاه ديني خالص و ناب را دراینباره و دربارة موضوعات فرهنگی و علمی ارائه كنند. در سه دهة گذشته، حوزة علميه، شخصيتها و عالمان حوزة علميه بهتدريج در چنين عرصههايي وارد شدهاند و مكتوبات، تحقيقات و نشستهاي علمي در اين حوزه گسترش پيدا كرده است. امروز، ادبيات توليد شدة خوبي را در اين عرصه در حوزههاي علميه داريم. حتي بعضي از شخصيتهاي طراز اول حوزه دراینباره کتابهایی را نوشتند مانند حضرت آيتالله مصباح و حضرت آيتالله جوادي(حفظهمالله) كه از بزرگان، شخصيتها و نظريهپردازان حوزة علميه هستند و ساير فضلاي جواني كه در عرصة دانش حقوق فعالیت دارند. با توجه به حساسيت اين موضوع و اينكه اين موضوع جايگاه بیشتری در تحولات آيندة سياسي و فرهنگي جهاني و در ارتباط با انقلاباسلامي خواهد داشت ضرورت دارد که به مباحث حقوقبشر توجه كنيم. مجمع عالی حكمت اسلامي هم اين موضوع را در برنامة خود قرار داد و به برگزاری این نشست، اقدام کرد.
ابتدا باید به فلسفة حقوقبشر، مباني و مبادياش پرداخته شود؛ چون تفاوت انديشة اسلامي و ديني با انديشة سكولار در فهرست حقوقبشر به دلیل مبادی و مبانی است. نگاهي كه انديشة ديني به انسان، جهان، معرفت آدمي، دايرة وجودي انسان و اجتماع دارد ميتواند موجب تفاوت بشود. تعريف، منشأ و انواع حق و چگونگي اعتبار حقوق، مباني پيشين فهرست حقوقبشر هستند که میتوانند باعث تفاوت در دیدگاه شوند.
اين جلسه باید آغاز مسير پژوهش در حوزة گستردة حقوقبشر تلقي شود. در يك جلسه نمیتوان به همة ابعاد اين موضوع پرداخت. در این نشست از سخنان آقاي دكتر همايون همتي كه از شخصيتهاي علمي و برجستة كشورمان هستند و سالهاي زیادی رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي در آلمان بودند و نیز حوزة مطالعاتي ايشان حوزة گستردهاي است كه شامل فلسفة حقوقبشر و حقوقبشر هم ميشود بهرهمند میشویم. از دانشمند گرامي آقاي دكتر كچوئيان هم دعوت شده بود که مشكلي پيدا كردند اميدوارم بتوانيم در محضر ايشان هم باشيم.
محورهای نشست
محورهای نشست عبارت است از:
تعريف حق؛ معنای حقي كه در حقوق جديد بكار ميرود چیست. حق در فلسفه و عرفان ما و همچنين در كاربردهاي قرآني به مفهوم عام كلمة حق، كاربردهای متفاوتي دارد؛ ولي حق در حقوق جديد، نوعي امتياز است براي كسي كه از آن بهرهمند ميشود و ميتواند از امری بهرهمندی داشته باشد و ديگران هم ملزم هستند که براساس قواعد حقوقي، بهرهمندي او را به رسميت بشناسند و مراعات كنند. تعريف دقيقي از اين واژه براساس مبانیمان میخواهیم ارائه کنیم. اين تعريف ریشه در نگاهی دارد که به منشأ حق وجود دارد. منشأ حق چيست؟ آيا امری قراردادي است و يا ريشه در عينيت و واقعيت دارد؟ مصالح و مفاسد نفسالأمری در عالم واقع وجود دارد که باعث میشود در عالم اعتبار چيزي به نام حق تعريف شود. اين اعتبار، ريشهاي در واقعيت و عينيت دارد. و چگونه اين اعتبار با عالم واقع پيوند برقرار ميكند؟
محور دیگر، ارتباط بین حقوق به مفهوم عام كلمه و حقوقبشر به مفهوم خاص با انسانشناسي است. حقوق انسان با تعريفي كه از انسان داريم رابطه دارد. يكي از تفاوتهای حقوقبشر ديني با غيرديني نیز، در دیدگاه آنها دربارة انسان است.
محور بعدی، تنوع فرهنگی است که بهطور عيني در بین بشر ديده ميشود. از طرفي، حقوقبشري كه امروز در دنيا از آن دفاع ميشود ادعاي جهانشمولي دارد. حقوقبشري را که ما نیز براساس نگاه ديني ارائه میکنیم تا حدودی جهانشمول است. جهانشمولي حقوقبشر با تنوع فرهنگها، ديدگاهها و انديشهها چگونه جمع میشود؟ گاهی به حقوقبشري كه امروز در جهان تبليغ ميشود انتقاد ميكنيم كه به ساير فرهنگها و انديشهها توجه نکرده و براساس نگاهی خاص از همة بشر میخواهد که اين فهرست از حقوق را بپذیرند و مراعات کنند. ممكن است به ما هم اشكال شود كه شما هم نگاه جهانشمول به حقوقبشر داريد چه سهمي از حقوقبشر، جهانشمول است و اين جهانشمولي بر چه مبنايي تعريف ميشود؟ و چه بخشي از اين حقوق ميتواند براساس تنوع فرهنگي متفاوت باشد؟
محور مهمي كه در اين نشست بايد به آن بپردازيم اين است كه با توجه به انتقاداتي كه نسبت به حقوقبشر مرسوم داريم، نسخة جايگزيني كه براي آن ارائه میکنیم چيست؟ اصول بنيادين حقوقبشر اسلامي چيست؟ حقوقبشري كه اسلام ارائه ميكند مبتني بر چه اصول پايه و موضوعهاي است؟ و براساس اين نگاه جديد، نسخة جايگزين اعلامية جهاني حقوقبشر كه مبناي تعاملات دولتها است و بسياري از رفتارهاي کشورها براساس -حداقل در مقام ادعا- اين اعلاميه ارزيابي ميشود و نیز ساير توافقنامهها و ميثاقنامههاي بينالمللياي كه مبتني بر اعلامية جهاني حقوقبشر در حوزههاي خاص حقوقبشري، تأليف و تصويب شدهاند و زمينة بازجويي كشورها و دولتها را فراهم كردهاند چیست؟ آیا میتوان اعلامية جهاني حقوقبشر اسلامي ارائه كرد؟ و اگر چنين اتفاقي بيافتد آيا ميتواند اجماعي را در جهان با خودش همراه كند؟ چه كساني ميتوانند در اين زمينه با ما همراهي كنند؟ آيا چنين امكاني وجود دارد؟ و چنين ضرورتي را چگونه بايد پاسخ داد؟ باید به نقاط ضعف اعلامية جهاني حقوقبشر توجه داشت و در نسخة جايگزين، آن را جبران كرد. از سرور ارجمند و دانشمندمان آقاي دكتر همتي تقاضا میکنیم که مطالب را براساس تنظيمي كه خودشان دارند ارائه دهند.
مبانی اعلامیة حقوقبشر
دكتر همتي: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله ربالعالمين و السلام و الصلاة علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم النصير. و لاحول و لاقوة إلا بالله العلي العظيم. خدا را سپاس ميگويم كه اين فرصت را فراهم فرمود تا در شهر علم و حكمت، شهر بيداري و هوشمندي، شهر خون و قيام، ديار مقدس قم در خدمت شما برادران و خواهران فرهيخته، عالمان ديني، متفكران و دانشپژوهان عزيز باشم و دقايقي را دربارة بعضي از مسائل معرفتي با هم به مبادلة فكر بپردازيم. در آغاز به شما عزيزان سلام عرض ميكنم و وظيفة اخلاقي خودم ميدانم كه از برگزاركنندگان اين برنامة علمي و معنوی، تقدير كنم. برگزاری اين همایش، نشانة روشنبيني روحانيت شيعه است كه به مباحث زمان، توجه خاص دارند. و پرداختن به مقولات مدرن و پسا مدرن و بحثهاي جديد فكري و فرهنگي را همواره در دستور كار خود قرار ميدهد. در این جلسه، دربارة «اعلاميه جهاني حقوقبشر» (The Universal Declaration of human rights) صحبت میکنیم که ادعاي جهانشمولي در نام اين اعلاميه نیز گنجانده شده است. بحث دربارة «حقوقبشر» غیر از بحث دربارة «اعلامیه حقوقبشر» است. انتقاد از مفاد اعلامیة حقوقبشر به معنای نفی حقوقبشر نیست. ممکن است کسی بندهای این اعلامیه را نارسا یا نادرست بداند؛ ولی درعینحال، اعتقادی راسخ به حقوقبشر داشته باشد. آنچه در این سخنرانی میگویم نباید به معنای نفی حقوقبشر تلقی شود و من مدافع جدی حقوقبشر هستم و با الهام از دین اسلام و آموزشهای دینی آموختهام که همیشه مدافع حقوقبشر باشم و از هر قدمی که برای تبیین، معرّفی، حفظ و حمایت از حقوقبشر برداشته شود صمیمانه حمایت کنم. محور اصلی بحث من در این سخنرانی، نقد عملکرد قدرتهای غربی و مدّعیان دفاع از حقوقبشر در جهان معاصر است که شعارهای فریبندهای میدهند و همین موجب تردید در صداقت آنان میشود. ما به حکم آنکه مسلمان هستیم باید در صف مقدم دفاع از حقوقبشر حضور داشته باشیم و به نحو جدی و در عمل، مدافع حقوقبشر باشیم.
بحث دربارة حقوقبشر و اعلاميه حقوقبشر از بحثهاي انتزاعي فلسفي نيست كه فقط داراي ابعاد تئوريك باشد؛ داراي ابعاد اجرايي و سياسي حاد مناقشهآميز بينالمللي است. این حساسيتها باعث شده است كه نهادهاي فراواني در جهان به اين مسئله اهتمام داشته باشند و انسيتوها، سازمانها، مؤسسات حقوقبشري و سايتهاي اينترنتي و همايشهایی شکل بگیرد؛ حتي واحدهای درسی دانشگاهي و فعاليتهاي آموزشي خاص و پروژههای تحقیقاتی متنوع و وسیع براي توسعة مفاد و محتواي اين اعلامية جهاني حقوقبشر، انجام شده است. بنابراين، فقط با بحث نظری، انتزاعي و فلسفي روبهرو نيستيم؛ البته بحث حقوقبشر و اعلامية حقوقبشر، ابعاد حقوقي، سياسي، جامعهشناختي، انسانشناختي، معرفتي، تفسيري، هرمنوتيكي (علم تفسير متن، الهياتي و فلسفي هم دارد. و مبتني بر بعضي مفروضات، پيشفرضها، مباني و مبادي فكري و فلسفي است. بالأخره تدوينكنندگان و پديدآورندگان اين اعلاميه آنرا با ذهنی خالي ننوشتهاند. اگر توجه كنيد به زمينههاي تاريخي و شرايطي كه اين اعلاميه تدوين شده است این سخن را تصدیق خواهید کرد. بعد از وقوع دو جنگ جهاني و بهویژه جنگ جهاني دوم و مصيبتهايي كه بشريت با آن مواجه شد نمايندگان كشورهاي خاصي زير نظر سازمان ملل به تدوين اين اعلاميه پرداختند. با دیدگاهی پراگماتيستي؛ مقطعي و رویکرد حل مسئلهاي (Solving problem) و برای حل مشكلاتي كه در اثر جنگ بهوجود آمده بود این اعلامیه تدوین و عرضه شد. پیامدهای جنگ، بعضي ارباب حكومت و برخي كشورها و حكومتها را متوجه اين نكته کرده بود كه چه زيانهايي از این رهگذر برای بشر پيش ميآيد. مشکلات جنگ، باعث شد که اعلامیهای کاربردی و حداقلي ((minimal براي حقوقبشر و حفظ «صلح جهاني» بنویسند. در مقدمة (Preamble) اين اعلاميه ذکر شده که هدف از نگارش آن، جلوگيري از جنگ، خونريزي، خشونت، تهديد، استثمار و بهرهكشي از انسان بود و ادعا اين بود كه مفاد اين اعلاميه پشتوانهای براي صلح، دوستي و عدالت جهاني است. اعلامية جهاني حقوقبشر در 1948 تدوين و چند ماه بعد در سازمان ملل تصویب شد. از 56 كشور، حدود 48 كشور اعلامیه را تصويب كردند و 8 كشور هم رأي ممتنع دادند كه برخي ابرقدرتهاي امروز هم در آن 8 كشور بودند. تدوین کنندگان این اعلامیه نیز چند تن از کشورهای چین، آمریکا، کانادا، لبنان و بعضی کشورهای دیگر بودند. کانادا ابتدا به این اعلامیه رأی نداد و سپس برای حفظ آبروی خود که پیشنویس آن را یک کانادایی تدوین کرده بود با اکراه به تصویب آن رأی داد. این اعلامیه بر پایههای فکری خاصی استوار است که مبانی فلسفی آن هستند. فهرست این مبانی عبارتند از:
- عقلباوری (Rationalism)؛
- فردگرایی (Individualism)
- نظریة حقوق طبیعی ((Natural Law Theory؛
- قرارداد گرایی (Contractualism)؛
- سکولاریسم (Secularism)؛
- اومانیسم (Humanism)؛
- لیبرالیسم (Liberalism).
بعضی از محققان معتقدند که تفکر فلسفی سودگرایی (Utilitarianism) و عملگرایی یا اصالت مصلحت عملی (Pragmatism) نیز در بندهای این اعلامیه مستتر هستند؛ اما همگی بر این اجماع دارند که فلسفة سیاسی اصلی حقوقبشر همان لیبرالیسم است با همة ویژگیهای فلسفی و سیاسی که دارد. در اینجا، اهتمام بنده آن است که به جای بحثهای پیچیده و گستردة فلسفی به بعضی نکات کاربردی و اجرایی که از نظر اجتماعی و سیاسی اهمیت دارند اشاره کنم.
دلایل مخالفان جهانشمولی حقوقبشر
یکی از دلایل كساني كه مخالف «جهانشمولي» (universality) اعلامية جهاني حقوقبشر هستند این است كه همة كشورها نبودند و 56 كشور بود که 8 كشور نیز رأي ممتنع دادند و در مجموع 48 كشور شد. اعلاميهاي كه پشتوانة 48 كشور را با خودش دارد چگونه ادعاي جهانشمولي میكند؟ درحاليكه، در جهان معاصر در بعضي كنوانسيونها و نهضتها مثل «نهضت عدم تعهد» حدود صد كشور عضو هستند. در مقدمة این اعلامیه، ضرورت تدوین آن و شرایط خاصی که این اعلامیه در آن به وجود آمده و نیز دربارة اوضاع جهاني و مشكلاتي كه برای بشر معاصر و پس از جنگ جهانی پديد آمده، نوشته شده است. بعضي شعارها، آرمانهای اخلاقی و سیاسی بشردوستانه نیز در اين مقدمه بهطور فشرده و گذرا بیان شده است.
يكي دیگر از دلايل مخالفان اعلامية جهاني حقوقبشر، همين ابهام مفهومي (conceptual ambiguity) در واژههایی است كه در این مقدمه گفته شده است. بهویژه تعبیراتی مثل، کرامت ذاتی بشر (Inherent Human Dignity) که بعدها بسیار مناقشه شد که معیار کرامت ذاتی بشر چیست؟ خود اعلاميه حدود دو صفحه است، سي ماده دارد، مادهها معمولاً بندبهبند ترتیب یافته و شماره دارند. حجم آنها يك يا دو سطر، خيلي خلاصه و به دور از اطناب و تفصیل است. در این بندها مباحثی همچون آزادی با همة زیر مجموعههایش (اندیشیدن، بیان، تجمعات، انتخاب دین، مسکن، ازدواج، سفر و مهاجرت)، حق مشارکت، برابری، همبستگی، برخورداری از مواهب اجتماعی و ممنوعیتهایی مثل زندان، محاکمه و شکنجه مطرح شده و بر مساوات همة انسانها، بدون تصریح به شرطی و به شکل مطلق، چندبار تأکید شده است. عام و مطلق بودن بندهای اعلامیة حقوقبشر با آموزههای ادیان تعارض دارد.
اکثر بندهای اعلامیه به شکل امری و در قالب احکام انشائی بیان شده است و یکی از انتقادهای بعضی از فیلسوفان معاصر به همین ماهیت انشائی احکام است که معتقدند در اعلامیة حقوقبشر نوعی مغالطة طبیعتگرایانه (Naturalistic Fallacy) و استنتاج باید از هست (Ought/is Derivation) یا ارزش از توصیف، شده است.
ابعاد اجرایی حقوقبشر
همواره این اعلامیه، اهرم فشاری از طرف ابرقدرتها و حتی کسانی که رأی ممتنع دادند برضد جهان اسلام، كشورهاي اسلامي و عربي، جهان سوم، كشورهاي آفريقايي بوده است؛ زیرا برخلاف ميل ابرقدرتها و نظام سلطه عمل ميكنند. امروز، حقوقبشر ابزاري شده است كه هرگاه و هرجا ابرقدرتها بخواهند به آن تمسك و استناد ميكنند و بهعنوان اهرم فشار براي باجخواهي، تحمیل نظراتشان و اعمال سلطه از آن استفاده ميكنند و دیگر، بيانيهای علمي، آكادميك، فلسفي، كلامي، حقوقي و الهياتي محض نيست. اين نکته را در هر گونه بحث دربارة اعلامية حقوقبشر بايد در نظر داشته باشيم که فقط با برنامهای حوزوي، دانشگاهي و آكادميك روبهرو نيستيم؛ بلکه الزامات اجرايي دنبال آن است و بار حقوقي دارد و ميتواند اهرمي براي فشار بر رژيمها و كشورها باشد.
بنابراين، مسلمانها بايد اهتمام مضاعفي به اين مسئله كنند؛ هم به لحاظ آنكه وارثان فرهنگی غني و ريشهدار با باورها و ارزشهاي بسيار متعالي بهنام فرهنگ اسلام هستند بهویژه در مكتب اهلبيت و معارف شيعه، هم به لحاظ آنكه در عمل، بيشترين سهم را در تحمل فشار، سلطه و ستم، ايجاد بدبيني، اختناق و تحميل، از مدافعان بهاصطلاح، اعلاميه حقوقبشر تحمل میکنند. اسلامهراسي (Islamophobia) و اسلامستيزي كه در اروپا در حال گسترش است و شكی نيست كه استكبار جهاني و صهيونيسم بينالملل، پشتيبان اين جريان هستند و میخواهند چهرهای وحشتناك و نفرتآور از اسلام ترسيم كنند بخشي از همين مسئله است. و البته بخشي از اين پروژة «اسلامهراسي» نیز به مسائل حقوقبشري برميگردد. طرح مسائل همچون عدم تساوي حقوق زن و مرد، عدم تساوي حقوق مسلمان و غيرمسلمان، عدم رعايت حقوق اقليتهاي ديني و قومي، تبلیغات مستمر برضد دین اسلام و نیز صدور قطعنامه برضد ما در مسائل حقوقبشري، بخشهایی از این پروژه است.
به نظرم، يكي از چالشهاي حتمي، عميق و هميشگي ما در سالهای آینده با استكبار جهاني همين مسئلة حقوقبشر است؛ لذا يكي از پيشنهادهاي من اين است كه سروران، افاضل و عالمان دين به برگزاري يك حلقة بحث يا يك همايش اكتفا نكنند. سلسلهای از همايشها باید برگزار شود و نیز تكستها، متنهاي آموزشي و تحقيقي تدوين شود. در حوزههاي علميه باید در دو رشتة فقه و كلام، گرايش حقوقبشر تأسيس شود. نمونهای از تلاشهای غربیان را ذکر میکنم. چندسال پيش در لندن با همكاري سفارت كشورمان و انسیتوگوته قرار بود مناظرهاي بين من و پروفسوری آلماني انجام شود. او نمايندة اتحادية اروپا (European union) و من نمایندة جهان اسلام قرار بود چهار ساعت مناظرة زنده در لندن به زبان انگليسي انجام دهیم. او پروفسور دكتراي فلسفه و فوق دكتراي حقوقبشر داشت. الآن هم مدير كل حقوقبشر در وزرات خارجة آلمان است. –البته آن مناظره بهدلايلي انجام نشد- ما در وزارت خارجه كشورمان، مدیر کل یا مشاور حقوقبشری داریم که استاد دانشگاه و فیلسوف صاحب تألیفات باشد. ما چندین فیلسوف با گرایش حقوقبشر داریم، چقدر نیرو تربیت کردهایم و چقدر این نیروها را در عمل، مدیریت و وارد کارهای اجرایی، سیاستگذاری، تصمیمگیری و برنامهریزی کردهایم؟ آنها به این موضوع اهميت ميدهند، تشكيلات وسيعي در وزارت خارجهشان است و در تمامی برنامههاي ديالوگ اديان و دیالوگ فرهنگها سعي ميكنند اين لاية حقوقبشري بهنحوي حضور داشته باشد. البته در پي منافع خودشان هم هستند و ایرادی هم ندارد. ما نیز باید در پی منافع خود چنین اقداماتی انجام دهیم. پس، حقوقبشر، موضوعی کاملاً جدي است و فراتر از اين است كه هرگاه برضد ما قطعنامهاي تصويب و يا مسئلة حقوقبشر بهدلايل خاص سياسي و جهاني از نو زنده شد ما هم سميناري در وزارت فرهنگ و ارشاد یا وزارت خارجهمان يا بعضي وزارتخانههايمان برگزار کنیم و یا جلسه و كمیسيوني داشته باشيم. ما بايد پژوهشكده، انجمن و پژوهشگاههاي «مطالعات حقوقبشر» داشته باشيم. آكادميها و انسیتوهای تخصصی نیاز داریم. اين چيزي است كه من در آلمان و اروپا ديدم و تجربة مفیدی است که میتوان دنبال کرد.
اين مطالب، اشارهای دربارة اهميت حقوقبشر، ابعاد نظری، عملی و اجرایی آن بود که بدانیم فقط مسئلهای فلسفی- حقوقی، تجريدي و انتزاعي نيست كه مثل مباحث فلسفی، فقط ادلة له و عليه را بررسي كنيم که مثلاً آیا «الوجودُ اصيلٌ أم الماهية» یا «الوجودُ مشكّك». یعنی هستی امری ذو مراتب است يا مثلاً «لاتشكيكَ في المهيات». در ماهیت، تشکیک جایز نیست و «الشیء ما لم یجب لم یوجد» و دیگر مباحثي كه در فلسفه داريم و در جایگاهش ارزشمند و ضروری است؛ اما بحث حقوقبشر پیامدهای سیاسی بینالمللی و اجرایی دارد. اين بحث به چالش كشيدن يك «نظام» و يك «انقلاب» است و امروز ميخواهند با اين«اعلاميه» يك انقلاب و حقانيت و قداستش را زير سؤال بكشند. حتي از آن براي (Regime shift) یعنی تغيير نظام و سرنگوني نظام استفاده میکنند و هیچ ابایی هم از این مسئله ندارند و بهطور صریح در مصاحبههایشان و مقالات و رسانههای گروهی و مطبوعات، اعلام میکنند. بهاييها، بعضی اقليتها، فراريها، سلطنتطلبها و بهاصطلاح اپوزيسيون ايراني خارج از كشور در سطح جهان با تمسک به همين مسائل حقوقبشری جنجال میکنند. عكسهايي را در اينترنت و در سايتهای خاص به نمایش میگذارند که مسلمانها یا نظام ایران این افراد را ترور کرده است درحالیکه، معلوم نيست اصلاً چنین شخصی وجود خارجي دارد یا نه؟ بعد هم، تبلیغات وسیعی میکنند که او به جرم عقيده و یا به جرم اقليت ديني بودن، زندان، شکنجه و اعدام شده است. بعضی قاچاقچيها، آدمكشهايي را كه به درخواست مردم طبق قانون به كيفر اعمالشان رسيدهاند را به عنوان «دگرانديش» در خارج كشور و در سايتها پوستر ميكنند، جايزه برايشان درست ميكنند، یادبود میگیرند و از آنها شخصیتهای متفکر، هنرمند و حتی دانشگاهی میسازند! در دانشگاهها و آكادميهای معتبر غربی برای آنها کرسی تعیین میکنند که مورد اخیر را بعد از وقایع فتنهآلود انتخابات دیدید و دروغ بزرگي است كه آكادميها و دانشگاههاي اروپا و آمريكا مستقلند. هر جا سياست سلطهگر صلاح ببيند آنها را بکار میگیرد و در برنامهها و فعالیتهایشان مداخله ميكند. وگرنه چرا برای خانمی که (ندا آقاسلطان) به طرزی مشکوک کشته شده در دانشگاه آكسفورد جايزه تعيين ميكنند! درحاليكه، دادگاهي نبود و نوع قتل نیز مشخص نبود. آیا با این وجود، میتوان ادعای جدایی فرهنگ از سیاست و سکولاریسم آنها را باور کرد؟ در زندانهای آنها نیز، انسانهای بیگناهی شکنجه میشوند و جان میدهند. آیا ما نیز مجاز هستیم در دانشگاههای خود جایزه، بورسیه و کرسی علمی به نام آنها تعیین کنیم؟ غربیها این اقدام را میپذیرند و یا اینکه، حقوقبشر را فقط باید مسلمانان و کشورهای جهان سوم رعایت کنند؟ غربیها خود را در عمل مافوق حقوقبشر میدانند و عمل آنها نشانگر بیصداقتی آنها است. حملة عظيم سازماندهي شده برضد مسلمانان و البته بیشتر برضد نظام اسلامی ما در سطح جهان در جریان است منتهی در ظاهر قضیه، مسئلة حقوقبشر و شعارهاي خيلي لوكس است و در پشت قضيه آمریکا و صهيونيستها هستند. به اين دليل، بنده صداقتي در بحثهاي حقوقبشري نميبينم. وگرنه به عنوان مسلمان افتخار ما اين است كه قرآن و احاديث ما، فرمان جاودان عليبنابيطالب% به مالكاشتر قويترين مايههاي خدايي و انساني را در مورد حقوقبشر مطرح فرمودهاند و اعلامية حقوقبشر در حقيقت این است:
«و لا تكوننَّ عليهم َسبُعاً ضارياً تغتنم أكلهم، فإنهم صنفان إما أخ لك في الدين أو نظير لك في الخلق.[1] اي مالك همچون درندهاي نباشي كه قصد دريدن اين مردم را داشته باشي. زيرا از دو دسته خالي نيستند، يا در خلقت با تو برابرند يا در دين با تو برادرند». با آن سجع زيبا و موزون و آهنگين كه «أمير الكلام» فرموده است. اين افتخار است. چندين قرن قبل از داعيهداران دروغين غربی، علي% موليالموحدين و سيدالأحرار در «نهجالبلاغه» و در سخنان گهربارشان اعلامیة حقوقبشر را فرمودهاند. و از اين حيث ما مسلمانان يكي از غنيترين ميراثهاي فرهنگي را در اختيار داريم، برخلاف مسيحيت، بوديسم، جاينيسم، هندوئيسم، دين سيك و آيين يهود، كه متفكران و متكلمانشان به فقر ادبیات حقوقبشری در متون دینی و کتب مقدسشان تصریح کردهاند. بعضي از مقالات انگليسي را از خودشان آوردهام كه صريح اعتراف ميكنند مثل (There is no direct reference in the Bible and traditional doctrines to human rights). هيچگونه اشاره صريحي در آموزههاي مسيحي در كتاب مقدس دربارة حقوقبشر وجود ندارد و تنها بهشكل مفهوم مخالف- علم اصول خواندهايد؛ بحث منطوق، ملفوظ، مفهوم و مفهوم موافق و مفهوم مخالف را میدانید- از بعضي از «رسالههاي پولس رسول» چيزهايي را دربارة حقوقبشر استخراج كردهاند. اين در مسيحيت است كه دینی وسيع با چندين كتاب و انجيل و مشتمل بر چندين رساله، مكاشفه و نامه است.- كه پروتستانها 37، 38 رساله و كتابش را، ارتودوكسها 51 يا بيشتر و كاتوليكها هم 40 یا اندکی بیشتر را قبول دارند- اما اگر به دين کنفوسیوس توجه كنيد كه فقط چند اصل اخلاقي دارد و در کتاب «analects؛ كلمات قصار» كنفسيوس گفته شده است که دینی بسيط و آيين اخلاقي بسيار ابتدايي و خام است. تائوئيسم نیز، فقط نظامی عرفانی است و با ادیان توحیدی پیچیدهای مثل اسلام یا مسیحیت قابل مقایسه نیستند.
ما مسلمانان و شیعیان فرهنگ غنی و منابع معرفتی ارزشمندی داریم. كتب اربعة شیعه (من لا يحضره الفقیه، تهذيب الاحكام، الاستبصار، كافي شامل اصول، فروع و روضه) و بعد جوامع حديثي و روايي فراوان و متعدد همچون بحارالانوار، تحفالعقول، الوافي ملامحسن فیضکاشانی، شروحي كه بر كافي نوشتند؛ مثل مرآت العقول، از اين حيث بينظير است. اين را به عنوان معلم اديان عرض ميكنم كه با تمام اديان از «Prehistoric religions»؛ اديان ابتدايي تا (Great religions)، (Advanced religions)؛ اديان پيشرفته و اديان بزرگ و دیگر ادیان جهان همه را مطالعه، تدریس و تحقیق کردهام. به صراحت می گویم که منابع اسلامي ما دربارة ارزشهای انسانی و مراعات حقوقبشر، غنیتر از دیگر ادیان است. در قرآن کریم آیات بسیاری در مورد کرامت بشر و لزوم حفظ حقوق او وجود دارد. آیة معروف «و لقد کرّمنا بنی آدم»[2] همچون گوهری رخشان بر تارک ارزشهای حقوقبشری میدرخشد و آیة شریفة «من قتل نفساً بغیر نفسٍ أو فسادٍ فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا»[3] و بخش دیگر آیه که میفرماید: «من أحیاها نفساً فکأنما آحیا الناس جمیعا»[4] منشور حقوقبشر جهانی است؛ زیرا قتل یک نفر را برابر همة انسانها میداند و اصلاح و تربیت یک نفر را مساوی اصلاح و تربیت کل بشریت میداند. این فردگرایی اصیل و معقول اسلامی است که با فردگرایی افراطی و بی بند و بار غربی کاملاً متفاوت است.
حق و تکلیف
آنچه گفته شد کلیات و ملاحظات عام (General remarks) برای بحث اصلی بود.
برگزارکنندگان سمینار، ليستي از موضوعات را ارسال کرده بودند كه سعي ميكنم محتوا و ترتیب آن را مراعات كنم و در همان چارچوب صحبت كنم. يكي از موضوعات، تعريف «حق» بود. نيازي نيست تعريفهاي فقهي و اصطلاحي را عرض كنم. كه مثلاً حق يعني اذن در تصرف، اختيار، مطالبه، امتياز، اجازه، طلب، بهرهمندی و دیگر تعريفهاي رایجی كه بكار رفته است. البته در این مورد، مغالطاتي هم در جامعة ما شده است. برخی «بحث حق و تكليف» را مطرح كردهاند و گفتهاند انسان مدرن حقمدار است و انسان كهن و سنتي تكليفمدار بود و نتیجه گرفتهاند که امروز ما بايد به حق توجه كنيم، فقه سنتي و روحانيت ما به تكليف توجه كردهاند و گفتهاند فقه ما براساس مدل رابطة عبد و مولي بنا شده است. البته درست است و در فقه ما اين مدل بكار رفته است و این افراد خيلي در اين زمينه نسبت به علم فقه ابهام آفرینی کردهاند. من نميخواهم همچون آنان فقهستيزانه و یک طرفه آنگونه بحثها را مطرح كنم. البته بخشي از آن حرفها درست است ولي بخشي از آن هم مغالطه است و مورد قبول من نيست. دوستاني هم در پاسخ گفتهاند که بله تلازم بين حق و تكليف هست و هر حقي تكليفي در پی دارد و اين بحثها مدتي است که در جامعة ما مطرح شده است که در جای خود باید بررسی شود.
ضرورت توجه به جنبههای هرمنوتیکی فلسفة حقوقبشر
اين نكته درست است كه اعلامية حقوقبشر متكي بر مفروضات، مبادی و نوعي فلسفه است و عنوان «فلسفة حقوقبشر» به خوبی بر این امر دلالت دارد. جامعة ما از جنبههای هرمنوتيكي فلسفة حقوقبشر غفلت کردهاند. بعضي نويسندگان و متفکران جامعة ما كتاب «در نقد قرائت رسمي از دين» مينويسند و چهرهای پاك و مقدس هم از اعلامية حقوقبشر ترسيم ميكنند كه گویا اشكالي ندارد و تابو یا توتم است كه اصلاً جاي بحث و چون و چرا ندارد و بايد آن را دربست پذيرفت و به شكل مطلق بدان عمل كرد. وگرنه مدرنيستها و پستمدرنها خوششان نميآيد و دشنام میدهند! چرا شهامت تفكر و دانستن را نداشته باشیم؟ چرا ما كه به ميراث غنی كهن فرهنگي و تمدني ايران چند هزارساله و اسلام بزرگ تكيه ميكنيم آنها را به چالش فكري فرهنگي نكشيم و به تحلیل، تشریح، بررسی و مقایسة علمی نپردازیم؟ بله دير شده است. هم دانشگاهيان ما، هم عالمان ديني ما، شايد قصور كرده باشند شايد دير به اینگونه مباحث فکری، اعتقادی و معرفتی پرداخته باشيم. وقتی که اين مسئله ابعاد سياسي پيدا كرد و تهديد جدي براي ما شد، استقلال كشور و هويت ما را نشانه گرفت، بيدار شویم. البته افتخار ميكنيم كه علماي بزرگ ما در حوزههای علمیه كه اسم بردند به اين بحثها پرداختند اما كافي نيست، شما فضلاي عزيز و اندیشمندان حوزهها باید جدی و مستمر به این مسائل بپردازید. فقط نباید نگارش يك رساله، مقاله و مصاحبه باشد؛ بلکه باید در دستور كار تحقیقات شما و بخشي از برنامه مطالعاتيتان (research program) باشد که بهطور دائم باید به آن اشتغال ذهن داشته باشيد. اهمیت بحث حقوقبشر كمتر از بحث فمنيسم، بنيادگرايي، مدرنیته، هنر و جهانيسازي (globalization) نيست. اين بحث بيش از آنها ابعاد سياسي و پيامدهاي اجرايي براي ما دارد. با نام اين اعلاميه در سازمان ملل محکوم و تحريمان ميكنند و برضد ما، قطعنامه تصويب ميكنند، تهديد به حمله و تجاوز به خاك عزيز كشورمان ميكنند. بايد این موضوع را جدي بگيريم. پس اعلامية حقوقبشر امری مقدس و وحي منزل نيست که لايتغير، خدشهناپذير و نقدناپذير باشد که نتوان به ساحت آن نزديك شد.
نام شورای نویسندگان متن اصلی اعلامیه در دسترس است که دارای چه ملیت و مذهبی بودهاند. ديپلماتها و سياستمداران – البته بيسوادي- بودهاند که به دلیل تجربة كاري و سياسي در شوراي نگارش نهايي متن اعلاميه حضور داشتهاند. چرا باید سخن آنها را صواب مطلق و به دور از لغزش و خطا دانست؟ به چه دليل تئولوگهاي امروز، الهيدانها، فيلسوفان، متفكران، جامعهشناسان، حقوقدانان و روشنفکران فعلی جهان كمسوادتر از آنها هستند؟ متفکران امروز معلومات بیشتر، اطلاعات وسیعتر و امکانات تحقیقی بیشتر و پیشرفتهتری در اختیار دارند. چرا اين اعلاميه نياز به متمم نداشته باشد؟ مگر از قانوناساسي كشورها بالاتر است؟ گاهي بيش از صد حقوقدان، مجتهد و خبره برای یک قانون اساسي کار میکنند؛ اما چند سال بعد در آن تجديد نظر ميكنند و متمم و مكمل برايش مينويسند. چرا اجازه نميدهند و فضايي در دنيا ايجاد كردهاند كه باید کل مفاد این اعلامیه را پذیرفت؛ وگرنه عقبمانده، ضدّ مدرن، سنتی، فناتیک[5]، جامداندیش و طرفدار قرائت رسمی از دین هستید. مقلدان مرعوب وطنيشان هم دایم اين را تكرار ميكنند و مثل چماق بر سر نسل جوان ما میکوبند.
در اثر پيشرفتهاي دانش پزشكي، جنينشناسي و ژنتيك با مسائلي مواجه شدهایم که نیاز به بررسی و تصمیمگیریهای معرفتی- حقوقی جدید دارد. مثل مرگ خودخواسته، مرگ خوشايند، قتل ترحمی (اُتانازی)، دستكاريهاي ژنتيك، (cloning) شبيهسازي، رحمهای اجارهای، نوزادان لوله آزمایشی و دهها مسئلة دیگر که نیاز به بررسیها و قانونگذاریهای جدید دارد و با حقوقبشر بهطورکامل در ارتباط است و باید در مورد آنها تصمیم گرفت. بحثهايي در اثر رشد فناوري پزشكي (Biotechnology) و پیدایش امکانات جدید برای حیات و مرگ مطرح شده كه مثلاً آيا همانگونهكه بشر حق حيات دارد (the right to live) حق مرگ و ممات (The right to die) هم دارد؟ می تواند با تصميم شخصي و آگاهانه به حياتش خاتمه دهد؟ آیا میتواند بهدليل بيماري يا درد کشیدن یا درمان بیاثر در بیماریهای لاعلاج به حیاتش خاتمه دهد؟ آیا بشر می تواند تصمیم بگیرد که در چند نسل تكرار شود (clone)؟ شبيهسازي شود. و آیا این جزء حقوقبشر است؟ دربارة حقوق زیستمحیطی و نیز حقوق فرهنگی ملتها این اعلامیه ساکت است و این از دیگر ضعفهای آن است که فیلسوفانی همچون جوزف راز، جان رالز و هانا آرنت انتقاد کردهاند. چالشهايي كه اخلاق زيستي (Bio Ethic) پديد آورده است که آیا مثلاً دستكاريهاي ژنتيك، حق بشر است يا نه؟ ميدانيد كه این مسائل چه ابعاد فقهي وسيعي دارند یا مسئلة تعيين جنسيت و تغيير جنسيت نیز همینطور است. بگذریم از این نکته که اطلاق عمومیت بندهای اعلامیه حقوقبشر و تصریح به تساوی در همة زمینهها موجب شکلگیری و اعتراض گستردة نهضتهاي همجنسخواهي در اروپا شده است که چرا دولتها حق ما را به رسمیت نمی شناسند؟! این همان پیامد عام و مطلق سخن گفتن است. احکام بسیار وسیع و جهانشمول صادر کردن و مبهم و بیقید و شرط سخن گفتن این عوارض زیانبار را هم به همراه خواهد داشت. مگر آنکه در اعلامیه قید و شرطهای لازم با صراحت ذکر شود و از هرگونه سوء استفاده و ابهام جلوگیری شود. بنده فقط به چند مثال اشاره کردم. الآن اين بحث ها مطرح است كه در اعلاميه حقوقبشر بر حق حيات، حق زندگي، حرمت حيات، قداست حيات تأكيد شده است. اما تكنولوژي پيشرفتهايي كرده است و انسانهايي هستند که ميخواهند به زندگیشان خاتمه دهند. بيماريهاي ناعلاجي هست که هزينههاي زیادی دارد و خانواده به ستوه آمدهاند. محيط عاطفي صميمي اخلاقي جامعة اسلامي ما را در نظر نگيريد در اروپاي لائيك سكولار، خانوادهگسيخته، دچار فروپاشي شده، تضاد نسلها، فردگرايي ((individuality يك سيمخاردار ستبر دور هر فردي كشيده است و علقهها و ارتباطات عاطفي که ما معتقدیم وجود ندارد. فرد غربی میپرسد به چه دليل، چند سال باید پول هزینه کنم که مثلاً یک بیمار مرگ مغزي در بيمارستان و تحت مراقبت گروه پزشكی و گروه مجهز پرستاري و مراقبت دستگاهها به اصطلاح زنده بماند و یا مثلاً ورّاث آن بیمار حق ارثشان را زودتر میخواهند؛ لذا اجازه میدهند که بیمار با روشهایی که درد کمتری دارد به قتل برسد و نام آن را قتل ترحمی یا مرگ خوشایند (اُتانازی)میگذارند. اکنون پرسش این است آيا حق مرگ، انتخاب مرگ (the right to die)، جزء حقوقبشر است؟ امروز كتابهاي فراواني دربارة این موضوع نوشته ميشود. تكليف حقوقبشر با اين اخلاقيات چيست؟
نفرماييد که اينها جزء اخلاقيات و حقوق جزئي است و اعلامية حقوقبشر basic human rights)) حقوق اساسي و پايهای بشر را مطرح ميكند. اينكه عرض كردم جزء حقوق پايه است. مسئلة مرگ و زندگي است. فلسفة «ليبراليسم» زیربنا و مبنای اعلامیة حقوقبشر است. در این زمینه مقالات فراواني هست. اگر در اينترنت چند واژه مثل Human rights and liberalism liberal human rights, liberal values, را جستجو کنید مقالههاي چندين صفحهای مفصل، رسالهها، تزهاي پاياننامه، فوق ليسانس و دكتراي بسیاری دربارة اينكه اعلامية حقوقبشر مبتني بر فلسفة ليبراليسم نوشته شده است. آنگاه تمام نقدهايي كه فيلسوفان سياسي معاصر، فمينستها، رئاليستها، جماعتگرایان، پستمدرنها، مارکسیستها به فلسفة ليبراليسم دارند بر اين اعلاميه هم وارد خواهد بود. يكي از ایرادهای اساسی به اندیشة سیاسی لیبرالیسم، بحث آزادي مطلق است. حتي فيلسوفان ليبرالي مثل كارل كه آثارش به زبان فارسي ترجمه شده است و فيلسوف معروف و نويسندة كتاب «جامعة باز و دشمنان آن» نیز آزادي مطلق را میپذیرد و ميگويد که آزادي مطلق يك پارادوكس است تناقض ذاتی (Self-contradictory) دارد؛ زیرا اگر آزادي از همه چيز را بیقید و شرط بپذیرید آیا آزادي از حق آزاد بودن، آزادي در تخريب آزادي، ويرانكردن آزادي و نابودی آزادی را هم میپذیرید؟ اين آزادي هم هست؟ برخی از پستمدرنها كه مخالف اعلامية حقوقبشر و طرفدار «نسبيگرايي فرهنگي» هستند يكي از اشكالاتشان اين است كه شما به آزادی مطلق (absolute freedom) معتقد هستيد و آزادي مطلق را مقيد به هيچ قيدي نميدانيد و دين، جامعه، اخلاق، عرف، رنگ، نژاد، مذهب، عقيده، جغرافيا و نظام سياسي، نميتواند اين آزادي را محدود بكند. ميخواستيد بشري كه دو جنگ جهاني را را تجربه كرده از فشار اختناق و ستم نجات بدهيد؛ اما افراط کردهاند و از تنوع فرهنگی و حقوق فرهنگی بشر و جوامع غفلت کردهاند. لذا، اعلاميه حقوقبشر مباني و پيشفرضهاي فكري و معرفتی دارد که باید مورد آزمون و داوری قرار گیرند.. در شگفتم از كساني كه حامي و داعيهدار علم هرمنوتیکند؛ اما فراموش میکنند که اعلامية حقوقبشر نیز، متن (text) است و واژگان و مفاهيمي در آن به كار رفته است، حاوی و حامل جملات و پيشفرضهاي هرمنوتيكي است، مفروضاتي دارد و در شرایط و زمینة خاصی (context) به وجود آمده است.
ادعای جهانشمولی اعلامیة حقوقبشر
بنابراين، اعلامية حقوقبشر، متنی وحياني نيست. حاصل خرد جمعي گروهي خاص با تحصيلات، علقهها، گرايشها و اميال خاص در تاريخ و جغرافياي خاص در مقطع زماني خاصی است که براي حل مشكلاتي كه بعد از دو جنگ جهاني در اروپا پديد آمد نگاشته شد. با اين قيدهايي كه بكار بردم چقدر ميشود ادعاي جهانشمولي (universality) آنرا داشت. بعضی براي اينكه این اعلامیه، جهانشمول شود گفتهاند. بشري که در این اعلامیه مورد نظر است بشر غربی و آسیایی و یا مسلمان و کافر نیست؛ بلکه «بشر بما هو بشر» مقصود است یعنی انسان بما هو انسان به حيثيت اطلاقيه و بدون قید و وصف. حيثيت اطلاقيه كه حقيقتش عدمالحيثية است مثل «موجود بما هو موجود» که عوارض ذاتيهاش را در فلسفة اسلامي بحث میکنیم. یعنی نه انسان متدين به دين خاص، متشرع به شريعت خاصه، انسانی که در جغرافياي خاص زندگي ميكند، در زمانه خاصي زندگي ميكند؛ بلکه مطلق انسان مورد بحث این اعلامیه است. ميگويند که ما میخواهیم حقوق اين انسان را بنويسيم و استیفا کنیم. انساني كه ديگر نه با خدا ارتباط دارد نه مخلوق او است؛ حتي به واقعيتهاي وجودياش توجه نشده که مثلاً فطرت خداگرا دارد یا معنويتطلب است، حقيقتدوست است، آرمانگرا و آرمانخواه است. فقط انساني كه در پي لذت و آرامش است، نياز به آزادي دارد و میخواهد كسي هم مزاحم كارش نشود. تصويري كه از انسان (Concept Of Man) در اعلامية حقوقبشر آمده است يك حيوان زيستي بيولوژيك است که ميخورد، ميآشامد، راه ميرود، گرسنه ميشود، تشنه ميشود، دوست و دشمن ميدارد، درد و لذت دارد. انسانی که از مبدأ و معاد جدا است و به آخرتش و خدا، توجهی نشده است، فرق دارد که تلقيتان از انسان، عبد و مخلوق باشد و يا موجودی رها که مبدأ و معاد ندارد. خاستگاهي ندارد تحت نظارت الهی قرار و مکلف در برابر او نیز نیست. موجودی افتاده در اين هستي است. بهتعبير اگزيستانسياليستها، پرتاب شده در هستی و به تعبير هايدگر، (Fallenness)؛ هبوط یا افکندگی (Thrownness). متفكران اگزيستاسياليست امثال ژان پل سارتر در اين زمينه، بسیار نوشته و سخن گفتهاند که آدمی موجودي است كه در اين هستي رها شده، پرتاب شده و نمی داند به كجا ميرود، از كجا آمده و چرا آمده است؟ نياز اين فردي كه در اين هستي پرتاب شده، چيست؟ چه چیز خشنود و راضياش ميسازد و چه چیز مزاحمش است و اذيتش ميكند. بحث لذت و ألم است: (Pleasure and unpleasure) (Joy and disjoyment) این تعبيرهايي است كه بكار بردهاند.
حقوق بشر دینی
تئولوگهاي مسيحي كه به نقد اعلامية حقوقبشر پرداختهاند و متأسفانه مقلدان مرعوب وطني ما كه به تئولوژي مسیحيت معاصر خيلي علاقه دارند حتي توجه نكردند كه حركت جديدي در الهیات مسيحي معاصر پيدا شده است. بيش از فلاسفه و متفكران اجتماعي، تئولوگها و متكلمان مسيحي به نقد الهياتي اعلامية حقوقبشر پرداختهاند. دهها كتاب و مقاله دراین مورد هست. کتابی در این مورد آوردهام که عنوان انگلیسی آن (Religious human rights in global perspective) هست یعنی «حقوقبشر ديني در چشمانداز جهانی» که مجموعه مقالاتی از متألهان ادیان از سنتهای دینی مختلف است. اما در کشور ما اگر اسم حقوقبشر دینی (Religious human rights) را بياوري، بعضی از روشنفکران مسخره میکنند و بعضی نیز مشفقانه شما را نصیحت میکنند و تذکر میدهند که دين را كنار بگذارید، حقوقبشر كاري با دين ندارد. دین، تعصبات دینی، محدودیت و قرائتهای مختلف را به دنبال دارد. متأسفانه اينها را نوشتهاند، شعار نيست. نقل قول نيست. گفتهاند چون قرائتهاي مختلفي از اسلام هست، اگر بحث حقوقبشر را به دین وصل کنید در دل این قرائتهاي مختلف گم ميشود. آن خانم برندة جايزة نوبل هم در مقالاتش و در بعضی مصاحبههایش اینگونه مطالب هست. همينها را چند سال قبل در پارلمان اديان جهان در شهر بارسلون اسپانيا به صراحت مطرح کرد و بنده هم با هيئت ايراني در آنجا حضور داشتم، در حضور چهار هزار نفر اين حرفها را گفت كه حقوقبشر بايد غيرديني باشد اصلاً از دين و الهيات بايد جدا و دور نگه داشته بشود. دليلشان اين بود كه قرائتهاي مختلفي از دين وجود دارد شما كدام قرائت را ميگوييد و راه برای اختلاف نظر باز میشود. گویا اگر شما دين را كنار بگذاريد قرائتهاي مختلف از فلسفهها، افكار، فرهنگها، مذاقها و مشارب فكري وجود ندارد!
ناقدان اعلامیة حقوقبشر
نویسندگان اعلامیه، ليبراليست را انتخاب كردند و آن را پايه قرار دادند، به چه دلیل؟ ترجيح بلامرجح که محال است. چرا فلسفة ديگري را انتخاب نكرديد؟ اينها از تناقضها و تعارضهايي است كه باعث شده است امروز در سطح جهان متكلمان اديان، فلاسفه، جامعهشناسان، عالمان علم حقوق و عالمان علم سياست، بهطور جدی دربارة این موضوع كار كنند. ژورنالي در دانشگاه هاردوارد هست که ميتوانيد كل آن را از سایتها دانلود كنيد. بند به بند اعلامیه حقوقبشر را به نقد کشیدهاند. نظرات و ديدگاههايشان را در نقد هر بند با تأكيد بر الهيات، الهیات و تفکر مسيحي و فلسفه بيان كردهاند. رسالة نقد هاروارد بر اعلامية حقوقبشر یکی از صدها نمونه است که در خود غرب چنین کاری انجام شده است و آنها مثل ما اعلامیة حقوقبشر را وحی منزل تلقی نمیکنند و سهم دین را در نقد این اعلامیه قبول دارند و در عمل این نقش و سهم را ایفا و استیفا میکنند.
الآن در جهان امروز با شرايط جديدي روبهرو هستيم. خيلي از كشورها استقلال يافتهاند كه در زمان تدوین اعلامیة حقوقبشر، مستعمره بودند و در 1948 حق رأي نداشتند. جغرافياي سياسي (Geo politic) و فرهنگی جهان عوض شده است. قطبها عوض شده است و كمونيسم فرو پاشيده است. آمريكا «نظم نوين جهاني» را براي بسط سلطة خودش شعار قرار داده است. اروپا در برابر آمريكا در حال بیدار شدن است. متفكران اروپايي، آلمانيها به من ميگفتند ما نگران نسل جوانمان هستيم. پروسة «آمريكايي شدن» جوانهاي ما را از درون پوچ ميكند. سنت آبايي اجداديشان و اروپاييشان را از ياد بردهاند. آمريكا قومي است که چند صدسال بيشتر سابقه تاريخي ندارد ما سابقة هزارساله در اروپا داريم. اين را پروفسور هانسكونگ به من ميگفت. بعضي كتابهايش در قم ترجمه شده است. هانسكونگ از دورة دبيرستان تا كالج تا دکتری (Ph.D) با پاپ فعلي وبنديكت شانزدهم همكلاس و همدرس بوده است، او منتقد واتيكان، متكلم مستقل، آزاد و با شهامتی است که منتقد روحانیت مسیحی و دستگاه کلیسای کاتولیک است. پاپ قبلي ژان پل دوم تكفيرش كرد و دستور داد که هیچ دانشگاه كاتوليكي حق ندارد يكساعت درس برايش بگذارد و از كليسای كاتوليكي اخراج شد. منتهی گفتند که از او قهرمان نسازيد و زندانش نكنيد؛ اما خلع لباسش كردند. البته با نفوذي كه در دنيا داشت بيش از دوازده دانشگاه كاتوليكي برايش دعوتنامه فرستادند. چند دانشگاه به او دكتراي افتخاري دادند. بنيادي در شهر توبينگن دارد كه من چندين بار با او در همان شهر و در دفتر کارش گفتگو داشتم و دربارة الهیات، اخلاق، دین پژوهی، وضع دین در جهان معاصر، اسلام، مسیحیت و دیگر مقولات فرهنگی بحثهایی داشتیم. متن انگليسي و ترجمة فارسياش را كه خودم انجام دادم چاپ خواهم كرد. دربارة الهیات رهاییبخش، واتيكان، الهيات مسيحي، دیتریش بونهوفر[6]، استادهايش مثل كارل بارت، كارل رانر، پل تيليخ، در مورد وضعيت الهيات امروز و مسيحيت در آلمان بحثهای خوبی مطرح کردیم كه امیدوارم در آینده فرصتهایی باشد كه دربارة فلسفه و الهیات در آلمان برای شما صحبت کنم و با تحولات فلسفه و الهيات در آلمان معاصر بیشتر آشنا شویم. در طول اقامتم به عنوان رایزن فرهنگی با خيلي از بزرگان و قلههاي فكري فلسفی آلمان بحث داشتم و همه هم ضبط شده است. هانسكونگ معتقد است اعلامية جهاني حقوقبشر کاستیهایی دارد. او يكي از برجستهترين تئولوگهای مسيحي – البته بعضيها ميگويند او بزرگترين متكلم مسيحي فعلی جهان است- که در شهر توبينگن بنیادی دارد، شهر دانشگاهي و زیبا و معروف به نام بنياد اخلاقي جهاني (Global ethic foundation) و اعلامیهای هم به عنوان مكمّل اعلامية حقوقبشر نوشته که چندسال قبل استاد ملكيان آن را از انگليسي به فارسي به نام منشور اخلاق جهانی ترجمه كرده است و در سايت ايشان هست. این منشور يكي از متممهاي اعلامية حقوقبشر است. هانسكونگ معتقد است که مباحث اخلاقي در اعلامية حقوقبشر بسیار کمرنگ است و براي جبران اين كاستي، منشوري را با همفكري شاگردان و دوستان و مشاورينش چند سال قبل تهيه و تدوين كردند و در مجامع جهاني هم عرضه شد و به تصویب يونسكو رسید. او در این زمینه كتاب خيلي خوبي به نام (Global ethic for Global responsibility) یعنی اخلاق جهاني براي تعهد و مسئوليت جهاني دارد که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. اين کار هانسکونگ يكي از انتقادها است؛ ولی مقلدان مرعوب وطني ما جرأت چنین کارهایی ندارند. درحاليكه غربیان كه در سرزمين خودشان اين بذر كاشته شده و روییده است خودشان پیشگام نقد علمی، دینی و الهیاتی این اعلامیه بودهاند. ماسائوآبه يكي از متكلمان بودیزم است. او هم نقد خيلي خوبي دارد. یورگن مولتمان، ویلفرد کنتول اسمیت، ژاک الول، س.اس. لویس و کارل هنری و دیگر متألهان کاتولیک و پروتستان به نقد و تحلیل این اعلامیه پرداخته و در عین عقیده به حقوقبشر و پذیرش اکثر مطالب اعلامیه به نقادّی الهیاتی و اخلاقی آن پرداختهاند. چرا ما نباید چنین رویکردی داشته باشیم؟
حتي اخيراً بعضي از متفکران عرب مثل نصرحامد أبو زيد معروف که از نومعتزليان است و در كشور ما مدتی است افکارشان منتشر شده و به معتزليان جديد شهرت یافتهاند، حسن حنفي، محمد الجابري، محمد آرگون و دیگران مسئلة حقوقبشر را نقد کردهاند. در سمینار «تفسیر قرآن در جهان معاصر» در دانشگاه فرانکفورت با نصر حامد أبوزید به دو زبان عربی و انگلیسی و بدون مترجم، دو ساعت بحث داشتیم که ضبط هم شد. از قبل با آثار و افکارش آشنا بودم، او را بسیار خلیق، رئوف و متواضع دیدم و هر دو با رضایت قرار گذاشتیم که در کنار برنامههای سمینار به گفتگو بپردازیم. برای ایران و دانشمندان ایرانی قایل بود. اين نکته در سايت نصر حامد أبو زيد هم هست که حقوقبشر ابزار دست نظامهای سلطهگر است. او معتقد بود مقصود از بشر در اعلامیة حقوقبشر، انسان سفيد است و در پس ذهن نويسندگان اين اعلاميه نژادپرستي و تفوق نژادي بوده است. و متأسفانه مسلمانهاي ما چنان مرعوب غرب شدهاند که استعمار و امپرياليسم و نظام سلطة جهاني را فراموش كردهاند. مگر قدرتهای سلطهگر سکوت میکنند که يك اعلاميه در شورای عمومي و شوراي امنيت تصويب و تبدیل به قانون الزامآور بشود و پنجاه كشور آنرا امضا بكنند و اينها هيچ سهمي براي خودشان نداشته باشند؟! حسن حنفي كه در مسكو در سمپوزیوم بینالمللی، چند روز با او گفتگو داشتم منتقد پرشور تمدن غربی و عملکرد نظامهای سلطهگر بود و صریحاً از تروریسم دولتی و جنایات صهیونیستی سخن میگفت و آنها را محکوم میکرد. او آدم بسيار تند، چپگرا، دارای افکار انقلابی و منتقد غرب است. با اينكه در دانشگاههای اروپا، سوربن فرانسه درس خوانده بود و در دانشگاههای آمریکا هم تدریس کرده بود وقتي صحبت تروريسم اسلامی شد به سخنران پشت تريبون اعتراض كرد كه شما سربازي مثلاً در فلانجا كشته ميشود يهوديتبار بوده يا نبوده، اينهمه جنجال میکنید؛ امّا آن همه جنایت با روستاهاي فلسطين و عرب میشود بیشرمانه از تجاوزگر حمایت میکنید. خيلي با شهامت و مردانه در حضور صدها متفکر و ارباب ادیان و سیاستمدارها به اعتراض برخاست. اما در کشور ما متأسفانه بعضی به اصطلاح روشنفکران و نویسندگان يك چيز مقدسي نعوذبالله شبیه به تاليتلو كتاب مقدس قرآن از اعلامیه حقوقبشر ساخته و ميخواهند به ما بفروشند. بله ما به حكم آنكه مسلمانيم از هر گام مؤثري براي تبیین، معرفي، تأييد و تحقق حقوقبشر دفاع میکنیم و از همة تلاشهای راستین دراینباره قدرداني ميكنيم، هيچ اشكالي هم ندارد که بنا بر مصلحتهاي خاصي كه در نظام نوپاي ما هست اعلاميهاي، قطعنامهاي، قراردادي یا كنوانسيوني را با تحفظات و ملاحظاتي كه داريم و با حفظ مواضع انتقاديمان در يك برهه یا شرایط خاصی بپذیریم. اما اين معنايش اين نيست كه امری مقدس و نقدناپذیر است. به علاوه وظيفة ديپلماتها و سياستمداران با وظيفة عالمان و انديشمندان متفاوت است. ما در مقام معلم، طلبه، دانشجو و پژوهشگر نبايد مثل يك سياستمدار ژست ديپلماتيك بگيریم و اسیر ملاحظات خاص بشویم و مثلاً فكر كنیم به اين اعلاميه هيچگونه خدشهای نيست. بايد در مورد این اعلامیه و دیگر موضوعات فرهنگی كار و تحقیق كنیم. نباید ساکت بنشینیم تا ارزشهاي ديني و باورهاي ديني ما را يكبهيك از ما بگيرند و دائم عقبنشيني کنیم. حضرت امام نیز در خیلی از موارد از باب جدال احسن با اروپاييها و غربيها به اعلامية حقوقبشر استناد میکنند. ایشان از باب استعمال مشهورات، مسلمات و مقبولات خصم به اعلامیه استناد میکند نه اينكه وحي منزل بدانند كه ترديدی در آن نيست و فكر به آنجا كه ما وارث عرفان عميق چند قرنه، حکمت، فلسفه و کلامی ریشهدار و معارف وحیانی عمیق و گستردهای هستیم. امروز در دنيا افتخار میکنند که يكي از رسالههاي كوچك ابنعربی را تصحيح و یا به انگليسي ترجمه كردهاند. غربیها افتخار ميكنند که يك فصل از «فصوص الحكم» را مثلاً به آلمانی ترجمه كردهاند. پروفسوري در آلمان به من ميگفت فصوص ابنعربی را ترجمه کردهام برای چاپش کمکم کنید. سه فصل کتاب فصوص را از روي ترجمه تيتوس بورکهارت به اصطلاح ترجمه کرده بود. گفتم که تعليقات، شروح و آثار سيدحيدر آملي را خواندهايد؟ گفت که اسمش را هم نشنيدهام. به او گفتم که آیا ميداني بیشتر شارحان و مفسران ابنعربي در كشور من بودهاند و بزرگترین مدرسان عرفان ابنعربی در ایران ظهور کردهاند و تاکنون نیز درس و بحث دربارة آرای او در کشور من استمرار دارد؟ سخن بنده این است که زیبنده نیست وارثان چنین فرهنگ عظیمی مقلدوار و بیتحقیق تسلیم نظرات غربیان شوند. باید نگرش نقادی و تفکر انتقادی را در جامعهمان احیا کنیم و با همة مسائل فرهنگی، فکری و اعتقادی با روحیة نقد و ارزیابی برخورد کنیم. باید جسارت اندیشیدن داشته باشیم و بهویژه در مورد اندیشههای وارداتی اسیر مد روز و پسند زمانه نگردیم. دیگر سرزمینها نیز مواریث ارزشمندی دارند که ما نفی نمیکنیم اما سخن در مبادلة علمی، عزتمندانه، مبتکرانه و خلاقانه است نه اطاعت کورکورانه. در دانشگاه فرايبورگ ملاقاتهایی را با اسلامشناسان، ایرانشناسان، فلاسفه و الهیدانها داشتم. در آنجا اتاق کار هايدگر را نشانم دادند و گفتند که بهطور رسمي تابلويي نزديم چون مشكل ایجاد ميشود. در آنجا با تئولوگها، فلاسفه، زبانشناسان و استادهاي مختلفي بحث میکردیم. پروفسور الزاس دربارة فلسفه و حكمت اسلامي كار ميكرد که يك مقاله هم به زبان آلمانی دربارة مولانا نوشته بود و به من هدیه داد. او ميگفت که همة افتخارم اين است كه دربارة بحث از وجود، پرسش از وجود از نظر هايدگر و ملاصدرا كار ميكنم. پرسیدم اسفار و شواهد الربوبيه را خواندهاي؟ گفت: خیر. از آثار ملاصدرا مقداري از مشاعر را خوانده بود كه فقط دو بحث «توحيد» و «وجود» در آن مطرح شده است. درحاليكه، آلمان كشوري است كه مهد فلسفه و خاستگاه فلاسفة بزرگی مثل كانت، هگل، فيخته، شلينگ، نيچه و ماركس است، خیابانهایی ره نام فریدریش انگلس، كارل ماركس، كانت و مارتين لوتر هست. اما افتخار ميكنند كه فلسفه و عرفان اسلامي را بفهمند. خانم اسلامشناسي بود که فقط دربارة آثار علامه حلي كار ميكند؛ ولی ما چند پاياننامه در قم در شهر حكمت و علم دربارة علامه حلي نوشتهايم؟ چقدر در دانشگاههايمان دربارة علامة حلی، خواجه نصیرالدین طوسی و ملامحسن فیض کاشانی کار کردهایم و پایاننامه نوشتهايم.
چند گروه از فلاسفه و متفکران به نقد اعلامیة حقوقبشر پرداختهاند. يكي پستمدرنها هستند كه مخالف جهانشمولي (universality) ادعایی مدافعان آن هستند و مخالف حكم استقلالي عقل هستند. پستمدرنيسمها به انسداد عقل و امتناع عقلانیت، معتقد هستند. آنها معتقدند که عقل نميتواند بهطور مطلق امور را بفهمد و بشناسد؛ بلکه نسبيگرا و جزئينگر، محدودبين و سطحینگر است؛ لذا به «قرارداد گرایی» ناب رسيدهاند. (Contractualism) (conventionalism) اجماع و قرارداد عقلا و عقل جمعي. هابر ماس، طرفدار چنین موضعی است. او در کتاب «نظریه کنش ارتباطی» و دیگر آثارش از عقل جمعی، قرارداد و اجماع دفاع میکند و ابایی از نسبیگرایی ندارد و بديهيات عقل و احكام خدشهناپذير، قطعي و مسلم در تفكر پستمدرن جایگاهی ندارد. گروه دیگر، فمنيستها هستند كه معتقدند اعلامية حقوقبشر قرائتی مردسالارانه و مبتني بر پيشفرضها و مفروضات مردسالارانه است و به حقوق زن ((Women rights در آن توجه نشده است و بايد دوباره و طبق اصول فمنيستي و زنمحورانه نگاشته شود. حتي به واژهها و مفاهيم هم خدشه كردهاند.
گروه دیگر نیز، رئاليستها هستند که مخالف لیبرالیستها هستند.
گروه بعدی، بافتگراها و زمينهگراها هستند كه میگویند در اعلامیة حقوقبشر تفاوتهاي كانتكستهاي كشورهاي مختلف لحاظ نشده است. هر كشوري، عرفیات، نظام اخلاقی، دين، فرهنگ و روحية ملي خاصی دارد و البته محدوديتها و مشكلات خاص خودش را دارد؛ شما قانون عام الزامآوری براي همة زمانها و مكانها آوردهاید چگونه ممکن است؟
نگرش اومانيستي، ليبراليستي و سكولاريستي زيربناي تفكر اعلامية حقوقبشر است؛ لذا بايد سكولاريزم، دكترينها، آموزهها و مفروضاتش را و ليبراليسم و اومانيسم را نقد كنيم.
وجود مایههای تدوین اعلامیة حقوقبشر در اسلام
در فهرست مسئولان محترم همایش، سؤال بعدی این است که آيا مايههاي تدوين اعلامية حقوقبشر در اسلام هست؟ بله فراوان هست؛ ولي كار نشده است. حوزة مقدس قم با این همه عمق، اصالت و عالم در شاخههای مختلف علوم اسلامی باید کتابها و رسالههای فراوانی را دراینباره به زبانهای مختلف ارائه دهد و وارد مدار تحقیق دانشگاههای دنیا شود. کشورهای دیگر، از ایران انتظار دارند. چند سال قبل در اندونزي در دانشگاه پارامدينه و کالج اسلامی در دورههاي فوقليسانس فلسفه و كلام اسلامي تدريس ميكردم و هفت كورس را به زبان انگليسي درس ميدادم. در تركيه بارها در سمینارها شرکت کردهام و در دانشگاههاي آن کشور با متخصصان و دانشمندان بحثهایی داشتهام. خود آنها اعتراف ميكردند که مهد فلسفه و علوم اسلامي، ايران است. ايران غني است. در دانشگاه لايپزیگ رئيس بخش فقه و حقوق اسلامي پروفسور فریدريش ايبرت پير مردي است که تمام مذاهب اربعة اهلسنت را كار كرده و فقهشان را درس ميدهد، او ميگفت که در دورة دکترا سه دانشجوي شيعه اسماعيلي داريم. به خاطر پولهايي كه آقاخان و سران اسماعيليه سرازير ميكنند از تشکیل کرسیهای مطالعات شیعی حمایت میکنند ولي اگر اينها تمام شود ميخواهيم کرسی فقه شيعة اماميه با محوريت ايران بگذاريم. حتي زبان فارسي ميخواهيم تدریس کنیم و ميخواهيم ايران محور باشد. پرسيدم بعضي كشورهاي فارسيزبان ديگر هم هست، چرا ايران؟ گفتند آنها انقطاع فرهنگي داشتند، ايران انقطاع فرهنگي نداشته و حتی ريشة آنها هم در ايران است. سابقة تمدني ایران از آنها بالاتر است. اين كشورهاي تازه استقلاليافته با ايران قابل مقایسه نیستند. ما از ايران انتظار داريم. این نظر صریح ایشان بود.
در اسلام مسئلة مساوات، برادري، عدالت و رعايت قانون كه در سيرة اميرالمؤمنين علي% را بهوضوح ميبينيم. تأکید زیادی که در قضاوت، در محضر قاضي، در برابر قانون، در تقسيم بيتالمال، غنائم جنگي و در اخلاق اسلامي شده است که علاوه بر جوانح و جوارح، زبان، چشم، شكم و همه بايد در كنترل و مراقبه باشد. حجت دروني، رسول باطني، اهميت عقل، آزادی، آزادگی، نفی تبعیض، برابری در استفاده از امکانات جامعه، رعایت حقوق دیگران از همسایهها تا همکیشان و اقلیتهای دینی، اين دين بسيار غني است. جامعیت آن حيرتانگيز است. به اعتقاد بنده بسیاری از مباحث حقوقبشر را میتوان از نهجالبلاغه و مجموعههای حدیثی ما استخراج کرد. نمیگویم محصول آن عین اعلامیة فعلی حقوقبشر خواهد شد؛ اما بهطور قطع بسیاری از ارزشهای انسانی یا اخلاقی که در این اعلامیه آمده مورد تأیید و تأکید قرار خواهد گرفت و خیلی از مواردی که مغفول مانده نیز آشکار خواهد شد. خدا ميداند بدون تعصب عرض ميكنم. من سالها با متون اديان ديگر، مانند اوپانيشادها، اوستا، توسفتا، تلمود و تريپيتاكاي بودايي کار کردهام. آنچه در اسلام هست در آنجا پیدا نمیکنید. از سنت دور افتادهایم و اکنون رجوعی دوباره، بازخوانی و بازیابی سنت و ارزیابی دوبارة آن برای به کارگیری در جهان جدید لازم است. بنابراين، مايههاي قوي و غني در اسلام براي تدوين حقوقبشر هست؛ اما آنچه كه در مصر در 1990 با عنوان اعلامية حقوقبشر مصر هست تصويري نيست كه از اسلام ميتوان دربارة حقوقبشر ارائه داد. بسيار ضعيف است. حتی مقدمة آن را از حيث فلسفي- كلامي، بسيار ضعيف ميدانم. از ديدگاه فقهي نگاشته شده كه عمدتاً متکی بر فقه اهلسنت است.
لذا به صراحت میگویم که نياز هست كه يك اعلاميه جهاني حقوقبشر نوشته شود. پيشنهاد من اين است که اول در دستور كار اسلام و اديان توحيدي بايد قرار بگيرد. ما با اديان توحيدي دیگر، مشتركاتي داريم حتي در همين شكل مسخ و تحريفشدهاي كه متون آنها دارد. در همة اديان توحيدي انسان مخلوقي است كه بر صورت خدا آفريده شده است؛ (Created in god`s image, in the image of God)، خلق الله آدم علي صورته. انسان علاوه بر اینکه مخلوق خداوند است بر صورت خداوند نیز آفریده شده است و در قرآن خلیفةالله نامیده شده است. در فلسفة ما، انسان موجودی ممكن به امكان فقري است، نه امكان ماهوي و امكان ذاتي كه سلبالضرورتين است. امكان به معنيالفقر، عينالربط، عينالتّدلي و الاحتیاج است و استقلالي ندارد. نه فقير که خود فقر است. نه مفتقر که خود نياز و افتقار است. و آن تعبير لطيفي كه صدرالمتألهين در کتاب اسفار دارد. بنابراين، من معتقدم اين موضوع را ميتوان در دستور كار چند برنامة جدي «ديالوگ اديان» قرار داد؛ در ابتدا با اديان توحيدي و بعد ارباب اديان در عالم. ادياني كه ما قبول داريم نه فرقههاي استعمارساخته و نژادپرست و صهيونيست معلومالحال که مداركشان هست. حسنعلي و حسينعلي و بهاءالله و غلاماحمد و قادياني مشخص است که به كجا وابسته هستند. اينها را در دانش ادیان، cult ميگويند نه دین (Religion). اديان رسمي و بزرگ جهان مقصود است نه گروهکهای الحادی و التقاطی. در کشور تايلند چندسال است که رهبران ادیان جمع میشوند و بحثهايي دارند كه فشارهايي بر سازمان ملل بياورند و به رهبران سياسي برای بعضی تغییرات فشار آورند. اين ميتواند جزء يكي از محورهاي همكاري اديان باشد. شيعه ميتواند پيشگام باشد و با مذاهب رسمي اسلامي شروع کند و سپس ادیان توحیدی را در دستور كار قرار دهد. فعاليتهاي تقريبگرايانه و اعتمادسازي لازم است. باید بيش از اينها كار كرد و بهجايي برسيم كه حقوقبشر، چالش و تهديدي براي ما نباشد؛ بلكه بتوانيم در برابر سلطة قدرتها و مظالم استعمار و استكبار بايستيم. اين از خواستههاي نظام ما است. اقتضاي نظام نوپا و انقلاب ما نیز همين است. اين انقلاب اگر در درون مرزها متوقف شود آن را سركوب خواهند كرد باید در جهان منتشر شود. طبيعت اين انقلاب اين است كه صادر خواهد شد، منتهی سهم، تکلیف و نقش ما چيست؟ حضرت امیر% میفرماید: «والله ما غزي قوم في عقر دارهم إلا و قد ذلّوا…» اگر بنشينيم در خانه و ديگران براي ما اعلاميه بنويسند هر روز به بهانهای، مشكلي براي كشور ما درست خواهند كرد. ديپلماتها كار خودشان را خواهندكرد، عرض كردم هيچ اشكالي ندارد كه ما با برخي از گروههاي فعال حقوقبشري در راستاي منافع كشورمان، همكاري بكنيم. گروههاي مستقل و منتقدان نظام سلطه غرب در درون خود كشورهاي اروپايي هستند. حمایتها را در ماجراي غزه دیدید، آزادگاني بودند و هستند که شجاعانه در برابر قلدران میایستند و از محرومان و مظلومان دفاع میکنند. ببينيد در عراق مظلوم، در افغانستان، فلسطين و لبنان چه كردند. قانا را از ياد ميشود برد؟ آلمانيها ميگفتند که وقتی خانوادهمان در تلويزيون عكسهاي بچههاي مدرسه قانا را میبینند از گريه دست برنميدارند. دل هر انسان آزادهاي به درد ميآيد دژخيمان و جلادها وقتي كه برای منافع خودشان دهها از اين اعلاميهها را زير پا خواهند گذاشت. منتهی كار سياسي يك كار است، كار علمي و فرهنگي، كار ديگري است. ما باید نظرهای اسلام را بهشكل معقول و موجه از موضع عزت و قدرت معرفی کنیم. من هميشه به آلمانيها ميگفتم که شما حداکثر، هزار سال سابقة تمدني داريد؛ اما من از كشوري ميآيم كه ايرانشناسان شما بيش از دههزارسال سابقة تمدني برايش قايل هستند. آلمان از کشورهایی است که رسماً مکتب ایرانشناسی داشته است. بنابراين، من در عين اينكه مواضع انتقادي دارم نسبت به اعلامية جهاني حقوقبشر سال 1948 و اعلاميه اسلامي مصر 1990 و كنوانسيونهاي ديگري كه سعي كردند مكمل براي اينها درست كنند مثل كنوانسيون دفاع از حقوق كودك، رفع تبعيض از زنان، مسائل هستهاي و مباحث ديگر، معتقد هستم بايد متممها و مكملهايي برای آن بنويسيم، شرح و تفسيري درست و انتقادي از اين اعلاميه انجام دهیم. صبر و استقامت لازم است تا بهسمتي برويم كه اعلامية جهاني اسلامي حقوقبشر تدوين شود. اول با همكاري و مساعي اديان توحيدي و بعد هم با ساير اديان. اهرم فشاري بر مجامع بينالمللي بگذاريم كه نظرات جهان اسلام را بپذيرند نه اینکه حدود دو میلیارد مسلمان را نادیده بگیرند. آزادگان هم در دنيا زياد هستند که از ما حمايت كنند. بايد كار كرد. فرصت نشد كه معانی لغوی و اصطلاحی حق را بگویم. در فلسفة فارابي، در فلسفة ملاصدرا در اسفار كه همان نظرات فارابي را تكرار كرده حق بهمعناي «المتحقق فيالخارج» «وجود بالفعل» در مقابل «وجود بالقوه»، وجود ثابت در مقابل متغير و حقيقت یا ادراك مطابق با واقع است که مترادف یا وصف صدق است. حقهاي اعتباري هم كه جنبههاي تشريعي و إذن در تصرف دارد در علم فقه بحث میشود.
تعریف حق
دكتر عباسي: ديدگاههاي متفاوتي دربارة تعریف حق وجود دارد. حق در علم حقوق، امری اعتباري است كه براساس قواعد خاص اعتباريات جعل ميشود و موجب ميشود كه صاحب اين حرف براي بهرهبري از يك پديده امتیاز داشته باشد. اين حق كه در دانش حقوق مطرح ميشود – حقوق بهمعناي عامش كه فقه ما را هم شامل ميشود- براي ديگران هم الزاماتي ايجاد ميكند كه آن حق را مراعات كنند. لذا از اين جهت گفته ميشود كه غالباً هرجايي كه حق مطرح است نوعي تكليف نیز در كنارش هست. چه اين تكليف را خود شخصي كه صاحب حق است باید رعايت كند و چه نهادها و اشخاصی که باید آن تكليف را در قبال آن حق مراعات كنند. مفهوم حق بهتعبير مصطلح در ميان ما مفهوم ذاتاضافه است. يعني ما كسي را داريم كه من له الحق) و فردی که من عليه الحق است؛ فرد باشد يا جمع باشد، شخص حقيقي باشد يا حقوقي باشد، در من له الحق نیز همينطور است. در حقوقبشر هم مثل همين حق در معني عام كلمهاش حقوقي شمرده شده در دنياي جديد با اصطلاحاتي كه در دو قرن اخير پديد آمد و در اعلاميه جهاني حقوقبشر سال 1948 تجسم پیدا کرد و امروز در دنيا، مبناي تعاملات قواي مسلط در عالم با ساير كشورها قرار گرفته است. همينطور هم كه اشاره شد در تنظيم اوليه، حضور ساير كشورها و فرهنگها و اديان بسيار كم بود. در بعضي از سؤالها بود که آیا از مسلمانها هم كسي حضور داشت؟ فقط يك مسيحي لبناني حضور داشت. در واقع اعلاميهاي كه نوشته شد با نگاه فرهنگي و سياسي خاصی تنظيم شد و البته امروز در دنيا انتقادهايي دراینباره وجود دارد.
منشأ حق
نكتة بعدي اين است كه بعد از اينكه حق را تعريف كرديم و حقوقبشر هم آن امور اعتباريهاي است كه به حيث انسانبودن انسان تعريف ميشود و آدمي از آن حيث كه انسان بر او اطلاق ميشود ميتواند واجد اين امتيازات باشد، منشأ اين حق چيست؟ آيا واقعاً چنين حقوقي وجود دارد كه انسان بما هو انسان داراي حقوقي به آن مفهوم باشد؟ حداقل دو ديدگاه كلان دراینباره وجود دارد. يكي اينكه نوعي عينيت را قايل بشويم يا اينكه اين را تابع قراردادها قرار بدهيم. مكتب حقوق طبيعي كه در قرون 17و 18 رواج پيدا كرد قايل بود كه منشأ حقوق در واقعيت و حقيقتی بيروني در طبيعت است. طبيعت آدمي بهگونهاي است كه حقوقي را اقتضا ميكند. با قرارداد نمیتوان اين حقوق را نفي كرد. ولي اين طبيعت چيست؟ مكتب طبيعي نتوانست نشان دهد که حدود واقعي كه ميتواند پشتوانة اعتبار و انتزاع مفاهيم حقوقي بشود چيست. يكي از اشكالات اين اعلاميه اين است كه حتي اگر مبناي مكتب طبيعي را هم بپذيريم انسان استاندارد و طبيعتي كه براساس آن، آن حقوق را تعريف كرديد کیست؟ اين اعلاميه اين را روشن نكرده است. گرچه شايد در ارتكازات كساني كه اين را تدوين كردهاند بوده است. دكتر همتي اشاره فرمودند كه انسان جدا از مبدأ و معاد و در چهارچوب ساحت دنيا را در نظر داشتند. یا ساحتهاي وجودي انسان را اصلاً باور نداشتند و يا مدنظر قرار نگرفته است. انساني كه واجد جاودانگي باشد و برایش حيات اخروي قايل باشيم و آن حيات اخروي را با وضعيت حيات دنيوياش مرتبط بدانيم، حقوقی که براین اساس تنظیم میشود متفاوت خواهد بود. درعينحال بر همين شالودة نظري و بنيان فكري، اشارة مستقيمي در اعلامية جهاني حقوقبشر و ساير ميثاقنامهها و كنوانسيونهاي حقوقياي كه در تكميل اين اعلاميه آمدهاند، نيامده است. اگر برای حقوق بشر، پشتوانهاي جز توافق و قرارداد قايل نباشيم اشكال گرفتن ندارد. البته ما قايل نيستيم كه حقوق و از جمله حقوقبشر فقط براساس توافق و قرارداد است. ما معتقديم كه حقوق، تكاليف و احكام اعتباري مستند به واقعيتها و عينيتهايي شكل ميگيرند. مصالح و مفاسد واقعي و نفسالأمري بايد وجود داشته باشند تا بتوان حقوقي را تعريف يا تكليفها و احكامي را تنظيم كرد. اين شيوهاي است كه در احكام فقهيمان رعايت ميكنيم و معتقديم. البته انسانها همیشه نمیتوانند اين مصالح و مفاسد را تشخیص دهند. اين نكتة مهمي است كه ضرورت وحي و ضرورت دين را اثبات ميكند. ما براساس واقعيت عيني انسان ميتوانيم حقوقبشر را تنظيم كنيم. ولي حقيقت اين است كه آدمی ابعاد وجودي پيچيدهاي دارد. ما ميتوانيم انسان را از جهات زيست مادياش در نظر بگيريم و بگوييم بههرحال انسان حق تغذيه دارد بايد غذا بخورد. اما حالا هر غذايي را بايد بخورد؟ از هر جايي تأمين شد ميتواند استفاده كند؟ يا مثلاً انسان حق ازدواج دارد كه در اين اعلاميه به صورت مطلق در مادة 16 به آن اشاره شده است. در اين اطلاق میتوان اصول اخلاقی زیادی را در نظر نگرفت يعني حتي ازدواج محارم در اطلاق اين ماده مجاز است. این ماده، نه فقط از دیدگاه ادیان بلکه از لحاظ اخلاقی اشکال دارد. كساني كه اشكال ميكنند بر عدم شفافيتها و نگاه سكولاري كه در وراي اين مواد وجود دارد ميتوانند با سند نشان بدهند. يا مثلاً در مادة سوم نیز حق زندگي آزادی و امنیت را را براي همة انسانها مطلق بیان میکند. ولي جامعة انساني و حتی ليبرالترين كشورها هم آزادي را مطلق نگذاشتهاند. از اين شگفتانگيزتر، بند حق حيات است. به استناد همين ماده احكامي مثل قصاص زير سؤال ميرود. براساس این ماده انساني كه حق حيات انسانهاي ديگر را ضايع كرده، حق حيات مطلق دارد. لذا قانون قصاص، غيرانساني و مخالف حقوقبشر است و جمهورياسلامي يا هر كشور معتقد به اين مجازات ميتواند زير سؤال برود و تحت فشار حقوقي قرار بگيرد. آيا واقعاً حق حيات مطلق است؟ با چه برهاني حق حيات را مطلق قرار داده است؟ پس لازم است که نسبت به منشأ اين حقوق بحث كنيم و اینکه چه كسي ميتواند اين حقوق را احصا و تنظيم كند؟ این اعلامیه براساس مبانی سکولار نوشته شده است و نمیتوان از همة انسانها انتظار داشت که به این مبانی ملتزم شوند، این براساس مباني فكري و آزادي آنها كه در تفكرشان دارند قابل پذيرش نيست. حداقل باور به اديان در حوزه امور شخصي. چون بعضي از اينها به امور شخصيه پرداختهاند، ازدواج امور شخصيه است. اينها فقط به امور جمعي و اجتماعي نپرداختهاند، در حد آزاديهاي مدني نيست كه بگوييم كساني كه دين را در امور شخصي قايل هستند و در امور اجتماعي دين را قبول ندارند زياد هستند. باورمندان به دين و خدا براساس همة مدارك و آمارهاي امروز بالاي 80 تا90 درصد مردم عالم هستند. حتي اگر نگاه ليبراليستي و مردم سالارانة دموكراسي داشته باشيم بیشتر مردم جهان با مباني غيرمصرح اينگونه اعلاميهها توافق ندارند.
نقش ایران در تدوین نسخة جایگزین حقوقبشر
جمهورياسلامي و جامعة ما ادعای پيامی تازه براي بشريت را دارد. پيشينة غني دههزار سالة ما به غنای فرهنگی عالم كمك ميكند. و بيش از آن، انديشة اسلامی است که از آن ارتزاق ميكنيم. اين اختصاص به ما هم ندارد و همفكران فراواني در اين زمينه داريم و همة دنياي اسلام همراهمان است. اگرچه قرائت و تفسيري كه مذهب اهلبيت و شيعة اماميه از اسلام دارد متفاوت است. در درون خود شيعه نیز ممكن است اختلاف نظرهایی باشد؛ اما اينها ضرري نميزند به محورها، چهارچوبها و مبادي كلان و نگاه مبنايي كه ميتواند در تنظيم اينگونه بيانيههايي كه وفاق و اجماعي را طلب ميكند. ما در چهارچوب يك مرز جغرافيايي محصور نيستيم؛ چون انقلاباسلامي، انديشهای جهانشمول است. اديان ديگر هم در اين زمينه با ما همفكر هستند. دكتر همتي گفتند که در جهان دراینباره تنها نيستيم و حتی در اكثريت هستیم. اقليت فكري در جهان به جاي يك اكثريت خاموش سخن ميگويد. در جوامع ديني نیز برخی به این سخن باور پيدا كردهاند. فردی میگفت که دو نوع نسخ داریم. نسخ مصطلح كه مدت حكم الهي از ابتدا مشخص است و وقتی آن دورهاي گذشت، ناسخ آن حكم بيان ميشود و مثلاً آن حكم منقضي خواهد شد. اين همان نسخي است كه مواردي را داشتهایم و در قران كريم هم اشاره شده است پس از اینکه دورة وحی و تشریع تمام شد، ديگر نسخي نداريم مگر اينكه اين موضوع، منتفي شود كه بهطور طبيعي حكم آن موضوع هم منتفي ميشود ولي خود حكم منتفي نشده و سالبه به انتفاع موضوع شده است که ديگر اسمش نسخ نيست. چند سال قبل، فردی ادعا کرد که به استناد اعلاميههايي مثل اعلامية جهاني حقوقبشر باید برخي احكام مسلم ديني را کنار بگذاریم؛ چون اينها ناسخ هستند. در واقع اين نسخها به دليل تغيير شرايط رخ داده است. يعني گويي احكام اسلامي در بحث مثلاً ارتداد فينفسه بدون اينكه اعلام بشود مقيد بوده تا زمانيكه مثلاً اعلامية جهاني حقوقبشر نوشته شود. آنها براي دوره بدويت بشر خوب بوده است. مثلاً قصاص در روزگاري كه نمیشد بدون زور از جرایم بشر جلوگيري كرد خوب بوده است. اما الآن در اين شرايط جديد قصاص نسخ شده است. عقلانيت و خردجمعي بشر كه در اعلامية جهاني حقوقبشر تجلي پيدا كرده است ناسخ میشود. در کجا اثبات شده است که این اعلامیه برآیند عقل جمعی بشر است؟ چنان برآيندي كه میتواند احكام الهي را هم نسخ كند. شالودههاي نظري اعلامیة حقوق بشر دارای اشكال است كه بايد نقد شود، هم شفافيت كافي ندارد و در بندهاي مختلفش ابهام وجود دارد و هم برهانپذير نيست. مباني انسانشناسانه و جهانشناسانهاش قابل نقد است؛ اما نكات مثبت هم در اين اعلاميه وجود دارد. مبانی این اعلامیه باید براساس نگاهی متعالي نسبت به انسان، انساني كه در محدودة حيات دنيوي محصور نيست و توسعهاي در حيات او قايل هستيم، بازبيني شود. اعلامية حقوقبشر اسلامي كه ابتدا در سال 1989 در تهران پیشنویش عرضه شد و در 1990 در قاهره به تصويب رسيد متأسفانه كيفيت لازم را براي اينكه نسخة جایگزین و قابل دفاع در برابر اعلاميهاي كه امروز در دنيا حمايت میشود نیست. ما باید در مراكز عمليمان و كانونهاي تفكر فقهي و كلاميمان به اين مباحث بپردازيم و با توجه به رسالتي كه در دنياي امروز بر عهدة اين مجموعهها ميبينيم با اعتماد بهنفس به اين پديده نگاه كنيم. هنوز هم ما باور نداریم که آمدهايم براساس تفكر الهي مبتني بر نگاه اهلبيت پيام تازهاي براي بشريت عرضه كنيم و انقلاباسلامي چنين رسالتي را بر عهده دارد، لذا ممكن است نگاهی اصطلاحي به بعضي از سرفصلهاي فرهنگي دنياي جديد نشان بدهيم و بگوييم چيزي را كه گفتند قبول داريم و حاشيهاي برايش ميزنيم؛ ولي چهارچوبه و پارادايم هماني است كه آنها گفتهاند. نه، اين پارادايمها باید عوض شود.
راهکار عملی برای حضور در عرصة بینالملل
راهكار عملي براي حضور در عرصة بينالملل و تسلط بر زبان را بيان بفرماييد؟
دكتر همتي: راهكار فراوان است و میتوان در سطوح اقتصادي، سياسي، اجتماعی و فرهنگی راهکار ارائه کرد؛ اما آنچه كه بنده در حد معلم حقير دانشگاه و تجربیات اجرایی ناچیزی که داشتهام ميتوانم عرض كنم این است که يكي از بهترين جنبهها و راهكارها، همان راهكار فرهنگي است. الآن در بعضي از دانشگاههاي معتبر دنيا فضايي بهوجود آمده که پذیرای مدرسان اسلامشناس و فیلسوفان مسلمان هستند. یکی از دلایلش هم شايد حضور دانشجويان مسلمان از كشورهاي اسلامي باشد. مثلاً دانشجویان ترك از کشور تركيه، باحجاب، كتوشلوار، روسري، لباس گشاد و محجب، از پاكستان، هند، مالزي، اندونزي، در بعضي دانشگاههاي اروپايي در حال تحصیل هستند. آنها ميگويند که چرا روحانيون دانشگاهي (يعني زباندان و واجد مدارك و مراتب دانشگاهي) و استادان مسلمان و صاحبفكر به اين دانشگاهها نميفرستيد؟ آنها مصوبه دارند كه در هر ترم دانشگاهي میتوانند سه استاد را از كشورهاي ديگر حتي از كشورهاي اسلامي دعوت کنند. ولي از ايران نيست و از مصر ميآيند. تفسير الدّرر را درس ميدهند. كسي نيست که الميزان را درس بدهد. در دانشگاه گريگوريانا ايتاليا نزدیک واتیکان، پروفسور دانيلو ماديگان اسلامشناس برجسته رئیس دپارتمان مطالعات فرهنگی، كه با اسلام همدلی دارد و ژزوئیت و مسیحی است به من ميگفت که ما میتوانیم سالي هفت دانشجوی بورسيه بپذیریم؛ ولی از ايران يك نفر نيست. چرا كشورتان همكاري نميكند و دانشجو نميفرستد؟ هزينه، خوابگاه و اقامت ميدهيم، غذاي ذبح اسلامي داريم. استادی که انگلیسی و ایتالیایی بداند بفرستید. ما بايد تربيت كنيم و آمادة هجرت باشيم. همين آلمان موارد بكري هست و من دعوتنامههایی برای تدریس دریافت کردم و زمینههای خوبی هم وجود دارد. ما بايد از اين پتانسيلها در دنيا استفاده كنيم و خودمان را وارد مدار علمي جهان كنيم. مرحوم پروفسور فلاطوری، طلبة مشهد و شاگرد میرزامهدی آشتیانی بود که لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را در دانشگاه کلن آلمان گرفت و تأثیر فراوانی در آنجا داشت. او تصمیم داشت در بخش شرقشناسی یک دانشگاه تأسیس کند. اساتید اسلامشناسي و دانشجوبان فلسفة اسلامي در آلمان ميگفتند که بعد از سالها حتي ژستهای او را میگیریم. وقتي پشت تريبون ميايستيم ناخواسته همان حالت او را به خودمان ميگيريم. در دانشگاه بن و كلن به بنده نشان دادند كتابها پشت شيشه چيده شده و درش هم قفل بود گفتند که زماني دانشجوهاي ايرانشناسي و اسلامشناسي مشغول تحصیل بودند؛ زیرا دو استاد مبرز وجود داشت؛ خانم پروفسور آناماري شيمل و پروفسور فلاطوری که فوت كردند اينجا هم بسته شد و الآن تعطيل است. چرا بايد اينطور شود و بعد از آنها ادامه پيدا نكند؟ ما نیز برويم و قدری هم ما سختي بكشيم. الآن تركهايي هستند که سالها مقيم آلمان هستند. مدعي آبوخاك هم هستند ادعاي ارث ميكنند. ما نیز باید برويم بمانيم و براي اسلام، دين و کشورمان سختی بکشیم. الآن يهوديها ادعاي ارث دارند و ميگويند که آلمان برای ما است. بنابراين، از راه فرهنگ – حتي تبليغ ديني هم از راه فرهنگ- بايد وارد مدار دانشگاهي شد. كليدش هم دانستن زبان است.
يكي از دلايل موفقيت خود در سمت رایزنی فرهنگی در آلمان را بعد از تأييدات الهي و عنایت ائمه( اين میدانم که در کودکی به تشویق پدر، معلمی داشتم که چند زبان را به من میآموخت. عامل دیگر هم دوستيهايي بود كه با بعضي اساتيد دانشگاههای آلمان در سمينارها و کنفرانسهای بینالمللی داشتم. لذا آنها در دانشگاههايشان را به من باز كردند و با من همکاری صمیمانهای داشتند. بنابراين، تلاش بكنيد همان مقدار كه در زبان عربي تلاش ميكنيد، مغني، صمديه، سیوطی و مطوّل ميخوانيد در زبان انگليسي هم زحمت بكشيد موفق خواهید شد. استعداد دانشجویان ایرانی بسیار درخشان است. بعضی اسلامشناسهاي آلمان هم به من ميگفتند ما مطمئن هستیم که اگر الآن از دانشجوي ايراني بپرسيد پنج فيلسوف معاصر آلماني را نام ببرد بلد است. اما اگر از دانشجوهاي دكترای فلسفه ما بپرسند نام سه نفر فيلسوف معاصر مسلمان را بگوید جز ابنسينا و غزالي را نمیداند. استادان خارجی در همه جا از دانشجویان ایرانی ابراز رضايت ميكردند و پشتکار آنها را میستودند.
قابلیت نظارت بر حقوقبشر دینی و غیردینی
دكتر عباسي: سؤال بعدی این است كه حقوقبشر ديني قابل نظارت نيست؛ ولي امتياز حقوقبشر غيرديني اين است كه قابل نظارت است.
دكتر همتي: اصلاً اينطور نيست. وقتی حقوقبشر ديني تبديل به قانون شود مثل همين قانون اساسي ما چارچوب مدوّنی مییابد قانوناساسي ما از تعاليم دين مبين اسلام الهام گرفته شده است. وقتي كه در شكل قانون قرار گرفت قابل نظارت و كنترل است. فقهاي محترم شوراي نگهبان و اسلامشناسان هستند، بهعلاوه يك نوع اجماع اهل علم و جامعه علمی خاص وجود دارد مثل جامعه پزشكان، مهندسان و مجموعة اهل علم كشور ما. اساتيد و مدرسان عاليمقام، مراجع محترم تقلیدحفظهمالله و مبلغان نظارت دارند و تشخيص ميدهند. چطور قابل كنترل نيست؟ خبرگان نظارت ميكنند که انسانهای عادي نيستند و عمري را در مراتب تقوي، عدالت و کسب فضایل سپری کردهاند و نه تنها اهل معصيت نیستند؛ بلکه حتی اهل ارتکاب مكروه هم نيستند. بنابراين، در جامعة ديني بهویژه بعد از اينكه آن اصول، قانون شد، قابل كنترل و نظارت خواهد بود.
چکیده سخنانم این است که من طرفدار جدی حقوقبشر هستم و دفاع از حقوقبشر را فریضهای دینی، اخلاقی، فرهنگی و همگانی میدانم و اگر نقدهایی بر اعلامیة جهانی حقوقبشر دارم هرگز به معنای نفی حقوقبشر نیست و بین این دو تمایز میگذارم. همانطورکه به دیگر بیانیهها و اعلامیههای حقوقبشر نیز نقدهایی دارم و در آنها کاستیهایی را میبینم. چه اعلامیه مصر و سازمان کنفرانس اسلامی و چه اعلامیههایی که بعضی از متفکران جامعة ما تدوین کردهاند. هیچ کدام را خالی از خطا نمیبینم؛ اما نقد اعلامیههای حقوقبشر نباید به معنای نفی حقوقبشر تلقی شود. بشر معاصر در جهان بدآشوب کنونی نیاز به حمایت دارد؛ حقوق او باید استیفا و کرامتش باید حفظ شود. در مقابل یورش قدرتها و دولتهای سلطهگر باید از او محافظت شود. دین اسلام نه تنها مخالفتی با این مسئله ندارد؛ بلکه نقشی پیشگام در تأمین این هدف مقدس ایفا میکند. قصور از مسلمانان است، نه اسلام. اسلام، دینی جهانی است که کاملاً قدرت هدایت و مدیریت جوامع مدرن را در عصر حاضر دارد. مسلمانان باید در تلقی خود از اسلام تجدید نظر کنند و به اصالتهای اسلامی و آموزههای حیاتبخش او باز گردند. این پایان سخن من است و امیدوارم نقدهای فلسفی، الهیاتی و اخلاقی بر اعلامیة فعلی حقوقبشر را در گفتارها و نوشتههای آینده توضیح دهم.
تأثیر سلطة گفتمان بر حقوقبشر
دكتر عباسي: سؤال شده كه پديدههاي سياسي اجتماعي و امور انساني، امور گفتماني است و لذا جهانشمول نيستند. چگونه میتوان به يك حقوقبشر جهانشمول رسيد درحاليكه، حقوقبشر امروز هم يك حقوقبشر گفتماني و ناشي از سلطة گفتماني است كه غرب پيدا كرده و لذا اين حقوقبشر هم تسلط پيدا كرده است.
دكتر همتي: اين سؤالكننده بايد با افكار ميشل فوكو آشنا باشد که در آثارش، تعبیرات دانش، قدرت، گفتمان و سلطة گفتمان را فراوان بهکار میبرد. اين بحثها را پسامدرنها مطرح ميكنند که بخشي از آن هم درست است. بحث در اين است كه گفتمان اسلامي و ديني را در قالب گفتمان آكادميك علمي با نمایندههایی جهانشناس، باتجربه، عالم، با تقوي، زباندان، اهل دیالوگ، منصف، حق طلب و منطقی در دنيا جا بیاندازیم، و تلاش كنيم ابتدا در جهان اسلام بين مسلمانان، مذاهب و بعد در سطح جهان و ارباب اديان این طرح را به پیش ببریم. فقط به يك آيه اشاره ميكنم که جهانشمولی اسلام را به وضوح بیان میکند: «يا أيها الناس إني رسول الله إليكم جميعاً»[7]. در این آیه تعبیر يا أيها الأعراب و يا أيها المسلون نيست سخن از ناس است؛ كل مردم تا پايان روزگار. اين رسالت جهاني است و برای شبه جزيرة العرب، يك زمان، مقطع و مردم خاصی نيست. عجم، غیرعجم، سياهپوست و سفيدپوست ندارد. اعتقاد ما در مكتب اهلبيت( در مذهب شيعه این نگرش جهانی است و ما معتقد به جامعة جهاني آرمانی و حكومت جهاني واحد هستیم. حضرت كه تشريف بياورند، (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)، جامعة جهاني تشکیل میدهند و ما داعيهدار اين آرمان هستيم. منتهی، اين استراتژي بايد تدوین و قانون شود. در سمينارها و همايشها بايد دانشگاهيان، علما و مدرسان حوزوي باشند و دراینباره برنامهريزي کنند. جذابيتهاي اسلام بهقدري زياد است كه قبل از عقلها دلها را ميربايد. مگر ابوذر، ميثمتمار و سلمان فارسي، فلسفة ارسطو و افلاطون نزد پيامبر خوانده بودند؟ امروز اين سياهپوست آفريقايي كه امام را از نزديك نديده است ميگويد که اين چهرة ملكوتي، وقار، نجابت و مردانگی را دوست دارم و خود را سرباز امام ميداند. بدون اينكه سازمان تبليغات اسلامي یا نهاد خاصی با او تماس گرفته باشد و ما كار مهمي در معرفی امام و انقلاب كرده باشيم الگو گرفته است. مقام معظم رهبريدامظلهالعالي شاگرد حضرت امام نیز همینطور هستند. بنابراين، در اسلام پتانسيل تبديل به گفتمان هست، ضعف و مشكل از ما مسلمانها است.
مجازاتهای اسلامی و حقوق بشر
دكتر عباسي: سؤال شده كه در اسناد حقوقبشري بر مبناي كرامت ذاتي انسان، رفتارهاي خشن و غيرانساني رد شده است، ظاهراً اشاره به مادة 5 اعلامية جهاني حقوقبشر دارند كه ميگويد نباید با انسانها رفتارهاي توهينآميز كرد و آنها را شكنجه كرد و به استناد اين كلمه بسياري از مجازاتها و قوانين جزايي كه ممكن است در اسلام وجود داشته باشد را زير سؤال ميبرند. با توجه به موادي شبيه اينكه در اعلامية جهاني حقوقبشر است نظرتان دربارة قلمرو مجازاتهاي اسلامي كه گاهي شكنجههاي بدني در آن هست چيست؟
دكتر همتي: اين مسئله در حقوقبشر هم هست كه هيچ فردي نبايد شكنجه و بدون دلیل زندانی شود. اما كشورهاي اروپايي و آمريكايي در عمل رعايت نميكنند. گوانتانامو و أبوغريب لكة ننگي براي تمدن غربی و آمریکاییها است. آن سگي را كه در خبرها ديديد که آن خانم وحشي به جان زنداني مظلوم انداخته بود كه بعدها هم که او را گرفتند گفت مقامات بالا به من دستور دادند که شکنجه کنم. بدترين شكنجههاي قرونوسطايي كه الآن انجام ميدهند و سياست تغيير آقاي اوباما هم كه در عمل ديديم كه فقط شعار بود. اين بحثها را مدتها با عنوان خشونت و تروريسم بهویژه بعد از 11 سپتامبر برضد اسلام مطرح كردند الآن هم بحث اسلامهراسي كه در غرب مطرح است و از مصاديق بارزش اينها است. يكي مسئله ارتداد، قتل مرتد، قصاص، كتكزدن زن كه به آن Domestic violence؛ یعنی خشونت خانگي میگویند، مسئله كودكآزاري و جهاد در اسلام است. خيلي مباحث را از فقه ما گرفتند و به شكل بدی مطرح كردند و بعد با عنوان تروريسم و violence)) خشونت محكوم كردند. كارهاي نادرستی كه طالبان و القاعده ميكنند و بعضي گروههاي افراطي بهاصطلاح مسلمان ميكنند كه با روح اسلام بیگانه است و اسلام از آن بيزار است به اسم اسلام ميگذارند و اسلام را محکوم میکنند. جنايات خودشان را هم كه يادشان ميرود گویا كاري نكردهاند. زندانهايي كه خودشان مثل آلكاتراس و فيلمهايي كه ساختند شكنجههاي قرون وسطايي که كردند را فراموش ميكنند. اگر اعلامية حقوقبشر را بپذيريم يكي از مشکلات همين است، خيلي از مسائل فقهي، مدل خانواده، مدل زندگي و مناسبات اجتماعي ما بههم ميريزد. الآن همجنسبازان، پرچم، لباس ویژه و مراکز خاص دارند و با كمال وقاحت در آلمان و كشورهاي ديگر، حزب دارند و به استناد مفاد اعلامية حقوقبشر حقشان را مطالبه ميكنند. که چرا در بعضي كشورها به ما اجازة تشكيل حزب، انجمن، برگزاري تظاهرات، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نميدهند و همجنسبازي را بد ميدانند؟ اگر چنين شد مسئلة نفقه زوجه را چه میكنيد؟ مدير و سرپرست اجرا در خانواده كيست؟ کل مدل خانواده، روابط و مسائل خانوادگي بههم ميريزد. ولايتي كه پدر و مادر بر فرزند دارند نابود میشود. بعضي از روشنفكران و پروفسورهاي آلماني ميگفتند که بدترين بلايي كه در اثر فردگرايي در آلمان گرفتارش شدیم این است که خانواده نداريم. من موافقم که آن اعلامیه در کنار نواقص، مزايا و نكات مثبتی هم دارد. آزادي، عدالت و برابري خوب است. چه كسي از اين مفاهيم ارزشي بدش ميآيد؟ ما به دلیل مسلمانبودن حساسيت و احترام مضاعف هم داريم. اين واژهها براي ما قداست دارند. اما پشت آنها فريب است. این واژهها بسیار کلی، مجمل و مبهم در اعلامیه به کار رفتهاند که شرح و توضیحی ندارند و قابلیت تفسیرهای متعدد و متخالف را دارند. يكي از ايرادها به اعلامیة حقوقبشر همين است که بیش از حد، جامع و کلی است (too general, too broad) و تبديل به يك انتزاع تهي و بيخاصيت شده است. یکی از ایرادهایی كه در هاروارد گرفتند اين است كه در بعضي قسمتها خيلي محدود (too narrow) و در بعضی قسمتها خيلي وسيع، تعميم یافته و کلی است كه همجنسباز، شيطانپرست، بيدين و همه را شامل ميشود. لذا مجازاتهاي اسلامي مانند اعدام يكي از چيزهايي است كه مخالفان ما به استناد همین اعلامیه خواستار لغو آن شدهاند. بسیار صریح میگویند که این کیفرها را حذف کنید تا ما هم بعضی از تحریمها را برداريم. خودتان اتاق گاز، صندلي الکتریکی و بدتر از اينها را دارید. گلادياتورهايتان را یادتان رفته است؟ در قفس زندانيهايتان شير ميانداختيد و امپراطورهايتان نگاه ميكردند و لذت میبردند و این تفریحشان بود. ما سابقة جنگ جهاني نداشتيم. شما هيروشيما و ناكازاكي را بمباران کردید و جان هزاران انسان بیگناه را ستاندید. آنگاه ما را محکوم میکنید؟ من را در هانوفر به كليساي سنت ايجيديو بردند و مخروبهای را نشان دادند که در جنگ جهانی بمباران شده و دیگر آن را بازسازي نكردند. ميگويند در این کلیسای مخروبة بمباران شده فانوسی بود که از شهر هيروشيما ناكازاكي بهعنوان همدردي با مردم این شهر فرستادند. هر سال هم در يك روز خاصي ميآيند مراسم يادبود ميگيرند. سنت ايجيديو قديس خيلي صلحطلب و مردمدوست خيري بوده است. يك فانوس روشن كردهاند كه آن هم از شهر ناكازاكي هيروشيما برايشان هدیه كردهاند. گفتم اتفاقاً خوب شد که بازسازياش نكرديد اين حاصل جنايت شما اروپاييها است که حتی به معابد و کلیساها هم رحم نکردید و حرمتشان را شکستید و اکنون ضدّ خشونت و حامی صلح شدهاید؟ جنایت صهیونیستهای یهودی و رژیم اسرائیل را میبینند و چیزی نمیگویند؛ حتی حمایتش میکنند. او خشونتطلب نيست اما بچههاي فلسطين که با دست خالی سنگی به سربازان جلاد اسرائیلی پرتاب میکنند خشونت طلبند! حضرت علي% در دستورات جنگياش در نهجالبلاغه و دیگر منابع و متون اسلامی، اخلاقیترین دستورها را میدهد مبنیبر رأفت و رحمت حتی در مورد دشمنان. مثلاً میفرماید كساني را كه فرار ميكنند در جنگها دنبال نكنيد، اگر خود را عريان كردند كاری به آنها نداشته باشيد، اگر پناه خواستند پناهشان بدهيد. در قرآن است: «إن أحد من المشركين استجارک فأجره حتي يسمع كلام الله».[8] به زنان، سالخوردگان، كودكان كاري نداشته باشيد، خانهها را آتش نزنيد، درختان را قطع نكنيد، معابد را خراب نکنید. آیا انسانيتر از اين پيدا ميكنيد؟ یا برای مثال منشور مدينه (the medina charter) كه در يكي از كنفرانسها در آلمان، متن و ترجمة انگليسياش را موضوع بحثم قرار دادم میگوید: لليهود دينهم و للنصاري دينهم؛ يهود با نصاري آزاد هستند، إلا من ظلم و أثم؛ مگر کسانی که ستم و گناه میکنند. چون اعتقاد به جهاد داریم به ما خشونتطلب میگویند و دیگر نمیگویند معنای جهاد و جهد چیست؟ جهاد با قتال، نزاع و محاربه فرق دارد. جهاد و مجاهدت و سعي، امری فرهنگي و معنوي است؛ جهاد اكبر، جهاد اصغر، جهاد اوسط در عرفان اسلامی مقولهای معنوی و اخلاقی است. قتال و بحث نظامي نيست معناي عرفاني دارد. در احادیث اسلامی دربارة جهاد با نفس سخن گفته شده است. حدیث اول كتاب اربعين امام «الجهاد مع النفس» است. بنابراين، اسلام بد معرفي شده و تبليغات برضد ما زياد است؛ اسلامهراسي، اسلامستيزي، شیعه ستیزی و حتی ایران هراسی. غالباً صهيونيستها پشت اين قضيه هستند و صحنهگردان خیلی از همایشها، فیلمها و برنامههای هنری در سطح جهان هستند. بسیاری از برنامههای به ظاهر هنری یا فرهنگی، يك سمينار عادي علمي دانشگاهي نيست. بحثهای حقوقبشری متأسفانه در دنیا به همین نحو است و باید با احتیاط فراوان در آنها مشارکت کرد و یا به قضاوت پرداخت. اميدواريم با تبليغات صحيح و معرفي صحيح چهره اسلام و با تصحيح عملكردهاي خودمان، تصوير خوبی به دنيا ارائه بدهيم و عزتمندانه، غيرتمندانه و عالمانه از اسلام دفاع كنيم.
دكتر عباسي: بعضي از احكام مثل قصاص، به تعبیر قرآن مجازاتهايي حیاتبخش هستند. اگر از حق حيات دفاع ميكنيم باید حق حيات همة بشر را در نظر بگيريم، «و لكم في القصاص حياة يا اولي الألباب»،[9] اگر كسي ميخواهد از حق حيات دفاع كند طبعاً نمیتوان کسی را كه با چاقو گردن انسان را ميبرد قصاص کرد؛ چون يعني تسري دادن و مشروعيت دادن به اينگونه جنايتها در ميان بشر. این مجازاتها پشتوانة استدلالي دارد و غيرانساني نيست؛ بلکه انساني است. با عنوان دفاع پيشگيرانه وارد برخی كشورها میشوند، چرا مجازات پيشگيرانه نداشته باشيم؟ حتماً مجازاتهاي پيشگيرانه در دنيا و در اديان وجود دارد.
سؤال شده كه شما بيان كرديد در كلام اميرالمؤمنين كه انسانها دو گونهاند: «نظير لك في الخلق» و «أخ لك في الدين».[10] ولي ما در جايي درس خوانديم که به ما گفته شد در نقد حقوقبشر جديد كه نميشود همة انسانها مساوي باشند و كساني كه مؤمن نيستند در حد تفالهاند و لذا نميشود براي آنها حقوق قايل بود. اين خيلي زننده است، آيا با اين حقوقبشر ميخواهيم در دنيا ديگران را جذب كنيم؟ اينكه آدمي بالأصالة و به اصل اولي داراي كرامت است؛ «و لقد كرمنا بنيآدم». انسان دارای روح الهي و خليفةالله است. نفخة الهي در وجود آدمي است؛ اما اگر كسي اين سرماية بزرگ را ضايع كرد از هر موجود ديگري ظلم بيشتري مرتكب شده است. ولذا «إن شر الدواب عندالله الذين کفروافهم لايؤمنون؛[11] بدترين مردمان كسانياند كه ايمان ندارند». اين بدي، ذاتي است كه حقيقت بزرگی را در درون خودش ضايع و اين روح الهي را نابود كرده است. ممكن است موجود بسيار بدي باشد اما اینطور نیست که حقوقي در جامعة اسلامي نداشته باشد. لذا تنافی وجود ندارد بين كلام اميرالمؤمنين و آنچه كه از اسلام ملامت شده انساني كه به خداوند کفر بورزد. در عراق، افغانستان و بيش از همه در سرزمينهاي اشغالي حقوقبشر ضایع ميشود. بخشي از دستگاه تبليغي غرب هم امروز، آدرسهاي اشتباه در مسائل حقوقبشر میدهد و ادعا ميشود که فقط در دارفور و چين، حقوقبشر نقض ميشود؛ درحاليكه بزرگترين ناقضان حقوقبشر كسانياند كه به ظاهر پرچمداران حقوقبشر هستند. اميدواريم به اين ظرايف عالم سياست هم توجه كنيم گرچه شايد از موضوع بحث ما بيرون باشد.
[1] شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، ص 427.
[2] أسراء، 70.
[3] مائده، 32.
[4] همان.
[5] متعصب در دین و مذهب.
[6] . Dietrich Bonhoeffer.
[7]. سوره اعراف؛ 158.
[8] توبه، 6.
[9] بقره، 179.
[10] شریف رضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، ص 427.
[11] انفال، 55.