جلسه ۱۶۸ گروه علمی فلسفه اخلاق برگزار شد

تفاوت و تشابهات نظریه اخلاقی علامه مصباح­ یزدی با جان دیوییجلسه علمی مجمع عالی حکمت اسلامی با موضوع بررسی هستی شناختی ارزش اخلاقی از منظر علامه مصباح یزدی و جان دیوبی توسط حجت الاسلام سید مرتضی هنرمند

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی هنرمند؛ استاد فلسفه حوزه علمیه در نشست علمی«بررسی هستی شناختی ارزش اخلاقی از منظر علامه مصباح یزدی و جان دیویی » که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد با بیان اینکه نسبیت‌گرایی معتقد است که هیچ یک از احکام اخلاقی ثابت نیستند و وابسته به میل و سلیقه افراد و شرایط اجتماعی و سیاسی آنان است، گفت:

از آن‌جایی که هدف از اخلاق، تربیت انسان‌ها است بنابرین برای رفع چالش نسبیت و پیامدهای منفی آن باید بتوانیم تحلیل درستی از حقیقت ارزش اخلاقی داشته باشیم. از بین دانشمندان مسلمان علامه مصباح یزدی معتقدند که ارزش، نسبی است؛ دیدگاه ایشان شباهت زیادی به فیلسوف عملگرا جان دیویی دارد در حالی که دیدگاه او در مبانی فلسفی نقطه مقابل علامه است.

وی با بیان اینکه جان دیویی مبانی انسان‌شناسی خود را در چند گزینه مطرح کرده است، افزود: اول اینکه او انسان را حیوان هوشمند، فعال و به استخدام‌گیرنده طبیعت می‌داند که وقتی در تعارضات گیر کند از ابزار هوش برای رفع آن استفاده می‌کند. نکته دیگر تعریف ذهن در انسان است؛ براساس نظر وی، ذهن اندامی است که انسان با کنترل آن به اهداف خودش دست می‌یابد و نکته سوم هم این است که او انسان را حیوانی اجتماعی می‌داند؛ وی ذات انسان را اجتماعی می‌داند و اینکه اخلاق و خودشناسی انسان و رشد عقلانیت و خردمندی انسان هم در محیط اجتماعی رخ می‌دهد. از نظر وی عقلانیت و خردمندی، قوه‌ای برای انباشتن اطلاعات نیست بلکه زمینه سلوک و رفتار هدفمند انسان است تا مشکلات خود را در عرصه اجتماعی حل کند و انسان با سلوک هدفمند فاعل اخلاقی خواهد شد.

استاد فلسفه حوزه­علمیه ادامه داد: وی معتقد است که اصول اخلاقی اموری اجتماعی و تابع عادات و شرایط هستند؛ ماهیت ذهن از نظر وی مادی است در حالی که ما ادراک را غیرمادی می‌دانیم، از نظر ایشان، انسان منحصرا موجودی اجتماعی است که در اجتماع رشد می‌کند و اجتماع هویت انسان را شکل می‌دهد ولی ما انسان را موجودی اجتماعی می‌دانیم ولی این انحصار را قبول نداریم.

هنرمند با بیان اینکه وی در مبانی معرفت‌شناسی هم چند نظر دارد، گفت: اولین مسئله طبیعت‌گرایی هنجاری است؛ ایشان معتقد است که اگر معرفت به دو شاخه پیشینی و پسینی تعریف شود معرفت‌شناسی از علوم تجربی جدا می‌شود لذا تلاش کرده است تا با نظریه طبیعت‌گرایی هنجاری نوعی آشتی میان معرفت‌شناسی علوم تجربی ایجاد کند؛ او معتقد است طبیعت‌گرایی هنجاری یکی از شاخه‌های روان‌شناسی است که می‌تواند پاسخگوی بسیاری از پرسش‌های مهم معرف‌شناسی افراد باشد و معیار توجیه یک باور می‌تواند باشد.

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه او ادراکات حسی و عقلی را قبول دارد، تصریح کرد: ایشان علاوه بر این دو قسمت ادراکات معتقد است فعالیتی که به حل مشکلات بغرنج انجامیده و آن را به پدیده خوشایند تبدیل کند فهم و ادراک است هم­چنین نکته دیگری که ایشان در مبانی خود مطرح می‌کند تجربه است؛ از منظر وی تجربه را به دو دسته شناختی و غیرشناختی تقسیم می‌کند و می‌گوید ایجاد مشکلات در جامعه سطح اول یعنی شناختی و تلاش وی برای رفع آن مشکل سطح دوم است.

وی افزود: از نظر ایشان صدق مطابقت یک گزاره با حد آرمانی است یعنی اگر تعدادی از گزاره‌ها را در نظر بگیریم که ما را به حل مشکل نزدیک کند صادق هستند وگرنه کاذب خواهند بود که این نظریه بر خلاف نظر مشهور است. گام سوم در نظریه ایشان هم مبانی فلسفی اخلاقی است؛ ایشان به دو نکته در مبانی توجه دارد؛ اولا اخلاق سنتی هیچ کارآیی ندارد لذا فلسفه اخلاق هم کارآیی ندارد؛ او معتقد است در جامعه گذار اصول و قواعد ثابت دینی و اخلاقی و بایدها و نبایدها به درد نمی‌خورد و باید بنیاد جدید اخلاقی ایجاد کنیم؛ وی نام این بنیاد جدید اخلاقی را ابزارانگاری اخلاقی می‌داند؛ در واقع ربطی میان احکام اخلاقی و غایات اخلاقی وجود ندارد و ملاک توفیقی است که برای ما در حرکت از سوی احکام اخلاقی به سوی غایات به دست می‌آید یعنی هرقدر احکام مشکلات ما را حل کنند، مفیدترهستند.

هنرمند اظهار کرد: ایشان خیرمطلق و مطلق‌گرایی و خیراعلای را قبول ندارد و انکار می‌کند یعنی فرازمانی و فرامکانی بودن آن را منکر است لذا می‌گوید در هر موردی باید ارزش‌های متناسب با آن مورد را استفاده کنیم و این با عقل فعال اجتماعی به دست می‌آید؛ از نظر وی رشد همان خیری است که در پایان عمل ایجاد می‌شود و غایت هم همین خیر است؛ از نظر وی، خیر اخلاقی، هدف و غایت ما در زندگی نیست بلکه غایت ما حرکت به سوی کامل شدن هدف است و هیچ پایانی هم ندارد.

استاد فلسفه حوزه با بیان اینکه این غایت از منظر وی براساس نظریه تکامل داورین اخذ شده است، اضافه کرد: در نتیجه اخلاق دیویی، پسینی و تجربی یعنی مبتنی بر توسعه الگوهای قدیمی و تطبیق آن با شرایط جدید است. هم­چنین از منظر وی اخلاق با حقایق زندگی مرتبط است نه با اهداف و تعهدات. اخلاق از روابط افراد با همدیگر سرچشمه می‌گیرد، البته از نظر وی روابط میان افراد باید منشا علمی داشته باشد و هیچ راهی جز علم برای سنجش این روابط وجود ندارد. از نظر وی اگر انسان بخواهد با غایت اخلاقی برسد باید روابط را به خوبی درک کند لذا وی خوب و بد را توصیفی برای افعال می‌داند که برای هر فردی متفاوت است یعنی ممکن است ظلم برای یک فرد خوب و برای دیگری بد باشد وبرعکس و این توصیف را هم براساس توانمندی و تجربه هر فرد می‌داند لذا می گوید همواره چنان زندگی کن که بر تجربه اخلاقی خود بیفزایی.

وی در نقد این نظرات با بیان اینکه این موارد، تفاوت بین دو دیدگاه علامه مصباح و جان دیویی بود، افزود: اولا عدم وجود اصول غایی، خود نشانه بی‌ملاکی است؛ دوم ابزارانگاری اخلاقی در واقع امری نسبی است مثلا شکاکیت، سوم اینکه وی اصول اخلاقی خود را از تکامل گرفته است ولی با این نگاه ما نمی‌توانیم رشد و پیشرفت را ارزیابی کنیم زیرا ملاکی وجود ندارد. چهارم اینکه میل به رشد و پیشرفت که غایت احکام اخلاقی است دال بر این است که مطلق‌‌‌های ارزشی و اخلاقی وجود دارد زیرا در غیراین صورت رشد معنا ندارد. پنجم اینکه او به جای کمال از رشد استفاده می­کند و ششم اینکه غایات دیویی ثابت و کلی نیست و نمی­تواند برای اخلاق نظام­سازی کند.

وی با اشاره به شباهت­های دو دیدگاه بیان کرد: هر دو متفکر در تحلیل مفاهیم اخلاقی شباهت دارند؛ البته علامه این مفاهیم را انتزاع یافته از مفاهیم ماهوی و فضای نیا­زهای عملی انسان در زمینه فردی و اجتماعی می­داند و به تعبیر دیگر وابسته به سلیقه وذوق افراد نمی­داند یعنی باید تناسب میان فعل انسان و کمال مطلوب وجود داشته باشد. جان دیویی هم که خوب و بد را توصیف فعل هر شخص می­داند و

می­گوید میزان رشد هر فرد از فعل انسان و رابطه با کمال مطلوب او ناشی می­شود.

هنرمند گفت: هر دو متفکر باید واقع گرای اخلاقی باشند ولی علامه مصباح واقع گرایی اخلاقی است ولی جان دیویی غیرواقع گرایی اخلاقی لذا نسبی گرای اخلاقی است البته ریشه این تفاوت در موارد دیگر است؛ علامه مصباح در تعریف صدق به نظر مشهور یعنی تطابق با واقع معتقد است ولی دیویی به این تعریف معتقد نیست و مطابقت یک گزاره با حد ارمانی را ملاک می داند. اگر صدق این طور تعریف شد صدق به معنای کارامدی خواهد بود و نه تطابق گزاره با واقع. علامه مصباح، مطلق گرای اخلاقی است یعنی همه ارزش­های اخلاقی را ثابت می­داند گرچه برخی احکام را واجد تغییرمی­داند ولی دیویی منکر مطلق­گرایی است لذا به نسبیت معرفت شناختی باور دارد و این نظر بی­ارتباط با عدم کارایی اخلاق سنتی نیست از این رو او معتقد به ابزارانگاری اخلاقی بود و می گفت باید طرح نو دراندازیم.

هنرمند با بیان اینکه دیویی غایت اخلاق را به رشد فروکاسته است، تصریح کرد: نتیجه آن که اگر ما معتقدیم ارزش اخلاقی واقعی است چند نکته به دست خواهد آمد؛ اول اینکه ارزش از نوع ضرورت بالقیاس خواهد شد؛ زندگی مطلوب به عنوان هدف اخلاق، ارزش ذاتی دارد و منشا این مطلوبیت حب ذات و اثر آن مطلوبیت کمال است پس ارزش ذاتی در اخلاق کمال است در نتیجه ارزش های اخلاقی واقع نما هستند.