یکصد و نود دومین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع “سیری در کتاب انسان در عرف عرفان علامه حسن زاده آملی” با ارائه حجت الاسلام والمسلمین خزائلی چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۹ به صورت (حضوری ومجازی) در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد
خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:
موضوع بحث: «سیری در کتاب انسان در عرف عرفان»، اثر علامه حسنزاده ره، بنده دوره اشارات و فصوص الحکم و بخشی از مصباح الانس را خدمت استاد تلمذ داشتم و نیز بحث هیئت و نجوم را روزهای پنج شنبه و جمعه در مسجد معصومیه صفائیه خدمت به ایشان بودم استاد علامه آقای حسن زده – کتاب انسان در عرف عرفان از دیدگاه قرآن و اخبار را در چهار فصل تنظیم نمودهاند. از کتاب بر میآید ایشان تسلط و احاطه کاملی به قرآن و فنون ادبی و کلمات فلاسفه و عرفا خصوصاً ملاصدرا و ابنسینا و محیی الدین عربی، داشتهاند. فصلهای کتاب عبارتند از: ۱. تمثّلات و القائات یونسی؛ ۲. تعریف انسان؛ ۳. مراد از عرفان؛ ۴. اصول ایقانی.
ابتدا در فصل یکم میفرماید: تعریف منطق از این که انسان حیوان ناطق است در جای خود تعریف درستی است که ناطق بودن انسان را از سایر حیوانات جدا میکند اما در عرف عرفان، انسان جور دیگری معنی میشود و آن این که او دارای قوه و نیرو و قابلیّتی است که هر گاه آن دارایی را به فعلیّت برساند، انسان حقیقی و واقعی خواهد بود/ یعنی انسان واقعی و حقیقی در عرف عرفان آن کسی است که به فعلیت رسیده است و متصف به صفات ربوبی و محاسن اخلاق و محامد آداب شده است وگرنه همان حیوان ناطق یعنی جانور گویا است. و باید دید صفات کسب شده او چگونه است چه بسا مطابق خوی حیوانی است. به قول حضرت علی (ع) فالصّوره صوره انسان و القلب قلب حیوان،[۱] ملای رومی:
ای دریده پوستین یوسفان گرگ بر خیزی از آن خواب گران
سیرتی کان در وجودت غالب است هم بر آن تصویر حشرت، واجب است
حشر انسانها در آخرت مطابق ملکات مکتسب آنها است و به عبارت دیگر صورت هر حیوان ناطق در آخرت نتیجه عمل و غایت فعل او در دنیا است و ملکاتِ نفس، موادّ صُور برزخیاند.
به تعبیر شریف صدر المتألهین در شواهد الربوبیه: الاعمال مستتَبِغه للملکات فی الدنیا بوجه و الملکات مستَتَعبه للاعمال فی الآخره بوجه،[۲] لذا از نظر حکمت متعالیه انسان در نشأه دنیا نوع است که در تحت او افراد قرار دارند و در نشأه آخرت جنس است و در تحت او انواع قرار دارند و آن انواع در واقع صور جوهریاند که از ملکات نفس تحقق مییابند و از صقع ذات نفس بدر نیستند.
خلاصه این که هر فعلی از افعال انسان در ما بعد الطبیعه، صورتی دارد که پس از انتقال فاعِل آن، از این نشأه، در متن ذات او بر او ظاهر میشود و علم انسان مشخص روح او و عملش مشخص بدن اُخر وی است، مراد از عرفان در موضوع این رساله، عرفان به توحید صمدی است، زیرا حضرت آقای حسنزاده در فصل دوم میفرمایند:
الصمد هو الذی لا جوف له به فلیس فی الوجود شئ قابله
و الحق ذاته الوجود الصمدی فما له حدّ تَدَّبَر تُرَ شد
بدین نظر که توحید صمدی کمال سیر علمی و غایت قصوای عارف بالله است که با این توحید انسان میشود شجره طوبی که به تعبیر قرآن: «اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها کل حین باذن الله»،[۳] و به عبارت دیگر: وجود مساوق با حق است و توحید صمدی ظهور و شهود سلطان وحدت حق تعالی در سیر انفسی سالک الی الله است که به علم الیقین بلکه فوق آن به عین الیقین بلکه بالاتر به حق الیقین بلکه فراتر به بَرْدُ الیقین، دریابد که هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن.[۴] و بدان که عرفان انسان ساز منطق وحی یعنی قرآن کریم است زیرا این قرآن صورت کتبیه انسان کامل است همانطور که عالم هستی صورت عینیه انسان است و امامان معصوم تفسیر انفسی قرآن کریماند که دستور العمل انسان ساز یعنی قرآن را از جانب حق تعالی به ابنای نوعشان القاء و تلقین میکنند و در حقیقت همه وسایط و اسباب مُعِدّند.
فصل سوم: تمثلات و القاءات سبوحی
ایشان ۲۳ واقعه را نقل میکنند از کشف و شهودها و تمثلات و القائات و میفرمایند: غرض ما در این فصل توجهی به سیر و سلوک عرفانی و حکایت طایفهای از تمثلات و القائات سّبوحی و رویدادهای حالات روحانی متفرع بر آنها است و میفرماید عمده دارائی، ذوقی و چشیدنی است نه مفهومی و نظری که در علم عرفان از این دارایی به ذوق تعبیر میشود و قیصری در شرح فصوص الحکم میفرماید: المراد بالذوق ما یحده العالم علی سبیل الوجدان و الکشف لا البرهان و اکشف و لا علی طریق الاخذ بالایمان و التقلید و لیس الخبر کالعیان[۵] مثلاً درد دندان با دانستن مفهوم آن فرق دارد. یکی چشیدنی است و دیگری شنیدنی.
کسی به عیادت کسی رفت که درد دندان داشت او را دلداری داد که خوب میشوی چیزی نیست.
گفت به من این درد کوه پولا داست چون تو زین فارغی تو را با داست.[۶]
شبی در قم همراه حضرت علامه به منزل ایشان میرفتیم در اثنای راه به من فرمود، قبل از آن که به توجه بنشینی، سوره مبارکه واضحی و انشراح را بخوان که برای انتقال و صفای باطن و رؤیای صالحه در حال توجه بسیار مفید است.
دستور استاد حسنزاده در صفحه ۳۶ کتاب انسان در عرف عرفان میفرماید: ای عزیز در حال قبض ذکریا باسط به عدد اسم قابض، بسیار نافع است که بسط میآورد وقتی در حال گرفتگی و قبض بودی این دستور العمل را داشته باش ای عزیز در قبض صابر باش که آب را برای تشنه آفریدند ملا حسینعلی همدانی[۷] از کبوتر به همت و عزم و اراده مُلْهَم شد و بعد از ۲۲ سال سیر و سلوک، نتیجه گرفت و به مقصود رسید. ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا نتنزّل علیهم الملائکه فصلت، ۳۱.
فصل چهارم:
اصول ایقانی. ایشان در این فصل ۴۷ اصل ذکر میکنند که بعضی از آنها را نقل میکنم. اصل هشتم: عالم آخرت عالم ماورای طبیعت است لا جرم غیر مادی و منزّه از ماده طبیعی و عوارض و احکام آن است. لذا نظام عالم آخرت کاملترین نظام امکانی است و خواستههای نفوس قدسیه به ارده و مشیت آنها باذن الله حاصل میشوند و نه به تدریج و تعاقب زمانی مانند این عالم طبیعت نه قوله سبحانه: «و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم ما تدّعون». فصلت (۳۱) و قوله تعالی، «و فیها ما تشتهی الانفس و تلذّ الاعین». (زخرف / ۷۲)
مؤلف در کتاب قیّم الدّار المکنون مینویسد: اِنّ منزله بسم الله الرحمن الرحیم من العارف بمنزله کن من الباری جَلّ و علا» میباشد.
به بسم الله الرحمن الرحیم است که عارف در مقام کن، مقیم است
کَنِ اَلله و بسم الله عارف چه خوش وزنند در بحر معارف
با اعتقاد دونیت خالص میشود لذا میشود به دریا زد و از آن گذشت و غرق نشد.
از این اصل دانسته شد که آخرت کاملترین نظام مشیت انسانی است در مقابل نظام طبیعی نازل، در عالم آخرت – حرکت و تفرقه و تحول و تغییر و زوال صورتی به صورت دیگر نیست.
اصل نهم: جزا در طول عمل، بلکه نفس عمل است از قبیل یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً (آل عمران، آیه ۳۰)
اصل یازدهم: بدن مثالی، برزخی از دار آخرت است یعنی بدن اُخروی در دارِ آخرت، یکپارچه حیات است لا جرم مجرد از ماده و لوازم ماده و جسمانیات است قوله سبحانه: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (عنکبوت ۶۶) پس حیات بدن اخروی عرضی نیست بلکه ذاتی آن است که بالفعل و بالذات حی است بخلاف بدن عنصری طبیعی دنیوی.
اصل ۱۴ ص ۷۱. اتّحاد عاقل به معقول اتّحاد مدرِک به مدرَک و علم و عمل در اطوار نفس، عَرَضْ نیستند، بلکه جوهرند و عین نفساند و انسان ساز
اصل ۱۵: اعلم ان سر الشئ لطیفته و حقیقته المخفّیه فالسّر هو حصِّهٌ من مطلق التّجلی.[۸]
اصل ۲۳ ص ۷۷ – موت در حقیقت مفارقت نفس از غیر خودش است (حقیقت انسان، همان نفس و روح او است)
اصل ۲۴ نفس فوقِ تجرّد است چون نفس ناطقه انسان علاوه بر عاری بودن از ماده و احکام آن، مجرد از ماهیت نیز هست که او را حد یقف نیست. چون ماهیت حاکی از حد و مرز و اندازه است.
روح آدم اگر از فوق طبیعت نبود پس چرا از همه احکام طبیعت به در است
اصل ۲۵ تکامل برزخی
نفس ناطقه انسان در عالم برزخ دارای تکامل است وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ.[۹]
اصل ۲۸: انسان تا صعود برزخی و ما فوقِ آن را تحصیل نکرده حقایق برایش مکشوف نمیشود و به انباشتن مفاهیم و اصطلاحات، اشتداد و قدرت وجودی دست نمیآید و وجود به فعلیت نمیرسد.
اصل ۴۲: انسان یک حقیقت ممتد از فرش تا عرش است و همه افعال گوناگون آن را به همین یک هویت ممتد یعنی یک شخص واحد میبیند و پیامبر اکرم (ص): «تنام عینی و لا ینام قلبی، چشمم میخواهد ولی قلبم نمیخواهد» – قلب همان عقل و روح است و روح مظهر اسم اعظمِ «یا من لا تأخذه سِنهٌ و لا نوم» است. چشم به خواب میرود. نه روح آدم. خوابیده را صدا میزنی و جواب میدهد، اگر مرده بود که جواب نمیداد.
هر انسان آگاه میتواند بگوید. تنام عینی و لا ینام قلبی. در الهی نامه گفتهام: الهی تا به حال میگفتم: لا تأخذه سِنَه و لا نوم الآن، مظهرش را هم میبینم. در کسانی که به تفسیر انفسی کریمه پی بردهاند.
[۱] . خطبه ۸۵، نهج البلاغه محمد عبده، ج ۱، طبع مصر، ص ۱۷۵.
[۲] . شواهد الربوبیه، چاپ اول، ص ۱۸۳.
[۳] . سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
[۴] . اشاره داد به آیه ۴۹ انبیاء، یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم، که حالت سلامتی و اطمینان و آرامش و سکونت نفس است.
[۵] . حدید، آیه ۳۰.
[۶] . شرح قیصری بر فصوص الحکم، ص ۲۴۵.
[۷] . میگوید در ایوان بحث نشسته بودم کبوتری آمد چند مرتبه نان خشک را منقار زد و رفت و برگشت تا بالاخره آن را شکست و خورد.
[۸] . مصباح الانس، ص ۶.
[۹] . یس، آیه ۱۲. آنچه انسان از اعمال و آثار خیر از خود باقی میگذارد در عالم برزخ، خیرش به او میرسد و باعث تکامل او میشود. ممکن است مرتبهای از این حالت بیداری برای انسان کامل حاصل شود و در عالم آخرت معلوم نیست تکامل باشد. الیوم یوم حساب و لا عمل.