نقد کتاب سیاست الهیه در حکمت متعالیه

ارائه­ دهندگان: حجّت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، حجّت الاسلام والمسلمین دکتر علی رضائیان، با حضور نویسنده حجّت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی

دبیر علمی: دکتر شریف لک­زایی

مکان: سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی

دبیر علمی: اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم بسم اللّه الرّحمن الرّحیم وبه نستعین إنّه خیر ناصر ومعین

سلام و عرض ادب و احترام خدمت همۀ عزیزان حاضر در جلسه و عزیزانی که به صورت مجازی در خدمت­شان هستیم.

بحث امروز دربارۀ کتاب سیاست الهیه در حکمت متعالیه است. در سال­های اخیر مباحث سیاست در فلسفه اسلامی به صورت جدّی­تر پیگیری شده است و استادان بزرگواری هم از منظرهای مختلف به این بحث می­پردازند. بعضی از استادان الزامات سیاسی حکمت متعالیه را بررسی می­کنند؛ به این معنا که اگر ملاصدرا هیچ اثری در زمینۀ فلسفۀ سیاسی یا سیاست نداشت، مبانی حکمت متعالیه چه سیاستی را اقتضا می­کرد. برخی دیگر از صاحب­نظران از منظر مباحث سیاسی وارد بحث می­شوند. آنها با کاوش و جست­و­جو در آثار ملاصدرا مباحث سیاسی او را به صورت منسجم ارائه می­کنند. یک جریان مهم در سنّت حوزوی ما خوانش متونی است که بزرگانی نظیر ملاصدرا نوشته­اند. اثری که امروز در خدمت دوستان نقد خواهد شد و راجع به آن گفت­و­گو می­کنیم، از این منظر وارد بحث شده و خوانش یک بخش بسیار مهم از آثار ملاصدرا در حوزۀ مباحث سیاست و فلسفۀ سیاسی است.

این اثر محصول زحمات حضرت استاد مرتضی جوادی آملی است و به­تازگی توسّط نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چاپ شده. بسیار خوشحال هستیم که این جلسه برای بحث و گفت­و­گو در­باب این کتاب و رسالۀ بسیار مهم منعقد شده است.

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

در نشست­هایی که در خدمت حضرت آیت الله جوادی آملی بودیم ایشان توصیه و تأکید داشتند که در بحث سیاست متعالیه مشهد پنجم رسالۀ الشواهد الربوبیه و مقالۀ چهارم مبدأ و معاد مطالعه شود. در مجموعۀ سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه این بیان را دارند:

در­باب حکمت سیاسی متعالیه بحث­های صدرالمتألهین در کتاب الشواهد الرّبوبیه اهمیت بسیار زیادی دارد. کسانی که می­خواهند دربارۀ سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه مطالعه و تحقیق کنند و کاری عالمانه انجام دهند ـ برخلاف کارهایی که برای برخی محافل صورت می­گیردـ، باید به طور خاص مطالب پنجاه صفحۀ این کتاب را سطر­به­سطر مباحثه کنند چرا که این بخش مطالب بسیار بلند و مهمّی را در بر دارد.

از حضرت حجّت الاسلام والمسلمین حاج آقا مرتضی جوادی آملی می­خواهم که بحث را آغاز کنند. دقایق کوتاهی را در خدمت­شان هستیم تا ایده­ای را که در این اثر پیگیری می­کردند بفرمایند. سپس در خدمت استادان بزرگوار هستیم.

آقای جوادی آملی: السلام علیکم ورحمه الله بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین وصلّی اللّه علی محمّد وآله الطّاهرین

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

ایدۀ اصلی کتاب

توفیقی است که در این جمع گرامی و در این نشست ارجمند که در­باب یکی از عمده­ترین مباحث در فضای حکمت و بینش جامع اسلامی شکل گرفته حضور می­یابم و در­باب کتابی که با عنوان سیاست الهیه در حکمت متعالیه نام­گذاری شده در جمع استادان بحث و گفت­و­گو می­شود. از مجمع عالی حکمت صمیمانه سپاسگزارم که این نشست را ترتیب دادند تا پیرامون این مسئلۀ مهم گفت­و­گو کنیم و استادان نظرات­شان را در­باب این امر مهم و حیاتی مطرح کنند. ان شاء الله ورزیدگی و پختگی این مباحث فزونی یابد.

مستحضر هستید که حکمای بزرگوار ما از گذشته مباحثی را در­باب “فی النبوات و المنامات ذکر کرده­اند و این مباحث را جزء الهیات می­دانند. الهیات پیرامون مباحثی سخن می­گوید که به هستی مطلق ـ اعمّ از ذات، اوصاف و افعال ـ باز­می­گردد. باید به­درستی فهمید که مراد از الهیات چیست. الهیات مربوط به هستی است از آن جهت که هیچ قید و تعیّنی با او نیست و به لحاظ وجودی هیچ محدودیتی برای آن مشخص نمی­شود. “الموجود بما هو موجود” که به عنوان موضوع فلسفه مطرح است از هر گونه قید و تعیّن منزّه است. اما در تعریف و تقریر به توضیح نیاز دارد و آنچه که جناب صدرالمتألهین در فضای تقریر و تحریر این عنوان آورده بسیار دامن­گستر شده و موضوع این دانش را بسیار فرازمندتر کرده است. این که ما قلمرو الهیات را تا کجا بخوانیم و بدانیم مسئلۀ بسیار مهم است.

شاید در حکمت مشاء یا حکمت اشراق وقتی از الهیات سخن گفته می­شد عمدتاً مباحثی که به هستی مطلق بر­می­گشت مورد بحث بود؛ احکام عام فلسفی نظیر بساطت وجود، صرافت وجود، اطلاق وجود، مساوقت با شیئیت و خالصیت و … و نیز قضایایی که از آن به قضایای مردده المحمول یاد می­کنند نظیر الموجود إما واجب أو ممکن و …. اما جناب صدرالمتألهین همین حقیقت را در فضایی بازتر و روشن­تر ارائه کرده است که این موضوع وسیع­تر و دامن­گسترده­تر می­شود.

در اسفار اربعه این فضا خود را وسیع­تر و جامع­تر نشان می­دهد. بخشی از این مسائل در سفر اول (من الخلق الحقّ) مطرح است. عمدۀ مباحثی که در این سفر مطرح است مباحث مربوط به تقسیمی فلسفه است که از آن با عنوان الهیات بالمعنی الاعمّ یاد می­شود. اما در سفرهای دوم، سوم و چهارم اتفاقات بسیار سنگینی رخ می­دهد. در سفر دوم (من الحقّ الی الحقّ بالحقّ) مباحث فوق العاده مهمی مطرح است. این سفر شاید مهم­ترین سفر در اسفار اربعه باشد و انصافاً بحث­های فوق العاده­ای در حوزۀ واجب الوجود، اثبات واجب الوجود، اثبات توحید واجب، اثبات اوصاف و صفات واجب مطرح می­شود که حوزۀ الهیات را قوی­تر می­کند.

الهیات مشائیان و اشراقیان با الهیاتی که در سفر دوم حکمت متعالیه مطرح می­شود اصلاً قابل مقایسه نیست. در اشارات جناب شیخ الرئیس اصل اثبات وجود مطرح است و حداکثر برهان صدیقین مبتنی بر استحالۀ تسلسل و دور و … یا قدری روشن­تر آورده می­شود. اما مباحث مربوط توحید واجب الوجود که در­نهایت به توحید وجود ختم می­شود در الهیاتی که از آن با عنوان سفر ثانی یاد می­شود آمده است. این سفر سفر بسیار عجیبی است و مباحث عمیق مربوط به اتحاد ذات و اوصاف، اتحاد اوصاف با یکدیگر و هر یک از اوصاف واجب سبحانه و تعالی ـ خصوصاً علم واجب که علم در مرتبۀ ذات نسبت به حقایق علی نحو الجزئیه ـ را شامل می­شود. اینها واقعاً جناب صدرالمتألهین در حوزۀ الهیات و محصول عمق­نگری و ژرف­نگری ایشان است و در سایر دستگاه­های حکمت نمی­توان آنها را یافت.

جناب صدرالمتألهین این فضای الهیاتی را استمرار بخشید و در سفر سوم و چهارم بسیار وسیع­تر و عمیق­تر در­باب آن سخن گفت. کاری که جناب صدرالمتألهین در­باب نفس انسانی انجام داد و آن را از طبیعیات به الهیات آورد و به مراتب فرازمندتر از آنچه در سایر مشرب­های حکمی وجود دارد مطرح کرد، نشان از توسعۀ الهیات است. همین بحث نفس در حکمت مشاء، حتی حکمت اشراق و … در طبیعیات مطرح بود. حتی جناب حکیم سبزواری هم چندان نتوانست خودش را با این مسئله تطبیق دهد و بحث نفس را در طبیعیات منظومه مطرح کرد. اما جناب صدرالمتألهین این بحث را در الهیات و در سفر سوم (جلد ۸ اسفار) مطرح کرد. این بحث را تا معاد و ابدیّت پیش بردند و نفس انسان را یک حقیقت ابدی معرفی کردند. بسیاری از مباحثی که به جریان خلافت انسانی بر­می­گردد در این حوزه قابل بحث و بررسی است.

در همین رابطه مسئلۀ نبوات و منامات مطرح است که به عنوان سفر سوم یا چهارم شکل می­گیرد. آنچه که بیشتر مورد تأکید است این است که ایشان به نفس جنبۀ الهیاتی بخشیدند. الهیات نه به معنای حیثیت­های کلامی ـ که در جای خود محفوظ است ـ بلکه مقصود حیثیت­های فلسفی و حکمی است. نبوات یک جریان الهیاتی به معنای فلسفی آن است نه به معنای کلامی آن؛ یعنی آنچه در حوزۀ افعال از حقیقت و هستی مطلق صادر می­شود حیثیتی است که از آن به نبوات یاد می­شود. در مقام فعل، حضرت حقّ سبحانه و تعالی هستی موجودات را با این راه (راه تشریعی و نبوات) تأمین می­کند.

لباس فلسفی پوشاندن به این­گونه شئونات که حیثیت­های الهیاتی در حکمت متعالیه پیدا می­کند از نوآوری­های جناب صدرا نیست و در فرمایش­های جناب شیخ الرئیس در اشارات سابقه دارد، اما تا این حدّ بحث را گسترانیدن و از آن سخن گفتن به حکمت متعالیه اختصاص دارد و به تبع همین مسئله بحث­های سیاست هم ؟؟؟؟تر است. زیرا جناب صدرالمتألهین در ضمن مبحث نبوات به بحث شریعت و سیاست می­پردازد و تصریحاتی دارد که نسبت بین سیاست و شریعت را مثل نسبت بدن و جسم با روح می­داند و نسبت شریعت با جریان نبوت را هم به همین مناسبت دنبال می­کند.

بنابراین اینها هم جنبۀ الهیاتی و فلسفی و حکمی دارد. ما نباید به اینها نگاه کلامی و فقهی داشته باشیم ـ البته که جنبه­های کلامی و فقهی هم در جای خود محفوظ است. یکی از مباحث سیاست یا ولایت سیاسی در فقه این است که همان­طور­که افتا و قضا بر فقیه واجب است آیا ولایت سیاسی هم به عنوان عمل و وظیفۀ فقیه بر او واجب است. یا اینکه آیا به عنوان شأن و وظیفۀ دینی انسان مکلّف بر جامعۀ اسلامی این الزام وجود دارد که از فقیه جامع شرایطی که صاحب منصب ولایت سیاسی است تبعیت کنند. اما سیاست یا ولایت سیاسی در فلسفه شأنی از شئون الهیات است. حقّ سبحانه و تعالی همان­طور­که بر اساس نظام تکوین عالم را آفریده است بر اساس نظام تشریع هدایت عالم و انسان­ها را در کسوت نبوّت و مانند آن پیگیری می­کند.

من به همین میزان اکتفا می­کنم تا از نظرات استادان بیشتر بهره ببریم. از اینکه این کتاب مورد بحث و بررسی و نقد قرار بگیرد استقبال می­کنم. این نشان از آن دارد که این­گونه بحث­ها باید در جامعه مطرح شود و به لحاظ مبنایی نمی­توان جایگاه حکمت متعالیه و بنیان­های حکمی و فلسفی را در این­گونه از مسائل نادیده گرفت. حکمت حتماً باید جایگاه و نقش خود را در این فضا داشته باشد. یک شأن از شئون الهی بدون توجه به بنیان­های معرفتی اصیل حکمی نمی­تواند برای جامعه چندان جذّاب باشد.

عنوانی که ملاحظه می­فرمایید «سیاست الهیه در حکمت متعالیه» با دقّت انتخاب شده است. گاهی سیاست الهی را در فقه بررسی می­کنیم و می­گوییم خدای عالم دستوراتی داده که فقیه یا مکلّف باید عمل کنند. اما اگر شأنی از شئون الهی محسوب شود و جامعۀ بشری برای اینکه از هدایت برتر برخوردار باشد به یک سیاست الهی و مبانی، اصول و قواعدی نیاز دارد که جناب صدرالمتألهین در این کتاب به آنها پرداخته است.

در بخش اول کتاب ملاحظه می­فرمایید که به تشریح کامل راهی می­پردازد که انسان را در مسیر و جهت نبوّت قرار می­دهد و به پیامبری می­رساند. این­طور نیست که خدای عالم ؟؟؟؟؟؟ اهل الارض و یک نفر به نام موسای کلیم را انتخاب می­کند و به او می­گوید (وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى‌)، بلکه مسیر نبوّت را از جایگاه طبع و عقل و نفس طیّ می­کنند. بخش عمده­ای از مشهد خامس را به این مسئله اختصاص داده است که انسان چگونه می­تواند طیّ طریق کند. نبوت موهبت الهی است نه کسبی و تحصیلی، اما زمینۀ فراهم­آمده­ای در انسان باید ملاحظه شود.

جناب صدرالمتألهین به این مسئله توجه تام دارد که انسان در مسیر طبع و نفس و عقل باید چگونه حرکت کند تا بتواند شأنیّت رسالت و نبوّت را پیدا کند. وقتی این مراحل طیّ و قابلیّت فراهم شد البته حقّ سبحانه و تعالی برای چنین انسانی این موهبت را فراهم می­کند که به کسوت نبوّت درآید. وقتی به این کسوت درآمد مباحث از آن طریق هدایت و راهنمایی می­شود.

در بخش پایانی هم به ذکر اوصاف حاکم و کسی که قرار است جامعه را اداره کند پرداخته. اگر این اوصاف در فضای کشور و نظام ما راه پیدا کند و حکیمانه به صحنه بیاید دیگر با چالش­هایی که امروز شاهد آن هستیم مواجه نخواهیم بود. آنچه که در این حکمت آمده است ـ هم به لحاظ ریشه و اصلی که در آن وجود دارد و هم به لحاظ شأن و شئونی که در این فضا برای حاکم اسلامی پیدا می­شود ـ اگر به صحنه بیاید و دستگاه حکومت خود را متأثر از الهیات حکمت متعالیه بداند، آنگاه است که سیاست الهیه در حکمت متعالیه معنا پیدا می­کند و برای جامعه گوارا می­شود. اگر اینها نباشد قطعاً دلپذیری مورد انتظار جامعه از حکومت فراهم نمی­شود.

از برگزارکنندگان ـ مجمع عالی حکمت و ناقدان ـ و از حضور مهمانان گرامی سپاسگزارم و آرزوی توفیق و موفیقت دارم. این­گونه خدمات جامعۀ اسلامی و مخصوصاً جامعۀ حوزوی را خدای عالم از همگان قبول بفرماید به برکت صلوات بر محمّد وآل محمّد.

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

دبیر علمی: با تشکر از جناب استاد جوادی آملی. ایشان جایگاه بحث سیاست در حکمت متعالیه را در اثر خودشان بیان فرمودند و مشخص کردند که منظور از نگاه الهیاتی نگاه حکمی و فلسفی است نه کلامی. در ادامه هم بحث را تقریر کردند.

سازمان­دهی این کتاب بر اساس مشهد پنجم است که دو شاهد را شامل می­شود؛ شاهد اول ده اشراق و شاهد دوم نُه اشراق. تمام مباحثی که جناب استاد ارائه فرمودند بر اساس همان سازمان­دهی کتاب الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه است.

در این بخش از نقد و اظهار نظر جناب استاد خسروپناه استفاده می­کنیم.

بررسی و نقد کتاب

آقای خسروپناه: سلام علیکم ورحمه اللّه اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین وصلّی اللّه علی سیّدنا ونبیّنا ومولانا ابی القاسم المصطفی محمّد وآله  الطیّبین الطّاهرین المعصومین لاسیّما حجّه بن الحسن العسکری ارواحنا لتراب مقدمه الفداء

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

آغاز سخن ایام فاطمیه را تسلیت عرض می­کنم. تشکر می­کنم از مجمع عالی حکمت و پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی که این نشست را برگزار کردند. همچنین از سروران عزیزی که در این گفت­و­گو مشارکت می­کنند و همۀ عزیزانی که با حضورشان این مجلس را مزیّن کردند تشکّر می­کنم. از مؤلف و محقّق هم تشکر می­کنم که کتاب وزین و ارزندۀ سیاست الهیه در حکمت متعالیه را تدوین کردند. ان شاء الله خداوند به ایشان توفیق دهد که بقیۀ مشاهد این کتاب را هم شرح دهند.

مشهد پنجم مبتنی بر مباحث چهار مشهد قبل است. مشهد اول پنج شاهد دارد، مشهد دوم دو شاهد، مشهد سوم و چهارم هر کدام سه شاهد دارد. مشهد پنجم مشتمل بر دو شاهد است و ذیل هر شاهد هم اشراقاتی آمده. در مشهد پنجم مباحث متنوعی است که خدمت­تان اشاره خواهم کرد.

کتاب الشواهد الرّبوبیه را نباید با رسالۀ کوتاه شواهد الرّبوبیه اشتباه کرد. ملاصدرا یک رسالۀ شواهد الرّبوبیه دارد که شواهد آن بدون الف و لام است، و یک الشواهد الرّبوبیه دارد که همین کتاب مورد بحث ما است. پیشنهاد بنده به فضلای حوزه و دانشگاه همواره این بوده است که در هر رشته­ای از علوم طبیعی یا علوم انسانی یا رشته­های تخصصی کلام، تفسیر، فقه، حتی فقه­های تخصصی نظیر فقه الاقتصاد، فقه التربیه، فقه السیاسه و … و فلسفه­های مضاف نظیر فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ دین که مشغول هستند حتماً الشواهد الربوبیه را از آغاز تا انجام بخوانند. این کتاب عمیق، وزین و در عین حال مختصر است.

کتابی که در این جلسه پیرامون آن گفت­و­گو می­کنیم کتاب بسیار ذی­قیمت و ارزشمندی است که سطر­به­سطر آن را باید به دقّت مطالعه کرد و به تدریس هم نیاز دارد.

در مشهد پنجم ـ که موضوع بحث این جلسه است ـ دو شاهد آورده: در شاهد اول به نبوت­شناسی، معجزات­شناسی و خصایص پیامبران در ساحت عقل نظری، عقل عملی، خیال پرداخته، فرق نبوّت و کهانت، و فرق ایحاح و الهام و تعلیم را بیان کرده است و چگونگی انذارت را توضیح می­دهد. در شاهد دوم هم به اثبات ضرورت نبی و شریعت­شناسی پرداخته، فرق نبوّت، شریعت و سیاست، و حکمت سیاست و اسرار شریعت را بیان می­کند و اینکه شریعت ظاهر و باطنی دارد و آغاز و انجامی.

فکر می­کنم اگر زیر هر متنی یک ترجمۀ واضح می­آوردید و بعد آن را شرح می­دادید خوانندگان استفادۀ بیشتری می­کردند. ولی انصافاً شرح جامع، کافی و وافی است و من نقد خاصی ندارم. بنده دیروز بعد­از­ظهر متوجه شدم که جلسه امروز است. دیشب ۲-۳ ساعت فرصت کردم که کتاب را ملاحظه کنم. محقّق و مؤلف محترم واقعاً زحمت کشیده­اند. اگر چهار مشهد دیگر هم شرح بدهید و به این اثر ضمیمه کنید کار جامعی خواهد بود. دانشگاهیان و حوزویان اگر بخواهند توصیۀ اول بنده را عمل کنند متن منقّح و شرح جامعی در اختیار خواهند داشت.

فقط چهار پرسش را که فکر می­کنم به تأمل نیاز دارد یادداشت کرده­ام که خدمت­تان عرض می­کنم:

پرسش اول: در عنوان کتاب آمده «سیاست الهیه در حکمت متعالیه»؛ این عنوان از این جهت بسیار دقیق است که در حکمت متعالیه سیاست الهیه در­واقع سیاست حکمیه است و ما سیاست را از منظر حکمت متعالیه بررسی می­کنیم. اما این عنوان بخش کوچکی از محتوای کتاب را شامل می­شود و کتاب مشتمل بر نبوّت­شناسی، معجزه­شناسی، خصایص پیامبران و … است.

پرسش من این است که نسبت عنوان کتاب با کلّ مباحث مشهد چیست. آیا این عنوان که ناظر به بخش خاصی از کتاب است می­تواند عنوان کلّ کتاب تلقّی شود؟ اگر توجیه و تبیینی وجود دارد خوب است که قید شود. توجیه اولیه که به ذهن من می­رسد این است که وقتی گفته می­شود سیاست الهیه در­واقع به یک معنا فلسفۀ سیاسی است. چون فلسفۀ سیاسی به مبانی سیاست می­پردازد، و همۀ مباحث شاهد اول و شاهد دوم مبانی این سیاست الهیه هم به شمار می­رود. پس به یک معنا تمام مشهد پنجم را می­توان سیاست الهی ناظر به مبانی آن دانست. البته به نظر من چهار مشهد اول هم مبانی سیاست و معیشت انسان است و تمامی مشاهد الشواهد الرّبوبیه مبانی حکمت عملیه از جمله سیاست به شمار می­روند.

پرسش دوم: حرف جدید ملاصدرا در مشهد پنجم در حکمت سیاست چیست. مستحضر هستید که بزرگانی نظیر مرحوم فارابی و مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی هر دو فلسفۀ سیاسی داشتند. جناب فارابی در سیاست مدن، آراء اهل مدینه الفاضله و سایر آثارشان و همین­طور خواجه نصیر در اخلاق ناصری و آثار دیگر به سیاست و حکمت سیاسی پرداختند. آنچه ملاصدرا در بخش سیاست آورده است چه سخن جدیدی است که اینها بیان نکرده­اند؟ نوآوری­های ملاصدرا در حوزۀ حکمت سیاسی و یا سیاست الهیه در حکمت متعالیه چیست؟ فکر می­کنم توضیح این مطلب برای خوانندگان جذاب باشد.

پرسش سوم: حکمت متعالیه و از جمله کتاب شواهد الربوبیه مبانی هستی­شناختی، معرفت­شناختی، انسان­شناختی، خداشناختی، پیامبرشناختی، امامت­شناختی و مبانی دین­شناختی را شامل می­شود. انصافاً یکی از امتیازات حکمت متعالیه جامعیت آن در تبیین مبانی است. البته آن زمان با این ساختار نبوده و چنین انتظاری هم نمی­رفته است، ولی اگر بخواهیم این مبانی را با ادبیات جدید و زبان زمانه تدوین کنیم کتاب الشواهد الربوبیه و به نحو کامل­تر کتاب اسفار اربعه به ما کمک می­کند. این ظرفیت بسیار بزرگ و عظیمی است که در حکمت متعالیه و از جمله در الشواهد الربوبیه وجود دارد.

پرسش این است که آیا با این مبانی می­توانیم به علوم سیاسی جامع ـ که فلسفۀ سیاسی از جملۀ آن است ـ برسیم. اجازه بدهید برای واضح­تر شدن پرسش نکته­ای را عرض کنم. در گذشته تا دورۀ رنسانس (کتابی مثل لویاتان هابز) و بعد از آن تا قرن نوزدهم علوم سیاسی، حکمت سیاسی و سیاست مدن ـ که بخشی از حکمت عملی به شمار می­رفت ـ عمدتاً دو کار انجام می­داد. ولی از قرن نوزدهم به بعد علوم سیاسی به سه فعالیت پرداخت: توصیف انسان (جامعۀ) سیاسی مطلوب، توصیف انسان (جامعۀ) سیاسی محقّق ـ که در­واقع از روابط بین پدیده­های سیاسی نظیر آزادی و قدرت یا آزادی و اقتدار بحث می­کند ـ، و تغییر انسان (جامعۀ) سیاسی محقّق به انسان (جامعۀ) سیاسی مطلوب.

قبل از قرن نوزدهم حتی در حکمت عملی و سیاست مدن در میراث اسلامی ما عمدتاً انسان سیاسی مطلوب یا نامطلوب، مدینۀ فاضله یا مدینۀ غیرفاضله توصیف می­شد و به دنبال این بودند که انسان چگونه تغییر کند. اما بررسی انسان محقّق و روابط او با روش­های مختلف، چیزی است که عمدتاً پوزیتیویست­ها و بعد از آن هرمنوتیست­ها به آن پرداختند. پارادایم انتقادی­ها نیز به دنبال تغییر انسان محقّق هستند و از انسان سیاسی مطلوب توصیفی ندارند.

بنابراین یک پیش­فرض ما گسترۀ علوم سیاسی است. پیش­فرض دیگر این است که هر نظریه­ای در هر یک از این سه ساحت علوم سیاسی داده شود قطعاً مبتنی بر مجموعه­ای از مبانی فلسفی است. امکان ندارد کسی حتی در رابطۀ آزادی و اقتدار سخن بگوید و انسان محقّق را توصیف کند و توصیف او مبتنی بر مبانی فلسفی، انسان­شناختی و معرفت­شناختی نباشد. مثلاً نظریۀ قرارداد اجتماعی هابز، لاک و دیگران مبتنی بر مبانی فلسفی است.

بنا بر استقراء تقریباً تامی که از نظریه­های علوم سیاسی و نظریه­هایی که در­باب امنیت و سیاست ارائه شده ـ حتی در حوزۀ سیاست خارجی و بین الملل ـ انجام دادیم، با اینکه تفاوت­های فراوانی بین نظریه­ها وجود دارد ـ چون پارادایم­ها و استراتژی­های پژوهشی مختلفی دارند ـ اما در بین آنها نظریه­ای نیست که بر مبانی فلسفی مبتنی نباشد. نظریۀ تساهل جان لاک، نظریۀ آزادی جان استوارت میل، نظریه­های قرارداد اجتماعی و … همگی مبتنی بر مبانی فلسفی است؛ یعنی از سیاست ارسطو تا نظریه­های فیلسوفان، اندیشمندان و عالمان سیاسی معاصر غرب مبتنی بر مبانی فلسفی است. حداقل مبنای انسان­شناختی آنها در بحث نمایان است. یک گام عقب­تر مبانی معرفت­شناسی حاکم است و یک گام عقب­تر مبانی هستی­شناسی؛ حتی مبانی ارزش­شناختی هم بر این نظریه­ها حاکم است که در جای خود باید بحث کرد.

تا اینجا دو پیش­فرض مطرح شد: پیش­فرض اول گسترۀ نظریۀ علوم سیاسی، پیش­فرض دوم ابتنای نظریه­های محقّق بر مبانی فلسفی است.

حکمت متعالیه در مبانی هستی­شناختی، معرفت­شناختی، انسان­شناختی و … جامعیّت دارد به طوری که جامع الهیات بالمعنی الاعم است و الهیات بالمعنی الاخص هم در دل آن نهفته است ـ ملاصدرا می­فرماید کتابنا الکبیر المسمی بالاسفار کلها فی الالهیات ولی الهیات او الهیات بالمعنی الاعم است که الهیات بالمعنی الاخص هم در دل آن نهفته است؛ یعنی الهیات بالمعنی الاخص بخشی از الهیات بالمعنی الاعم است نه اینکه الهیات بالمعنی الاخص در عرض الهیات بالمعنی الاعم تعریف شود، در عرض امور عامه است ولی در عرض الهیات بالمعنی الاعم نیست. بنابراین واقعاً فلسفه است نه الهیات به معنای کلام.

شبهه­ای که برخی از شبه­روشنفکران مطرح می­کنند مبنی بر اینکه فلسفۀ ملاصدرا همان کلام است چون در آن از آیات قرآن استفاده کرده درست نیست؛ زیرا ملاصدرا با همان مبانی منطقی و معرفت­شناسی که داشته به اصالت و تشکیک وجود، حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول رسیده و از این مبانی حتی در تبیین مواقف قیامت استفاده کرده است. نقلیات ملاصدرا هم بر اساس حکمت متعالیه است و معاد جسمانی را بر اساس حکمت متعالیه تبیین کرده. متکلّم کجا این کار را انجام می­دهد؟

اما ملاصدرا نتوانسته به همۀ مسائل سیاسی مبتنی بر مبانی حکمت متعالیه بپردازد. اکنون پرسش این است که آیا با استفاده از اسفار و الشواهد الربوبیه ملاصدرا و از جمله مشهد پنجم می­توانیم به مبانی کاربست­یافته در توصیف انسان سیاسی مطلوب، انسان سیاسی محقّق و تغییر انسان سیاسی محقّق به انسان سیاسی مطلوب بپردازیم. آیا چنین کاری ممکن است؟

پاسخ اولیه مثبت است؛ زیرا همان­طور­که عرض کردم هیچ نظریه­ای نیست که مبتنی بر مبانی فلسفی نباشد. اینهمه نظریۀ علوم سیاسی مبتنی بر مبانی فلسفی وجود دارد چرا نتوانیم از مبانی حکمت متعالیه نظریۀ سیاسی به دست آوریم؟ مخصوصاً با تبیین اسفار اربعه (سیر من الخلق الی الحقّ، سیر من الحقّ الی الحقّ بالحقّ، سیر من الحقّ الی الخلق بالحقّ و سیر من الخلق الی الخلق بالحقّ) یعنی وقتی از سیر من الحقّ الی الحقّ (که سیر در اسما و صفات الهی است) عبور کردیم به سیر من الحقّ الی الخلق بالحقّ و سیر من الخلق الی الخلق بالحقّ می­رسیم. بنابراین قطعاً باید به سیاست پرداخته شود.

نمی­توان اسفار اربعه را در حکمت متعالیه تصوّر کرد و سیاست را تصوّر نکرد؛ چون سیاست سیر من الخلق الی الخلق است. سیر من الخلق الی الخلق یعنی سیر حاکم به مردم، مردم به حاکم، جامعه به جامعه و جامعۀ داخلی به جامعۀ خارجی؛ این همان سیاست است. این سیاست که بخشی از سیر من الخلق الی الخلق است می­خواهید بالحقّ باشد یا ؟؟؟؟؟ باشد. اگر بالحقّ است باید مبتنی بر مبانی حکمی باشد و این همان چیزی است که ملاصدرا بیان کرده.

به نظر من این یک پرسش جدّی است که امروز باید به آن بپردازیم و آن را پاسخ دهیم.

پرسش چهارم: نظریۀ سیاسی اسلام مبتنی بر امّت و امامت است. همین مباحث سیاسی مشهد پنجم مستخرج از نبوت، ولایت و امامت است. البته ملاصدرا به مباحث امامت نپرداخته است ولی می­توان استفاده کرد. در المظاهر الالهیه و در کتاب المبدأ و المعاد هم این مباحث را دارد و در آثار دیگرش هم بحث امامت را مفصّل مطرح کرده و نظریۀ امامت حکمی را می­توان به طور کامل از آثار تفسیری، مفاتیح الغیب و سایر آثار ملاصدرا استخراج کرد. ولی اگر به مبانی ملاصدرا و مباحثی که فی الجمله در سیاست آورده توجه کنیم کاملاً مشخص است که ایشان هم قائل به نظریۀ امت و امامت است.

نظریۀ سیاسی مدرن مبتنی بر دولت-ملت است؛ یعنی دولت مستخرج از ملت. به همین خاطر در نظریۀ دولت-ملت انتخابات مطرح است. در نظریۀ امت و امامت شورا و بیعت مطرح بود اما انتخابات مطرح نبود. در نظریۀ دولت-ملت حزب مطرح است، تعدّد احزاب وجود دارد و انتخابات حزبی است اما در نظریۀ امت و امامت حزب مطرح نبود. در نظریۀ دولت-ملت نظام تقنین وجود دارد و مردم باید عدّه­ای را انتخاب کنند تا قانون­گذاری صورت بگیرد اما در نظریۀ امت و امامت تقنین مطرح نبود. برخی از رساله­های مرحوم شیخ فضل الله نوری در نقد قانون­گذاری در مجموعه رسائل مشروطه آمده است. برخی افراد سخت­گیرتر از شیخ فضل الله نوری به نقد تقنین پرداخته­اند. در نظریۀ دولت-ملت حکمرانی بین المللی مطرح است. امروزه دولت-ملت ذیل goverments بین المللی شکل می­گیرد، حکمرانی اقتصاد FATF است و حکمرانی اجتماعی سند ۲۰۳۰.

اینها واقعیّت­های دنیای مدرن است. آنچه در دنیای امروز با آن مواجهیم حکمرانی بین المللی است و شما را هم مجبور می­کنند که جامعه­تان را جزء حکمرانی بین المللی قرار دهید. قانون اساسی ما هم مشروعیّت حزب را پذیرفته، هم آزادی­های سیاسی و هم تقنین و همۀ مفاهیم مدرن را پذیرفته است.

گاهی پرسیده می­شود که آیا نظریۀ دولت-ملت از نظر فقهی با نظریۀ امت و امامت قابل جمع است یا نه؛ مثلاً با قواعد لزوم حفظ نظام، مصلحت اسلام و مسلمین و حتی لزوم شورا و مشورت. آیا می­توان از این مفاهیم استفاده کرد و نظریۀ دولت-ملت و ارکان درون نظام دولت-ملّت از جمله حزب و تقنین را پذیرفت؟ مرحوم میرزای نائینی در کتاب تنبیه المله و تنزیه المله این مسئله را با فقه حلّ کرده است. مرحوم آقای موسوی خلخالی ـ از شاگردان خوب آیت الله خویی که در تدوین قانون اساسی هم نقش داشت ـ در کتاب حاکمیت در اسلام ـ که مرحوم آقای خوشنویس آن را با عنوان الحاکمیه فی الاسلام به عربی ترجمه کرد ـ هم این مسئله را به لحاظ فقهی حل کرده است. این نشان می­دهد که این نظریه و مفاهیم آن توجیه فقهی دارد و فقهای ما هم که قانون اساسی را نوشته­اند حزب و  قوۀ مقننه را از نظر فقهی پذیرفته­اند.

پرسش چهارم من این است که آیا بر اساس حکمت متعالیه می­توان نظریۀ دولت-ملت را پذیرفت. به هر حال نظریۀ دولت-ملت یک نظریۀ مدرن است، حکمت متعالیه هم نظریۀ امت و امامت را در سیاست قبول دارد و سیاست حکمی است. آیا می­توان از نظریۀ دولت-ملت حکمی و حزب حکمی و تقنین حکمی سخن گفت؟ آیا بر اساس حکمت متعالیه می­توان این مسائل را حل کرد؟

اینها پرسش­هایی مهمی است که باید حل شود. کتاب­های مختلفی در فلسفۀ سیاسی ملاصدرا نوشته شده و نشست­های مختلفی هم برگزار شده که بسیار ارزنده است؛ سعی همۀ عزیزان مشکور. ولی پرسش سوم و چهارم من پرسش­های دنیای کنونی است که حوزۀ علمیۀ کنونی و دانش­های کنونی با آنها مواجه است. اگر کسی به مباحث حکمت متعالیه اشراف داشته باشد و این مسائل را هم به­خوبی موضوع­شناسی کند به نظرم می­تواند پیوند حکیمانه­ای بین این مفاهیم برقرار کند.

والسّلام علیکم ورحمه اللّه وبرکاته

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

دبیر علمی: از استاد خسروپناه عزیز بسیار سپاسگزارم که مطالب­شان را به صورت دسته­بندی­شده در چهار پرسش مطرح فرمودند: پرسش اول، نسبت عنوان کتاب با محتوای آن چیست؛ پرسش دوم، نوآوری ملاصدرا در الشواهد الربوبیه و به عبارت دیگر فارغ از آنچه که سایر متفکران گفته­اند و صدرا هم در آثار خودش از آنها بهره گرفته است طرح متمایز ملاصدرا که در ادامه و تکمیل­کنندۀ طرح­های قبلی است چیست. پرسش سوم، آیا با مبانی جامع ملاصدرا به علوم سیاسی یا فلسفۀ سیاسی می­رسیم ـ پاسخ خود جناب استاد خسروپناه این بود که می­توانیم برسیم؛ پرسش چهارم، راجع به نسبت و رابطۀ حکمت متعالیه با نظریه­های مدرن و به­ویژه نظریۀ دولت-ملّت است.

همین­جا از جناب استاد خسروپناه دعوت می­کنم اگر مایل باشند و افتخار بدهند همین بحث «نظریۀ دولت در حکمت متعالیه» را در نشستی مفصّل در خدمت­شان باشیم تا دیدگاه خودشان ـ به عنوان استاد حکمت متعالیه ـ را ارائه بدهند. دیدگاه­شان را در زمینۀ دولت، مفهوم، ماهیت و غایت آن در فضای جهان معاصر از منظر حکمت متعالیه بیان کنند.

آقای خسروپناه: البته ما طلبۀ حکمت متعالیه هستم نه استاد آن. اگر مباحثۀ طلبگی باشد در خدمت­تان هستم.

دبیر علمی: متشکرم. چون این بحث مهم است.

از فرمایش حجّت الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر رضاییان هم بهره می­بریم.

آقای رضاییان: سلام علیکم ورحمه اللّه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

اللّهم صلّ علی فاطمه وابیها وبعلها وبنیها والسّر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

سلام عرض می­کنم خدمت همۀ استادان معظّم و حاضران گرامی. سالروز حماسۀ ۹ دی که تجلّی یک فعالیت جمعی در حوزۀ جامعۀ سیاسی ما و بینش سیاسی امت ما است را گرامی می­داریم. ان شاء الله ما هم با تمسّک به آنچه که اهل­بیت فرمودند در این وادی درست قدم بر­داریم.

از این کتاب گران­سنگ و از نکاتی که جناب استاد خسروپناه فرمودند بسیار استفاده کردم. آنچه می­پرسم از باب فهم بهتر متن است.

در دستگاه فکری هر حکیم و فیلسوف ممکن است نسبت به برخی موضوع­ها و ساحت­های سیاسی، فلسفی، نفس­شناسی و … باب مستقلی باز شده باشد و پاسخ­های روشنی را دریافت کنیم اما در برخی ساحت­ها و مسائل چنین دریچه­ای را نمی­بینیم. اینجاست که موقع ظرفیت­شناسی و استفاده از اصول و قواعدی است که ساختار فکری آن حکیم بر پایۀ آن شکل گرفته است.

اکنون و در این مقام که ما بر سر سفرۀ این حکیم بزرگوار نشسته­ایم نخستین گام این است که ببینیم ظرفیت ایجابی طراحی یک نگاه و سیستم فکری در حوزۀ سیاست چگونه است. این گام مبتنی بر این است که پرسش­های بنیادین یک موضوع یا یک مسئله یا یک علم را مشخص و آن را به آن دستگاه فکری عرضه کنیم تا پاسخ بگیریم. این کار به طراحی یک سیستم برای یک حکیم در این منظرگاه می­انجامد. به یک نگاه سلبی هم نیاز دارد؛ یعنی در کنار توحید شرک­شناسی هم لازم داریم. مخصوصاً در حوزۀ مسائلی مثل سیاست که یک نگاه انضمامی خاص در حوزه­های علمی و پژوهشی وجود دارد برای اینکه راه را درست طیّ کنیم باید نگاه سلبی یک دیدگاه فکری نسبت به آنچه که نیست و نباید باشد هم داشته باشیم. این دو در کنار هم باعث می­شود که در یک موضوع یا مسئلۀ خاص یک دستگاه فکری داشته باشیم.

این در نگاه ملاصدرا به این شکل مطرح نبوده و ورود و خروج وی در مشاهد با سیر حرکت جوهری آغاز شده است. همان­طور­که  اسفار را برای خلق مطرح می­کند گویا برای خودش هم همین سیر طیّ شده است. چنانکه در سیر علمی نیز همین مجال را طیّ می­کند و سعی دارد یک موضوع را از مبدأ خودش آغاز کند و با یک پرورش به غایت­اش برساند. اما این شروع و انجام لزوماً به این معنا نیست که همۀ زوایا را دیده باشد. زیرا در آن زمان زوایای یک مسئله تا این اندازه مطرح نبوده است.

اکنون که ورود و خروج این مقام خاص را در این شرح شریف بررسی و شرح می­کنیم بسیار مهم است که بینیم اگر قرار است این سیاست الهیه از این مشهد فهم شود باید حتماً ارکان سیاست نسبت به آن پاسخ­های روشنی پیدا کند. قطعاً لازم است که این کتاب چندین­بار به­درستی خوانده شود.

یکی از نکاتی که باید در این جلسه از بیان جناب استاد جوادی آملی فهم کنیم و برای خوانندۀ این شرح بسیار مهم است پاسخ روشن نسبت به این پرسش است که سیاست الهی چیست. اصول حاکم بر سیاست باید مشخص شود تا بتوانیم بگوییم سیاست الهیه این است. البته در قسمت­های مختلف کتاب شواهدی وجود دارد اما شاید لازم باشد که در مقدمه یا مؤخرۀ کتاب و در قالب یک جمع­بندی ارکان و ماهیت سیاست الهیه به­درستی فهم شود. جنبۀ سلبی و اینکه سیاست الهیه چه چیزی نیست هم شاید یک کتاب و شرح مفصل بطلبد.

یک پرسش نانوشته در حوزۀ قدیم بحث­های سیاست­پژوهی و فلسفۀ سیاست بحث مشروعیت سیاسی است که جزء مسائل اصلی حوزۀ سیاست به شمار می­رود. قبل از اینکه نحوۀ ورود ملاصدرا ـ و به تبع آن این شرح ـ به این مسئله را بیان کنم چند نکته باید روشن شود.

در صفحۀ ۱۲۶ این فرموده­اند ما از چگونگی رسیدن به مقام نبوت می­توانیم فهمی از سیاست داشته باشیم:

چگونه به مقام نبوت می­رسد و چگونه این شأنیّت را پیدا می­کند. نمی­توان پاسخی برای پرسش­هایی همچون السیاسه ما هی (چیستی سیاست) هل هی (هستی سیاست) و چرایی سیاست داشته باشیم.

فکر می­کنم رسیدن به مقام نبوت که مرحوم ملاصدرا طی کرده است با اینکه بگوییم ماهیت سیاست چیست تفاوت آشکاری داریم. اینکه بگوییم یک شخص با خصوصیاتی به درجه­ای از کمال می­رسد آیا می­تواند ماهیت سیاست یا هستی و چرایی آن را مشخص کند؟ این نکته به همان پرسش اولیه بازمی­گردد که ما معنا و مفهومی از سیاست داشته باشیم و آن را به نگاه ملاصدرا عرضه کنیم و ببینیم در این ظرفیت چه پاسخی می­دهد. ممکن است بگوییم تمام سیاست در انسان کامل جمع شده است اما آیا مفهوم سیاست را هم باید از این سیر او اخذ کنیم؟  شاید چرایی سیاست را بهتر بتوانیم درک کنیم. تا در گام اول پاسخ این پرسش مشخص نشود پرسش دوم که سیر خود صدرا است مشخص نمی­شود. پس ابتدا باید یا بر اساس این ظرفیت یا به عنوان یک تعریف پیشینی پذیرفته­شده ماهیت سیاست مشخص شود و بعد پاسخ را از ملاصدرا بگیریم.

سیری که ملاصدرا طیّ می­کند به این ترتیب است که خصوصیات نفس­شناسی مقام نبوت برای اخذ و درک پیام الهی را تحلیل می­کند و بعد در­مورد نسبت وحی و شریعت با سیاست نکاتی را عرضه می­کند.

نخستین نکته این است که تعریف مقام نبی چنانکه در خود شرع هم آمده گرفتن پیام است که این با ماهیت امر سیاست در یک جزء اشتراک دارد. اگر سیاست­گذاری در یک جزء خود به معنای شناخت برتر است و آن شناخت باید اجرایی شود تا این سیر طی شود، نبی فقط گیرندۀ پیام است؛ یعنی همان شریعت که گفته شد نسبت آن با سیاست مانند روح و جسم است. اما اساساً این حیث نبوت با آن حیث اجرایی که امر سیاست است تفاوت دارد. امر سیاست امامت می­خواهد و هر نبی امام نبوده است. ظاهراً شأن امامت با نبوت تفاوتی دارد.

در جای­جای این شرح اشاره کردید به اینکه قابلیت درک پیام را پیدا می­کند. من در کلام ملاصدرا دقت کردم ولی چنین چیزی نیافتم. شاید هم من درست ندیده باشم و در نگاه ملاصدرا این دو قرین هم آمده باشند. اما درک پیام با اینکه آن را در امر سیاست ـ که یک امر انضمامی و بیرونی است و نیاز به سیر فی الخلق بالحق دارد ـ محقّق کند متفاوت است. تفکیک این دو شأن در نگاه کلامی-فقهی ما نیز پذیرفته شده است.

ممکن است بگویید ملاصدرا در اینجا یک جهت از امر سیاست را تبیین کرده است. این درست است به این معنا که صرفاً پیامی باید بیاید تا جامعه توسط آن راهبری شود و جزء امر سیاست محقق شود. اما باز هم کل نیست و بنابراین تهافت وجود دارد. شاید باید از این جهت به خود ملاصدرا اشکال کنیم.

در یکی دو مورد دیدم که جناب آقای جوادی نوشته­اند نبوتی که حیث امامت دارد. این نشان می­دهد که گویا خودشان هم به این مسئله توجه داشته­اند که این در کلام ملاصدرا نیست. شاید هم هست و بنده متوجه نشدم که این حیث امامت در آن لحاظ شده. اگر این را از ابتدا مشخص نکنیم مثل این می­ماند که عنوان سیاست الهیه را به عنوان طرحی کلّی الهی برای سیاست می­دانیم. طرح کلّی این است که ما یک شناخت برتری داریم که بدیل ندارد و می­تواند انسان محقّق در جامعه را به انسان مطلوب تبدیل کند. اما این خود ماهیت سیاست نیست و توقع این است که وقتی کتابی با عنوان سیاست الهیه نوشته می­شود این ابهام را نسبت   به خود ماهیت سیاست برطرف کند.

در بحث معجزه هم برای من ابهامی وجود داشت. در کلام شارح محترم در­مورد اینکه در معجزه چه اتفاقی می­افتد بین علت فاعلی و قابلی رفت و برگشتی وجود دارد. اینکه آیا پیامبر علت قابلی است ـ البته ملاصدرا معتقد است تا کسی به یک ظرفیتی نرسد این اتفاق نمی­افتد ـ یا علت فاعلی. از این جهت که این اتفاق ـ اعمّ از اینکه عصا باشد یا درکی که پیامبران داشتند ـ به دست پیامبر می­افتد شاید بین معجزات تفاوت قائل شویم و در این صورت این تفکیک لازم باشد. وقتی که وحی بر وجود نازنین پیامبر اکرم نازل می­شود ایشان را قابل می­دانیم اما آیا عصای موسای کلیم هم از این سنخ است؟

در­مورد اینکه تا کسی پیامبر نشود حیثیت مظهریت پیدا نمی­کند فکر کنم در صفحۀ ۱۴۱ آمده باشد. اینجا در اینکه انسان سیر کمالی خود را طیّ می­کند و پیام­آور ـ به این معنا که دارای پیام خاص باشد ـ نمی­شود، ولیّ خدا می­شود اما امام نمی­شود. آیا اینجا این نکته تام است؛ یعنی حتماً باید انحصار باشد و کسی که می­خواهد مظهریت تام داشته باشد لزوماً فقط نبی است؟ یا در اینجا انحصار وجود ندارد و شاید انسان­هایی باشند که شأن پیام­رسانی را نداشته باشند اما مظهریت تام داشته باشند.

در صفحۀ ۵۱۹ فرموده­اند:

شریعت می­خواهد آموزه­ها تحقّق پیدا کند؛ با چه نظام و سیستمی مهم نیست. سیاست هم که امری مردمی است لزوماً در تعارض و تنافی با شریعت نیست.

نظر شارح محترم برای من روشن بود اما ظاهر کلمات با هم تنافی دارند. شریعت می­خواهد آموزه­ها محقّق شود؛ اما با چه نظام و سیستمی مهم نیست آیا از کلمات ملاصدرا این­طور فهم می­شود؟ اساساً نظام سیاسی را چطور تعریف می­کنیم؟ نظام سیاسی می­تواند فارغ از آن شناخت برتر باشد؟ ممکن است بگوییم در اصول اصلی یک نظام سیاسی از شریعت استفاده می­کنیم و راهبردهای جزئی آن به مردم و فهم عموم واگذار شده است. اما اینکه با چه نظام و سیستمی مهم نیست و سیاست هم که امری مردمی است با آنچه از ابتدا گفتیم هم­خوانی ندارد و حداقل جمله باید به گونه­ای درست و مفهوم بیان شود.

سیاست الهیه با سیاست مردمی چگونه با هم قابل جمع هستند؟ منظور شارح محترم برای من روشن است اما برای خواننده شاید این ابهام پررنگ باشد. نوشتار باید اصلاح شود. همان­طور­که در صفحۀ قبل، در منطقه الفراغ فرموده­اند منظور همان امور جزئی است که به ید مردم است؛ آنجا که شارع مقدس یا به فهم عموم واگذار کرده است یا در نحوۀ اجرا و تحقّق مصادیق عقلا را سهیم می­داند.

آقای خسروپناه: یعنی شریعت جامع نیست.

آقای رضاییان: چرا، جامع است.

آقای خسروپناه: حتی در جزئیات حرف برای گفتن ندارد.

آقای رضاییان: مثل شبهۀ حکمیه و مصادقیه است. در شبهۀ حکمیه فضای حکم فضای شارع مقدس است.

آقای خسروپناه: اگر موضوع احکام شرعی را مکلّف بدانیم، می­توانیم بگوییم متعلق­هایی وجود دارد که شارع مقدس به صورت کلی یا جزئی در مورد آنها حکم نداشته باشد؟

آقای رضاییان: نمی­شود کلی هم نداشته باشد. مگر کسی قائل به این باشد که اباحه حکم نیست.

آقای خسروپناه: وقتی کلّی داشته باشد انطباق کلی بر جزئی هم دست مردم نیست دست فقیه است.

آقای رضاییان: بستگی دارد. دو نوع موضوع داریم؛ موضوع تخصصی در دست متخصصان است.

آقای خسروپناه: بله ممکن است فقیه در شناخت موضوع از متخصص استفاده کند ولی انطباق حکم بر متعلّق کار فقیه است.

آقای رضاییان: در موضوعات عرفی این انطباق هم عرفی است.

آقای خسروپناه: بله، ولی سیاست که این اندازه پیچیدگی دارد آیا مردم می­توانند تشخیص دهند که باید به FATF وصل شویم یا نه.

آقای رضاییان: من ارادۀ جدّی شارح را فهمیدم ولی ارادۀ استعمالی­شان برای خواننده این تهافت را ایجاد می­کند. کما اینکه در مقدمه هم همین است.

در مقدمه نکته­ای را فرموده­اند که شاید بتوان بر تعارفات تبلیغی حمل کرد. در صفحۀ ۲۲ پاراگراف آخر:

از سوی دیگر دنیای سیاست امروزه بسیار مدرن، پیشرفته و توسعه­یافته است. بسیاری از تجارب بشری ارزشمندی در این ساحت به میدان آمده است که به­درستی می­توان از آن به عنوان منبع خداداد عقل بشری نام برد.

اگر آنچه تا امروز اتفاق افتاده پیشرفت (کمال)، توسعه و … را داشته و این امر ماحصل عقل بشری بوده است پس در سیاست متعالیه چه چیزی را می­خواهیم به آن اضافه کنیم؟ فرمودید ابزار عقل بوده و با این ابزار پیشرفت و توسعه را داشته است پس ما به عنوان حکمای صدرایی چه چیزی را می­خواهیم درست کنیم؟ خود این سیاست در حال پیشرفت است و شاید نیازی نباشد که سیاستی را در عرض این طراحی کنیم.

البته شارح محترم در موارد مختلف به­صراحت فرموده­اند که بدون شریعت اصلاً نمی­شود. ولی نکته اینجاست که اگر بدون شریعت اصلاً نمی­شود پس پیشرفتی هم صورت نگرفته است. فردی خدمت یکی از بزرگان رسید و گفت شما می­فرمایید بدون دین نمی­توان زندگی کرد. ما بدون دین زندگی می­کنیم و می­شود. ظاهراً ایشان هم در جواب فرموده بودند به نظر شما بدون وجدان می­توان زندگی کرد؟ آن فرد گفته بود نه. ایشان فرموده بودند خیلی­ها زندگی می­کنند و می­شود.

بنابراین آنچه ما امروز در عرصۀ سیاست امروز می­بینیم به نگاه بسیاری پیشرفت و توسعه است اما اگر ملاصدرا می­گوید ـ که می­گوید و قرآن کریم هم صریح در این است ـ بدون شریعت حیات طیبه­ای در کار نیست، پس اساساً بدون شریعت پیشرفت و توسعه­ای امکان­پذیر نیست ولو عقلی که آمده با عقلی که ما می­گوییم هم­سو باشد ـ که البته این­طور هم نیست ـ

همان­طور­که عرض کردم ارادۀ جدّی جناب استاد جوادی برای من روشن است اما خواننده وقتی به این نکات می­رسد تهافت صریحی می­بیند که این دو با هم سازگاری ندارد.

چند نکته هم هست که در ویراست باید ملاحظه شود. فکر می­کنم نکاتی باید در مقدمه اضافه شود و در ماهیت سیاست جمع­بندی­ای صورت بگیرد تا فهم سیاست متعالیه برای خواننده بهتر مشخص شود و بیشتر قابل استفاده باشد. خصوصاً که گاهی ممکن است انسان ظرفیت­هایی را روشن کند ولی از آنها به آن معنای خاص بهره­برداری نکند. محقّقان دیگر می­توانند از این ظرفیّت­های این شرح گران­سنگ استفاده کنند.

من از این شرح گران­سنگ بسیار استفاده کردم. ان شاء الله خدای متعال به حقّ صدیقۀ کبری معرفت ناب و خالص را از دریچۀ خاندان وحی به ما برساند و همۀ شیعیان و محبّان اهل­بیت از جمیع بلایا و فتن دور باشند. کشور و امت ما هم ان شاء الله پیروز باشند. خدا به استاد معظّم، جناب آقای جوادی، و والد بزرگوارشان، حضرت علامه، طول عمر با صحّت و سلامت بدهد.

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

دبیر علمی: بسیار متشکرم. بحث آخر جناب استاد رضاییان به نوعی به مطلبی بازمی­گردد که جناب استاد خسروپناه اشاره فرمودند مبنی بر اینکه وجه مایز سیاست الهی با سیاست معاصر و دولت-ملّت و نظریه­های مدرن چیست.

ـ : بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به نقل از استاد داوری اردکانی که ایدۀ حکمت سیاسی متعالیه را شکست­خورده می­دانند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر مبنای استاد داوری را بپذیریم در حل مسائل جزئی هیچ اصلی به کار ما نمی­آید. اصلاً چه نیازی هست که اصولی را به خدمت بگیریم تا مسئلۀ امروزمان را حلّ کنیم. منتها با فرض پذیرش فرمایش جناب استاد مبنی بر اینکه در حلّ مسائل بنیادین سیاست در دنیای معاصر می­توان از یک فیلسوف کمک گرفت، به نظرم در مواجهه با آن قدری دچار ساده­انگاری شده­ایم.

یک پرسش اساسی وجود دارد که من ندیدم استادانی که سال­ها در این زمینه کار کرده­اند پاسخ سرراستی به آن داده باشند. پرسش این است که طرح ملاصدرا یا فارابی و یا شیخ اشراق چه بوده است. اشتراوس می­گوید برای فهم پرسش­های اساسی یک فیلسوف و طرح او برای پاسخ به این پرسش­ها باید چراغی برداریم و در کوچه­پس­کوچه­های ذهن او برویم و ببینیم پرسش و مسئلۀ اصلی و بنیادین او چه بوده است. مفهوم کانونی و محوری که می­توان سایر مباحث صدرا را در زیرمجموعۀ آن گنجاند چیست؟

روش هم بسیار مهم است. در استخراج سیاست از حکمت متعالیه مواجهات متعددی وجود دارد. آقای خسروپناه فرمودند بالقوه در آثار ملاصدرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ و به روش­شناسی خاصی نیاز دارد. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آقای دکتر صدرا بین موضوع و منظر تفکیک قائل است با ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عینک مردم­سالاری، عینک جمهوریت، عینک آزادی با عینک عدالت آثار ملاصدرا را یک­بار بازخوانی کنیم. گرچه ممکن است برخی مفاهیم کاربردی سیاست در اندیشۀ ملاصدرا بسیار صریح به کار رفته باشند. برخی مفاهیم مثل جمهور قدیمی هستند اما بعضی مفاهیم مثل دموکراسی روشن است که ملاصدرا به آن اشاره نداشته است. یا آقای دکتر پزشکی می­گوید حکمت عملی نمی­تواند محصول مستقیم حکمت نظری باشد اینجا به یک حلقۀ مفقوده و امر میانجی نیاز داریم. ایشان با بهره­گیری از مقالۀ ؟؟؟؟؟ و با استفاده از الگوهای سیاست ؟؟؟؟؟؟؟؟ آقای واعظی در کتاب فلسفۀ سیاسی اسلامی­شان می­فرماید رابطۀ حکمت نظری و حکمت عملی زایش و مولدیّت نیست. فیلسوف باید شأن فیلسوفی خود را رعایت کند، منتها گزاره­های حکمت عملی که استخراج می­کند با مبانی حکمت عملی در تلائم و هم­نوایی است.

همۀ اینها در گرو پاسخ به این پرسش بنیادین است که طرح صدرا چیست. من ندیده­ام هیچ­یک از استادانی که در حوزۀ صدرا کار می­کنند پاسخ سرراستی به این مسئله بدهند تا برسیم به این مسئله که پرسش امروز ما چیست. ما فقط می­گوییم حکمت برای پرداختن به مسائل سیاست در جهان معاصر ظرفیتی دارد. اما با رویکرد مسئله­محور سراغ فیلسوف نمی­رویم و به نظر من این خطایی است که اکثر پژوهشگاه­های قم دارند. این یک روش غیرمسئله­محور است و ما با فقدان مسئله­مندی سراغ یک فیلسوف می­رویم. به نظرم به همین دلیل است که این بحث­ها به سرانجام مشخصی نرسیده است.

ـ : بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اگر بر اساس طبع و نفس و امر یک نظریۀ رشد برای انسان و جامعه ارائه کنید که وضع محقّق را به وضع مطلوب تبدیل کند، بعد از آن سیاست­گذاری معنا پیدا می­کند. اگر فرآیند را بشناسیم سیاست­گذاری معنا پیدا می­کند. مثلاً آن را در حوزه پیاده کنیم انواع موانع و نواقص مشخّص می­شود آن­موقع است که می­توانیم وارد سیاست­گذاری شویم.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. در فرصت باقی­مانده از فرمایش جناب استاد جوادی آملی بهره­مند می­شویم.

جمع­بندی

آقای جوادی آملی: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم با سپاس صمیمانه از اظهارات عالمانۀ استادان و ناقدان بزرگوار. قطعاً این فرمایش­ها می­تواند به غنا و قوّت این اثر بیفزاید و قطعاً مؤثر است.

مطالب مطرح­شده بعضی ناظر به مباحث کتاب است و بعضی ناظر به مباحث کلّی­ای که در سیاست الهیه مطرح شده. فرمایش­هایی که ناظر به خود کتاب است حتماً ان شاء الله در حدّ توان است سعی می­شود رفع نقص شود.

در­خصوص اسم کتاب این پرسش مطرح شد که آیا عنوان سیاست الهیه جامع است و می­تواند مشتمل بر همۀ مطالب کتاب باشد. همان­طور­که در فرمایش جناب آقای خسروپناه هم بود که اگر سیاست را به معنای جامع بنگریم شاید در آن هم لحاظ شود ولی گاهی اوقات نام­گذاری بر اساس بخش اعمّ اثر یا بخش پایانی آن صورت می­گیرد. بخش اول که ناظر به مراحل راه­یابی انسان به جریان نبوّت و متأثر از جریان سیاست است شاید به این صورت نباشد ولی بخش مهمی که در این کتاب مورد توجه است و نهایتاً باید به آن پرداخته شود همین بُعدی است که انتخاب شده و به عنوان سیاست الهیه گرفته شده است.

به لحاظ تاریخی، دوران نبوت در مکه و مدینه دو گفتمان داشت؛ در مکه گفتمان توحید و شرک بود و در مدینه گفتمان سیاست الهی و سیاست غیرالهی. از همان روزی که در مدینه فرمود تاخوا فی الله اخوین مسئله آغاز شد. در جریان فتح مکه و صلح حدیبیّه که از پرچالش­ترین دوره­های نبی گرام در مدینه بود حتی نزدیکان، اصحاب و کسانی که پیامبر را از مکه باور کردند نتوانستند پیامبر را همراهی کنند و پیامبر را در یکی از داغ­ترین مسائل که مقابله با مشرکان بود تنها گذاشتند به­طوری­که پیامبر در آن صحنه به گریه افتاد.

مسئلۀ سیاست پرچالش­ترین مسئله در جهان انسانی است؛ البته اگر قضایای توحید را در یک طرف بگیریم. چون معمولاً انبیای الهی مسئله را در فضای توحید و شرک می­گذارندند اما پیامبر بعد از پشت سر گذاشتن مسئلۀ مکه و روشن کردن جریان توحید برای مهاجر و انصار وارد مسئلۀ حکومت شد و از آنجا جریان اهل کتاب از یک­سو، جریان منافقان از سوی دیگر، و جریان اصحاب و یاران پیامبر در فضاها و صحنه­های مختلف خصوصاً در غزوات به گونه­ای دیگر بود. وقتی به مرحلۀ پایانی جریان غدیر رسید در اوج خود قرار گرفت. در جریان غدیر پیامبر با همۀ کسانی رو­به­رو بود که به او ایمان آورده و او را به پیامبری شناخته بودند و می­دانستند هر چه می­گوید از زبان وحی است و گاهی اوقات تأییدات وحیانی فوق العاده بود. صریح فراتر از بیان پیامبر بیان توحیدی قرآنی است: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ)؛ از این بالاتر نداریم. پرچالش­ترین مسئلۀ پیامبر هم همین بوده است.

این نشان می­دهد سیاست اتفاق بسیار دشواری است که به­راحتی قابل حلّ نیست. اگر در دوران ۱۳ سالۀ مکه با ابوسفیان­ها مواجه بود و در ۱۰ سال مدینه با اصحاب و یارانی که نزدیک بودند و در بسیاری صحنه­ها حضرت را یاری می­کردند. اینکه علی بن ابیطالب فرمودند این شمشیر چقدر از وجه پیامبر غبارها، نگرانی­ها و کدورت­ها را زدود ولی در نهایت در این میدان شکست، نشان می­دهد که سیاست ورطۀ بسیار خطیر و حسّاسی است. امروز هم نزدیک­ترین افراد که سال­ها با هم بودند نمی­توانند کنار هم باشند.

طرح جدید جناب صدرالمتألهین این بود که جریان سیاست را ریشه­دار کند. آن را به حوزۀ الهی ببرد، به آنجا وصل کند و از آنجا اصالت و ریشه بگیرد. (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ)[۱] نشان از این است که پیامبر با این­همه عظمت و قدرت با آن کار عظیمی که در جاهلیت جهلای آن عصر کرد و جریان عظیم توحید را به میدان آورد وقتی به اینجا رسید بدون کمک الهی نمی­توانست سخن­­اش را بگوید. این واقعیّت را باید پذیرفت. امروز هم در تجربۀ حکومت دینی و حکومت اسلامی خود این را کاملاً می­بینیم که به این راحتی نیست و همدیگر را متهم می­کنیم به این سوی و آن سوی. این به جهت آن است که سیاست واقعاً وادی پرچالشی است.

تلاش جناب صدرالمتألهین این بود که ریشه و اساس این قصه را به توحید و جناب اله بر گرداند. تأکید بر عقل خداداد به جای عقل خودبنیاد به این دلیل است که عقل خداداد می­تواند نسبت به پیشرفت و توسعۀ حقیقی سخن بگوید. آنچه در نظامات امروز دنیای مدرن شکل می­گیرد یک عقل خودبنیاد و مستقل است. عقل خداداد آن عقل وحیانی است که خود را به ریشه وصل کرده، از آن ریشه مدد می­گیرد و توسعه پیدا می­کند و می­تواند سیاست امروز را به سمت پیشرفت و توسعه پیش ببرد.

این مسئله را مخصوصاً در علم دینی می­توان به­خوبی دید. آنچه که از ناحیۀ چنین عقلی به میدان می­آید حجّت الهی است. استاد در کتاب منزلت عقل بر این مسئله تأکید دارند که عقل این­چنینی در طول نگرش­های الهیاتی معنا پیدا می­کند و نه در عرض آنها. وقتی ریشۀ مسئله را از جانب اله ببینیم برای پیاده­سازی آن در صحنۀ اجتماع از یک عقل وحیانی و خداداد مدد می­گیریم. وقتی از عقل خداداد مدد گرفتیم همان رهاورد را در سطح جامعه اجرا می­کنیم و این رنگ سیاست الهی است.

حتی در زمان پیامبر و امام هم وقتی به سطح این­چنینی می­رسد رنگ مردمی آن پابرجا ست. چنانکه حضرت رسول می­فرماید إِنَّمَا أَقْضِی‏ بَیْنَکُمْ‏ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ؛ چون در محیط اجتماع و بر اساس حجّت ظاهری قضاوت می­کنم قضاوت­ام بر اساس همین شواهد و قسم است نه بر اساس علم غیب.

حضرت استاد فرمودند جریان غیبی نباید در صحنۀ سیاست، قضاوت و اجتماع راه یابد. آن ریشه و اساس در جای خود محفوظ است اما عقلانیتی که از آن مدد گرفته می­شود اگر عقلانیت وحیانی باشد جریان مسیر خود را طی می­کند.

اینکه آیا الگوی دولت-ملّت امروز را باید در نظامات بشری و علم سیاست دید یا بر اساس فلسفه­های اساسی و فلسفۀ سیاست جای تأمل است. بزرگانی که قانون اساسی را تدوین کردند بدون شکّ فقیه بالفعل بودند و ـ به تعبیر حضرت استاد آیت الله جوادی ـ به عنوان فقه جواهری مسئلۀ قانون اساسی را دنبال می­کردند. آنها می­فرمودند ما بیش از سه ماه شبانه­روز طوری کار می­کردیم که گویا روی جواهر کار می­کنیم. قانون اساسی از واشنگتن تا تاشکن را دیدیم تا الگو­های سیاسی موجود در جهان ما پنهان نماند. ما بر اساس قانون نانوشته­ای به نام فقه یک قانون نوشته­ای به نام قانون اساسی را تدوین کردیم.

این کار بسیار مهم و اساسی بود و می­توانست اتفاق مبارکی بیفتد. ای کاش این اتفاق­های یکی پس از دیگری می­افتاد و این اسناد تولید می­شد. متأسفانه در جمهوری اسلامی سند دیگری تولید نشد که مستند به فقه سیاسی و حکمت و کلام سیاسی باشد و نظام بر اساس آن پیش برود. فصولی تعیین نشد که مبتنی بر آنها اصولی استنباط شود و این اصول در خدمت جامعه قرار گیرد و به لحاظ سیاست خودش را به سطح جامعه برساند. اگر این مدل از فعالیت به صحنه می­آمد ـ آن­طور­که جناب استاد خسروپناه فرمودند ـ ما می­توانستیم مبتنی بر مبانی آنها را تولید کنیم.

همان­طور­که اشاره فرمودند در حال حاضر بخشی از قانون اساسی ما بر اساس نظام دولت-ملّت شکل می­گیرد و بخش دیگر آن بر اساس نظام امت و امامت. مباحثی که روی مبانی و بنیان­های اصلی و اساسی است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ که جامعه باید متوجه یک مرکز و نهاد باشد باشد که آن نهاد یک نهاد الهی است. بعد بر اساس آن حرکت کند و استقلال قوا و احزاب داشته باشد. اینها با جریان امامت و امت هیچ منافاتی ندارد و می­تواند در مسیر امامت و امت هم باشد. این عقل وحیانی می­تواند در مسیر یک حکمت متعالی هم­دستی و هم­افزایی داشته باشد تا این نظام ایجاد شود.

به این فرمایش آیت الله جوادی آملی توجه داشته باشید که اگر عقل تجربی و تجریدی که در مسائل اعتباری نقش­آفرین است بتواند حجّت الهی باشد و انسان در صحنۀ قیامت بتواند بگوید که من بر اساس این عقل نظام اجتماعی و سیاسی خودم را مبتنی بر این اصول پیش بردم، کار تمام است و می­تواند رنگ دینی دهد. به لحاظ کلی امت و امامت از دولت-ملّت ممتاز نیست چون هر دو در ساحت اسلام جامع دیده می­شوند و هر دو مبتنی بر عقل و نقل کار می­کنند.

بحث اعجاز هم در کتاب علی بن موسی الرضا و الفلسفه الالهیه به صورت مجزا و مفصل باز شده و این نکته آمده است که در مقام علت فاعلی چون فاعل تام الفاعلیه است هر چه اراده کند اتفاق خواهد افتاد؛ بستگی به قابل دارد که اگر مهیا باشد کار انجام می­شود و اگر نباشد نقص قابلی است نه فاعلی.

انبیاء الهی مظاهر ارادۀ حضرت حقّ هستند و جایگاه فاعلیت حضرت حق را نمایندگی می­کنند و از این جهت خلیفه الله هستند. مورد فعل یا دریاست که خشک می­شود یا سنگ است که چشمه باز می­کند یا عصا است که اژدها یا کوه است که شتر صالح از آن بیرون می­آید یا مرده است که با اذن الهی زنده می­شود. همۀ اینها در مقام فاعلیت هستند. در مقام قابلیت نیز همان­طور­که فاعل تام است قابل هم باید تام باشد وگرنه علت تامه شکل نمی­گیرد.

من حتماً به صفحه­ای که فرمودند مراجعه می­کنم و اگر نقصی بود برطرف می­کنم.

در­خصوص طبع و نفس و عقل عرض کنم که اینها واقعاً یک پروژه هستند. حرکتی که رسول اکرم از ابتدا داشتند و در­نهایت می­رفت تا طبع و نفس و عقل را به­درستی بیافریند و نظام نبوت برای او شکل بگیرد. جامعۀ ما هم اگر واقعاً چنین مسیری را طیّ کند می­تواند از چنین سیاستی بهره­مند شود. جامعه­ای که در طبع و نفس و عقل این مسیر را طیّ نکند و به عقل حکیمانه و نفس نیندیشد قطعاً نمی­تواند از چنین سیاستی برخوردار باشد. صدرالمتألهین در اشراقات اول چندین­بار تلاش کرده و خصیصه­های طبعی، نفسی و عقلی و هماهنگی این سه خصیصه با هم را بیان فرموده است. این باید یک پروژۀ اجتماعی و انسانی تلقی شود. نمی­شود پیامبر در این مسیر حرکت کند اما جامعه طبع­گرا باشند. پیامبری که این­طور اوج گرفته است می­خواهد جامعه را هم در این ساحت بیاورد. مخالفت­هایی که در جریان غدیر صورت گرفت به این دلیل بود که جامعه به سمت نظام­های طبیعی حرکت می­کرد و نمی­توانست از چنین مواهبی برخوردار باشد.

با تشکر از برگزارکنندگان این نشست ـ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مجمع عالی حکمت اسلامی ـ و جمع دوستانی که اهتمام داشتند و اینجا تشریف آوردند.

دبیر علمی: سپاسگزارم.

آقای خسروپناه: در­مورد طرح ملاصدرا هم حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی و هم دیگران بحث کرده­اند و بنده هم در فلسفۀ فلسفه اسلامی مطرح کرده­ام. طرح اصلی ملاصدرا الهی­سازی حکمت نظری و عملی است؛ الهی­سازی هستی، الهی­سازی حرکت، زمان، نفس، حتی الهی­سازی سیاست. علم النفس را از طبیعیات جدا می­کند چون می­خواهد با یک نگاه الهیاتی به آن بپردازد. طرح ملاصدرا این است. با تعابیر جدید در­واقع همان امتداد حکمت صدرا است.

نکتۀ دیگر این است که باید بین عقل بشری و عقلانیت بشری فرق گذاشت. عقل بشری[۲] استدلال­گر است اما عقلانیّت[۳] بسیاری مسائل دیگر را هم در خود دارد. عقلانیت ارتباطی که هابرماس مطرح می­کند به عقل استدلال­گر هیچ ربطی ندارد. بنابراین با تأیید عقل استدلال­گر و مستنتجات آن نمی­توانیم هر مدل عقلانیت را به این دلیل که زاییدۀ عقل بشر است تأیید کنیم. اصول­گرایان می­گویند سیرۀ عقلا حتماً منشأ عقلانی دارد در حالی که الزاماً این­طور نیست.

دبیر علمی: بسیار ممنونم. از استادان بزرگوار که دعوت ما را پذیرفتند و همۀ عزیزانی که به صورت حضوری و مجازی بحث را دنبال کردند تقدیر و تشکر می­کنم. با ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد جلسه را به پایان می­برم.

اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم

[۱] . مائده (۵): ۶۷.

[۲] . reason

[۳] . rationality