“نقد ناقض چهارم از نواقض الاسلام العشره” در جلسه گروه علمی کلام+خلاصه بحث

دویست و چهلمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “نقد ناقض چهارم از نواقض الاسلام العشره” با ارائه حجت الاسلام روح الله حیاتی مقدم سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی (حضوری و مجازی) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

مقدمه استاد رضانژاد: جلسه گروه علمی کلام با عنوان نقد ناقض چهارم از نواقص اسلام محمد بن عبدالوهاب توسط حجت‌الاسلام حیاتی مقدم ارائه می‌شود شهادت مرحوم آیت‌الله دکتر بهشتی و یارانشان در هفتم تیر را گرامی می‌داریم  یک ماه قبل‌از شهادت آیت‌الله بهشتی، ایشان سخنرانیی در مدرسه فیضیه داشتند در هنگام پاسخ به سوالات،  یک نفر از او پرسید چرا به افرادی که به شما اتهام می‌زنند جواب نمی‌دهید؟  ایشان جواب داد بگذارید هرچه منافقان می‌خواهند بگویند ما تابع امام هستیم( یعنی درایت و مدیریت امام و پشتوانه بودن ایشان دهان ما را بسته و ما انقیاد داریم).، گروهی از فعالان در دنیا سایتی به نام الاسلام دارند که به بیش‌از ۱۷ زبان، شبهات و مطالب را جواب می‌دهند و این‌ها نیاز به مطالب و محتوایی جهانی دارند و ما امیدواریم بحث فعلی یعنی نواقض را مکتوب کرده و در اختیار این مجموعه‌های جهانی قرار دهیم.

استاد حیاتی مقدم:  ناقض چهارم که محمد بن عبدالوهاب گفته

عبارتست از:  الرابع من اعتقد ان غیر  هدی النبی اکمل من هدیه او ان حکم غیره احسن من حکمه… فهو کافر

در این عبارت محمد بن عبدالوهاب می‌گوید اگر کسی اعتقاد داشته باشد قانون غیر  رسول‌الله از قانون رسول بهتر است و کامل‌تر است این شخص کافر است مثل کسی که حکم طواغیت را بر حکم رسول ترجیح می‌دهد و با جمله شرطی  ” من اعتقد”  شروع می‌کنند یعنی بحث او اعتقاد است به عمل کاری ندارد و می‌گوید نباید از هدایت و قانون نبی، هدایت و قانونی را کامل‌تر دانست یعنی این شخص از روی علم و اختیار و  عمد و بدون اجبار و اکراه قانون دیگران را از قانون نبی بهتر می‌داند پس کافر است که هیچ‌کس در جهان اسلام پیدا نمی‌شود که این ادعای ترجیح هدی غیر نبی  را اسلام بداند پس ما در کبری مناقشه نداریم ولی سوالمان آن است که کدام عقیده،  قانون یا هدی،  قانون و هدی نبی است؟  قانون و  هدی نبی باید درست مشخص شود.

استاد اسدی:  کسی که واقعاً معتقد است قانون بشری بدتر و بالاتر از اسلام است آیا این از نظر فقهی ارتداد می‌آورد یا موجب ارتداد نیست بلکه مسئله دیگری است مثلاً کسی می‌گویند اسلام خوب است و قبول دارم ولی الان به تناسب زمان یک قانون جدید آمده که بهتر و متناسب است آیا چنین شخصی مشمول حکم ارتداد و کفر است؟

استاد رضانژاد:  حتی اگر بگوید احکام اسلام در این دوره قابل‌اجرا نیست این‌هم مرتد است و امام راحل هم در این موضوعات بحث روشنی دارند کلیت این قضیه هم مورد قبول مسلمانان است، البته  اگر کسی به شکل موجبه جزئیه، یک قانون را متناسب با زمان نداند مسئله دیگری است.

استاد شهسواری: بحث ما در  کلیت و کبرای قضیه است و ظاهرا در مورد کبری نمی‌شود بحث کرد  و قابل‌قبول است.

استاد اسدی:  اگر کسی یک توجیه یا وجه عقلی و علمی دارد ولو برای خود یا توهما که مثلاً قانون بشری فعلی بهتر است آیا این‌هم مشمول ارتداد است حتی اگر بگویند آن حکم نبی در زمان خودش ارجح بوده و در واقع موقت بوده این‌جا چه حکمی دارد؟

استاد رضانژاد: نمی‌توانیم قید بزنیم که با فلان توجیه یا شرط و قید درست است،  چون بحث ما کبرا و کلیت قضیه است نه موارد خاص.

استاد حیاتی مقدم:  بحث ما جایی است که کسی از روی علم و آگاهی که می‌داند فلان قانون، قانون اسلام است ولی آن را مرجوح می‌داند اما در مورد فرد و شخص که آیا این فرد کافر است یا نه آن‌جا بحث دیگری است مثلاً اگر تأویل و توجیهی در مورد رجحان قانون ها  دارد، تأویل وی را باید باطل کرد اگر تاویلات وی باطل شد ولی باز هم اصرار دارد بر رجحان هدی غیر نبی، بر  هدی نبی،  خب در این صورت کافر است و گاهی فتوا به قتل هم داده می‌شود خود محمد بن عبدالوهاب هم می‌گفت برای این تکفیر ها،  مقتضی کافی نیست و موانع باید برطرف شود حالا کسی که موانع  در مورد او کنار رفت یعنی بلاغ برایش صورت‌گرفته و او باز هم،  عالماً و عامداً، هدی غیر نبی را ترجیح بدهد، پس در این حالت،  کفر مرتکب شده‌است، وی گفت بسیاری از سه‌شاخه عقاید، اقوال و اعمال که توسط شیعیان و عالمان و… انجام می‌شود،  از نوع اقوال و عقاید و اعمال مشرکان صدر اسلام است لذا این کارها کفر است.

اما حرف ما آن است که هرآنچه محمد ابن‌عبدالوهاب گفته مصداق  ما جاء به النبی نیست، مشکلات دارد و حرف خود محمد بن عبدالوهاب اولی به این است که مطابق ما جاء به نبی نباشد و  طبق قاعده خودش، نباید حرف وی را قبول کنیم والا کافر می‌شویم.

نکته مهم آنکه، تکفیر دیگران،  بی‌اساس و بی‌مبنا است و قابل مذاکره است ولی  تکفیرها و حرف‌های محمد ابن‌عبدالوهاب  علی المبنا و عین باور و عقیده اوست لذا قابل مذاکره نیست.

 

موارد و شواهدی که وهابیت به عنوان غیر هدی النبی برشمرده و اشکال گرفته عبارت

در هر حال حرف مرشدمان، درست است، شما  چرا از این موارد مثال نمی‌زنید که واقعا ترجیح هدی غیر النبی است،  ما هم،  موارد و مصادیقی از  رفتارهای صوفیه را قبول نداشته  ،  آنها را کفرآمیز  دانسته و می‌گوییم این‌ها مرتد می‌شوند شما موارد و مصادیقی از وهابیت بیاورید که به دلیل آن‌ها صوفیه را تکفیر می‌کنند.

استاد حیاتی: این‌ها موارد و مصادیقی را مصداق حکم به‌غیر ما أنزل الله دانستند که براساس اسلام واقعی،  مصداق غیر ما انزل  الله نیست در واقع یعنی این‌ها اسلام را نفهمیده‌اند چون نفهمیدند ما را کافر می‌دانند و می‌گویند توبه کنید، دولت عثمانی را که مثال می‌زنیم نه به دلیل مواردی که غیر اسلامی است بلکه در واقع حرف ما این است که ما می‌دانیم این‌ کارها که وهابیت رد می کنند، اینها  ضد اسلام نیست مثل استغاثه،  والا مثلاً اگر بگویند عثمانی و صوفی نماز را منکر می‌شود که در اینجا ما هم این حرف را قبول داریم که این‌ها عامل کفر و شرک است ولی آن‌ها مواردی را می‌گویند که حقیقتاً جزء اسلام است و خلاف اسلام نیست.

استاد عبدالملکی:  وهابیان تمام باورهای اصیل میان مسلمانان مثل توسل و استغاثه و استشفاء  را که بین مسلمین مشترک است را به نام تصوف می‌زنند تا از این عناوین بهره ببرند یعنی در عناوین تصوف توسعه می‌دهند تا بتوانند به جمع زیادی از مسلمانان را  کافر  دانسته و دعاوی خودشان را اثبات کند.

استاد اسدی:  این مطالب، چون مخاطب‌های گوناگون و متفاوت دارد اگر بشود این موارد را نقد کنید خوب است مثلاً استغاثه ذبح بر قبر  را  شرح دهید و توضیح دهید که این‌ها هدی غیر نبی نیست یعنی ذیل هرکدام از این مصادیق،  نقد عالمانه بشود چون اگر این حرف‌ها به‌صورت خام فقط مطرح شود همه به‌دنبال جواب و نقد آن‌ها می‌گردند.

استاد شهسواری:  ظاهرا هدی غیر النبی را به قانون غیر نبی، معنی کردید ولی باید تامل کرد شاید یکی از مصادیق هدی، قانون باشد ولی مصادیق و معانی دیگری هم برای واژه هدی وجود دارد.

نکته دیگر آنکه وقتی همه این نواقض را بررسی کنیم یک عنوان کلی پیدا می‌شود که مثلاً فهم دقیق شرک و کفر و توحید است و اگر آن مفهوم اصلی خوب تحلیل شود مصادیق هم روشن می‌شود تصریحات از محمد بن عبدالوهاب وجود دارد که هدی غیرالنبی را به‌عنوان غیر ما أنزل الله آورده خب ما خوب است این تصریحات و موارد  را مطرح کنیم تا کار روشن شود.

نکته بعد آنکه این‌ها با چه قیدی اعمال را باطل و کفر  می‌دانند،  این‌ها معلوم شود.

استاد رضا نژاد:  ما در نواقض، باید مشترکاتمان را به میان بیاوریم که مثلاً ما شیعیان هم مواردی داریم که تفکراتی را باعث کفر می‌دانیم مثلاً اگر کسی بگوید الان حکم و قول نبی قدیمی شده و معتبر نیست ما هم این را کفرآمیز می‌دانیم بعد برویم اختلافات خود با وهابیت را بر سر تکفیر تبیین و تحلیل کنیم مثلاً گفته‌اند انک لا تسمع الموتی،  تا این هدی  النبی است و اگر کسی بگوید من، سماع موتی انجام می‌دهم خلاف هدی نبی است، در استغاثه و توسل هم، چنین دلایلی دارند حالا در نقل این استدلال توضیح و نقد ارائه نماییم که مثلاً رفتارهای پیامبر در قبرستان و غیره،  چگونه بوده است معجزه و استثناء بوده یا نه؟ روایاتی که در مورد این‌موضوع وجود دارد مثل اینکه: پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در بخش پایانی از زندگانی خویش به قبرستان بقیع می رفت و با آنان چنین سخن می گفت: «السلام علیکم دار قوم مومنین، انتم لنا فرط و انا بکم لاحقون لیهنئ لکم ما اصبحتم فیه»

 

«درود بر شما که در جایگاه با ایمان قرار گرفته اید، شما بر ما سبقت جسته اید و ما هم به زودی به شما می پیوندیم، بر شما گوارا باد نعمتی که در آن قرار دارید» ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۳، ناشر: دار صادر، بیروت، نوبت چاپ: الطبعه الرابعه، سال انتشار: ۱۴۰۸ هـ.ق ۱۹۸۸ م؛ مفید، الارشاد، ص۱۶۷. ترجمه و شرح حاج شیخ محمد باقر ساعدی خراسانی، ناشر: کتابفروشی اسلامیه، تاریخ نشر: ۱۳۷۶ هـ.ش

 

پس در مورد اعتبار و محتوای این روایات،  تحلیلی ارائه دهیم.

ما باید مصادیق  تفضیل حکم طاغوت بر حکم نبی را بیاوریم و ببینیم این‌ها چه گفتند؟

استاد عبدالملکی: ما در مورد چگونگی بحث در این جلسه با آقای حیاتی هماهنگی و گفت‌وگو داشته ایم،  این وهابیون  در  واقع مصداق ”  کلمه حق یراد بها الباطل”   هستند یعنی حرف‌های وهابیت ظاهر حق دارد ولی با تبیین آن، اشکال و بطلانش اثبات می‌شود که تحت یک جلسه نمی‌گنجد.

طاغوت در نظر این‌ها نظام اسلامی است، علمای شیعیان  هستند و حتی علمای اهل‌سنت،  و حتی از علمای اعصار مختلف نام می‌برند که اینها طاغوتند، یعنی هدی  غیر هدی النبی که وهابیون در مورد گفتار و کار علما مدعی می شوند و  می گویند،  در واقع هدی  نبی است که در کتاب و سنت منصوص هم هست ما محل نزاع را باید خوب تبیین کنیم بعد به سراغ نقد و رد دعاوی برویم.

جمع بندی استاد حیاتی مقدم:  ما که از عث

مانی گفتیم چون از قاعده ناقض سوم در چند مقطع  استفاده‌شده یکی مقطع عثمانی یکی دوران خلأ عثمانی و حکومت های فعلی، و مقطع سوم شرایط حکومت‌های فعلی، خب در زمان محمدبن عبدالوهاب که اصلا حکم بشری و دموکراسی و قانون فرانسه و غیره نبوده‌است امروزه وهابیون بیشتر به قانون اساسی کشورها اشکال می‌گیرند،  المقدسی، قانون سعودی را مثال می‌زند که این بانک‌ها و قوانین غیر ما أنزل الله است، درمورد جمهوری اسلامی می‌گویند، در ایران  تساوی دیه و حکمهای دیگرشان، حکم به‌غیر ما أنزل الله است البته در مورد قانون اساسی ما چیزی ندارند که اشکال کنند که به‌غیر ما أنزل الله باشد به‌جز بحث مردم و دموکراسی آن، درمورد ترکیه هم می‌گویند بند اول قوانین آن‌ها که بیان حالت سکولار است و  در آن، عدم دخالت دین آمده، این باطل است،

ضمنا ما شیعیان هم هم تمام استغاثه و طواف و  سجده ها را صحیح نمی‌دانیم برخی موارد را درست نمی‌دانیم پس مشترکاتی با حرف آنها هم وجود دارد ولی موارد اختلافی را باید تحلیل و نقد کنیم

اول اینکه  محمد ابن‌عبدالوهاب گفته هر کس به قدرت خفیه یعنی ولایت تکوینی برای غیر خدا اعتقاد داشته باشد کفر است عقیده‌اش کفر است و هر کس این را قبول کند مثل یهود است که هدی غیر النبی یعنی علما و احبار را به  هدی نبی، ترجیح دادند.

مورد دوم اینکه  هر کسی قائل به علم غیب باشد که غیر نبی را مثل خدا، عالم به غیب بداند او هم هدی غیر نبی را بر هدی نبی ترجیح داده‌است

نمونه سوم اعتقاد به سماع اموات است،  گفته اند این نوعی تصرف در هستی است برای کسی که عاجز است یعنی مرده و میت، پس با ادعای سماع اموات، شخص مدعی مشرک در ربوبیت تکوینی شده پس مشرک در تکوین است و کافر شده‌است.

دکتر عبداللطیف بن‌عبدالعزیز کتابی دارد بنام نواقض الایمان القولیه و العملیه، که در جلد دوم وارد مباحث و مصادیق خاص ربوبیت می‌شود مثلاً اعتقاد به دموکراسی را در تضاد با هدی نبی می‌داند که باعث  کفر مخرج عن المله، می‌شود.

وهابیت، در حوزه قول، به استغاثه و طلب دعا و طلب شفاعت و توسل به دعای اموات ( چه  نبی و چه غیر نبی)، اشاره می‌کنند گفتند در اسلام چیزی به اسم توسل به دعای نبی بعد از وفات او نداریم و چیزی به نام استغاثه نداریم.

نکته دیگر صرف ذبح بر سر قبر چه به قصد تقرب الی‌الله چه بدون آن قصد،  مصداق نذر است و نذر همان نوع نسک است، و نسک هم  متعین به خداست و اگر برای غیر خدا انجام شود مصداق شرک اکبر است، به تعبیر آیه ۱۶۲ انعام:

قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

 

درمورد عمل طواف حول قبر، گاهی مطلق می‌گویند و گاهی با تفصیل می‌گویند،  محمد بن عبدالوهاب تفصیل  نمی‌دهد.

تبرک به آثار علما را هم مصداق حکم جاهلی و کفر و شرک می‌دانند البته تبرک به آثار النبی را قبول دارند.

سجده بر اقطاب با هر نیتی که باشد شرک است و هر کس این را جایز بداند هم ترجیح هدی غیر نبی، بر هدی انجام  شده‌است.

انتخابات و دموکراسی هم از نوع هدی غیر النبی می داند که  ترجیح هدیه غیرنقدی است این‌ها را تحت بحث حکم به‌غیر ما أنزل الله آورده‌اند مثلاً هرکس بگوید استغاثه جایز است این به‌غیر ما أنزل الله حکم کرده که کفر و شرک است، اکنون سوالمان این است که کدام قول و عمل ما حکم به‌غیر ما أنزل الله است و سر از  کفر در می آورد؟

اولین کسی که بعد از محمدبن عبدالوهاب این حرف‌ها را مطرح کرده حمد بن علی بن عتیق است  ،  او در کتاب. سبیل النجاه و الفکاک من موالاه المرتدین و الاتراک،  راه نجات از مرتدان ترک را  مطرح می‌کند یعنی منظورش،  ترک‌های دولت عثمانی است مثلاً در مورد جامعه می‌گوید منتسبین به اسلام راه یهود مشرک و اعاجم را پذیرفتند و به آن‌ها تشبه پیدا کردند و به هدی آن‌ها رفتند و ترک کافر بر مسلمانان مسلط شده‌است، سلیمان بن‌عبدالله نوه محمد بن عبدالوهاب در کتاب  الدلائل فی حکم موالاه اهل الشرک، می‌گوید دولت عثمانی مرتکب کفر شده‌است، سلیمان گفته موالات با دولت عثمانی منجر به کفر و شرک می‌شود چون عثمانی به دارالاسلام یعنی وهابیت حمله کرده و عده‌ای از ترس به دولت عثمانی کمک کردند و این افراد که کمک کردند کافرند و ۲۱ دلیل برای کفر دولت عثمانی می‌آمد یکی از آن‌ها قبر پرستی دولت عثمانی است،

ناصر الفهد در کتاب  الدوله العثمانیه و موقف محمد بن عبد الوهاب، گفته عده‌ای کفر را اسلام جلوه می‌دهند و با امام توحید یعنی محمد بن عبدالوهاب مخالفت کردند و این دولت عثمانی که آن‌ها را تقدیس می‌کنند این کارهایش مصداق انکار حکم‌الله است این دولت عثمانی  شرک را نشر می‌دهد ( من خلال نشرها للشرک)  ، نکته دوم اینکه گفته اند اینها  با توحید،  یعنی نظر محمد ابن‌عبدالوهاب نساختند، این‌ها کار صوفیه و عثمانی و غیره را به دلیل استغاثه تکفیر می‌کنند.

استاد رضا نژاد: این نقدها به دولت عثمانی و صوفیه که ملاک نمی‌شود شما باید  مواردی را بگویید که به دلیل ترجیح هدی غیر نبی،  آن‌ها را کافر دانسته باشد والا مثلا صوفیه و عثمانی را که شیعه هم نقد می‌کند و گاهی آن‌ها را تکفیر می‌کنند.

استاد حیاتی: علت کفر این‌ها را امثال استغاثه می‌دانند یعنی در دولت عثمانی چون بحث استغاثه و غیره دارند اینها باعث کفر است.

استاد رضا نژاد: بحث استغاثه چیز دیگری است باید مطلبی بیاورید که این‌ها گفته باشند استغاثه از موارد هدی غیر نبی است.

استاد حیاتی: در رساله الطاغوت، محمد بن عبدالوهاب گفته  کاالذی یفضل حکم الطواغیت علی غیره،   اگر  بپرسیم طاغوت چه کسی است؟  می‌گوید: الطواغیت خمسه…الثالث  من حکم بغیر ما أنزل الله و بعد گفته هرکس بگوید غیر خدا قدرت تصرف در طبیعت دارد و قدرت خفیه دارد حکم به‌غیر خدا کرده و کارش شرک و کفر است این‌ها کل علما و مشایخ ما را ذیل طواغیت و ارباب من دون الله می‌برند.

استاد رضا نژاد: صوفیه یکی از اعتقادشان آنست که مرشد یا  عالم آن‌ها هرچه بگوید حتی بگوید نماز نخوان ما نمی‌خوانیم