“تبیین تاثیر منطق رواقی بر منطق اسلامی” در جلسه گروه علمی معرفت شناسی

یکصد و هشتاد و پنجمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی با موضوع تبیین تاثیر منطق رواقی بر منطق اسلامی(طرحی نو از مرکز پژوهشهای دائرهالمعارف علوم عقلی اسلامی)“ با ارائه “حجت الاسلام دکتر علیزاده“ و با حضور اعضاء محترم گروه شنبه ۲۲ دی ۹۷ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

سؤالی که در پی پاسخ آن هستیم این است که منطق اسلامی تا چه میزان متأثر از منطق ارسطویی و رواقی است؟ آیا صرفاً تلفیقی از آن دو منطق است یا منطق مستقلی می‌باشد گر چه مشتمل بر مباحث حمل و شرط است؟ برای تبیین پاسخ این سؤال باید با مبانی هر کدام از منطق حمل ارسطویی و منطق گزاره‌های مرکّب رواقی و منطق حمل و شرط منطق اسلامی آشنا شده و آنها را مقایسه نماییم.

منطق ارسطو به منطق حملی شناخته می‌شود. به گفته فارابی در منطق ارسطو بحث از گزاره‌های مرکّب و شرطی جز به صورت اشاره و بحث از قیاس‌های شرطی وجود ندارد بلکه این رواقیان بودند که از شرطیات و قیاس‌های شرطی به تفصیل بحث کردند. در منطق رواقی که هم‌عصر منطق ارسطویی شکل گرفته، بیشتر روی گزاره‌های مولکولی و مرکّب نه گزاره‌های اتمی و بسیط، تأکید می‌شود. آنان وجود یک گزاره‌ مولکولی در هر استدلالی به عنوان مقدمه اصلی آن را لازم می‌دانند. گزاره‌های مولکولی و مرکّب رواقی شباهت‌هایی با قضیه شرطیه در منطق اسلامی دارند، چنانکه حملیه در منطق اسلامی با حملی ارسطو شباهت‌هایی دارد اما تفاوت میان آنها هم بسیار است. شاید نگاه به آن شباهت‌ها باعث شده حملی و شرطی منطق اسلامی را همان حمل و شرط ارسطویی و رواقی بدانند اما توجه به تفاوت‌ها باعث می‌شود به استقلال منطق اسلامی باور پیدا کنیم و اساسا تلفیق از منطق ارسطو و منطق رواقی تلفیق از متباین و متضادها است.

آگاهی منطق‌دانان مسلمان از منطق ارسطویی و منطق رواقی

با توجه به عبارات منطق‌دانان مسلمان به نظر می‌رسد که ایشان، هم نسبت به منطق ارسطو و هم منطق رواقی آگاهی داشته‌اند. مثلا فارابی صریحا می‌گوید که ارسطو در کتاب‌های منطقی خود درباره قیاس‌های شرطی بحث نکرده ولی رواقیون مثل خروسیپوس به این بحث‌ها پرداخته‌اند و درباره گزاره‌ها و قیاس‌های شرطی بحث‌های زیادی دارند. در میان منطق‌دانان مسلمان برخی صرفا منطق ارسطو را ترجمه کرده و در اختیار دیگران قرار داده‌اند ولی برخی مانند فارابی نظریه‌پردازی منطقی نیز کرده‌اند. آنچه که در نظریه‌پردازی منطق‌دانان مسلمانان دیده می‌شود این است که ایشان هم از قیاس و گزاره‌های حملی و هم قیاس و گزاره‌های شرطی بحث کرده‌اند. از اینکه آنها حمل را در کنار شرط مطرح می‌کنند و هر دو را می‌پذیرند آشکار می‌شود که مبنای آنها تنها اقتضای حمل یا تنها اقتضای شرط را ندارد. ایشان در عین اینکه گزاره حملیه با موضوع کلّی را می‌پذیرند (چیزی که رواقیان منکر آن هستند) به گزاره شرطی و قابلیت استفاده از آن در قیاس (چیزی که ارسطو نمی‌پذیرد) باور دارند.

سؤال اساسی

با توجه به اینکه دیدگاه منطق ارسطویی و منطق رواقی دو دیدگاه متضاد و متباین بوده و ایندو با منطق اسلامی تفاوت مبنایی دارند و در عین حال مشاهده می‌شود که در منطق اسلامی هم از حملیات بحث شده است، این سؤال اساسی به ذهن می‌آید که آیا منطق اسلامی تلفیقی از منطق ارسطویی و منطق رواقی است یا اینکه منطق اسلامی منطقی مستقل از این دو می‌باشد گر چه در پاره‌ای از مباحث ممکن است با ارسطو یا با رواقیان هم رأی باشند.

پاسخ اجمالی

با مطالعه منطق اسلامی به این نتیجه می‌رسیم که اگر بگوییم منطق اسلامی به طور کامل از منطق ارسطویی و منطق رواقی تلفیق یافته است به این معنا که تمامی مباحث منطق ارسطویی و رواقی در یک جا جمع‌آوری شده است، این دیدگاه، کامل و صحیح نیست و نمی‌توان چنین دیدگاهی را به منطق‌دانان مسلمان نسبت داد؛ چون به معنای جمع بین متضادها است. اما اگر منظور از تلفیق این باشد که بخشی از بحث‌های موجود در منطق ارسطویی در منطق اسلامی هم وجود دارد و بخشی از بحث‌های موجود در منطق رواقی در منطق اسلامی هم آمده است و این مباحث هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند، در این صورت نسبت دادن تلفیق به منطق اسلامی اشکالی ندارد، اما ظاهر دیدگاه تلفیق معنای اول است نه این معنای دوم. در مورد منطق اسلامی باید بدانیم که این منطق مبانی خاص خودش را دارد  و با توجه به این مبانی، در عین اینکه از حملیات بحث می‌شود، در عین حال آوردن شرطیات هم منافاتی با آن ندارد. نگاه منطق‌دانان مسلمان، نگاهی مستقل است که با توجه به آن، جمع میان حملیات و شرطیات درست است.

تفصیل بحث

برای اینکه بتوان به طور کامل منطق ارسطویی، منطق رواقی و منطق اسلامی را شناخت، ابتدا باید با مبانی آنها آشنا شد تا بتوانیم به روشنی مستقل بودن یا تلفیقی بودن منطق اسلامی را تبیین کنیم.

منطق ارسطویی برای بسیاری از منطق‌دانان شناخته شده است و لذا در خصوص آن توضیحات زیادی ارائه نمی‌دهیم گرچه در صورت لزوم به نظریات ایشان هم اشاره خواهد شد، اما در مورد دیدگاه‌های منطق رواقی توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد.

منطق رواقی

برای آشنایی با منطق رواقی باید به منابعی که در مورد رواقی‌نگاری نگاشته شده مراجعه کرد که در این مورد منابع زیر مورد بررسی قرار گرفت:

  1. بخش رواقی فیلسوفان نامدار دیوگنس؛
  2. منطق رواقی بنسون میتس؛
  3. بخش رواقی تاریخ منطق ماکوولسکی؛
  4. بخش رواقی سیر تاریخ منطق ویلیام و مارتا نیل؛
  5. مقالات و پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دکتری که درباره منطق رواقی مگاری نگارش شده است.

عمده مباحث و تعریف اصطلاحات، بر اساس سخنان سکستوس و دیوگنس و جالینوس است که جزو منتقدان یا شارحان و مفسران منطق رواقی بوده‌اند؛ به همین دلیل و برای حصول اطمینان در موارد مبهم به اصل سخنان آنان مراجعه شده است. از رواقی مگاریان مشهور می‌توان به دئودروس، فیلون و خروسیپوس اشاره کرد که دیدگاهای منطقی آنان در آثار یاد شده مورد اشاره قرار گرفته است.

تدوین اصطلاح‌نامه منطق رواقی در مرکز پژوهشی دائره‌المعارف علوم عقلی اسلامی

منابع مرتبط با منطق رواقی توسط محققان مرکز پژوهشی دائره‌المعارف علوم عقلی اسلامی به طور دقیق مطالعه و اصطلاح‌یابی شده و با تعیین روابط این اصطلاحات، اصطلاح‌نامه منطق رواقی تدوین گشت. پس از تدوین اصطلاح‌نامه، مدخل‌های اساسیِ به دست آمده به عنوان موضوع مقالات مصوب شده و پس از آن، مقالات منطق رواقی نگاشته شد و در مقالات منطقی دایرهالمعارف به صورت مناسب و با بحث‌های تطبیقی وارد شد.

مقایسه منطق ارسطویی، رواقی و اسلامی

هنگام نگارش مقالات رواقی مگاری، دیدگاه‌های منطقی آنها با دیدگاه‌های منطق‌دانان مسلمان و منطق ارسطو تطبیق داده شد و در این مرحله متوجه تمایزها و تفاوت‌های عمده‌ای شدیم. خلاصه تحقیقی که انجام شد از این قرار است:

دیدگاه‌های رواقیان

رواقیان منطق را یکی از شاخه‌های فلسفه دانسته و در اولین تقسیم‌بندی که از منطق ارائه می‌دهند، منطق را به چهار بخش مقولات، تعریف، دیالکتیک و سخنوری تقسیم می‌کنند.

۱ـ مقولات

مهم‌ترین نظریات رواقیان در بخش مقولات از این قرار است:

  1. اسم‌گرایی در باب کلی و در باب مقولات کلی؛
  2. انکار وجود کلی در خارج و انکار وجود مقولات کلّی ارسطویی و اجناس عالیه بودن آنها؛
  3. انحصار وجود حقیقی در شیء منفرد و ذهنی محض‌ دانستن مفاهیم کلی؛
  4. مقولات رواقی عبارتند از: مقوله ذات (جسم)، مقوله کیفیت (کیفیت معین یک جسم)، مقوله وضع (وضع معین یک جسم) و مقوله اضافه (رابطه معین یک جسم نسبت به جسم دیگر)
  5. مقولات رواقی دارای ترتیب خاص هستند به این معنا که: هر جسم معین، کیفیت معینی دارد و چنین جسمی در وضع معینی قرار دارد و با سایر اجسام رابطه و اضافه معینی دارد.
  6. چند قاعده مهم آنان در باب مقولات:

الف: شیء معینی که کیفیت معینی دارد، می‌تواند کیفیت معین دیگری هم داشته باشد.

ب. رابطه کیفیات معین که همزمان برای یک جسم هستند، رابطه همزیستی و مقارنت است نه رابطه‌ای دیگر.

ج. برخی از کیفیات جسم، کیفیت آشکارند و با حس درک می‌شوند و نیاز به علامت شناساننده ندارند مانند این کاغذ              سفید است.

د. برخی از کیفیات، کیفیت ناپیدا هستند و با احساس درک نمی‌شوند بلکه به علامت شناساننده خاص نیاز دارند.

  1. آنچه با این نگاه مقولاتی سازگار است، در باب تعریف «نظریه علائم تعریفی» و در باب گزاره‌ها «تقسیم گزاره به اتمی و مولکولی» است که اولی برای بیان احساس و دومی برای بیان علامت چیزی است، و در باب استدلال «نظریه علائم شناساننده» و استفاده از گزاره‌های مولکولی جهت انتقال از علامت به صاحب علامت است. بر همین اساس است که منطق رواقی را «منطق علائم» و نظریه علائم را قلب منطق رواقی می‌نامند.

رواقیان، کلی را یک امر ذهنی محض دانسته و به اصطلاح اسم‌گرا هستند. به همین دلیل سخنی از حمل به عنوان مفاد گزاره اتمی ندارند بلکه آنان رابطه میان موضوع و محمول گزاره اتمی را رابطه همزیستی و تقارن می‌دانند نه رابطه وجودی که ارسطو می‌گوید.  ارسطو بر خلاف آنان، کلی را موجود در خارج می‌داند؛ به همین دلیل برای تعریف کلّی، روش ترکیب را روش درست می‌داند که با مراجعه به افراد کلّی و شناخت صفات ذاتی آنها و ترکیب آن صفات ذاتی انجام می‌گیرد. ارسطو «وجود» را به جوهر و عرض، و «جوهر» را به شخصی و کلّی، و «جوهر کلّی» را به نوع و جنس تقسیم می‌کند. وی معتقد است گزاره‌ها عبارت‌هایی هستند که بر وجود یک جوهر در یک جوهر (حمل علی) و یا وجود یک عرض در یک جوهر (حمل فی) دلالت کنند. بنابراین طبق نظر ارسطو گزاره‌ها، فقط در قالب حملیات تحقّق می‌یابند؛ زیرا گزاره‌های مرکب چنین دلالتی ندارند، و استدلال نیز تنها از حملیات ساخته می‌شود و نتیجه‌اش نیز باید حمل باشد. از نظر ارسطو از وجود جنس در نوع و وجود نوع در شخص و بنابر قاعده محمولِ محمول محمول است به وجود جنس در شخص پی می‌بریم. ارسطو می‌گوید: صرف این که بر اساس رابطه تلازم یا تعاند میان اموری به نتیجه‌ای برسیم، استدلال و قیاس نامیده نمی‌شود. ارسطو این‌گونه روابط را در مواضع اثبات و ابطال جدلی مطرح می‌کند.

اما نگاه منطق‌دانان اسلامی به گزاره‌ها و استدلال‌ها وسیع‌تر است. ایشان مبتنی بر وجود کلّی در ضمن افراد در خارج و وجود جواهر و اعراض، حملیات را می‌پذیرند و بر پایه وجود نسبت و وجود رابط در خارج، گزاره‌های شرطیه و قیاس‌های شرطی را تألیف کرده‌اند که بیانگر رابطه تعاند یا تلازم یا علیت میان نسبت‌ها هستند و بر پایه قواعدی مانند قاعده «ملازمِ ملازم ملازم است» و قاعده «علم به وجود علت، مستلزم علم به وجود معلول است» به استنتاج در شرطیات پرداخته‌اند. روشن است که چنین نگاهی به شرطیات و قیاس‌های شرطی متفاوت با نگاه رواقیان به گزاره‌های مولکولی و استدلال‌های ساخته شده از آنها بر پایه نظریه علائم است. پس منطق اسلامی مبانی رواقیان در مقولات را نمی‌پذیرد و با پذیرش مبانی ارسطویی در مقولات، خود را ملزم به توقف در گزاره‌ها و استدلال‌های حملی نمی‌بیند؛ بلکه گزاره‌ها و قیاس‌های شرطی را هم بر اساس همان مبانی می‌پذیرد نه بر پایه مبانی رواقی.

۲ـ تعریف:

مهم‌ترین نظریات رواقیان در بخش تعریف از این قرار است:

  1. انکار تعریف حقیقی؛
  2. انکار کلیات خمس (نوع، فصل، جنس، جنس عالی و…)؛
  3. انکار سلسه انواع اضافی و سلسله اجناس و انکار اجناس عالیه به عنوان مقولات؛
  4. انکار طریق تقسیم و طریق ترکیب برای شناخت کلی؛
  5. انحصار طریق تعریف در نظریه علائم؛
  6. از نظر رواقیان تعریف چیزی جز شمارش علائم یک شیء نیست.

با توجه به اینکه رواقیان وجود خارجی کلی را منکر بوده و آنرا به عنوان یک امر ذهنی می‌دانند لذا برای شناخت آن باید از علائمی استفاده کرد که ما را به آن شیء منتقل کند. در واقع آنها تعریف شرح الاسمی را با ذکر علائم کلّی برای کلّی قائلند نه تعریف حقیقی را. به نظر ایشان، تعریف در واقع شمارش علائم یک معنای کلی است و وقتی علائم را کنار هم قرار دهیم به درک آن کلی دست می‌یابیم.

۳ـ دیالکتیک

در منطق دیالکتیک از بحث دلالت شروع کرده و قائلند که در مقام دلالت دارای سه عنصر وجود دارد: دال، مدلول (لکتون) و شیء خارجی.

منظور ایشان از دال، همان الفاظ و گفتار بوده و منظور از مدلول و لکتون، صورت ذهنی است و منظور از شیء خارجی همان محکی ذهن است که لکتون بر آن دلالت می‌کند.

عمده مباحث منطق رواقیان در بخش دیالکتیک در حوزه دال (لفظ) و مدلول (لکتون) است. ایشان «لفظ» را به اسم، فعل، حرف، وصف و ضمیر و …، و «اسم» را به خاص و عام و …، و «حرف» را به حرف تعریف، حرف اضافه و حرف ربط و …، و «حرف ربط یا ادات منطقی» را به حرف شرط، حرف فصل و حرف عطف و … تقسیم می‌کنند.

رواقیان «مدلول یا لکتون» را به ناقص و کامل تقسیم می‌کنند. «لکتون ناقص» به موضوع و محمول و «لکتون کامل» به انشاء، آکسیوما (حکم) و استدلال تقسیم می‌شود. آنان برای «انشاء» اقسامی ذکر می‌کنند، از جمله سوگندها، استفهامها، پرسش‌ها، تمنی‌ها، دعاها. تعریف آنان از حکم و آکسیوما شبیه تعریف ما از قضیه است. از نظر آنان آکسیوما عبارت است از لکتون کامل بیان کننده یک حکم که یا صادق و یا کاذب است.

اقسام آکسیوما

رواقیان برای آکسیوما تقسیمات زیادی ذکر می‌کنند. اولین تقسیم‌بندی، تقسیم آکسیوما به اتمی و مولکولی است.

اتمی یعنی آنچه که بسیط بوده و در آن، بیشتر از یک نسبت وجود ندارد و بیانگر کیفیتی است که نیاز به علامت شناساننده نداشته بلکه با حس درک شده و نشانگر همزیستی و مقارنت میان موضوع (که یک اسم خاص است) و محمول می‌باشد نه وجود چیزی در چیزی. رواقیان با توجه به میزان دلالت موضوع بر تعیّن، اتمی را به معین مانند «این مرد راه می‌رود» و متوسط مانند «ارسطو راه می‌رود» و نامعین مانند «کسی راه می‌رود»، تقسیم می‌کنند و درباره شرایط صدق این اقسام به تفصیل بحث کرده و در این میان به گزاره «میرا» که نه صادق است و نه کاذب می‌رسند، مانند «این مرد مرده است».

مولکولی یعنی آنچه که مرکب از چند حکم بوده و حداقل دارای دو نسبت می‌باشد و بیانگر کیفیتی است (تالی) که نیاز به علامت شناساننده (مقدم) دارد. تفاوت اساسی در ساختار گزاره‌ها در منطق رواقی و تمایز آن با منطق ارسطویی و اسلامی این است که رواقیان قائلند در میان اتمی‌ها، گزاره‌ای با موضوع کلی وجود ندارد، چون در چنین گزاره‌ای در واقع از کیفیت در ناحیه موضوع به کیفیت در ناحیه محمول می‌رسیم و این با ساختار شرطی سازگار است نه اتمی؛ به همین دلیل هر گزاره با موضوع کلّی حتّی گزاره‌های  تعریفی را  هم‌عرض با یک شرطی می‌دانند.

گزاره‌های اتمی رواقیان هیچ شباهتی به گزاره‌های حملی یا حتّی گزاره‌های شخصی در منطق ارسطویی و اسلامی ندارد؛ چراکه در منطق ارسطویی و اسلامی، معنای گزاره حملی وجود محمول در موضوع و یا مصداق بودن موضوع برای محمول است در حالی که در منطق رواقی، رابطه موضوع و محمول، رابطه هم‌زیستی شناخته شده و نه رابطه حمل یا غیر آن.

از نظر رواقیان گزاره‌های مولکولی نیاز به ادات منطقی دارند و با توجه به اینکه ادات منطقی، یا ادات شرط یا ادات فصل یا ادات عطف و یا … است، به همین دلیل گزاره‌های مولکولی به اقسام زیادی تقسیم می‌شوند. از نظر آنان گزاره‌های مولکولی دو قسم‌اند: «تابع ارزشی» و «غیر تابع ارزشی»؛ زیرا یا صدق و کذب اجزاء در صدق و کذب کل گزاره نقش دارد که به آن گزاره مولکولیِ «تابع ارزشی» می‌گویند یا چنین نقشی ندارد که از آن به گزاره مولکولیِ «غیرتابع ارزشی» یاد می‌کنند. آنان مولکولیِ تابع ارزشی که در استدلال‌ها کاربرد دارد را بر اساس نوع رابطه‌ای که میان امور بیان می‌کند، به سه قسم «شرطی، فصلی و عطفی» تقسیم می‌کنند. «شرطی» بیانگر رابطه اتباع تام، «فصلی» بیانگر رابطه عناد تام یا همان فصلی حقیقی و «عطفی» بیانگر رابطه معیت است.

رواقیان در گزاره‌های شرطی قائل به شرطی مکرر هستند یعنی یک چیزی می‌تواند علامت خودش باشد که شبیه ثبوت شیء لنفسه در گزاره‌های حملی در منطق ارسطویی و اسلامی است و برای آن به «اگر روز باشد روز است» و مانند آن مثال می‌زنند. رواقیان در گزاره شرطی از تعبیر مقدم و تالی استفاده می‌کنند، آن چیزی که علامت بوده و اول می‌آید را «مقدم» و آنچیزی که صاحب علامت است «تالی» خوانده می‌شود. آنان در گزاره فصلی، اصطلاح مقدم و تالی را به کار نبرده و از تعبیر «شق یا جزء» استفاده می‌کنند.

رواقیان آکسیوما را به دو قسم «موجبه و سالبه» تقسیم می‌کنند. «قضیه موجبه» آن است که هیچ ادات سلبی در آن نباشد و «قضیه سالبه» آن است که دارای ادات سلبی باشد به گونه‌ای که مسلط بر کل گزاره شود یعنی نسبت گزاره را نفی کند. اما اگر ادات سلب در گزاره‌ها، جزء موضوع یا محمول باشد؛ مثل «او نامهربان است»، آن را «معدوله» می‌گویند. و اگر جزء موضوع و محمول نباشد و در عین حال مسلط بر کل قضیه نباشد و اصل نسبت را نفی نکند بلکه مسلط بر محمول باشد و فقط آن را نفی کند مثل «او راه نمی‌رود»، به آن گزاره «نفیی یا انتفایی» می‌گویند.

رواقیان از موجهات نیز سخن گفته‌اند و قائل به وجود چهار نوع قضیه‌اند: قضیه ضروری، ناضروری، ممکن و ممتنع. آنها جهت را کیفیت نسبت در ناحیه «عقد الحمل» یا «عقد الوضع» قرار نمی‌دهند بلکه جهات را بیانگرکیفیت صدق گزاره قرار داده‌اند و معتقدند  «گزاره ضروری» آن است که صادق است و کاذب نخواهد بود و «گزاره ناضروری» آن است که یا کاذب است یا کاذب خواهد بود و «گزاره ممکن» آن است که یا صادق است یا صادق خواهد بود و «گزاره ممتنع» آن است که کاذب است و صادق نخواهد بود.

استدلال

در آخرین بحث از لکتون‌های کامل وارد بحث استدلال می‌شوند و آن را به معتبر و نامعتبر تقسیم می‌کنند.

استدلال معتبر:

استدلال معتبر دارای بحث‌های مختلفی است مانند:

  1. اجزاء استدلال

استدلال معتبر دارای دو جزء است: جزء اول «مقدمه اصلی» که حتماً یک آکسیومای مولکولی تابع ارزشی است که یا شرطی و یا فصلی و یا عطفی می‌باشد. و جزء دوم، مقدمه افزوده بر فرض است و از این دو جزء، به نتیجه نهایی می‌رسند.

  1. اقسام استدلال

رواقیان در دومین بحث از استدلال معتبر به اقسام آن پرداخته و قائلند که استدلال یا برهان‌ناپذیر (بدیهی یا بسیط) است و یا برهان‌پذیر (نظری یا مرکب) بوده که نیاز به اثبات و تبدیل به بسیط دارد.

علت این نظریه این است که مقدمه اصلی که خود یک مقدمه مولکولی و مرکّب است، ممکن است بسیط و یا مرکّب باشد (نظیر شرطیه بسیطه و مرکبه در منطق اسلامی). اگر مقدمه بسیطی بود به این معنا که اجزاء آن دو گزاره، بسیط بودند در این صورت آن استدلال، روشن و بدیهی و برهان‌ناپذیر است، ولی اگر مقدمه اصلی، مرکّب باشد و مقدم و تالی‌ آن، خود گزاره‌های مرکبی باشند و یا آنکه دارای اجزاء زیادی باشد، استدلال غیربدیهی و برهان‌پذیر است و باید به حالت بسیط برگردد.

رواقیان برای استدلال «برهان‌ناپذیر یا بسیط» پنج ضرب ذکر می‌کنند. که اینها به ضروب بنیادی منطق رواقی معروفند.

ضرب اول: اگر یکم آن گاه دوم؛ ولی یکم بنابراین دوم.

یعنی وجود علامت و مقدم منتج وجود صاحب علامت و تالی است. رواقیان هرگز سخن از وضع تالی بیان نکرده و از نظر آنان، تنها «علامت یا مقدم» است که وضع می‌شود.

ضرب دوم: اگر یکم آن گاه دوم، ولی نه دوم بنابراین نه یکم.

با رفع تالی و صاحب علامت، خود علامت یعنی مقدم رفع می‌شود و این امری بدیهی است.

ضرب سوم: نه هم یکم و هم دوم، ولی یکم بنابراین نه دوم

این ضرب از عطفی مسلوب ساخته شده که در منطق رواقی برای بیان عنادهای ناقص به کار گرفته می‌شود اما در منطق اسلامی که عناد تام و ناقص و عنادهای بالعرض و به اصطلاح اتفاقی را با ساختار فصلی بیان می‌کنند از این ساختار بی‌نیازند. شاید بتوان گفت که منطق‌دانان مسلمان ورود در این بحث که آیا تلازم میان مقدم و تالی و تعاند میان شقوق انفصال، طبعی است یا وضعی، تام است یا ناقص و مباحث دیگر از این قبیل را خروج از بحث منطقی که بحثی صوری است و ورود در بحثی خارج از منطق یعنی یک بحث مادی می‌دانند.

ضرب چهارم: یا یکم یا دوم، ولی یکم بنابراین  نه دوم

ضرب پنجم: یا یکم یا دوم، ولی نه دوم بنابراین یکم.

رواقیان برای استدلال برهان‌پذیر (مبرهن یا مرکب) مثال‌های مختلفی می‌آورند که تا ۱۲ ضرب شمرده‌اند برای نمونه:

  1. یا یکم یا دوم یا سوم ولی نه یکم و نه دوم پس سوم

این ضرب به لحاظ صورت، شباهت زیادی به برهان «سبر و تقسیم» در منطق اسلامی دارد.

  1. یا یکم یا نه یکم، یکم پس نه نه یکم.
  2. اگر یکم و دوم آنگاه سوم ولی نه سوم در حالی که یکم پس نه دوم
  3. قواعد استنتاجی

از بحث‌های دیگر در باب استدلال‌های معتبر، قواعدی است که در مقام استنتاج باید مورد توجه قرار بگیرد.

قاعده اول: اگر بتوان از طریق دو گزاره به گزاره سومی رسید، با نقیض یا ضد آن گزاره سوم به همراه یکی از این دو مقدمه می‌توان به نقیض یا ضد دیگری هم رسید. این قاعده شبیه عکس القیاس در منطق اسلامی است.

قاعده دوم: نتیجه به صورت بالقوه نه بالفعل در مقدمات موجود است و مقدمات به صورت بالقوه مشتمل بر نتیجه‌اند نه به صورت بالفعل.

  1. ملاک صحت و اعتبار استدلال

ملاک اعتبارسنجی استدلال یعنی چگونگی شناخت استدلال معتبر از نامعتبر.

رواقیان برای سنجش صحت و اعتبار استدلال از «اصل شرطی‌سازی» استفاده می‌کنند. به این نحو که اگر بتوان با استفاده از دو مقدمه و نتیجه استدلال، یک گزاره شرطی صادقی ساخت، در این صورت استدلال ما صادق و معتبر است و الا کاذب و نامعتبر خواهد بود.

استدلال‌های نامعتبر یا مغالطات

یکی از ویژگی‌هایی که برای رواقیان شمرده شده این است که علاقه به شناسایی مغالطات و پارادوکس‌ها داشته و از اقسام متعددی از آنها بحث کرده‌اند از جمله مغالطه حشوآمیز، قالب نامعتبر، پارادوکس دروغگو، پارادوکس شاخدار، پارادوکس گاری، پارادوکس آدم‌های مستور، پارادوکس آدم‌های درون‌گرا و پارادوکس هیچ‌کس.

سخن آخر

در مقام مقایسه منطق ارسطویی، رواقی و اسلامی، باید تمامی بحث‌های آنها با یکدیگر بررسی شود تا تمایزهای مبانی هر کدام مشخص گردد. به صورت کلی باید بگوییم که منطق اسلامی با منطق رواقی و منطق ارسطویی تفاوت‌های زیادی دارند به طوری که نمی‌توان گفت منطق اسلامی، تلفیقی از منطق ارسطویی و منطق رواقی است. البته مبنای ارسطو که «وجود کلی در خارج» است مقتضی این است که فقط از حملیات بحث کند و مبنای رواقیان که «منکر وجود کلی در خارجند»، مقتضی این است که فقط از اتمی و مولکولی بحث کرده و حملی با موضوع کلّی را نپذیرند. ولی مبنای منطق‌دانان مسلمان که وجود کلّی در خارج و وجود نسبت و وجود ربطی را می‌پذیرند اقتضاء می‌کند که از هم از حملیات و هم از شرطیات بحث کنند و در این صورت منطق اسلامی تلفیقی از حمل و شرط بوده اما نه تلفیقی از حمل ارسطویی و ترکیب رواقی. در منطق اسلامی که قائل به وجود کلی در خارج بوده و گزاره حملی ارسطویی را می‌پذیرند، علاوه بر اینکه «وجود مستقل» یعنی وجود جواهر و اعراض مورد پذیرش بوده و رابطه آنها با حملیات بیان شده، «وجودهای رابط یعنی نسبت‌ها» هم به عنوان وجود حقیقی پذیرفته شده و رابطه بین آنها باید بیان شود و چون رابطه بین وجودهای ربطی یا همان نسبت‌ها، مصاحبت یا مفارقت یا تلازم و تعاند است و این‌گونه روابط با ساختار حملی بیان نمی‌شود مگر با استفاده از ماده مصاحبت و مفارقت یا ماده تلازم و تعاند که باعث خروج از صورت و ساختار گزاره می‌شود، از این‌رو به ساختار شرطیه روی آورده‌اند و آن را ساختاری متمایز از ساختار حمل قرار داده‌اند. در منطق اسلامی در عین بحث از حملیات محصوره که دارای موضوع کلّی هستند، از گزاره شرطی هم بحث می‌شود، و این نشان ‌می‌دهد که شرطیه مسلمانان با مولکولی رواقیان متفاوت است چنانکه حملی مسلمانان با اتمی رواقیان تفاوت فراوان دارد.

به طور کلی باید گفت که مبانی منطق اسلامی با مبانی منطق ارسطویی و رواقی کاملا متفاوت است؛ چون مسلمانان حمل و شرط را با هم می‌پذیرند و بر اساس همه روابط حملی و شرطی استدلال می‌کنند نه فقط بنابر رابطه حمل و نه فقط بنابر رابطه ترکیبی. و در واقع نه اتمی رواقیان، حملی مسلمانان، نه مولکولی آنها، شرطیه ایشان، نه فصلی آنان دقیقا همان منفصله مسلمانان، نه شرطی آنها دقیقا همان متصله مسلمانان و نه حتی ضروب منتج آنها همان ضروب اسنتناجی مسلمانان در قیاس‌های استثنایی است. پس هم بر اساس مبانی و هم بر اساس ریز مسائل، تفاوت زیادی بین منطق اسلامی با منطق  رواقی و منطق ارسطویی وجود دارد و می‌شود منطق اسلامی را یک منطق مستقلی دانست.