مقدمه
بسمه تعالی
مجمع عالی حکمت اسلامی در اسفند سال 1384 تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامتبرکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتيد و فضلاي علوم عقلي حوزهي علميه قم با رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمی خامنهايمدظلهالعالي در زمستان سال 1382 توسط گروهی از اساتيد و نخبگان حکمت اسلامی پس از طي فرايند ذیل تأسيس گرديد:
- تشكيل جلسات هم انديشي در راستاي تحقق منوّيات مقام معظم رهبری
- برگزاري جلسات کارشناسی در راستاي بررسي طرحها و چگونگي اجرايي نمودن آن
- ديدار با حضرات آيات عظام جوادي آملي، سبحاني و مصباح يزديدامت بركاتهم و بهره جستن از رهنمودهاي اين بزرگواران و تقاضاي قرار گرفتن مجمع عالي تحت اشراف و نظارت عالي اساتيد معظّم و قبول پذيرش توسط اساتین ارجمند.
- تهيه پيش نويس اساسنامه و ارزيابي آن از سوي كارشناسان مختلف
- تدوين نهايي اساسنامه و تأييد آن از سوي ناظران معظّم
- تعيين هيئت مؤسس مجمع عالي از سوي ناظران معظّم عالي بر اساس ماده 26 اساسنامه
- ديدار هيئت مؤسس با برخي از مراجع معظم تقليد و بهرهگرفتن از رهنمودهاي ارزشمند اين بزرگواران
- پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتيد و فضلاي علوم عقلي اسلامی با توجه به شرايط اساسنامه (ماده 16 فصل سوّم)
- برگزاري اولين مجمع عمومي و انتخاب اوّلين هيئت مديره مجمع عالي حكمت اسلامي
- شروع فعاليتهاي رسمي از اسفند سال 1384
برنامهها
- راهاندازی گروههای علمی ذیل با حضور اعضای پیوسته مجمع عالی:
- معرفت شناسی
- فلسفههای مضاف- تا خرداد1390 فعالیت داشته و از این تاریخ به چند گروه تقسم شده است.
- فلسفه
- کلام
- عرفان
- فلسفه علوم انسانی
- فلسفه اخلاق
- فلسفه دین
- فلسفه حقوق
- فلسفه سیاسی- در شرف راهاندازی
- برگزاری نشستهای علمی در قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگرد
- برگزاری کلاسهای آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)
- برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علوم عقلی و اجلال از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمت اسلامی
- راه اندازی اولین کتابخانه تخصصی علوم عقلی اسلامی
- راه اندازی واحد مشاوره علمی
- انتشار خبرنامه حکمت اسلامی
- تصدی بخش فلسفه اسلامی همایش روز جهانی فلسفه
- اجرای طرح جایگاه شناسی حکمت اسلامی
- برگزاری کارگاههای آموزشی و پژوهشی
- انتشار کتاب
- انجام پروژههای تحقیقاتی
- تولید محصولات صوتی و تصویری
- راه اندازی پایگاه اطلاعرسانی
- همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامههای آموزشی و پژوهشی
از اولین برنامههایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمععالی حکمتاسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشستهای علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بود. نشستهای علمی که در دو قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسیهای آزاداندیشی، فضای نظریه پردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصهی علوم عقلی اسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشستها میتوان ذکر کرد.
مجمععالی حکمتاسلامی بر آن است که با برگزاری نشستهای علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیتها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاهها، نقد شبهات و پاسخ علمی آنها بپردازد. نشستهای علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آنها از سوی مجمع عالی حکمتاسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفة اسلامی قرار گرفته است.
امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولیعصر بتوانیم با برگزاری چنین برنامههایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.
مجمععالی حکمتاسلامی از همة اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بزرگوار که دارای اندیشههای نو در موضوعات مرتبط با علوم عقلی اسلامی میباشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند، دعوت بعمل میآورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعه اسلامی افزوده شود، انشاءالله.
آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ] ضرورت امام معصوم% از دیدگاه قرآن [ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسهای کاملاً علمی برگزار گردیده است.
در خاتمه لازم میدانیم که از همة کسانی که در آمادهسازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نمائیم.
مجمع عالی حکمت اسلامی
میزگرد علمی
ضرورت امام معصوم از ديدگاه قرآن(1)
كارشناسان:
حجت الاسلام والمسلمین استاد رباني گلپايگاني
حجت الاسلام والمسلمین استاد علي مؤمني
دبير علمي :
حجت الاسلام والمسلمین استاد معلمي
زمــــان:
22 آذر 1386
استاد معلمی: بسم الله الرحمن الرحيم، والصلوة والسلام على سيدنا محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين المكرمين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين.
با تشكر از همة عزيزان و فضلايى كه در اين جلسه شركت كردهاند و دو استاد بزرگوار جناب آقای ربانی و جناب آقای مؤمنی كه در خدمتشان هستيم و ساليان زیادی را در بحث امامت تحقيق و تدريس داشتهاند، انشاءالله امروز از محضرشان استفاده میبريم.
تبیین موضوع
جلسة امروز، ناظر به شبهههایی است كه امروزه در سايتها و مقالات گوناگون مطرح مىشود که گاهی به عصمت و علم غیب امام معصوم، شبهه میکنند و گاهى نیز متذكر مىشوند كه اينها غلو است. کار ما این است که نشان دهيم با مراجعه به قرآن مجيد، عصمت امام به راحتى قابل فهم و اثبات است. با توجه به تقارن عید غدیر و مباهله با اين بحث، اميدواريم كه مباحث مورد رضاى امام زمان. قرار بگيرد. ابتدا مقدمة کوتاهی را بیان مىكنم و بعد وارد موضوع بحث شده و از دو استاد بزرگوار استفاده خواهيم كرد.
محورهای بحث دربارة امامت در قرآن
با تأملى كه در باب امامت و قرآن کردم، با بضاعت اندك و ذهن قاصرم، متوجه شدم که میتوان امامت را در قرآن از زوایای مختلفی بررسی کرد. در قرآن سه محور را دربارة امامت پيدا كردم: 1. امامت و خداوند متعال و صفات الهى؛ 2. امامت و نبوت و دين؛ 3. امامت و انسان. اگر با اين سه محور به قرآن مجيد مراجعه کنیم خواهیم دید كه مسائل بسیاری دربارة امامت وجود دارد.
محور اول: رابطة صفات الهی و امامت در قرآن
در باب صفات الهى و امامت؛ مانند هدایت، بروز هدايت تام الهى فقط با انبياء و امام معصوم امکانپذیر خواهد بود. جالب اینکه هم آيات عام هدایت و هم آيات خاص آن، رواياتی را در ذيل خود دارد که دربارة امام معصوم است. حكمت الهى خداوند اقتضا میکند که همة موجودات هم در نظام تكوين و هم در نظام تشريع به غایت خود برسند و در هر دو نظام، بحث امام معصوم مطرح مىشود و در این زمینه آیات و رواياتى نیز وجود دارد. عدالت الهى نیز اگر بخواهد در زمین ظهور پيدا كند به وجود امام معصوم نیاز است. ظهور تام آن در قيامت است و در اين دنيا ظهور تام عدالت با ظهور امام زمان. محقق میشود. در دوران امامان پیشین نیز اگر گناهان ما کمتر بود، این عدالت ظهور مییافت.
محور دوم: رابطة امامت و نبوت در قرآن
در بحث رابطة امامت با دين و نبوت، اكمال دين و امامت، قابل طرح است و آیات و روایات ذیل آنها را هم داريم، نمونة بسیار محکم آن، آية اكمال است. در تبیین دین و ادامة نبوت، ادامه به معناى تشريع منظور نیست؛ بلکه به معناى تفسير نیز مىبينيم كه بحث اهل ذکر مطرح مىشود. در اجراى دين به طور كامل و امامت نیز آیة اولیالأمر مطرح میشود. در رابطة با دین واحد و امامت اگر امامت همانطور كه پيامبر فرموده بود اجرا مىشد، تفرقهاى بين مسلمانان ایجاد نمیشد. تعدد فرقهها به اين دلیل است كه وقتى امام معصوم بعد از پيامبر كنار رفت، هر كسى بابى براى خود باز كرد. اگر اميرالمؤمنين% محور همه مىشد، دين هم واحد مىشد؛ زیرا در این صورت همه به حبلالله اعتصام داشتند. مىخواهم بگویم وقتی از اين زوايا وارد مىشويم، امام معصوم مطرح مىشود.
محور سوم: رابطة امامت و انسانشناسی در قرآن
امامت و انسانشناسى، خلافت الهى انسان در قرآن و امامت، تعيين اسماء الهى و راسخون در علم، طهارت انسان و امامت؛ انسان پاك، دین به انسان پاک برای رهبری نیاز دارد که در اینجا آیة تطهیر مطرح است. عهد و امانت الهى و امامت و اینکه خداوند عهد را به ظالمان نمىدهد که آیة ابتلا، مطرح میشود و علامه طباطبایی تفسیر زیبایی از آن را دارد. اسوه بودن و امامت که آیة كونوا مع الصادقين يا خود رسول الله که اسوة حسنه است و غیره که وقتی مباحث را شمردم، در مجموع به طور اتفاقى دوازده مورد شد.
آیات مورد بحث در میزگرد
حقیقتی که به نظرم میرسد و تحقيقم اين را مىگويد، این است که اگر امام معصوم را در قرآن محور قرار دهیم، آیات مربوط به آن، در قرآن موج میزند. در اين جلسه امکان ندارد که به همة ابعاد اهلبيت و امام معصوم بپردازيم. لذا دو آیه از آيات قرآن؛ آية اولیالأمر[1] و آية كونوا مع الصادقين[2] – البته اگر وقت داشته باشیم- مطرح میشود و إنشاءالله از دو استاد بزرگوار فيض میبريم. ابتدا از بیانات هر یک از اساتید، هر کدام به مدت یک ربع، بهره میبریم و آنان تقرير خود از آية اولیالأمر را براى ما میفرمايند. بعد از بیان تقريرها و چگونگی دلالت آیه بر ضرورت امام معصوم، به اشكالاتى كه به آن تقريرها شده است میپردازیم و دو استاد بزرگوار پاسخ خواهند داد. در مرحلة بعد نیز حاضران مىتوانند سؤالاتى را كه دارند مرقوم فرموده تا سؤالات را تنظيم كنيم و مواردى را كه در صحبتها نبوده است، استادان محترم پاسخ دهند.
تقریر اول آیة اولیالأمر بر عصمت امام
استاد ربانی: بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين وصلى الله على سيدنا و نبينا محمد وآله الطاهرين.
در آغاز از مجمع عالى حكمت، سروران و عزیزانی كه مقدمات برگزارى اين نشست را فراهم کردند تشكر مىكنم و از برادر فاضل، جناب آقاى معلمى كه بحث را به خوبى آغاز کردند سپاس گزارم.
جایگاه عصمت امام در عقاید شیعة امامیه
با اجازه از استاد بزرگوار، جناب آقاى مؤمنى، قبل از پرداختن به تقرير اول آية شريفة اولیالأمر بر عصمت امام یا اولی الأمر، اين مقدمه را بیان كنم كه عصمت امام از اساسىترين مباحث امامت از ديدگاه شيعه، به ویژه شيعة اماميه است. اواخر، نوشتهها و گفتههايى دربارة امامت مطرح شده است مبنى بر اینکه شاخصههايى مثل عصمت، علم لدنى امام و منصوب بودن او از جانب خداوند، مطالبى هستند كه در اواخر قرن سوم و چهارم هجرى در بين علماى شيعه مطرح و ديدگاه رسمى مذهب شيعه اماميه تلقى شد و بعد نیز در متون رسمى اعتقادى آمد و اکنون اعتقاد اساسى و رسمى شيعه به شمار مىرود.
تعداد این افراد زياد نيست؛ اما فعاليت چشمگيرى دارند. یکی از مطالبی که مطرح كردهاند این است كه اين شاخصهها با رجوع به قرآن يا حكم عقل يا روايات معتبر و متواتر نبوى و يا احاديث معتبر ائمه اهلبيت% به دست نمىآيد؛ چنين نظريهاى مطرح شده است.
شیوههای اثبات عصمت امام
عصمت كه اساسىترين شاخص به شمار مىرود، هم مبناى عقلى و هم ريشة قرآنى و روائی؛ اعم از روايات نبوى و ائمه اهل بيت( دارد. در جلسة مشورتى اين نشست قرار بود که ادلة عقلى عصمت مطرح شود؛ اما در جلسة مشورتى دیگری تصمیم گرفته شد که این مسئله را از منظر قرآن كريم بررسى كنيم. از موضع عقل و برهان عقلى نیز براهين متعددی بر عصمت امام اقامه شده كه دو برهان بسيار برجسته است و در متن تجريد الاعتقاد مرحوم خواجه نصير الدين طوسى نیز پنج برهان آمده است. از جمله برهان تسلسل و برهان حفظ شريعت و غیره كه در منابع معتبر علماى ما مثل الشافى و ديگر كتابها نیز آمده بود. به هر حال اكنون بحث ما جنبة قرآنى دارد.
امامت عامه و خاصه در قرآن
در قرآن كريم، هم مباحث امامت عامه و هم امامت خاصه آمده است. یکی از مباحث امامت عامه، صفات امام است و اینکه امام چه صفاتى بايد داشته باشد؟ عصمت از صفات برجسته امام است كه موضوع بحث است. افضليت نیز از دیگر صفات امام است که در قرآن مطرح شده است. در سلسله مباحثى در شبكة قرآن سيما، موضوع امامت در قرآن و مباحث عامه امامت را به تفصيل به صورت گفتگو مطرح كردهام. برنامه را میتوانید در ساعت 2:30 چهارشنبهها و تكرار آن را در ساعت 11:15 همان روز ببینیدکه دربارة افضلیت و عصمت بحث کردهایم. دربارة امامت خاصه؛ يعنى مصداقشناسى معصوم و مصداقشناسى افضل هم قرآن كريم پاسخگو است برخلاف تصور اشتباهى كه گمان مىشود در مباحث امامت نمیتوان از عقل و قرآن بهره گرفت و تنها میتوانیم از روايات ائمة اطهار( استفاده كنيم.
رویکرد عقلی علما به عصمت
مسائل بنيادى امامت مثل عصمت، خواستگاه عقلى دارد و از نوشته فردى كه مدعى فضل هم میباشد تعجب كردم که بیان کرده بود که علماى شيعه در اينگونه مباحث، مستقیم به سراغ روايات مىروند بدون اينكه حتی سند آنها را بررسی کنند. اگر اين فرد اهل تحقيق بود و از اعتقادات و متون كلامى آگاهى داشت، متوجه میشد كه اينگونه بحثها از جمله عصمت، در كتابهای الشافى، تلخيص الشافى، الذخيره، المنقذ من التقليد، قواعد المرام فى علم الكلام و از اين قبیل كتابهاى معتبر كلامى ما، حتى يك روايت هم براى اثبات لزوم معصوم بودن امام مطرح نشده است و بحث خالص عقلى است، گاهى به قرآن هم استناد كردهاند؛ اما رويكرد آنها بیشتر عقلى بوده است.
امیدواریم به مباحث اعتقادى به ويژه امامت، در حوزة علميه توجه بیشتری شود و اين مباحث، نه در اين نشستهاى مقطعى؛ بلکه آن را به صورت جلسههاى رسمى در حوزههاى علميه، اساتيد بزرگ و مراجع و شخصيتهاى درجه يك حوزه مطرح کنند.
بیان تقریر اول آیة اولی الأمر
تقریر اول
آية 59 سوره نساء كه مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم». این است که خدای متعال به صورت مطلق و بدون هيچ قيد و شرطى، اول به اطاعت از ذات اقدس الهى، بعد پيامبر و سپس اولىالأمر، فرمان داده است. اگر اطاعت از كسى باعث انجام معصيت شود، اطاعت از او جایز نیست. در آية شريفه به صورت، قطعى و مطلق، امر به اطاعت از اولىالأمر شده است همانگونه كه به صورت مطلق، امر به اطاعت از رسول و خداى متعال شده است. اگر اولىالأمر مطرح شده در این آیه؛ يعنى متوليان امر جامعة اسلامى از ويژگى عصمت برخوردار نباشند، احتمال اينكه در دستورشان خطا كنند و به معصيت دستور دهند وجود دارد. نمیتوان گفت که انسان غير معصوم هرگز خطا نمىكند و به نافرمانى خدا دستور نمىدهد.
اگر اولیالأمر معصوم نباشد، اجتماع امر و نهى در يك مورد مشخص پیش میآید؛ مثلاً دستورى از ولىامر غير معصوم صادر میشود كه مخالف فرمان خدا است. در اینجا چون معصيت خداوند است، اطاعت از او حرام و چون آية شريفه به صورت مطلق مىفرمايد که اطاعت از اولیالأمر واجب است، در همان مورد شخصى نیز اطاعت از او واجب است. بنابراين، اجتماع امر (وجوب) و نهى (حرمت) در يك موضوع شخصى صورت میگیرد و اين امری محال است.
دلالت آیة اولی الأمر بر عصمت امام از دیدگاه اهل سنت
از علماى اهل سنت نیز جناب فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب، این مطلب را آورده است و تقریری که بیان کردم، خلاصة مطلبى است كه ايشان در تفسير مفاتيح الغيب، ذيل آية شريفه بيان كردهاند و علماى شيعه نيز به آن پرداختهاند. دلالت آيه بر عصمت اولىالأمر را عدة دیگری از علماى اهل سنت، علاوه بر جناب فخرالدين رازى نیز مطرح کردهاند، از جمله نظام الدين نيشابورى در تفسير غرائب القرآن و نیز شيخ محمد عبده و شاگردش رشيد رضا در تفسير المنار ذیل تفسير آية شريفه این مطلب را مطرح كردهاند. البته بين ما و آنها اختلافی وجود دارد كه به مصداق برمىگردد و ممكن است در مباحث بعدى سخن آنها بيايد. فخر رازی اولىالأمر معصوم را بر اجماع امت و عبده آن را بر اجماع اهل حل و عقد، منطبق میکند؛ اما هر دو تصریح کردهاند که آيه بر عصمت دلالت مىكند و در فرصت مناسب عبارتشان را هم بیان خواهم کرد.
خلاصة تقریر اول
اجمال مسئله به اين صورت شد كه اطلاق امر به اطاعت از اولىالأمر نمیتواند بدون هيچ قيد و شرطى، به صورت جزمى باشد مگر اينكه اولىالامر از ويژگى عصمت برخوردار باشد؛ زیرا در غير اين صورت، يك تالى فاسد و يك لازمه نادرست خواهد داشت، یعنی میتوان قضیه را به صورت قياس استثنايى به استثناى تالى، پىريزى كرد و گفت که اگر اولىالامر معصوم نباشد اطاعت از او مستلزم اجتماع امر و نهى در موردی مشخص است و چون تالى باطل است، مقدم هم باطل میشود. بنابراين اولىالأمر بايد معصوم باشد. چون وقت اندک است به هیمن مقدار بسنده میکنم.
تقریر دوم آیة اولیالأمر بر عصمت امام
استاد معلمی: با تشکر از استاد ربانی، از محضر استاد مؤمنى براى تقرير ديگرى از اين آية شريفه براى عصمت امام استفاده میکنیم.
استاد مؤمنی: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
در آغاز از مجمععالى حكمتاسلامى و حاضران در اين جلسة پرفيض تشکر میکنم. همچنین از استاد معلمى برای بیاناتشان در اهميت بحث قدردانی میکنم. به دلیل گستردگی فوقالعادة مطالب به لحاظ کمی و کیفی، در نظر داشتم به ضرورت و تبيين موضوع اشارهاى كنم كه استاد ربانی به خوبى بيان فرمودند. لذا، من فرصت را مغتنم مىشمارم و با توجه به تبيين خوب استاد از تقرير اول، به تقرير دوم میپردازم.
ضرورت تفکر در آیات و روایات
قبل از بیان تقریر دوم، مقدمهای را برای تذکر بیان میکنم که «وَ ذکِّرْ فإنَّ الذَّکْری تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ»[3] مطلب اين است كه کسانی كه سالهاى متمادى در راه اسلام زحمت کشیدهاند، اقرار دارند كه ما اسلام را که در ابعاد مختلف دینی کامل است نشناختیم و با اینکه دين تفكر و تعقل است متأسفانه در آيات و روايتش آنطور كه شایسته است تفكر و تعقل نمىشود. روایتی در صفحه 184 از جلد 2 بحارالانوار است که میگوید: «حدیث قدریه خیر من ألف ترویه و لا یکون الرجل منکم فقیها حتی یعرف معاریض کلامنا.» اگر انسان يك حديث را بفهمد و به آن باور عقلانى و قلبى داشته باشد، واقعاً راهگشا است و به نتيجه مىرسد. اين بهتر از اين است كه انسان هزار روايت بشنود؛ ولى در آنها تفكر و تعقل نكند. در صفحه 206 نیز حدیثی به همین مضمون آمده؛ ولی به جاى حديث، لفظ خبر[4] آمده است. حديث دیگری در بحار آمده است كه مختصر ولى مفید و راه گشا است؛ قال امیرالمؤمنین: «عليكم بالدرايات».[5]
این سخنان مقدمهای برای تقرير دوم نیز بود که اگر دربارة مبدأ تصوری اولىالأمر، بلکه دربارة «الامر» به تنهایی، درست تدبر و تعقل کنیم و سير فكرى و عقلانى در قرآن داشته باشيم به نتیجة درست خواهیم رسید. «عليكم بالدرايات»؛ عليكم اسم فعل است و فعل غیر از فعل امر است و قدرتش براى تبعيت از امر بيشتر است.
بدیهی بودن عصمت امام با حل مبادی تصوری آیة اولیالأمر
دلیل اینکه در اين آية شريفه قرون متمادی خيلى جنجال بوده است و در آن اقوال متشتتی وجود دارد و پیشینیان نتوانستند بر عصمت استدلال كنند و اینکه حدود 5 يا 6 قول مشهور در این آیه وجود دارد، این است که در تصور اين آية شريفه مشکل وجود دارد، اگر اين مسئله- كه متأسفانه تاکنون درست تبيين نشده است- تبيين شود، تصديق به عصمت كه موضوع بحث ما است ضرورى و بديهى خواهد شد.
اين مطالب را به سنى يا شيعه نمیگوييم؛ بلکه همة دنيا مخاطب است. هر كس مىخواهد در اديان تحقیق كند، به قرآن با اين فصاحت و بلاغت رجوع کند که برایش ثمربخش خواهد بود. اگر مبادی تصوری آية شريفة 59 سورة نساء؛: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»، – آخر آيه هم نکتهای دارد که شايد به مناسبت، آخر آن را هم تبیین كنيم. – حل شود تصدیق به لزوم وجود امام و بهخصوص صفت برجستة عصمت امام، بديهى و ضرورى خواهد بود. اکنون به اصل مطلب بپردازیم.
بیان تقریر دوم آیه اولیالأمر
در آیة «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» روشن است که اطيعوا الله؛ یعنی خدا را اطاعت كنيد و در اطيعوا الرسول که اطاعت تكرار شده است نیز به معنای این است که پيامبر را اطاعت کنید. بحث کنونی ما دربارة امامت است كه آيا از اولىالأمر هم باید اطاعت کرد يا خير؟ در این زمینه مطالب زیادی است؛ ولی از آنجا که العاقل يكفى بالاشاره، لذا تنها به آنها اشاره میکنیم. قبل از اشاره به مطالب این نکته را هم بگویم که اگر يك مدرك مىدهيم، مراد اين نيست كه مدرك یکی است. كسى كه میخواهد در معارف تبيين و تقرير داشته باشد باید به منابع معتبر دربارة موضوع، در لغت؛ تفسير و غیره، از صدر اسلام تا زمان خود مراجعه كند؛ ولی گاهی برای نمونه دو، سه مدرك داده مىشود.
تقریر علامه طباطبایی از آیه اولیالأمر
مرحوم علامه طباطبايى مىفرمايد که فقط اطاعت خدا چون جنبة تشريعى دارد و او شارع بالاصالة است و باید اطاعت شود؛ ولی پيغمبر که بشر است، اطاعت از او بالعرض و بالغير واجب و به اذن الله است. غير از جنبه تشريعى كه حافظ شريعت است، جنبه ناسوتى، دنيوى، مادى و وسايل اجتماعى، سياسى، اقتصادى و ساير مسائل دنيوى بشرى را هم دارد، يعنى غير از شبهات حكميه در موضوعيه هم دخالت مىكند؛ لذا اطاعت در اينجا تكرار شده است. من نمىخواهم به روش حضرت علی% که صاحب مقام ولایت است استشهاد كنم؛ ولی میتوان گفت که انسانی- در مباحث بعدى هم مىآيد- از اين روش استفاده کرده است. حضرت علی% اولیالأمر را سياق مقرون فرموده است: مقرونة باطاعة الرسول محور تقرير دوم وحدت سياق و عطف اولىالأمر و الرسول بدون اعاده اطيعوا است. عدم تكرار اطيعوا و عطف اولىالامر به الرسول، نشانگر اين است كه اطلاقاتى كه در تقرير اول بیان شد، در اینجا هم مىآيد. اطلاق اطيعوا و اطلاق الأمر بدون قيد و شرط بر اموری دلالت میکند که به آنها اشاره خواهم کرد. با در نظر گرفتن تناسب موضوع و حكم، معلوم است كه رسول و اولىالأمر از سنخ واحد و حقيقت واحدی هستند؛ لذا اصل لزوم رسول، اصل لزوم اولىالأمر را مىرساند و یکی از شرایط رسول عصمت است با آن عرض عريضى كه دارد و بنابر مطالب قبل این عصمت بعینه در اولىالأمر هم میباشد.
آنچه گفتم يك قضيه است كه موضوع و محمول دارد. حال آیا این قضیه نظرى و يا بديهى است؟ مسلماً اگر ضرورى و بديهى بود، اين همه اقوال متشتت و تفاسير شيعه و سنى و غیره وجود نداشت. غوغایی است که حتى فخر رازى هم كه عصمت را فهميده، آن را بر امامان معصوم تكليف نكرده است، آیاآیا مىدانيد مشكل او كجا است؟ به نظرم باید با رويكرد روانكاوى ريشهيابى كنيم که بزرگانی مانند امام مشككين، فخر رازى و امثال زمخشرىها که عصمت را به اهل حل و عقد تقریر کردهاند، مشکلشان در کجا است.
خلاصة تقریر دوم
خلاصة برهان به اين صورت است كه اگر امام معصوم نبود، اولیالأمر بدون قيد و شرط بر الرسول عطف نمىشد و تالى باطل میبود؛ اما عطف شده، پس امام، معصوم است و اطلاق اطيعوا و اطلاق الامر هم برایش جاری است. پس عدم عصمت امام و عدم لزوم عصمت باطل است؛ لذا، امام معصوم لازم است توجه کنید که بحثمان صغروی نیست؛ بلکه کبروی است.
در تبیین معارف بارها گفتهام که همة دنیا صداى ما را مىشنوند، معارف ما به نور مطلق متصل است؛ لذا همة دنیا باید تبيين و تحليلى را كه مىشود بشنوند.
تبیین «الأمر»
با توجه به اینکه مطالب خیلی زیادی دربارة «الأمر» است به تبیین آن میپردازیم؛ متأسفانه تفاسير بسیاری حتى از بزرگان ما در این زمینه دارای اشتباه است. مشکل این «امری» که ما ادعا میکنیم بدیهی و ضروری است در تصور مبدأ تصوری «الأمری است. میخواهیم بدانیم که ديدگاه قرآن دربارة الأمر چیست؟ اولیالأمر فقط در دو آیة 59 و 83 سورة نساء مطرح شده است، من در حدى كه فرصت دارم میتوانم بگویم این مسئله بديهى است؛ ولی انشاءالله در فرصتهاى ديگر به آن خواهم پرداخت. اکنون با ذکر یک صلوات بحث خود را آغاز میکنم. صلوات يعنى ارتباط و ميل؛ یعنی تمام توجه و ميل به چهارده نورى معطوف میشود كه به بىنهايت متصل است؛ ولی شرطش اين است كه «ارفعوا اصواتكم»؛[6] با صدای بلند باشد. من مىخواهم از این راه نظر امام معصوم حى حاضر، امام زمان. را به اين مجلس باشكوه توجه دهم. براى سلامتى و تعجيل فرج آن حضرت يك صلوات بلند عنايت كنيد.
خلاصة مطلب اين است كه حدود 245 كلمة امر داريم که نزديك به 70 مورد از آنها به صورت فعل امر و مشتقاتش و به صورت فعل ماضى و مضارع آمده است. مصدر آن به معناى طلب و دستور دادن است. بیش از 160 مورد هم كلمة الأمر به صورت اسم مصدر و به معناى شأن آمده است. الأمر به معناى شأن و به معناى طلب در واقع مشترك لفظى است و استعمالات اینگونه بوده است. آدرس مطالب را هم مىگویم: مرحوم علامة طباطبايى در صفحة 154 از جلد هشتم مىفرمايد که اين شكل معنوى و اصلش يك معنا است. آنجا كه به معناى طلب و امر است جمعش هم اوامر است و منافات ندارد که جمع، ريشة کلمه را به هم بزند. و آنجا كه امر به معناى شأن است، جمعش امور مىشود. ريشه يك معنا است.
در مواردی كه اولیالأمر، اسم مصدر آمده، یعنی همان حدود 160 مورد، الامر سه گونه است: يك قسم كلمة امری است كه جمعش امور میباشد و مخصوص خدا است؛ یعنی خدا اين امر و اين مقام و صفت را دارد، اگر به كسى داد مىدهد؛ ولی اگر داد بايد به معصوم بدهد، نه به غير معصوم. مثلاً در قسم اول به آیة «ألا له الخلق والأمری»[7] دقت کنید که الامره له، مقدم شده است یا آیة «و ما أمرنا إلا واحده»،[8] حال باید بررسی کنیم كه تبيين اين آیات چيست؟ هر كدام از اينها ساعتها بحث دارد، هر چند غرض اشاره است تا از موضوع خارج نشویم. در آیة 73 سورة انبياء ضمیر «هم» در «وجعلناهم»، به ابراهيم و اسحاق و يعقوب( برمىگردد. در مواردی كه امر مخصوص خدا است، امر اضافه به الله شده؛ مثلاً در آیة «ائمه یهدون بأمرنا».[9] حدود160 آية این چنینی وجود دارد ولی اکنون همين يكى دو مورد كافى است. اضافه براى عهد است؛ لذا بعد از اينكه اضافه تمام شد به صورت الف و لام مىآيد و میگوییم: الأمر. چرا گفتيم غلام لزيد نكره است؟ چون اضافه به عهد است و بعد از آن مىگويند: الغلام، امره، امرنا، يهدون بامرنا و غیره. اين امر، امر تكوينى است و تفاسير معتبر نیز آن را هم تشريعى و هم تكوينى معرفی کردهاند. امر حقيقتى است كه همه را شامل میشود؛ پس يك سرى از این آيات به خدا اختصاص دارد. اشتباه خيلى از بزرگان و مفسرين خلط اين مبحث است.
از بين این حدود 160 آيه، آياتى نیز مخصوص بشر و انسان بما انسان است. مانند آیة «و امرهم شورى بينهم».[10] این موارد به اولىالأمر ربطی ندارد؛ يعنى اختصاص ندارد و نمیتوان آن را در اينجا مطرح كرد. امر در اینجا مربوط به مسائل سياسى، اقتصادي، نظامی و مسائلی از این قبیل میباشد. در اينجا نیز عدهای اشتباه كردهاند. برخی از كسانى كه مخالف ضرورت امام و عصمت هستند میگویند که وقتى اين امر، همان امر است، پس به طور کلی امر شورايى شود. ريشه اشكال همین است. حدود 50 آيه را نوشتهام که يكى را خواندم و آیة دوم «و ما امر فرعون برشید»،[11] سوره هود میباشد. آیا امر فرعون امر الهى است، من از شما مىپرسم؟ همة شما اهل بينش و معرفت هستيد و تأیید میکنید که يك تفكر فى الجمله كافى است كه انسان بگويد که اين امر الله نيست. پس امر فرعون چیست؟ امر فرعون كه رشيد نيست، رشد غير از هدايت و هدايت وسیلة رشد است؛ چون رشد اثابت واحد را مىگيرد، پس امر دوم هم مخصوص انسانها است.
امر دیگری نیز وجود دارد که امر مشترك است، مثل آفريدن. «أحسن الخالقين»[12] خدا امر مشترك با مخلوقاتش دارد.
در نهایت حرف اول و آخر ما اين است قسم اول که لازمهاش هدايت تكويني و امر تكوينى – تشريعى میباشد، ها به اولىالأمر منتقل شدهاند. اولو اسم جمع و به معنای صاحبان است، اولیالأمر یعنی صاحبان الامر، ولی كدام الامر؟ آن الامرى كه بامرنا است، آن امرى كه «اذا اراد شيئاً یقول له کن فیکون»[13]، آن به غير معصوم منتقل نمیشود. با تناسب حكم و موضوع ، با عطفى كه بدون طاعت مطلق است كه تكرار نشده، اولىالأمر، صاحبان آن امر است، پس امام كيست؟ الأمر شأن، منزلت و حقيقتى ملكوتى و تكوينى است که با رأى ما هم عصمتش درست نمىشود. حقيقت امامت، حقيقتى ملكوتى و نورانى است كه خداوند آن را به يك نفر مىدهد تا مثل پيامبر امور دنيا و ساير مسائل شرعى و اخروى مردم را اداره كند. خلاصه قرآن اين شد كه عطف الأمر به اين معنا بدون اعادة اطيعوا، تصديق ضرورى و بديهى مىشود كه بايد معصوم باشد؛ چون با توجه به أمر خداوند، با معنايى كه بیان كرديم به غير معصوم داده نمیشود.
جمعبندی دو تقریر آیة اولیالأمر
استاد معلمی: حاصل دو برهان اين شد كه چون اطاعت بدون قيد و شرط و به نحو وجوبی مطرح شده است، پس بايد كسى كه از اين اطلاق اطاعت مىشود هم وجوباً معصوم باشد. اين تقرير آقاى ربانى بود. تقرير ديگر اين است كه چون رسول عطف شده و آن اطاعتى هم كه در اولىالأمر میباشد و از سنخ هم هستند، اطاعت از رسول و اطاعت از اولىالامر، يك اطيعوا دارد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر» و اطيعوا تكرار نشده است. اين در واقع نشان دهندة سنخی از اطاعت است و چون اطاعت از رسول، قطعاً اطاعت از معصوم است، پس اولیالأمر هم قطعاً عصمت را مىفهماند.
همانطوركه گفتند بعضى از علماى اهل تسنن هم از لحاظ کبروی هم به عصمت رسيدهاند، حال چه مشكلاتى داشتهاند كه در تطبيق بر صغرى دچار مانع شدهاند، بحث ديگرى دارد. اشكالاتى مطرح شده كه در جلد 4، صفحة 378 المیزان ذیل تقریر اصل برهان آمده است. در مكاتب و كتب تفسيرى ديگر، كتب كلامى و عقايد نیز این موارد مطرح شده است.
پاسخ اساتید به سؤالهای حاضران
در این بخش تعدادی از سؤال حاضران را مطرح و در خدمت اساتید محترم هستیم تا از جواب بهرهمند شویم.
1. مقید شدن اطلاق آیه با حکم شرعی و عقلی
بنده سؤال اول را خطاب به آقاى ربانى مطرح مىكنم و آن اینکه اطلاق به امر از اطاعت اولىالأمر را قبول داریم و میپذیریم که امر مطلق است؛ ولى شايد خداوند متعال كه اطاعت را مقيد نكرده، به اين حكم عقلى و شرعى كه «لا طاعة مخلوق فى معصية الخالق»،[14] توجه داشته و به همان اکتفا کرده است، يعنى چون حكم عقلى و شرعى وجود داشته است كه اطاعت باید در محدوده اطاعة الله باشد، پس دیگر نياز نبوده است که در اين آيه ذكر شود و اگر اين قيد عقلى و شرعى را در آيه بیاوریم و اطلاقش را مقيد كنيم، ديگر بر عصمت دلالت ندارد.
پاسخ اول:عدم اکتفا خداوند به فهم عقل و تنبه آن با وحی
استاد ربانی: از قديم دربارة استدلال به آية اولى الأمر و عصمت اولى الامر مباحثی مطرح بوده است. همين اشكالى كه اشاره فرمودند، پاسخ هاى مختلفى به آن داده شده است كه به نظرم پاسخى كه مرحوم علامه طباطبايى فرمودهاند، متينترين پاسخى است كه داده شده است. من فرمايش ايشان را بیان می کنم و نكتهاى هم که در پاسخ به نظرم می رسد، عرض خواهم کرد.
مرحوم علامه مىفرمايند که با رجوع به آيات كريمة قرآن استفاده مىكنيم كه خداوند سبحان در مسائل بسيار اساسى و سرنوشتساز به ما تنبه داده است، هر چند آن مسائل از نظر عقلی قابل فهم بوده و از بديهيات عقلي به شمار میآید؛ اما به دليل اهميتش خداوند متعال به آن ارشاد کرده است؛ آياتى كه مضمون و مفادشان ارشاد به حكم عقل است. مثلا اطاعت از خداوند حكم بديهى عقلی است ولی در اين آية كريمه به آن امر شده است؛ يعنى وحى به مسئلة بديهى عقلى تنبه داده و ارشاد كرده است. پس اگر کسی بگوید که عقل میفهمد و از بدیهیات عقل است که نیاز به غیر نیست و به فهم عقل اکتفا میکنیم. میگوییم که به فهم عقلی نمیتوان اکتفا کرد؟ زیرا اطاعت از الله و امر به اطاعت از رسول هم عقلى است؛ يعنى بعد از آنكه مصداق رسول با معجزه ثابت شد و معلوم شد که اين شخص معين فرستادة خدا است، عقل مىگويد که اطاعت از او لازم است.
در حالی که در آیات قرآن هم به آن امر شده است. بنابراين از آيات قرآن چنين مىفهميم كه اين روش خداى سبحان است که در مسائل مهم، حياتى و تعيين كننده به فهم عقل اكتفا نمىكند و تنبه مىدهد؛ زيرا آنچه از جانب وحى بيايد، دارای خاصيت و نقشی در تنبه است كه عقل آن را ندارد؛ از جمله در آية «اطيعوا الله واطيعوا الرسول». حكم عقلى که در روایت «لاطاعة لمخلوق فى معصية الخالق» آمده است را و البته خود این روایت هم که مطلبى عقلى و کاملاً قابل فهم است باز در حديث آمده و تنبه داده است، نمىتوانيم بگوييم که مخصص منفصل يا مقيد منفصل اطلاق آيه میشود.
علامه پس از آن، نمونة روشنترى را بيان مىكنند که جالب است. آن اين است که احسان به والدين هم حکمی عقلى، بديهى و فرا وحى است، همه آن را مىفهمند و در همة ملتها و ابناء بشر نیز وجود دارد. حال توجه كنيد که قرآن كريم در آنجا چگونه برخورد كرده است، میفرماید: «وقد وصينا الانسان بوالديه حسناً»[15] تا اينجا به يك اصل فطرى و عقلى ارشاد کرده است. و بدون فاصله مىفرمايد: «وان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما»[16] در اينجا قيد آورده است؛ اما چه نيازى به قید بود؟ ما خودمان مىفهميم که احسان به پدر و مادر به یقین تا حدی مجاز است كه با اصل «لااحسان لمخلوق فى معصية الخالق و نیز لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق»، منافاتی نداشته باشد.
پاسخ دوم: قیاس اولویت
بعد علامه از قياس اولويت استفاده میکند؛ قیاس اولویت برهانى است. مثلاً وقتى خداوند مىفرمايد: «لاتقل لهما اف»[17] به اولويت مىگوييم که «لاتضربهما». اين برهان، بسيار قوى است و علامه به ملاک قیاس اولويت مىفرمايند که خداوندى كه در مسئله احسان به والدين كه دايرهاش محدود است و اگر هم معصيتى رخ دهد، در دايرة محدودى خواهد بود که حداکثر به يك یا چند نفر برمىگردد، تنبه میدهد، اکنون این را مقایسه کنیم با قلمرو امر ولىامر كه جامعة اسلامى يا جامعة بشرى است را اگر در اطاعت از اولیالأمر احتمال دارد که انسان دچار گناه شود چطور امکان دارد كه خداوند سبحان تذکر ندهد. در حالی که در مسئلة محدودی كه اگر هم خطايى صورت گیرد، پیامد بسیار محدودى دارد، تذکر میدهد، هر چند که بدیهی هم باشد، چگونه در مقیاس بسیار بزرگ قرآن سکوت میکند! همانطور که مسئلة احسان به والدین بدیهی است، مسئلة اطاعت از اولیالأمر هم بدیهی است. اگر کسی بگويد که دليل منفصل داريم كه نبايد در احسان به مخلوق، معصيت خالق را كرد، اينجا هم دلیل منفصل داریم. قرآن كريم در مورد والدین این قید را زده است؛ چون زمينة گناه و خطا در آنان وجود دارد، پس به طريق اولى، اگر چنين زمينهاى در مورد اولىالأمر بود، به یقین خداى متعال از آن نمىگذشت که «إنه لقول فصل و ما هو بالهزل».[18] هیچ تسامحى در امر، حكم، بيان و خطاب الهى راه ندارد. به نظرم نكتهاى بسيار رسا و دقيق است؛ البته اگر كسى اهل فهم مطلب باشد و در صدد لجاج و ابطال نباشد.
پاسخ سوم: سرگردانی در شبهات در صورت نبودن پیشوای معصوم
نكتة دیگرى هم كه به ذهن خودم مىرسد، اين است كه آنچه را كه اولى الامر، يعنى متوليان امر رهبرى جامعه، آن را به عهده دارند از سه حالت خارج نيست؛ 1. امر بيّن رشده، 2. امر بيّن غيّه، 3. شبهات بين ذلك، با فرض اینکه اولیالامر معصوم نیست؛ در مواردی که امر بَیِّن است، اطاعت میکنیم. در مواردی که روشن است که معصيت میباشد با توجه به اصل «لاطاعة لمخلوق فى معصية الخالق»، اطاعت نمیکنیم؛ اما اگر در موردى ندانستيم که طاعت و یا معصیت است، چه بايد بكنيم؟ او امر كرده و ما احتمال مىدهيم که چون معصوم نيست و همة مسائل برای او واضح نيست، دچار اشتباه شده باشد. اگر بگوييم در اينجا به اجتهاد او استناد مىكنيم. غالب اهل سنت نیز اين شرط را برای اولیالامر دارند که مىگويند که او باید در اصول و فروع مجتهد باشد؛ ولی به نظر ما «اجتهاد المجتهد مخطأ»؛ یعنی اجتهاد مجتهد هم محل خطا است. البته نباید در اینجا ذهن شما به سمت اجتهاد مجتهدان در اين زمان برود، چون آن به طور کلی بحث دیگری است. البته در آنجا هم اگر مابالعرض به مابالذات منتهى شد، اشکالی در آن نیست؛ ولی در حال حاضر ما دنبال دلیلی قطعى عقلى يا وحيانى میگردیم كه بگويد این مسئله در مورد امام اشکالی ندارد که فعلاً چنين چيزى نداريم.
اگر عصمت امام را ثابت كرديم، آنگاه امام به ما مىگويد که شما مجاز هستيد در احكام دينتان به فقهای واجد شرايط رجوع كنيد، این را به مابالعرض مضاف برمىگردانيم. اکنون بحث ما اين است كه یک پايگاه مستند درست کنیم؛ اگر بگوييم به قول بقية علما رجوع شود، دوباره همان کلام سابق تکرار میشود و آنها هم محل خطا هستند. انسان زمانی میتواند در همة امور، با اطمينان مسير را طى كند كه در نهایت آن امور به يك مرجع معصوم برسد. بعد آن مرجع معصوم راههاى ثانوى و بدلى را در شرايط خاص به ما معرفی کند كه انسداد باب علم و مسائلى از اين قبيل پیش نیاید. فکر میکنم که در مجموع با این بیان و مطالب قبلی، این اشکال پاسخ داده مىشود.
2. نقض عصمت امام با قسمت دوم آیة اولی الأمر
استاد معلمی: با تشكر از استاد ربانى به اشكال دیگرى كه مطرح شده، مىپردازیم. ادامة آيه میفرماید: «فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول»[19] که ديگر اولى الامر در آن مطرح نشده است. آیا این مطلب میتواند قرينه بر این مطلب باشد كه عنايت بر الله و رسول است و عصمت و عدم خطا هم، فقط در آن دو مورد وجود دارد، نه در مورد اولىالامر؟ پاسخ این سوال را به صورت مختصر از استاد مؤمنى میشنویم.
تکمیل تقریر دوم
استاد مؤمنی: با توجه به اینکه تقرير دوم ناقص ماند، غير از استشهاد دليل مىآوريم. دليل و قرينة واضح از آيات وجود دارد كه اولىالامر، با توجه به تناسب حكم و موضوع، عطف و لزوم اعاده، فهم عصمت از الامر بديهى و ضرورى است، منتهی مشكل در فهم الامر است، اين الامر همان معنای مخصوص به خدا است كه «ان الله… من يشاء». پس میتواند امر را به هر كس كه خواست بدهد ولی با وجود شرایط اطلاق، تناسب حكم و موضوع، قرينة سياق و مواردی از این قبیل. آن را به غیرمعصوم نمیتوان داد و بر این مطلب تأييد قرآنى نیز داریم. من حدود بيست تأیید براى اين مطلب جمع آورى كردهام که دو مورد آن را بیان مىكنم و چون بحث ما قرآنى است، تأييدى مطرح مىكنم. در صفحة 594 جلد اول احتجاج طبرسی، در چاپ اسوه قديمى آن آمده است که پس از آنکه حضرت مىفرمايد: «هم هداة الامر ا لذين قال الله وأطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولى الامر منكم. قال السائل: ما ذات الامر؟- یعنی الامر چيست؟ -قال على%: الذى به تنزل الملائكه فى ليلة التى يفرق فيها كل امر حكيم. خلق و رزق و عجل و عمل وحيات و موت و علم غيب السماوات والارض والمعجزات التى لا ينبغى الا لله واوصيائه و صفوة التى بينه و بين خلقه…»، از آن بيست مؤید همين يكى كافى است. اگر در خانه کسی است، یک حرف بس است.
پاسخ اول: مغالطه بودن اشکال
اما سؤالى كه جناب استاد معلمى فرمودند، واژة اولىالأمر فقط در دو مورد از 245 آيه آمده است؛ يكى در آيه 59 سوره نساء است كه موضوع بحث ما میباشد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم»، به ادامة آیه دقت بفرماييد: «فان تنازعتم فى شیء فردوه الى الله و الرسول»؛ یعنی آن را به خدا و پيامبر رد كنيد، «ان كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر ذلك خير»[20] از جمله كسانى كه اين سؤال را مطرح كردهاند یازده نفرند که یکی از آنها فخر رازى است. در جلد ده، صفحة 146، حرف رافضيه را که به امام معصوم قائلند، از چهار طریق نقل مىکند. يكى همين است که مىگويد: «ولو كان المراد باولى الامر الامام المعصوم، لوجب أن يقال الله تعالی: فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الامام»،[21] درحالیكه ما مىبينيم «الى الله و الى الرسول» بیان شده است؛ اما «أمر الى الامام» گفته نشده است. او مطلب خود را به صورت يك قياس استثنايى درآورده که تالى آن باطل است؛ لذا مقدمهاش هم باطل خواهد بود. مطالب او بیش از آنکه قیاس باشد، مغالطه است، آن هم از سوی مغالطه شناس، فخر رازی. در جایی هم مىگويد – اينها را از دوستانم نقل مىكنم – که اگر تمام عالم جمع شوند نمىتوانند اين شبههاى كه من دارم را دفع كنند. شگفتا از اين غرور علمی.
به هر حال، يك جواب نقضی و یک جواب حلی به این مسئله داده است. جواب نقضی، پنج، شش نظريه است که يكى از آنها نظر خود شما است که به اهل حل و عقد مربوط است، چرا آن را نمی فرمایید؟ اگر مصداق اين اولىالأمر آن باشد، به شما هم اين اشكال وارد است؛ پس میتوان گفت حرف شما هم درست نيست؛ البته اصل حرف آنان جواب حلى است. به هر حال در تصور اين دو آيه مشكل وجود دارد؛ یکی همین آیه و دیگری آیة 83 که آنجا الله هم نيامده است. میفرماید: «و اذا جائهم امر من الأمن والخوف عذاب به ولو ردوه الى الرسول و الى أولى الأمر منهم لعلمه الذين»[22]. دقت کنید که مسئلة «ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم»، مربوط به مشاجرات و منازعات دنيا و مرتبط با اولىالأمر و رسول است. در آیة قبل، اولىالأمر نيست و تنها خدا و رسول مطرح شده است.
پاسخ دوم: موضوعیه بودن شبهه
جواب صاحب الميزان مفصل است؛ لذا من از تفسير البيان فى موافقه بين الحديث و القرآن ایشان، جلد سوم، صفحة 115، مطلب را نقل میکنم که مختصرتر است. سبک این کتاب با المیزان بسیار متفاوت است. بخشی از این مجموعه در تبريز بر اثر حملة روس از بین رفت و مجموعه ناقص شد. عدة زیادی از وجود کتاب ارزشمند علامه، اطلاعی ندارند. به هر حال علامه پس از عزیمت به قم، تفسير الميزان را شروع فرمودند.
علامه در تفسير البيان فى موافقه بين الحديث و القرآن میفرماید که آیة «اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولیالأمر منکم» شبهه، شبهة حكميه است، – البته من با رويكرد و زبان اصولى مطرح میکنم و میگویم شبهه حكميه است -، شبهة حكميه را به خدا و آنچه كه جنبة تشريعى دارد، احاله مىدهند كه منظور كتاب است. شاهدی برای این مطلب پيدا كردم؛ در نامة 53 مالك اشتر و خطبة 125 نهج البلاغه آمده است. مراد از الى الله، كتاب خدا است، چون ما خدا را نمىبينيم كه از او سؤال كنيم. همچنین مراد از رسول، سنت او است و حافظ هر دو، اولىالأمر است. از آنجا که شبهه، حكميه است گفتن اولى الأمر لغو میباشد. حضرت على% فرمود که هر جا در شبهة حكميه تنازع شد، ما هستيم و مسئله را از كتاب و سنت استخراج و استنباط کرده و به شما تحويل مىدهيم. اما در آية دوم كه الله نيامده و رسول آمده به لحاظ، جنبهاى كه مسائل امور دنيوى را هم اداره مىكند شبهة موضوعيه است. در شبهة موضوعيه باید به كارشناس آن، كه پيامبر و اولىالأمر است مراجعه كنيم. اگر به تفسير آیه مراجعه کنید بهتر باشد، چون بحث طولانی لازم دارد. اگر صدر و ذيل آيه را ببينيد، روشن میشود که امر به معنای شیءٌ است به شئ اراجیف سیاسی، شايعات بىريشه براى تخريب و تضعيف قلوب مؤمنان است. اين شبهه، موضوعيه است که فخر رازى متوجة آن نشده است. همچنین فصاحت و بلاغت ایجاب میکند که در آنجا اولىالأمر نبايد بيايد و در اينجا بايد بيايد و كلمة الله بيايد. مسائل خيلى زياد است ولى فرمودند مختصر و مفيد باشد، پس در همین جا مطلب را خاتمه میدهم.
3. طرح اهل حل و عقد به دلیل جمع بودن اولی الأمر
استاد معلمی: از استاد مؤمنى تشکر می کنم. سؤال ديگرى كه مطرح شده این است که برخى علماى اهل سنت گفتهاند که اولى الامر جمع است و مراد از آن مجموعهاى از انسانها است؛ در حالى كه شيعه معتقد است كه در هر زمان تنها باید به يك امام مراجعه شود، نه به يك جمع. ولى اگر اولىالأمر را مصداق در حل و عقد يا اجماع گرفتیم اين جمع هميشه و در هر زمانى برقرار خواهد بود. پس اشكال اين است كه اولىالأمر جمع و به معنای صاحبان امر است؛ اما شيعه معتقد است که در هر زمانى باید به يك امام معصوم مراجعه كرد. از طرفی با توجه به اين كه فخر رازى به این مطلب رسیده است که اولیالأمر حتماً بايد معصوم باشند؛ اما در تعیین مصداق دچار اشتباه شده و اهل حل و عقد يا اجماع را مطرح کرده است که قابل تطبيق بر فرد نيست، پس شاید بهتر است که به مصداقى كه فخر رازى و ديگر علماى اهل تسنن معين كردهاند و حالت جمعى دارد، بازگردیم. برای شنیدن پاسخ این اشکال در خدمت استاد آقاى ربانى هستيم.
پاسخ اول: وارد بودن اشکال به خود اهل سنت
استاد ربانی: نكتة اولى كه در پاسخ به اين اشكال بايد به آن توجه کرد اين است كه اعتقاد به اينكه در هر زمانى، امام المسلمين تنها يكى است، اختصاص به شيعه ندارد؛ يعنى از متفردات شيعه نيست كه امام يا خليفة الرسول در هر زمان يكى است كه امام الكل است و بقية متولیان امور بر اساس سلسله مراتب باید به امام الکل كه خليفة الرسول و امام المسلمين است برسند. اين از متفردات شيعه نيست؛ بلكه اكثريت مذاهب اسلامى به چنین مطلبی معتقد هستند و تنها برخى از فرق و مذاهب اسلامى معتقد به تعدد امام در زمان واحد هستند که آنان هم با شرائط خاصی قائل به این مطلب شدهاند. مثلاً از فرقه کرّامیه نقل كردهاند كه امکان دارد در زمان واحد دو امام وجود داشته باشد.
برخی از عبارات عبدالقاهر بغدادى را برایتان میخوانم. مىگويد: «اختلف الموجبون للامامة فى عدد الأئمة فى كل وقت. فقال اصحابنا؛ يعنى اشاعره – كه مستحضرید اكثريت اهل سنت از نظر مذهب اعتقادى، اشعرى هستند – لايجوز أن یکون فى وقت الواحد امامان واجبا الطاعة و انما تنعقد إمامة واحد فى الوقت و يكون الباقون تحت رايته. و إن خرجوا علیه من غیر سبب یوجب عزله فهم بغاة الا أن يكون بين البلدین بحر مانع من وصول نصرة أهل كل واحد منها الى الآخرين فيجوز … .»[23] پس پاسخ اولى كه به اين اشكال داده مىشود این است كه اولىالأمر در آيه جمع است؛ ولی شيعه معتقد است كه در هر زمانى يك امام وجود دارد و اگر این اشكال واردى باشد، بر اهل سنت هم وارد است که معتقدند امام در هر عصری واحد است.
پاسخ دوم: عدم استعمال جمع اولی الأمر در مصداق واحد
پاسخ ديگری وجود دارد که آن را از مرحوم علامه عرض مىكنم. علامه طباطبایی حق بسيار بزرگى بر حوزههاى علميه دارد که در هر موضوعی به المیزان ایشان رجوع میکنیم. ايشان در المیزان میفرمایند که اشتباه در اينجا اين است كه تصور شده جمع در مصداق واحد استعمال شده است. وی اين مطلب را در آية شريفه ولايت حمل کرده است. در موارد مشابهی كه دو مسئله وجود دارد، گاهی گوینده لفظ جمعى؛ مانند الذين آمنوا يا اولى الامر را در مصداق معین، استعمال مىكند؛ زیرا خلاف فصاحت است كه لفظ جمعى را منحصراً در مصداق واحد به كار ببرد. اما گاهی لفظ جمع در معنى عام خودش میباشد منتهی به لحاظ مصداق، ممکن است در هر زمان يك مصداق داشته باشد. در آية ولايت هم اینگونه است؛ الذين آمنوا معنى عام خود را دارد. در اینجا هم الرسول معنى عامى دارد؛ اما مصداقش در عصر اسلام، پيامبر گرامى اسلام است. اولى الأمر نيز معنی عام خود را دارد؛ اما در هر زمانى مصداق یکی است. بنابراين، مىتوان گفت که به لحاظ زمانهاى مختلف ولىامر در هر زمانى واحد است؛ اما در مجموع زمانهاى مختلف، متعدد مىشود.
ايشان به آیاتی استشهاد مىكنند كه چون فرصت نيست، فقط به يكى از آن آيات اشاره مىكنم. مثلاً مىفرمايند که خداوند متعال فرموده است: «حافظوا على الصلوات»[24]؛ ما مأموريم كه حافظ بر صلوات باشيم و نمازها را حفظ كرده و به جا بياوريم. در هر زمانى مثلاً در وقت ظهر، چند نماز ظهر داريم؟ در وقت عصر چند نماز عصر بخوانيم؟ و همچنین در وقت صبح و مغرب و عشا چند نماز داريم كه خداوند مىفرمايد: «حافظوا على الصلوات». اگر آن حرف درست باشد كه امکان نداشته باشد در زمان واحد – که ممكن است ده سال، يك سال، يك ماه، پنج ساعت باشد يا كم تر،- به هر حال مصداق در زمان واحد متعدد باشد، تعبیر نادرست خواهد بود؛ زیرا وقت هر نماز محدود و معين است، و حافظوا على الصلوات، به لحاظ زمانهاى مختلف، متعدد است، يعنى پنج نماز، در پنج وقت مصداق صلوات مىشود؛ اما در وقت صبح، نماز واحد است كه نماز صبح است و بقيه نمازهاى يوميه نیز به همین ترتیب.
حال در بحث مورد نظر هم به همين طريق است؛ اولىالأمر منكم، در زمان امير المؤمنين% یک مصداق دارد که به اعتقاد ما حضرت امیرالمومنین علی% است و در مبناى اهل سنت، ابوبكر است، و در زمانى كه خليفة ديگر او مىشود. به هر جهت، به لحاظ تعدد متوليان امر، در زمانهاى مختلف است. در قوانين بشرى هم این قضیه متعارف است البته گاهى ممكن است در رابطه با رياست جمهورى، تعبيرى در قانون باشد كه حكم را بر عنوان رؤساى جمهور حمل کنند، نه رئيس جمهور، هر دو متعارف است و مانعى هم ندارد. مقصودم اين است كه ممكن است در قانون، شأنى یا صفتى براى رؤساى جمهور باشد، درحالیکه در هر زمان تنها يك رئيس جمهور وجود دارد؛ اما به لحاظ زمانهاى مختلف، اين حكم بر رؤساى جمهور صدق میکند و متعدد میشود.
4. عدم دسترسی به امام در زمان غیبت
استاد معلمی: با تشكر از استاد ربانى به اشكال چهارم میپردازیم. اطاعت از اولىالأمر كه براساس اعتقاد شيعيان بايد امامان معصوم باشند، در گرو اين است كه آنها شناخته شوند و امكان دسترسى به آنان باشد، پس در واقع دو اشكال مطرح است؛ يكى شناختن و دیگری امكان دسترسى است. اشکال دوم در زمان غيبت كه از دسترسى به امام معصوم محروم هستيم، پر رنگتر میشود. این عدم دسترسی با اطاعت از امام که مستلزم شناخت و امكان دسترسى به او است جمع نمیشود. اين دو نكتة متقابل و متضاد را چگونه با هم جمع مىكنيد؟ از محضر استاد مؤمنى به صورت مختصر استفاده میکنیم.
استاد مؤمنی: اين هم از سؤالات و شبهاتى است كه در زمانهای مختلف مطرح شده است. اولىالأمر بعد از پيامبر حافظ شريعت میباشد و به آن معنا كه گفتيم هدايت تكوينى كل عالم بر عهدة او است، امام زمان. که امکان دسترسى به ايشان نيست چگونه این کار را انجام میدهند؟ در شرایطی كه بايد در هر زمان و در هر حال به اولیالأمر مراجعه كرد، هماهنگى این مسئله با غیبت چگونه خواهد بود؟ برای این مطلب پنج جواب يادداشت كردهام.
پاسخ اول
جواب اول اين است كه عقيدة اسلام كه متجلى در تشيع است اين میباشد كه ضرورت وجود انسان كامل و امام معصوم در هر زمان هم در کتاب و هم در سنت ثابت شده است. میتوان به اصول کافی، کتاب حجت، «قسمت الحجه قبل القبر و مع القبر و بعده» مراجعه کرد و اين مطلب را بررسی کرد که از ديدگاه اعتقادی ما ضروری است.
پاسخ دوم
مطلب دوم در خصوص امام زمان. است كه بيش از پنجاه آيه در مورد آن حضرت تفسير شده است و اخبار و احاديث فراوانی دراین باره وجود دارد، به قول علامه طباطبايى مىتوان حدّ هر تواتر ادعا كرد. وجود شخصي امام زمان. وجود دارد، وجودی شخصى كه پسر امام يازدهم امام حسن عسگرى% میباشد و زمان تولد و غيبت صغرا و كبرايش مشخص است. باز هم همان اشتباه درباره معنای اولیالأمر پیش میآید. دوباره تأکید میکنم که امرنا، امر الهى است. امر تشريع و تكوين و بهویژه واسطة فيض بودن ايشان الان به صورت فعليت در جهان موجود است. به بيان ساده درست است که اکنون به امام دسترسى نداريم ولى او كار اولىالأمر را انجام مىدهد. او اکنون مدير كارخانة خلقت است، الان تمام ملائكه، كارگران كارخانه خلقتند. تمام سرنوشت بشر، هم تشریعی و هم تکوینی در ليلة القدر، به مهر و امضاى مبارك ايشان مىرسد. لذا وجود ایشان به آفتاب پشت ابر تشبیه شده كه ابر مانع افاضه او و مانع وجود و اشراق او نيست.
پاسخ سوم
جواب سوم اين است كه امام زمان. حاضر میباشد. در كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد خواجه نصير الدين طوسى آمده است كه «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر عدمه منّا»،[25] البته آن اضافه است؛ يعنى تصرف او در امور لطف دیگری است؛ «عدمه منا» چند تعليق بر آن زدهاند، برداشت خودم را مىگويم. اكثراً مىگويند که عدم دسترسى به امام در اثر کمبود در قابل است، نه فاعل. من هميشه گفتهام که اسم غایب را به امام نسبت مىدهيم اما امام همه جا حاضر است، پس بهتر است بگوییم: «عدم ظهور» که البته منشأ آن هم ما هستیم.
پاسخ چهارم
منشأ عدم ظهور آن بزرگوار گناهان بشريت است؛ «يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الا کانوا به یستفرؤن»،[26] «ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت أيدى الناس».[27] علت بدبختی بشر، خودش است، پس عدم ظهور است و او الان هم حاضر است شايد اينجا هم باشد.
پاسخ پنجم
با اين همه كه ما باعث عدم دسترسى به اين امام حى و حاضر شدیم كه فقط ظهور ندارد، او در محدوده خاصی ما را به علماى ربانى و فقها حواله داده است. مدارک این مسئله نیز بسیار زياد است به ویژه در بحار الانوار جلد 2 روایات فراوانی در این زمینه داریم.
اگر در زمان غيبت، محدودة زمانى خاصى در نظام عالم وجود داشت که علماء نبودند؛ «لما بقى احد الا … عن دين الله»، لذا مردم بايد قدر علما، فقها و كارشناسان واقعى اسلام را بدانند، کسانی كه سالها در حوزههاى علميه درس مىخوانند تا دين را ياد بگيرند و به مردم اعلام كنند. خود حضرت فرمودند که در زمان غيبت «فانها حجتى عليكم و أنا حجة الله عليهم.»[28]
5. آیا احتجاجاتی از ائمه ذیل آیه اولی الأمر داریم؟
استاد معلمی: با تشكر از استاد مؤمنى، سه سؤال مطرح است كه چون سنخشان واحد است و وقت رو به پایان است، خلاصهای از هر سه را مطرح مىكنم. سؤالاتى كه از عزيزان حاضر در مجلس دريافت كرديم، سؤالات خوبی بود، اگر چه برخی از آنها به موضوع جلسة ما مربوط نمىشود. امیدواریم در نشستهاى ديگر به آنها نیز پرداخته شود. بعضى از سؤالات نیز به طور ضمنى پاسخ داده شد. مثلاً سؤالاتی در مورد علما و فقها و طرح مسئلة بالذات و بالعرض در مورد آنها که استاد ربانى اشاره فرمودند و اگر صلاح ديدند، اشارة ديگرى هم خواهند کرد. ولى سؤال ديگرى كه مطرح شده و من هم آن را در تفسير الميزان و منابع ديگر ديدهام، بحث «منكم» در اولىالامر منكم است. بعضى از علماى اهل تسنن گفتهاند که منكم، يعنى از بين خودتان و ديگر ارتباطی با رسول ندارد که جنبة الهى و عصمت در آن باشد. منكم، يعنى از بين خود شما، مثل شورى و امور ديگر که با اهل حل و عقد و امور ديگر نیز قابل طرح است.
سه سؤالى كه سنخش واحد بود اين است كه آيا در احتجاجات اميرالمؤمنين يا ائمه معصومين% يا حتى علماى اهل تسنن و كتبشان، آيات، روايات و كلماتى داريم كه در ذيل اين آية شريفه از بیانات ائمة معصومين استفاده کرده باشند يا در كلمات علماى اهل تسنن مطالبی از آنان آمده باشد كه دقيقاً شيعه به آنها معقتد است و از آنها استفاده میكند؟
پاسخ
استاد ربانی: سؤالى كه مطرح کرديد پاسخ روشنى دارد، نظير اين تعبير در آيات مربوط به نبوت هم آمده است كه، «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم»[29] يا «لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم».[30] بنابراين مفاد اولى الامر منكم، اين است كه او فردى از بين شما است و فرشته نيست و از غير مؤمنين هم نمیباشد؛ پس بشرى است كه از جامعة مؤمنان میباشد. اين شرط لازم است و بقية شرائط هم از آية شريفه يا ادله ديگر استفاده مىشود. اين پاسخ اشکالی که بیان کردید. دربارة سؤال مطروح شده نیز پاسخ مثبت است. وقت خيلى فشرده است وگرنه طبق تقسيم كاری که كرده بوديم، بنا بود استاد مؤمنی احتجاجات را بيان فرمايند.
اکنون با توجه به اینکه موارد خيلى زياد است و فرصت هم نيست فقط آدرسها را بیان مىكنم. كتاب شريف الغدير، جلد يك، صفحة 336 و 337 و نیز صفحات 394 و 396 همان جلد که در آدرس دوم احتجاجاتى را كه امير المؤمنين% انجام دادهاند، يكى از مواردش، احتجاج همين آية شريفة «اطيعوا الله و طيعوا الرسول و اولى الامر منكم» میباشد. روايات ائمه أطهار( نيز خيلى زياد است. به دلیل کوتاه بودن فرصت، اول آدرس را میگویم، تفسير شريف البرهان فى تفسير القرآن مرحوم سيد هاشم بحرانى، در جلد يك، صفحة 381 بيش از سى روايت دربارة اين آية شريفه آوردهاند. در غاية المرام نيز كه تأليف همين بزرگوار است، در صفحة 109 الى 115 از جلد سوم، رواياتى كه از طريق شيعه نقل شده و چند روایت از اهل تسنن آوردهاند که من از باب تبرك به يكى از آنها اشاره مىكنم. در جلد اول علل الشرائع، باب 102، عنوان باب اين است؛ العلة التى من اجلها امر الله تعالى بطاعة الرسل والائمه صلوات الله عليهم. حديث را مرحوم شيخ صدوق با سند خود از سليمان بن قيس نقل مىكند و سند را به ايشان متصل مىكند؛ قال سمعت اميرالمؤمنين% يقول: «انما الطاعة لله عزّوجل و لرسوله ولولاة الأمر و انما أمر بطاعة اولى الامر»،[31] خيلى جالب است، يعنى همة حرفهايى كه تا حالا گفته شد، استنادشان در اين جملة نورانى اميرالمؤمنین% آمده است؛ «انما امر بطاعة اولى الامر لأنهم معصومون مطهرون ولايأمرون بمعصية.»[32]
در جلد اول، باب 102، صفحة 123 و نیز در باب 103 همین کتاب هم ايشان حديث ديگرى دارد كه آن را از جابر بن يزيد جعفى نقل مىكند که امام باقر% فرمودند: «انه قال فى حديث النبى صلى الله عليه و آله وسلم: النجوم امان لاهل السماء و اهل بيتى امان لاهل الارض، فاذا ذهبت النجوم اتى اهل السماء ما يكرهون و اذا ذهب اهل بيتى أتى اهل العرض ما يكرهون، يعنى باهل بيته الأئمة الذين قرن الله عزوجل طاعتهم بطاعته، فقال يا أيها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و هم المعصومون المطهرون الذين لايذنبون و لايعصون و هم المؤيدون الموفقون المسددون…»،[33] در معانى الاخبار از سليمانبنقيس هلالى از اميرالمؤمنين% روایت شده است؛ «سئل ما ادنى ما يكون به الرجل منافقاً، – يا در نسخه بدل ضالاً هم آمده است- فقال أن لا يعرف من امر الله بطاعته و فرض ولايته و جعل حجته فی أرضه و شاهده على خلقه. قلت: فمنهم يا امیرالمؤمنين. فقال: الذين قدئهم الله بنفسه و نبيه فقال يا أيها الذين آمنوا اطيعوا الله …».[34] از اين نمونه رواياتى كه خود ائمه معصومین آيه مباركه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر را بر خود منطبق كردند و بحث عصمت مطرح کردند، فراوان وجود دارد که من فقط از آنها خلاصهبردارى كردم.
یکی از نکات جالب روایات که جاى بحث زيبايى دارد، كه اين آيه شريفه با آية تطهير، حديث ثقلين، حديث غدير و حديث من مات، قرين قرار گرفته است كه مستحضر هستيد حدیث من مات نیز مانند آیة اطیعوا الله جنبه كبروى مسئله است، «من مات ولم يعرف»[35] يا همين آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و هم صغروى مسئله خيلى زيبا است، صغرویاش حديث ثقلين و آية شريف تطهير میباشد، يعنى به لحاظ كبرا معصوم بايد اولیالأمر باشد و به لحاظ صغرا هم حديث ثقلين و روایات ذیل او معرفى كرده است.
اشکال به غدیر و مبارک بودن آن
استاد معلمی: با تشكر از استاد ربانى، مطلبی را دربارة احاديث اهل سنت که استاد اشاره کردند، بگویم. در كتب اهل سنت و احاديثى كه آنها نقل كردهاند و قبول دارند، احادیث فراوان در ذيل آية شريفه داریم كه مؤيد اعتقاد ما شيعيان است، وجود دارد. همانطور که استاد مؤمنی اشاره کردند، متأسفانه اواخر، برخی سايتها مطالبی نوشتهاند كه مىخواهند اصل روز غدير و مبارك بودن آن را كه به نظر ما از اعياد بزرگمان است، زیر سؤال ببرند. اسلام به معناى واقعى در تشيّع تجلّى مىكند و تشیّع در غدیر؛ اما آنان همين مطلب را مورد سؤال قرار دادهاند. در همین رابطه به مدت دو دقيقه در خدمت استاد مؤمنى هستيم تا از كتاب شريف الغدير پوچى و بطلان این مطالب را نشان دهند.
پاسخ
استاد مؤمنی: مجلس تمام گشت و به آخر رسيد کار، ما هم چنان در اول وصف تو ماندهايم. اميرالمؤمنين% مظلوم است و صحبت از ايشان هم مظلومانه است. در سايتهاى اينترنتى دنيا عيد بودن غدیر را زير سؤال بردهاند. البته آيتالله سبحانىK جواب آنها را دادهاند و در مجلات و روزنامهها هم چاپ شده است. این موضوع برای تبیین، حداقل نیازمند يكى دو ساعت است. عيداللهالاكبر است؛ يعنى روايت صحيح السند و الدلالة داريم كه بزرگترين عيد از نظر اشرفيت و اهميت و حرمت است. بالاتر از عيد فطر، اضحى و جمعه، عيد غدير است كه روزهاش به اندازة شصت سال پاداش دارد. در همه 365 روز سال، روزه در اين روز معادل عمر دنيا ارزش دارد و این بینظیر است. در بحار آمده است که از على% سؤال كردند که خدا را چگونه شناختى؟ فرمود: «بما عرفنى نفسه»[36] و نیز فرمود: «معرفتى بالنورانية معرفة الله»[37] شناخت او تمام ريشه معارف است. على% در آسمان عهد موعود، در زمين ميثاق مسعود، جمع مشهود است.
در دلالت آيه از مجموعه 14 جلدى به جلد دوم چاپهاى قديم مراجعه كنيد، در 20 قرينهاى كه دلالت مولى است، خود اهل تسنن نوشتهاند که پيامبر فرمودند عيد غدير را تبريك بگوييد، عيد بگيريد و به هم تبريك و تهنيت بگوييد. همچنین فرمودند: «ان الله كان خصنى بالنبوة و خص اهل بيتى بالامامة»، اين مورد از جمله قرينههايى است كه شبهه مولى به معناى دوست و نیز آن 26 احتمال را ريشه كن مىكند؛ زیرا قرينة واضحه منفصله است. و حجيت مىآورند و خود را به نبوت و اهل بيتشان را به امامت معرفی میکنند. شما میتوانید حدیث تهنیت را در صفحه 508 بیابید که آن را به 60 طریق حديث در منابع خود آوردهاند. كه بعد از اينكه پیامبر حضرت امير المؤمنين% را به امامت و خلافت نصب فرمودند، حتى خلفاى راشدين بخاً بخاً لك و تهنیت گفتند. عرض کردند: «يا على اصبحت مولاى كل مؤمن و مؤمنة.»[38] مضمون این حدیث به 60 طريق از منابع اهل سنت روایت شده است که اگر همه دنيا جمع شوند به يكى از آنها نمیتوانند خدشه وارد كنند. لذا من فقط از باب تذکر به همه بزرگواران، خواهران، برادران، همه دنيا و همة كسانى كه مىخواهند آخرتشان آباد شود، میگویم که عيد غدير بايد احيا، تجليل و تعظيم شود.
قصیدة غدیریه
تالعبقریه فی شرح قصیدة العینیه كتابى است که مىتوانم ادعا كنم كم نظير است، با آن 24 شرط، مبالغه هم نيست اگر بگويم بىنظير است. پيامبر9 به امام رضا% دربارة آن وارد شده است که اين قصيده را حفظ كن و شيعيان ما را امر كن به حفظ آن و قصیده را به آنها بفهمان و اعلام كن. كسى که اين قصيده را حفظ كند و آن را دائم بخواند و مطرح كند، نه اینکه تنها در سينهاش باشد، بهشت را برای آنان ضمانت میکنم.
هر كسى که ذوق شعرى دارد، ديوانهاى عربى را بخواند، مطلعى به اين زيبايى پیدا نخواهد کرد. این برائت استهلال زیبا در هيچ ديوان فارسى وجود ندارد. آخرین دعای ما این است که خدایا ما را از حوض کوثر به دست على% سيراب بفرما. در عمر 40 ساله طلبگیام به چند چيز امیدوار هستم، يكى اين قصيده است. يكى از بزرگان به من توصیه کرد و من هم به شما سفارش مىكنم دربارة اين قصيده که چند نفر در زبان فارسى هم آن را به شعر درآوردهاند. فکر میکنم کار ارزشمندی است که اين قصيده چاپ و تكثير شود. از همة دست اندرکاران این مجموعه، به ویژه استاد معلمی که زحمت كشيدند و از افتخارات عالم اسلام بلكه عالم بشريت است، تشکر میکنم، به خصوص به دلیل احيای قصيده غديريه و بزرگداشت این عيد اكبر. امیدواریم عید غدير بر همة مسلمانان بلكه همة موجودات عالم مبارك باشد.
جمعبندی میزگرد
استاد معلمی: با تشكر از استاد مؤمنى. همانطورىكه در ابتداى جلسه گفتم اگر بخواهيم وارد قرآن شويم و در سه محور صفات الهى و امامت، دين و امامت و انسان و امامت وارد شويم از دريچههاى مختلف مىتوان به بحث امامت پرداخت به گونهاى كه خواهيم ديد امامت معصوم، در قرآن موج مىزند. بنابراین روشن است كه در جلسهای دو ساعتى فقط میتوانيم به يك آيه شريفه و از يك منظر بپردازيم و ابعاد ديگر آیه و پرسشها و ابهامات ديگر را باید در جلسات ديگرى برطرف كرد. امیدواریم برای بحث امامت و شبهات مربوط به آن، به ویژه شبهات ناظر به مسائل روز بتوانیم جلسة دیگری را در خدمت اساتيد بزرگوارى كه در اين قسمت متخصص هستند باشیم. دوباره از همة حضار به خصوص حضرت آيتاللهالعظمى سبحانىK كه بزرگوارى فرموده و مجلس ما را نورانى كردند، تشکر میکنم. با صلواتى بر محمد و آل محمد مجلس را به پايان مىبريم.
[1]. نساء، 59.
[2]. توبه، 119.
[3]. الذاریات، 55.
[4]. روی عن مولانا الصادق علیهالسلام: «أنه قال خبر قدریه خیر من ألف ترویه».
[5]. بحار الأنوار، ج 2، ص 160.
[6]. میرزا احمد آشتیانی، طرائف الحکم یا اندرزهای ممتاز، ج 2، بیجا، کتابخانه صدوق، بیتا، ص 132.
[7]. اعراف، 54.
[8] . القمر، 50.
[9]. انبیا، 73، سجده، 24.
[10]. شوری، 38.
[11]. هود، 97.
[12]. مؤمنین، 14.
[13]. یس، 82.
[14]. بحارالأنوار، ج 10، ص 227.
[15]. عنکبوت، 8.
[16]. عنکبوت، 8.
[17]. إسراء، 23.
[18]. طارق، 13 و 14.
[19]. نساء، 59.
[20]. نساء، 59.
[21]. فخرالدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 10، بیجا، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ص 114.
[22]. نساء، 83.
[23]. عبدالقاهر بغدادی، اصول الإیمان، بیجا، دار و مکتبة الهلال، بیتا، ص 218.
[24]. بقره، 238.
[25]. خواجه نصیرالدین طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، انتشارات دارالحدیث، ص 362.
[26]. یس، 30.
[27]. روم، 41.
[28]. بحارالانوار، ج 2، ص 90، حدیث 13.
[29]. توبه، 128.
[30]. آل عمران، 164.
[31]. محمد بن علی بن بابویه قمّی، علل الشرائع، ج 1، قم، چاپ اول، کتابفروشی داوری، 1386 ه ق، ص 123.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین، بیتا، ص 394.
[35]. بحارالانوار، ج 10، ص 353.
[36]. شیخ کلینی، الکافی، ج 1، بیجا، اسلامیه، بیتا، ص 86.
[37]. بحار، ج 16، ص 1.
[38]. سید مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 1، بیجا، اسلامیه، بیتا، ص 388.