یکصد و پانزدهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی برگزار شد+خلاصه بحث

یکصد و پانزدهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی با موضوع “سلسله نشستهای رابطه متقابل فلسفه و علم” رابطه فلسفه و علوم، بر اساس نظریه تشکیکی وجود” با ارائه آقای دکتر حسن مرادی دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت (حضوری و مجازی)برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

الف: مبادی تصوری بحث

الف-۱: علم چیست؟

علم مجموعه ای از مفاهیم و قضایای کلی است که از راه شهود حسی و استقراء بدست می آید و بر اساس منطق و ریاضیات صورتبندی می شود.

الف-۲: فلسفه چیست؟

فلسفه مجموعه ای از مفاهیم و قضایا کلی است که از راه شهود عقلی و قیاس بدست می آید و بر اساس منطق صورتبندی می شود.

ب: مبادی تصدیقی بحث

ب-۱: وجود اصیل است و ماهیت اعتباری.

ب-۲: وجود در عین وحدت، دارای مراتب است.

ب-۳: وجود دارای قوس نزول و صعود است.

ج: موضوع بحث

رابطه فلسفه و علوم مانند رابطه وجود و ماهیات است.

این رابطه، به دو نحو قابل تقریر است: یکی اینکه این رابطه وجود و ماهیت، به عنوان تمثیل مطرح شود برای آشکار ساختن نحوه ارتباط فلسفه و علوم. دوم اینکه این رابطه وجود و ماهیت، یک رابطه حقیقی باشد نه تمثیلی. ما در این جلسه، قسم اول را تبیین میکنیم. و در ادامه، در گامهایی این رابطه تمثیلی را تبیین میکنیم:

  1. فلسفه اصیل است و علوم اعتباری.

در موضوع ما، اصالت به معنای ثبات و اعتبار به معنای تغییر است. فلسفه وابسته به منطق و شهود عقلی اما علوم وابسته به حس و ابزار مشاهده است. بنابراین با تکرار مشاهده یا پیشرفت وسایل مشاهده و یافتن تجربه جدید علم متغیر می شود اما فلسفه .

اصالت و اعتبار می تواند به معنای هستی شناسانه هم باشد زیرا علم نحوی وجود و مساوق با آن است. در این صورت فلسفه به معنای علم وجودی است و علوم تجربی به معنای علم ماهوی.

  1. فلسفه وحدت تشکیکی دارد و علوم کثرت تشکیکی و مصداقی.

فلسفه وحدت تشکیکی دارد زیرا موضوعات آن کلی هستند (مانند هستی، علم) اما علوم بر اساس موضوعات خود که مشاهدات حسی در یک زمینه یا سطح خاص است، دارای کثرت هستند.

اگر منظور از فلسفه آن علم وجود مساوق با خود وجود واحد باشد،کلی بودنش به معنای کلی سعی است.

  1. فلسفه مراتب طولی دارد.

فلسفه های علوم بر اساس مراتب علوم هستند. مثلا فلسفه علم، فلسفه ریاضیات، فلسفه فیزیک، فلسفه زیست شناسی. فلسفه های محض هم بالاتر از فلسفه های علوم هستند مانند هستی شناسی و معرفت شناسی

  1. فلسفه در قوس نزول، تبدیل به علوم شده و علوم در قوس صعود، تبدیل به فلسفه می شوند.

انسان های عادی باید از طریق علوم به فلسفه برسند اما در حقیقت امر این فلسفه است که به صورت علوم تنزل کرده است.

  1. فلسفه و علوم هم در نظر هم در عمل متحدند.

تفکیک فلسفه از علوم در بعد نظری، موجب (۱) عدم ارتباط علوم می شود زیرا عامل وحدت بخش ندارند. این عدم ارتباط موجب بروز علوم متفاوت با یک هدف می شود. (پزشکی جدید و سنتی- روانشناسی و روانپزشکی). (۲) در انسانهای عادی، فلسفه به سمت تخیلی و بی خاصیت شدن می رود.

تفکیک فلسفه از علوم در بعد عملی، موجب (۱) عدم ارتباط فیلسوفان و عالمان می شود. (۲) عالمان، تبدیل به نرم افزار حوزه صنعت می شوند و ملاحظات اخلاقی یا دینی ندارند.

دلایل تاریخی جدایی فلسفه از علوم

  1. عالمان توجه به حل مسائل عینی جامعه دارند اما فیلسوفان به دنبال ارایه و اثبات عقاید خودشان هستند. البته کسانی مانند توماس کوهن همین عالمان تجربی را نیز متهم به ارایه و اثبات عقاید خودشان می کنند.
  2. این ادعا که مبانی علوم در فلسفه است و عالمان در کار خود نیازمند فلسفه اند، امری مبهم است.
  3. روش و موضوع فلسفه با روش و موضوع علم تفاوت دارد هرچند تمایل به فهم روش علوم در فیلسوفان بسیار است.