یکصد و چهل وهشتمین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع “بررسی انتقادی دیدگاه هراری درباره” دین اسطوره ای و پیامدهای آن”با ارائه حجت الاسلام دکترمحمد عباسی سه شنبه ۲ اسفند ساعت ۱۹ به صورت (حضوری و مجازی ) در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:
هراری اندیشمندی اسرائیلی است که در تحلیل خود از تاریخ، آینده و چالشهای انسان، بارها از ماهیت ادیان و تاثیرات آن در حیات بشر سخن به میان آورده است. او با ارائه تقسیمی سهگانه از حقایق هستی، دین و در رأس آن خداوند را در حد یک ماهیت اسطورهای و ذهنیتِ مشترک، تنزل داده است. از نگاه او واقعیتِ خیالی دین، کارکردها و مخاطراتی را در زندگی بشر پدید آورده است که باید نسبت به آنها هوشیار بود. . او تذکر میدهد که دینِ افسانهای، علی رغم کارکردهای انکار نشدنیاش، در هر صورت پدیدهای خیالی است و در صورت اصالت یافتنِ باورهای آن، میتواند عاملی برای انحراف مسیر زندگی بشر و ترویج خشونت گردد. در اینجا ضمن ارائه تصویری منسجم از نظریات پراکنده هراری در مورد دین و پیامدهای مختلف آن، به بررسی و نقد آنها مبادرت شده است. رویکرد غالب مباحث، عقلی و فلسفی است و در مواردی نیز به تناسب ادعاهایِ هراری، از مباحث تاریخی و دروندینی سخن به میان آمده است تا بر اساس آنها، صحت و سقم ادعاها و تحلیلهایِ او، در بوته نقد قرار گیرد.
بخش اول: بیان مدعای هراری
هراری در توضیح خود از دین، با فراهم آوردن مبانی و مقدماتی، اسطورهای و غیرواقعی بودنِ دین را مسئلهای برآمده از دلیل و استدلال معرفی مینماید. تعریفِ «اسطوره» و تبیینی از حقایقِ «بین الاذهانی»، اموری هستند که برای شناخت ماهیت دین در تفکر هراری، ضروری به نظر میرسند.
به گفته هراری، ۷۰ هزار سال قبل و با شروع انقلاب شناختی، انسانها توانستند با کمک از خیال خود، درباره چیزهایی که اصلا وجود ندارند، صحبت کنند و اطلاعاتی را به یکدیگر منتقل نمایند. در واقع انسانها از این پس، میتوانستند از زبان خود برای ایجاد واقعیتهای کاملا جدید بهره گیرند. به همین خاطر است که در مورد چیزهایی که هرگز ندیده یا لمس یا احساس نکرده اند، قادر به صحبت هستند. همچنین انسانها میتوانند داستانها و باورهای مشترکی را که سر هم کردهاند، واقعی بپندارند و آن را باور نمایند. بنابراین از نظر هراری، اسطورهها باورهایی ساختگی هستند، که علیرغم پذیرفته شدن در میان تودههای بزرگ بشری، هیچگونه واقعیت و عینیّتی ندارند. توانایی اسطورهسازی، به انسانها اختصاص دارد و حیوانات چنین قابلیتی ندارند. در واقع انسان ها در یک واقعیت سه گانه زندگی می کنند که عبارتند از عینی (که صرفا مادی هستند)، ذهنی و بین الاذهانی. نقطه ثقل تفکر هراری، تبیینی است که او از واقعیات بین الاذهانی ارائه می دهد. او این مبنا را در مسائل مختلفی مانند عدالت، جنسیت به کار برده است، اما فعلا امتداد تفکر او درباره ماهیت دین، مورد بررسی قرار می گیرد.
به عقیده وی، پدیده بین الاذهانی چیزی است که در شبکه ارتباطیای وجود دارد و آگاهی ذهنی بسیاری از افراد را به هم گره زده است. پدیدههای بین الاذهانی با تغییر نظر یا مرگ یک نفر از معتقدین به آن، عوض نمیشوند و از بین نمیروند. اما اگر اکثر افراد حاضر در آن شبکه، بمیرند یا دچار تغییر در باور شوند، پدیده بین الاذهانی تغییر خواهد کرد. مثال آن دلار است که در تخیل مشترک میلیاردها انسان وجود دارد. اگر من در ذهن خودم بگویم، دیگر دلار برای من ارزش ندارد، این باور هیچ ضرری به واقعیت بین الاذهانی دلار نمیزند، مگر آنکه باور آن چند میلیارد انسان در مورد دلار را عوض کنیم که کار سادهای نیست و از توان یک شخص خارج است.
به گفته هراری، دین و خداوند از جمله امور بین الاذهانی هستند که واقعیتهایی غیرعینی و اعتباری به حساب میآیند. آنها تا زمانی وجود خواهند داشت که نسبت به آنها باور همگانی وجود داشته باشد. به همین خاطر در زمان گذشته خدای زئوس از قدرتهای مهم حوزه مدیترانه به حساب میآمد اما امروز دیگر آن اعتبار را ندارد، زیرا دیگر باوری بین الاذهانی و مورد پذیرش همگان نیست. دین نیز به عنوان اسطورهای از اسطورهها، دارای پیامدهای مختلفی در زندگی انسان بوده و هست. البته این پیامدها همگی در جهت بهبود و پیشرفت زندگی بشر نبوده و مخاطراتی را نیز به دنبال داشته است. او با استناد به برخی گزارش های تاریخی، دینِ اسطوره ای را عاملی برای ترویج خشونت معرفی میکند.
بخش دوم: نقد و بررسی دیدگاه هراری
اندکی تامل نشان میدهد که سهگانه هراری در مورد حقایق هستی، تقسیمی ناقص است و این مطلب ما را به تقسیمبندی سهگانه دیگری که فلاسفه اسلامی مطرح کردهاند سوق میدهد. از نگاه حکمت اسلامی، مجموع ادراکات و مفاهیم از حیث مطابقت با واقع تقسیم میشود به:
الف) حقایق و واقعیات؛ مقصود از آن مفاهیمی است که در خارج مصداق واقعی دارند. بنابراین واقعیات همان وجودات عینی خارجی –مجرد یا مادی- هستند.
ب) وهمیات؛ مفاهیمی بدون مصداق و باطلِ محض هستند. به این معنا که نه وجود عینی دارند و نه عقل و عقلاء آن را اعتبار کرده اند تا آثار واقعی بر آنها بار شود. مانند تصور سیمرغ و اسب شاخدار.
ج) اعتباریات؛ مفاهیمی که مصداق عینی و خارجی ندارد اما عقل یا عقلاء آن را اعتبار میکنند تا آثار واقعی بر آنها بار شود. مانند ملکیت و زوجیت اعتباری.
هر چند در نگاه اول به نظر میرسد بین سهگانهای که هراری توضیح داده و آن سهگانهای که فلاسفه مسلمان بیان کردهاند، شباهت و قرابت زیادی باشد، اما بررسی دقیق آنها، از وجود اختلافات بزرگی در این بین پرده بر میدارد و نهایتا ما را به این نکته میرساند که تقسیمبندی هراری درباره واقعیات، مبتلی به اشکالات فاحشی است. لذا راه درست، همان است که فلاسفه مسلمان پیمودهاند. از آنجا که محل اختلاف صرفا در تبیین واقعیات عینی و امور بین الاذهانی است، لذا بحث را متوجه این دو قسم میکنیم.
ـ واقعیات عینی : هراری تنها واقعیتهایی را عینی میداند که مادی و محسوس باشند. پس تنها واقعیتی عینی و خارجی است که لزوما به حس در آمده باشد. اما ادله متافیزیکی فراوانی وجود دارد که تجرد نفس انسانی را اثبات میکند. حتی تجربههایی در زندگی بشر وجود دارد که بر جنبهای عینی و غیر مادی در وجود انسان دلالت دارد. تجربه نزدیک به مرگ و مشاهدات افرادی که علیرغم از دست دادن علائم حیاتی، اظهار کردهاند «منِ» آنها حقایقی را دیده و تجربه کرده است، از جمله آنهاست. همچنین بررسی خود ذهن و این که آیا ذهنی حقیقی ورای ذهن است یا خودش حقیقتی عینی و خارجی است، میتواند دلیلی بر تعمیم در مصادیق واقعیات عینی باشد.
– واقعیتهای بینالاذهانی: هراری برای اثبات ذهنی بودنِ هر واقعیت بین الاذهانی، به مثالهایی اکتفا کرده است که غیر از توافق عقلاء و باور همگانی به آنها، حقیقت دیگری ندارند. مثالهایی مانند پول، امپراتوری، خرافهها و خدای زئوس از جمله آنها هستند که هر کدام از آنها چیزی بیش از یک ذهنیت مشترک نیستند. اشکال کار هراری اینجا است که با اثبات ذهنی و غیر واقعی بودنِ چند واقعیت بین الاذهانی، به صورت کلی نتیجه گرفته است که هر واقعیت بین الاذهانی، لزوما، ذهنی و غیر عینی خواهد بود. چنین استدلالی از لحاظ منطقی، استقراء ناقص است و با آن نمیتوان به حکم کلی و قطعی رسید. چرا که حکم کلیِ برآمده از استقراء ناقص، دائما در معرض نقض است . بنابراین، نمیتوان از اعتباری و غیر عینی بودن برخی از امور بین الاذهانی مانند پول و شرکت پژو، برساختی بودنِ همه امور بین الاذهانی –از جمله خداوند و دین- را نتیجه گرفت.
به نظر میرسد باید واقعیتهای بین الاذهانی را به دو دسته تقسیم کنیم؛ «بین الاذهانی اعتباری» و «بین الاذهانی عینی». مقصود از بین الاذهانی اعتباری، همان تعریفی است که تابه حال هراری از بین الاذهانی ارائه کرده است؛ اموری که حقیقتی غیر از توافق و ذهنیتِ مشترک انسانها ندارند.
قسم دومِ امور بین الاذهانی؛ امور«بین الاذهانی عینی» هستند که هراری آن را انکار میکند. با توجه به محدود نبودن واقعیتهای عینی در امور محسوس، واقعیات عینی –محسوس یا غیرمحسوس- میتوانند در اذهان جمع زیادی از انسانها وجود داشته باشند؛ بدون آنکه باورِ مشترک مردم، آن واقع عینیِ خارجی را به امری خیالی و غیر واقعی تبدیل کند. به عنوان مثال، ممکن است ادراکی از این میزی که الان در مقابل من است در اذهان بسیاری از انسانها باشد و یا آنکه عده بسیاری برای روح و نفس انسانی، دلایل کافی اقامه کنند و به همین جهت آن را واقعیتی عینی –البته غیرمحسوس- بدانند. اکنون واضح است که از مشترک و بین الاذهانی بودن یک باور، نمیتوان عینی بودن آن را انکار کرد و در مقابل به خیالی بودن آن حکم کرد. به طور کلی هر گاه جمعیتی از انسانها به امری عینی باور داشته باشند، آن واقعیت عینی، بین الاذهانی نیز خواهد شد. اما هراری طوری تصویر کرده است که گویا عینی و بین الاذهانی در مقابل هم هستند.، در حالی که عینی بودن مربوط به واقع و مقام ثبوت است و بین الاذهانی بودن مربوط به تصورات و مقام اثبات میشود. باورهای ریاضی و تامل در معنای صدق، از جمله مواردِی هستند که تامل در حقیقتِ آنها، نظریه هراری درباره خیالی بودنِ همه باورهای بین الاذهانی را به چالش میکشد.
بنابراین، خداوند آن حقیقت عینی و غیر محسوسی است که با ادله مختلفی قابل اثبات است. چنین خدایی مستقل از ذهن ما وجود دارد و باور ما به خدا، چیزی به او نمیافزاید. ذهن انسان این توانایی را دارد که درباره یک واقعیت عینی، تصورات و باورهای مختلفی بسازد که همه آنها لزوما مطابق با آن حقیقت عینی نیستند. حال اگر فرض کنیم بسیاری از این تصورات و باورهای برساختی، با آن حقیقتی عینی –خداوند متعال- تطابق ندارند، از اینجا نمیتوان نتیجه گرفت که چون تصورات مختلف و متفاوتی از خداوند وجود دارد پس خداوند از اساس امری برساختی است. زیرا همان طور که تذکر دادیم، واقعیت عینی –خداوند- مربوط به مقام ثبوت است و باورهای بین الاذهانی –تصورات مختلف از خداوند- مربوط به مقام اثبات هستند و از باطل بودن برخی از تصورات مربوط به مقام اثبات، نمیتوان باطل و پوچ بودن مقام ثبوت را نتیجه گرفت.
چنین رویکردی ما را به آنجا میرساند که ادعاهای هراری مبنی پیامدهای منفی ِ دین اسطورهای، پایه محکمی ندارند. مضافا آنکه هراری با خلط بین «دین حق» و «دین محقق» نتوانسته حقیقت دین را بشناسد و به آن بپردازد. لذا بدون هر گونه دقت علمی، تمام انحرافاتی که میتواند در دین محقق وجود داشته باشد را به دین حق نسبت میدهد. بنابراین اگر مسیحیان همدیگر را کشتند، تنها وقتی میتوان این کار را دینی دانست که اثبات شود مطابق با توصیههای حضرت عیسی مسیح به جان هم افتادهاند. همچنین وقتی بعضی از گروههای تروریستی -مانند داعش و القاعده- ادعای مسلمانی میکنند، ولی بر خلاف توصیههای دینی و بر خلاف سیره رسول گرامی و اهل بیت او صلوات الله علیهم که همواره حقوق انسانها را محترم شماردهاند، خشونت طلبی و نفرتپراکنی میکنند، باید بپذیریم که هیچ رابطهای میان آنها و اسلامِ حقیقی وجود ندارد.