نقش علوم عقلی در تمدّن نوین اسلامی

ارائه دهندگان: حجّت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری، حجّت الاسلام والمسلمین دکتر حبیب الله بابایی

دبیر علمی: حجّت الاسلام والمسلمین دکتر مسعود آذربایجانی

مکان: سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی

دبیر علمی: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین وصلّی اللّه علی محمّد وآله الطّیبین الطّاهرین سیّما بقیّه الله فی الارضیین روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء

صمیمانه خیر مقدم عرض می کنم خدمت همۀ عزیزانی که در این نشست حضور دارند و عزیزانی که به صورت مجازی بحث را دنبال می کنند. خیر مقدم ویژه عرض می کنم خدمت استادان ارجمند، جناب حجّت الاسلام والمسلمین آقای دکتر الویری و جناب حجّت الاسلام والمسلمین آقای دکتر بابایی، که به عنوان کارشناس در بحث مشارکت دارند. موضوع بحث «نقش علوم عقلی در تمدّن نوین اسلامی» است.

پیش از آغاز بحث، لازم می دانم ایّام ماه ربیع را خدمت دوستان تبریک و تهنیت عرض کنم. پیشاپیش، روز ولادت باسعادت نبیّ مکرّم اسلام ـ بنیان گذار اصلی تمدّن اسلامی ـ، و نیز ولادت باسعادت امام جعفر صادق ـ که از مولّدان، مروّجان و توسعه دهندگان تمدّن اسلامی بودند ـ را تبریک عرض می کنم.

ضرورت بحث

  1. مجمع عالی حکمت اسلامی، با توجّه به رسالت ویژه ای که در ترویج عقلانیّت و حکمت در جامعۀ اسلامی برعهده دارد، وظیفۀ خود می داند که نقش علوم عقلی را در جامعه به طور کلّی، و به ویژه ـ با یک نگاه آینده نگر ـ در تمدّن نوین اسلامی تبیین کند، تا مسیر را هموارتر گردد.
  2. گفت و گو از علوم عقلی و عقلانیّت و روش حکمی و برخورد عاقلانه با مسائل، قطعاً یکی از پایه ها و پیش نیازهای حرکت به سوی جامعۀ متمدّن است و جامعه ای می سازد که بر اساس عقلانیّت تصمیم می گیرد و عمل می کند.
  3. نگاه تمدّنی، یک نگاه آینده نگر و بلند مدّت است و ما را از نگاه روزمرّگی، موقّتی و ناپایدار به سمت نگاه عمیق، پایدار و ژرف بینانه حرکت می دهد، و علوم عقلی حتماً می تواند یاور خوبی در این جهت باشد.

تعریف اصطلاحات

علوم عقلی

در تعریفی ساده و نسبتاً جامع، می توان گفت علوم عقلی علومی هستند که پدیده های مختلف را با روش استدلال عقلی، برهانی و فلسفی مطالعه می کنند.

در یک طبقه بندی می توان این علوم را به سه بخش تقسیم کرد:

  1. علوم عقلی ای که با یک نگاه عام تحت عنوان فلسفه قرار می گیرند و به مباحث هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، علم النّفس و عرفان نظری می پردازند. امروزه فلسفه های مضاف نیز به این بخش افزوده شده است.
  2. علوم الهیاتی که با روش عقلی مباحث دین را دنبال می کنند. دین شناسی عقلی، اصول فقه، اخلاقیات دینی و مباحثی که با روش عقلی استدلال می کنند و پدیده ها را مطالعه می کنند.
  3. علوم ریاضی نظیر حساب، هندسه، جبر، هیئت و دانش موسیقی که گرچه زمینی تر و محسوس تر هستند، از علوم عقلی و انتزاعی محسوب می شوند.

تمدّن

بالاترین و گسترده ترین مفهوم اجتماعی و تاریخی است. می توان گفت تمدّن، برآیند سرمایه ها و دستاوردهای سخت و نرم یک واحد بزرگ و مستقلّ اجتماعی است که از جوامع گوناگون جغرافیایی و تاریخی تشکیل شده. در عین حال، این برآیند از یک اندیشۀ تعمیم یافته متأثّر است که در یک بازۀ زمانی و یک فرآیند تاریخی محقّق می شود.

تمدّن با سرمایه ها که از ابتدا وجود دارند و دستاوردهایی که به وجود می آیند سر و کار دارد. سرمایه ها و دستاوردها یا سخت هستند یا نرم. مواهب طبیعی، جاده ها، امور تاریخی و … سرمایه ها و دستاوردهای سخت هستند، و علم، هنر، دانش، اخلاقیات، باورها، آداب و رسوم و اموری که روح انسان ها و ملّت ها ارتباط دارد و از آن نشأت می گیرد، سرمایه ها و دستاوردهای نرم هستند. بنابراین، در تمدّن با چهار عنصر سر و کار داریم: سرمایه ها و دستاوردها، که هر یک از آنها ممکن است سخت باشد یا نرم.

«نقش علوم عقلی در تمدّن نوین اسلامی» را از دو منظر تاریخی و پدیدارشناختی می توان بررسی کرد. جناب آقای دکتر الویری که هم در حوزۀ تاریخ تخصّص دارند و هم در مباحث تمدّنی صاحب نظر هستند، از منظر تاریخی به این موضوع می پردازند، و جناب آقای دکتر بابایی که در زمینۀ غرب شناسی و تمدّن پژوهی تخصّص دارند، تمدّن را به عنوان یک پدیده مورد بحث قرار خواهند داد.

پرسش نخست این است که اگر نخستین نقش و وظیفۀ علوم عقلی را ارائۀ یک تبیین فلسفی از تمدّن، و بیان ماهیّت و مؤلّفه های آن بدانیم، شما چه تبیینی در این خصوص ارائه می دهید؟

دکتر الویری: بسم الله الرّحمن الرّحیم

سزاوار می دانم سخن خود را با تبریک و تهنیت میلاد پیامبر اعظم۶ و امام صادق۷ آغاز کنم. خداوند ما را از برکات ایّام ماه ربیع، که به معنای واقعی کلمه می تواند بهار مؤمنان باشد، بهره مند گرداند. إن شاء الله مباحثی که مطرح می شود، گامی در جهت اعتلای قرآن، اسلام و مکتب اهل بیت: باشد.

از دست اندرکاران برگزاری این نشست صمیمانه تشکّر می کنم؛ به ویژه از جناب آقای دکتر آذربایجانی که همواره رهین محبّت ایشان بوده و از فعّالیّت های علمی ایشان بهره برده ایم. خداوند به شما اجر مضاعف بدهد و شما را در گام برداشتن در این مسیر مهمّ موفّق و مؤیّد بدارد.

اجازه بدهید پرسش را به گونه ای دیگر تقریر کنم. باید بگوییم برای تبیین مفهوم تمدّن و تعیین مؤلّفه های آن چه نیازی به علوم عقلی داریم. پرسشی که مطرح فرمودید این توقّع را به وجود می آورد که بنده تببینی فلسفی از تمدّن ارائه کنم. حال آنکه این کار در توان و تخصّص من نیست و من قصد ندارم به جای فیلسوفان سخن بگویم. من به عنوان طلبۀ کوچک دانش تاریخ و مطالعات تمدّنی، فقط موارد نیاز تمدّن پژوهی به علوم عقلی را بیان می کنم.

نقش علوم عقلی در تبیین فلسفی تمدّن

اگر تعریف ارائه شده از تمدّن را مبنای بحث قرار دهیم، یکی از عرصه های مهمّی که تبیین فلسفی می طلبد و در واقع چالشی است که فلسفه باید به آن وارد شود، ترکیب عناصر چهارگانه ای است که در تعریف لحاظ شده. به عبارت دیگر، اگر تمدّن برآیند چهار مؤلّفۀ سرمایۀ سخت، سرمایۀ نرم، دستاورد سخت و دستاورد نرم است، باید روشن شود که مقصود از «برآیند» چیست و ترکیب این عناصر به چه صورت است. آیا این ترکیب، یک ترکیب جبری و مکانیکی است یا یک ترکیب حقیقی؟ اساساً آیا ترکیب چهار مقوله ای که غیر هم جنس هستند، امکان پذیر است؟

همان طور که فرمودند سرزمین، مواهب و منابع طبیعی، دشت ها، رودها، دریاها و جنگل های یک کشور سرمایه های سخت یک تمدّن محسوب می شوند، ولی دستاوردهای نرم فعّالیّت های هنری یک جامعه است. آیا این ها هم جنس هستند و ترکیب آنها ممکن است؟ مراد از «ترکیب» چیست و کلمۀ «برآیند» که در تعریف به کار رفته، اگر با «ترکیب» متفاوت است، چه رابطه ای با آن دارد؟ آیا این چهار مؤلّفه یک جمع جبری مجازی و غیرواقعی دارند و مانند قطعات مختلف یک دوچرخه، صرفاً با قرار گرفتن در کنار هم پدیدۀ نوینی را شکل می دهند؟ یا ترکیب آنها یک ترکیب حقیقی مانند ترکیب اکسیژن و هیدروژن برای به دست آمدن آب است؟

این یک پرسش جدّی در بحث های تمدّنی است. شاید تمدّن پژوهان بتوانند در این خصوص تحلیلی ارائه دهند، امّا این تحلیل حتماً به سنجش و داوری صاحب نظران علوم عقلی نیاز دارد. البتّه از آنجا که این یک بحث هستی شناختی است، فلسفه نقش اصلی را در مقام پاسخ گویی می تواند برعهده داشته باشد؛ فلسفه یا باید چگونگی شکل گیری این برآیند و فرایند آن را تبیین کند، یا تبیین ارائه شده را نقد و اصلاح کند و یا با زیر سؤال بردن اساس این تبیین، توصیه کند که در تعریف تمدّن تجدیدنظر کنیم.

این یکی از جنبه های نیاز تمدّن پژوهی به علوم عقلی است؛ یعنی در نخستین گام تأسیس تمدّن نوین اسلامی که باید مفاهیم را تعریف کنیم، به راهنمایی و ارشاد اصحاب فلسفه نیاز داریم.

در مورد اجزای تمدّن نیز به همین ترتیب است. مثلاً اگر جامعه را رکن مهمّ و مؤثّر در تشکیل تمدّن بدانیم، باید مشخّص شود که آیا جامعه یک وجود اصیل است یا غیراصیل؟ آیا خود انسان به عنوان کنشگر اصلی تاریخ و به تبع، کنشگر اصلی تمدّن است که در واقع تمدّن آفرینی می کند یا عوامل دیگری غیر از انسان هم نقش دارند؟ باید تعریف روشن و مشخّصی از اجزا و ارکان اصلی داشته باشد به گونه ای که با تعریف نهایی تمدّن هم سو باشد. در اینجا، هم فلسفه و هم الهیات عقلی باید پا به میدان بگذارند. مطالعات تمدّنی به تنهایی نمی تواند بر پای خود بایستد بلکه باید دست بر شانۀ الهیات و فلسفه بگذارد و برای تعریف مؤلّفه هایی مانند جامعه و انسان باید از آنها کمک بگیرد.

دبیر علمی: استاد اشاره کردند که هم در بحث ترکیب اجزاء تمدّن و برآیند آنها به علوم عقلی نیاز داریم، و هم در تعریف اجزا به ویژه انسان و جامعه.

بنا بر فرمایش جناب آقای دکتر الویری، گویا تمدّن پروژه ای است که ما فرمان آن را به دست گرفته ایم و سعی داریم با علوم عقلی ترکیب و برآیندی مناسب و بهنجار از اجزاء آن ایجاد کنیم. آیا واقعاً تمدّن یک پروژه است، یا پروسه و فرآیندی است که خود به خود شکل می گیرد. مسلمانانی که در قرون سوم تا ششم (دورۀ تمدّن طلایی اسلام) زندگی می کردند، آیا از قبل برای ایجاد این تمدّن آمادگی داشتند یا این تمدّن خود به خود شکل گرفت؟

دکتر بابایی: بسم الله الرّحمن الرّحیم

بنده هم ایّام میلاد حضرت رسول و حضرت امام صادق را خدمت عزیزان و سروران و استادان محترم تبریک عرض می کنم. از فرصتی که در اختیار بنده گذاشته شد تشکّر می کنم و از جناب استاد آذربایجانی که تواضع فرمودند ودبیری جلسه را بر عهده گرفتند و نیز از جناب استاد الویری سپاسگزارم.

در مورد ضرورت پرداختن به بحث های تمدّنی لازم است به چند نکته توجّه کنیم. تاریخ تمدّن ها نشان داده است که پروسۀ شکل گیری آنها همواره در دوران خوشی و ثبات نبوده. شاید بسیاری از نقطه های عطف در فراهم آمدن مقدّمات و زمینه های تمدّن، مربوط به دورۀ بحران است. در دورۀ بحران است که انسان ها احساس نیاز می کنند و این احساس حرکت های بزرگی را در تاریخ بشر رقم زده است.

نکتۀ دیگر این است که بنده تمدّن را نه یک وضعیّت بلکه یک پروسه و فرآیند می دانم. امّا این به معنای آن نیست که تمدّن بیرون از طور ارادۀ انسان باشد. در شکل گیری تمدّن، با اراده های انسانی و حتّی به بیان پیچیده تر، با تراکم و گاهی با تناکح اراده ها رو به رو هستیم. اگر تمدّن را یک فرآیند بدانیم، ما اکنون در درون این فرآیند قرار داریم. بررسی فرآیند شکل گیری تمدّن غرب نیز نشان می دهد که جنگ های جهانی اول و دوم به رغم تمامی افق های سیاهی که پیش روی بشر جدید قرار داد، در درون این فرآیند به وقوع پیوست و آن را تعطیل نکرد. این امر ناشی از اراده های انسانی است که در اوج بحران ها همچنان افق را ترسیم می کند.

به نظر می رسد بخشی از مشکل ما و اینکه نمی توانیم برخی از ظرفیّت ها را در درون خود فعّال کنیم ناشی از جهانی فکر نکردن است. از این جهت، تمدّن لزوماً و صرفاً یک پروژۀ امید نیست، هرچند می تواند باشد، بلکه پروسۀ ترقّی و گذار از مشکلات است. اتّفاقاً تمدّن ها را در همین معضلات کلان محک می زنند. در همین ایّام کرونا، بحث های اولیه ناظر به این مسئله بود که کدام مدل تمدّنی می تواند برای مواجهه با یک ویروس جهانی الگویی ارائه کند. دعوا بر سر این بود که آیا طبّ آمریکایی می تواند با این ویروس مقابله کند یا سنّت های چینی و آنچه که در بیمارستان های ووهان به تجربه گذاشته شد. در واقع، تئوری آقای هانتیگتون در مورد «برخورد تمدّن ها» در اوج کرونا خود را نشان داد؛ اینکه تمدّن شرق و تمدّن غرب در کجا با هم برخورد می کنند.

به نظرم توجّه به این نکات تا حدودی می تواند ضرورت بحث از تمدّن را روشن کند.

امّا در مورد ورود نظری و فلسفی به بحث تمدّن نیز نکته ای عرض کنم. شاید ده ها تعریف از تمدّن مطرح شده است و انتخاب هر یک از آنها بستگی دارد به اینکه در چه مقامی و برای چه غایتی دنبال موضوع تمدّن هستیم. ممکن است بنده در یک مقاله از نقطۀ عزیمت فلسفی به سمت تمدّن حرکت کنم و در مقاله ای دیگر از نقطۀ عزیمت تاریخی، و هر دو هم درست باشد.

من بر دو نوع تعریف از تمدّن تأکید دارم. یک تعریف که ابعاد فلسفی، انسان شناختی و فلسفۀ اجتماعی دارد این است که «تمدّن کلان ترین و فراخ ترین و بزرگترین نظام مناسبات انسانی است». بر اساس این تعریف، تمدّن:

  • اولاً یک پدیدۀ فراخ و کلان، و به بیان دیگر یک پدیدۀ جهانی و شامل و جامع است.
  • ثانیاً نظام وار و سیستماتیک است.
  • بین انسان و انسان رخ می دهد؛ یعنی با تمرکز روی آثار و بناهای یک سرزمین نمی توان تمدّن آن سرزمین را شناخت، بلکه باید مناسبات میان انسان ها را مورد مطالعه قرار داد.
  • یک امر هنجاری، انسانی و اخلاقی است؛ یعنی تا زمانی که مناسبات انسان ها انسانی نشود، تمدّن اساساً انعقاد پیدا نمی کند.

برای تبیین این تعریف باید از علم النّفس و علم الاجتماع فلسفی کمک گرفت. تعریف دوم که به نظرم با مباحث کلامی مرتبط است این است که «تمدّن عمل جامع به دین جامع است». اگر باور داشته باشیم که اسلام دین جامع، و قرآن یک متن جامع است و همۀ ابعاد زندگی انسان را پوشش می دهد، تحقّق بخشیدن به این متن جامع در عرصۀ اجتماعی ما به ازای تمدّنی پیدا می کند که می توان نام آن را امّت و مدینه هم نامید.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. آقای دکتر بابایی به دو نکته اشاره کردند. نکتۀ اول اینکه تمدّن ها فرآیند و پروسه ای هستند که در بحران ها خود را نشان می دهند و وضعیّت بحرانی می تواند گذاری برای موفقیّت یک تمدّن باشد. به اشکال بنده نیز پاسخ اجمالی دادند و تمدّن را تراکم اراده ها دانستند. دو تعریف از تمدّن نیز بیان کردند که با تعریف گفته شده اشتراکاتی داشت.

از خدمت جناب آقای دکتر الویری نیز می پرسم که تمدّن را پروسه می دانند یا پروژه. همچنین نظرشان را در مورد تأثیر اراده ها بفرمایند. پرسش دیگر این است که آیا می توان علوم عقلی را یکی از پیش نیازها و پدیدآورنده های اساسی تمدّن به طور کلّی، و به ویژه تمدّن نوین اسلامی دانست.

دکتر الویری: بنده نیز بدون ذرّه ای تردید، بر این باورم که تمدّن یک فرآیند و پروسه است. تمدّن، به هیچ وجه نه یک وضعیّت است و نه یک پروژۀ تمام عیار؛ قطعاً یک فرآیند است، امّا یک فرآیند دو لایه.

یک لایه تمدن همان لایه سنّت ها و قوانین خارج از ارادۀ انسان ها است. این لایه شامل سنّت های الهی حاکم بر جوامع بشری، و قانون های تاریخی ای است که بشر آنها را کشف کرده و یا در منابع دینی به آنها اشاره شده است. این قانون ها و سنّت ها در یک تقسیم بندی مشهور به دو دستۀ مطلق و مشروط تقسیم می شوند. قانون ها و سنّت های مشروط به صورت قضایای شرطیه بیان می شوند، مثل اینکه گفته شده اگر انسان ایمان و تقوا داشته باشد، نعمت از آسمان بر او فرو می بارد[۱] یا «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا» [۲]؛ کسی که از خدا روی برگرداند زندگی دشواری پیدا خواهد کرد. سنتهای مطلق هم مواردی مانند نزاع مستمر حق و باطل در تاریخ و یا حرکت تکاملی تاریخ است.

امّا در لایۀ رویین سنّت، این انسان و ارادۀ اوست که به شدّت اثرگذار است؛ البتّه نه اراده های مستقل، بلکه اراده های هم افزا. اینجاست که خودآگاهی انسان ها در ایجاد تمدّن بسیار اهمیّت می یابد. شاید نتوان تمدّنی را یافت که پدیدآورندگان آن گفته باشند می خواهیم طیّ ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال آینده یک تمدّن ایجاد کنیم. برخی به ما اشکال می کنند که شعار «تأسیس تمدّن نوین اسلامی» خلاف قاعده است، زیرا تمدّن خود به خود ساخته می شود. این اشکال وارد نیست، زیرا چنین شعاری باعث خودآگاهی ما نسبت به این مسئله می شود که امروز در یک وضعیّت تمدّن ساز قرار داریم و با این خودآگاهی می توانیم در پاره ای از رفتارهای مان تجدیدنظر کنیم تا هزینۀ رسیدن به آن تمدّن را کاهش و سرعت رسیدن به آن را افزایش دهیم. در واقع، این خودآگاهی موجب افزایش اثربخشی ارادۀ انسان ها می شود.

بنابراین، تمدّن فرآیندی است که یک لایه از آن مستقلّ از ارادۀ انسان ها و لایۀ دیگر آن تحت تأثیر ارادۀ انسان هاست. علوم عقلی، به معنایی که بیان شد، در هر دو لایه می تواند نقش آفرین باشد. به عنوان مثال الهیات قطعاً می تواند در شناخت دقیق سنّت ها به ما کمک کند. فلسفه به ما کمک می کند تا تبیین دقیق تر و عالمانه تری از نحوۀ اثرگذاری اجتماعی اراده ها و چگونگی شکل گیری ارادۀ هم افزا ارائه دهیم.

علوم عقلی، پیش نیاز شکل گیری تمدّن

بر اساس تعریفی که در ابتدا بیان کردید، تمدّن حتماً به یک بنیان اندیشه ای نیاز دارد و شکل گیری آن لاجرم بر این نظام اندیشه ای استوار است. نظام اندیشه ای تمدّن ساز باید جامعیّت داشته باشد و بتواند به پرسش های اصلی بشر برای زیست فردی و اجتماعی، در ساحت نظر (هست ها و نیست ها) و عمل (بایدها و نبایدها) پاسخ دهد.

با این فرض، هر یک از علوم عقلی بر حسب موقعیّت و وظیفه شان، متولّی بیان قسمتی از این نظام اندیشه ای هستند. البتّه وقتی این نظام اندیشه ای را اسلام تشکیل می دهد، علوم عقلی سه گانه ای که آقای دکتر آذربایجانی بیان کردند نقش تبیین کنندگی پیدا می کنند و نه نقش تأسیسی. مقصودم این است که در این حالت علوم عقلی باید در کنار هم قرار گیرند و دست به دست هم بدهند تا این نظام اندیشه ای شکل بگیرد. نظام اندیشه ای تمدن ساز واگرا نیست، بلکه جامعیّت و هم سازگرایی دارد. مثلاً دین اسلام یک نظام اندیشه ای جامع است، امّا فیلسوفان، متکلّمان و فقها هر یک، تبیین قسمت هایی از آن را بر عهده دارند. برای تبیین درست آموزه ه های یک نظام اندیشه ای جامع مانند دین اسلام قطعاً نیازمند آورده های دانش های عقلی هستیم و صرفاً با بهره گیری از علوم نقلی یا تاریخ پژوهی نمی توان این آموزه ها را تبیین کرد.

در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا در تمدّن پیشین اسلامی ابتدا دانش های عقلی شکل گرفتند و بعد تمدّن ایجاد شد، یا این علوم عقلی تمدّن پیشین ما محصول تمدّن اسلامی و برآمده از آن هستند؟ اگر این علوم محصول تمدّن اسلامی باشند، اکنون چگونه می توان انتظار داشت که علوم عقلی برای تمدّن نوین اسلامی ـ که هنوز شکل نگرفته است ـ نقش  تأسیسی داشته باشند؟ بی تردید چنین نبوده است که ابتدا دانش های عقلی و کلامی رونق پیدا کنند و فلسفه های مشّا و اشراق شکل بگیرند، بعد در اثر نقش آفرینی آنها تمدّن اسلامی تأسیس شود. بنابراین، چطور می توان انتظار داشت که این علوم در تأسیس تمدّن نوین اسلامی دخالت داشته باشند. به نظر می رسد که در اینجا تناقضی وجود داشته باشد. تبیین این مطلب را در ادامه عرض خواهم کرد.

دبیر علمی: مایلم نگاه تاریخی غنی تری به بحث داشته باشید. فرمودید تمدّن نیازمند یک بنیان اندیشه ای است، و بخش عمدۀ این بنیان از علوم عقلی تشکیل شده. اگر این مطلب را با شواهد تاریخی مستند کنید بحث کامل تر خواهد شد.

دکتر الویری: همۀ تمدّن های کهن و معاصر، حتّی تمدّن غرب و خرده تمدّن مارکسیستی که در قسمتی از جهان شکل گرفت و اکنون تقریباً افول کرده است، بر یک بنیان اندیشه ای استوار هستند. به این صورت که یک طرز تفکّر در جامعه منتشر می شود و قسمتی از جامعه، به ویژه نخبگان، را مورد خطاب قرار می دهد و با همدلی و همراهی آنها نهادهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار می دهد و به تدریج در تمام تار و پود آن جامعه نفوذ می کند. به عنوان مثال اگر مبنای اندیشه ای تمدن غرب، حدّاکثر بهره مندی از زیست این جهانی با محوریّت اقتصاد باشد، بازتاب این اندیشه در همه ابعاد زندگی غربیها به چشم می خورد، وقتی در خیابان های کشورهای غربی قدم می زنیم، این اندیشه را  در بناها و ساختمانها می توان مشاهده کرد. منطق اقتصادی و منطق تمدّن غرب در ساختمان به خوبی انعکاس یافته و قابل مشاهده است. در معماری متناسب با تمدن غربی، بسیاری از حریم ها و حرمت هایی که در زندگی سنّتی وجود داشت از میان رفته است. در فضای داخلی بناها هم امتداد این فکر را به آسانی می توان مشاهده کرد. فکر اقتصادمحور را در همۀ اجزاء فیلم ها و نظام تعلیم و تربیت و فرهنگ و زیست روزمره بازتاب یافته می بینیم. به عنوان مثال، کودکان از سال های نخست مدرسه خرید و فروش و پول درآوردن را تمرین می کنند.

امّا در تمدّن اسلامی نظام فکری اولیه بر مبنای وحی و آموزه هایی بود که پیامبر بر بشر عرضه کرد. پس از آنکه نخبگانی آمدند، امکان تأسیس جامعه ای به نام مدینه فراهم شد و این جامعه تا پیش از سکوت و سکون تمدّن اسلامی در مواجهه با تمدّن غرب به تدریج گسترش یافت و همانند آن چه در باره تمدن غرب  گفته شد در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان رسوخ کرد. بقایای این تمدّن یعنی روح توحید در بسیاری از ابعاد زندگی ما همچنان به چشم می خورد. به عنوان مثال در بعد فردی، یک فرد مسلمان مانند بقیه افراد به فعالیّت های روزمرۀ خود می پردازد امّا همۀ این فعالیتها از خوردن و آشامیدن و ارتباط با دیگران و اشتغال و کشاورزی و هر چیز دیگر رنگ قدسی دارد. هر کاری را با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» شروع می کند و با «الحمد لله ربّ العالمین» به پایان می برد. آنچه را که در طول یک روز به دست می آورد، رزقی می داند که خداوند به او داده است. در واقع، زندگی همان زندگی است امّا فضای آن از اساس متفاوت است. مرادم این است که در یک تمدن، نظام اندیشه ای در همۀ ابعاد، اضلاع و ارکان زیست، روابط و نهادهای اجتماعی انعکاس می یابد، و به هر چه می نگریم آن پیام اصلی را در آن بازتاب یافته می بینیم.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم.

آقای دکتر الویری به مسئلۀ خودآگاهی اشاره کردند که به نظرم نکتۀ جدیدی بود. هرچند تمدّن یک فرآیند است، خودآگاهی می توانند جایگاه علوم عقلی را پررنگ تر کند. در واقع، خودآگاهی ما به بالندگی تمدّن، در آن جهتی که می خواهیم کمک می کند.

ایشان پرسشی را هم مطرح کردند که به نظرم خوب است دقّت بیشتری روی آن داشته باشیم: آیا علوم عقلی محصول تمدّن است؟ آن طور که به نظر می رسد حکمت مشاء و اشراق محصول تمدّن پیشین اسلامی هستند نمی توان آنها را در قاعدۀ هرم تمدّن قرار داد و پیش نیاز آن دانست. با توجّه به این مسئله، آیا باز هم می توان علوم عقلی را یکی از پیش نیازها و پدیدآورندگان اصلی تمدّن در نظر گرفت؟ اگر چنین باشد، به نظر می رسد که تا حدودی گرفتار تناقض می شویم. چراکه این علوم عمدتاً محصول تمدّن هستند ـ هم در تمدّن غرب و هم در تمدّن پیشین اسلامی.

جناب دکتر الویری مثالی نیز بیان کردند که به نظرم قابل نقد باشد. ایشان فرمودند برج سازی های که در غرب صورت می گیرد نمودی از عقلانیّت اقتصادی حاکم بر تمدّن آنجاست. به نظر من پایۀ تمدّن غربی بیش از آنکه بر مبنای عقلانیّت باشد، بر مبنای نوعی نیاز و اضطرار است. افزایش جمعیّت و احساس نیاز به صرفه جویی اقتصادی، با در نظر گرفتن راحتی انسان ها، تمدّن را به این سمت و سو می کشاند؛ نه اینکه لزوما ًعقلانیّتی از پیش ما را به سمت اقتصادی شدن فرابخواند.

دکتر بابایی: در مورد «تراکم اراده ها» این نکته را عرض کنم که با نگاه تمدّنی باید روی اراده های بزرگ و اراده های در مقیاس امّت تأکید کنیم. گاهی اوقات ارادۀ یک فرد در مقیاس امّت، موج تمدّنی ای ایجاد می کند که اراده های عموم مردم از ایجاد آن ناتوان است.

به نظرم مسئلۀ اراده ها بحث بسیار مهمّی است. پژوهشکدۀ مطالعات تمدّنی به زودی مجموعه گفت و گوهایی در مورد ظرفیّت های تمدّنی علم کلام را در قالب یک کتاب منتشر خواهد کرد.

فرمایش جناب استاد الویری در مورد «خودآگاهی» بسیار مهمّ است. امروز، برخی «علمی بودن» را به عنوان یکی از شاخصه های تمدّن مورد تأکید قرار می دهند. علمی بودن دقیقاً به معنای آگاهی داشتن است. همۀ جوامع جهان بینی دارند امّا فقط فلسفه ها تمدّن دارند؛ زیرا فلسفه نوعی خودآگاهی نسبت به جهان بینی است. همچنین، همۀ جوامع در جامعه ای زندگی می کنند، امّا تمدّن ها علم جامعه شناسی دارند؛ زیرا در مورد جامعه ای که در آن زندگی می کنند می اندیشند و به خود آگاهی می رسند.

در مورد اینکه آیا تمدّن غرب ناشی از یک نیاز و اضطرار است یا برمبنای نوعی عقلانیّت شکل گرفته، به نظر من بعد از دو انقلاب صنعتی، نظام کاپیتالیتسی (سرمایه داری) نه فقط پاسخ گوی نیاز شد بلکه چون ارائۀ آن بیش از نیاز جامعۀ مخاطبان بود، ناگزیر به خلق نیاز شد. بنابراین، در مورد اینکه این خلق نیاز بر نوعی عقلانیّت مبتنی است، با جناب آقای دکتر الویری همراه هستم.

در بحث نقش علوم عقلی در شکل گیری تمدّن، لازم است که دو نگاه را از هم تفکیک کنیم. گاهی بحث بر سر این است که علوم عقلی در شکل گیری تمدّن چه نقشی دارند، و گاهی بحث بر سر این است که علوم عقلی با رویکرد تمدّنی چگونه است.

گاهی خود تمدّن را مورد مطالعه قرار می دهیم و در مورد تعریف، مبانی و شاخص های آن صحبت می کنیم. این کار بر عهدۀ دپارتمان تمدّن شناسی است. گاهی تمدّن به رویکرد تبدیل می شود، همۀ دپارتمان ها آن را به مثابۀ یک عینک به چشم می زنند و مسئله های خود را با رویکرد تمدّنی مطالعه و تحلیل می کنند؛ مسائلی نظیر انسان کامل، توحید، معاد، مرگ و …. نوربرت الیاس که در کتاب تنهایی دم مرگ از مرگ بهداشتی و مدرن در دنیای امروز غرب تحلیل تمدّنی ارائه می دهد، در واقع از یک مسئلۀ الهیاتی و نظری را با رویکرد تمدّنی تحلیل می کند. تصوّر من این است که با این تفکیک پاسخ پرسشی که مطرح شد پیچیده تر و در مواردی منقّح تر می شود.

امّا گاهی به دنبال آن هستیم که جایگاه علوم عقلی را در پازل تمدّن مشخّص و ارتباط آن را با سایر علوم بررسی کنیم. نکتۀ مهمّی که در اینجا وجود دارد این است که علوم عقلی زمانی می توانند پایۀ شکل گیری تمدّن باشند که به عقلانیّت تبدیل شوند. در هرم تمدّنی، قاعدۀ هرم عقلانیّت است و نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر اساس آن شکل می گیرد. تبادلات میان عقلانیّت و نظام ها، نظام ها را پخته تر و عقلانیّت را منقّح تر می کند و از برآیند آنها هویت شکل می گیرد. از این عقلانیّت، گاهی به روح تمدّن و گاهی به مغز آن تعبیر می شود. این عقلانیّت، در حقیقت، آموزه های نهادینه شده در ذهن و جان عوام و خواصّ مردم است و مردم بر اساس آنها سبک زندگی و نظام اولویّت های شان را سامان می دهند.

این عقلانیّت ممکن است از یک هنرمند، یک برنامۀ هنری در تلویزیون، یک رمان، یا از یک فیلسوف گرفته شود. اینکه کدام یک از سخنان مطرح در  جامعه ـ برهان یا مغلطه ـ تبدیل به عقلانیّت عمومی شود، یک مکانیزم فرهنگی است نه یک مکانیزم فلسفی و برهانی؛ یعنی در یک مکانیزم فرهنگی است که ما یک آموزۀ فلسفی یا کلامی، یا یک آموزۀ هنری و شاعرانه را به عقلانیّت عمومی تبدیل می کنیم.

بنابراین، این گونه نیست که تراکم علوم عقلی، به صورت خودکار، عقلانیّت عمومی جامعه را رشد دهد. تا زمانی که مبدّل فرهنگی را به این علوم اضافه نکنیم و به عقلانیّت پایه تبدیل نشوند، گرچه جامعه پر از فیلسوف باشد، این سلبریتی ها هستند به بدنۀ فرهنگی جامعه و عقلانیّت آن شکل می دهند.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. نکتۀ دقیقی را مطرح کردید. علوم عقلی، زمانی می توانند پایه و پدیدآورندۀ تمدّن باشند که به عقلانیّت تبدیل شوند.

فرمودید تمدّن را می توان به مثابۀ یک رویکرد یا به مثابۀ یک مسئله در نظر گرفت. در جامعۀ کنونی و با مشکلات اقتصادی، مسائل سلامت و بیماری و … که خانواده ها را به شدّت درگیر خود کرده است، چطور می توان رویکرد تمدّنی داشت؟ با توجّه به این شرایط، آیا بحث از رویکرد تمدّی در هاضمۀ ذهن ایرانیان می گنجد؟

دکتر بابایی: برش های مربوط به افق ها و چشم اندازها را می توان برای یک رانندۀ محترم تاکسی هم ترسیم کرد. مثلاً برچسب ۲۰۲۰ روی تاکسی ها حکایت از این می کند که همه به سمت آیندۀ ۲۰۲۰ حرکت می کنند. به نظرم این چشم اندازها را می توان فرهنگی کرد و نگاه افراد را از امسال و سال آینده به سال های دورتر برد.

امّا هم تمدّن اندیشی و هم حرکت تمدّنی، مختصّ نخبگان است. به همین دلیل عمومی کردن مباحث تمدّنی و انتظار حرکت آگاهانۀ تمدّنی از همۀ اقشار جامعه، تاحدودی خروج از محلّ بحث است. نخبگان هم ضرورتاً نخبگان فکری نیستند؛ نخبگان ورزشی، نخبگان هنری و … را هم شامل می شود. اگر نخبگان عرصه های مختلف نسبت به این رویکرد تمدّنی توجیه شوند، می توانند امواجی ایجاد کنند و جامعۀ تحت پوشش خود را نیز به ایفای نقش در پازل تمدّن ترغیب کنند. ولی از کسی که درگیر زندگی سخت روزانه اش است نمی توان انتظار داشت که نسبت به این مفهوم و اقتضائات آن آگاهی داشته باشد و بر اساس نقشۀ ما حرکت کند.

جایگاه علوم عقلی در میراث تمدّن پیشین و نوین اسلامی

دبیر علمی: با توجّه به اینکه میراث تمدّنی قابل توجّهی، به خصوص در قرون سوم تا ششم هجری ـ قبل از حملۀ مغول ـ شکل گرفت و پایۀ تمدّن بزرگ گذاشته شد، به طوری که امروز نه تنها کشورهای اسلامی بلکه سراسر جهان از آثار سخت و نرم آن بهره مند می شوند، مایلم نسبت میراث تمدّنی و میراث عقلی را برای ما روشن کنید و بفرمایید این میراث عقلی تا چه اندازه در شکل گیری، بالندگی یا حتّی تهذیب آن تمدّن نقش داشته است، تا پایه و الگویی برای تمدّن نوین اسلامی باشد.

دکتر الویری: در مورد سبک ساختمان سازی تمدّن غرب لازم است، نکته ای را عرض کنم. در دورۀ پیشامدرن ذوق و هنر بسیاری در نمای ساختمان منعکس می شد. امّا در دورۀ مدرن ساختمان های بسیار بلند صرفاً برای رفع نیاز ساخته می شد و هیچ چیز اضافه ای در آن به چشم نمی خورد، مراد بنده اشاره به این وجه از معماری دوران مدرن بود. در دورۀ پست مدرن نیز شاهد تزئینات و نماکاری های ساختمان ها هستیم.

در مورد جایگاه علوم عقلی در میراث تمدّن اسلامی، ابتدا لازم است دو نکتۀ بسیار مهمّ را متذکّر شوم:

همان طور که عرض کردم باید یک نظام اندیشه ای ایجاد کرد، و این نظام اندیشه ای باید جامعیّت، کارآیی و توانمندی پاسخ گویی داشته باشد. این نظام اندیشه ای باید عمومیّت پیدا کند، و به تعبیر فنّی آقای دکتر بابایی «فرهنگی» شود. ولی باید توجه داشت که این نظام اندیشه ای به هیچ وجه مرادف و مساوی با علوم عقلی نیست. اتفاقاً به صراحت می توان گفت که در تمدّن پیشین ما علوم عقلی هیچ نقشی در پیدایش آن تمدّن نداشتند؛ نقش آنها کاملاً تبعی بود. یکسان انگاری نظام اندیشه ای تمدن ساز با علوم عقلی یک تلقی کاملا ساده انگارانه است. تمدن نیازمند نظام اندیشه ای است، امّا این نظام زمانی تمدّن ساز است که نزد مردم پذیرفته شده باشد و مردم به آن پای بند باشند؛ نظریّه پردازی عالمان و فیلسوفان تمدّن پدید نمی آورد. چنین چیزی حتّی در غرب هم به چشم می خورد. برخی ها آراء و اندیشه های افرادی مانند فرانسیس بیکن (۱۶۲۶ م.) و رنه دکارت (۱۶۵۰ م.) و باروخ اسپینوزا (۱۶۷۷ م.) و جان لاک (۱۷۰۴ م.) و دیوید هیوم (۱۷۷۶ م.) را مبنای تمدن غرب می شمرند و حال آن که اینها نتیجه تمدن غرب هستند، نگاهی به  زمانه حیات آنها که از قرن هفدهم به بعد می زیسته اند، برای اثبات این ادعا کافی است.

بنابراین، علوم عقلی و عالمان علوم عقلی هیچ نقشی در پیدایش و تأسیس تمدّن پیشین ما نداشتند. آن تمدّن، یک تمدّن دینی بود که بر اساس فهمی که متولّیان امور دینی از دین داشتند، شکل گرفت و به ویژه فقه عنصر اصلی در پیدایش این تمدّن به شمار می رفت. علوم عقلی، در مرحله ای متأخّر از این تمدّن پدید آمدند. از یعقوب بن اسحاق کندی متوفای نیمه قرن سوم گرفته تا چهره ای شاخصی مانند فارابی متوفای قرن چهارم و ابن سینای متوفای قرن پنجم همگی برآمده از تمدن اسلامی هستند نه آورنده آن. کتاب مدینۀ فاضلۀ فارابی پیش روی تمدّن سازان پیشین نبود تا بر اساس آن عمل کنند؛ آنها به آموزه های قرآنی و اهل بیت علیهم السلام عمل کردند. امّا این سخن به معنای آن نیست که امروزه علوم عقلی نمی تواند نقش تأسیسی داشته باشد. امروز که ما در آغاز راه تمدن نوین اسلامی هستیم می توانیم با بازخوانی میراث عقلی گذشته خودمان از منظر تمدّنی به تدوین نظام اندیشه ای کمک کنیم و از آیات قرآن تبیین عقلی معطوف به ساختن جامعه عرضه کنیم. و علوم عقلی می تواند در این زمینه کمک مؤثری داشته باشد. خوانش تمدنی آثار فارابی، خواجه نصیر، ابن خلدون و دیگران بیشتر از همه از دست اندرکاران علوم عقلی برمی آید.

به عبارت دیگر، علوم عقلی در تمدّن پیشین ما سهم وجودی داشتند، نه سهم ایجادی. اگر آن تمدّن را به مثابۀ یک وضعیّت در نظر بگیریم، قطعاً علوم عقلی جایگاه شاخص و برجسته ای داشت. کار بسیار سترگ و شایسته ای که در تمدّن پیشین اسلامی صورت گرفت، این بود که میراث عقلی سرزمین ها و تمدّن های دیگر از جمله یونان را اخذ و بازتولید کردند، گسترش دادند و دوباره به بشر عرضه کردند. این کار اقدامی بسیار شاخص و یک کار تمدّنی بود که نظیر آن در تمدّن های دیگر یافت نمی شود. امّا اینها همه سهم وجودی است نه ایجادی. به هیچ وجه این طور نبوده است که علوم عقلی فرمان تمدّن پیشین را به دست بگیرد و آن را تا رسیدن به نتیجه هدایت کند، بلکه علوم عقلی در نتیجه شکل گیری تمدن اسلامی پدید آمدند. اما، امروز می توانیم با احتیاط بسیار این کار را انجام دهیم و بشرطها و شروطها نقش راهبری هم برای علوم عقلی در نظر بگیریم.

نقش اندیشه ای توده های مردم را نیز نباید در ایجاد تمدّن نادیده گرفت. من اینجا با جناب آقای دکتر بابایی یک موافقت و یک مخالفت دارم. ظاهراً در سخن ایشان تعارض وجود دارد. از طرفی می گویند اندیشه تمدن ساز باید فرهنگی بشود و از  طرف  دیگر می گویند اندیشه تمدن ساز ویژه نخبگان است و مردم نباید در آن دخالت کنند. همان طور که گفتم به نظر من اندیشه تمدن ساز تا مردمی نشود توان تمدن سازی ندارد و لذا حتماً باید مردمی شود. متأسفانه ما نقش اندیشه ای توده های مردم را در جامعه و در مسیر تمدن سازی دست کم می گیریم. این موضوع البته ابعاد مختلفی دارد که اکنون زمان مناسبی برای پرداختن به آن نیست، عدم مدیریّت اندیشه ورزی مردم (دقت بفرمایید مراد من مدیریت اندیشه ها نیست مدیریت اندیشه ورزی و آموزش درست اندیشیدن به مردم است) و رها کردن یک نظام اندیشه ای تمدن ساز در میان توده های مردم می تواند خطر بسیار جدّی ایجاد و تمدّن را از مسیر خود منحرف کند. لازم است که اشراف نخبگانی در مدیریّت روش فکر کردن و اندیشه ورزی توده های مردم مدّنظر قرار گیرد.

این جمله را قبلا همه عرض کرده ام که فیلسوفان ما که اکنون در اندیشۀ تأسیس تمدّن هستند باید قدری تاریخ بخوانند تا تصوّر نکنند که با طرح یک استدلال عقلی و اجرای آن، تمدّن شکل می گیرد. تمدّن، برای تأسیس و استقرار باید فرآیندی بسیار طولانی را طیّ کند. ولی فیلسوفان و متولّیان علوم عقلی می توانند تقریرهای خوبی از نظام اندیشه ای تمدّن اسلامی که همان قرآن و روایات ارائه دهند. از تبیین ها و تقریرهای متولیان علوم عقلی می توان در جهت تسهیل این فرآیند مدد گرفت.

دبیر علمی: برای اینکه بحث دقیق تر شود در این سخن شما قدری مناقشه می کنم. شما بسیار صریح و با یک سالبۀ کلّی فرمودید که علوم عقلی هیچ نقشی در تمدّن پیشین نداشتند. البتّه مقصودتان نقش ایجادی بود، چراکه آنها هم در سبد تمدّن جایگاه مناسبی دارند. امّا همان طور که می دانیم فیلسوفانی نظیر ابن سینا و ابن مسکویه در مقام وزارت در کنار پادشاهان حضور پیدا کردند؛ همچنین خواجه نصیرالدّین طوسی که نقش بسیار سازنده ای در کاهش اقدامات مخرّب مغولان داشت. این یک نقش کاملاً ملموس در بالندگی تمدّن ها است. علاوه بر این، بخشی از ترجمۀ آثار، آموزش ها و مدارس ـ که دستاورد نرم تمدّن به حساب می آیند ـ با اشراف بزرگانی بود که دستی در علوم عقلی داشتند. به ویژه اینکه بخشی از علوم عقلی، الهیات عقلی است و این شاخه در تأسیس تمدّن نقش بسزایی دارد.

بر این اساس، حدّاقل در بالندگی تمدّن و حفظ آن از تخریب، می توان برای علوم عقلی  نقش ایجابی و ایجادی قائل شد. لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.

دکتر الویری: ابن مسکویه در قرن چهارم می زیست و تا ربع نخست قرن پنجم هجری هم در قید حیات بودو خواجه نصیر در قرن هفتم زندگی می کرد، و تمدّن اسلامی چند قرن قبل از اینها به شکوفایی رسیده بود. حتّی می توان گفت که دورۀ خواجه نصیر دورۀ ایستایی تمدّن پیشین اسلامی است. بنابراین اینها مؤیّد عرائض من است. ضمن اینکه بسیار دشوار است که بتوانیم شاهدی بیاوریم مبنی بر اینکه این فیلسوفان بر پایۀ اندیشه های فلسفی شان وزارت می کردند؛ واقعیت این است که آنان از لباس فلسفه بیرون می آمدند و رخت سیاست بر تن می کردند و میان تصمیم گیری های سیاسی آنها و مبانی فلسفی شان پیوندی به چشم نمی خورد. البتّه خواجه نصیر در این مورد قدری متفاوت است امّا در قرن هفتم زندگی می کرد. بوعلی سینا نیز در قرن پنجم از دنیا رفته است و متأخّر از دوره شکل گیری تمدّن اسلامی است. ما از نیمۀ دوم قرن دوم، تقریباً در زمان خلافت منصور و بعد از آن زمان به ویژه از زمان خلافت هارون، شاهد شکوفایی تمدّن اسلامی هستیم.

آثار و ترجمه های این فیلسوفان و متکلّمان صرفاً خوانش و قرائتی است که آنها از متون دینی داشتند. اینها یک نظام اندیشه ای خاص تمدن ساز ایجاد نکردند تا اکنون بتوان ادّعا کرد که مثلاً حکمت مشّا این تمدّن را به وجود آورده است. نظام اندیشه ای برآمده از قرآن و روایات نبوی بود که تمدّن پیشین را شکل داد و فیلسوفان و متکلّمان ـ به عنوان تبیین کنندگان این نظام اندیشه ای ـ نقش تبعی و ابزاری در تمدّن داشتند، نه نقش تأسیسی.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. آقای دکتر بابایی، آیا شما با نظر آقای دکتر الویری موافق هستید؟ آیا می توان با یک سالبۀ کلّی گفت که فیلسوفان و عالمان علوم عقلی سهمی در پیدایش و ایجاد تمدّن نداشتند؟

فرمودید علوم عقلی زمانی نقش پیش نیاز دارد که به عنوان روح تمدّن به عقلانیّت تبدیل شود. به نظرم اینکه تمدّن را در ذات و ماهیّت بر یک عقلانیّت مبتنی بدانیم یک نگاه کاملاً مثبت به تمدّن است. با این نگاه چگونه می توان تمدّن غرب را نقد کرد؟

دکتر بابایی: در مورد نقش فلاسفه و عالمان علوم عقلی در شکل گیری تمدّن اسلامی، پاسخ روشنی ندارم. به نظرم پاسخ به این پرسش نیازمند این است که تاریخ اجتماعی فیلسوفان یا متکلّمان را گردآوری کنیم. تا آنجا که بنده اطّلاع دارم در این زمینه کاری صورت نگرفته است. فرمایش جناب آقای دکتر الویری برای بنده هم محلّ تأمّل و دقّت است و تاریخ پژوهان باید در مورد شکل گیری اندیشه های کلامی و نظری، و فرآیند آن در شکل گیری مناسبات اجتماعی بحث و بررسی کنند. من فقط به یکی دو نکته اشاره می کنم.

در مطالعات تمدّنی در مورد «قلمرو پرستیژ تمدّنی تمدّن» بحث می شود. این اصطلاح به معنای این است که زبان، ارزش ها، دین، خوراک، پوشاک، فرهنگ، شعر، ادبیات و سایر امور مربوط به یک تمدّن تا کجا به رسمیّت شناخته شده و مورد قبول است. مثلاً در مورد ژاپن این بحث مطرح است که آیا جزء تمدّن غرب است یا نه. به هر حال اگر تمدّن غربی هم نباشد، جزء قلمرو اعتبار تمدّنی غرب به حساب می آید. زیرا فیلم ها، ارزش ها و نظام باورهای این کشور از تمدّن غرب بسط پیدا کرد. در همین شهر قم هم ممکن است مواردی از جلوه های تمدّن غرب را مشاهده کنیم. اینکه در قم پیتزا می خوریم و در واشنگتن کباب ایرانی می خورند، در واقع، بسط قلمرو اعتبار تمدّنی یک تمدّن است.

با توجّه به این نکته می خواهم به پرسش اول بازگردم. آیا توسعۀ قلمرو پرستیژ تمدّنی اسلام، یک توسعۀ ایمانی بود یا توسعۀ عقلانی؟ این مسئله به جهت تاریخی باید مورد بحث قرار گیرد. امّا بنده در اینجا می خواهم بر این نکته تأکید کنم که امروز اگر قرار باشد قلمرو پرستیژ تمدّنی تمدّن اسلامی دست کم در برخی وادی ها بسط پیدا کند، علوم عقلی باید به مدد آن بیایند. زیرا اعتبار تمدّن اسلامی زمانی در حوزه های فراسرزمینی و در میان کسانی که ما را باور ندارند و زبان ما را نمی دانند، بسط پیدا می کند که بتوانیم داشته ها و میراث ایمانی خودمان را مفهوم، معقول و مقبول انسان بما هو انسان قرار دهیم؛ و علوم عقلی است که از عهدۀ این کار بر می آید. چه بسا که علم کلام در این خصوص عاجز باشد؛ مگر اینکه برای تبیین مدعیات خود بخواهد از مشهورات و مسلّمات جهانی استفاده کند.

در اینجا، نقش علوم عقلی بسیار اهمیّت پیدا می کند و باید به تاریخ باز گردیم و ببینیم که علوم عقلی در ایجاد تمدّن اسلامی و توسعۀ پرستیژ آن در غرب و شرق و اندلس چه نقشی داشتند.

نکتۀ دیگری که به نظرم اهمیّت بسیاری دارد این است که آنچه تاکنون در زمینۀ طبقه بندی علوم ـ که از مهمترین نقطه های عطف سهم علوم عقلی در شکل گیری تمدّن است ـ صورت گرفته یا بر اساس مراتب ادراک انسانی است یا بر اساس مراتب مدرَکات انسان. این علوم تاکنون بر اساس نیازهای انسانی طبقه بندی نشده اند. اگر بخواهیم علوم را بر این اساس طبقه بندی کنیم، لازم است که به میزان سرعت تطوّرات علمی ـ تقریباً هر ۱۰-۲۰ سال یکبار ـ، سامانۀ طبقه بندی علوم را تغییر دهیم تا بتوانیم علم معطوف به عمل تولید کنیم.

اگر تمدّن را به معنای پاسخ های متراکم به نیازهای انباشته تلقّی کنیم، در طبقه بندی علوم که معطوف به نیازهای انسانی هستند، عالمان علوم عقلی و مخصوصاً فلاسفه نقش بسیار جدّی خواهند داشت. وظیفۀ آنها این است که در آزمایشگاه های فلسفه نیازهای انسان را طبقه بندی، و اولویّت ها را مشخّص کنند تا به نیازهای امروز بشر یک پاسخ سیستماتیک بدهند و در مسیر تمدّنی گام بردارند.

در مورد سهم مردم در تمدّن سازی این نکته را عرض کنم که به نظر من تمدّن در مرحلۀ اندیشه و اجرای فرمان بر عهدۀ نخبگان عرصه های مختلف سیاست، علم، هنر و … است. امّا آنجا که قرار است عقلانیّتی شکل بگیرد ضرورتاً با ادبیات تمدّن صحبت نمی کنیم. مثلاً فیلم شیار ۱۴۳ را می سازیم که نه فقط ایرانیان، بلکه چینی ها را هم درگیر پروژه می کند؛ زیرا توانسته ایم فیلمی بسازیم که حوزه های مختلف را پوشش بدهد و با عقلانیّت عموم مردم سازگار است. بنابراین، من سهم تمدّنی مردم را مباشر نمی دانم.

مطلب دیگر این است که به نظرم منافاتی ندارد که عقلانیّت را پایۀ تمدّن بدانیم و در عین حال تمدّن غرب را نقد کنیم. زیرا عقلانیّت می تواند کاملاً دینی و حقّ، یا کاپیتالیستی و اومانیستی، و یا اساساً موهوم باشد. به عبارت دیگر، تعبیر «عقلانیّت» نباید رهزنی کند و این تصوّر را به وجود آورد که تمدّن قابل نقد نیست. علاوه براین، به رغم نقدهای بنیادینی که به تمدّن سرمایه داری و سکولار دنیای غرب وارد است، لایه هایی از تمدّن انسانی را هم می توان در آن مشاهده کرد و به نظرم تفکیک این رگه های انسانی بسیار مهمّ است. جناب استاد حائری در کتاب دو رویۀ بورژوازی تمدّن غرب لایۀ علمی و لایۀ استعماری این تمدّن را مطرح می کند، امّا به نظر من در بین این دو لایه یک لایۀ انسانی نیز می توان ترسیم کرد. برخی از این لایه های انسانی را در عقلانیّت موجود در این تمدّن مشاهده می کنیم.

دبیر علمی: استفاده کردیم. آقای دکتر الویری، در خصوص اینکه «اگر عقلانیّت را پایۀ تمدّن قرار دهیم، چطور می توانیم تمدّن غرب را نقد کنیم» اگر توضیحی دارید بفرمایید. البتّه این باید مبنایی برای بحث های ما در نشست های بعدی باشد.

دکتر الویری: بله، بسیاری از مباحث ناگفته ماند. امیدوارم در این زمینه گفت و گوهای دیگری ادامه پیدا کند. نقش دیگری که از علوم عقلی برای کمک به تحقق تمدن نوین اسلامی انتظار می رود «صورت بندی گفت و گو» است. ما لاجرم نیازمند گفت و گو با تمدّن های دیگر هستیم، و این گفت و گو باید بر اساس ارزش ها و باورهای بومی مان باشد. متأسّفانه چون عادت به گفت و گو در کشور ما وجود ندارد، از این نظر با آسیب های جدّی مواجه هستیم. «صورت بندی گفت و گوی بین تمدّنی» مسئله ای است که می تواند مورد بحث و توجه علاقمندان علوم عقلی قرار گیرد.

اما در باره پرسشی که مطرح کردید، مقصود از عقلانیّت، سازگاری درونی یک مجموعه است. حتّی در دستگاه شعری نیز عقلانیّت شاعرانه داریم، یا حتّی ممکن است عقلانیّت متوهّمانه داشته باشیم. عقلانیّت الزاماً مبتنی بر عقل بودن نیست، بلکه چیزی باشد که منطق روشن و سازگاری درونی یک مجموعه را رقم بزند و بتواند آن مجموعه  را تحت تأثیر کامل خود قرار دهد. اشاعره و معتزله، هر یک عقلانیّت خاصّ خود را دارند و با هم قابل جمع هم نیستند، لذا در مقام نقد تمدن غرب، نقد ما متوجه همان عقلانیتی است که نظام اندیشه ای تمدن ساز غربی را تشکیل داده است. ما آن عقلانیت را قبول نداریم ولی این که عقلانیّت تمدّن غرب چگونه در تار و پود وجودی آن رخنه کرد می تواند برای ما الهام بخش باشد. به همین خاطر تمدّن غرب را باید خوب بشناسیم و از تجربیات آنها برای بومی کردن و مردمی کردن و فرهنگی کردن نظام اندیشه اسلامی در مسیر تحقق تمدّن نوین اسلامی بهره ببریم.

دبیر علمی: بسیار متشکّرم. آقای دکتر بابایی، صحبت پایانی تان را بفرمایید.

دکتر بابایی: استفاده کردم و بسیار متشکّرم از اینکه بزرگواران و استادان ما را تحمّل فرمودند.

دبیر علمی: در پایان، از استادان محترم، جناب آقای دکتر الویری و جناب آقای دکتر بابایی، تشکّر می کنم. بحث بسیار خوبی داشتیم، گرچه مقدّماتی بود. تبیین فلسفی تمدّن و مؤلّفه های آن، پیش نیاز بودن علوم عقلی در پیدایش تمدّن، نیاز مسائل تمدّنی به علوم عقلی، و بازخوانی میراث عقلی ما در ارتباط با تمدّن، محورهای اصلی این نشست بودند. بحث ما به اینجا رسید که چگونه می توانیم عقلانیّت را با تمدّن جمع کنیم و تمدّن غرب را قابل نقد بدانیم.

آنچه از نقش علوم عقلی در تمدّن پیشین و نوین اسلامی بیان شد، عبارت اند از: نوع برآیندی که میان سازه های تمدّن وجود دارد، تعریف مفاهیم و سازه های آن، شکل گیری اراده های انسان ها و خودآگاهی حاصل از آن، لایۀ حاصل از اراده های هم افزا، استواری تمدّن بر یک بنیان اندیشه ای، و مهمترین نکته در نشست امروز این بود که لازم است یک عقلانیّت و تحوّل فرهنگی عقلانی در جامعه شکل بگیرد و به عنوان روح تمدّن ما را به سمت استقرار تمدّن پیش ببرد. جایگاه صورت بندی گفت و گو، طبقه بندی علوم و اشراف نخبگانی بر مسئلۀ تمدّن از دیگر مباحثی بود که در این نشست مطرح شد

از برگزارکنندگان این نشست و حضور مخاطبان تشکّر می کنم.

جلسه را با صلوات بر محمّد و آل محمّد خاتمه می دهیم.

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

[۱] اعراف:۹۶

[۲] . طه (۲۰): ۱۲۴.