به مناسبت اول خرداد، روز بزرگداشت ملاصدرا نشست علمی: «ویژگی های مکتب صدرایی» شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۰ از ساعت ۳۰/۱۶ الی ۱۸ به صورت مجازی و حضوری در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
مجمع عالی حکمت اسلامی به مناسبت اول خرداد، روز بزرگداشت ملاصدرا، دو نشست علمی در روز
نشست بعد از ظهر با حضور استاد محترم. در این نشست علمی کارشناس محترم حجت الاسلام والمسلمین سید یدالله یزدان پناه به ارائه بحث پرداختند و دبیر علمی نشست را جناب دکتر محمد رضا پور برعهده داشتند
خلاصه نشست علمی «ویژگی های مکتب صدرایی» به شرح ذیل می باشد:
نشست با این پرسش آغار شد که زمینههای ظهور حکمت متعالیه و نیز عوامل توفیق مرحوم آخوند ـ که این اندیشه در افق فکری ایشان به بلوغ خود رسید ـ چیست.
جناب استاد یزدان پناه در بحث ویژگیهای مکتب صدرایی به موضوع زمینههای ظهور حکمت متعالیه و عوامل توفیق مرحوم آخوند پرداختند که حکمت متعالیه به لحاظ اصل اندیشه و روح کلان حاکم بر آن که در واقع یک روش اشراقی ـ بحثی است و از همان بوعلی آغاز شد.
بنابراین مشاء و اشراق از یک منظر زمینۀ بحثهای حکمت متعالیه هستند و راه را باز میکنند. بهویژه اینکه روش اشراقی ـ بحثی در کار شیخ اشراق جاافتاده است.
پس از شکلگیری کلام فلسفی، مکتب ابنعربی که از قرن هفتم شکل گرفت و تحقیقات خوبی انجام شد که در فضای فلسفی تأثیرگذار بود.
دوّانی با مداقّههایی که انجام داد یک مکتب فلسفی بر اساس وحدت شخصیه به وجود آورد که میتوان از آن با عنوان «ذوق تأله» یاد کرد. تحقیقاتی که در عرفان نظری صورت گرفت، آثاری که پدید آمد و اثری که عرفان نظری از طریق دوّانی در فضای فلسفی گذاشت باعث فراهم شدن زمینۀ محتوایی برای صدرا میشود.
اینها زمینههای حکمت متعالیه هستند که من از آنها به «بسترهای علمی» تعبیر میکنم. افزون بر بوعلی و شیخ اشراق و کلام فلسفی، اگر عرفان نظری پدید نمیآمد معلوم نبود صدرا در این جایگاه و پایگاه میایستاد. ابنعربی و مکتب او برای ملاصدرا واقعاً مهم است. نه اینکه ادلّه بر این مطلب دلالت کنند و ما به آن پی ببریم، بلکه خود ملاصدرا در آثارش این مطلب را به زبان میآورد و به آن تصریح میکند.
بنابراین علاوه بر مکاتب یاد شده، پیدایش مکتب اصفهان و حوزۀ شیعی بهویژه با استادانی نظیر میرداماد شیخ بها دارد که هر دو در کنار کارهای فلسفیشان تعلّقات عرفانی داشتند از عوامل زمینهساز بود.
دبیر علمی: شاید به یک معنا بتوان ادّعا کرد که یکی از زمینههای نظام حکمت متعالیه ـ که جامع وحی و شهود و برهان است ـ خود آیین مقدّس اسلام بهویژه قرآن و اهلبیت و نگاه جمع الجمعی است که حضرات معصومان به ظرفیتهای معرفتی انسان و منابع شناخت داشتند. نگاه جامعی که اگر از عقل سخن میگفت اینطور نبود که به معنای نفی شهود باشد بلکه هر کدام را به عنوان مکمّل دیگری برای انسان میدانست و همه را با هم ترویج میکرد.
نشست با این پرسش دوم ادامه یافت که تفاوت اساسی منهج و روش فکری مرحوم آخوند با روشهای حاکم بر این مدارس چهارگانه چیست.
برخلاف ابنسینا و شیخ اشراق، بهرهگیری مرحوم آخوند از نصوص دینی در مباحث فلسفی به صورت گسترده است. البته جناب بوعلی و شیخ اشراق نیز گاهی فی الجمله از نصوص دینی استفاده میکنند؛ جناب بوعلی کمتر و شیخ اشراق بیشتر، به گونهای که ادبیات او در بحث نور و ظلمت متخذ از متون دینی است.
پرسشی که وجود دارد این است که استفادۀ مرحوم آخوند از نصوص دینی در نظام حکمت متعالیه به چه نحوی است و قرائت حِکمی ایشان از نصوص دینی با قرائتهایی که احیاناً در بین محدّثان یا متکلّمان رایج است چه تفاوتی دارد؟
جناب صدرا هم روش ویژهای را برای فهم دینی ارائه کرد و هم به لحاظ اجرا کاری کرده که به نظرم دارای اهمیت است. به لحاظ روشی قائل به ظهورگیری است؛ اما ظهورگیری خاصی که از آن به لفظ وضع شده برای روح معنا تعبیر میکند و حضرت امام آن را کلید فهم همۀ متون دینی میداند. آنطور که خودش میگوید این روش را از غزالی گرفته و در کار عرفا هم یافته است.
بر اساس تجربههای شهودیای که داشت میدانست ظهورات متون دینی را چطور باید بفهمد. با تحقیقاتی که انجام داد و چیزهایی که اضافه کرد آن را به صورت یک روش عام درآورد.
تصریح میکند که این روش مخصوص عرفا است و غزالی هم از آنها گرفته. این روش را بهخوبی پرورش داد و مبانی هستیشناختی، مبانی فهم متن دینی و شیوۀ ظهورگیری آن را توضیح داد.
کاری که ایشان انجام داد در کارهای تفسیری بعد از ایشان امتداد یافت. مثلاً فیض کاشانی که شاگرد ملاصدرا بود در مقدمۀ تفسیر صافی آن را آورده است، علامه طباطبایی ابتدای جلد اول المیزان مقدمهای ذکر کرده و همین بستر را فراهم میکند. حضرت امام و بسیاری دیگر همینطور هستند.
خاصیت این روش این است که با فهم مجتهدان به لحاظ ظهورگیری از متن دینی سازگار است و این بسیار مهم و راهگشاست. چنین روشی اقتدار بر فهم عمق آیات و روایات را میدهد به شرط اینکه انضباطها را حفظ کنیم؛ یعنی از ظهورگیری هرگز دست نکشیم و بحث فلسفی را هر جا پیش میرویم مقارن با متن دینی بیان کنیم. باید متن دینی را بر ظهورش نگه داریم نه اینکه تا به نتیجهای رسیدیم آن را تأویل کنیم.
جناب استاد یزدان پناه در جواب این سئول که آیا میتوان مقام کشف حقیقت را از مقام تبیین و داوری تفکیک کرد؟ این گونه پاسخ دادند که صدرا یک مقام داوری دارد و یک مقام گردآوری. در مقام گردآوری میتوان به متن دینی رجوع کرد و شهود را نیز به کار گرفت ولی مقام داوری باید فلسفی باشد.
متن دینی و هستیشناسی قدسی نه فقط در مقام گردآوری بلکه حتی در مقام داوری هم به شکل فوقانی و به عنوان میزان حاضر است. اما این حضور به معنای این نیست که به استدلال فلسفی نیاز نداریم. مثلاً فیلسوف میگوید علم وجودُ مجردٍ لمجرد. اگر آیۀ (وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا) را به گونهای معنا کردیم که وجود مجردٍ لمجرد نشود معلوم میشود که خللی در کار است و باید بحث علم را از ابتدا درست کنیم. بنابراین متن دینی اینجا هم حاکم است.
سئوال بعدی این بود که اگر بخواهیم عناصر محتوایی نظام حکمت صدرایی را به صورت مجمل و موجز برشماریم مطرح کنیم چه عناصر و اصولی مطرح میشود و فصل مقوّم این نظام چیست.
جنابد استاد یزدان پناه فرمودند که جناب صدرا در ابتدای مشاعر توضیح داده و تصریح کرده است. ایشان میگوید أسّ اساس مسائل وجود و اصالت آن است. تقریر خاصّ اصالت وجود ایشان اینطور است که تمام هستی را باید به شکل وجودی ببینیم. صِرف پذیرش اصالت وجود پایۀ کار نمیشود و به مقدمات زیادی نیاز دارد. این مقدمات خردهریزهایی هستند که در بحث اصالت وجود و بعد از آن در تشکیک وجود مییابیم. یعنی ملاصدرا پایههای فلسفۀ خود را با رویکرد وجودی میچیند و بنابراین هر مسئلهای اعمّ از حرکت، نفس و … را باید وجودی ببیند .
بنابراین فصل مقوّم نظام صدرایی اصالت وجود، رویکرد وجودی و نگاه کلان وجودی است که آن را همه جا ساری میکند.
یکی از کارهای خوب صدرا این است که بعد از اینکه نقطۀ آغاز را اصالت وجود قرار داد و مبانی و ابزار لازم آن را تعیین کرد و به نگاه وجودی دست یافت، این نگاه وجودی را در تمام مباحث بسط داد.
استاد یزدان پناه در جواب این سئوال که آیا ایشان بر مبنای اصالت وجود باب شهود را به حکمت و فلسفه گشود یا چون اهل شهود بود به اصالت وجود رسید؟
فرمودند همه اینها هست ایشان آثار عرفایی مثل قیصری را دیده و در شهود خودش هم این را یافته است و میگوید کسی که به نفس خودش مراجعه کند اصالت وجود را میفهمد.
بنابراین هم شهود به او کمک کرد و هم قوّت استدلالاش. در عین حال به اعتقاد ایشان در مباحث فلسفی برای رسیدن به حقایق وجودی دو راه وجود دارد: یا از راه شهود یا از راه آثار و لوازم. ایشان میگوید طریق آثار و لوازم معرفت ضعیفه به دست میدهد و فلسفه در نسبت با شهود معمولاً این طریق را طیّ میکند. شهود به فهم بهتر مسائل و حلّ و فصل آنها بسیار کمک میکند. ایشان این طریق را پیموده است.
جناب استاد یزدان پناه به نوآوری های صدرا در حوزه های مختلف پرداختند ایشان به چند نمونه از این نوآوری های صدار اشاره کردند که عبارتند از:
در مباحث وجودی اولاً خود اصالت وجود، تشکیک وجود و بعد رساندن آن به فضای وحدت شخصیه که حالت قوسی دارد.
در هستیشناسی نگاه وجودی انتشاری ـ وضعی به عالم ماده را بینظیر توضیح میدهد که در بسیاری از مباحث علوم طبیعی به کار میرود و در مباحث نفس هم از آن استفاده میکند.
در مورد واجبتعالی مباحث بسیاری دارد که واقعاً بینظیر است. مسئلۀ صقع ربوبی که در مورد عالم عقل گفته از ویژگیهای خاص خود ایشان است.
همۀ این مباحث نوآوریهای ایشان در زمینۀ هستیشناسی است.
اتّحاد عاقل و معقول و اتّحاد عمل و عامل نیز از نوآوریهای ایشان در مباحث نفس است.
دیدگاههای صدرا در حوزۀ اخلاق اثرگذار است و کتاب جامع السعادات که بعد از ایشان نوشته شده از برخی مباحث ایشان متأثر بوده. نگاه ایشان به مسئلۀ ملکات، اتّحاد عمل و عامل، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا و هویت کدورتی و هویت نورانیتی که این ملکات ایجاد میکند از نوآوریهای صدرا در این حوزه است.
در حوزۀ معرفتشناسی نیز مباحثی نظیر علم حضوری و علم حصولی، تبیین نحوۀ ارتباط شهود و علم حضوری و تبیین علم ما به همۀ حقایق از راه اسباب و مسبّبات مبانیای را در نظام صدرا ایجاد کرده که زمینهساز برخی از مباحث شده است.
جناب استاد یزدان پناه الگوی مطلوب در تعلیم حکمت متعالیه را این گونه بیان فرمودند که بتدا بدایه (یا اگر چیزی به وزان بدایه پیدا شد) بخوانید، بعد نهایه، بعد اشارات و بعد اسفار. این سیر فلسفی باشد. ولی از آن زمان که نهایه میخوانید ضمن آن چند کتاب دیگر هم باید بخوانید: الهیات شفا، نفس شفا، برهان شفا به اضافۀ اشارات. اینها تقریباً ما را به فضا مشائی وصل میکند. از اشراق باید کتاب حکمت اشراق یا کتابی که در مورد حکمت اشراق است و خدمت دوستان دادم که بخوانند. در آن کتاب تلاش کردهام انظار نهایی شیخ اشراقی به اضافۀ مباحث خارج اشراق را به گونهای بیاورم که بهخوبی به هم پیوند بخورند.
بنابراین به ترتیب اینطور شد: بدایه، نهایه، از اواخر نهایه میتوان اشارات، برهان شفا، الهیات شفا، نفس شفا و اشراق را هم خواند. به اضافۀ اسفار که دو سه جلد آن را زیر نظر استاد و بقیه را خودشان میخوانند. کسی که میخواهد مطالعۀ فلسفی خوبی داشته باشد باید تمام کتابهای صدرا را نگاه کند. وقتی یکی دو جلد از اسفار را خواند عرفان نظری را آغاز کند. مگر کسی که قوت ذهنی داشته باشد و خوب فهمیده باشد از همان نهایه میتواند عرفان نظری را شروع کند ولی توصیۀ ما بر پیمودن این سیر است که یکی دو جلد اسفار را بخواند و بعد در کنار اینکه اسفار را ادامه میدهد عرفان نظری را بخواند. در عرفان نظری سه کتاب رسمی داریم تمهید، فصوص و مصباح. توصیۀ ما به دوستان این بود که ابتدا مبانی و اصول را بخوانند. وقتی مبانی و اصول را بخوانند بهتر یاد میگیرند و وقتی به تمهید میرسند مشکلی نخواهند داشت و نظام برایشان حلّ است. پس به ترتیب مبانی و اصول، تمهید، فصوص و مصباح را بخوانند. وقتی تمهید را آغاز میکند میتواند منازل السائرین را هم بخواند. اگر اینطور شد دورۀ معقول انجام میشود.
به خاطر داشته باشید که در کنار اینها باید مباحث درجۀ دوم در باب مکاتب مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را هم بشنوید. در اثنای خواندن اسفار (یا هر کتاب دیگر) هم میتوان این کار را کرد.