“مبانی هنر از منظر آیت الله جوادی آملی” در جلسه گروه علمی فلسفه هنر و ارتباطات+خلاصه بحث

هشتاد و یکمین جلسه گروه علمی فلسفه هنر و ارتباطات با موضوع “مبانی هنر از منظر آیت الله جوادی آملی” با ارائه حجت الاسلام دکتر مسلم گریوانی سه شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۳۰ در مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت (حضوری و مجازی) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

سرفصلهای این نشست در چند محور مطرح شد:

  1. دلیل انتخاب دیدگاه علامه جوادی آملی در عرصه هنر
  2. تعریف ایشان از هنر و تبیین و تقریر مبانی هنر
  3. ارائه پیشنهاد به محققان این عرصه

درباره محور نخست، چند ویژگی در اندیشه ایشان باعث انتخاب این عنوان و جلسه شده است:

یکی اینکه هنر در اندیشه آیت الله جوادی آملی، در رفعت قرار دارد. علامه جوادی، «تمدن» را کنار «تدین»، مکمل همدیگر می دانند و برای تحقق تمدن اسلامی، هنر را از ارکان آن تلقی میکنند. تعبیری که خود ایشان دارند باریک و جالب است که: «هنر از فرایض تمدن اسلامی است نه از نوافل آن!»

دوم اینکه ایشان صاحبِ اندیشه هستند. ایشان به لحاظ فکری در دستگاه معرفتی حکمت متعالیه تنفس میکنند و از این جهت، دارای یک سامانه معرفتی هستند که هرکدام از مفاهیم بنیادین از قبیل: عقل، علم، هنر، وحی، نقل، عرفان و… در جایگاه خود و به صورت بهم پیوسته تعریف می شود.

بر این اساس، ویژگی مدرسه حکمی علامه جوادی این است که وحی را در مرکز همۀ علوم، معارف، منابع و مناهج معرفتی برمی‌شمرند. وحی در کنار عقل و نقل و تجربه نیست، بلکه در طول آنهاست. همچنین عقل در این مدرسه، در همۀ سطوح و روش‌های معرفتی حضور فعال دارد. در چنین تصویری است که علوم وحیانی از جمله فلسفه وحیانی، عرفان وحیانی، هنر وحیانی و… شکل می گیرد.

ویژگی سوم، امتداد عینی و انضمامیِ حکمت در اندیشه ایشان است. فضلایی که پیگیر آثار و دروس علمی ایشان هستند میدانند ایشان معارفِ حکمت نظری را گاهی تا اٌپن آشپزخانه (در هنر معماری)، پشت فرمان خودرو (در فن رانندگی) و حکمت عملی را گاهی تا مهد کودک امتداد عینی میدهد. در یک تعبیری میفرمایند: راننده باید فرمان خودرو را به دست عقل دهد نه صرف عضلات دست!

اما محور دوم درباره تعریف و تصویر ایشان از هنر است. ایشان معتقدند: «هنر عبارتست از: تبدیل کمال به جمال از رهگذر خیال» به بیان دیگر هنر عبارتست از: «تنزیل امر معقول به کارگاه خیال و تبدیل آن به جمال محسوس.»

همانطور که پیداست این تعریف دارای کلیدواژگان مهم و کلیدی است از قبیل: خیال، کمال، جمال، محسوس، تنزیل و… که هرکدام از اینها حکایت از داشتن مبانی فلسفی و حکمی در اندیشه ایشان دارد و این مساله ما را به سمت تبیین مبانی اندیشه ایشان در عرصه هنر یعنی محور سوم گسیل می دهد. توضیح اینکه:

برای فهم این تعریف نیازمند درک سه مفهوم کلیدی است: مفهوم «کمال»، «زیبایی» و «هنر». توضیح اینکه هنر نیز در منظومه فکری ایشان ذیل حکمت متعالیه تعریف می شود و در این هندسه، هر چه به وجود هستی برگردد ـ نه به اعتبار و قرارداد ـ کمال نام دارد و از آنجا که خداوند هستی محض است، زیبایی محض هم است. همچنین آنچه که از همین سنخ و صبغه است و در کمال او سهم مؤثری دارد، زیبایی نام دارد و اگر کسی بتواند چنین کمالی را ارائه کند، او را هنرمند و چنین کاری را هنر می شمارد. ایشان در بیان دیگری زیبایی یا جمال را چیزی می داند که به دستگاه ادراکی انسان ملایمت داشته باشد و هنر را خلاقیّت این دستگاه (ادراکی) معنا می کند و کسی که چنین شیء هماهنگی را بیافریند، هنرمند است. به این ترتیب، بارزه اصلی هنر، خلاقیّت دستگاه ادراکی انسان است که البتّه این دستگاه به زیبایی نیز مرتبط است.

در محور سوم، مبانی هنر در چهار ساحت، صورت بندی شد: مبانی وجودشناختی هنر، مبانی انسان شناختی، دین شناختی و معرفت شناسی.

مقصـود از مبـانی زیبـایی شناسـی عرفـانی، آن دسـته از بنیـانهـای نظـری حکمت اسلامی است که بر اسـاس آنهـا مـی تـوان اصـولی را در زمینـه هنر و زیبایی شناسی استخراج کرد.

در عرصه وجودشناختی، پرسشهای کلیدی در عرصه هنر قابل تبیین است از جمله:

اثر هنری، وجود عینی دارد یا ذهنی؟ کلیت یا جزئیت مرجع اثر هنری؟ ضرورت، امکان، یا امتناع مرجع اثر، جسمانیت یا تجرد امر زیبا و هنری، کجایى جایگاه زیبایى. و اینکه آیا زیبایى در شىء موصوف به زیبایى است یا در ناظر زیبابین؟ پرسش دیگر اینکه آیا زیبایى داراى انواع است یا یکى بیشتر نیست؟ آیا زیبایى آسمان، انسان و یک بنا یا ساختمان به یک معناست یا هر یک معنایى جداگانه دارند؟ اگر شما گفتید در خود شىء است، زیبایى را امرى ابژکتیو و «آفاقى» مى‌دانید و اگر گفتید در فرد ناظر است، آن را امرى سوبژکتیو و «انفسى» فرض کرده‌اید. البته ممکن است به آمیزه‌اى از هر دو نیز باور داشته باشید.

برای پاسخ به این پرسشهای جدی باید به حکمت متعالیه و فلسفه صدرا و بالتبع اندیشه کسانی همچون استاد جوادی آملی باید پناه ببریم. به عنوان نمونه عرض میکنم وقتی در فلسفه اصالت وجود ثابت و مبنا میشود این یعنی وجود، مابازاء بیرونی دارد و اما نکته مهمتر اینکه وجود، یکپارچه کمال و جمال که مصداق آن خداست. بنابراین وجود، این چنین با هنر پیوند میخورد و تامین کننده خوراک فکری هنر است.

استلزام دیگر مبنای اصالت وجود: تعیین محل زیبایی است. زیرا وقتی وجود که کمال و جمال است، اصالت داشت یعنی مابازاء بیرونی دارد.

در ساحت انسان شناسی نیز ایشان معتقدند: انسان دارای قوای متعدد است: حس، خیال، عقل … و هنر و زیبایی با اینکه برخاسته کارگاه خیال است اما باید منبعث از قوه عقل باشد وگرنه هنرمند دچار وهمیات می شود؛ مهمترین آفت هنر غربی را هنرِ برخاسته از حس است که حتی دوربین عکاسی و طراحی و تندیس سازی منحصر می شود در اندام آدمی و غفلت می شود. ایشان هنر برخاسته از عقلانیت و کمال را هنر متنزل و هنر متاثر از حس و محسوسات را «هنر نازل» تعبیر می کند. بنابراین با لحاظ قوای چهارگانه (حس، وهم، عقل، قلب) هنرمند هرچقدر اولا از خودشناسی برخوردار باشد به ذوق و اندیشه و هنر خودش بیشتر کمک میکند.

ثانیا آن چیزی که در حوزه انسان شناسی مورد اکید ایشان است این است که ایشان، بخش انگیزه, اراده, تصمیم, نیّت و اخلاص را هنر به عهده دارد، یعنی عناصر تمدنی دیگر مثل علم و عقل، نمیتوانند انسان را بگریانند یا بخندانند اما هنر میتواند. چنانچه از فارابی نقل است که ایشان همزمان میتوانست با موسیقی، افرادی را غمگین یا شاد کننند.

در پایان مبانی دین شناختی و معرفت شناسی، نیز به اختصار تبیین شد.