“بررسی اعتبار قطع از منظر علامه طباطبائی” در جلسه گروه علمی معرفت شناسی+خلاصه بحث

دویست و چهاردهمین جلسه گروه معرفت شناسی موضوع “بررسی اعتبار قطع از منظر علامه طباطبائی” با ارائه حجت الاسلام حسین شهسواری شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۹ در مجمع عالی جکمت اسلامی (حضوری و مجازی) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

مناسبت ایام سالروز رحلت علامه طباطبایی مجمع عالی حکمت اسلامی برنامه هایی با محوریت آثار و افکار ایشان در گروه های مختلف علمی تنظیم شده که از دست اندکاران این برنامه ها سپاسگزای می کنم و از اعزه گرامی و اساتید بزرگواری که قبول زحمت کرده در این گروه وقت عزیزشان را گذاشته و عرایض حقیر را استماع نمایند بسیار متشکرم، انشاءالله که مطالب عرض شده مفید بوده باشد.

بیان مطالب از منظر عالم و دانشمندی بزرگ و شخصیتی عظیم و متفکری برجسته و قرآن شناس و فیلسوفی که افتخار جهان دانش می باشد و دنیای اسلام است کار ساده ای نیست ولی امیدواریم بقدر بضاعت خود و عنایت روح بزرگ آن هدایتگر جان ها بهره ای از اقیانوس معرفت ارائه شده ایشان بگیریم.

پرسشی که مطرح شده و برخی گفته اند این است که آیا مرحوم علامه قطع را حجت میداند و یا خیر، و آیا اعتبار و حجیت قطع را وابسته به تایید شرع می داند یا خیر؟ اگر اعتبار و حجیتش را تابع تایید نقل بدانیم یعنی ذاتی بودن حجیت و کاشفیت حق را نمی توان پذیرفت.

برای بررسی اعتبار و ارزش و حجیت قطع از منظر علامه طباطبایی ره در آثار ایشان بویژه تفسیر عظیم المیزان[۱] تفحصی شد آنچه در فرصت اندک به دست آمد در خدمت اساتید بزرگوار قرار داده می شود انشاءالله که مفید بوده و از ارائه نظرات تکمیلی و اصلاحی دریغ نفرمایید.

مراد از اعتبار، حجیت است که در اطاعت به کار می آید و نیز در پذیرش و قبول آن می باشد.

مراد از قطع: باوری که احتمال خطایی در آن راه ندارد

از ویژگی های قطع ۱. کاشفیت از واقع(واقع نمایی) که مرحوم شیخ انصاری کاشفیت از ذاتیات بلکه عین قطع می باشد، و آیت الله سبحانی در انتقادی که به این سخن دارد می فرماید: با توجه به قطعی که برای جاهل به جهل مرکب است می توان پی برد که قطع بیانگر واقع نیست. ۲. حجیت قطع دیگر ویژگی قطع است

مرحوم علامه طباطبایی در حاشیه بر کفایه نقدی به غیر قابل جعل بودن قطع اشاره کرده می فرمایند: « أن حجیه القلم اعتباریه مجعوله، و من هنا تبین فساد الوجوه التی ذکروها لی کون القطع حجه بالذات غیر قابله للجعل اثباتا و نفیا».

ایشان در ادامه در باره کاشفیت قطع و خلطی که در کلام صاحب کفایه شده تذکر داده و بیاناتی ارائه فرموده اند.

در معرفت شناسی معرفت حقیقی را چنین تعریف کرده اند: یقین مطابق با واقع ثابت

یقین

یقین را در مقابل ظن و گمان و شک بیان کرده اند، یقین به الف ب است و یقین به محال بودن الف ب نباشد

اگر بین یقین و متیقن تفاوت  تفاوت قائل شویم لازمه تغییر یقین نخواهیم شد، آنچه شرط ضروری علم حقیقی است تقین ثابت است نه متعلق ثابت، بدیهیات اولی و نظریا مبتنی بر آنها و علوم حضوری مشتمل این تعریف اند.

مطابقت

برای مطابقت مفاهیم مترادفی ذکر کرده اند: اتحاد، عینیت، انطباق، مثل بودن، شبیه بودن، دارای ذات و ماهیت واحدی بودن،….

مطابقت در علم و یقین: یک مطابق و یک مطابق لازم است که مان عینیت و وحدت می باشد، مطابِق: همان علم و یقین و صورت های علمی، مطابّق: همان واقع مورد نظر است.

شروط مطابقت: ۱. نسبت و قیاس، ۲. وحدت میان مقیس و مقیس علیه، ۳. حکم که عبارت است «این اوست»

احراز مطابقت در چهار محور صورت می گیرد: ۱. وجود و عدم ۲. صفات وجود و عدم ۳. ماهیات عینی و خارجی ۴. ویژگی ها و صفات مفاهیم ذهنی

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان جلد۲ ص۲۵۲ الفاظ قرآنی که در باره انواع ادراک به کار رفته را گردآورده می فرماید: مجموع آن اصطلاحات را به بیست و یا بیش از آن می توان دانست.

[کلماتى که بر انواع ادراکات آدمى دلالت مى‏کنند، در قرآن کریم‏]

کلماتى که در قرآن کریم در باره انواع ادراکات انسانى آمده، بسیار است و چه بسا تا بیست جور لفظ برسد، مانند” ظن”،” حسبان”،” شعور”،” ذکر”،” عرفان”،” فهم”،” فقه”،” درایت”،” یقین”،” فکر”،” رأى”،” زعم”،” حفظ”،” حکمت”،” خبرت”،” شهادت”، و” عقل”، که کلماتى نظیر” فتوى” و” بصیرت” نیز ملحق به آنها است و بد نیست در اینجا معناى این کلمات را بدانیم، لذا مى‏گوئیم:

کلمه” ظن” به معناى تصدیق بیش از پنجاه درصد و نرسیده به صد در صد است، زیرا که اگر به درجه صد در صد برسد جزم و قطع مى‏شود.

کلمه” حسبان” هم به معناى ظن است، با این تفاوت که گویا استعمال کلمه حسبان در مورد ظن استعمالى است استعارى، مانند کلمه” عد- شمردن” چون همه مى‏دانیم که لفظ حساب کردن و لفظ شمردن، معناى اصلى‏اش چیست، ولى ما همین دو کلمه را در مورد احتمال راجح نیز استعمال مى‏کنیم، و مى‏گوییم: من فلانى را از شجاعان مى‏دانستم، و از دلاوران به حساب مى‏آوردم، و منظور این است که او را در هنگام شمردن شجاعان، ملحق به آنان مى‏دانستم.

و اما کلمه” شعور” که به معناى ادراک دقیق است از ماده” شعر- به فتح شین” گرفته شده، که به معناى مو بوده و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک است، شعور خوانده‏اند و مورد استعمال این کلمه محسوسات است، نه معقولات و به همین جهت حواس ظاهرى را مشاعر مى‏گویند.

و کلمه” ذکر”، به معناى پیش کشیدن صورتهایى است که در خزینه ذهن انبار شده، و آن را بعد از آنکه از نظر و فکر غایب بوده، حاضر سازیم، و یا اگر حاضر بوده، نگذاریم غایب شود.

و اما کلمه” عرفان و معرفت”، به معناى آن است که انسان صورتى را که در قوه دراکه‏اش ترسیم شده، با آنچه که در خزینه ذهنش پنهان دارد، تطبیق کند، و تشخیص دهد که این همان است یا غیر آن، و بدین جهت است که گفته‏اند معرفت عبارت است از ادراک بعد از علم قبلى.

اما کلمه” فهم” به معناى آن است که ذهن آدمى در برخورد با خارج به نوعى عکس العمل نشان داده و صورت خارج را در خود نقش کند.

و کلمه” فقه” به معناى آن است که فهم، یعنى همان صورت ذهنى را بپذیرد، و در پذیرش و تصدیق آن مستقر شود.

و کلمه” درایت” به معناى فرو رفتن در این نقش و دقت در آن براى درک خصوصیات و اسرار و مزایاى نهفته آن است، و به همین جهت، این کلمه در مقام بزرگداشت و تعظیم به کار مى‏رود، هم چنان که مى‏بینیم در آیات شریفه‏” الْحَاقَّهُ مَا الْحَاقَّهُ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّهُ” و آیات‏” إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ” استعمال شده، مى‏فهماند که تشخیص خصوصیات و اسرار قیامت و اسرار لیله القدر امرى عظیم است که کسى قادر به درک آن نیست و اما یقین عبارت است از اینکه همان درک ذهنى آن چنان قوت و شدت داشته باشد که دیگر قابل سستى و زوال نباشد.

و کلمه” فکر” به معناى نوعى سیر و مرور بر معلومات موجود حاضر در ذهن است، تا شاید از مرور در آن، و یک بار دیگر در نظر گرفتن آن، مجهولاتى براى انسان کشف شود.

و کلمه” رأى” به معناى تصدیقى است که از همان فکر و تجدید نظر در مطالب حاضر در ذهن پیدا مى‏شود، چیزى که هست بیشتر در علوم عملى که پیرامون آنچه” باید کرد” و آنچه” نباید کرد”، بحث مى‏کند، استعمال مى‏شود، نه در علوم نظرى که مربوط است به امور تکوینى. کلمات سه‏گانه” قول” و” بصیرت” و” افتاء” هم نزدیک به همین معنا را مى‏دهد، با این تفاوت که استعمال” قول” در تصدیق حاصل از فکر، استعمال در معناى لغوى آن (گفتن) نیست، بلکه تقریبا شبیه به استعمال مجازى و استعارى و از قبیل بکار بردن” لازم” در مورد” ملزوم” است، چون قول در هر چیز، بعد از آن است که اعتقاد به آن پیدا شده باشد، پس استعمال قول در خود اعتقاد، استعمال لازم در مورد ملزوم است.

و اما کلمه” زعم” به معناى تصدیق مطلب است، تصدیق از این حیث که مطلب نامبرده صورتى است در ذهن، حال یا این تصدیق شصت در صد باشد، و یا صد در صد. (پس کلمه نامبرده هم در مورد ظن استعمال مى‏شود و هم در مورد قطع و جزم).

و کلمه” علم” همانطور که گفتیم به معناى احتمال صد در صد است، بطورى که حتى یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمى‏شود.

و کلمه” حفظ” به معناى ضبط کردن صورت آن چیزى است که براى ما معلوم شده است، بطورى که هیچ دگرگونى و تغییرى در آن پیدا نشود.

و کلمه” حکمت”، به معناى صورت علمیه است، اما از این جهت که مطلبى محکم و استوار است.

و کلمه” خبرت” به معناى این است که شخص خبره صورت علمیه‏اى را که در ذهن دارد آن چنان بدان احاطه داشته باشد که بداند از مقدمات آن چه نتائجى بر آن مترتب مى‏شود.

و کلمه” شهادت”، به معناى دیدن و رسیدن به عین یک چیز و یا یک صحنه است، حال یا به حس ظاهرى مانند” دیدن”،” شنیدن”،” بوئیدن”، و” لمس محسوسات”، و یا به حس باطن مانند” مشاهده”،” درک یقینى وجدانیات”، درک این که مثلا (من میدانم و اراده و محبت و بغض و نظائر آن را دارم).

همه الفاظى که تا کنون معنا کردیم به غیر از پنج لفظ اخیر تا حدى سر و کار با ماده و حرکت و دگرگونى دارند، و به همین جهت در مورد خداى تعالى استعمال نمى‏شوند، مثلا گفته نمى‏شود: خداى تعالى ظن مى‏کند و مى‏پندارد، و یا خیال مى‏کند و یا مى‏فهمد، و یا تفقه مى‏کند و …

و اما الفاظ پنجگانه اخیر از آنجایى که مستلزم نقص و فقدانى نیست، در مورد خداى‏ سبحان نیز به کار مى‏رود، هم چنان که مى‏بینیم در آیات زیر بکار رفته‏” وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ”، ” وَ رَبُّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ” ، ” وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ”، ” إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ”، ” أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ”.[۲]

در این اصطلاحات به چند مورد دقت شود: «ظن»، «حسبان»، «یقین»، «فکر»، «عقل»

ایشان در اینجا عقل را چنین بیان می فرمایند: «الاصل فی معنی العقل: العقد و الامساک و به سمی ادراک الانسان ادراکا یقعد علیه عقلا و ما ادرکه عقلا و القوه التی یزعم آنها احدی القوی التی یتصرف بها الانسان یمیّز بها بین الخیر و الشر و الحق و الباطل عقل».

و در جلد۲ ص۲۵۵ می فرماید: «ان المراد بالعقل فی کلامه تعالی هو: الادراک الذی یتم للانسان مع سلامه فطرته، و العلم مقدمه للعقل و وسیله له».

حضرت علامه ره در باره زندگی انسان می فرماید: زندگی انسانی زندگی اندیشه ورزی است که با ادراک و فکر محقق می شود از این رو هرچه فکر کاملتر زندگی پابرجاتر، خداوند متعال در قرآن راه های مختلف و اسالیب گوناگون را یادآور شده است،

سپس می فرماید: خداوند متعال از طریق قرآن راه های فکری به راه محکمتر و استوارتر راهنمایی می کند، جلد۵ صص۲۵۹ -۲۸۹

با توجه مطالب مطرح شده در مباحث عقلی و آثار فلسفی و مباحث عقلی و فلسفی در کتاب شریف المیزان نمیتوان مرحوم علامه را مخالف کاشفیت واقع توسط قطع دانست، البته باید تحلیل ایشان را نسبت به تطابق و نیز جهل مرکب لحاظ نمود و مخالفت ایشان را در این گونه امور که به حقیقت ، واقع نما نمی باشد، و راه های مطرح شده توسط علوم و دانش های مختلف را با توجه به برخی خطاها در مقدمات آنها امکان خطا می دانند و برای تایید نتیجه آن به پشتوانه قرآن کریم نیازمند می داند ولی اگر قطع را با آن تعریفی که گفته اند و یقین آور بدانیم با شرایط ویژه که حکایتگری واقع بنماید، نیاز به معتبر ندارد و اعتبار و حجیت آن بالذات و الاصلاله خواهد بود. مخالفت ایشان با این معنا، در واقع مخالفت با یافته های فلسفی و عقلی خود خواهد بود.

در ادامه مطالب مطالبی که در مورد نقد راه های تفکری و منش های گوناگون فکری راه خاص و ویژه ای پیشنهاد می فرماید که تقوی را شرط منهج تفکر و ذکر و تعقل می داند و سپس می افزاید: (ترجمه تفسیر المیزان    ج‏۵    ۴۴۲).

[این حقیقت قرآنى که با تقرب الى اللَّه، انسان مى‏تواند به آگاهیهایى خاص دست یابد با سخن ما منافات ندارد]

پس از آنچه گذشت روشن شد که قرآن کریم تقوا را شرط در تفکر و تذکر و تعقل دانسته و براى رسیدن به استقامت فکر و اصابه علم و رهایى آن از شوائب اوهام حیوانى و القائات شیطانى شرط کرده که علم همدوش عمل باشد.

بله در این میان یک حقیقت دیگر قرآنى هست که نمى‏توان انکارش کرد و آن این است که داخل شدن انسان در تحت ولایت الهى و تقربش به ساحت قدس و کبریایى خداى تعالى انسان را به آگاهیهایى موفق مى‏کند که آن آگاهیها را با منطق و فلسفه نمى‏توان به دست آورد، درى به روى انسان از ملکوت آسمانها و زمین باز مى‏کند که از آن در، حقائقى را مى‏بیند، که دیگران نمى‏توانند آنها را ببینند، و آن حقائق نمونه‏هایى از آیات کبراى خدا، و انوار جبروت او است، أنوارى که خاموشى ندارد.

امام صادق (ع) فرموده: اگر نبود که شیطان‏ها پیرامون دلهاى بنى آدم دور مى‏زنند، هر آینه انسانها مى‏توانستند ملکوت آسمانها و زمین را ببینند، و نیز در میان روایاتى که بیشتر راویان آن را از رسول خدا (ص) روایت کرده‏اند این حدیث است که آن جناب فرمود: اگر زیاده روى شما انسانها در سخن گفتن نبود، و اگر پریشانى و آشفتگى‏ دلهاتان نبود، هر آینه شما هم مى‏دیدید آنچه را که من مى‏بینم، و مى‏شنیدید آنچه را که من مى‏شنوم‏  خداى تعالى هم فرموده:” وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ”، ظاهر آیه شریفه:” وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ”، نیز بر این معنا دلالت دارد، براى اینکه به دست آوردن یقین را نتیجه عبادت خوانده و فرمود:” پروردگارت را عبادت کن تا یقین به دستت آید”، و نیز آیه زیر که مى‏فرماید:” وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ”، که وصف ایمان را گره خورده مربوط به مشاهده ملکوت دانسته، و نیز آیه شریفه زیر که مى‏فرماید:” کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ” و نیز فرموده: إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ” ، این خود یک حقیقتى است قرآنى که خواننده عزیز باید براى رسیدن به بحث مفصل آن منتظر آینده- یعنى تفسیر سوره مائده (آیه ۵۵)” إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ …” و آیه‏” یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ …”- باشد.

و قرآنى بودن این حقیقت منافاتى با سخنان قبلى ما ندارد (که گفتیم قرآن کریم طریقه تفکر فطرى را که خلقت بشر بر آن طریقه است و حیات بشر مبتنى بر آن است پیشنهاد مى‏کند) براى اینکه رسیدن به ملکوت آسمانها و زمین موهبتى است الهى که خداى تعالى هر یک از بندگان خود را که بخواهد به آن اختصاص مى‏دهد، و معلوم است که عاقبت از آن مردم با تقوا است، (لیکن نمى‏توان کل بشر را از طریقه تفکر باز داشت، به امید اینکه کل بشر مشمول چنین موهبتى شوند)

خلاصه مباحث این که با توجه مبنای فکر حضرت علامه اگر قطع از طرق معتبره حاصل شود و مطابقت با واقع را داشته باشد که انکشاف از واقع نموده باشد حجت و اعتبار ذاتی دارد.

[۱] . تفسیر المیزانی که مورد مراجعه قرار گرفت، چاپ موسسه اعلمی منشورات، بیروت، ۱۴۲۲هجری می باشد

[۲] . ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۲، ص:۳۷۱ – ۳۷۴.