یکصد و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه دین برگزار شد+خلاصه بحث

یکصد و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع رابطه علم و الهیات در قرون وسطای متاخر و تاثیر آن در فضای معاصر“ با ارائه “حجت الاسلام آقای قلی پور“ و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۴ آبان ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

طرح کلی بحث به این صورت است که ابتدا با ویژگی های علم آشنا می شویم و سپس به تاثیر الهیات بر علم در قرون وسطای متاخر خواهیم پرداخت.

مراد از علم، علم مدرن است و مراد از الهیات نیز الهیات مسیحی است که به مطالعه  تعالیم و ایمان مسیحی و یا به عبارت دیگر مطالعه خدا و رابطه او با جهان می پردازد.

بحث رابطه علم الهیات از بدو تولد علم بوجود آمده است و در سده­های گذشته گمان اندیشمندان بر این بوده میان ایندو تعارض وجود دارد، لکن به اعتقاد برخی، از دهه های اخیر کم کم دیدگاه تعارض به محاق رفته لذا بیشتر اندیشمندانی که در غرب در رابطه علم و دین بحث می کنند معتقد نیستند که اینها با هم در تعارضند و حتی تمایز میان ایندو نیز به مذاق این اندیشمندان خوش نیامده و معتقد به همبستگی، همسوئی و همگرایی میان علم و الهیات هستند.

به نظر می آید که رابطه علم و الهیات در قرون وسطای متاخر نیز فراتر تعارض و استقلال است و نوعی تاثیر الهیات در پیدایش و شکل گیری علم را می توانیم مشاهده کنیم که در ادامه به شواهد آن خواهیم پرداخت.

ویژگی­های بنیادین علم

پیش ورود به بحث اصلی و بررسی رابطه علم و الهیات در قرون وسطای متاخر شایسته است که ویژگی های اساسی علم اشاره داشته باشیم و مراد خود از علم را وضوح بخشیم لذا در این بخش به ویژگی های علم اشاره خواهیم کرد.

۱٫تجربه گرایی

دو نوع تجربه گرایی را باید در این مباحث از هم تفکیک کرد: تجربه گرایی عام و یا به تعبیر دیگر ارسطوئی و تجربه گرایی خاص و مراد ما از تجربه گرایی نوع دوم است که مشاهده و آزمایش های تکرار پذیر و کنترل شده را معیار سنجش تبیین پدیده های مادی می داند و بر خلاف تجربه گرایی عام مشاهدات را در قالب استدلال قیاسی معتبر نمی ریزد.

۲٫روش کمی و ریاضیاتی

مراد از این روش این است که علم در فرایند مطالعه طبیعت از قواعد و استدلال های ریاضی استفاده می کند و درصدد است از پدیده­های کیفی تا جایی که امکان دارد، تبیینی کمی ارائه دهد.

 طبیعت گرایی روش شناختی

دیدگاهی است که شرایط و الزاماتی را برای علم فرض می­گیرد که بر اساس آن باید در علم بگونه­ای مشی شود که گویی هیچ موجود فراطبیعی وجود ندارد و در تبیین پدیده­های طبیعی نباید به خدا، فرشته و دیگر موجودات فراطبیعی، متمسک شویم، بلکه تبیین باید براساس خود طبیعت صورت گیرد.

بررسی رابطه علم و الهیات

با توجه به آشنایی که با هریک از مبانی و ویژگی های علم صورت گرفت، در این بخش تاثیر الهیات مسیحی بر علم را مورد بررسی قرار می دهیم.

عوامل موثر در تجربه گرایی

انکار کلیات و به تبع آن انکار ذات گرایی

مهمترین پاسخ هایی که در قرون وسطا به چیستی مفهوم کلی داده شد، واقع گرایی افراطی و یا واقع گرایی معتدل بود که با مابعدالطبیعه یونانی ذوات گره خورده و برای همه چیز یک ذات مشترک قائل بود. یعنی اشیا دارای ذات مشترکی هستند  و  بهترین راه شناخت ذوات نیز  استدلال عقلی و شناخت فلسفی است.

ویلیام اوکامی با انگیزه های الهیاتی به مبارزه با ذات گرایی می پردازد و معتقد است که هیچ ذات مشترکی وجود ندارد. نتیجه این نقد این است که چون ذات مشترکی وجود ندارد پس شناخت باید از طریق حس و تجربه صورت گیرد نه استدلال عقلی چون.( گالیله نیز به عنوان پدر علم جدید یکی از اقداماتش این است که با ذات­گرایی ارسطوئی مقابله می کند و تبیین های ذات گرایانه و غایت شناختی ارسطو را کنار می نهند).

انکار مابعدالطبیعه ارسطوئی

برخی از اندیشمندان  فلسفه ارسطوئی را متعارض با دین و الهیات می دانستند و از این رو به نقد آن پرداختند. نتیجه این نقد کم شدن تاثیر فلسفه ارسطوئی و از سوی دیگر رشد تجربه گرایی بود که با آثار طبیعی او بوجود آمده بود ولی این تجربه گرایی دیگر در غیاب روش عقلی تاکید زیاد بر مشاهده داشت.

عوامل موثر بر روش کمی و ریاضیاتی

 نورشناسی و ریاضیاتی

رابرت گروستست معتقد بود که عالم ماده، مجردات و روحانی از نور ساخته شده و خود خدا نیز نور است و برای شناخت آن بهترین روش ریاضیات بود از این طریق او قواعد ریاضی را در تمام مباحث طبیعی نیز داخل نمود.

انگیزه های الهیاتی در استفاده ریاضیات

راجر بیکن  و  نیکولاس کوزایی به دلیل خدماتی که ریاضیات برای الهیات(به عنوان علم اعلی و مادر علوم) داشت به آن روی آوردند لکن آن را در تمام شناخت طبیعی نیز مفید و ضروری می دانستند.

عوامل موثر طبیعت گرایی روش شناختی

کیفیت تبیین رابطه خالق و مخلوقات

توماس آکویناس معتقد است برای شناخت خدا باید از طبیعت کمک بگیریم، اما معتقد بود روندهای  طبیعی به صورت مستقل از خدا قابل شناختند و نیازی به خدا نداریم. در این صورت طبیعت گرایی روش شناختی مشروعیت پیدا می کند.(اوکام نیز تبیینی اینچنینی دارد)

تفکیک میان حوزه علم و حوزه دین

با ورود فلسفه ارسطو سه روش برای پژوهش بوجود امد: روش نقلی و یا ایمانگرایی آگوستینی ، روش عقلی و فلسفی ارسطوئی و روش تجربی. گفته شد که روش ارسطوئی به خاطر معضلات الهیاتی که بوجود آورده بود مورد نقد و تاثیر آن کم و کمتر شد. حالا باید اوکام تکلیف دو حوزه را مشخص می کرد یکی الهیات و دیگر شناخت طبیعت.

او معتقد بود شناخت خدا نمی تواند با عقل صورت گیرد بلکه تنها راه شناخت او وحی است.و حوزه شناخت طبیعت را فقط به تجربه داد  و بر اساس اصل صرفه جویی خود معتقد بود که در تبیین طبیعت هر اصلی که نتوان با تجربه اثبات کرد را باید کنار زد، بنابراین فقط شناخت طبیعت با تجربه است. بنابراین نتیجه اقدام او این است که برای هر یک از طبیعت و الهیات روش خاصی وجود دارد که نمی توان با هم خلط شوند و هیچ یک از روش های آنان در دیگری نمی تواند استفاده شود.

نتیجه گیری:

با توجه به شواهد مذکور و شواهدی دیگر، روشن می شود که الهیات مسیحی در قرون وسطای متاخر از طریق متالهان نامی همچون ویلیام اوکامی، آکویناس، رابرت گروستست، راجر بیکن، آلبرتوس کبیر، جان پگام، آدم وودهد و … در شکل گیری علم جدید تاثیر زیادی نهاده اند و حتی برخی از اندیشمندان مذکور به تحقیقات علمی پرداخته اند. بنابراین می توان به این نتیجه دست یافت که رابطه علم و الهیات در این دوران نمی تواند “تعارض” باشد بلکه به نظر می رسد عنوان بهتر برای نوع رابطه علم و الهیات “تعامل” است نه تعارض.