دویست و سی هشتمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “نقد ناقض دوم از نواقض الاسلام العشره” با ارائه حجت الاسلام دکتر محسن عبدالملکی سه شنبه 24 خرداد 1401 ساعت 19 در مجمع عالی حکمت اسلامی (حضوری و مجازی) برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:
استاد رضانژاد: جلسه قبل مسئله نواقض اسلام شروع شد و گزارشی از نواقض اسلام از نظر وهابیت و تفاوت آنها و نواقض اسلام از نظر اهلسنت توسط آقای حیاتی مطرح شد و اکنون ادامه بحث را آقای عبدالملکی ارائه میکند.
دکتر عبدالملکی:
دعوا و محل نزاع بر سر عنوان نواقض اسلام و غیره نیست بلکه بحث ما تفسیر وهابیت از نواقص اسلام است که تفسیر آنها باعث انکار محکمات توحید و شرک در مسلمانان میشود پس تفسیرهای غلط وهابیت از نواقض اسلام باعث متهم شدن مسلمانان به شرک میشود.
ناقض دوم این است که کسی دیگری را واسطه قرار دهند و او را شفیع قرار بدهد، در جلسه قبل ناقض اولی گفته شد که الشرک فی عبادة الله
ناقض دوم:
الثانی من جعل بینهم و بین الله وسیلة یدعوه و یساله الشفاعة،
تمامی شارحین نواقض اسلام در تفسیر ناقض دوم گفته اند مقصود شرک در عبودیت و الوهیت است بستر واقع این پس در واقع این ماده دوم مصداقی از همان ناقض اول است این ذکر خاص بعد از عام، توسط محمد بن عبدالوهاب از روی سهو و نسیان نیست بلکه در واقع سناریویی است برای حمله به مسلمانان و اتهام شرک به آنان، مقصود وی از کلمه شفاعت، دعا و واسطه گری است، شفاعت بهمعنای واسطه است این درخواست معنی دعای من دون الله است که شرک محسوب میشود البته گفتهاند ۲ نوع واسطه داریم یکی واسطه غیر شرکی و یکی هم واسطه شرکی و ما اینجا اراده خاص کردیم یعنی واسطه شرکی را مد نظر داریم.
وهابیت میخواهد هر گونه درخواست دعا از انبیا و اولیا و صالحین را چه زنده و غایب و چه در عالم برزخ باشند و… مصداق شرک جلی و شرک اکبر بداند گفتهاند مشرکین قریش و همین شرک را مبتلا بوده اند، در آیات ۳ سوره زمر و ۱۸ یونس همین را گفته است، مثلا در آیه ۱۸ یونس آمده است
الا لیقربونا الی الله زلفی… هؤلاء شفعاؤنا عند الله..
پس شما شیعیان هم مثل مشرکان زمان قریش اولیا را باعث نزدیکی و شفاعت دانستهاید.
در نقد این تفسیر وهابیت مطالب زیاد است مثلاً اینکه خود خداوند در این آیات، شهادت به شرک ربوبی مشرکان میدهد و قول آنها را نقل میکند: الا لیقربونا الی الله زلفی این قسمت کلام مشرکان است نه کلام خدا و این قول که فقط نقل شده است، اعم از صدق و کذب است در واقع این فقط قول و ادعای مشرکان بوده که میگفتند برای نزدیک شدن به خدا بت میپرستیم ما در قول و ادعای مشرکان و فاسقان باید تبین کنیم ان جائکم فاسق بنبإ فتبینوا … چطور درمورد صحابه فاسق، باید تبین شود اما در مورد قول مشرکان نباید تبین کرد؟!
پس نتیجه این میشود که خود شهادت خدا که قابلقبول است
در مورد مشرکان روشن است که فرموده: واتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزا… پس خدا فرموده این عبادت مشرکان برای آنست که بت را رب میپنداشتند، پس اینها شرک در رب داشته اند.
در آیه ۱۷ سوره یونس هم فرموده یعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم… یعنی چون اینها را ضار و نافع میدانند آنها را می پرستند و میگویند لیقربونا الی الله زلفی، یعنی شرک خود را با تعبیر دیگری توجیه می کنند، پس اشکال وهابیت آن است که مجرد اخذ واسط را باعث شرک میدانند درحالیکه قرآن مجرد اخذ واسطه را شرک نمیداند بلکه کیفیت اخذ واسطه در قرآن مورد توجه است، مثلاً مسجد ضرار در قرآن مطرح شده که باید با آن مقابله شود چون نیت ساختن مسجد مهم است نه مجرد ساختن مسجد، محل بحث قرآن در واسطه، کیفیت اخذ واسطه است.
قرآن فرموده:لا یملک الذین یدعون من دون الله الشفاعة الا من شهد بالحق و هم به یعلمون
یعنی این واسطهها مالک شفاعت نیستند.
من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه
مجرد اخذ شفیع، مدنظر نیست بلکه شفیع مأذون و غیر ماذون مهم است. ام اتخذوا من دون الله الشفاعة … در ادامه میگوید چرا بدون اذن خدا اینها را مالک شفاعت دانستهاند پس اگر شفیعی در طول اراده الهی نباشد و او را مستقل ببینیم، این شفاعت شرک میشود حتی خود ابنتیمیه به این مسئله توجه دارد که گفته این مشرکان میگفتند مخلوق، مالک شفاعت است و چون مخلوق را مستقل از خدا دارای شفاعت میدانستند هذا نوع من الشرک، شفاعت شفیع من دون اذن لله، یعنی مالک مؤثر مستقل یا همان رب است، شفاعت ربی در کنار رب دیگر شفاعت من دون الله یعنی شفاعت مالک مؤثر مستقل در کنار مالک مستقل دیگر قائل شدن، اما اگر شفاعت شفیع، در کنار اذن الهی باشد شرک نیست که شفیع هم از طرف خدا تعیینشده و از سوی خدا قدرت شفاعت دارد و شفیع هیچ اجبار و اکراهی برای خدا تعیین نمی کند و همگی به اذن الهی است ولی شفاعتی که مشرکان میگفتند متفاوت است یعنی خودشان شفیع را تعیین کردند که بت بوده و دو اینکه این بت ها مستقل عمل میکنند و سومی که این شفاعت برخدا اجبار و اکراه شده است.
وهابیت قرآن را بخش بخش میکند دوم آنکه اجتهاد در برابر نص انجام می دهند.
ابنتیمیه برای تصویر ساختن از ذهنیت مشرک مثال میزند مثل شفاعت وزیر پیش پادشاه و ملک و یا شفاعت فرزند پیش پدر و غیره، وهابیون میگویند خدا که وحده لا شریک له است و هیچ وجه و ظهیر و همراهی ندارند و خداوند هم عاجز نیست که دیگری جای او کار کند و نکته دیگر آن که خدا اراده خیر و نفع عباد را دارد و لازم نیست شخص دیگری او را برانگیزد و باعث شود او خیر به مردم برساند پس خدا مثل پادشاه نیست که لازم باشد کسی او را انگیزه دهد یا به کمک و ظهیر نیاز داشته باشد ولی مشرکان فکر میکند اینها نیاز است درحالیکه خدا قادر و غنی محض است.
خب این حرف ابنتیمیه درست ولی وهابیت این معیارها را بیان نمیکند و کتمان میکند و گفته همینکه از کسی درخواست کنیم و همینکه او را ضار و نافع بدانیم، برای تحقق شرک الوهی و عبادی کافی است.
ابن تیمه در مجمع الفتاوی جلد اول گفته شافع نزد ملوک انواع مختلف دارد، گاهی خود شافع در کنار شاه، مالکیتی دارند ولی در مورد خدا فقط خودش مالک است هیچکس در کنار او مالکیت مستقل ندارد و هیچکس هم در کار او شریک نیست گاهی هم یکون معاضدا له و مظاهرا له، کمک و ظهیر و پشتوانه برای پادشاه و لذا آنها نزد ملوک شفاعت میکنند درحالیکه در مورد خدا ظهیر و معاضد صدق نمیکند، خدا نیازی به اینها ندارد که نتواند خواست و شفاعت آنها را رد کند ولی قبول شفاعت توسط پادشاه از روی رغبت به شفیع و گاهی برای تشویق و همکاری متقابل با آنان است و یا از روی رهبت و خوف از اطرافیان است که نکند اگر شفاعت آنان را قبول نکند و کمکشان نکند، آنها دست از حمایت پادشاه برداشته و فتنه کنند ولی اینها در مورد خدا صدق نمی کند.
استاد رضانژاد: خب شما الان تبیین کنید که وهابیت حقیقت شفاعت مأذون را چه می داند؟ اینها که تابلو نوشتند در اماکن مقدس زده اند که شفاعتی لأهل کبائر امتی، این شفاعت را که برای پیامبر قائلند، خب این شفاعت مأذون است ولی چه حقیقتی برای این شفاعت قائلند که از نوع ظهیر معاضد و رغبت و رهبت نباشد؟
استاد عبدالملکی میگویند فقط خدا مالک شفاعت است و شفیع مالک شفاعت نیست ولی اگر به او مراجعه کنیم که شفاعت کند شرک است ما باید به خدا مراجعه کنید تا خدا پیامبر شفیع قرار دهد.
شفاعة المثبتة هی اللتی تطلب من الله و الشافع مکرم بالشفاعة و المشفوع من رضی الله قوله و عمله…
استاد رضانژاد: شاید بگویند ما برای شافع یک درجه ای از خدا طلب میکنیم نه برای حل مشکل خودمان و این شافع مکرم میشود شفاعت یعنی از خدا درخواست میشود من که درخواست میکنم که پیامبر شفیع بشود، خدا احترام و مقام و درجهای به پیامبر می دهد که شفیع باشد پس مقام برای خدا است که به پیامبر کرامت می دهد و خدا به خاطر همین درخواست من، از من راضی میشود.
دکتر عبدالملکی: خداوند افرادی را بهعنوان شفیع قرار داده ولی ما نباید به سراغ خود شفیع برویم بلکه برویم و از خدا بخواهیم که آن شفیع ما را شفاعت کند ما سوالمان آنست که وقتی خدا تعیین شفیع کد خب، پس مراجعه به شفیع مجاز است.
استاد شهسواری: بیان شما این شد که من از خدا میخواهم که خدا پیامبر را شفیع قرار دهد خداوند مخاطب اصلی ماست و بعد خدا پیامبر را به این جایگاه میرساند خدا این مقام را برای پیامبر به رسمیت میشناسد و پیامر مکرم میشود و مرحله بعد، منکه مورد شفاعت هستم مشفوع له هستم آیا میتوانم مراجعه کنم به پیامبر؟ از عبارت و جمله: والمشفوع من رضی… استفاده میشود که من هم میتوانم به شفیع مراجعه کنم لذا کار مشفوع له مورد رضایت خدا قرار می گیرد.
استاد عبدالملکی: محمد بن عبدالوهاب، در کشف الشبهات گفته
فإن قال اتنکر شفاعة النبی!
می گوییم خیر منکر شفاعت پیامبر نیستیم، لکن الشفاعة کلها لله و لایشفع النبی حتی یأذن الله فیه.. ان الشفاعة کلها لله فاطلبه منه…
از خدا بخواهید که شفیع بشود پیامبر برای ما، خدا شفاعت میدهد و اگر از رسول خدا درخواست شفاعت کنیم مصداق فلا تدعوا مع الله احدا می شوید و کار مشرکان عصر جاهلیت است اشکال ما به این استدلال وهابیون این است که این تفسیر وهابیت از شفاعت درواقع حمله به شفاعت و لغو انگاری تعیین پیامبر بهعنوان شفیع است.
استاد رضانژاد: پس براساس حرف اینها ما شافع داریم ولی این شافع، مالک نیست حال سوال این است که شفاعت مأذون به چه چیز است؟
استاد شهسواری: میگویند شما حق مراجعه مستقیم به پیامبر برای شفاعت ندارید حالا سوال این است که پیامبر پس چهکاره است چه ماذون باشد چه نباشد چه تعیینشده و چه نباشد ما نباید مراجعه کنیم پس این شفیع شدن لغو میشود.
استاد رضا نژاد: فایده این کار برای مشفوع له آنست که رضایت خدا را جلب میکنند.
استاد خزائلی: مشفوع له باید قابلیت داشته باشد تا قول و فعل او مورد رضایت خدا باشد.
استاد طباطبایی: خوب بود اول معنای شفاعت تبیین شود تا قبلازآنکه آیات بحث شود، نکته دیگر امثال المنار در اهلسنت در تفاسیرشان از شفاعت چه تفسیری ارائه می کنند، آیا مثل ابن تیمیه و… گفته اند؟
سوال دیگر اینکه در مورد امثال آیه ۸۵نساء چه می گویند که فرموده من یشفع شفاعة حسنة یکن له نصیب منها
شفاعت در اینجا را چطور معنا می کنند؟
استاد رضانژاد: آیه سوم سوره زمر، در خود آیه، حرف وهابیت را رد میکند
الا لله الدین الخالص… الا لیقربونا الی الله زلفی… ان الله یحکم بینهم… ان الله لا یهدی من هو کاذب کفار..
یعنی در خود آیه میگوید این حرف و ادعای نزدیکی به الله دروغ و کذب است.
نکته دوم، ما اشکالمان به وهابیت آن است که چطور وقتی خدا همهکاره است از پیامبر درخواست کنم؟ حتی اگر پیامبر حی هم باشد غایب هم نیست و قادر به کاری هم باشد چرا از خود خدا نخواهم و از پیامبر بخواهم چه ثمرهای دارد حالا که میشود به پیامبر مراجعه کرد پس چه در حالت حیوحاضر بودن و چه در غیاب و چه برزخ همین شفاعت و واسطهگری مجاز است،
جمع بندی استاد عبدالملکی: اشکال مهم آن است که من دون الله درست تفسیر نشده، تمام موارد من دون الله در قرآن، آن ناظر به موجود مستقل است که در کنار خدا مورد درخواست قرار گرفته است نه شفیع وابسته و در طول اراده الهی.