خلاصه بحث دکتر یزدانی مقدم در نشست علمی “فلسفه سیاسی امام خمینی (ره) و انتخابات”

نشست علمی “فلسفه سیاسی امام خمینی (ره) و انتخابات” برگزار شد.

خلاصه بحث جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدرضا یزدانی مقدم: “ولایت فقیه از منظر فلسفه سیاسی امام خمینی(ره)”:

مقصود از فلسفه سیاسی در اینجا فلسفه سیاسی مرجَع یا فلسفه سیاسی مستنبَط از آثار امام خمینی و به طور مشخص البیع است. حتی می­توانیم عنوان را متمرکزتر کنیم و از “حکومت در اندیشه سیاسی امام خمینی” سخن بگوئیم. در هر صورت تحلیل مفهوم حکومت در اندیشه سیاسی امام خمینی مقدمه ورود به بحث از ولایت فقیه از منظر فلسفه سیاسی یا اندیشه سیاسی امام خمینی است. بزرگان نیز بیان کرده­اند ورود امام خمینی به موضوع ولایت فقیه یک ورود عقلی و فلسفی است.

استدلال عقلی بر وجود حکومت در اسلام

در البیع نخست تحلیلی از اسلام و احکام اسلام ارائه می­شود و سپس نتیجه گرفته می­شود که اسلام یک سامان سیاسی عادلانه است و احکام یاد شده احکام این سامان سیاسی عادلانه و ابزار تحقق عدالت و مصلحت هستند.[۱] این سامان سیاسی عادلانه؛ استبدادی یا مشروطه یا جمهوری مبتنی بر قوانین بشری نیست بلکه حکومتی مبتنی بر قانون الهی است که در موضوعات طبق صلاح مسلمانان یا مسلمانان حوزه حکومت تصمیم می­گیرد.[۲] بدین ترتیب فلسفه حکومت از این نظر، یعنی اجرای احکام اسلام، همان فلسفه امامت است.[۳] در همین رابطه امام خمینی به حکمت الهی استدلال می­کند و اهمال امت اسلام و بلاتکلیفی امت اسلام و هرج و مرج و اختلال نظام را خلاف حکمت الهی معرفی می­کند.[۴]

چنین فهمی از حکومت و نسبت دین و حکومت در اندیشه فارابی نیز سابقه دارد. از نظر فارابی گفتمان دینی برقراری یک سامان سیاسی عادلانه را در نظر دارد.[۵] به طوری که چندان تمایز و تفکیکی میان دین و حکومت در اندیشه فارابی قابل مشاهده نیست.

والی یا حاکم چه کسی است؟

از نظر امام خمینی در زمان پیامبر و امامان معصوم، آنان والی و حاکم هستند و در زمان غیبت امام معصوم حکومت از آنِ شخص خاصی نیست[۶] بلکه برای کسی است که دارای ویژگی­های ذیل باشد:  علم به قانون یا احکام؛ عدالت و توانایی اداره امور؛[۷] و نتیجه می­گیرد که: چنین شخصی فقیه عادل است. [۸] ولایت فقیه، با توجه به مقدمات و تحلیل ارائه شده و بعد از تصور اطراف قضیه؛ امر نظری و محتاج برهان نیست.[۹]

از آنجا که فقیه عادل والی است از  این رو، در جهات مربوط به حکومت، هر آنچه برای پیامبر و امامان بود برای او نیز هست.[۱۰] بنابراین برای فقیه عادل جمیع آنچه برای پیامبر و امامان، در امور حکومت و سیاست، بوده؛ هست و فرق میان فقیه عادل با پیامبر و امامان، در امور حکومت و سیاست، معقول نیست. زیرا والی مجری احکام شریعت برای صلاح مسلمین است و از این جهت بین فقیه و امامان معصوم فرقی نیست.[۱۱]

معنای ولایت مطلقه

امام ولایت مطلقه را به حکومت تعریف می­کند.[۱۲] یعنی ولایت مطلقه فقیه مانند قدرت و سلطنت عرفی و دیگر مناصب عقلایی است.[۱۳] بدین ترتیب ولایت مطلقه فقیه قدرت و سلطنت عرفی و مانند دیگر مناصب عقلایی است.[۱۴]

نسبت حکومت با ولایت معنوی

البته اینکه «در جهات مربوط به حکومت هر آنچه برای پیامبر و امامان بود برای فقیه عادل نیز هست» به معنای هم رتبه بودن فقیه با پیامبران و امامان و شراکت فقیه در فضایل معنوی با پیامبران و امامان نیست.[۱۵] باید دانست که خلافت دو معنا دارد: یکی خلافت الهی تکوینی و دیگری معنای اعتباری جعلی. خلافت و ولایت اعتباری جعلی مانند اینکه پیامبر مولی را خلیفه قرار داد و خلافت را برای او جعل کرد. [۱۶]

بنابراین دو گونه ولایت و ریاست داریم: یکی ریاست ظاهری صوری که اصلاً مورد اعتنای امامان معصوم نبود[۱۷] و یکی مقام خلافت کبرای الهی که برای امامان معصوم گرامی بوده و قابل إهمال هم نیست.[۱۸] بدین ترتیب امام خمینی بارها تاکید می­کند که مراد از اصطلاح ولایت در ترکیب ولایت فقیه یا ولایت مطلقه، ولایت کلیه الهیه که در عرفان و فلسفه از آن یاد شده نیست بلکه مراد ولایت جعلی اعتباری است.

[۱].  امام خمینی، البیع، ج۲، ص۶۱۷ و ۶۱۸: الإسلام لیس عباره عن الأحکام العبادیّه و الأخلاقیّه فحسب، … همان، ص۶۳۳: بل یمکن أن یقال: الإسلام هو الحکومه بشؤونها، و الأحکام قوانین الإسلام، و هی شأن من شؤونها، بل الأحکام مطلوبات بالعرض، و أُمور آلیّه لإجرائها و بسط العداله.

[۲]. همان، ص ۶۱۸ و ۶۱۹: للوالی أن یعمل فی الموضوعات على‏ طبق الصلاح للمسلمین، أو لأهل حوزته، … و لو لم تقتضه المصلحه العامّه، لم یثبت ذلک للفقیه.

[۳]. همان، ص۶۱۹: فما هو دلیل الإمامه، بعینه دلیل على‏ لزوم الحکومه بعد غیبه ولیّ الأمر عجّل اللَّه تعالى‏ فرجه الشریف، …

[۴] همان، ص۶۱۹ و ۶۲۰: امام خمینی در همین رابطه به روایاتی، درباره لزوم بقای ولایت و ریاست عامه، استناد می­کند.

[۵]. فارابی، تحصیل السعاده، ص۸۱-۸۸؛ همو، الملّه، ص۴۴-۴۷٫

[۶]. همان ص۶۲۲٫

[۷]. همان ص۶۲۳٫ بر پایه نسخه اولی البیع؛ چاپ اسماعیلیان؛ که به نظر صحیح­تر است.

[۸]. فیرجع الامر الولایه الی الفقیه العادل. همان، ص۶۲۴٫

[۹]. همان، ص۶۲۷٫

[۱۰]. همان، ص۶۲۵: فیکون لهم فی الجهات المربوطه بالحکومه، کلّ ما کان لرسول اللَّه و الأئمّه من بعده صلوات اللَّه علیهم أجمعین.

[۱۱]. همان: فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الأئمّه (علیهم السّلام)؛ ممّا یرجع إلى الحکومه و السیاسه، … همان، ص۶۶۴: أنّ للفقیه جمیع ما للإمام (علیه السّلام)، إلّا إذا قام الدلیل على‏ أنّ الثابت له (علیه السّلام) لیس من جهه ولایته و سلطنته، بل لجهات شخصیّه؛ تشریفاً له، أو دلّ الدلیل على‏ أنّ الشی‏ء الفلانیّ و إن کان من شؤون الحکومه و السلطنه، لکن یختصّ بالإمام (علیه السّلام) و لا یتعدّى‏ منه، کما اشتهر ذلک فی الجهاد غیر الدفاعیّ‏، … نعم، لا یثبت للفقیه ما شکّ فی ثبوته للإمام (علیه السّلام)، أو علم عدم ثبوته له.

[۱۲]. همان، ص۶۳۴ و ۶۳۵: و هو عباره أُخرى عن الولایه المطلقه.

[۱۳]. همان، ص۶۴۶: و قد مرّ: أنّه لیس المراد بالولایه هی الولایه الکلّیه الإلهیّه، التی دارت على‏ لسان العرفاء، و بعض أهل الفلسفه، بل المراد هی الولایه الجعلیّه الاعتباریّه، کالسلطنه العرفیّه و سائر المناصب العقلائیّه، … کنصب رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علیّاً (علیه السّلام) بأمر اللَّه تعالى‏ خلیفه و ولیّاً على الأُمّه.

[۱۴]. همان.

[۱۵]. همان، ص۶۲۵: و لا یلزم من ذلک أن تکون رتبتهم کرتبه الأنبیاء أو الأئمّه (علیهم السّلام)؛ فإنّ الفضائل المعنویّه أمر لا یشارکهم (علیهم السّلام) فیه غیرهم.

[۱۶]. همان: فالخلافه لها معنیان و اصطلاحان: أحدهما: الخلافه الإلهیّه التکوینیّه، و هی مختصّه بالخلّص من أولیائه، کالأنبیاء المرسلین، و الأئمّه الطاهرین سلام اللَّه علیهم. و ثانیهما: المعنى الاعتباریّ الجعلی، کجعل رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) أمیر المؤمنین (علیه السّلام) خلیفه للمسلمین

[۱۷]. همان: فالرئاسه الظاهریّه الصوریّه أمر لم یعتن بها الأئمّه (علیهم السّلام) إلّا لإجراء الحقّ،…

[۱۸]. همان، ص۶۲۶: و أمّا مقام الخلافه الکبرى الإلهیّه، فلیس هیّناً عنده، و لا قابلًا للرفض و الإهمال