“نقد شبهات در برهان پذیری خدا“ در جلسه گروه علمی فلسفه+خلاصه بحث

یکصد و هفتاد و ششمین جلسه گروه علمی فلسفه با موضوع نقد شبهات در برهان پذیری خدا(جلسه چهارم)“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی امیری“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۲۷ شهریور ۹۸ ساعت ۲۰:۱۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

مغالطه فزونی نتیجه از مقدمات و نقد آن

برهان جهان شناختی می‌گوید: هر شیء محدودی معلول است؛ جهان محدود است پس جهان علتی دارد. اما به نظر می‌رسد در این قالب استدلال، کلمه «علت» در نتیجه معنایی متفاوت (گسترده‌تر) از معنایی که در مقدمه داشته است دارا باشد؛ زیرا در مقدمه علت به معنای علت متناهی است و در نتیجه به معنای علتی نامتناهی (یعنی خدا) در نظر گرفته شده است.[۱]

اگر بخواهیم این اشکال را ساده‌تر و دقیق‌تر بیان کنیم می‌توانیم برهان را به این صورت تقریر کنیم:

  • جهان محدود است؛
  • هر محدودی معلول علتی (محدود) است؛
  • پس جهان محدود علتی (نامحدود) است.

این استدلال در صورتی مغالطه نیست که علتی که در مقدمه آمده با علتی که در نتیجه آمده به یک معنا باشد. اما اشکال کننده می‌گوید علتی که در مقدمه آمده است به معنای علت محدود است و علتی که در نتیجه آمده است، علت نامحدود است. بنابراین نتیجه چیزی را بیان می‌کند که در مقدمات نبوده و بنابراین بخش زاید مغالطی و غیر برهانی است. بنابراین علم منطق افزایش نتیجه را که فراتر از آن چه در مقدمات آمده است، مردود می‌شمارد و مغالطه می‌انگارد.

پاسخ

لازم است جهان‌شناختی را گام به گام تحلیل کنیم و در این تحلیل فرض می‌گیریم که «هر محدودی معلول است»:

  • جهان محدود است؛
  • هر محدودی معلول است؛
  • پس جهان معلول است؛
  • هر معلولی علتی دارد
  • پس جهان علتی دارد.

این استدلال به خودی خود نشان نمی‌دهد که علتی که برای جهان وجود دارد، خداست یا غیر خدا؟ چرا که نمی‌دانیم که علتِ جهانْ محدود است یا غیر محدود و نیز نمی‌دانیم که خدا محدود است یا غیر محدود. ازاین‌رو باید بررسی کنیم که اولا مقصود ما از خدا و جهان چیست؟ بنابراین باید جهان و خدا را تعریف کنیم.

تعریف خدا و جهان

خدا به معنای موجود نامحدود است و در استدلال بالا هم خدا به عنوان موجود نامحدود پذیرفته شد. بنابراین استدلال بالا به‌گونه‌ای است که نشان خواهیم داد که جهان به موجود نامحدود یعنی خدا نیازمند است، زیرا نشان می‌دهیم که جهان به عله العلل نیازمند است و عله العلل موجود نامحدود است.

اگر مقصود ما از جهان هر یک از اجزای عالم مشهود حسی یا مجموع آنها باشد در این صورت استدلال بالا به صورت زیر باز نوشته می‌شود:

  • جهان (هر یک از اجزای مشهود جهان و کل آن) محدود است؛
  • هر محدودی معلول است؛
  • پس جهان معلول است؛
  • هر معلول علتی دارد؛
  • پس جهان علتی دارد.

این استدلال تا این‌جا به خودی خود نشان نمی‌دهد که علت جهان خدا است، بلکه نشان می‌دهد که علت جهان یک امر غیر مشهودی است که جهان را آفریده است. اما این که خود آفریننده جهان خود معلول علت دیگری است، از این استدلال بدست نمی‌آید، مگر آن که خدا را به عنوان عله العلل ـ علتی که خود معلول علتی نیست ـ تعریف کنیم که لازمه عله العلل بودن با توجه به معلول بودن هر محدودی بر اساس برهان امتناع دور و تسلسل در علل، نتیجه می‌گیریم که جهان دارای علتی است که معلول نیست پس علت آن نامحدود و خداست.  بنابراین طبق تعریف خدا استدلال گذشته به صورت زیر بازنویسی می‌شود:

  • جهان مشهود محدود است؛
  • هر محدودی معلول است؛
  • هر معلولی علتی دارد؛
  • هر علتی یا محدود است یا نا محدود؛
  • پس جهان مشهود یا علت محدود دارد یا علت نامحدود.
  • اگر علت جهان مشهود نامحدود باشد، پس جهان خدا دارد.
  • اگر علت جهان مشهود محدود باشد به دلیل امتناع دور و تسلسل در علل جهان مشهود، دارای عله العلل است.
  • پس در هر حال جهان دارای علتی است که خداست.

استدلال جهان‌شناختی با این تحلیل نتیجه می‌دهد که جهان مشهود معلولِ علتِ نامحدود است و علت نامحدود در مقدمات موجود بوده و از آن استنتاج شده است.

اگر مقصود ما از جهان هر چیز محدودی باشد، چه مشهود و چه غیر مشهود، برهان بالا به صورت زیر تنظیم می‌شود:

  • جهان (هر شیء محدود) معلول است؛
  • هر معلولی علتی دارد؛
  • علت یا محدود است یا نامحدود
  • اگر علت نامحدود باشد همان خدای نامحدود است.
  • اگر علت محدود باشد به دلیل بطلان دور و تسلسل در علل به خدای نامحدود منتهی می‌شود؛
  • پس جهان دارای علت نامحدود یعنی خداست.

علت در این استدلال هم در مقدمات و هم در نتیجه نامحدود است.

اشکال

تحلیل برهان جهان‌شناختی به یکی از دو وجه مزبور مبتنی بر این اصل است که «هر محدودی معلول است». اما چرا این اصل درست است و باید بپذیریم که هر محدودی معلول است؟ ممکن است جهان محدود به دلیل بطلان دور و تسلسل دارای عله العلل باشد. اما معلوم نمی‌شود که عله اللعل نامحدود است. احتمال دارد که عله العلل محدود باشد. ازاین‌رو اگر بگوییم خدای نامحدود همان عله العلل است، نتیجه چیزی را بیان می‌کند که افزودن بر آن‌چیزی است که در مقدمات موجود است.

پاسخ

فرض می‌گیریم که برهان جهان شناختی مبتنی بر اصل مزبور نیست، نشان خواهیم داد که عله العللْ نامحدود و همان خداست؛ زیرا این برهان بدون اصل مزبور بیان می‌کند که جهان دارای عله العلل است. اما در ادامه برهان جهان شناختی می‌گوییم عله العلل از نظر عقلی یا نامحدود است یا محدود. اگر نامحدود باشد، خدا ثابت می‌شود. اما اگر عله العلل محدود باشد، می‌پرسیم که چرا عله العلل محدود است؟ آیا محدودیت عله العلل از ناحیه خودش است یا از ناحیه دیگری است. آشکار است که عله العلل ممکن نیست که از ناحیه دیگری محدود شده باشد؛ زیرا اگر از ناحیه دیگری محدود شده باشد، عله العلل معلول دیگری خواهد بود، در حالی که عله العلل معلول دیگری نیست. بنابراین اگر عله العلل محدود باشد، محدودیتش به خودش بر می‌گردد. از سوی دیگر، محدودیت نقص است و هیچ حقیقتی ازآن‌رو که حقیقت است، مقتضی نقص خود نیست. بنابراین عله العلل به عنوان یک حقیقت مقتضی نقص خود نیست. پس عله العللْ نامحدود و همان خداست. بنابراین در برهان جهان شناختی به نتیجه‌ای رسیدیم که مقدمات مشتمل بر آن بوده است و اصل مزبور که هر محدودی معلول است، مبتنی بر این قاعده است که تنها راه محدودیت معلولیت است؛ زیرا هیچ حقیقتی مستلزم و مقتضی نقص خود نیست.  این اصل را مدیون ملاصدرا هستیم که در برهان صدیقین خود اشاره کرده است که نقص و محدودیت مستلزم معلولیت است. «اذ کل ناقص متعلق بغیره مفتقر الی تمامه و قد تبین فیما سبق أن التمام قبل النقص و الفعل قبل القوه و الوجود قبل العدم». (اسفار ج۶، ص ۱۵ و ص ۶۰-۶۱)

[۱] . گیسلر، ص ۱۲۳٫