“نقد شبهات در برهان پذیری خدا” در جلسه گروه علمی فلسفه+خلاصه بحث

یکصد و هشتادمین جلسه گروه علمی فلسفه با موضوع نقد شبهات در برهان پذیری خدا(جلسه ششم)“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی امیری“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۶ آذر ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

این اشکال در واقع شبیه اشکال سابق است؛ زیرا در این اشکال نمی‌گوییم برهان بر وجود خدا یا مصادره و دوری است و یا نتیجه در مقدمات نیست، بلکه مستشکل در این اشکال مدعی است که اصلا نتیجه در مقدمات حتی به صورت بالقوه هم موجود نیست. توضیح آن که: هدف از آوردن برهان بر وجود خدا آن است که نتیجه برهان هلیه بسیطه «خدا موجود است» باشد، اما هیچ برهانی هلیه بسیطه «خدا موجود است» را نتیجه نمی‌دهد؛ زیرا اولا اگر برهان خلقی باشد نشان نمی‌دهد که «خدا موجود است»؛ چرا که همه برهان‌های خلقی ساختاری مانند برهان امکان و وجوب دارند:

  • عالَمِ ممکن الوجود موجود است؛
  • هر ممکن الوجود موجودی دارای واجب الوجود است؛
  • عالم دارای واجب الوجود است.

همانطور که ملاحظه می‌شود نتیجه وجود واجب الوجود یعنی خدا نیست، بلکه نتیجه صفتی برای عالَم است. هر برهان خلقی دیگری را هم در نظر بگیرید، موضوع نتیجه خلق و از مصادیق عالَم است. بنابراین هیچ برهان خلقی وجود نفسی واجب الوجود و خدای متعال را اثبات نمی‌کند.

اگر برهان صدیقین باشد یا برهان مانند برهان ابن سینا از مفهوم وجود و موجود آغاز می‌کند و با تقسیم آن به واجب الوجود و ممکن الوجود در نهایت اثبات می‌کند که مفهوم وجود و موجود دارای واجب الوجود است یا برهان مانند برهان ملاصدرا از وجود و موجود عینی آغاز می‌کند و با تقسیم آن به غنی و فقیر در نهایت اثبات می‌کند که وجود و موجود مشتمل موجود غنی است. آشکار است که این دو برهان هم هلیه بسیطه خدا موجود است» را نتیجه نمی‌دهند، بلکه اوّلی نتیجه می‌دهد «مفهوم وجود موجود دارای واجب الوجود است» و دومی نتیجه می‌دهد «وجود و موجود عینی دارای غنی است». پس موضوع نتیجه در این برهان‌ها هم واجب الوجود نیست، بلکه یا مفهوم وجود موجود یا حقیقت وجود و موجود است. اما اگر برهان نه خلقی و نه صدیقین باشد مثلا برهان از نوع وجودی باشد، باز هم مشابه همین مشکل را خواهد داشت.

پاسخ: در برهان‌های خلقی ادعا این نیست که مقدمات برهان خلقی به طور مستقیم هلیه بسیطه « خدا موجود است» را نتیجه می‌دهند، بلکه نتیجه برهان خلقی صفتی برای عالم است که آن صفت از نوع وجود نعتی خدا برای عالَم است. مثلا برهان خلقی امکان و وجود نتیجه می‌دهد «عالم دارای واجب الوجود است» هر چند این نتیجه وجود نعتی خدا و واجب الوجود را برای عالَم آشکار می‌سازد، نه وجود نفسی و هلیه بسیطه خدا را، اما لازم بیّن نتیجه مزبور این است که واجب الوجود به طور بدیهی بعد از این برهان موجود است. ازاین‌رو برهان‌های خلقی نسبت به لازم بیّنش برهان بر وجود خدا تلقی می‌‌شود و مدعای قائلین به اثبات واجب الوجود و خدای متعال از طریق برهان‌های خلقی بیش از این نبوده است. همچنین برهان صدیقین ابن سینا و ملاصدرا هم مستقیم وجود نفسی خدا را نتیجه نمی‌دهند، بلکه وجود نعتی خدا را برای مفهوم وجود و موجود در برهان ابن سینا و برای حقیقت وجود و موجود خارجی در برهان ملاصدرا اثبات می‌کنند و هرگاه وجود نعتی واجب اثبات شود، وجود نفسی آن به طور بدیهی اثبات می‌شود. به عبارت دیگر، برهان بر وجود خدا برهان مرکب از دو برهان است برهان اول صریحا ذکر می‌شود ولی نتیجه آن ابراز نمی‌شود و برهان دوم مقدمات آن ابراز نمی‌شود و نتیجه آن یعنی هلیه بسیطه وجود خدا ابراز می‌شود. ما در این‌جا برای نمونه برهان خلقی را به اختصار بیان می‌کنیم:

  • عالم ممکن الوجود موجود است؛
  • هر ممکن الوجود موجود مستلزم واجب الوجود است؛
  • پس واجب الوجود موجود است.

روشن است که نتیجه در (۳) نتیجه دو مقدمه نیست. نتیجه مستقیم دو مقدمه این است که:

«عالم مستلزم واجب الوجود است» این نتیجه با یک قضیه شرطیه قیاس استثنایی وضع مقدم را تشکیل می‌دهند:

  • اگر عالم مستلزم واجب الوجود باشد، واجب الوجود موجود است؛
  • لیکن عالم مستلزم واجب الوجود است؛
  • پس واجب الوجود موجود است.

پس در برهان صدیقین ابن سینا می‌گوییم:

  • اگر وجود مستلزم واجب الوجود باشد، واجب الوجود موجود است؛
  • لیکن وجود مستلزم واجب الوجود است؛
  • پس واجب الوجود موجود است.

و در برهان ملاصدرا می‌گوییم:

  • اگر وجود عینی مستلزم غنی است، غنی موجود است؛
  • وجود عینی مستلزم غنی است؛
  • غنی موجود است؛

علاوه بر این، برهان‌هایی داریم که وجود نفسی واجب الوجود بالذات را مستقیم اثبات می‌کنند مانند برهان صدیقین علامه طباطبایی یا برخی از تقریرهای برهان وجودی مانند تقریر محقق اصفهانی در تحفه الحکیم که می‌توان تقریری از آن به شکل زیر به طور بسیار مختصر بیان کرد.

  • خدا (=واجب الوجود) یا موجود است و یا معدوم (چه معدوم بالذات و چه معدوم بالغیر)
  • معدوم مستلزم تناقض است؛ زیرا «هر واجب الوجودی معدوم است» تناقض صدر و ذیل دارد و اوّلی الکذب است.
  • پس بعضی واجب الوجودها معدوم نیستند، بل موجودند نقیض آن اولی الکذب، اوّلی الصدق است.

ازاین‌رو خدا و واجب الوجود موجود است، بدیهی است؛ زیرا نتیجه هر چند جزئی است و بر حسب جزئی بودن محتمل است دارای افراد زیادی باشد لیکن با برهان اثبات می‌شود که واجب الوجود ممتنع است چند مصداق داشته باشد.