مقدمه
بسمه تعالی
مجمععالی حکمتاسلامی در اسفند سال ۱۳۸۴ تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامتبرکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتید و فضلای علومعقلی حوزه علمیه قم با رهبر معظم انقلاباسلامی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهایمدظلهالعالی در زمستان سال ۱۳۸۲ توسط گروهی از اساتید و نخبگان حکمتاسلامی پس از طی فرآیند ذیل تأسیس گردید:
- تشکیل جلسات هماندیشی در راستای تحقق منوّیات مقام معظم رهبری؛
- برگزاری جلسات کارشناسی در راستای بررسی طرحها و چگونگی اجرایی نمودن آن؛
- دیدار با حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت برکاتهم و بهره گرفتن از رهنمودهای این بزرگواران و تقاضای قرار گرفتن مجمععالی تحت اشراف و نظارت عالی اساتید معظم؛
- تهیه پیشنویس اساسنامه و ارزیابی آن از سوی کارشناسان مختلف.
- تدوین نهایی اساسنامه و تأیید آن از سوی ناظران معظم؛
- تعیین هیئت مؤسس مجمععالی از سوی ناظران معظّم عالی براساس ماده ۲۶ اساسنامه؛
- دیدار هیئت مؤسس با برخی از مراجع معظم تقلید و بهرهگرفتن از رهنمودهای ارزشمند این بزرگواران؛
- پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتید و فضلای علوم عقلی اسلامی با توجه به شرایط اساسنامه (ماده ۱۶ فصل سوّم)؛
- برگزاری اولین مجمع عمومی و انتخاب اولین هیئت مدیره مجمععالی حکمتاسلامی؛
- شروع فعالیتهای رسمی از اسفند سال ۱۳۸۴.
برنامهها
- راهاندازی گروههای علمی ذیل با حضور اعضای پیوسته مجمععالی؛
- معرفت شناسی
- فلسفههای مضاف که از خرداد ۱۳۹۰ به چند گروه تقسیم شده است؛
– فلسفه
– کلام
– عرفان
– فلسفهعلومانسانی
– فلسفهاخلاق
– فلسفه دین
– فلسفهحقوق
– فلسفه سیاسی (در شرف راهاندازی)
- برگزاری نشستهای علمی در قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگرد؛
- برگزاری کلاسهای آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
- برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علومعقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمتاسلامی؛
- راهاندازی اولین کتابخانه تخصصی علومعقلیاسلامی؛
- راهاندازی واحد مشاوره علمی؛
- انتشار خبرنامه حکمتاسلامی؛
- تصدی بخش فلسفهاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
- اجرای طرح جایگاهشناسی حکمتاسلامی؛
- برگزاری کارگاههای آموزشی و پژوهشی؛
- انتشار کتاب؛
- انجام پروژههای تحقیقاتی؛
- تولید محصولات صوتی و تصویری؛
- راه اندازی پایگاه اطلاعرسانی؛
- همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامههای آموزشی و پژوهشی.
از اولین برنامههایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمععالی حکمتاسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشستهای علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بود. نشستهای علمی که در دو قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسیهای آزاداندیشی، فضای نظریهپردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصه علومعقلیاسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشستها میتوان ذکر کرد.
مجمععالی حکمتاسلامی بر آن است که با برگزاری نشستهای علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیتها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاهها، نقد شبهات و پاسخ علمی آنها بپردازد. نشستهای علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آنها از سوی مجمع عالی حکمتاسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفهاسلامی قرار گرفته است.
امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولیعصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامههایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهلبیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.
مجمععالی حکمتاسلامی از همه اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بزرگوار که دارای اندیشههای نو در موضوعات مرتبط با علومعقلیاسلامی میباشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل میآورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعه اسلامی افزوده شود، انشاءالله.
آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]تطوّر تاریخی معجزهنگاری در امامیه[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسهای کاملاً علمی برگزار گردیده است.
در خاتمه لازم میدانیم که از همه کسانی که در آمادهسازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.
مجمععالی حکمتاسلامی
تبیین مسئله
آقای عباسی: بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و الصلاهُ و السلام علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد% و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیهالله فیالارضین اروحناه فداه.
در آغاز، رحلت مرجع عظیمالشأن و عارف والامقام حضرت آیتالله العظمی بهجت) را که مقارن با ایام فاطمیه است به همه ارادتمندان معارف اهلبیت تسلیت عرض میکنم. این جلسه دومین نشست علمی بررسی تطوّر تاریخی معجزهنگاری در شیعه است. در جلسه قبل درباره لفظ معجزه و کاربردهای آن توضیح داده شد که معجزه کاربردهای متفاوتی دارد. آنچه که در اصطلاح رایج کلام، معجزه نامیده میشود امر خارقالعادهای است که انبیاء از موضع تحدّی و برای اثبات نبوتشان انجام میدادند. در استعمالات دیگر نیز اگر اولیاء این امر خارقالعاده را انجام بدهند تَوسّعاً معجزه میگویند اگرچه به اصطلاح خاص، کرامت میگویند. در اینجا با توسعه در همان معنا، معجزه را به مفهومی که کرامت را هم شامل میشود در نظر گرفتیم. در جلسه قبل گفته شد که آیا معجزه در کلام ما قبول میشود؟ آیا در قرآن کریم درباره معجزه مطالبی گفته شده است؟ و آیا در مورد انبیاء چنین امری مطرح شده و بهصورت خاص آیا به پیامبر گرامی اسلام در قرآن معجزاتی نسبت داده شده است؟ و اینکه در روایات، کتب حدیثی و کتب تاریخی چقدر به بحث معجزه پرداخته شده است؟
تمرکز بحث بر این بود که از قرن سوم، کتابهایی بهصورت خاص درباره معجزات و بهویژه معجزات ائمه شیعه – چون موضوع معجزهنگاری در شیعه است – نوشته شده که تا قرنهای اخیر ادامه داشته است. نظریهپرداز محترم اشاره فرمودند که معجزه را به معنای کلامیاش، معجزه در قرآن که ذکر شده و نسبت به پیامبر اسلام هم در قرآن معجزاتی مطرح شده، در نقلهای قطعی تاریخی هم نسبت به ائمه هدی، اگر مواردی باشد که بهطور قطعی و متواتر قابل اثبات باشد معجزه را قبول دارند. اشکال ایشان این است که بهتدریج در کتابهای معجزهنگاری، تکثر رخ داده که به نظر ایشان آفاتی را داشته است؛ از جمله اینکه موجب شده سرشت عقلانی شیعه زیر سؤال برود و تصور شود که شیعه هر مطلبی را هرچند غیرمعقول میپذیرد و به همین دلیل، موجب اتهام دیگران به شیعه و ترویج خرافه در جامعه شود. ایشان گفتند که باید برای این مسئله چارهجویی کرد و از طرف دیگر گفتند که موجب تصور ماورایی از ائمه میشود و اینگونه معجزات، ائمه را از الگو بودن خارج میکند. این کتابها را باید نقد و قسط و ثمین روایات را از هم جدا کرد. باید دیدگاه خودمان را نسبت به معجزات فراوانی که در کتابها به ویژه کتابهای متأخر ذکر شده مشخص و از ساحت عقلانی شیعه، دفاع کنیم. ناقدین جلسه گذشته دیدگاههایی داشتند که خلاصه آن این است که اصل معجزه انبیای الهی در کلام پذیرفته شده است، اختصاصی هم به شیعه ندارد، در فرق اسلامی، اهلسنت و ادیان دیگر نیز برای انبیاء قائل به معجزه هستند. قرآن کریم هم که متن مقدس و اصلی و بدون شبهه اسلام هست معجزه را درباره انبیای الهی و پیامبر اسلام تأیید میکند. روایات متعددی نیز که برخی تواتر مفهومی و برخی تواتر سندی دارند میتوانند بعضی از معجزات و کرامات را برای ائمه هدی اثبات کنند؛ آنچه که محل اختلاف هست روایاتی است که نمیتوان به لحاظ سندی و مضمونی، نسبت به آنها با قاطعیت ابراز صدور کرد. سخن ناقدین این بود که در چنین مواردی انکار هم نمیتوان کرد؛ چون در کتابهای تاریخی و حدیثی سه نوع روایت داریم. روایاتی که اطمینان و یا قطع به صدورشان پیدا میکنیم که حجیت دارند؛ روایاتی که قطع و اطمینان به کذبشان پیدا میکنیم که حجیت ندارند و میتوانیم انکارشان کنیم؛ بخش عمدهای از روایات را نیز نمیتوانیم انکار و یا اثبات کنیم. بخش عمدهای از آنچه که در کتابهای معجزهنگاری ذکر شده از این سنخ است و لذا اجازه نداریم که آنها را رد کنیم. نقدی که داشتند این بود که اگر با این نگاه به این کتابها نظر کنیم اتفاق خاصی نیفتاده و این کتابها هم مثل سایر کتابهای تخصصی است که بهتدریج در طول تاریخ نوشته شده و تکامل یافته است؛ مثلاً در یک کتاب فقهی در گذشته روایات فقهی نوشته شده و بهتدریج روایات فقهی در کتابهای دیگری هم جمعآوری شده و موسوعههای بعدی خیلی جامعتر نوشته شده است؛ وسائلالشیعه قرن دوازدهم را در کنار من لایحضره الفقیه قرن چهارم بگذارید ممکن است خیلی تکثیر نشان داده شود؛ تکثر این کتابها نیز از این سنخ است.
در جلسه گذشته درباره مقدمات کلامی بحث توافق شد؛ ولی بعضی از دوستان گفتند که مقدمات به تفصیل بیان نشده و لازم است که مقدمات کلامی را مرور کنیم استدلالشان هم این بود که در چند کلمه گفتیم که معجزه را قبول داریم. معجزه در قرآن، معجزات پیامبر گرامی اسلام و ائمه را قبول داریم. بعد در ذکر مصادیق، مجموعهای از آنچه را که در کتابهای معجزهنگاری تصور میشد مسائل قابل قبولی نیستند بیان شد و چنین تداعی شد که گویا اصل معجزه، امر موهونی است؛ لذا باید این بخش مقدماتی را کاملاً منقح کنیم. سؤال اولی که داریم این است که آیا اصل امکان و صدور معجزه فارق از اینکه به پیامبر گرامی اسلام و یا سایر انبیاء نسبت داده شده باشد مورد قبول هست؟ و آیا معجزه و کرامت از نظر عقلی و علمی اشکالی ندارد؟ چه کسانی میتوانند معجزه و کرامت داشته باشند آیا افراد خاصی هستند و یا توسعهای دراینباره وجود دارد؟ از دکتر صفری، نظریهپرداز و آقای طباطبایی، ناقد بحث دعوت میکنم که از محضرشان استفاده کنیم.
درک نشدن وجوب معجزه با عقل
آقای صفری: اعوذ بالله سمیعٌ علیم من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلاه و سلام علی سیدنا مولانا محمدٍ و آله اجمعین.
بحث اول این است که وقتی انبیاء ادعا کردند که از طرف خدا هستیم باید دلیل قانعکنندهای برای اثبات این ادعا بیاورند؛ چون این ادعا در بین مردم عجیب است که کسی ارتباط مستقیم با خدا داشته باشد. آیا عقل واجب میداند که باید معجزه بیاورد؟ نه چنین نیست، عقل حکم میکند که دلیل بر صدق ادعا بیاور؛ این دلیل ممکن است معجزه، اخبار پیامبر پیشین، نوع تعالیم این پیامبر و یا پیشینه این پیامبر باشد؛ مثلاً پیشینه پیامبر ما بهگونهای بوده که احتمال کذب و یا داشتن مشکل روانی نیست. بنابراین، عقل وجوب حجت را درک میکند؛ ولی وجوب معجزه را درک نمیکند. با بیان فقهی گفته میشود که معجزه واجب تخییری است.
در نقل هم همینطور است. قرآن هم که مهمترین منبع اثبات معجزات است همین مطلب را تأیید میکند. وقتی پیامبران به سوی امتشان مبعوث میشوند و با آنها بحث میکنند ابتدا معجزه ارائه نمیدهند؛ حتی قرآن خبری از معجزه بعضی از پیامبران نمیدهد مثل حضرت نوح که ۹۵۰ سال به تبلیغ مشغول بود خبری از معجزهاش نداریم، حضرت ابراهیم نیز با استدلال پیش میرود و عرض خواهیم کرد که آیا نجات او از آتش معجزه هست. پیامبر اسلام نیز با استدلال پیش میرود در تاریخ داریم که ۵۰ نفر به ایشان ایمان آوردند، هنوز حرف از تحدی به قرنآن آتننتسنمنمیآن نیست. در این ۵۰ نفر امام علی%، حضرت خدیجه، ابوبکر، عثمان، طلحه، زبیر، سعدبن ابیوقاص، ابوذر و عبداللهبنمسعود هست، هیچکدام از اینها با معجزه مسلمان نشدند و بنابراین لازم نیست که پیامبر حتماً معجزه بیاورد.
تفاوت خرقعادت و معجزه
بحث دوم، لغوی است. خرقعادت با معجزه تفاوت دارد و اعم از معجزه است. معجزه را نبی برای اثبات نبوتش و در مقام تحدی میآورد؛ اما در خرقعادت، قوانین طبیعت با علل دیگری که برای ما ناشناخته هست خرق میشود؛ البته این خرقعادت به معنای رد علت و معلول نیست؛ بلکه علت و معلول دیگری دارد که برای ما ناشناخته است. خرقعادتی که غیر معجزه است و خرقعادت معجزهای، هر دو در قرآن گزارش شده است. بسیاری از مطالبی که درباره حضرت سلیمان گفته شده خرقعادت است؛ ولی در مقام تحدی هم نیست. إسرای پیامبر هم، خرقعادت است؛ ولی در مقام تحدی نیست؛ «لنریک من آیاتنا»[۱]. مائدهای که بر حضرت مریم نازل میشود نیز خرقعادت است؛ ولی معجزه نیست و در اینجا مسائلی داریم که از آنها به علل معنوی تعبیر میکنند مثل امدادهای غیبی یا برخی از علل معنوی که در قرآن هم به آن اشاره شده است. هر دو نوع خرقعادت قضیهٌ فی الواقعه است؛ یعنی امور جزئی هست؛ اما علل معنوی، علل کلی هست که اگر علت ایجاد شود معلول هم ایجاد میشود این علت هم برای ما شناخته شده و معنوی است؛ اما علت معجزه کاملاً برای ما شناخته نشده مثل اینکه «من یتقّ الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب»[۲]، «ادعونی استجب لکم»[۳] و اینکه صدقه باعث طول عمر میشود، اینها علل معنوی است. امدادهای غیبی قرآن نیز میفرماید که اگر صبر کنید میتوانید بر دشمن غلبه کنید، ۲۰ تای شما بر ۲۰۰ تا اگر صبرتان کمتر باشد این نسبت کمتر است. این هم از علل معنوی هست که جزء معجزات و خرقعادات حساب نمیشود. همچنین اطلاع بر غیب و مسائل علم غیبی که اینها هم قانون خودش را دارد و شناخته شده هست و جزء معجزه حساب نمیشود. ما همه اینها را قبول داریم همانطورکه معجزات را هم قبول داریم. اعتقاد بنده این است که کسی که به قرآن اعتقاد دارد و مسلمان است امکان انکار معجزات را ندارد.
آقای عباسی: بگذارید بحث قرآن را بعد بررسی کنیم.
آقای صفری: بحث اصلی و سند اصلی ما قرآن است. پس امکان انکار معجزات از دیدگاه یک مسلمان وجود ندارد.
آقای عباسی: معجزه با مفهوم عامش از چه کسی صادر میشود؟
آقای صفری: خرقعادت با معجزه فرق میکند، معجزه مخصوص انبیا است؛ ولی معجزه عام را ممکن است غیر انبیاء هم داشته باشند؛ مثل حضرت مریم و عاصفبنبرخیا.
آقای عباسی: آقای طباطبایی در محضر شما هستیم.
قلمرو معجزهنگاری
آقای طباطبایی: بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا محمد۶ و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیهالله فیالارضین.
نظریهپرداز محترم گفتند که اصل امکان معجزه و صدور معجزه را تمامی عالمان شیعه و اکثریت عالمان سنی پذیرفتهاند. بنابراین، در این موضع چندان اختلافی نیست اگرچه ممکن است در ریز موضوعات با دکتر صفری اختلاف داشته باشیم. بحث ما در اینجا معجزه به معنای خاص که پیامبران برای تحدی، امر خارقالعادهای را انجام میدادند نیست؛ بلکه فراتر از آن است. درواقع هرگونه عمل یا گفتار خلاف عادت که دیگران قادر به انجام آن نیستند در این موضع میتواند مورد استشهاد قرار بگیرد. بنابراین، از منظر من بحث معجزهنگاری فراتر و گستردهتر از موضعی است که ایشان بیان کردند حتی پیشگویی از حوادث آینده یعنی نکتهای که در سخنان معصومین% زیاد وجود دارد، کتابهای معجزهنگاری نیز به این قسمت توجه فراوان کردهاند. تصرف در عالم تکوین گاه برای اینکه در مقام تحدی بخواهند با دیگران احتجاج کنند، گاه بدون مقام تحدی، گاه برای اینکه اطمینان قلبیشان افزون شود مثل جریان حضرت ابراهیم% و گاه برای اینکه امر را برای معتقدانشان تسهیل کنند. در همه این موارد میتوانیم بگوییم که اینگونه افعال، از معجزه و کرامت تلقی میشوند که در قرآن مورد توجه قرار گرفتند. از این منظر قدری اختلاف نظر با آقای صفری داریم ولی به اصل بحث ضربهای نمیزند.
آقای عباسی: استنباط بنده هم این شد که تفاوت چندانی نیست. بحث مقداری لفظی شد چون دکتر صفری هم قبول کردند که کتابهایی با عنوان معجزهنگاری داریم که مربوط به ائمه است و معجزه به مفهوم خاص که در مقام اثبات ادعای نبوت مطرح میشود را در اینجا بحث نمیکنیم چون به انبیاء مربوط است و بهطور تخصصی آنچه که از کرامات ائمه گفته میشود معجزه به آن مفهوم نیست. معجزهای هم که ما بحث میکنیم شامل کرامات هم میشود. نکتهای که افزون بر این مطلب در فرمایش آقای طباطبایی بود که شاید آقای صفری دربارهاش نظری داشته باشند این بود که مطالبی مانند پیشگوییها و اطلاع بر غیب را هم ایشان جزء معجزات و کرامات دانستند.
آقای صفری: ما معتقد هستیم که ائمه مقام پیشگویی و علم غیب را دارند و این مقام هم فوق تصور ما است؛ اما اینها نوعی خرقعادت و تغییر در قوانین ناموسی طبیعت نیست. قرآن هم این مطلب را در «الّا مَنِ ارتضی»[۴] که مطرح میکند بهعنوان خرق عادت مطرح نمیکند. نکته دیگر اینکه اگر بخواهیم پیشگویی را معجزه بدانیم درباره غیر انبیاء، ائمه و افراد خوب هم ممکن است این پیشگویی را داشته باشیم کما اینکه در سوره جن، جنیان اطلاعاتی از آینده دارند که با بعثت پیامبر منع شدند یا از کاهنان پیشگوییهای زیادی داریم. بنابراین، بهتر است که پیشگویی را جزء معجزات حساب نکنیم که ممکن است کسانی با این ادعا بخواهند مطالبی را اثبات کنند.
آقای عباسی: با صحبتی که آقای صفری فرمودند در کتابهایی که بعداً بحث میکنیم نباید به معجزات از این سنخ اعتراضی داشته باشیم.
آقای صفری: گفتم که اصل این مقام را قبول داریم؛ اما درباره گزارشها باید در بخش گزارششناسی بررسی شود که چگونه نقل شدهاند. اگر اصل امکان چیزی را بپذیرم دلیل بر این نمیشود که هر کتابی هر چیزی گفت مورد قبول باشد. این باید با روش تاریخی خودش نقد شود.
آقای عباسی: این به صورت عقلی مردود نیست مگر اینکه بخواهیم اثبات کنیم و رد هم نمیتوانیم بکنیم؛ یعنی باید علمش را به خدا واگذار کرد یک حادثه است و لذا موهوم و خرافه هم نیست.
سؤال دوم این است که همانطورکه عرض کردیم اصل صدور معجزه و امکان معجزه را پذیرفتیم باید سراغ متن اصلی دین، قرآن کریم برویم که تردیدی برای کسی در اصل صدورش نیست. روایات ممکن است از جهت صدور قابل بحث باشد. آیا معجزات و خوارقعادات در قرآن و روایات با همان مفهومی است که آقای صفری قبول دارند؟ آقای طباطبایی نیز خواهند گفت که آیا معجزات و خوارقعاداتی گزارش شده و برای چه کسانی گزارش شده است؟
مفهوم معجزه در قرآن
آقای صفری: همانطورکه اشاره کردم در قرآن به معجزاتی اشاره شده است. برخی که خودشان را مسلمان میدانند و مفسر هستند و بهخصوص در مصریها و بعد هم در ایرانیها با پیشفرضهایی که داشتند به انکار معجزات در قرآن پرداختند و توجیهاتی برای معجزات قرآن آوردند که آنها را به سمت طبیعی پیش ببرد و خرقناموس طبیعت نشود مثلاً در رابطه با طیراً ابابیل گفتند که نام پرنده نیست و جمع آبله است. درباره عبور حضرت موسی از دریا نیز گفتند که پل زد. درباره «اضرب بعصاک الحجر»[۵] گفتند که حضرت موسی با قوانین مکانیکی آشنا بود و کاری میکرد که اگر عصا را هم به سنگ میزد از آن آب بیرون میآمد. درباره حضرت عیسی میگفتند که شفای بیماران بهصورت خصوصی بود و میگفت به کسی نگویید و مرده زنده کردن یعنی حیات معنوی به آنها میداد. درباره لوط میگفتند که آتشفشان قوم را هلاک کرد. اینها قابل پذیرش نیست و با منطق قرآن و مقامی که قرآن در آن وارد شده است و لغت و اصطلاح لفظ ظاهری سازگار نیست. امکان سمبلیک بودن آنها هم نیست. ما به ظاهر الفاظ متعبد هستیم و نوع بیان و مقام بیان هم به گونهای هست که خداوند در صدد بیان اعجاز است. اینها تقریباً نوعی تفسیر به رأی هست که در میان مصریها، نویسندگان عرب مثل طنطاوی، رشید رضا نراقی و برخی ایرانیان مثل خزاعلی نفوذ پیدا کرد. بنابراین، معجزات قرآن را توجیهات مادی نمیکنیم و قائل به خود معجزه هستیم و آنها را میپذیریم.
قرآن از معجزه و نیز ناموس طبیعت به آیه تعبیر کرده است. این نشاندهنده این است که خداوندی که آن آیات عظیم، خورشید، ماه و شب و روز را خلق کرده، قادر بر خلق اینها نیز هست و لزومی ندارد که به قدرت خداوند استثناء بزنیم و در موارد خرقعادت نیز قدرت خداوند را هم نپذیریم. نکته جالب این است که همچنان که نسبت به این آیات تعبیر به آیات کرده، آیات طبیعی، آیات غیرطبیعی، در مقام پیامبر از قرآن کریم تعبیر آیات کرده، از فقرههای قرآن تعبیر آیه کرده است که در اینجا نیاز به آیات تکوینی نیست با همین آیاتی که از قرآن هست ما میتوانیم منظور خودمان را تأمین کنیم.
ما معجزات پیامبران در قرآن را به پیامبران پیشین و پیامبر خودمان تقسیم میکنیم پیامبر خودمان را بعد بحث خواهیم کرد. درباره پیامبران پیشین نیز فقط چند نکته میخواهم عرض کنم که فضای قرآن برای ما روشن شود؛ گاهی به قرآن مراجعه میکنیم و میگوییم که حضرت موسی ۹ معجزه، حضرت عیسی ۵ معجزه و پیامبران دیگر هم چند معجزه داشتند؛ ولی گاهی من فضای کل قرآن را در نظر میگیرم که نسبت کمّی و کیفی معجزات پیامبران در قرآن نسبت به کل زندگیشان چقدر است مثل حضرت موسی که بیشترین معجزه را دارد. داستانشان که در قرآن آمده بیشتر اعجازی و یا غیر اعجازی است و همینطور پیامبران با معجزه را با پیامبران بدون معجزه در نظر بگیرید بعد محتوای معجزه را با محتوای دعوت آنها در نظر بگیرید. یک نکته جالب اینکه هر وقت معجزهای آورده میشد کم موردی داریم که بگویند پذیرفتیم؛ مگر در موارد استثنایی مثل ساحران فرعون که آنها چون متخصص بودند فهمیدند که این معجزه، الهی است و مادی نیست. در قرآن در برابر معجزات کمتر هست که ایمان آورده باشند؛ ولی در برابر استدلال، انفعال داشتند. داستان حضرت ابراهیم که عظیمترین معجزه است قرآن میفرماید: «قُلْنا یا نار کونی برداً و سلاماً»[۶] و بعد، بدون گزارش میگذرد؛ ولی وقتی با آن پادشاه درباره خورشید بحث میکند قرآن میفرماید: «فَبُهِتَ الذی کَفَرَ»[۷] یا وقتی در جریان بتشکنی میگوید: «بَلْ فَعَلَهُ کبیرهم»[۸] میگوید: «فَرَجَعَوا الی انفسهم فقالوا انکم انْتُمُ الظالمون»[۹] ما در جایی این تعبیر را نداریم که در مقابل یک استدلال منفعل میشوند: «قالوا انَّکم انْتُم ظالمون * ثم نکسوا علی روسهم»[۱۰] سرهایشان را به زیر انداختند و گفتند که تو میدانی که «ما هولاء ینطقون»[۱۱] در اینجا استدلال تأثیر میگذارد؛ ولی در معجزه میگویند که سحر است.
چند نکته
نکته دیگر، تفکیک بین تحدی و غیرتحدی است. بسیاری از کارهای غیرعادی پیامبران ربطی به تحدی نداشت بنابراین، معجزه خاص حساب نمیشود. نکته مهمی که در بحثهای بعدی از آن استفاده خواهیم کرد این است که آیا خود معجزه و تعداد معجزه با فضلیت نبی تناسب مستقیم دارد؛ یعنی آیا میتوان با قرآن این نکته را گفت که هر پیامبری که معجزاتش بیشتر است فضیلت بیشتری دارد. این را میخواهم بگویم که فضای معجزهسازی برای پیامبر و امامان ما این بوده که فکر میکردند معجزه با فضیلت تناسب مستقیم دارد و اگر پیامبری معجزه نداشته باشد پس فضیلت ندارد؛ اما فضای قرآن این را نشان نمیدهد. عاصفبنبرخیا کار غیرعادی میکند؛ ولی مقامش از حضرت سلیمان برتر نیست. کارهای غیر عادی در داستان حضرت سلیمان بیشتر از همه انبیاء است؛ ولی مقامش در سطح انبیاء اولوالعزم نیست.
نکته دیگر اینکه، پیامبران در مقابل درخواست معجزه، به راحتی تسلیم نمیشدند و اگر خداوند به آنها اجازه میداد به عنوان آخرین تیر در برخی از موارد از این معجزه استفاده میکردند. نکته بعدی اینکه نوع گزارشهایی که ما از معجزات داریم این است که مردم اینها را با سحر مخلوط میکردند و قدرت تشخیص نداشتند و کارآیی معجزه از بین میرفت. نکته دیگر اینکه، اگر تعداد معجزات را در قرآن با آیات تدبر، تعقل، تفکر، علم و فقه مقایسه آماری کنیم این آیات بیشتر است بنابراین فضای قرآن، فضای تدبر، تعقل و غیر اعجازی است. نکته آخر اینکه همه معجزاتی که در قرآن هست امکان وقوعی معجزه را ثابت میکند؛ ولی تعدی از مورد منصوص جایز نیست مگر با دلیل قاطع. اگر بخواهیم روایات را همراهی کنیم باید دلیل قاطع داشته باشید.
آقای عباسی: چند نکته را در فرمایش آقای صفری یادداشت کردم. اینکه فرمودند تعداد آیاتی که در قرآن به معجزه پرداخته در مقایسه با آیات تعقل و تدبر قابل مقایسه نیست و فضای قرآن غیر اعجازی است و فرمودند پیامبران بیمعجزه در مقابل پیامبرانی که معجزه به آنها نسبت داده شده بیشتر است و نسبت معجزه در زندگی پیامبرانی که معجزه داشتند به کل زندگیشان کمتر است. و مقدار معجزات هم با فضیلت پیامبر تناسب ندارد. نکتهای که جالب بود و آقای طباطبایی هم نظرشان را بگویند این بود که این معجزات تأثیر زیادی نداشتند؛ ولی استدلالها خیلی مؤثرتر بودند.
قرآن درصدد بیان تمام معجزات نبوده.
آقای طباطبایی: قرآن درصدد بیان تمام معجزات نبوده و معجزات فراوان پیامبران برحسب نیاز براساس هدف قرآنی مورد توجه قرار گرفته است. ایشان چگونه استنتاج کردند که تعداد معجزات بیان شده در قرآن با تعداد معجزات انجام شده توسط پیامبران ارتباط دارد. بنابراین، قرآن درصدد بیان تمام معجزات نبوده ولی معجزاتی که بیان کرده است گونههای متفاوتی دارد؛ گاه برای تحدی هست، گاه برای تحدی نیست مثل ذبح حیوانات توسط حضرت ابراهیم% که در مقام تحدی نیست و گاه این کرامتها یعنی کارهای خارقالعاده و خلاف عادت را غیر پیامبران انجام میدهند که مسلماً در اینجا مقام تحدی هم نخواهد بود. تأثیر در عالم تکوین نکته مهمی است و بیشترین مشکلشان این است که چگونه میتوان کاری خلاف عادت و خارقالعاده انجام داد که امور عالم تکوین را تغییر دهد. شاید سختترین کاری که الآن تصور میشود و حتی مهمتر از زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی% است جریان تخت حضرت سلیمان باشد. بنابراین تأثیر در عالم تکوین بسیار در معجزات قرآنی وجود دارد. قرآن مواردی زیادی را به عنوان آیه، آیات، سلطان و برهان بیان کرده است. علاوه بر آنهایی که اشاره کردیم مثل زنده کردن پرندگان، عصای حضرت موسی%، سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم%، زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی%، شفای بیماران، باردار شدن حضرت مریم، جریان حضرت سلیمان و درک سخنان حیوانات، صحبت با هدهد یا درک صحبتهای مورچهها، مائده حضرت مریم، مائده حضرت عیسی، گذر کردن از دریا، بلند کردن کوه بالای سر مردم ابابیل و برخی مواردی که اشاره کردم از موارد خیلی مشهود است. اگر تحقیق جامعی درباره تمامی کارهای خلاف عادت یا خارقالعاده در قرآن انجام شود با توجه به آثار و اهداف تربیتی که بر آن هست جمع آوری کنیم نسبت این موارد به کل آیات در قرآن زیاد است و باید مدنظر قرار بگیرد.
ارتباط تعداد معجزات با شخصیت پیامبر
اما اینکه تعداد معجزات نقل شده توسط قرآن آیا با شخصیت پیامبران ارتباطی دارد یا نه آیا این نکته را با ایشان هم عقیده هستیم؟ نه، انجام معجزات یا نقل معجزات تابع شرایط خاصی است، یعنی اهدافی که قرآن از بیان معجزات دارد نیاز جامعه پیامبر آن زمان، زمان پیامبری، طول زمان پیامبری، جایگاه اشخاص و مخالفان در انجام معجزه نقش دارد. نقل این معجزات توسط قرآن برای ما به اهداف تربیتی قرآن بستگی دارد. این نکته را با ایشان موافق هستیم؛ ولی به این معنا نیست که این نکته را میپذیریم بنابراین جایگاه معجزه یا تأثیرش را پایین بیاوریم. نکته مهم در صحبتهای ایشان این است که نتیجهگیری که از آیات فَبُهِتَ الذی کَفَر و انجام معجزات مثل سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم داشتن این بود که به نظر میرسد معجزه، بیتأثیر و زاید است، این تلقی اشتباه است چون اولاً این کار را خداوند تبارک و تعالی توسط پیامبران انجام داده و بعد هم با هدف برای ما ذکر کرده است. با توجه به فعل خدای قادر حکیم نتیجه میگیریم که هم انجام معجزه اهمیت داشته و مطابق با حکمت بوده و هم نقل معجزات برای ما این شرایط را داشته است. پس این سخن نمیتواند حتی مورد پذیرش خود ایشان هم باشد. اما اینکه تمکین پیامبران نسبت به درخواست معجزه چگونه بوده؟ این درست است که گاهی انجام میدادند و گاهی انجام نمیدادند. گاهی برای اتمام حجت و گاهی برای ریشهکن کردن مخالفان بوده است و گونههای متفاوتی داشته است.
آقای عباسی: بخشی از مطالبی را که فرمودید با هم توافق داریم و صدور معجزه صرفاً به منزله اینکه ما تفاضلی میان انبیاء برقرار کنیم نیست نمیتوانیم از تعداد معجزات استفاده کنیم، یا از کیفیت معجزات تفاضلی بین افراد ایجاد کنیم. اما ایشان پذیرفتند که صدور معجزه و نقلش هم هدفی داشته و باید هدف حکیمانهای را تعقیب کند و نمیتواند کار عبثی باشد و خداوند حکیم نه کار عبث میکند و نه کار عبث را نقل میکند. همانطورکه معجزات در عدهای اثر میگذاشتند و در عدهای دیگر تأثیر نمیگذاشتند، استدلالهای عقلی هم همینطور بودند: «اکثر هم لایعقلون»[۱۲] و گروه زیادی به استدلالها گوش نمیکردند.
آقای صفری: آقای طباطبایی فرمودند که موارد غیر تحدی هم داریم و میشود به هم ضمیمه کنید. بیش از ۳۰ مورد میشود، این ۳۰ مورد در مقایسه با آیات تعلیم و تفقه، کنار آیات دیگر بگذارید و ببینید چه درصدی را تشکیل میدهد. نکته دوم اینکه فرمودند تمام معجزات در قرآن نیامده است، قرآن در مقام بیان است و میخواهد لجاجت مردم و عنود بودن مردم را برساند، وقتی میگوید در طول ۹۵۰ سال کسی به حضرت نوح ایمان نیاورد. اگر حضرت نوح در این ۹۵۰ سال معجزهای هم آورده بود باید میگفت. بنابراین ما نمیپذیریم که معجزهای بوده و قرآن نگفته است. روایات نیز معجزاتی برای این بزرگان نقل نمیکند.
نکته دیگر اینکه مواردی که آیه در مقام بیان ناموس طبیعت و تکوین است بیش از مواردی است که به معنای خرق ناموس طبیعت است. به معجمالمفهرس مراجعه کردم موارد آیات زیاد است: «وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْر»[۱۳] قرآن هم یک آیه دارد که خیلی جالب است: «و کاین من آیه فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون»[۱۴]. سماوات و ارض و کل جهان آیه خداوند است؛ اما نکتهای بود که آقای طباطبایی تذکر دادند. اینکه فرمودند بی تأثیری معجزات، کار لغوی بوده که خداوند انجام داده است نعوذبالله ما چنین منظوری نداشتیم. آوردن و نقل معجزه، کار لغوی نیست. مهمترین دلیل برای آوردن، معجزه اتمام حجت بر مردم بوده و مهمترین دلیل برای نقل آنها برای ما این بوده که شبههای که درباره پیامبر هست که چرا معجزه نمیآورد رفع شود. خداوند بر تفکر و تعقل کار میکند و میخواهد بفهماند که حجت بر شما تمام شد: «و ما منعنا أن نرسل بالآیات الا أن کَذَبَ بها الاولون»[۱۵]، موارد زیادی آوردیم که همه را یا تکذیب کردند یا گفتند سحر است دیگر چه فایدهای دارد که برای شما بیاوریم. بنابراین، هم نقلش و هم آوردنش، هدف داشته است.
آقای طباطبایی: نکته مهم در بحث معجزات این است که معجزه با اهداف تربیتی انجام شده و قرآن کتاب بیان معجزه نیست که همه معجزات را بیان کند؛ اما ایشان دوباره اصرار دارند بر سخن پیشین ما که برای اثبات امکان و صدور معجزات به قرآن تمسک میکنیم. معجزات قرآنی در درجه بالا و سخت معجزاتی است که این موارد اگر در غیر از قرآن آمده بود مسلماً آقای صفری نمیپذیرفت یعنی تنها با سلاح قرآن در مقابل ایشان میتوانیم احتجاج کنیم و همین موارد برای ما کفایت میکند. ما نیازی به تعداد معجزات قرآنی نداریم بحث را دوگانه نکنید. درواقع اینکه ما میخواهیم بگوییم معجزات یا امور خارقالعاده امکان دارد صدورش هم هست و سختترین معجزات هم در قرآن ذکر شده است. اینها را ما با هم اتفاق داریم و مشکل نداریم.
معجزات پیامبر اکرم۶
آقای عباسی: نکته بعدی که باید وارد آن شویم بعد از اینکه پذیرفتیم در قرآن معجزاتی نقل شده و به هر تعدادی که هست کم یا زیاد در قرآن ذکر شده است و هدف حکیمانهای هم داشته است. این معجزات هم به انبیاء و هم غیرانبیاء نسبت داده شده است. درباره پیامبر گرامی اسلام در قرآن چه میزانی به معجزه توجه شده و چه سنخی از معجزات در مورد پیامبر اسلام نقل شده است.
آقای طباطبایی: به نظرم لازم نیست این مسائل خیلی بیان شود؛ چون بحث امکان و صدور است.
آقای صفری: در قرآن معجزه صریحی غیر از خود قرآن برای پیامبر گزارش نشده است. معجزهای که بتوانید بدون استفاده از روایات، معجزه بودن آن را ثابت کند. داستان اسراء هم همانطور که عرض کردم معجزه به معنای خاص نیست و برای تقویت روحی پیامبر است. مواردی هم که درباره نزول ملائکه در جنگها و موارد دیگر است، امداد غیبی هستند که تحت قوانینی که خرق عادت ناموس طبیعت نمیکنند قرار میگیرد که اگر بخواهید اینها را بپذیرد مشکلی نداریم. نکته دوم اینکه، پیامبر با دعوت شروع میکند و در همان آغاز هم سخن از معجزه نیست و تعداد زیادی با همین دعوت پیامبر مسلمان میشوند تا بعد تحدی به خود قرآن میکند. نکته بعدی این است که آیات درخواست معجزه از پیامبر از سویی و عدم استجابت از سوی پیامبر از سوی دیگر فراوان است که مهمترین آنها آیات ۹۰-۹۶ سوره اسراء است: «و قالوا لَن نُّؤمِنَ لک حتی تَفْجر لنا من الارضِ ینبوعاً * او تکون لک جَنَّهٌ من نّخیلٍ و عنبٍ فتفجر الانهار خلالها تفجیرا * اَوْ تسْقط السّماءَ کَما زعمت علینا کسفا اوْ تاتی باللهِ والملائکه قبیلاً * او یکون لک بیتٌ من زخرفٍ او ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقیک حتّی تُنَزِّلَ علینا کتباً نقروهُ قُلْ سبحان ربّی هل کنت الّا بشرا رسولا» این جواب است و از این جواب، نفی بدست میآید که من هیچکدام از این کارها را نمیکنم. در سوره فرقان میفرماید: «ما وقالوا مال هذا الرَّسُول یأ کل الطّعامَ و یَمْشی فی الاسْواق لولا أنزلَ الیه ملک فیکون مَعَهُ نذیراً * أو یلقی الیه کَنْزٌ أو تکون له جنَّهٌ یأ کُلُ منها و قال الظالمونَ ان تَتَبِعُونُ الّا رجلاً»[۱۶]، آیه دیگر «إن نشاء نُنَزل علیه من السماءِ آیه فُظَلَت اعناقُهم لها خاضعین»[۱۷] که لسان نفی است. مهمتر از همه، آیات کلی نفی اعجاز است: «و ما مَنَعنا أن نُرسِلَ بالآیات إلّا أن کَذَّبَ بها الاولون»[۱۸]. این آیه حکم کلی معجزه در مورد پیامبر را بیان میکند که چون قبلاً معجزه آوردیم و قبول نکردند برای تو هم معجزه تکوینی نخواهیم آورد و معجزه تو، همین قرآن است که جاوید است.
آقای عباسی: دکتر صفری فرمودند که در قرآن کریم معجزات تصرف در تکوین برای پیامبر گرامی اسلامی ذکر نشده است؛ البته کارهای خارقالعادهای برای پیامبر اتفاق افتاده و چه کاری از این عجیبتر که کسی بگوید من در یک شب به آسمانها رفتم و همه آسمانها را سیر کردم. ایشان میفرماید که این را معجزه حساب نکنیم.
آقای صفری: نکته خاصی برای تحدی نیست.
آقای عباسی: به هر حال تصرف در تکوین غیر از تحدی است و الآن بحث تحدی نمیکنیم. امدادهای غیبی را هم فرمودند که امری است که در جاهای دیگر هم ممکن است اتفاق بیفتد اینکه خداوند آلافی از ملائکه را در بدر یا غزوات دیگر به امداد بفرستد آن را هم حساب نکنیم احتمالاً مثلاً اخباری را که پیامبر از همسرانش هم بیان کردند و خبری را که آنها بین خودشان گذاشته بودند و پیامبر به آنها بیان کرد و از آن خبر داشت اینها را هم حساب نکنیم. اگر این را ندیده بگیریم نسبت به پیامبر در قرآن معجزاتی دیگری نسبت داده نشده است.
آقای صفری: قسمت آخر را که من نگفتم.
آقای عباسی: درباره پیامبر در قرآن گفته شده است که چون ما نسبت به پیشینیان آیات را نازل کردیم و آنها انکار کردند این ما را باز داشته است از اینکه معجزهای به تو بدهیم. آیا این منع، کلی است و به این معنا است که به هیچ وجه، آیه، معجزه و امر خارقالعادهای اتفاق نخواهد افتاد. آیا چنین استنباطی از این هست یا چنانکه در ماجرای عیسی هم داشتیم وقتی آنها تقاضای مائده کردند گفته شد این به صلاح شما نیست چون ممکن است موجب عذاب برای کسی که انکار کند باشد؟
آقای طباطبایی: هدف بیان معجزات قرآنی، تربیت و هدایتگری است. بنابراین بیان معجزات پیامبران پیشین برای مردم دوره پیامبر اکرم این هدف را برآورده میکرده است؛ ولی مردمی که در صحنه و کنار پیامبر حضور دارند و کارهای خارقالعاده را از ایشان دیدند دیگر بیان آنها در قرآن برای این افراد آن هدف را برآورده نمیکند. بنابراین باید تفاوت جایگاه تبیین قرآنی نسبت به کارهای پیامبران پیشین و پیامبر اکرم را درک کرد. این سخن به این معنا نیست که امکان معجزه برای پیامبر اکرم نبوده چون روایات متواتر شیعه و سنی را در مورد معجزات نبوی داریم نمونه بارزش هم کار خارقالعادهای است که گفتیم فراتر از مقام تحدی به آن نگاه میکنیم جریان اسراء است که جناب آقای صفری هم نسبت به آن اذعان دارند و صریح آیه قرآن و جزء امور بسیار خارقالعاده هم است. پیشگوییها مانند «غُلِبَتِ الروم»[۱۹] و تعجب کافران از اینکه چگونه اخبار غیب به حضرت میرسد دلالت بر وقوع برخی از امور خلاف عادت و خارقالعاده از پیامبر اکرم دارد. البته این درست است که پیشگویی موارد تکوینی صریحتری مثل حضرت عیسی% نسبت به پیامبر اکرم۶ بیان شده است. این، امکان صدور این اعمال را از طرف پیامبر نفی نمیکند حتی وقوع خارجی آن را هم نفی نمیکند و استدلال به آیه هم با «ما منعنا» کامل نیست. باید به زمان و مکان این اتفاقات نیز توجه کرد.
آقای صفری: فرمایش شما این توهم را پیش نیاورد که ما معجزه پیامبر را قبول نداریم. ما معجزه به معنای خاص یعنی در مقام تحدی را گفتیم که در قرآن گزارش نشده است. اسراء در مقام تحدی نیست.
آقای عباسی: خارقالعاده بزرگی است.
آقای صفری: بله این را قبول داریم ما همان اول، بحث را تقسیم کردیم.
آقای عباسی: نکته دیگر اینکه، آقای طباطبایی که گفتند امکان صدور هست. بله ما هم قبول داریم که هست؛ روایات، امکان صدور را ثابت میکند و ما میپذیریم؛ اما قرآن گزارشی نکرده است.
آقای طباطبایی: قرآن نمیگوید صادر نشده است.
دکتر صفری: وَما منعنا هست، ایشان فرمودند ممکن است مدینه یا مکه باشد. اگر مدینه باشد بحث جدا است. ولی قرینه دارد که نمیتواند مدینه باشد. اینکه در مقابل پیامبر اَوَلُون هست اَوَلُون در قرآن چه کسانی هستند؟ اولون در قرآن، قومهای پیشین هستند؛ یعنی برای اولون میآوریم ولی دیگر برای تو نمیآوریم؛ چون اولون تکذیب کردند و نمیشود به دوره مکی، اولون بگوید این خودش قرینهای است برای اینکه بگوید این آیه سرتاسر زندگی پیامبر را پوشش میدهد.
آقای طباطبایی: اگر بپذیرید که مکی است به ضرر شما میشود نباید این را میپذیرفتید چون اگر مکی باشد در دوره بعد میخواهیم کرامات فارق از تحدی را بررسی کنیم و موارد خارقالعاده در دوران زندگی پیامبر در مدینه فراوان بوده است و این آن را نفی نمیکند. نمیدانم چه اصراری دارید که معجزه در مقام تحدی را بیان کنید، همه اعتراضها به کتاب مدینهالمعاجز هم بیهوده میشود چون آنجا اصلاً معجزه به این معنا ندارد. وقتی ندارد شما چه چیزی میخواهید بگویید. این معجزه را از مبنایی که بعداً میخواهید از تطور معجزهنگاری درباره آن بحث کنید باید از آن منظر مورد بحث قرار دهید.
آقای صفری: اگر در دوره مکی باشد باید آیه قویتری آن را نسخ کند.
آقای طباطبایی: نه این حکمی نیست که بخواهد نسخ بشود.
آقای عباسی: همانطور که گفته شد موارد خارقالعاده نسبت به معجزه در کلام، توسعاً معجزه گفته میشود؛ چون اهل کلام، معجزه را قید زدهاند به معجزهای که برای تحدی و اثبات نبوت بکار رفته است؛ چون معجزه لفظاً بر این معنا دلالت نمیکند. محل بحث ما هم این نیست، منظور از معجزهنگاری در اینجا مربوط به کتابهایی است که این معجزه نیست و معجزه به معنای اعم را بحث میکنیم. از این سنخ معجزه که در اینجا بحث میکنیم در قرآن به پیغمبر نسبت داده شده از نوع خیلی بزرگ هم نسبت داده است. یکی از نکات اصلی که در نظریه دکتر صفری بود روششناسی است که باید در داوری درباره صحت و سقم روایات و نقلهای تاریخی از آن استفاده کنیم. در ابتدا هم گفتم که آنچه را نمیتوانیم بهطور قطع اثبات و یا رد کنیم باید در حد امکان برایش جایی بگذاریم و نمیتوانیم قاطعانه آن را رد کنیم.
ملاکهای نقد روایات معجزهنگاری
آقای صفری: قبل از اینکه وارد بحث روششناسی شویم این نکته را عرض کنم که از جهت کلامی و روایات، ما قبول داریم که مقامات ائمه غیر قابل دسترسی است و در مقام بالایی قرار دارند و معجزه آوردن برایشان امر خاص و مشکلی نیست و آنها برتر از کسانی بودند که این همه معجزه بیاوردند؛ اما بحث کلامی و تاریخی با هم تفاوت دارند. از مطلب کلامی نمیتوان به تاریخ نقد زد و گفت که هر چیزی که مطابق این قاعده کلامی گفته شد ما میپذیریم. نکته دوم اینکه همانطورکه قبل از جلسه هم با آقای طباطبایی توافق کردیم در روایات و گزارشها، موثوقالصدوری هستم؛ یعنی کاری به صحت سند نداریم وگرنه بیشتر روایات معجزات، سند صحیحی ندارند.
نکته بعدی اینکه دو نوع امکان داریم: امکان عقلی و امکان وقوعی. تکیهگاه بحث ما همین است؛ احادیثی که رد میکنیم گفته میشود که آیا امکان وقوعش بوده یا نه؟ امکان عقلی یعنی اینکه عقل محالی را جایز نمیداند، اگر امکان عقلی را میپذیریم نباید این همه روایات را وارد کنیم ولی باید توجه بکنیم که بحث ما امکان عقلی نیست، بحث دیگری است که بعد عرض میکنم. اگر بحث درباره امکان عقلی باشد باید توجه داشته باشید که در قسمت اثبات ممکن است کسی بگوید امکان دارد چیزی که شما اثبات کردید درست نباشد یعنی هم جهت نفی و هم اثبات را تأیید میکند. متواترات تاریخی را که اثبات میکنید نیز عقل واجب نمیداند محال عقلی نیست. محال عقلی، اجتماع نقیضین و دور و تسلسل است. بنابراین، بحث امکان عقلی نیست. اگر بحث امکان عقلی باشد گزارشهای جعلی روز آمد را هم نمیتوانید نفی کنید ممکن است امشب من کتابی بسازم و داستانهایی برای پیامبران نقل بکنم بعد شما رد بکنید و بگوییم شما که رد میکنید امکانش را هم رد میکنید یعنی واقعاً اینها نبوده. امکان رد گزارشهای ادیان دیگر را ما نداریم خیلی از ادیان دیگر هم معجزات نقل کردند و ما نمیتوانیم اینها را رد بکنیم و همین طور امکان رد گزارشهای صوفیه را هم نداریم. بنابراین، بحث امکان در اینجا امکان عقلی نیست؛ اما امکان وقوعی یعنی اینکه عقل جایز میداند و واقع هم شده است؛ مثل اینکه به رجعت اشکال میگیرند که به لحاظ عقلی، چنین چیزی ممکن نیست. ما میگوییم که امکان وقوعی دارد و با قدرت خداوند و معاد متناقض نیست؛ چون آن شخص صد سال مرد و بعد دوباره زنده شد و قرآن این را گزارش کرده است. بحث درباره امکان وقوعی نیست بحث ما این است گزارشهایی را که داریم با شیوههای تاریخی، نقد سند و نقد متن بتوانیم نشان دهیم که سالم است.
آنچه که ما در اینجا درصددش هستیم حجیت تاریخی است، همانطورکه آقای طباطبایی هم فرمودند در اینجا باید به شیوه نقد حدیث هم توجه کنیم. اکثر معجزاتی که بحث میکنیم در انتهای سندش معصوم قرار ندارد؛ اما حجیت تاریخی دارند. گفتیم که ما موثوقالصدوری هستیم و باید بررسی کنیم که چه قرائنی باعث میشود که ما به سند یا صدور، اطمینان پیدا کنیم و چه قرائنی باعث میشود که حجیت تاریخی ما کمتر شود. حجیت تاریخی به معنای اطمینان عرفی به صدور هست و اینکه نتوان ردش کرد. چنین چیزی در تاریخ نداریم. گاهی من از مقام قدما و روش سنتی بحث میکنم و گاهی از روشهای جدید بهره میگیرم. در روشهای سنتی به منبع توجه دارند به خود سند به عنوان یک قرینه نه بهعنوان تمام قرینه توجه دارند و به محتوا هم توجه دارند. از جهت منبع باید اثبات کنیم که این منبع به آن شخصی که مورد ادعا هست منتسب است و واقعاً برای آن شخص هست. در بعضی از کتابهای معجزات نمیتوان انتساب را اثبات کرد؛ مثلاً اختصاص را نمیتوانیم منتسب به شیخ مفید بدانیم. دلایل الامامیه برای محمد بن جریر طبری معروف نیست. گاهی نویسنده مجهول است مثل صاحب اثبات الوصیه که مشخص نیست و مسلماً مسعودی مورخ نیست یا عیون المعجزات حسین ابن عبدالوهاب را نمیشناسیم.
نکته دیگر اینکه آیا منبع نویسنده جایگاه معتبری دارد. شیخ مفید، کلینی و صدوق جایگاه معتبری دارند و باعث اطمینان میشود؛ اما حسینبنعبدالوهاب و حسینبنحمدان خصیبی، جایگاه معتبری ندارد. تخصصی بودن منبع و یا قدمتش ما را به وقوع نزدیک میکند، وقوع را ثابت میکند بلکه قرینه هست. جایگاه کتابهای فقهی را که شخصیتهای معروفی مثل شیخ طوسی، شیخ صدوق و کلینی نوشتند را را با جایگاه این معجزهنویسان مقایسه بکنید آیا بین مستدرک الوسائل و وسائل الشیعه فرق نمیگذارید؟ وسایل الشیعه از کتب معتبر (کتب اربعه) استفاده کرده است؛ ولی مستدرک الوسائل چنین نیست. این صحبتی که درباره معجزهنگاری هست مثل اینکه فقهتان را بر ۲۰۰۰۰ حدیث بنا کنید که ۱۹۰۰۰ حدیثش، ضعیف است، ما در فقه چنین کاری نکردیم. فقه را بر کتب معتبر بنا کردیم ولی در باب معجزهنگاری از جهت منبع چنین نیست و افراد، سلسله سندها و محتوای منبع هم ضعیف است.
آقای عباسی: فعلاً وارد محتوا نشوید، ملاک رد و قبول را بگویید.
آقای صفری: اینها نکاتی هست که از جهت سنتی ما را به صدور حدیث نزدیک میکند.
آقای عباسی: پس در روش سنتی، به منبع، سند و محتوا توجه میشود.
آقای صفری: صدور یعنی اینکه از امام یا آن شخص صادر شده باشد. در موثوقالصدور نیز این بحث هست که نهایتاً از شخص ناقل صادر شده باشد و شخص ناقل هم امام نیست و باید بررسی شود که چه کسی هست.
آقای عباسی: در بحث ما موثوقالوقوع میشود.
آقای صفری: اگر به شخص ناقل هم برسید این اشخاص افراد مجهولی هستند مثل عیسی شلغان یا جمهوربنحکیم، محمدبنتبان. اسم هیچکدام را در کتابهای رجال نداریم. در نقد سنتی گفتند که در اصول معتبر یافت شود، چقدر از کتابهای معجزهنگاری در کتابهای اصول معتبره یافت شده است. یا گفتند که شهرت در میان اصحاب ائمه داشته باشد، بله شهرت دارد ولی از قرن چهارم به بعد نمیتوانیم در میان اصحاب ائمه شهرتی اثبات کنیم. یا نقل متعدد هم عرض داشته باشد، چنین نیست این نقد محتوایی قدمایی بود. در نقد محتوایی جدید، عنصرهای دیگری مثل علم هم اضافه شده است. اگر چیزی مخالف علم قطعی و یا مخالف تاریخ باشد نمیپذیریم. الآن در متنشناسی خیلی کار شده است که آیا این لغت در قرن فلان استعمال شده است. اگر علم لغتشناسی ثابت کرد که لغتی، یونانی یا هندی است که در قرن پنجم وارد شده است نمیتوانیم آن را بپذیریم؛ مثلاً در داستان شهربانو، کلمه فارسی که شهربانو گفت: آه فیروز بادا، میگویند که با ادبیات قرن چهارم متناسب است و با ادبیات قرن اول متناسب نیست و در فارسی برایش شاهدی نداریم. در سبکشناسی نیز کار کردند، سبک بعضی چیزها داستانی است؛ مثلاً در موردی که ناقل، امام نیست و ناقلی که خودش هم در آنجا حضور ندارد ریزهکاریها را توضیح میدهد که مثلاً شمشیر حضرت علی پانزده من و چند مثقال و چند شعیر بود. این سبک داستانسرایی است که مشخص است که از چه قرنی وارد حوزه اسلامی شده که قرن اول و دوم نبوده است. مورد دیگر گرایشهای خود شخص و اینکه چه عواملی را در روایتهایش دخیل میدانسته است. بین ناقلان و بین واقعه نیز فاصله وجود دارد. مثلاً کتابهایی که میخواهم تقسیم کنم کتابهایی برای قرن چهارم و پنجم است مثل دلائلالامامه یا هدایهالکبری اینها سند دارد.
آقای عباسی: بحث کتابها را برای بعد بگذاریم. امکان عقلی و وقوعی به فلسفه مربوط میشد که انتقادهایی بر آنها داریم؛ اما میگذریم. گفتند که ما به شیوههای نقد جدید هم اعتقاد داریم و موثوقالصدوری و موثوق الوقوعی هستیم. در بحث حوادث تاریخی و یا در واقع روایات و قرائنی که باعث شود به صدور حادثه تاریخی و روایتی، وثوق پیدا کنیم قبول میکنیم و آنچه را که پیدا نکنیم رد میکنیم. به نظر میرسد که منطق ایشان، دو ارزشی است؛ یعنی اگر وثوق به صدور چیزی پیدا کنیم آن را قبول میکنیم و اگر وثوق پیدا نشد مردود است. گفتند که در روش سنتی، به منبع، سند و محتوا توجه میشد. منابع با هم متفاوت هستند منبعی که کتاب شیخ مفید است فرق میکند با آنکه ما اصل منبع را هم حتی در انتسابش به نویسندهای شک داریم یا اینکه نویسنده را نمیشناسیم یا اطمینانی که به شیخ مفید داریم به او نداریم. رجال سند را نیز باید بررسی کنیم. به لحاظ محتوایی هم شهرت نقل هم عرض را بهعنوان دلایلی بر تأیید محتوا تلقی کردند. اما در نقد جدید فرمودند که مطالب جدیدی هم اضافه شده است؛ از جمله، مخالفت و عدم مخالفت با علم – باید بحث کنیم که تاریخ باید در جایی احراز شده باشد-، شیوههای متنشناسی که ممکن است واژهای در عصری رایج نباشد، گسست نقلها که بین ناقل و واقعه فاصلهای طولانی وجود دارد.
روششناسی
آقای طباطبایی: به بحث روششناسی باید از چند دیدگاه توجه کرد: نکته اول اینکه تاریخ و سیره معصومان جزئی از حدیث است؛ زیرا فعل یا قول معصوم را حکایت میکند. سخن آقای صفری که میفرمایند سلسله سند افراد را که بررسی میکنیم آخرش به غیرمعصوم میرسد در اینجا جایگاهی ندارد؛ چون غیرمعصوم در حال گزارش فعل معصوم است و گزارش فعل معصوم حدیث تلقی میشود. بنابراین، باید با معیارهای حدیثشناسی درباره آن، بحث کرد. ظاهراً ایشان هم از این منظر نباید مخالفتی با این ویژگیها داشته باشند.
نکته دوم اینکه ابتدا روایت را به دو دسته تقسیم میکنیم: روایات حجت و لاحجت. روایات لاحجت به دو گروه تقسیم میشود که در نتیجه تقسیم ما ثلاثی خواهد بود. روایات لاحجت روایاتی هستند که یا قابل انکار هستند و یا قابل انکار نیستند در نتیجه تقسیمات سهگانه خواهیم داشت. گروه اول، روایاتی که انتسابشان به معصوم قابل اثبات است سنت تلقی میشود و جزء گروه حجج هست و در ادله اربعه درباره آن صحبت میکنیم. گروه دوم، روایاتی که انکار آن قابل اثبات است یعنی با دلیل قطعی به نقد آن میپردازیم و صدور این سخن یا فعل را از معصوم% انکار میکنیم. گروه سوم، روایاتی که دلیل قطعی و معتبر بر اثبات حجیت یا انکار آن نداریم. این گروه، حجم گستردهای دارند و در مباحث متفاوت هم وجود دارند در معجزهنگاری هم تعدادشان اندک نیست و بسیار زیاد است و بالای ۸۰ درصد متون از این گروه هستند. آیا اینکه گروه سوم حجت نیستند برای ما کفایت میکند که انکارشان کنیم؟ درباره انکار حدیث، روایات متعددی وارد شده است؛ مثلاً علامه مجلسی، بابی را در بحارالانوار، جلد ۲، صفحه ۱۸۲-۲۱۲ را به انکار حدیث و یا قبول خبر اختصاص داده است و درصدد بیان این مطلب است که اگر نتوانستید برای حدیثی توجیه قابل قبولی بیابید آن را انکار کنید. شخصی به امام صادق% میگوید که فرد غیرموجهی، روایتی از شما برای ما نقل میکند که نمیخواهیم بپذیریم. حضرت میفرماید که یعنی او شب را میگوید روز است یا روز را میگوید شب است. میگوید: نه. میفرماید: اگر اینگونه هست انکار نکنید که انکار ما تلقی میشود. در متون روایی ما، رد کردن حدیث بسیار توبیخ شده است. بنابراین اگر دلیلی بر انکار متن نداریم انکارش نمیکنیم؛ البته به عنوان حجت و دلیل هم نمیپذیریم. گروه حجت را کنار میگذاریم و درباره گروه غیرحجت باید دقت نظر داشته باشیم این نکته را آقای صفری فرمودند.
گفتم که من موثوقالصدوری هستم حتی در روایات فقهی. اینکه سند یکی از ابزارهای مهم در وثوق به صدور است این را هم همه میپذیرند آقای صفری هم میپذیرند و از این جهت با هم مشکلی نداریم؛ اما این وثوق صدوری چگونه پدید میآید؟ ما میگوییم مجموعه قرائنی که موجب افزایش یا کاهش اعتماد ما به متن میگردد را باید در کنار هم قرار بدهیم و با توجه به مجموعه قرائن اطمینان نسبی یا عدم اطمینان نسبی به متن پیدا کنیم. خوشبختانه این عوامل و قرائن، در مجموعه متون کهن ما هم وجود دارد حتی نقد حدیث هم با توجه به همین مسائل انجام میشود.در نقد حدیث – معجزات نیز از حدیث نقل میشوند و جزء نقد حدیث قرار میگیرند- ملاکهای قطعی مثل قرآن، سنت، عقل فطری، علم قطعی، تجربه، حس قطعی، مسلمات تاریخی که در حد اطمینان بالا باشند چون در مسلمات تاریخی نمیتوانیم به این قطعیات اکتفا کنیم و ضروریات دین و مذهب میتوانند ملاک نقد قرار بگیرند. اینکه واژهای در قرن چهارم بکار میرفته یا نمیرفته از چیزهای قطعی نیست و نمیتواند ملاک نقد قرار بگیرد اگر واقعاً اطمینان عقلائی به عدم کاربرد این واژه باشد حداکثر میتواند موجب کاهش اعتماد ما شود؛ ولی ملاک قطعی نیست و نمیتواند موجب نقد به معنای کنار گذاشتن باشد. قرائنی که موجب افزایش یا کاهش اعتماد میشود را اشاره کردند، با اینها موافقیم اسناد حتی افراد واقعه در سند در افزایش یا کاهش اعتماد ما نقش دارند. ممکن است دو روایت صحیح داشته باشید که این دو روایت صحیح افرادی که در یکی حضور دارند با دیگری متفاوت باشد؛ شخصیت ابن ابیعمیر، زراره و محمدبنمسلم به حدیث اعتبار میدهد؛ چون سلسله اسنادی را در کتاب کافی میبینیم که مرحوم کلینی از علیبنابراهیم از پدرش از ابن ابیعمیر از زراره نقل میکند. مؤلف کتاب، قدمت کتاب، سند داشتنش، مقبول بودن کتاب در نزد عالمان به افزایش اعتماد ما کمک میکند. کتابی ممکن است که روایت مثبت نداشته باشد مثل نهجالبلاغه؛ نگاه عالمان به این کتاب از ابتدای نگارشش، باعث میشود که اعتمادمان به این کتاب افزون شود. حضرت امام) در وصیتنامهاش چند چیز را افتخار شیعه ذکر میکنند که یکی نهجالبلاغه است. نهج البلاغه، سند ندارد؛ ولی مقبولیتش اینگونه بوده است. شهرت فتوایی در نزد قدما، شهرت حدیثی در نزد متأخرین و شهرت عملی به افزایش اعتماد ما کمک میکند. شیخ مفید، کتابی به نام ارشاد دارد که علامه حلی رضوان الله علیه به نام المستجاد خلاصه کرده است. گزیدهنگاری علامه از کتاب شیخ مفید به آن ارزش میبخشد. نقل متعدد هم عرض و گرایش راوی نیز در اعتماد ما تأثیر دارد. فرض کنید که وقتی سراغ کتاب ارشاد میرویم درباره حدیث راهب در زمین کربلا و صخره ای که از آن آب جوشید میفرماید: و شهرتی تُغْنی أن تکلف الایراد الاسناد؛ آنقدر مشهور است که نیازی به ذکر سند ندارد؛[۲۰] اما در کتابهای تاریخی اشارهای نشده است. در مورد حدیث ردالشمس ایشان میفرماید: و ما مستفاد بِهِ وبالاخبار و روایه العلما فی سیرت الآثار و نظمت و فیه شعراء الاشعار؛ اما ردالشمس را در تاریخ پیدا نمیکنید. یعنی اینکه درست نیست که فقط با نگاه تاریخی و کتابهایی مثل تاریخ طبری یا کامل ابناثیر درباره فضائل و مناقب أئمه حکم کنیم. در نتیجه شایسته است که معجزات به عنوان جزئی از حدیث به گونه موثوقالصدوری بررسی قرار بگیرد. در مرحله بعد نظرم را درباره کتابهای معجزهنگاری میگویم؛ اما الآن بهطورکلی بحث میکنم. بحث روشی میتواند حدیث مبتنی بر معیارهای قطعی میتواند به انکار حدیث بیانجامد ولی نقد حدیث با توجه به معیارهای غیر قطعی همراه با جمعآوری قرائن میتواند به افزایش یا کاهش اعتماد به متن کمک کند.
آقای عباسی: به نظرم، توافقاتمان در این قسمت جدی نبود. مبنا موثوقالصدوری شدن بود و قرائنی را هم که برای کاهش یا افزایش موثوقالصدور کمک میکند تقریباً دوستان قبول دارند و هر کدام مصادیقی را شمردند؛ مانند تخصص مؤلف، مقبولیت، قدمت منبع اینها مواردی بود که ایشان اشاره کردند و گرایش راوی را ایشان افزودند و همه این موارد، قابل احصاء نیستند. نکتهای که تفاوت داشت این بود که آقای طباطبایی اشاره فرمودند نقل معجزات هم از آنجا که نقل فعل معصوم است از سنخ حدیث استفاده میشود و باید با معیارهای حدیثشناسی نقد شود. تفاوت دیگر این بود که ایشان فرمودند لاحجه و حجه را در نهایت به تقسیمبندی ثلاثی میرسانیم: روایات یا حجت میشوند که در اینصورت در جایگاه خودش در بحثهای فقهی معنا پیدا میکند. لاحجه یعنی آنچه که ممکن است اطمینان قطعی به صدورش نداشته باشیم. در تقسیم دیگری داریم: روایتی که باید انکارش کرد یا نمیتوان انکارش کرد و بعد هم فرمودند روایتهای فراوانی (در بحار حدود ۱۱۶ روایت نقل شده است) از ائمه داریم که تحذیر شدید شده از اینکه این روایات، انکار شوند.
آقای صفری: چند نکته بود. نکته اول اینکه فرمودند گزارش فعل معصوم هم حدیث است، بله قبول داریم ولی نکتهای که من میخواستم عرض کنم با موثوقالصدوری شدن ما به فرض که بتوانیم صدور روایات و معجزات را ثابت کنیم به غیر معصوم میرسد، اگر به معصوم میرسید بحث تمام میشد؛ ولی الآن که به غیر معصوم رسیده باید درباره شخص غیر معصوم بررسی شود که آیا شناخته شده و فرد معتبری است، آیا اسمش در کتابها آمده و گرایشش چیست؟ بنابراین از این جهت فرق است.
آقای طباطبایی: این فرق نیست.
آقای عباسی: به هر حال قول با فعل چه فرقی میکند.
آقای طباطبایی: در هر روایتی حتی اگر در سلسله سند از امام رضا% تا پیامبر هم باشد بالاخره به غیرمعصوم میرسید که باید اسناد و گرایشاتش بررسی شود. ولی این حدیث. یعنی هر چه حکایت قول، فعل و تقریر معصوم را داشته باشد.
آقای صفری: فرض بفرمایید روایتی گفت عیسی شلغان این معجزه را از امام صادق دید درست است.
اقای عباسی: بله مثل این است که عیسی شلغان از امام صادق% روایت کرد.
آقای طباطبایی: هر چه که حکایت قول، فعل و تقریر معصوم باشد حدیث است حتی اگر مجعول باشد. حدیث با سنت فرق میکند. سنت باید از معصوم صادر شده باشد و سنت ضعیف و غیرقطعی هم نداریم؛ چون همه سنت قطعی است و از معصوم صادر شده است. ولی حدیث هر چیزی است که ادعای حکایت داشته باشد حتی اگر مجعول باشد. بنابراین، حدیث ضعیف، موضوع و مجعول هم داریم و با معیارهای حدیثشناسی بررسی میشوند.
آقای صفری: پس من باید به عقیدهام قید بزنم. درباره موثوقصدور نظرم این است که این از فرد اول صدورش باید ثابت شده باشد که این نظر من است.
آقای طباطبایی: اصطلاح حدیث، موثوقالصدور و سندی، معنا و مفهوم خاص دارند. جعل اصطلاح جدید نمیتوانید بکنید. آیا حدیث یعنی هر چیزی که حکایت قول و فعل هست؟
آقای صفری: بله، حکایت هست.
آقای طباطبایی: پس اگر حکایت هست حدیث است.
دکتر صفری: ولی عیسی شلغان این را میگوید.
آقای طباطبایی: هر کسی که بگوید، حدیث مجعول هم گونهای از حدیث است که نقد میشود. میتوانم برای شما ده مورد از احادیثی را مثال بزنم که قسم میخورم دروغ است و جعل شده و به معصوم نسبت داده شده است.
آقای صفری: نکته دوم اینکه فرمودید روایات ثلاثی هست. بههرحال، روایاتی که ثابت نشده است را در تحلیلهای تاریخیمان استفاده نمیکنیم همانطورکه روایات ضعیف را در فقه استفاده نمیکنید. صددرصد نمیتوانیم بگوییم که صادر نشده است. در خیلی از مبانی که فرمودید، با هم اتفاق نظر داریم فقط در آماری که ارائه فرمودید ۸۰ درصد، نیاز به آمار میدانی هست که آیا چنین کاری شده یا نشده است. نکته مهم درباره روایات عدم تکذیب است که فرمودید ۱۱۶ روایت داریم، در این روایت بحث دارم که اولاً بسترشناسی این روایات. این روایات در چه زمانی و در چه بستری صادر شده است. احتمال زیاد هست که در زمانی صادر شده باشد که هنوز اصحاب به مقامات ائمه واقف نبودند و خیلی از چیزها درباره مقامات ائمه گفته میشد و ممکن بود برای بعضیها عجیب باشد مثل علم فراوان، عصمت و بعد تکذیب بکنند. اصحاب دور و کوفه بودند و چنین چیزی برایشان عجیب بود. بحث دوم، سندشناسی است. برخی از این سندها را دیدم، افرادی هستند که درباره برخی مثل مفضل، جابر، محمدبنسنان بحث داریم.
بحث دیگر، منبعشناسی است. منابع این روایات، کتابهایی مانند مناقب، رسائل بصائر، خرائج و مختصر بصائر است که درباره آنها بحث داریم. مطلب دیگر، محتواشناسی است و اینکه آیا این روایات که برای فرد و زمان خاص با آن ابزارهای محدود خاص صادر شده برای زمان ما که عقل، ابزارها و ملاکهایمان بیشتر شده صادق است؟ مثلاً فرد کم سوادی بوده، دور بوده و نمیتوانسته نقد کند؛ ولی الآن من کتابها و مبانی نقد فراوانی دارم آیا باید در مقابل این روایات تسلیم شوم و بهطورکلی هر روایتی که گزارش شد و نفهمیدم را بگویم نفهمیدم و یا آن را نقد و تحلیل کنم.
آقای عباسی: آقای دکتر صفری فرمودند که موثوقالصدور بودن یعنی موثوقالصدور از نفر آخر که با اصطلاح رایج فرق دارد. ما موثوقالصدور حدیث را عرض میکنیم نه موثوقالصدور از تکتک آدمها را. ما حدیث را بحث میکنیم که موثوقالصدور هست یا نه و لذا همه احادیث از این جهت یکسان هستند. ایشان هم فرمودند که میتوانند بر صحبت قبلیشان قیدی بزنند. درباره روایات تحذیر گفتند که باید به چند نکته توجه کرد: بسترشناسی روایات، شاید زمانی که اصحاب با مقامات ائمه آشنا نبودند این معنا داشته یعنی بعد از اینکه آشنا شدند یعنی تکذیب خواهد شد یا نخواهد شد و نکته دیگر، سندشناسی است که فرمودند برخی از لحاظ راوی کسانی هستند که رواتشان ضعیف هستند. به لحاظ منبع هم بعضی، از منبعی نقل شده که دکتر صفری به ایشان نظر مثبت ندارند مثل رسائل بصائر و مختصات درجات. محتواشناسی را هم فرمودند بهعنوان اصطلاح، میتوان عاملی در نظر گرفت برای اینکه به روایات تخصیص بزنیم؛ زیرا در زمانی، عقول افراد ناقصتر یا ابزارهایشان کمتر بوده است و در آن زمان، روایات منع تکذیب کاربرد داشته است.
آقای طباطبایی: ابانبنتغلب به امام میفرماید که درباره دیه بریدن انگشت زنان این سخن به ما در کوفه رسید ما گفتیم که ما جاءَ بِهِ الّا الشیطان، حضرت توبیخ میکند و جریان قیاس را مطرح میکند. نکتهای که ایشان فرمودند در آن مورد چون عقلشان نمیرسیده انکار نکنند و اکنون ما عقلمان میرسد میتوانیم انکار کنیم به نظرم اگر برعکس میگفتند بهتر بود. درواقع اتفاقاً برخی روایات انکار مثل انَّ حدیثنا صعبٌ مستصعب که گروه زیادی هست از امیرالمومنان% صادر شده است و تا زمان امام رضا% داریم.
آقای عباسی: عقول ضعیفه بیشتر انکار میکند.
آقای صفری: من کامل وارد آن بحث نشدم ولی این حدیث صعب مصتعصب در کافی و معانیالاخبار معنا شده که: لایحتمل الا هو مومن، گفتهاند که اینطور نیست که مؤمن این حدیث را نمیفهمد؛ بلکه حدیث ما آنقدر حلاوت دارد که مؤمن تحمل نمیکند تا اینکه آن را به مؤمن دیگر منتقل کند، نبی مرسل تحمل نمیکند تا آن را به نبی مرسل دیگر منتقل کند، ملک المقرب آنقدر از این شیرینی در ظرفیتش نمیگنجد تا به دیگری منتقل کند.
آقای طباطبایی: در بحار را هم ببینید بیان علامه مجلسی کاملتر است.
کتابهای معجزهنگاری و نقد آنها
آقای عباسی: شاید مصداقهای دیگری هم داشته باشد. به کتابهای معجزهنگاری میپردازیم. گزارشهایی را از قرن سوم داریم که در کتابهای فهرست و رجال درباره کتابهایی که با عنوان مناقب، فضائل، دلائل الامامه، که بعدها با عنوان معجزات نقل شدند و برخی از آنها در اختیار ما هست. کسانی که این کتابها را تنظیم کردهاند به بعضی از آنها دسترسی داشتهاند. برخی از کتابها مثل مأه المنقبه، فضایل ابنشاذان، مناقب ابیحمزه، مناقب ابنشهر آشوب را در اختیار داریم. از قرنهای بعدی هم کتابهایی مثل خصائص ائمه و معجزاتهم سید رضی و الظاهر فی المعجزات شیخ مفید را داریم. انتساب عیون المعجزات را به سید مرتضی قبول نداریم. در قرنهای اخیر، حجم روایاتی که درباره معجزات نقل کردهاند افزایش پیدا کرده است. کاملترین و جامعترین کتابی که در این زمینه داریم مدینهالمعاجز سید هاشم بحرانی است که در حدود ۲۰۰۰ روایت معجزه در این کتاب هست و بیشتر موارد کتابهای معجزهای که قبلاً وجود داشته را ذکر کرده است. اگر بخواهیم نمونهای از کتابهایی را که نظر دیگران را درباره شیعه منفی میکند، عقلانیت شیعه را زیر سؤال میبرد، موجب وهن و خرافی دانستن تشیع میشود معرفی میکنیم بنابر نظریهای که نظریهپرداز محترم نوشته و در خدمت دوستان هست تجلیاش باید در کتاب مدینهالمعاجز باشد. همه مقدماتی که گفتیم برای این بود که به این نکته برسیم که آیا کتابهایی که نوشته شدند در یک سیر تاریخی دچار افزایش جعل و تحریف دستی شدند و خرافات در آنها افزایش یافته است. اگر چنین اتفاقی افتاده است چه باید کنیم و پیشنهاد نظریهپرداز چیست؟
آقای طباطبایی: اگر بخواهیم درباره تطور معجزهنگاری صحبت کنیم بهترین معجزهنگاریها کتاب مدینهالمعاجز بحرانی است که با تلاش بسیار همه مواردی را که به نظرش معجزه تلقی میشود جمعآوری کرده است. من ارادت چندانی به اخباریها ندارم ولی میخواهم بگویم که باید به گونهای منصفانه با این کتاب روبرو شد. اول اینکه، کتاب مرحوم بحرانی، کتاب واسطه است و مصادرش را هم ذکر کرده و در نقل، بسیار دقیق و منضبط بوده است. در چاپ جدیدی که در هشت جلد منتشر شده تمامی مصادری که ایشان نقل کرده را آورده که برخی ممکن است نسخه خطی باشد. بیشترین تعداد معجزاتی که ایشان جمع آوری کرده ۲۸۰۰ معجزه است. هشتاد درصد این متون، نیاز به کار کارشناسی دارد و باید از جنبههای متعدد، تحلیل شود. هشتاد درصد متون این کتاب از منابع تا قرن ششم است یعنی اینگونه نیست که اگر گفتیم که کتاب مدینهالمعاجز برای قرن ۱۲ است گمان کنیم که تا قرن ششم، معجزات ۵۰۰۰ تا بوده و یکدفعه در قرن ۱۲، ۲۸۰۰ تا شده است. ایشان منابع را نقل کرده و منبع واسطه است اگر مصادری را که ذکر کرده تحقیق کنید -آمارهایی که میگویم دقیق نیست- در حدود ۱۵ درصد منابعی که ذکر شده مستقیم یا غیر مستقیم از اهل سنت نقل شده است که بیشتر به مناقب ابنشهرآشوب برمیگردد که بیشتر منابع آن نیز از اهلسنت است. بنابراین مجموعه متون این کتاب، مربوط به منابع کهن تا قرن ششم هست. یک نکته آماری را توجه بفرمایید؛ از ابتدای تولد امیرالمومنین% که این گزارش معجزات را آغاز کرده تا سال ۲۶۰ هجری، ۲۸۳ سال است. ایشان برای ۲۸۳ سال، ۲۸۰۰ متن نقل کرده است یعنی بهطور میانگین در هر سال، ۱۰ متن. اگر کسی کتاب را از اول تا آخر بخواند فکر میکند ائمه(، صبح که از خواب بیدار میشدند با معجزه بیدار میشدند، ساعت ۸ یک معجزه، ساعت ۱۰ یک معجزه و به همین ترتیب با شب معجزات زیادی را انجام میدادند. هنوز تکراریها را نگفتم این اولین مرحله و نظر است. ده گزارش معجزه برای یک سال یعنی بیش از یک ماه یک گزارش به نظر میرسد خیلی کم کاری کردند؛ یعنی خیلی معجزه بوده و باید کار میشده است. معجزات پیامبر بیشتر از امیرالمؤمنین است؛ البته در اینجا معجزات پیامبر را نیاورده است. ۲۸۰ سالی که گفتیم تاریخ را بهطور مستمر گرفتیم، با توجه به اینکه زمان حضور امامان معاصر را هم باید اضافه کنیم مثل معجزات تولد امام حسن یا امام حسین‘ که در زمان امیرالمؤمنین بوده و خودشان هر دو معصوم در زمان هم بودند و گزارش معجزات زمان امیرالمؤمنین و امام حسن را برای زمان امام حسین% هم آورده است. اگر مجموع سالهای این بزرگواران را با هم جمع کنیم حدود ۵۹۰ سال میشود؛ یعنی برای ۵۹۰ سال، ۲۸۰۰ گزارش آورده است که تعدادی از آنها تکراری است. ایشان مقید بوده که تکراریها را بیاورد و تکرارهای صریح را آدرس بزند؛ ولی گاهی به دلیل اینکه آن مصدر، نکتهای اضافه داشته متن را دوباره آورده و دوباره شمارش شده است یعنی برای حدود ۶۰۰ سال، حدود ۲۰۰۰ معجزه نقل کرده است. بنابراین خیلی عدد عجیبی نیست، از جهت تحلیل آماری توجه کنید. به نظرم کراماتی که از آیتالله بهجت و یا شیخ رجبعلی خیاط نقل میشود نسبت به سنشان چندین برابر کرامات معصوم% بوده است. از منظر تحلیل محتوایی، دوازده گروه اصلی در این معجزات هست. در کنار این دوازده گروه یک گروه دیگر هم وجود دارد که تصرف در عالم تکوین است دو سوم از ۲۰۰۰ متن به این موارد بر میگردد. آقای صفری خیلی از مواردی را که میخواهم نقل کنم جزء معجزه و کرامات نمیداند. بنابراین ایشان از دایره معجزهنگاری خارج میدانند و درباره آن بحثی ندارند. مواردی همانند علم امام، پیشگویی از آینده، خبر دادن از شی یا فرد گم شده یا غایب، بیشتر کرامات ائمه از این گروه است. دعا یا نفرین نسبت به اشخاص دوست یا دشمن که این دعا یا نفرین تأثیر گذاشته است مثلاً ۳۵ مورد درباره قاتلان سیدالشهداء هست که ایشان در معجزات امام حسین آورده است، بر این هم نمیتوان اشکال کرد و گفت که چرا عالم تکوین تغییر کرد. سخن گفتن با جنیان، پاسخگویی به سؤالات آنها و انجام کار توسط آنها. ما وجود جنیان، ایمان و تکلیفشان را میپذیریم و از بقیه ویژگیهایشان هم اطلاعی نداریم. این حیطه را نمیتوانیم نقادی کنیم. ا درک زبان حیوانات، درک لغات غیر عربی یعنی فهم لغات و لهجههای دیگر، طی طریق کردن خود ایشان یا اصحاب ایشان برای کار، کار با تحدی هم ندارد. خبر دادن از ضمیر شخص مخاطب یا پاسخگویی به پرسش او قبل از اینکه نکتهای را اظهار کند. این موارد در ابتدای دوره امامت امامان زیاد است. اگر این گروه را جدا کنید یعنی تا زمان تثبیت امامت (شش و یا یک سال اول) تعدادشان زیاد است و بعد کاهش پیدا میکند. تسبیح گفتن سنگریزه و شجر، سخن گفتن ملائکه و حتی شیطان و ابلیس، شفای بیماران صعبالعلاج یا بیماران معمولی با دعای ایشان یا با دست ایشان، این موارد نیز قابل اعتنا است. خبر دادن از قیامت و احوال دشمنان مثل یزید، معاویه، عمروعاص و هارون الرشید و یک گروه خاص هم قاتلان سیدالشهداء هستند جزا دادن از قیامت نه اینکه اینها در این دنیا به بیماری یا فلان مرض دچار شدند. این گروه را اگر بخواهیم در نظر بگیریم ظاهراً از گروهی هست که در تخصص و بحث آقای صفری خارج است ولی دو سوم متون شامل اینها میشود. البته ما همه متون را از نظر حدیثی میگوییم که باید بررسی شود و قرائن اثباتی قرائن نافی و منافی باید در کنار هم قرار بگیرد و تحلیل شود. ولی این موارد بهگونهای نیست که آثاری را که ایشان گفتند بر آنها مترتب شود و این بیشتر متونی است که در مدینهالمعاجز است. برخی متون خیلی عجیب است و قابل قبول نیست، برخی متون با مسلمات تاریخی تعارض دارد. برخی از متون با شخصیت امام% نمیسازد و همه آنها را نفی میکنیم. باید شخصیت این شخص و اثر علمیاش را بررسی کنیم و نظرمان را درباره آن بگوییم. در مدینهالمعاجز شاید یک درصد، از روایات بسیار ضعیف و سست و موجب تمسخر باشد ولی آیا نمیتوان آن را رد کرد؛ درحالیکه دو سوم متون این کتاب، متونی هستند که اینگونه نیستند و از نقد دقیق که میتواند به انکار بیانجامد مصون میمانند.
آقای صفری: نکات خیلی خوبی فرمودند. فقط من چند نکته را بگویم. اولین نکته اسم کتاب است. اسم کتاب، مدینهالمعاجز است؛ شهر معجزهها یعنی میخواهد این تصور را به خواننده بدهد که وارد شهری میشویم که همه آن معجزه است.
آقای طباطبایی: قبلاً گفتم که مبنایش با شما موافق است.
آقای عباسی: ما معجزه را توسعه دادیم بعد شما قید زدید.
آقای صفری: تصور مردم از امامان اینگونه بوده که زندگی غیرعادی داشتند و در شهر معجزهها زندگی میکنند. نکته دوم اینکه فرمودند که ۸۰ درصد منابعشان تا قرن ششم است. قرن ششم خصوصیتی نسبت به اعتبار ندارد. دلائل الامامه، مناقب ابنشهر آشوب، الخرائج و الجرائح، هدایهالکبری، منابع تا قرن ششم هستند. بنابراین اگر ۸۰ درصد منابعش تا منابع قرن ششم است میتوانیم بگوییم که درصد زیادی از منابعشان ضعیف است.
منابعی هم مثل کافی و ارشاد دارند که به آنها نگاه دیگری داریم. نکته دیگر اینکه فرمودند که مستقیم یا غیرمستقیم از اهل سنت نقل میکند، خوب حالا از اهل سنت نقل کند اهل سنت چه ویژگی دارد. اهل سنت اینجا دلالت بر اعتبار کتاب نمیکند به خصوص که خیلی از این مطالب را فرمودند که ابن شهر آشوب از اهل سنت نقل کرده بله شهر آشوب را هم شما میتوانید بروید ببینید چگونه از اهل سنت نقل میکند سندها را نمیآورد معمولاً و بدون واسطه به راوی اصلی میرساند بنابراین اگر اینطوری بخواهد از اهل سنت نقل بکند این دلالت بر اعتبار نمیکند. نکته بعدی اینکه فرمودند که ۸۰ درصد از منابع تا قرن ششم هست، آیا ۸۰ درصد معجزات هم تا منابع قرن ششم است؟ نمیتوان چنین چیزی را اثبات کرد. تعداد منابع ممکن است تا قرن ششم باشد ولی ممکن است تعداد زیادی از معجزات را بعد از قرن ششم از منابع نقل کرده باشد که این نسبت برقرار نشود.
آقای طباطبایی: نه متون بیش از ۸۰ درصد است.
آقای صفری: خود موارد هم همینطور است.
آقای طباطبایی: موارد بیش از ۸۰ درصد است.
آقای صفری: دراینباره باید کار آماری انجام داد. بسیاری از این منابع را نمیشناسیم. نکته دیگر اینکه بسیاری از این منابع دست ما هست و اینها چگونه اضافه شده و چرا خیلی از موارد در منابع قرن چهارم و پنجم نیامده و در منابع قرن ششم آمده، بحث مهم این گسست نقل و اضافه شدن نقلها در طول تاریخ است. ائمه که همان ائمه هستند زمانشان هم که همان زمان است پس چرا مثلاً در کتاب قرن چهارم ده معجزه است و در کتاب قرن یازدهم یا دوازدهم مثلاً صد معجزه است، اینها چگونه اضافه شده است؟ نکته دیگر اینکه مقدار اعتبار منابع قرن ششم و قبل از آن، چقدر است؟ چند منبع معتبر در سطح منابع فقهی هست؟ نکته بعدی اینکه دوازده گروه کردید ما در هر دوازده گروه بحث داریم یعنی اثبات نقلش نیاز دارد به اینکه از نقدها بیرون بیاید ما آن امکان را پذیرفتیم دلالت بر این نمیکند که هر نقلی که در این دوازده گروه بود بپذیریم. علاوه براینکه، سنخ معجزه بهگونهای است که احتیاج به نقل و تظافر نقل در یک مورد دارد؛ یعنی یک مورد را بخواهید اثبات کنید باید در همان مورد، تظافر نقل داشته باشید. بله ایشان میتوانند بفرمایند که در بین اینها تواتر معنوی وجود دارد. بله تواتر معنوی وجود دارد که ائمه معجزاتی داشتند و این را ما از همان اول پذیرفتیم و گفتیم چنین چیزی امکان دارد که ائمه معجزاتی داشته باشند. بعضی از نویسندگان جدید شروع کردند نقش ایدئولوژیک نسخه بدلها که اصلاً خود نسخهشناسی در طول تاریخ بحثی است و نسخههایی که در زمانهای مختلف اضافه میشود چیزهایی را در آن کم یا اضافه میکنند. شفیعی کدکنی مقالهای نوشته است مثلاً نوشته که خواجه عبدالله انصاری که در قرن پنجم میزیسته حنبلی بوده است خودش میگوید: أنا حنبلیٌ ما حییتُ و انا امت و وصیتی للناس. حنبلی سرسختی بوده ولی در قرن پنجم و ششم اینها را حذف کردند و ما باید در نسخهها هم دقت کنیم. ایشان باز مثال زده خانقاه ابوالعباس قصاب آملی که در آمل هست در قرون نزدیک به وفاتش همینطور بوده؛ ولی بعد امامزاده عباس شده است در متون بعدی قاجاریه یا صفویه، امامزاده عباسی که در آمل هست ابوالعباس قصاب بوده که از عرفا و بزرگان بوده است. در نسخهشناسی باید به این نکات توجه داشته باشیم و کثرت نقلها را مدنظر قرار دهیم تا به نتیجه برسیم.
آقای عباسی: ایشان فرمودند که قرن ششم خصوصیتی ندارد منابعی هم که تا قرن ششم هستند وقتی معتبر نباشند نیستند. نقل از اهلسنت هم ویژگی ندارد و اعتبار نمیآورد مگر اینکه از قواعد نقد عبور کرده باشد و فرمودند که بخش عمدهای از منابع در حد منابع فقهی نیستند. درباره ۱۲ محتوایی که آقای طباطبایی دستهبندی کردند گفتند که با بعضی از آنها بهلحاظ امکان مشکلی نداریم و از جهت نقد صدوری باید مراحل نقد را طی کنیم. نکته دیگر، درباره نسخه بدلها بود که فرمودند باید توجه داشته باشیم که ممکن است در منابع مخصوصاً منابعی که منابع متواتری نیستند و منابع پر بحثی نیستند در زمان ما نسخه بدلها هم مؤثر بوده و باعث شده که بعضی از مطالب اضافه شود. فرمودند که این سؤال باقی است اگرچه تا قرن ششم متعدد است ولی قرن ششم و یا پنجم معجزاتی در منبعی آمده و در منبع دیگر نیامده است. ائمه که ۴۰۰ سال از حیاتشان گذشته بود چرا معجزات به صورت متفرق نقل شده است که بعد کسی اینها را جمع و ۲۸۰۰ تا استخراج کند.
آقای طباطبایی: فهمم از صحبتهای جلسه پیش ایشان این بود که ایشان میگفتند که ما در سدههای دوم و سوم متونی که به معجزات بپردازند نداریم و بعد در سدههای بعد زیاد میشود سده چهارم، پنجم و ششم و در آخر در سده دوازده به ۲۸۰۰ میرسد و بهگونهای تلقی این بود ـ یادم نیست بهصراحت گفت یا نه ـ که تفکر صفوی در اینجا نقش داشته است.
آقای عباسی: تطور تاریخی اتفاق افتاده است.
آقای صفری: اصلاً منظورم این نبوده است.
آقای طباطبایی: اینکه مربوط به قرن دوازدهم میشود ایشان کار خاصی نکرده و جمع کننده است. واسطهای است که ما را به قرون ششم منتقل کرده است، بیش از ۸۰ درصد منابع برای پیش از قرن ششم است. با ایشان توافق کردیم که قدمت متن هر چه به دوره کهن نزدیک باشد به متن اعتبار میبخشد. بنابراین، قدمت و کهن بودن مصدر، ملاک ترجیح بود و دلیل حجیت نبود. اگر اثبات کردیم که بیش از هشتاد درصد متون مدینهالمعاجز برای قبل از قرن ششم است به این کتاب اعتباری میبخشد که مدینهالمعاجز دارا نیست. منابع سنی هم اینگونه نیستند، نقل معجزات در منابع سنی یکی از قرائنی است که موجب افزایش اعتماد ما به متن میشود. حدیث مشهور تقتلک الفته الباغیه در مورد جناب عمار رحمهاللهعلیه توسط عمروعاص روایت شده است. اعتمادی که ما به این حدیث بهدلیل نقل عمروعاص داریم بیش از نقل حارثبناربع نیست. پس منابع سنی که میگویم ۱۵ درصد است و به افزایش اعتماد ما کمک میکند حتی یک درصد، دو درصد، پنج درصد. بحث حجیت و سند نیست ما قرائن را جمعآوری میکنیم. اینکه فرمودند که در سطح منابع فقهی نیستند آیا کتاب کافی، اینها را نقل کردند، خیلی دور از ماجرا است به نظرم به دلیل ویژگیهای فقهی، روایات فقهی، فقیهان، محدثان فقیه باید گونه روایات فقیهانه و روایات فقهی را از کل گونههای دیگر متمایز کنیم. فضائل و مناقب، روایت اخلاقی، روایت تفسیری و روایت تاریخی در سطح روایات فقهی نیستند. اگر بخواهیم با روش سندشناسی فقیهان با این روایات روبرو شویم هیچ روایت تاریخی باقی نخواهد ماند.
دوازده مورد روایاتی که نقل کردم میخواستم بگویم شما تأکیدتان در معجزات این بود که ناموس طبیعت را بر هم میزند این روایات را گونهای استبعاد به آن میبخشید بعد هم میگویید که ۲۸۰۰ روایت معجزه داریم و نتیجه این میشود که این همه موارد، سنتهای الهی را میشکند. میخواستیم بگوییم که اولاً اینگونه نیست. ثانیاً اکثر این متون کاری به ناموس طبیعت ندارد. به نظرم همه متون حتی متون فقهی نیاز به نقد و بررسی دارند و تمام قرائنی که میتواند به افزایش یا کاهش اعتماد ما به متن یاری برساند باید جمعآوری شود. روایات فقهی، سند صحیح و خوب دارند، روایات اخلاقی مثلاً این ویژگی را دارند که مطابق با فطرت انسانی هستند و همین موجب افزایش اعتماد ما میشود. ولی چون ذات روایات معجزهنگاری امور مستبعد و خارقالعاده هست بنابراین با آن گروه تفاوت دارد.
آقای عباسی: پیشنهاد نهایی دکتر صفری مبتنی بر نظریهشان چیست؟ اگر مبنای ایشان را پذیرفتیم باید چه موضعی را اتخاذ کنیم؟ آیا باید نقد کنیم؟ ابراز برائت کنیم؟
آقای صفری: چند نکته در فرمایش ایشان بود. نکته اول، بحث قدمت بود که از جهاتی اعتبار میبخشد ولی اگر به معاصرت نینجامد اعتباری که ما لازم داریم را نمیبخشد. متنی که در سال۶۰۰ نوشته شده که مثلاً ۳۰۰ سال با واقعه فاصله دارد و سند هم ندارد برای ما فایده ندارد. نکته دیگر اینکه فرمودند اینها را در سطح کتاب کافی گرفتید اتفاقاً بحث من همین جا است در طول تاریخ تشیع با روایات معجزات مثل روایات فضایل برخورد کردیم سنخ روایات فضایل و تسامح در فضایل و ادله سنن با سنخ روایات معجزات که حاکی از خرق ناموس طبیعت است خیلی فرق میکند و دوباره تذکر میدهم که سنخ روایات معجزات با نسخ روایات تاریخی فرق میکند. اعتقاد من این است که درباره اثبات روایات معجزات، حجیت و تظافری بیشتر از آنچه که درباره اثبات روایات فقهی نیاز هست، نیاز داریم؛ چون ناموس طبیعت یک قانون دارد که خرق میشود. این مثل روایات عادی و فقهی نیست؛ ولی چون در طول تاریخ اینگونه برخورد کردهایم الآن برایمان سنگین است که دوباره با این دید وارد این روایات شویم.
آقای عباسی: نتیجه عملی این نظریه چیست؟
آقای صفری: ما چه بخواهیم چه نخواهیم بحثهای روشمند تاریخی درباره این موضوعات شروع شده و ما هم به تاریخ در حوزه علمیه قم رسمیت دادیم و دانشجویان تاریخ وقتی وارد تاریخ میشوند به خصوص در تاریخ ائمه با این گونه روایات برخورد میکنند که نمیدانند چه موضعی باید داشته باشند. مستشرقان اهلسنت نیز کتابهای تاریخی زیادی دارند که باید موضع مشخصی نسبت به این کتابها داشته باشیم.
من چند مقاله درباره این کتابها دارم. دانشگاهیان معمولاً این کتابها را زیر سؤال میبرند و کنار میگذارند حتی مثل ابومخنف، تاریخ یعقوبی یا تاریخ الغارات هم حساب نمیکنند. با اینکه آنها هم شیعه هستند شما در یک متن تاریخی نمیبینید که به دلائلالامامه ارجاع داده باشد. نکات بسیار خوبی در همین کتابها یافت میشود که ما را به شناخت ائمه کمک میکند. من در مقالاتم اینها را توضیح دادم. اکنون که به این رشته رسمیت بخشیدهایم باید وارد نقد این منابع هم بشویم و دیدگاه کلامی خودمان را با این منابع تطبیق بدهیم. اگر دیدگاه کلامیای با استفاده از این منابع اثبات شده است تجدید نظر کنیم و تا حدی که امکان دارد فضای تاریخی بحث، روشمندتر شود تا در بحثهای روشمند دیگران خودباختگی نداشته باشیم. الآن دستمان کوتاه است عمده نقدها از سوی دیگران شده ما در آن حدی نیستم. بعضی وقتها که جواب بدهیم وارد این مقوله بشویم و این مقوله را رسمیت بدهیم. حتی درباره مبانی کلامی تشیع نیز این بحثها ضرورت دارد اگر چه بعضی از کلامیها تاریخ را حرام بدانند ولی ضرورت دارد و باید بهگونهای روشمند وارد این مباحث شویم.
آقای طباطبایی: با نظر آقای صفری موافق هستم که باید تصحیح انتقادی کتابها آغاز شود ولی نه به این علت که دیگران هجمه میکنند.
آقای صفری: دیگران هجمه نمیکنند وارد شدند.
آقای طباطبایی: این دوره، دورهای هست که باید این کار را انجام بدهیم. همه کتابها باید تحلیل انتقادی داشته باشند و وظیفه ما هست که این کارها را درباره متون و گروه گزارشها انجام بدهیم. البته تأثیر کتابهای معجزهنگاری مثل کتاب مدینهالمعاجز بر مجموعه باورها و فرهنگ ما آنقدر اندک است که حتی اگر همه کتاب مدینهالمعاجز را انکار بکنید در باورها و فرهنگ ما تأثیر خاصی ندارد. تا دوره آمیرزا حسین نوری حدود ۴۰۰ کتاب حدیثی یا این چیزی که اکثریت حدیث است و صبغه حدیثی دارد. نزدیک به ۲۰ کتابش بحثهای معجزهنگاری هست که متونشان مشابه هست و تأثیری که این ۲۰ کتاب دارند به اندازه یک فصل کتاب کافی هم نیست.
آقای عباسی: از همه سروران ارجمند، دانشوران گرامی، آقای صفری و طباطبایی تشکر میکنم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
[۱]. طه، ۲۳.
[۲]. طلاق، ۲ و ۳.
[۳]. غافر، ۶۰.
[۴]. جن، ۲۷.
[۵]. بقره، ۶۰.
[۶]. انبیاء، ۱۹.
[۷]. بقره، ۲۵۸.
[۸]. انبیاء، ۶۳.
[۹]. انبیاء، ۶۴.
[۱۰]. انبیاء، ۶۴ و ۶۵.
[۱۱] . انبیاء، ۶۵.
[۱۲]. عنکبوت، ۶۳. حجرات، ۴.
[۱۳]. بقره، ۱۶۴.
[۱۴]. یوسف، ۱۰۵.
[۱۵] . اسراء، ۵۹.
[۱۶]. فرقان، ۷ و ۸.
[۱۷]. شعراء، ۴.
[۱۸]. إسراء، ۵۹.
[۱۹]. روم، ۲.
[۲۰]. شیخ مفید؛ الارشاد؛ ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی؛ فصل ۷۴؛ ص ۳۲۳.