دویست و سی و پنجمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “تحلیل دیدگاه ها در جریان شناسی تکفیر” با ارائه حجت الاسلام روح الله حیاتی مقدم سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۴۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی (حضوری و مجازی) برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:
مقدمه استاد رضانژاد: امروز ۸ شوال است که تخریب قبور مطهر ائمه بقیع واقع شد، این روز را تسلیت عرض میکنیم انشاءالله خداوند جریانهای تکفیری و افراطی را هدایت کند و ما روزی موفق شویم بارگاه این امامان را بهعنوان شعائر الهی بازسازی کنیم با توجه به ادامه مباحث جلسات قبل در سال ۱۴۰۰ که دیدگاههای وهابیت در توحید ربوبی و الوهی مطرح شد. پساز آن قرار شد جریانهای تکفیر را پیگیری کنیم که آقای حیاتی این موضوع را ارائه میکنند.
حجتالاسلام حیاتی مقدم: ما تحلیل خود را درمورد اتفاقی که افتاد بیان میکنیم یعنی جریانشناسی تکفیر، پس ما نمیخواهیم سیر تطور تکفیر را بیان کنیم یا از کتابها و آثار و عالمان آنها بحث کنیم.
گزارش مختصری از دو دیدگاه اصلی در اینموضوع:
۱/ دیدگاه اول؛ در این دیدگاه، گفتمان وهابیت، اسلامی معرفی میشود بدین معنا که وهابیت داخل اسلام سنی است، اسلام سنی اهل حدیثی از نوع حنبلی و گونه حنبلی افراطی؛ یعنی وهابیت ذیل اسلام رفتهاست در نگاه طرفداران این مدل جریانشناسی وهابی، اتصال بین گفتمان وهابی و اسلام سنی پلی دارد که همان ابن تیمیه است نکته بعد که ابنتیمیه بهعنوان مؤسس مکتب سلفیه، پل واسطه وهابیت و اسلام سنی شدهاست مکتب ابنتیمیه سلفی است و از این لحاظ وهابیت هم سلفی خوانده شدهاست سوال این است که معیار سلفی بودن چیست؟ سلف در اصطلاح اینها به کسی اطلاق میشود که ادعای تبعیت از منهج سلف را دارد منظور سلف اهلسنت یعنی صحابه و تابعین و تبع تابعین است فقط وهابیت این ادعا را ندارند شاگردان ابنتیمیه و شاگرد ابن قیم جوزی و شاه ولیالله دهلوی و غیره هم این ادعای تبعیت از سلف را دارند پس سلفی تقسیم میشود به وهابی و غیر وهابی،
نوع غیر وهابیها را سلف اصیل میگویند سلفی غیر وهابی کسی است که مثل ابنتیمیه برخی مسائل را شرک میداند و برخی مسائل را که امت اسلام سنت میدانند را بدعت میداند و روش عقلگرایی را بدعت و نادرست میدانند اینها تقلید از مذاهب و منهج و ائمهی مذاهب را هم بدعت میدانند وهابیت چیزی دارد که اینها ندارند و آن هم تکفیر اهل شهادتین است محمد بن عبدالوهاب گفتمانش، لاجرم منجر به تکفیر اهل قبله میشود دستهبندی وهابیت شاخههای مختلفی دارد یکی از شاخههای آن مدخلی است که منتسب به شخصی به نام جامی است یعنی وهابیت جامیه یا منتسب به شیخ ربیع مدخلی میشود که مدخلی خوانده می شوند، جریانی که زیر بار اولیالامر نمیرود و زیر بار نمیرود توسط وهابیها متهم شد که اینها کار اخوانیها است و کار اسلام سیاسی است مدخلی میگویند: إن کل منصف یعلم تمام العلم… ان فتنه تکفیر… انما هی منهج و فکر سید قطب و منهجه… ؛ شیخ احمد نجمی از مدخلی ها میگوید که اهل تکفیر و تفجیر از اخوان مسلمین گرفتهشدهاند که گمان کردهاند کارهایشان همان جهاد قرآنی است که سید قطب هم امت محمد را تکفیر کردهاست، اینها حرفهای سید قطب را تحریف میکنند سید قطب حرف درستی زد که این حاکمان و طواغیت موجود مشروع نیستند و باید به آنها جهاد کرد ولی امثال مدخلی ها گفتند اینها تکفیری هستند و حرف و گفتار سید قطب اخوانی را مستمسک قرار دادند، تکفیری خواندن سید قطب مانند قدری و اهل قدر خواندن شیعه است که خیلی دور از حقیقت است.
جریان تکفیری سلفیت مصداقش القاعده و طالبان شد. کل جریان ضد سعودی و ضد اولیالامر از دیدگاه این گروهها تکفیری شد یعنی تکفیر از معهد اصلی خود برداشته شد و جای دیگر یعنی اسلام سیاسی قرار گرفت و این باعث شد در بسیاری از تحقیقات گفتند ریشه جریانهای تکفیری همین گروههای اسلام سیاسی مثل سید قطب و اخوانیها هستند و ما هم در داخل کشور همین را تکرار کردهایم و این ارتباط غلط را اقتباس کردهایم.
نکته بعد اینکه بعداً عنوان سلفیه از کارکرد خود خارج شد برخی گفتند هرکس برخی امور را مثل ابنتیمیه شرک میداند او هم سلفی است یعنی عنوان سلفیه از معنای خود که در برابر خلف بود خارج شد و حتی مثلاً برای دیوبندی به کار رفت برای طالبان سپاه صحابه و غیره به کار رفت حتی برای شافعی مالکی و حنبلی استفادهشده و حتی برای مکتب قرآنیها و اخوانیها هم به کار رفت یعنی اصطلاحی بهعنوان سلفیت درست شد که جغرافیای بزرگ و عامی میدارد لذا دیوبندی که خود را مقلد فقه حنفی میداند را سلفی خواندند درحالیکه او ماهیتش با سلفیت نمیسازد؛ ماهیتاً طالبان و سپاه صحابه و اخوانیها از لحاظ منهج و سلفیها نمیسازد جریان دیوبندی برای ابن تیمیه نوعاً احترام زیادی قائلن، علتش هم کلمات شاه ولیالله دهلوی در مدح ابنتیمیه است، قاری طیب میگوید که حب نفس ابنعربی و ابنتیمیه مثل هم است یعنی به هر دو حب داریم البته خب اینها هرچند اشتراکاتی با ابن تیمیه دارند ولی در واقع با ابن تیمیه نمیسازند و گفتمان سلفی ندارند و انحرافات خاص خود را دارند ولی سلفی نیستند،.
چند آسیب در مورد این دیدگاه اول جریانشناسی وجود دارد:
یکی اینکه وهابیت تطهیر میشود اینها که اصلا به خدا و پیامبر اعتقادی ندارند با این نگاه تطهیر میشوند.
دوم استفاده از این عناوین مثبت برای افراد ضاله است که ما اینها را سلفی بنامیم و نوعی عنوان مثبت برای آنها بکار رود که آنها مسلمان مسلمان سنی و سلفی بدانیم.
اشکال بعد اینکه به جریان باطل، عمق و ریشه بخشیدهاست یعنی به نوعی یک ریشه برای اینها درست کردهاست.
اشکال بعد، تضعیف اسلام سیاسی است امسال خط اخوان و سید قطب، تضعیف میشود و در دید جوانان انقلابی این تفکرات تخریب میشود درحالیکه ما نسبت به سنی هم تکلیف داریم نباید بگذاریم آنها از دور خارج شوند و سکولار شوند و اسلام سکولاری ترویج و تثبیت شود.
اشکال بعد اینکه با این کار توسعه به جریان باطل دادیم یعنی شریک برای دزد ایجاد کریم آمدهایم کل جریان سنی را با تکفیریها و غیره همراه کردیم مثلاً میگوییم وهابی ایرانی، سلفیت شیعه و غیره… اینها مشکلاتی ایجاد میکنند.
۲ / دیدگاه دوم گفتمان وهابیت را اصلاً غیراسلامی بدانیم و تمام تفکرات دیگر را جدا میکنیم حتی حنبلیها، و حتی بربهاری را جدا میکنیم علت آن است که این وهابیها حرفهای ضداسلامی زیادی دادهاند و دلیل کافی برای غیراسلامی دانستن آنها داریم حتی اینها حرفهای ضد قرآن و ضد سلف هم زیاد دارند.
پس جریان تکفیری وهابی را از کل اسلام و حتی هر سنت باید جدا کنیم باید اینها را مثل بهایت که از اسلام کند و جدا شد این تکفیریها توسط خود اهلسنت از اسلام جدا شوند، داعش و امثال آن بهراحتی جزء همین جریان تکفیری ضداسلام قرارداده میشود گفتمان داعش و تکفیری را که بررسی میکنیم و نیز مرجعشناسی و شیخ شناسی آنها نشان میدهد کاملاً منطبق بر همان تکفیریها هستند در مسائل بنیادین و راهبردی حتما مشترکاند و اختلافات آنها خیلی مهم نیست و اینها اصلا ربطی به اخوانیها و سید قطب ندارند و بهصراحت سید قطب را کافر میدانند درحالیکه بارها سید قطب شیعه را تایید میکند درحالیکه در نگاه داعش سید قطب کلا بیرون از اسلام است براساس این دیدگاه دوم وهابیت کلا از اسلام باید خارج شود ما بررسی کردیم که از نگاه محمد بن عبدالوهاب اصلا ابنتیمیه مسلمان نیست درست است که او از ابنتیمیه و آیات و روایات استفاده میکند و از اینها تاثیر گرفته ولی اینها دلیل نمیشود که وهابی، مسلمان یا مسلمان سلف یا مثل ابنتیمیه باشد مثلاً ابنتیمیه گفته سماع موتی معتبر است ولی محمدبن عبدالوهاب میگوید هرکس بگوید سماع موتی ممکن است کافر است یعنی در واقع ابنتیمیه کافر است حتی از طریق ابنتیمیه هم نمیشود وهابیها را به سلفی و اسلام وصل کنیم تنها تهدید این نگاه دوم تطهیر ابنتیمیه است، او در اسما و صفات به انحراف رفته، و نسبت به اهلبیت علیهم السلام و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسین جسارت کرده، این افراد و حرفشان نباید تطهیر شوند. فرصتهای این نگاه دوم بسیار است مثل اینکه آنچه در دایره اسلام نیست از اسلام جدا کنیم مقاممعظم رهبری فرمودند وهابیت، در دست استعمار است و این را همهجا مطرح کنیم.
نظرات اساتید حاضر:
استاد رضا نژاد: خوب است ما معیارهای تکفیر و اهل تکفیر بودن را بیان کنیم و نیز دستهبندیهای مختلف سلفیه و وهابی را دقیقتر و جامع مورد توجه قرار دهیم.
استاد اسدی: تشکر از بررسی همه یا اکثر محورهای اینموضوع
، جای افتخار دارد که طلاب جوان با این وسعت مطالعه در ابعاد مختلف جریان های انحرافی کار می کنند.
ماهیت این بحث نوعی دستورالعمل مرزبندی بین فرقهها در نسبت کفر است این یک فایده عملیاتی دارد که مثلاً آیا نسبتها واقعی و غیرواقعی است؟ اما باید توجه داشت که این کار درعینحال که آثار مثبت دارد نباید غافل شویم که موضوعات محل نزاع را نباید از یاد ببریم، مثلاً سید قطب منشأ وهابیت باشد یا نباشد در هرحال، مسائل رایج بین این افراد را باید بررسی کنیم رسالت حوزه و شما این است که آن مسائل و موضوعات را مدنظر قرار دهید.
استاد رضانژاد: در مورد مصادیق و مسائل قبلاً بحث کردهایم و الان رسالت ما جریانشناسی است.
استاد شهسواری: در مباحث جریانشناسی اگر محورها همان افکار و عقاید باشد شبهات هم دفع می شود، از بین رفتن قبور ائمه مسبوق به سابقه است و در حدود سال ۴۵۰قمری، قبر یکی از ائمه تخریب شد و پیشاز آن هم از این اتفاقات بودهاست پس نباید این مسائل را محدود به وهابیت کرد.
استاد اسحاقیان: نوعی نگاه صفر و صدی را در این چند جلسه دیدیم این جریانها جزیرهای جدا از هم نیستند، جریان یعنی مجموعه افراد ث فعالیتهای متصل و مرتبط با هم، در میان وهابیها هم کسانی هستند که امکان هدایت شدن دارند و مستبصرانی داشته اند و از طرفی، سلفیهای بسیار متعصب و جامد هم داریم، پس ما با فشار القاب و عناوین چرا گروهها را از هم جدا میکنیم؟ واقعیت جامعه مسلمانان با این القاب و عناوین تغییر نمیکند جداسازی یا همگروه کردن تفکرات باید معیاری قوی و جامع داشته باشد و با کمک قرائن و وسائط بعیده یا لوازم حرف برخی از افراد، منطقی نیست، مثلاً بیاییم لوازم حرف وهابی را نشانه اتحاد یا اتصال یا جدا دانستن آنها از مسلمانان بدانیم.
استاد مصطفیپور: ضمن مطالبی که آقای اسحاقیان گفتند، یقیناً وهابیها، متأثر از ابنتیمیه هستند و اینکه اخیراً تقسیم به گروههای سکولار اسلامی و دینی شده اند، باید با دلیل بررسی کنیم که با چه دلیل اینها را سکولار بنامیم یعنی چیزی به نام وهابیت سکولار به معنی مصطلح فعلی آیا ممکن است؟ و معیارهای جریان بودن آنها باید مشخص شود.
جمعبندی و پاسخ استاد حیاتی مقدم: ضمن تشکر از مطالب مطرحشده، باید گفت بحثهای ما دقیق است و مستندات و جزئیات و تحقیقات ما درمورد معیارهای غیرمسلمان خواندن وهابیت، به شکل گسترده کار شده و موجود است.