ارائه دهندگان: حجّت الاسلام والمسلمین استاد عسکری سلیمانی امیری
دبیر علمی: جناب آقای محمّدباقر خراسانی
دبیر علمی: بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین وصلّی اللّه علی سیّدنا محمّد وآله الطّیبین الطّاهرین المعصومین
عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت همۀ اساتید، بزرگواران و حکمتدوستانی که از طریق فضای مجازی نشست علمی «بررسی آثار و نوآوریهای منطقی ابنسینا» را از مجمع عالی حکمت اسلامی مشاهده می فرمایند. ایّام شهادت سیّد و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین۷، و یاران باوفای ایشان را تسلیت عرض میکنم.
امروز اول شهریور، روز بزرگداشت فیلسوف و حکیم بزرگوار، ابنسینا، است؛ البتّه در تقویم ما، سالروز تولد ابن سینا به «روز پزشک» نامگذاری شده است. این روز را به همۀ پزشکانی که در خطّ مقدّم سلامت مردم قرار دارند، تبریک عرض میکنم و برای آنها آرزوی موفقیّت دارم.
مختصری از زندگینامه
حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، معروف به ابنسینا، در آغازین روزهای صفر سال ۳۷۰ قمری، مقارن با شهریور ۳۵۹ شمسی و آگوست ۹۸۰ میلادی، در روستای اَفْشَنَه، در نزدیکی بخارا بهدنیاآمد. در آن زمان، بخارا در بخش خراسان بزرگ و تحت سیطرۀ حکومت سامانیان قرار داشت و پایتخت علمی آنان محسوب میشد. آنچنانکه در تاریخ آمده است، آن مقطع زمانی را بهدلیل شکوفایی فکری و علمی و برخی آزادیهای اجتماعی، «عصر طلایی و دوران رنسانس (نوزایی) اسلامی» نامیدهاند.
کنیۀ جناب ابنسینا را ابوعلی، و القابی نظیر شیخ الرّئیس، شرف المُلک، امام الحکما، امیر پزشکان و حجّت الحقّ را برای ایشان ذکر کردهاند. ازآنجاکه جدّ بزرگ ایشان «سینا» نام داشت، وی را بهاختصار «ابنسینا» مینامند. پسازآنکه آثار ایشان به زبان لاتین ترجمه شد، در جهان غرب به «اویسینا»[۱] شهرت یافت.
از محضر استادان بسیار بزرگی استفاده کرد، و به گفتۀ خودش تا سنّ هجده سالگی هر آنچه را که میخواست فراگرفت.
وی یکی از پرکارترین دانشمندان زمان خود بود و آثار متعدّدی از خود برجای گذاشت. بیشاز ۲۵۰ اثر – در قالب رسائل کوچک، بزرگ و نامهها – برای وی برشمردهاند. بخش عمدۀ این آثار به زبان عربی و برخی از آنها به زبان فارسی نوشته شده است.
گرچه شاید امروزه ابنسینا بیشتر بهعنوان یک پزشک شناخته شده باشد، ولی دراصل، یک فیلسوف و حکیم بزرگ است. چرا که وی پایهگذار مکتب مشّا است که یکی از مکاتب فلسفی سهگانۀ جهان اسلام بهشمارمیآید. همچنین، غیر از یکی دو اثر، سایر آثار برجایمانده از ایشان در زمینۀ فلسفه و حکمت است. کتاب اشارات و کتاب شفا ازجمله آثار مهم ایشان است. البتّه در زمینۀ اندیشۀ سیاسی نیز مباحث خوبی را مطرح کرده است.
امروز، بهمناسبت بزرگداشت ابنسینا، نشست علمی با موضوع «بررسی آثار و نوآوریهای منطقی ابنسینا»، در خدمت استاد بزرگوار، حضرت حجّت الاسلام والمسلمین، جناب آقای سلیمانی امیری هستیم. استاد سیلمانی امیری در زمینۀ منطق، تحقیقات بسیار خوب، وآثار تألیفی قابل توجّه و تدریسهای قابل استفادهای دارند. خدمتشان عرض سلام داریم و از محضرشان استفاده میکنیم.
استاد عسکری سلیمانی امیری: بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله الطّاهرین
با عرض سلام و درود خدمت عزیزان، و تشکّر از جناب آقای خراسانی که این فرصت را در اختیار من گذاشتند تا به مناسبت روز بزرگداشت ابنسینا، با استادان حکمت گفتوگویی داشته باشیم و نکاتی را خدمتشان عرض کنم.
ایّام شهادت سیّد الشّهدا و یاران پاک ایشان را تسلیت عرض میکنم. خدا را به حقّ سیّد الشّهدا قسم میدهیم که توفیقات ما را در اعتلای کلمۀ توحید افزون گرداند.
ابنسینا ذوالفنون است. او در درجۀ اول یک فیلسوف طراز اول، و در درجۀ دوم یک منطقدان قدرتمند است؛ بهگونهای که حتّی فلسفۀ او متأثّر از منطقاش است. در درجۀ بعد متخصّص در علوم طبیعی، از جمله پزشکی و داروشناسی است. تحقق ابنسینا در پزشکی منحصر نیست و پیشازآن که پزشک باشد یک فیلسوف در حوزۀ الهیات است. حتّی فلسفۀ او بهصورت غیرمستقیم در پزشکیاش تأثیرگذار است؛ در واقع سایر علوم تحتتأثیر انظار فلسفی اوست. کسانی که در حوزه فلسفه کار میکنند باید نسبت به این مسأله اهتمام داشته باشند. در جهان امروز نیز چنین است که صاحبان علوم، مباحث خود را تحتتأثیر اصول و مبانی فلسفی مطرح میکنند. آنان یا خودْ فیلسوف هستند و یا اصول و مبانی نظرات خود را از فیلسوفان گرفتهاند.
فلسفه بدون منطق امکانپذیر نیست. مبانی، اصول و قواعد اولیۀ منطق است که یک فیلسوف را فیلسوف بارمیآورد. ابنسینا بهراستی در منطق غور کرده است. برای ورود به بحث امروز که معرّفی ابنسینا از بُعد منطقی است، ابتدا مقدّمهای را عرض میکنم.
ادوار منطق در دورۀ اسلامی و جایگاه ابنسینا در این ادوار
منطق در دورۀ اسلامی را میتوان به چهار مقطع تقسیم کرد. البتّه ممکن است دیگران تقسیمبندیهای دیگری ارائه کنند، امّا طبق هدف ما از این بحث، این چهار مقطع ضروری است:
۱- عصر آشنایی: در این عصر منطق ارسطو به عربی ترجمه، و وارد جهان اسلام میشود. در این دوره مسلمانان با دیدگاههای منطقی ارسطو آشنا میشوند.
۲- عصر شکلگیری منطق در حوزۀ تفکّرات اسلامی: این دوره، از قرن چهارم با منطقدان بزرگ، فارابی، آغاز شد. بهیکمعنا میتوان گفت که فارابی منطق را بومیسازی کرد. او قواعد منطقی را در حوزۀ فقه نیز بهکار میگیرد و جالب است که برای منطق مثالهایی از حوزۀ فقه بیان میکند. روشن است که فقه، یک علم اسلامی است و با منطقی که ارسطو از آن بحث میکند، هیچ ارتباطی ندارد. ابنسینا اجمالا تحت تأثیر فارابی نیز قرار دارد.
۳- عصر شکوفایی منطق اسلامی: مبدأ این عصر ابنسینا است. ابنسینا در این حوزه هم ازجهت ساختار و هم ازجهت محتوا کارهای متعدّدی انجام داده است. بعد از ابنسینا، نوع منطقدانان تحت تأثیر او هستند. حتّی ناقدان وی چارهای ندارند جز اینکه از دیدگاههای منطقی وی استفاده کنند. مثلاً ابنرشد برای اینکه بتواند شرح تفصیلی منطق ارسطو را در حوزۀ منطق اسلامی بنگارد، باید از ابنسینا بهرهمند شود. او بدون استفاده از تفسیر ابنسینا نمیتواند این مسیر را در حوزۀ اسلامی طیّ کند. در ادامه، نحوۀ این تأثیرگذاری را بیان خواهم کرد.
۴- عصر رکود: در قرن هفتم و هشتم و تا حدود قرن یازدهم (عصر ملاصدرا)، تحوّلاتی را در حوزۀ منطق شاهد هستیم. امّا از قرن یازدهم به بعد را میتوان عصر رکود دانست، زیرا تحوّل چندانی در حوزۀ منطق رخ نمیدهد. البتّه این ادعا کلّیت ندارد و میتوان استثنائاتی را در این زمینه یافت. برای مثال، میتوان از تحقیقات شهید صدر در حوزۀ استقرا نام برد.
بنابراین، ابنسینا در رأس مقطع سوم (عصر شکوفایی) قرار دارد. یادآوری این نکته ضروری است که او گرچه در حوزۀ منطق نوآوریهای متعدّدی دارد و منطقدانان دیگر را تحتِتأثیر آرای خود قرار داده است، ولی برای خودش موقعیّتی در برابر ارسطو قائل نیست. او بهرغم تمامی تفاصیلی که از منطق ارسطو در مجلّدات متعدّد منطق شفا بهنگارشدرآورده است، ادّعای نوآوری ندارد و خود را مفسر ارسطو میداند. این مطلب حاکی از آن است که وی اصول نکات منطقی برجسته خود را نیز از منطق ارسطو استخراج کرده است.
نوآوریهای منطقی ابنسینا
- تحوّل در ساختار منطق ارسطویی
نخستین نکته درباب نوآوریهای ابنسینا این است که او ساختار منطق ارسطویی را متحوّل کرد. منطق از دو بخش تشکیل شده است ـ و بههمیندلیل به آن «منطق دو بخشی» میگویند:
۱- بخش تصوّرات و تعریفات: اگر مجهولات ما از نوع مجهولات تصوّری باشند، برای معلوم کردن آنها راهی جز تعریفشان نداریم. این تعریف به هر نحوی بیان شود در حوزۀ تصوّرات جای میگیرد.
۲- حوزۀ تصدیقات: اگر مجهول ما از نوع مجهول تصدیقی باشد و بخواهیم با استدلال آن را معلوم کنیم، باید از قیاس استفاده کنیم تا یک حدّ وسط میانجی شود و مجهول تصدیقی ما را معلوم کند. مثلاً اینکه «آیا عالم حادث است یا قدیم؟» یک پرسش تصدیقی است. برای پاسخ به این پرسش، قیاسی تشکیل میدهند مبنی بر اینکه: ۱- عالم متغیّر است. ۲- هر متغیّر حادث است. در نتیجه: عالم حادث است. بهاین ترتیب، از تلاش برای پاسخ به یک پرسش تصدیقی، به یک تصدیق و یقین جدید میرسیم.
ارسطو منطق خود را به دو بخش تقسیم نکرده است. وی اصل را بر تصدیق گذاشته و بر اساس مطلوب دوم که مطلوب تصدیقی است، ابتدا مباحث مقدّماتی و مباحث مربوط به قضایا شامل استدلالهای صوری (قیاس، استقرا و حتّی تمثیل) را مطرح کرده و سپس به مادۀ استدلال (صناعات خمس) پرداخته است. نخستین صنعت از صناعات خمس، صنعت برهان است که در ضمن آن، به تعاریف هم پرداخته است. البتّه در صنعت جدل نیز به تعاریف پرداخته است، امّا در جدل، مباحث عمومی تعریف ـ اعمّ از یقینی و غیریقینی ـ را مطرح میکند و در برهان، به مباحثی میپردازد که تعریف را در حوزۀ روش یقینی قرار میدهند.
ازآنجاکه ابنسینا کتاب شفا را بر اساس تدوین ارسطو بهنگارشدرآورده است، در مقالۀ چهارمِ کتاب البرهان دقیقاً روش ارسطو را درپیشمیگیرد و تصوّرات و حدود حقیقی را در حوزۀ تصدیقات مطرح میکند.[۲] دلیل این امر آن است که اگر بخواهیم به تصدیقی برسیم که موضوع یا محمول آن مجهول است، باید آن را تعریف کنیم. بنابراین برخی از انواع تصدیق به تعریف نیاز دارند، و بهاین اعتبار است که مباحث تعریف در حوزۀ برهان مطرح میشوند. درعینحال، وی در مقالۀ اولی[۳] مدّعی میشود که کتاب الحدّ (تعریف) از کتاب البرهان مستقلّ است ـ گرچه همانطور که اشاره کردیم ذکر آن در بحث برهان را میتوان توجیه کرد.
ابنسینا در آثار دیگر خود، ازجمله در بخش منطق اشارات و تنبیهات، مرز تصوّرات و تعاریف را از مرز تصدیقات و استدلالها کاملاً جدا میکند. بههمین دلیل است که امروزه این منطق را «منطق دو بخشی» مینامند. عموم کتابهای منطقی نظیر المنطق جناب آیه الله مظفر نیز بر این اساس نگارش یافتهاند و در بخش اول از تصوّرات و تعاریف بحث میکنند، و در بخش دوم از تصدیقات، استدلالها و صناعات خمس.
ازاینجهت است که برخی معتقدند قبل از ابنسینا منطق نُه بخشی بود ـ آنگونه که ارسطو مطرح کرد ـ، و ابنسینا آن را دو بخشی کرد. این تعبیر با قدری مسامحه همراه است و باید آن را اصلاح کرد. نزد ارسطو نیز منطق دو بخشی بود، امّا بخشْتدوین آن انسجام لازم را نداشت و این دو بخش، بهصورت درهمتنیده، در دل نُه بخش پراکنده بود. ابنسینا، ابتدا منطق را به دو بخش اساسی تصوّرات و تعاریف، تصدیقات و استدلالها تقسیم کرد، و نه بخش ارسطویی را طبق ترتیب منطقی در ضمن این دو بخش گنجاند.
بنابراین، باید گفت که از بعد از ابنسینا، منطق دو بخشی نه بخشی است. اگر کلیات خمس ـ که فرفوریوس ضمیمۀ منطق ارسطویی کرد ـ را جداگانه بهعنوان یک مدخل در نظر بگیریم باید بگوییم که منطق دو بخشی ده بخشی شده است.
ناگفته نماند که در این تحوّلات، باید ابنسینا را مدیون فارابی دانست. زیرا این فارابی بود که برای نخستینبار، علم را به دو بخش تصوّر و تصدیق تقسیم کرد. ازآنجاکه هریک از تصوّر و تصدیق یا بدیهی است یا نظری، و نظری هر قسم (تصوّری یا تصدیقی) با بدیهی همان قسم معلوم میشود، طبعاً قواعد منطقی ناظر به معلوم کردن مجهولات نیز به دو بخش تصوّرات و تصدیقات تقسیم میشود: بخش تصوّرات مجهولات تصوّری را معلوم میکند و بخش تصدیقات مجهولات تصدیقی را.
درواقع، لازمۀ تقسیم علم به تصوّر و تصدیق این است که منطق نیز به دو بخش کلان تصوّرات و تعاریف، و تصدیقات و استدلالها تقسیم شود. این امر، تأثیر ابنسینا از فارابی را نشان میدهد، زیرا فارابی گرچه خود چنین تقسیمی را در منطق انجام نداد، با تقسیم علوم به دو قسم تصوّری و تصدیقی نشان داد که باید در منطق چنین تحوّلی صورت بگیرد.
- تحوّل در تقسیمبندی انواع استدلال
تحوّل ساختاری دیگر ابنسینا، تحوّل بنیادین وی در تقسیم استدلالها است. تا پیش از او، استدلالها به دو قسم شرطی و حملی تقسیم میشدند. استدلالهای نوع شرطی را از ابن سینا به بعد با عنوان قیاسهای استثنایی میشناسیم. در قیاسهای حملی صغرا و کبرا هردو حملی هستند و نتیجۀ آنها هم حملی است. مثلاً قیاس حملی شکل اول چنین است:
مقدّمۀ صغروی: الف ب است.
مقدّمۀ کبروی: ب ج است.
با حذف حدّوسط نتیجه چنین میشود که: الف ج است.
ابنسینا بهخوبی به این نکته توجّه کرد که برخی استدلالها بهلحاظ ساختاری مانند استدلالهای حملی هستند، امّا مقدّمات آنها احملی نیستند. نظیر صورت استدلال زیر:
مقدّمۀ اول: اگر الف ب باشد، آنگاه ج د است.
مقدّمۀ دوم: اگر ج د باشد، آنگاه هـ م است.
نتیجه: اگر الف ب باشد، آنگاه هـ م است.
صورت این قیاس شبیه شکل اول حملی است، امّا نه مقدّمات آن حملی است و نه نتیجۀ آن. این استدلال در کدام قسم از استدلالها قرار میگیرد؟
ابنسینا برای نخستینبار تقسیمبندی انواع استدلال را تغییر داد و قیاس را بر دو قسم دانست: ۱- قیاس اقترانی ـ که چهار شکل دارد ـ خواه مقدّمات آن حملی باشد یا شرطی. ۲- قیاس استثنایی که باید حدّاقلّ یکی از مقدّمات آن شرطی باشد و مقدّمۀ دوم استثنا باشد، تقسیم کرد. قیاس از نوع دوم برحسب ظاهر، شکل اول نیست. نظیر این استدلال:
مقدّمۀ اول: اگر الف ب باشد، آنگاه ج د است.
مقدّمۀ دوم: لیکن الف ب است. (استثنا)
نتیجه: ج د است.
تا پیش از ابنسینا، این نوع قیاس (=استثنایی) را شرطی مینامیدند، امّا ابنسینا با کشف قیاس اقترانی شرطی، با تغییر نامگذاری اسامی قیاسها، آنها را به دو قسم اقترانی و استثنایی تقسیم کرد. قیاس اقترانی نیز خود بر دو قسم است: ۱- اقترانی حملی (قیاسی که همه مقدّمات و نتیجۀ آن حملی است)، ۲- اقترانی شرطی (قیاسی که حدّاقلّ یکی از مقدّمات آن شرطی است؛ اعمّ از اینکه نتیجۀ آن حملی باشد یا شرطی).
بنابراین، تحوّل دیگر ابنسینا در منطق این بود که ابتدا در یک تقسیم کلان، استدلال را به اقترانی و استثنایی تقسیم کرد، و در مرحلۀ بعد اقترانی را به حملی و شرطی. در کتب منطقی مباحث مفصّلی در خصوص قیاسهای اقترانی شرطی بیان شده است.
لازم است این نکته را دوباره یادآوری کنم که ابنسینا میگوید هرچه در حوزۀ منطق بهنگارشدرآوردم، در مقایسه با سخنان ارسطو نوآوری بهحسابنمیآید. این در حالی است که در هیچجای منطق ارسطو نمیتوان سخنی از قیاس شرطی یا همان استثنایی یافت. البتّه در کتاب ارسطو دو نکتۀ قابل ملاحظه وجود دارد:
۱- قیاس خلف که طبق تحلیل منطقدانان ساختار آن ترکیبی از قیاس اقترانی و استثنایی است. بهعبارت دیگر، تحلیل قیاس خلف بدون در نظر گرفتن قیاس استثنایی ممکن نیست. ازاینجا معلوم میشود که در لابهلای مطالب ارسطو قیاس استثنایی وجود داشت، امّا این ابنسینا بود که توانست آن را استخراج کند.
۲- ارسطو در یکی از عبارتهای خود رسماً قیاس شرطی ـ که بعدها به قیاس استثنایی معروف شد ـ را بهکاربرده است، بدون اینکه نامی از ببرد و آن را بهعنوان نوعی از قیاس معرّفی کند. این قیاس از نوع شکل اول است و مقدّمات و نتیجۀ آن شرطی است. همچنین، در جای دیگر، استدلالی مطرح کرده که ساختار قیاس اقترانی شرطی به خود گرفته است؛ بدون اینکه آن را معرفی کند و یا نامی از آن ببرد. همین استدلال است که ابنسینا را به قیاسهای شرطی سوق میدهد، و بههمیندلیل است که او ادّعا میکند تمام آنچه که در این حوزه گفته بدیع و بیسابقه بوده است؛ جز مطالب پراکندهای که هیچ سامان منطقیای ندارد.
طرح قیاسهای استثنایی و اقترانی توسّط ابنسینا را میتوان بهمعنای تحوّل در محتوا نیز در نظر گرفت.
به آراء منطقی ابنسینا نیز به نحو فهرستوار اشاره میکنم تا درخصوص برهان وی توضیحاتی را بیان کنم.
- آراء منطقی[۴]
قضایای حملی به طبیعیّه، مهمله و محصوره تقسیم میشوند. مهمله در مقابل طبیعیّه، و محصوره (که سور جزئی یا کلّی دارد) در مقابل مهمله قرار میگیرد. ابنسینا قسم طبیعیّه را در قسم مهمله جایداده است. زیرا «مهمله» یک عنوان عام است و میتواند محصوره و طبیعیّه را شامل شود.
مثلاً قضیّۀ «انسان در خسران است» از جهت صور (هر / بعض) مهمل است. اگر موضوع قضیه «انسان» بهلحاظ مصادیقاش باشد و مشخّص نشود که کلّ یا بعض از مصادیق را شامل میشود، قضیه مهمل خواهد بود. امّا اگر موضوع قضیه عنوان کلی باشد که خود عنوان مشمول حکم قرار گیرد، نه مصادیق و افراد آن، قضیه طبیعیّه خواهد بود.
سؤال این است که آیا قضیۀ طبیعیّه قابلیّت این را دارد که سور (بعض یا کل) بگیرد؟ اگر این قابلیّت را داشته باشد و سور ذکر نشود، مهمله خواهد بود. مثلاً درمورد قضیۀ «الانسان کلیٌّ» میتوان پرسید که آیا «کلُّ انسانٍ کلّیٌ؟» یا «کلُّ واحدِ واحدٍ مِن الانسان کلّیٌ؟» یا چون سور ندارد باید آن را مهمله بدانیم؟ یا اینکه این قضیه بهلحاظ مصادیق خارجی سور نمیپذیرد امّا بهلحاظ مفهوم ذهنی همچنان کلّی است؛ زیرا بهلحاظ مفهوم میتواند صور بپذیرد: کلّ انسانٍ فی کلّ ذهنٍ کلّیٌ؛ یعنی «کلّی» میتواند بر مفهوم انسان در ذهن هر فردی صدق کند. بنابراین این قضیه مهمله است؛ چرا سور آن ذکر نشده است.
ابنسینا بهصراحت میگوید قضایای طبیعیّه که سور نمیپذیرند درواقع مهمله (طبیعیۀ مهمله السور) هستند، زیرا بهمعنای «کلّ واحد واحد ذهنی» میتوانند ور بپذیرند و یا حتّی بعضی از آنها سور بعض را داشته باشند.
البتّه بعدها امثال ملاصدرا ادّعا کردهاند که قضایای طبیعیّه مهمله نیستند بلکه در حکم قضایای شخصیّه هستند. یعنی همانطور که «زید ایستاده است» یک قضیّۀ شخصیّه است، «انسان کلّی است» نیز در حکم قضیّۀ شخصیّه است، زیرا انسانِ در ذهن من هیچ خصوصیّتی ندارد، کما اینکه انسانِ در ذهن شما هم هیچ خصوصیّتی ندارد، و چون خصوصیّتی ندارد کلیّت و جزئیّت در مورد آن معنا پیدا نمیکند؛ مثل اینکه بهجای «انسان» «زید» قرار دهیم. بنابراین «انسان کلّی است» در حکم قضیۀ شخصی است، منتها قضیۀ شخصیای که موضوع آن فرد ذهنی دارد و آن مفهوم «انسان» ـ در این مثال ـ است.
یکی از نکات بسیار مهم که بعدها مغالطهای در آن صورت گرفت و به چالشی در حوزۀ منطق تبدیل شد، این است که قضایای محصوره دو عقد دارند: ۱- عقد الوضع (موضوع)، ۲- عقد الحمل (محمول). مثلاً در قضیّۀ «هر انسانی خندان است» «انسان» موضوع است و «خندان» محمول. به محمول (خندان) عقد الحمل میگویند، زیرا محمولی است که بر موضوع بارمیشود. این محمول بر فردفردِ انسان بارمیشود. بنابراین، موضوع ذاتی دارد که اولاً عنوان انسانیّت بر آن حمل میشود و به آن «عقد الوضع» میگویند، و ثانیاً محمولی به نام «خندان بودن» دارد که به آن «عقدالحمل» میگویند.
عقد الحمل نسبت به موضوع میتواند ضروری یا امکانی باشد و یا جهات دیگری داشته باشد. مثلاً خندان بودن برای انسان ضرورت ندارد و بنابراین جهت محمول نسبت به موضوع امکان است. امّا انسان به افرادش (نسبت انسانیّت به ذات موضوع) که از آن به عقد الوضع تعبیر میکنیم، ازنظر جهت چه نسبتی دارد؟
هیچیک از منطقدانان این نسبت را ضروری نمیدانند. فارابی این نسبت را امکانی دانسته است و ابنسینا فعلیّت دانسته است. برخی از منطقدانان، بالامکان فارابی را به «استعداد داشتن و مستعدّ بودن» تفسیر کردهاند. بنابر این تفسیر، «هر انسان» یعنی «هر انسانی که ممکن است و استعداد آن را دارد که از انسانیّت برخوردار شود». بهاینترتیب، اگر ذات و فرد موضوع امکان استعدادی داشته باشد «هر انسان» آن را شامل میشود. بنابراین نطفه چنین امکانی دارد، پس «هر انسان» شامل آن میشود. امّا بنابر نظر ابنسینا وقتی میگوییم «هر انسان» منظورمان هر انسانی است که بالفعل آن انسانیت را داشته باشد نه بالامکان، و بنابراین نطفۀ انسانی را شامل نمیشود.
ولی این تفسیر انحرافی و ناشی از مغالطه است. منطقدانانی نظیر قطب شیرازی، قطب الدّین رازی و ملاصدرا به این نکته توجّه دادهاند که بیان فارابی با بیان ابنسینا تفاوت دارد، امّا این تفاوت موجب اختلاف نیست. امکان با فعلیّت سازگار است. ابنسینا میگوید متفاهَم عرفی از «کلّ انسان» بهگونهای است که صرف امکان به ذهن متبادر نمیشود و علاوهبر آن باید فعلیّت هم پیدا کرده باشد. پس، کشیدن بحث به وادی امکان استعدادی نوعی مغالطه است.
بنابراین، این نظریّه که «عقد الوضع نسبت به ذات موضوع، فعلیّت است» از ابداعات ابنسینا است. این نظریّه آثار دیگری هم در منطق داشته است، هر چند ممکن است که ابن سینا آن را نگفته یا بدان اذعان نداشته باشد. از جمله اینکه شرط شکل اول و شکل سوم، فعلیت صغرا است، زیرا عقد الوضع در کبرا فعلیّت است و اگر جهت صغرا کمتر از فعلیت و در حد امکان باشد، حد وسط تکرار نشده و قیاس منتج نیست. اما ابن سینا شرط شکل اول را فعلیت صغرا ندانسته است. از نظر او با امکان بودن صغرا هم نتیجه حاصل میشود ولی نیاز به برهان است. امّا بعضی از منطقدانان ازجمله ملاصدرا از رأی ابنسینا عدول کرده و آن را نپذیرفتهاند.
آثار ابنسینا
ابن سینا منطق شفا را به روال منطق ارسطویی بهنگارش در آورده است. اشارات و تنبیهات، نجات، دانشنامۀ علایی، منطق المشرقیین و نیز منطق منظوم ـ که در آن یک دوره منطق را به نظم درآورده ـ همه را بهصورت دو بخشی-نهُ بخشی نوشته است.
به این نکته اشاره کنم که در کتاب البرهان ابن سینا برهان ارسطو را در واقع با تفسیر خاص خود شرح کرده است. این بسیار حائز اهمیّت است که کتاب البرهان او بر اساس سیر ارسطویی پیشمیرود و گفتههای ارسطو را تفسیر میکند و تفصیل میدهد.
پیشنهادم به پژوهشگران این است که بر اساس شروحی که در شرح برهان شفاء نوشتهام احصا کنند که ابنسینا در چند مورد رأی ارسطو و شارحان او را مطرح کرده، و رأی شارحان را نپذیرفته و در مقابل آنها تفسیری نویی ارائه داده است.
نکتۀ دیگر اینکه در مقالۀ اولی دو قاعدۀ فلسفی «ذوات الاسباب» و «ما لا سبب» را مطرح میکند که به اعتقاد من کلید کتاب البرهان او است. اگر کتاب برهان ابنسینا را بر اساس دو قاعده مزبور پالایش کنیم، معرفتشناسی جدید و بیسابقهای از وی استخراج میشود. من هنوز ندیدهام که کسی چنین کاری را انجام داده باشد و بعید میدانم که چنین کاری انجام شده باشد. این یک کار زمینمانده است و انجام آن واقعاً ضرورت دارد.
به نظرم تمامی مباحث منطقی ابنسینا در کتاب برهان او بهنحو برهانی بیان شده است حتی منطق صورت و اشکال اربعه که صرفا مبحث صوری منطقاند. ما میتوانیم بر اساس قاعدۀ ذوات الاسباب کل منطق را بازنگری قرار دهیمد و برای نخستینبار، معرفتشناسی سینوی را بهمعنای واقعی کلمه استخراج کنیم. البتّه ادّعا این است که معرفتشناسیای که امروز در حوزۀ فلسفۀ اسلامی مطرح است توسّط ابنسینا پایهریزی شده، امّا اگر این قاعده با همۀ جزئیّات و تفاصیلی که در کتاب البرهان بهصورت پراکنده آمده جمعآوری و روابط منطقی آن استخراج شوند، معرفتشناسی جدیدی حاصل میشود که بسیار متقن و جامع خواهد بود.
یکی از نکاتی که ابنسینا در کتاب برهان بیان کرده، این است که علم نهتنها قابل انکار نیست، بلکه انکار آن مستلزم اثبات آن است. این یکی از خصایص واجب است که انکار آن به اثباتاش منتهی میشود. علم نیز که ظهور علم خدا است از همین خصوصیت برخوردار است و انکار آن به اثباتش میانجامد. این نکتۀ بسیار مهمّی است ولی متأسّفانه ابنسینا آن را در جایگاه خوبی طرح نکرده؛ جا داشت که در طلیعۀ کتاب برهان ذکر میشد، امّا در طلیعۀ مقالۀ دوم و بهمناسبت بحث مبادی برهان، به آن پرداخته است. درعینحال اینکه ابنسینا به این نکته توجّه داشته و آن را مطرح کرده است جای تقدیر و ارزشگذاری دارد.
به نظر میرسد آنچه در برهان آمده شرحی مفصّل و انحصاری از ارسطو است که ابنسینا آن را بر اساس آرا و تفاسیر خودش بیان کرده است. اگر این مجموعه مورد پالایش قرار گیرد، همانطور که اشاره کردم بهراستی یک معرفتشناسی اسلامی بی نظیر سینوی حاصل میشود.
بعد از خواجه، تنها منطقدانی که در حوزۀ معرفتشناسی کاملاً تحت تأثیر ابنسینا قرار دارد ملاصدرا است. او در مواضع مختلفی از کتاب منطق خود این مباحث را بهاختصار مطرح کرده و در بخشهای لازم اسفار و آثار دیگرش به تفصیل به آنها پرداخته است.
دبیر علمی: بسیار سپاسگزاریم و به خاطر محدودیّت زمانی عذرخواهی میکنیم. إن شاء الله در فرصتی دیگر در خدمت شما باشیم.
امروز هزار و هفتاد و دومین سال تولّد ابنسینا است. شخصیّت بزرگی که از نوابغ جهان اسلام بود و تا هجده سالگی همۀ علوم را فراگرفت، و چنانکه به شاگردش جرجانی، میگوید بعد از هجده سالگی چیز جدیدی بهدستنیاورده است.
استاد عسکری سلیمانی امیری: نکتۀ جالب این است که ابن سینا میگوید برای یادگیری منطق به محضر استاد میرفتم و اشکالات استاد را برطرف میکردم. یعنی استاد نهتنها نمیتوانست نکات منطقی ارسطو را تعلیم دهد، بلکه از ابنسینا تعلیم میگرفت.
دبیر علمی: درمورد مابعدالطّبیعه ـ که در شانزده سالگی فراگرفت ـ هم میگوید هر چه پای درس استاد رفتم نفهمیدم و با خواندن اثر فارابی آنچه را که نمیدانستم خودم کشف کردم.
استاد عسکری سلیمانی امیری: یکی از معضلاتی که ابنسینا مطرح میکند و تأسّف میخورد که تلاشش به نتیجه نرسیده همین است که تمام مابعدالطبیعۀ ارسطو را در حافظه داشت ولی مقصود آن را نمیفهمید. تا اینکه مقالۀ فارابی را خوانده و تمام آن کتاب را یکجا فهمیده است.
دبیر علمی: از اینجا معلوم میشود که استادش، بوسهل مسیحی، یا به مقالۀ فارابی دسترسی نداشته یا مراجعه نکرده است.
ایشان در ده سالگی حافظ قرآن بود. همانطور که عرض کردم بیش از ۲۵۰ اثر اعمّ از رسالههای کوچک و بزرگ و نامهها داشت. ذهنی خلاق داشت. گفته شده که در مسافرت، روی اسب تمرکز عجیبی داشت، مطالب را میگفت و همراهاناش مینوشتند.
استاد عسکری سلیمانی امیری: هر فصل کتاب برهان معمولاً بین ۸-۱۲ صفحه است و از مقدّمه، نتیجه و میانه تشکیل شده است. این نشان میدهد طرّاحی ابنسینا بهگونهای است که ابتدا موضوع بحث را اجمالاً توضیح میدهد و در واقع شاید مباحث را از حفظ املا میکرده است.
دبیر علمی: از جمله آثار مهم ابن سینا الاشارات و التّنبیهات ، شفا، قانون ، نجات، عیون الحکمه، حکمه الاشراق (الفلسفه المشرقیه)، معراجنامه، دانشنامۀ علایی (به زبان فارسی) است.
استاد عسکری سلیمانی امیری: عیون الحکمه بخش منطق نیز دارد. آثار وی در منطق متعدّد است امّا به صورت مجموعهای مدوّن درنیامده.
دبیر علمی: تفسیر سورههایی از قرآن، نجاه من الغرق فی بحر الضّلالات، الحکمه العروجیه، رساله فی السّیاسه ـ که مباحث اخلاقی و سیاسی را طرح کرده است ـ، اثباه النبوّه، تدبیر منزل العسگر، رساله فی الارزاق ـ که ماحصل گفتوگو با ابوسعید درمورد تفاوت ارزاق و معاش است ـ، رسالهای در عدل پادشاهی، رساله فی السّعاده، کتاب یا رسالهای درمورد چگونگی جمعآوری خراج و تنظیم لشگر و نگهداری غلامان. شاید چون در مباحث حکومتی هم وارد شده به مباحث اجتماعی و سیاسی نیز پرداخته است.
استاد عسکری سلیمانی امیری: سِمَت اولیۀ ابنسینا فیلسوف است و در رأس فلسفه الهیات قرار دارد. ملاصدرا تأسّف میخورد از اینکه فردی با این توانمندی و نبوغ بالا، وارد سیاست شده و نتوانسته آنطور که باید به مباحث الهیات بپردازد.
دبیر علمی: این روزها بحث امتداد فلسفه و حکمت عملی بسیار مطرح است و اتّفاقاً ابنسینا از حکمت نظری عبور کرده، به حکمت عملی وارد شده و نکات بسیار خوبی را بیان کرده است. در یکی از دیدارهایی که با مقام معظّم رهبری داشتیم ایشان فرمودند جامعۀ ما آنمقدار که از کانت شناخت دارد از ابنسینا شناخت ندارند و نهایتاً او را یک پزشک میدانند. درحالیکه ابنسینا حکیم بود و پزشکی یکی از شاخههای حکمت بوده است. متأسّفانه جنبههای کاربردی فلسفۀ ابنسینا برای جامعه چندان بیان نشده و برخی از آثار او نیز هنوز احیا نشده است. چند سال پیش یکی از استادان بیان می داشت: بعضی از آثار ابنسینا در روسیه است و قرار است که به ایران بیاورند و احیا شود.
ابنسینا در اول ماه مبارک رمضان ۴۲۸، در ۵۸ سالگی ازدنیارفت و در همدان دفن شد.
امیدواریم همۀ ما همّت کنیم و نسبت به ارزش این دانشمندان و فلاسفۀ بزرگ که تمام دانش خود را از مبادی و مبانی دینی گرفتهاند معرفت کسب کنیم. بسیاری ثابت کردهاند که ابنسینا بهلحاظ مذهب هم شیعه بوده است. البتّه پدرش شیعۀ اسماعیلی بود ولی خودش ظاهراً با آن اعتقادات اغناء نشده و شیعه اثناعشری را میپذیرد. مباحث اندیشۀ سیاسی ایشان نیز با مباحث اندیشۀ سیاسی شیعی کاملاً سازگار است.
امیدواریم إن شاء الله بتوانیم هم شناخت بیشتری پیدا کنیم و هم از اندیشههای این اندیشمندان بزرگ بهره ببریم.
از لطف و همّت شما در این شرایط سپاسگزاریم. از همۀ استادان، دوستان و عزیزانی که بهصورت زنده و در فضای مجازی نشست «بررسی آثار و نوآوریهای منطقی ابنسینا» را امروز؛ اول شهریور ـ روز بزرگداشت ابنسینا ـ از مجمع عالی حکمت اسلامی رصد و دنبال کردند، سپاسگزاریم. از دوستانی که زمینۀ این برنامۀ زنده را فراهم کردند نیز تشکّر و سپاسگزاری دارم.
برنامه را با ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد به پایان میبریم.
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهمُ
[۱] . Avicenna
[۲] . در جلد چهارم شرح برهان شفا، این مطلب را بهتفصیل بیان کردهایم.
[۳] . در جلد اول به توضیح آن پرداختهایم.
[۴] . مجموعهای با عنوان درآمدی بر تاریخ فلسفۀ اسلامی زیرنظر دکتر محمّد فنایی اشکوری بهنگارشدرآمد، و من در بخش منطق آن با عنوان «منطق و منطقدانان مسلمان»، آرا و نظرات ابنسینا را بهاجمال بیان کردم. ولی معتقدم که در آن اثر قدر ابنسینا بهدرستی مشخّص نشد، زیرا در آن زمان تحقیقاتام در حدّی نبود که بتوانم از حوزۀ برهان ابنسینا گزارش کاملی بیان کنم. زمانی که مشغول نگارش شرح برهان ابنسینا شدم، به نکات ارزندهای که او در این بحث دارد پی بردم.