دویستمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی با موضوع “تحلیل انتقادی دیدگاه هیوم در باب منشا و مفاد اعتقاد به وجود خارجی“ با ارائه “آقای دکتر میثم شادپور“ و با حضور اعضاء محترم گروه شنبه ۲۱ دی ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
هیوم یک انسانشناس تجربی است که مستند به روش درون¬نگری تجربی، درصدد تبیین ادراک و احوال ذهنی و قوانین حاکم بر آنها است. به نظر هیوم، یکی از اصول اساسی حاکم بر ذهن آدمی از این قرار است که تمامی تصوراتش را از انطباعات وام میگیرد. از این رو، اگر نتوان تصوری را به انطباعی بازگرداند، آن تصور پوچ و نامعقول و مبهم است و باید کنار گذاشته شود.
با عنایت به این رویکرد، هیوم در کتاب رساله، نخست به تحلیل تصور وجود میپردازد و نشان میدهد که تصور وجود برگرفته از همان انطباعی است که تصور شیء موجود را میدهد. به نظر هیوم، تصور وجود و تصور شیء موجود متمایز نیستند و یکی میباشند. به باور او، حتی تمایز عقلی وجود و شیء موجود در همان انطباع واحد نیز منتفی است. در نقد این مدعا توضیح دادیم که این باور هیوم ناشی از اصل نسخهبرداری است که تواناییهای ذهن را نادیده میگیرد.
در گام بعد، هیوم به تحلیل تصور وجود خارجی میپردازد و نشان میدهد چون وجود خارجی به معنای وجودی خارج از ذهن و انطباعات و ادراکها است، و چون تصور ما از وجود برگرفته از همین انطباعات و ادراکها است، پس محال است تصوری از وجود خارجی داشته باشیم؛ مگر این که منظور از وجود خارجی، چیزی جز وجود پیوسته و متمایز نباشد.
در این مرحله، هیوم در پی تبیین منشا اعتقاد و تصوری است که ما از اشیای خارجی به مثابه موجودی با وجود پیوسته و متمایز داریم. به باور هیوم، ما واجد چنین اعتقادی هستیم و گریزی از آن نداریم. آنچه برای هیوم حائز اهمیت است، منشا و مفاد این اعتقاد است. در واقع، هیوم با تبیین منشا این اعتقاد، درصدد وضوح بخشیدن به مفاد این اعتقاد است. او نشان میدهد که این اعتقاد ناشی از حواس و عقل نیست بلکه حواس و عقل در مقابل با این اعتقادند. پس این اعتقاد ناشی از تعامل کیفیات برخی از انطباعات با کیفیات تخیل است. در واقع، ما هیچ تجربهای از وجود پیوسته و متمایز نداریم جز این که برخی از انطباعات ما مشابهند و توالی بی وقفه در ذهن دارند و به همین جهت، ذهن به آنها اینهمانی را نسبت میدهد و سپس برای رفع تعارض میان اینهمانی عارض و انقطاع ذاتی، تصور وجود پیوسته و متمایز را جعل میکند. این تصور مجعول، از دو حال خارج نیست: یا وجود پیوسته متمایز از ذهن و ادراک است که هیوم در کتاب رساله آن را تصور برآمده از تفکر فلسفی میخواند و پیش تر بر نامعقول بودن و پوچ بودنش تاکید کرده بود؛ و یا وجود پیوسته و متمایز از ادراک نیست بلکه همان ادراک است که وجود پیوسته دارد اما نمودهایش منقطع است. هیوم با این که هر دو تصور مذکور را رافع تعارض ذهنی میدانست، اما با این حال، تصور اخیر را تصور عامیانه و عمومی و فراگیر معرفی کرد؛ و به همین جهت، آن را بر تفکر فلسفی ترجیح داد. بدین ترتیب، هیوم معتقد است که ما به کمک تخیل، به تصور گریزناپذیری دست یافتهایم که هیچ انطباعی از آن نداریم!
اما در کتاب پژوهش، هیوم این مباحث را به صورت خلاصه ذکر میکند و مورد بازبینی قرار میدهد و تغییراتی در آن إعمال میکند. هیوم در کتاب پژوهش، مستقلا به تحلیل تصور وجود نمیپردازد اما در تحلیل تصور وجود خارجی -همسو با کتاب رساله- ضمن آن که آن را غیرعقلی و نامعقول میخواند، اما برخلاف کتاب رساله، طبیعی و عمومی میداند.
این مطلب کاملا برخلاف آن چیزی است که هیوم در کتاب رساله گفته بود. وی در کتاب رساله، تصور وجود خارجی را ایدهای فلسفی و غیر عمومی و غیرطبیعی خوانده بود که هم پوچ است و هم بیفایده، غیرضروری و غیرفراگیر.
البته هیوم در کتاب پژوهش به صورت ضمنی به این نکته اشاره میکند که طبیعیتر (و نه لزوما عمومیتر) است که تصور وجود خارجی را همان ادراک بدانیم؛ اما برخلاف کتاب رساله، هیچ نمیگوید که این ادراک برای این که خارجی تلقی شود باید پیوسته و متمایز تلقی گردد و چگونه تخیل چنین نقشی را برایش در نظر میگیرد.
شاید علت اصلی عقب نشینی هیوم از تبیینش در کتاب رساله، التفاتش به حفرههای معرفتی موجود در این تبیین بود.
هیوم در کتاب پژوهش کوشید تا صرفا به این نکته اشاره کند که به اشیای خارجی اعتقاد داریم، خواه آنها را همان ادراک بدانیم خواه بیرون از ادراک. در هر دو صورت، ما طبیعتا به آنها معتقد میشویم اما عقلاً استدلالی به سود این اعتقاد نداریم بلکه عقل (تامل و دقت فلسفی) این اعتقادات را ناموجه و اثباتنشدنی و غیرواقعی میداند.
به دیگر سخن، رسالت فلسفی هیوم تبیین مفاد اعتقاد عرفی و طبیعی ما به وجود خارجی است؛ هیوم این رسالت را با کاوش در خاستگاه این اعتقاد و تصور، پی گرفت. اشتباه است که هیوم را به مثابه یک معرفتشناس تلقی کنیم چرا که وی اساسا درصدد تبیین توجیه و صدق این اعتقاد برای قبول یا ردّش نیست. هیوم مسلم انگاشته که ما این اعتقاد را به طرز جدایی¬ناپذیری در ذهن خود حفظ میکنیم و در زندگی عادی و علمی از آن استفاده میکنیم. بنابراین، هیوم این اعتقاد را مقبول انگاشته و برای حفظش به توجیه معرفتشناسانه نیازی نمیبیند. او صرفا یک انسانشناس تجربی است که میخواهد احوال ذهنی را واکاوی کند و منشا پیدایش و روابط حاکم بر آنها را تبیین نماید . اما آیا این سخن بدین معنا است که تبیین هیوم از منشا اعتقاد به وجود جسم، پیامد معرفتشناسانه ندارد؟ هرگز. هر تبیینی از منشا این اعتقاد ارائه بدهیم، پیامد معرفتشناسانه خاص خودش را به همراه دارد. اما شاید عجیب باشد که حتی پیامد معرفتشناسانه تبیینی که هیوم درباره این اعتقاد ارائه داده است، برایش چندان مهم نباشد. در واقع، پیامد معرفتشناسانه این اعتقاد هر چه باشد (این اعتقاد خواه صادق یا کاذب باشد، و خواه موجه یا ناموجه باشد)، برای هیوم اصل مسلم در زندگی عادی و علمی ما است و راهی به رهایی از آن نداریم و برای حفظش به دلیل موجه عقلی و توجیه رضایتبخش معرفتشناسانه نیازی نیست. بنابراین، هیوم نه درصدد تبیین معرفتشناسانه است و نه به صدق و توجیه آنها کاری دارد و نه از پیامد معرفتشناسانه این تبیین هراسی به دل راه میدهد.
اما فلاسفه مسلمان که درصدد توجیه عقلی اعتقاد به وجود اشیائی خارج از حوزه ذهن و ادراک هستند، استدلالهایی را بدین منظور ذکر کردهاند تا هم عمومی بودن این اعتقاد را تبیین کنند و هم آن را ضروریالصدق بدانند. به باور آنها، این اعتقاد ناشی از استدلال فطری و بدیهی عقل است که نیازی به تامل و تفکر ندارد و در ذهن هر عاقلی بداهتاً حاضر است.