“شفاعت از دیدگاه ابن تیمیه و صدرای شیرازی“ در جلسه گروه علمی کلام+خلاصه بحث

یکصد و هشتاد و هفتمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “شفاعت از دیدگاه ابن تیمیه و صدرای شیرازی“ با ارائه “حجت الاسلام سید محمد طباطبائی“ و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۲۱ خرداد ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت: «من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم قال» نحن اولیک الشافعون».[۱]

سوال مسله: شفاعت چیست و جایگاه او در علم کلام است یا نه؟  اگر هست چه ربطی با سایر علوم دارد؟ و تحریر نزاع بین امامیه مخصوصا صدرالمتالهین و اهل سنت و وهابیت خصوصا ابن تیمیه کجاست؟

مهم بودن مسله شفاعت از این جهت است که از طرفی به بحث توحید بر می گردد و از سوی دیگر به مبحث عدل الهی.

فرق عدل و شفاعت در این است که عدل به معنای معادل و از سنخ تشریع است نه تکوین و فرق آن با شفاعت مصطلح نیز این است که در شفاعت سقوط کیفر به صورت رایگان است ولی در عدل سقوط آن به صورت معاوضه و تبدیل است نه مجانی.

نفی عدل بدین معناست که در آخرت از انسان مجرم و متهم معادل عذاب نظیر مالی که به عنوان فدیه برای دفع عذاب پرداخت می گردد پذیرفته نمی شود بر خلاف دنیا که برخی تکالیف شرعی دارای عدل و معادل است مانند کفاره صید در حال احرام که عدل آن برای شخص عاجز مقداری معین از روزه است که آیه ۹۵ سوره مایده ناظر به آن است.

مفهوم شناسی

بنابر دیدگاه لغویین مثل ابن اثیر[۲]،ابن فارس[۳] و صاحب لسان العرب[۴] ماده «ش ف ع» در برابر «و ت ر» به معنای جفت و در مقابل تک یا وتر است که به معنای پیوست و ضمیمه شدن چیزی به مانند او است.

اما در اصطلاح، مفهوم پیوستن به دیگری برای یاری او یا درخواست از او برای رسیدن به مقصود و گذشت گناهان نیز آمده چه این که معنای وساطت در سود رسانی یا آسیب زدایی را در بر دارد.

پس شفیع در شفاعت با تکمیل قابلیت قابل سبب انعطاف فاعل می شود یا با توسل به گسترش فاعلیت فاعل از او درخواست می کند تا با متهم به فضل خود رفتار کند نه با عدل و یا با تقویت عاملی معمول را از محدوده عاملی دیگر مانند عقاب بیرون برد یا عملی اندک را بسیار کند. به تعبیر حضرت امام علی(علیه السلام): «الشفیع جناح الطالب»[۵] یعنی شفیع بسان بالی برای گنهکار است که با آن می تواند پرواز کند.

لفظ شفاعت با مشتقاتش بیش از سی مرتبه در آیات قرآن کریم آمده است چه این که در روایات نیز بسیار بحث شفاعت مطرح شده است.

محل نزاع در بحث شفاعت

در قرآن کریم شفاعت گاهی به صورت فقهی و زمانی به صورت کلامی بحث شده است. شفاعت فقهی آن است که فردی در دنیا رابط و واسط بین دو نفر قرار گیرد تا کاری برای مشفوع له انجام دهد خواه کار دفع ضرر باشد یا جلب منفعت۰

قسم دیگر شفاعت بحث کلامی است که بخش مهم آن در آخرت مطرح است و بحث ما ناظر به این قسم است و جامع آن این است که کاری که موضوع باید و نباید اعتباری قرار نمی گیرد و می تواند تحت عنوان کلامی شفاعت طرح شود؛ مانند فعل خداوند لذا آیات فراوان قرآن کریم و احادیث مستفیض اهل بیت (علیهم السلام) ناظر به این قسم از شفاعت است.

اندیشه اهل سنت و وهابیت

وهابیت بر خلاف مذاهب اسلامی درخواست شفاعت از پیامبر (ص) یا پیشوایان دینی را ناروا می پندارند به باور انها تنها از خدا می توان خواست که پیامبرش را در حق ما شفیع گرداند یا به او اذن دهد، زیرا درخواست شفاعت از غیر خدا شرک است.[۶]

این اندیشه خلاف صریح قرآن کریم است و اندیشمندانی از اهل سنت وجوب یا جواز شفاعت خواهی(عقلی، نقلی) از رسول گرامی اسلام (ص) را پذیرفته اند.چنانچه مسلم درجامع، ترمذی در سنن واحدی در الوسیط نظام الدین نیشابوری در تفسیر غریب القرآن و ابوحیان اندلسی در البحر المحیط و طبری در جامع البیان به این بحث پرداخته اند.

از سوی دیگر ابن تیمیه بر خلاف آنچه مشهور است، هرگز منکر شفاعت نیست، بلکه آن را به عنوان یک اصل مسلم اسلامی پذیرفته است. وی پیامبر اسلام(ص) را شفیع خلق و صاحب محمود می داند که همه مردم از اولین تا اخرین نفر به حضرت غبطه می خورند.[۷]

ابن تیمیه در ادامه گفته است بر ما واجب است آنچه را در کتاب و سنت است، بپذیریم و وانچه را در آنها نفی شده نفی کنیم.[۸]

دیدگاه نهایی ابن تیمیه این است که منظور از شفاعت قبول مشفوع الیه است به این معنا که هرگاه خداوند بخواهد فردی را بیامرزد به شفیعی اطاعت کننده اذن می دهد تا او آن فرد را شفاعت کند و خداوند شفاعتش را می پذیرد.[۹]

دیدگاه صدرای شیرازی

شفاعت ضمن این که یک واقعیت و حقیت قرآنی است درواقع چیزی جز این نیست که رحمت و مغفرت و فیض الهی از راه اولیا و بندگان برگزیده به خدا می رسد، مغفرت الهی نیز در روز قیامت توسط آنان به گناهکاران واصل می گردد.

در این زمینه صدرا گفته اند: شفاعت وساطت است… نور هدایت و وجود از ذات الهی بر جوهر نبوت افاضه می شود و از جوهر نبوت در همه موجوداتی که مناسبات آنها با جوهر نبوت خوب باشد انتشار می یابد.[۱۰]

از منظر صدرا دنیا محل اکتساب است و در آن هم علل ذاتی و هم علل اتفاقی تاثیر دارند اما در نشه اخرت باب اکتساب و تحصیل کمالات به کلی مسدود است.

بر این اساس هر کس در اثر اوصاف و ملکات نفسانی خود به سرنوشت خاصی محکوم شده است. هرگزنمی تواند با علل عرضی و اسباب اتفاقی و اعتباری از آن رهایی یابد و آن سرنوشت را تغییر دهد.

مطلب دیگر در این زمینه این است که هر گونه توسل و شفاعت مقبول شیعه نه از نظام علت و معلول خارج است و نه سلسله علل به غیر خدا ختم می شود. و نه استقلالی برای غیرخدا پذیرفتنی است. در این حوزه هرگز محذور عقلی یا نقلی برای این دو فضیلت متصور نیست زیرا دلیل عقلی با اصول یاد شده معارض است  و نه دلیل معتبر نقلی آن را منع می کند.

آنچه از آثار صدرا نظیر اسفار تفسیر قرآن کریم ،شرح اصول کافی ، مبدا و معاد و دیگر نوشته های ایشان بدست می آید به این نتیجه می رسیم که:

اولا، خداوند متعال عادل و حکیم است ظلم و فعل قبیح از او سر نمی زند.

ثانیا، معصیت های مومن از نظر زمان و مقدار محدود است بر پایه عدالت الهی کیفر آن هم باید محدود باشد و سر انجام نجات یابد بر خلاف کفر که از نظر زمان محدود است اما اندازه آن نامحدود زیرا کفر به جوهری همیشگی تبدیل می شود به همین دلیل کافر در آتش مخلد و عذاب او نامتناهی است.

ثالثا، مومن مرتکب معصیت کبیر بهترین کار خیر که همان ایمان است را همراه دارد که مایه نجات او خواهد شد، زیرا از زشت ترین زشتی ها کفر پیراسته است.

رابعا، برهان عقلی فقط برای امکان شفاعت اقامه می شود اعم از امکان ذاتی و وقوعی نه بر اصل وقوع یا ضرورت آن.با دلیل عقلی بر امکان شفاعت هر گونه توهم شرک پیراسته می شود.به طوری که با اعتقاد به شفاعت با توحید منافات ندارد.

خامسا، تفکر جبری پیروان مکتب اشعری هیچ مجالی را برای استقلال و اثر گزاری غیر خدا نمی بیند چون همه مجبورند و استقلال ندارند تا به آنها متوسل شد. از سوی دیگر تفکر تفویضی پیروان مکتب اعتزال نیز سهمی از استقلال را برای غیر خدا در نظر دارد و دیدگاه باطل است. اما امامیه با ادله عقلی و نقلی جبر و تفویض را باطل می دانندو شفاعت را امر مسلمی برای خداوند متعال و پیامبران و اولیا الهی و حتی قرآن کریم معرفی نموده اند.

[۱] .تفسیر عیاشی،ج ا، ص۱۳۶٫ بحارالانوار، ج۸، ص۴۱٫

[۲] .نهایه، ج۲،ص۷۱۵٫

[۳] .مقاییس اللغه،ج۳،ص۲۰۱٫

[۴] .لسان العرب،ج۸، ص۱۸۳٫

[۵].نهج البلاغه، حکمت ۶۳٫

[۶] .مجموعه فتاوی،ابن تیمیه،ج۱۴،ص۴۱۳٫

[۷] .مجموعه فتاوی، توحیدالاولیه،ج۱،ص۳۰۶٫

[۸] . همان،ج۱،ص۱۲۲٫

[۹] .همان،ج۱۴،ص۲۸۵٫

[۱۰] . تفسیر آیت الکرسی، ص۱۲۴٫