یکصد و نهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی برگزار شد+خلاصه بحث

یکصد و نهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی با موضوع “تأثیر متقابل علم و فلسفه از دیدگاه علامه طباطبائی(ره) و بازتاب آن در علوم انسانی”(جلسه دوم) با ارائه حجت الاسلام دکتر شیروانی دوشنبه 8 آذر 1400ساعت 19در مجمع عالی حکمت اسلامی (حضوری ومجازی)برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

دکتر شیروانی در جلسه دوم بیان داشت که فلسفه اسلامی از زمان فارابی تا علامه، یک نمونه عینی و الگویی درباره نحوه تأسیس علوم انسانی اسلامی است. این فلسفه، با بهره‌گیری از آموزه‌های اسلامی دارای تفاوت‌هایی با دیگر مکاتب فلسفی بوده، می‌تواند بصیرت ساخت و ساز علوم انسانی را به اندیشمندان بدهد و به آنان کمک کند.

از دیدگاه وی، تعلیقه مفصل علامه طباطبایی در انتهای جلد ششم اسفار، ص 410 به بعد، نکات زیادی درباره علوم طبیعی و علوم انسانی و رابطه آن با فلسفه به ما ارائه می‌کند.

ملاصدرا در این فصل، به تبیین فلسفی نحوه استجابت دعا می‌پردازد. این بحث، نسبت میان فعل انسان با امور تکوینی در عالم را بررسی می‌کند. ضمن این بحث، تأثیر افعال انسان در وفور نعمات طبیعی و برطرف شدن شرور، تبیین می‌شود. این مبحث در دو سطح امکان و وقوع مطرح می‌شود و این مباحث، در واقع چگونگی تعامل آموزه‌های دینی و فلسفی است.

ملاصدرا ابتدا بیانات ابن سینا درباره این بحث را مطرح می‌کند. او در تبیین این سخنان، به طبیعیات قدیم و مبحث افلاک قدیم تکیه دارد. صدرا پس از نقل و تبیین دیدگاه ابن سینا دو اشکال به او وارد می‌کند، ولی کلیت تبیین او را می‌پذیرد.

علامه طباطبایی مناقشه‌هایی بر تبیین این دو وارد می‌داند، اما بحث را چنین ادامه می‌دهد:

این تبیین‌ها مبتنی بر «اصول متافیزیکی محض» و «اصول موضوعه از طبیعیات و ریاضیات قدیم» است. در حالی‌که این اصول موضوعه امروزه به‌کلی باطل شده است. بنابراین مباحث بنا شده بر روی آنها نیز باطل می‌شود.

سپس علامه تبیین جدیدی ارائه می‌کند که چارچوب آن صرفا مبتنی بر مباحث متافیزیکی است و سعی می‌کند فلسفه را از مباحث طبیعیات برهاند. اصول مباحث علامه که بر اساس آن می‌توان بحث معجزه و همچنین استجابت دعا را تبیین کرد عبارتند از:

1ـ ما سه عالم کلی «عقل»، «مثال» و «ماده» داریم که مترتب طولی بر یکدیگر هستند و هریک ویژگی‌های خاص خود را دارد. از دیدگاه علامه، عالم ماده عالم تغییر و تبدل است و بر اساس مباحث جدید علمی، باید درباره مصداق جسم تجدید نظر کنیم. انسان هر سه علام را در خود دارد.

2ـ میان این عوالم سه‌گانه، رابطه علیت هست. علام عقل علت عالم مثال، و عالم مثال علت عالم ماده است.

3ـ وقتی ما دعا می‌کنیم، ارتباط برقرار می‌کنیم با عالم مثال و اتحاد برقرار می‌کنیم با آنچه علل حوادث مادی است. از این‌طریق، می‌توانیم بر امور طبیعی تأثیر بگذاریم. در واقع، در هنگام دعا میان مرتبه مثالی ما با علام مثال جهان خارج و مرتبه عقلی ما با علام عقل جهان خارج ارتباط برقرار می‌کند و می‌تواند بر عالم ماده اثر بگذارد. کرامات و خوارق عادات نیز از این طریق قابل توجیه هستند.

 

پس از این مباحث، علامه وارد بحث بلایا می‌شود که مرتبط با علوم انسانی است.

علامه یک وحدتی در علام ماده قال است؛ به این معنا که تمام عالم مانند یک پیکر است که دارای یک روح و هویت واحد است. همانگونه که اگر عضوی از بدن انسان فاسد شود در تمام بدن اثر می‌گذارد و دیگر اعضا، به اصلاح یا حذف آن اقدام می‌کنند، مجتمع انسانی هم همچون یک پیکر واحد است که صلاح و فساد دارد. این صلاح و فساد به نسبت غایت انسان مشخص می‌شود.

در مورد رابطه عالم طبیعت با رفتارهای انسانی، بسته به وحدتی است که در عالم طبیعت است و غایتی که دارد، و همین رابطه در مجتمع انسانی هم که دارای غایتی و صلاح و فسادی است، برقرار است.

تفاوت علام طبیعت با مجتمع انسانی این است که موجودات طبیعی با سیر تکوینی به سوی غایت خود حرکت می‌کنند، ولی انسان با وساطت اراده این مسیر را طی می‌کند.

در صورتی که حرکت انسان هماهنگ با عالم خلقت و طبیعت نباشد، طبیعت می‌کوشد او را به صلاح و ساد بیاورد یا در نهایت، او را هلاک کند.

در مورد تأثیر گناه بر نزول بلایا، اینگونه تبیین می‌شود که نظام عالم هستی یک نظام واحد است و هر جزء آن بر دیگر اجزاء تأثیرگذار است.

تفاوت قوانین انسانی و طبیعی

تفاوت قوانین انسانی با قوانین طبیعی این است که قوانین انسانی نیاز به معتبِر دارند. سنت اجتماعی جارید در نوع انسانی، هم برخاسته از تکوین است و هم مؤثر در تکوین. در واقع اعتبارات انسانی، از جهتی حقیقی هستند و به حقیقت ختم می‌شوند.

طبیعت انسانی با فطرت الاهی، انسان را به قوانین و احکامی راهبری می‌کند که در مسیر سعادت باشد و این همان حق و فطرت است.

علوم اجتماعی از دیدگاه علامه، همین سنن حاکم بر روابط اجتماعی است. و دین حق آمده تا ما را هماهنگ با عالم طبیعت و خلقت قرار دهد.

تحلیل دیدگاه علامه

نتایجی که از مباحث علامه در این تبیین فلسفی به‌دست می‌آید عبارتند از:

1ـ در هر علمی باید تحفظ بر روش آن علم داشته باشیم؛

علامه در فلسفه صرفا به روش برهانی تکیه دارد و در تفسیر، تنها به روش قرآن به قرآن و .. . بنابراین، باید در علوم انسانی روشمند عمل کرد و در حوزه‌های مختلف آن، بر روش مناسب آن تحفظ کرد. در مباحث تجربی علوم انسانیف تنها روش تجربی باید به خدمت گرفته شود و دین در این حوزه، کارکردی ندارد.

2ـ تحفظ بر مرزهای میان دانش‌ها؛

در هر علمی که وارد می‌شویم (فلسفه، فقه و …) تنها مسائلی از سنخ آن علم را بحث کنیم و دانش‌ها را با هم خلط نکنیم.

3ـ اگر می‌خواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم باید بر بخش تجویزی علوم تأکید داشته باشیم نه توصیفی. آموزه‌های دینی تنها با ارائه ارزش‌ها، در بخش تجویزی مؤثر است و نباید در حیطه تجویز، که از کارکردهای تجربه است وارد شود. همان‌گونه که دانش تجربی در حوزه ارزش‌ها ساکت است. با این دید، علوم انسانی اسلامی بایدها و نبایدها را مطابق با ساختار وجودی انسان و هماهنگ با خلقت و آفرینش برنامه‌ریزی می‌کند و اسلامی بودن علوم، وجه معقولی می‌یابد. در واقع در علوم اسلامی، یک حالت آرمانی از دین در همه دانش‌ها تصور می‌کنید، و از دانش‌ها و تجربه برای رسیدن به آن ارمان بهره می‌گیریم