دویست و یازدهمین جلسه گروه علمی معرفت شناسی با موضوع “معرفت شناسی لورنس بنجور” با ارائه آقای عیسی موسی زاده شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۳۰ در مجمع عالی حکمت اسلامی (حضوری و مجازی) برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:
در این نشست بیان شد که لورنس بونجور در دوره نخست فکری خود به انسجامگرایی روی آورده بود و تحت تأثیر قیاس دو وجهی سلارز، داده تجربی را اسطوره میدانست؛ در ادامه با ملاحظه نواقص و کاستیهای انسجامگرایی، به تدریج از آن فاصله میگیرد و به نوعی مبناگرایی سنتی و درونگرایانه روی میآورد. وی در رد ایراد سلارز به مبناگرایی، نشان میدهد که نوعی مواجهه مستقیم میان واقعیت غیر مفهومی و مفهومی که توصیف کننده آن واقعیت است، اتفاق میافتد و چنین مواجههای صرفاً زمانی ممکن است که واقعیت مورد بحث خود حالتی آگاهانه باشد و توصیف مورد بحث به مضمون آگاهانه آن حالت تعلق گیرد. به این ترتیب تجربه غیر مفهومی میتواند توجیهی برای باورهای راجع به خود مضمون تجربه شده به دست دهد و دیگر نمیتوان گفت که داده تجربی یک اسطوره است و هیچ نقش توجیهی نمیتواند داشته باشد. در واقع وی با تکیه بر مواجهه مستقیم میان جنبه غیر مفهومی و توصیفات مربوط به آن، توانست راهی مبناگرایانه برای برونرفت از مسئله تسلسل معرفتی ارائه نماید. اما در ادامه به نظر بونجور، منبع توجیه معرفتی منحصر در داده تجربی نیست و برای توجیه باورها نمیتوان صرفاً به تجربه اکتفا کرد، چرا که در این صورت یا باورهای موجه بسیار محدود خواهند بود و یا حتی ممکن است هیچ باور موجهی وجود نداشته باشد. از نظر او تنها در صورتی میتوان به گسترش باورهای موجه امیدوار بود که به نقش توجیهی شهودهای عقلی نیز توجه شود و لذا نه تنها بر نقش توجیهی شهود عقلی تأکید میکند، بلکه بر اهمیت و تقدم منطقی شهود عقلی نیز تأکید دارد و عقلانیت باورهای تجربی را نیز نهایتاً متوقف بر توجیه حاصل از شهودهای عقلی میداند. به این ترتیب است که در نظام معرفتشناسی بونجور، شاهد بنا شدن ساختار معرفت بر دو پایه شهود عقلی و داده تجربی هستیم.
بونجور با پذیرش امکان شهود عقلی و تأکید بر توجیه پیشینی، ابتدا از تجربهگرایی افراطی فاصله میگیرد و در ادامه با توجه به اینکه توجیه پیشینی را منحصر در گزارههای تحلیلی نمیداند از تجربهگرایی معتدل نیز جدا میشود و به این ترتیب در برابر دیدگاه تجربهگرایی، از دیدگاهی عقلگرایانه دفاع میکند که بر اساس آن بصیرت پیشینی یک مبنای واقعی برای معرفت به شمار میآید و شهود عقلی را منبع بنیادین توجیه پیشینی محسوب میکند. وی توضیح میدهد که در شهود عقلی، ما اوصاف ضروری واقعیت را به طور مستقیم مشاهده میکنیم و مشاهده اینکه یک گزاره، وصفی ضروری از واقعیت را بیان میکند، میتواند توجیه کننده آن گزاره باشد و توجیهی معرفتی به شمار آید و کسی که پیوندهای ضروریِ میان واقعیتها را درک نکند، اساساً توان اندیشیدن را هم نخواهد داشت.
البته بونجور نه در خصوص توجیه پسینی و مربوط به داده تجربی و نه در خصوص توجیه پیشینی و مربوط به شهود عقلی، امکان خطا را نفی نمیکند و لذا یک اعتدالگرای کامل است و باورهای پایه را خطاپذیر میداند. از نظر وی از سویی آگاهی سازنده از مضمون یک باور باید خطاناپذیر باشد، صرفاً به این دلیل که واقعیت یا موقعیت مستقلی در میان نیست که این آگاهی نسبت به آن خطا باشد؛ اما «خطاناپذیریِ آگاهیِ ذاتی» شامل فراباور دریافتی نمیشود و هنوز این امکان وجود دارد که کسی در ادراک دریافتیِ باور خود دچار خطا شود، یعنی باور درجه دومی داشته باشد که مضمون آگاهی ذاتی یا سازنده را که سازنده باور درجه اول است به درستی نمایش نمیدهد و از سوی دیگر دو تمایز پیشینی- پسینی و ضروری- ممکن هرچند به هم مربوط هستند، اما معنی و کاربرد کاملاً متفاوتی دارند. تمایز پیشینی- پسینی تمایزی معرفتشناختی است که به شیوه توجیه معرفتی مربوط است، اما تمایز ضروری- ممکن تمایزی متافیزیکی است که به نسبت یک گزاره به شیوههایی که جهان میتوانست به آن شیوهها تحقق یابد مربوط است. به این ترتیب این دو تمایز یکسان نیستند و لذا اینکه گزارهای از توجیه پیشینی برخوردار است، به هیچ وجه بیان کننده این نیست که چنین گزارهای از صدق ضروری نیز برخوردار است و امکان کذب ندارد.
نکته پایانی که در خصوص معرفتشناسی بونجور باید مورد اشاره قرار گیرد این است که وی با تأکید بر مواجهه مستقیم میان جنبه غیرمفهومی واقعیت و توصیفات مفهومیای که مربوط به مضمون آگاهانه همان واقعیت غیر مفهومی است، به نظر میرسد گام مهمی را در جهت پیوند معرفتشناسی و هستیشناسی برمیدارد، پیوندی که برای تجدید نظر در مبانی معرفتشناختی و رفع نواقص موجود در معرفتشناسی مغرب زمین بسیار ضروری به نظر میرسد.
البته شایان ذکر است که بونجور برای روشنسازی و تبیین دقیقتر این پیوند، از مبانی هستیشناختی کافی بهرهمند نبود؛ چیزی که فلاسفه حکمت متعالیه و در رأس آنها ملاصدرا، به خوبی مورد توجه و تبیین قرار دادند.