یکصد و چهلمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی برگزار شد+خلاصه بحث

یکصد و چهلمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی با موضوعات “۱-حکمرانی در اندیشه استاد شهید آیت الله مطهری با ارائه حجت الاسلام دکتر نجف لک زایی ۲- بررسی دیدگاه شهید مطهری در باره مناسبات عقل ودین” با ارائه حجت الاسلام دکتر احمد رضا یزدانی مقدم سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت ۲۱ به صورت مجازی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

آقای یزدانی مقدم:

چارچوب تحلیلی شهید مطهرى درباره عدل و حسن و قبح و مستقلات عقلیه در اعتقادات و فقه

شهید مطهرى چارچوبی تحلیلی درباره عدل و حُسن و قبح و مستقلات عقلیه در اعتقادات و فقه ارائه می­کند.[۱] وی در توضیح دیدگاه اشاعره و معتزله می­گوید: اشاعره عدل الهى را به گونه‏اى خاص تفسیر کردند، گفتند: عدل، حقیقتى نیست که قبلا بتوان آن را توصیف کرد و مقیاس و معیارى براى فعل پروردگار قرار داد. بنابراین معنى عادل بودن ذات حق، این نیست که او از قوانین قبلى به نام قوانین عدل پیروى مى‏کند، بلکه او سرمنشأ عدل است، آنچه او مى‏کند عدل است نه اینکه آنچه عدل است او مى‏کند. عدل و ظلم، متأخر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل، مقیاس فعل پروردگار نیست؛ فعل پروردگار، مقیاس عدل است. میتوان دیدگاه اشاعره را در قالب این مصرع صورتبندی کرد که: «آنچه آن خسرو کند شیرین بود».[۲]

معتزله که طرفدار عدل بودند گفتند: عدل، خود حقیقتى است و پروردگار به حکم اینکه حکیم و عادل است کارهاى خود را با معیار و مقیاس عدل انجام مى‏دهد. برخى افعال در ذات خود عدل اند، مانند پاداش به نیکوکاران؛ و برخى در ذات خود، ظلم اند و چون افعال در ذات خود با یکدیگر متفاوتند و ذات مقدّس بارى تعالى خیر مطلق و کامل مطلق و حکیم مطلق و عادل مطلق است کارهاى خود را با معیار و مقیاس عدل انتخاب مى‏کند. [۳]

حسن و قبح عقلى

چون سخن از صفات ذاتى افعال به میان آمد؛ پاى عقل و استقلال عقل در اکتشاف این صفات به میان آمد. به این صورت که: آیا عقل در ادراک حسن و قبح اشیاء «استقلال» دارد و به تنهائى قادر به درک و تشخیص آنها است یا نیازمند به کمک و راهنمائى شرع است؟ ازاین‏رو حُسن و قبح ذاتى به نام حُسن و قبح عقلى خوانده شد. معتزله طرفدار حسن و قبح ذاتى عقلى شدند و مسأله مستقلّات عقلیّه را طرح کردند. اشاعره حسن و قبح ذاتى عقلى را مورد انکار قرار دادند و عقل را در ادراک حسن و قبح‏ها تابع راهنمائى شرع دانستند. اشاعره مدعى بودند که به طور کلى اینکه: عدل چیست؟ ظلم چیست؟ نیکو چیست؟ ناپسند چیست؟ همه باید از لسان شرع اخذ شود و باید در این مسائل تابع و تسلیم «سنّت اسلامى» بود و بس. [۴]

شیعه از «عدلیّه» است [۵] و به حق گفته شد که: العدل و التّوحید علویّان، و الجبر و التّشبیه امویّان. [۶]

عدل، حُسن و قبح عقلى، و حجّیّت عقل در فقه شیعه

مطهرى سپس به موضوع عدل در فقه شیعه می­پردازد و می­گوید: ریشه طرح مسأله «عدل» را در جهان اسلام، تنها در علم کلام و در میان متکلّمان نباید جستجو کرد، ریشه‏اى هم در جاى دیگر دارد و آن فقه اسلامى است.[۷] در فقه شیعه، اصل تبعیّت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و قاعده ملازمه حکم عقل و شرع، مورد تأیید قرار گرفت و حق عقل در اجتهاد، محفوظ ماند. [۸] اصل «عدل» و اصل تبعیّت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامرى، و اصل حُسن و قبح عقلى و اصل حجّیّت عقل، به عنوان زیربناى فقه شیعه معتبر شناخته شد؛ و اصل «عدل» جاى خویش را در فقه اسلامى بازیافت. در فقه شیعه عقل و برهان معتبر شناخته شد. [۹]

تبیین مفهوم عقل

شهید مطهری مفهوم عقل را چنین تبیین می­کند که: وقتى که ما مى‏گوییم عقل، معنایش این نیست که هرکسى بنشیند با خودش خیالى بکند و بعد بگوید: عقل من این‏جور حکم مى‏کند؛ همان طور که در سایر مسائل مى‏بینید یک چیزى متد علمى دارد، روى متد علمى باید عمل بشود وگرنه اشکالاتى به وجود مى‏آید.[۱۰]‏ البته علم (یعنى علمى که کشف مى‏کند) هم عقل است. هرچه علم کشف مى‏کند براى عقل انسان هم روشن مى‏شود. [۱۱]

جایگاه و نقش عقل در فقه

مطهرى جایگاه و نقش عقل در فقه را چنین توضیح می­دهد: راهى که در شیعه هست راه عقل است. عقل حجت است و حجتِ خداست. اما عقل قانون دارد. به نام عقل نمى‏شود هر اظهارنظرى را حجت دانست. از جمله احکام و قوانین عقل این است که عقل مى‏گوید دنبال یقین برو. [۱۲]

عقل؛ از مبادى استنباط احکام

وی درباره نقش عقل به عنوان یکى از مبادى استنباط احکام‏ می­گوید: اسلام در اساس قانون‏گذارى، روى عقل تکیه کرده است؛ یعنى عقل را به عنوان یک اصل و به عنوان یک مبدأ براى قانون به رسمیت شناخته است و لهذا شما مى‏بینید فقهاى ما این مطلب را به ‏طور قطع قبول کرده‏اند، یعنى مسئله‏اى است مورد اجماع و اتفاق. چنین جایگاهی متضمن این مطلب است که اسلام به تضادى میان عقل و کتاب آسمانى و سنت معتقد نیست.

اینکه فقه اسلامى عقل را به عنوان یک مبدأ براى استنباط مى‏شناسد، چیزى‏ است که راه را باز کرده است. چگونه راه را باز مى‏کند؟ ریشه‏اش این است که مى‏گویند: احکام اسلامى، احکامى است زمینى یعنى مربوط به مصالح بشریت. تعبیر فقها این است که احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعى است. اگر اسلام چیزى را گفته واجب است به این دلیل است که یک مصلحت ملزمه‏اى در کار بوده، و اگر چیزى را گفته حرام است به دلیل یک مفسده بسیار مهمى است. فقها مى‏گویند آن مصلحتها و مفسده‏ها به منزله علل احکامند.

حال اگر در جایى ما بدون آنکه در قرآن یا سنت چیزى داشته باشیم، به حکم عقل مصلحت یا مفسده‏اى را کشف کنیم، به حکم آن آشنایى که با روح اسلام داریم که اگر مصلحت مهمى باشد اسلام از آن صرف نظر نمى‏کند و اگر مفسده مهمى باشد اسلام اجازه نمى‏دهد؛ فوراً به حکم عقل، حکم شرع را کشف مى‏کنیم. اسلام دینى است که اعلام کرده: ما از مصلحتها و مفسده‏هاى مهم نمى‏گذریم. امروز عقل ما مصلحت را کشف کرده، پس لزومى ندارد که در قرآن و سنت دلیلى داشته باشیم. وقتى که همین قدر به ما گفته: عقل خودش یک حجت است. خداوند دو حجت دارد: حجت ظاهرى و حجت باطنى. حجت ظاهرى پیغمبرانند که عقل خارجى هستند و حجت باطنى عقل است که پیغمبر درونى است. همین براى ما کافى است. این همان چیزى است که خود اسلام گفته است. [۱۳]

عقل و دین در حکومت و سیاست

مطهری به موضوع عدل در حوزه‏هاى اجتماعى و سیاسى‏می­پردازد. از جمله می­گوید: از علل گرایش به مادیگرى، نارسایى برخى مفاهیم اجتماعى و سیاسى بود. آنگاه که مفاهیم جدید اجتماعى و سیاسى در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعى و حقّ حاکمیّت ملّى به میان آمد؛ عدّه‏اى طرفدار استبداد سیاسى شدند و براى توده مردم در مقابل حکمران حقّى قائل نشدند و تنها چیزى که براى مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود. این عدّه در استدلالهاى خود براى اینکه پشتوانه‏اى براى نظریّات سیاسى استبدادمآبانه خود پیدا کنند، به مسأله خدا چسبیدند و مدّعى شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است، ولى مردم در مقابل حکمران مسئول‏اند و وظیفه دارند. مردم حقّ ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده‏اى؟ و یا برایش وظیفه معیّن کنند که چنین و چنان کن؛ فقط خداست که مى‏تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقّى بر حکمران ندارند، ولى حکمران حقوقى دارد که مردم باید ادا کنند. [۱۴]

از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیّت دارد. از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول مى‏سازد و افراد را ذى‏حقّ مى‏کند و استیفاى حقوق را یک وظیفه لازم شرعى معرّفى مى‏کند. وی در همین رابطه به طور گسترده به سخنان امیر المؤمنین استناد می­کند [۱۵] و نتیجه می­گیرد که: از نظر اسلام، مفاهیم دینى همیشه مساوى آزادى بوده است، درست برعکس غرب؛ که مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است.[۱۶]

توجیه مشروطه و قانونگذاری

مطهری در توجیه مشروطه همان تفسیر آیت الله نائینی و علامه طباطبایی را ارائه می­کند و می­گوید: ما یک قانونى داریم به نام قانون دین. دین‏ تکلیف مردم را براى همه زمانها روشن کرده است و قوانین کلى بیان کرده است. ولى برخى موارد جزئى پیش مى‏آید که در آن موارد، مردم حق دارند با توجه به قانون کلى الهى قانون وضع کنند.

معناى قانون اسلامى و قانون دینى این نیست که مردم در تمام جزئیات زندگى خود باید بروند ببینند که در قرآن یا سنت این حکم چگونه بیان شده است. مثلًا اوضاع شهرها تغییر مى‏کند، وسایل نقلیه جدیدى به کار مى‏آید. مردم احتیاج دارند قوانینى داشته باشند که آن قوانین وضع رانندگى را منظم کند، چون اگر بنا بشود رانندگى قانون نداشته باشد، هزارها تصادف رخ مى‏دهد. باید قانون داشته باشد. اینها از امورى است که اسلام آنها را به خود مردم تفویض کرده است. نظیر این است که پدر در داخل خانواده خودش حق دارد یک سلسله مقررات وضع کند. قانون خدا این است که پدر رئیس خانواده است و همه باید امر او را اطاعت کنند. قانون دیگر این است که پدر حق حکومت دارد ولى حق تحکّم ندارد. رئیس خانواده است، حق دارد در حدود مصالح خانوادگى امر و نهى کند ولى حق زورگویى ندارد، یعنى حق ندارد که برخلاف مصالح خانوادگى رفتار کند.[۱۷] اینها در امور جزئى است. اما در امور کلى، همان‏طور که گفتیم هر مملکتى احتیاج به مدیر یا هیئت مدیره‏اى دارد. اینکه آن هیئت مدیره بخواهند قوانینى را در مقابل قوانین خدا وضع کنند درست نیست. اما اینها در حدودى که تکلیف اقتضا مى‏کند، حق دارند مقرراتى را وضع کنند که در واقع وضع قانون جزئى است که با قانون کلى الهى تطبیق کند.

مقتضیات زمان

مطهری در توضیح مقتضیات زمان می­گوید: دین هدف را معین مى‏کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تأمین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را به تدریج تکمیل مى‏کند و هر روز وسیله بهترى انتخاب مى‏کند، و بشر به حکم قانون اخفّ و اسهل (به قول علامه طباطبایى) مى‏خواهد از هر راه که ساده‏تر و کم‏خرج‏تر باشد به هدف خودش برسد. در جایى که احتیاج انسان به وسیله عوض مى‏شود، یعنى وسیله‏اى که امروز مورد احتیاج است فردا که تکمیل شد دیگر مورد احتیاج واقع نمى‏شود، باید تقاضاى زمان تغییر کند. این‏جور چیزها واقعاً تقاضاى زمان است و صِرف پدیده و پسند زمان نیست بلکه احتیاج واقعى حکم مى‏کند. هیچ احتیاج واقعى نیست که اسلام جلو آن را گرفته باشد. [۱۸]

اگر در جایى مقتضیات زمان عوض شد به طورى که براى علم و عقل صد درصد ثابت شد که مصلحت این‏طور تغییر کرده، فقها مى‏گویند معنایش این است که زیربناى حکم تغییر کرده. وقتى زیربناى حکم تغییر کرد، خود اسلام تغییر حکم را اجازه مى‏دهد. پس عقل عاملى است که مناطات احکام را البته نه در همه جا بلکه در مواردى کشف مى‏کند. در مواردى به ملاکات احکام پى مى‏برد و علل احکام را کشف مى‏کند، و آن علل گاهى تغییر پیدا مى‏کنند. اینجا به این منشأ و مبدأ تشریع اجازه داده مى‏شود که کار خودش را انجام بدهد که در واقع کار جدایى نکرده، روح اسلام را کشف مى‏کند. این هم که گفته‏اند: کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ منظور همین است. واقعاً اگر در جایى به‏طور قاطع ملاکى کشف بشود، شرع هم‏ هماهنگى دارد؛ یعنى از اینجا باید کشف کنید که شرع هم همین است. این یکى از چیزهایى است که تکلیف‏ فقیه را با مقتضیات متغیر مشخص مى‏کند و آنجا که مصالح بشریت تغییر مى‏کند و چیزى را ایجاب مى‏نماید، دست فقیه را باز مى‏کند. [۱۹]

 

 

 

آقای سوادی: نکته مهمی که در خصوص شخصیت‌های مهم این است که همانطور که به افکار بزرگان توجه می‌شود به شیوه رفتاری آنها هم توجه شود. شهید مطهری می‌فرماید اسلام یک منظومه است و منظومه منسجم و منظم. زمانی که هجمه‌های زیادی بر ضد دین بود و یک جریان ضد عقلی وجود داشت شهید مطهری تلاش کرد خرد پذیری اسلام را ثابت کند.

شهید مطهری تلاش کرده نسبت بین عقلانیت و محتوای شرع را ثابت کند.

آقای محمد تقی یوسفی:

مناسب بود دیدگاه مطهری در خصوص رابطه عقل و دین مطالبی را بیان می‌کردند. شهید مطهری در این موضوع مباحث خوبی در این خصوص دارند و یک رابطه طولی نسبت به عقل و دین دارند.

  • جلسه آینده: حکمرانی و سیاست گذاری عمومی از دیدگاه امام خمینی (ره)

[۱] در عدل الهی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ؛ ج‏۱ ؛ ص۴۲ به بعد.

[۲]  همان؛ ص ۴۳.

[۳]  همان؛ ص ۴۳.

[۴]  همان؛ ص ۴۴.

[۵]  همان؛ ص ۵۲.

[۶]  همان؛ ص ۵۳.

[۷]  همان؛ ص ۵۶.

[۸]  همان؛ ص ۵۷.

[۹]  همان؛ ص ۵۸.

[۱۰]  همان؛ ج۲۱؛ ص  ۳۱۹.

[۱۱]  همان؛ ص ۲۲۹.

[۱۲]  همان؛ ص۸۳.

[۱۳]  همان؛ ص ۲۹۸ و ۲۲۹.

[۱۴]  همان؛ ج‏۱ ؛ ص۵۵۳.

[۱۵]  همان؛ ص ۵۵۴. مقایسه کنید با: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (سیرى در نهج البلاغه)، ج‏۱۶، ص: ۴۲۹-۴۵۴.

[۱۶]  همان؛ ج‏۱ ؛ ص ۵۵۵.

[۱۷]  همان؛ ج۲۱؛ ص ۱۱۶ و ۱۱۷.

[۱۸]  همان؛ ص ۱۳۴ و ۱۳۵.

[۱۹]  همان؛ ص ۳۰۰ و ۳۰۱.