نشست علمی «مسائل اگزیستانسیالیستی در فلسفه اسلامی» به همت گروه فلسفه غرب مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

نشست علمی «مسائل اگزیستانسیالیستی در فلسفه اسلامی» به همت گروه فلسفه غرب مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

نشست علمی «مسائل اگزیستانسیالیستی در فلسفه اسلامی» به همت گروه فلسفه غرب مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد. در این نشست علمی حجت‌الاسلام ­والمسلمین دکتر محسن قمی و حجت‌الاسلام ­و المسلمین دکتر محمود نمازی به ارائه بحث پرداختند و به پرسش‌های دبیر علمی نشست آقای دکتر ذوالفقار ناصری پاسخ دادند.

در این نشست ابتدا دکتر ناصری به معرفی اجمالی اگزیستانسیالیسم در فلسفه غرب پرداختند و گفتند اگزیستانسیالیسم یک جریان فکری فلسفی در غرب است که شامل گرایش‌های متضاد فلسفی همچون فلسفه ایمانی کرکگور تا فلسفه الحادی سارتر را شامل می‌شود. این جریان فکری فلسفی تابع یک زبان و فرهنگ خاص نیست و در رویکردهای مختلف دینی، الحادی، غیردینی و ایمان فلسفی به اصالت وجود انسانی دلالت می‌کند. ایشان افزود در اگزیستانسیالیسم به مسائل وجودی بر خلاف مسائل ذهنی بها داده می‌شود و در این باره که چه مسائل وجودی‌ای در اگزیستانسیالیسم مورد وفاق است، میان صاحب‌نظران اختلاف نظر وجود دارد؛ ولی به‌اجمال می‌توان به چند مسئله مورد وفاق همۀ اگزیستانسیالیست‌ها اشاره کرد که عبارتند از:

  • مسئله تفرّد انسانی و نفی توده‌ای‌شدن انسان؛
  • توجه به درون‌ماندگاری و پدیدار و به‌نظر‌رسیدن امور برای شخص انسانی (فنومن)؛
  • مسئله آزادی و انتخاب و گزینشگری به‌عنوان بزرگ‌ترین ارزش انسانی؛
  • گزاف‌بودن، بی‌معنایی و بیهودگی جهان که به دلهرۀ وجود می‌انجامد؛
  • اعتقاد به اوضاع و احوال و وضعیت‌های مرزی؛
  • نحوۀ ارتباط با دیگران که در قالب رمان، داستان و نمایشنامه‌نویسی فرد مخاطب را در جایگاه شخصیت قهرمان داستان یا رمان می‌نشانند تا در موقعیت‌های مرزی قرار گیرد تا انتخاب کند؛
  • تقدم وجود بر ماهیت؛
  • مسئله بحران فلسفی انسان و عطف توجه به موجود بجای وجود در فلسفه غرب که درنهایت انسان را به شیئی طبیعی فروکاسته است.

در ادامه اساتید محترم به ارائه پاسخ‌هایی به مسائل مطرح پرداختند. حجت‌الاسلام دکتر محسن قمی در پاسخ به این پرسش که مبانی معرفتی، هستی‌شناختی، ارزش‌شناختی و انسان‌شناختی اگزیستانسیالیسم جیست؟ گفتند شرایط پیدایش این فلسفه جهانی مهم است و باید بدان توجه گردد. بعد از جنگ جهانی اول و دوم انسان غربی احساس کرد که ملجأ و پناهگاهی بیرونی برای نجات و رهایی ندارد. بحران فلسفی، بحران اخلاقی و ارزشی و … هم مضاعف شد و بشر غربی احساس بی‌پناهی کرد و لذا به ملجأ درونی پناه برگشت  و از همین‌رو گریز از عقل و توجه به احساسات درونی و اشراق هستی رواج یافت. گفتند اشراق هستی یافتنی است، نه آموختنی و از‌همین‌رو معنای حقیقت افسانه تلقی شد. بجز هایدگر که مبانی وجودی دارد، دیگر فیلسوفان تنها به وجود انسانی پرداختند و به وجودهای دیگر احساس نیاز نکردند و درواقع وجودهای دیگر را مسئله خود ندانستند. از سوی دیگر چون ارزش‌ها فروریخته بود، در پی ارزش‌آفرینی خلاقانه شخصی و درونی رفتند و با آزادی کامل و مطلق به گزینشگری و انتخاب مسیر زندگی خود پرداختند. لذا با مبانی درونی و نفسانی و شخصی و فردی به مسائل توجه کردند.

در ادامه حجت‌الاسلام دکتر محمود نمازی گفتند اگزیستانسیالیسم وجودگرایی است. مطابق این فلسفه، باید بین هستی‌ها و هستنده‌ها تفکیک کنیم. هستنده پیوسته در حال شدن است. وجود حقیقی هستنده‌ها هستند و ارادۀ انسان مخلوق اختیار اوست. سارتر می‌گوید انسان برابر با اختیار و آزادی است. اگزیستانسیالیسم همان اوج اومانیسم است و انسان محور اندیشه است. روش این متفکران پدیدارشناسی است. به باور ایشان حرکت علمی و فلسفی که انسان را حیوان ناطق می‌داند، ما را از شخصیت و ویژگی‌های شخصی دور کرد و به مفاهیم کلی رسانید. در اگزیستانسیالیسم معرفت‌شناسی مقدم بر هستی‌شناسی است. شخص با اتخاذ تدابیر فردی به یک معرفت درونی می‌رسد که ملاک معرفت همان است. در روش‌شناسی ضد عقل هستند؛ هم عقل‌گریز  و هم عقل‌ستیزند و به پدیدارشناسی و به شهود و حضور انسان روی می‌آورند. به میل درونی، احساسات شخصی و عواطف غیرقابل ارزیابی و به‌دلخواه خود عمل می‌کنند و به هیچ مبنا و معیاری هم پاسخگو نیستند و در انسان‌شناسی به مبانی اومانیسم معتقدند.

اما نقد اساسی به مبانی فکری اگزیستانسیالیسم آن است که خطای راهبردی آنها تأکید مطلق بر انتخاب و گزینش انسانی است. با آزادی مطلق، اخلاق و معنویت، فلسفه و عقل هم از بین می‌رود؛ از‌این‌رو آلبرکامو خودکشی را مهم‌ترین مسئله فلسفی می‌دانست و دلیل آن را این می‌دانست که جهان به خواسته‌های ما اهمیتی نمی‌دهد.

استادان محترم در پاسخ به پرسشی از منابع فکری اگزیستانسیالیسم گفتند این گروه متفکران بر فردیت تأکید دارند و به تفکر انضمامی در مقابل فکر ذهنی توجه دارند. منابع فکری آنها در فلسفه سقراط و رواقیان و در میان الهیون در دین مسیح است و به عامل انسانی توجه دارند. به مسائل انتزاعی توجهی ندارند و معتقدند در هدایت بشر تأثیری ندارد و لذا به مسائل وجودی می‌پردازند. به نیاز فطری انسان‌ها توجه دارند و به مسائل انضمانی می‌پردازند.

انسان را خالق ارزش‌ها می‌شناسند و غلبه را با سوژۀ انسانی می‌دانند و البته بر آن سوگواری هم می‌کنند. به منابع گذشته و گذشتگان بدبین بودند و متناسب با نیازهایشان تولید فکر می‌کردند.

دکتر نمازی هم در پاسخ به منابع فکری اگزیستانسیالیسم‌ گفتند آنها به شدّت به درون و درون‌ماندگاری توجه دارند و علم و فلسفه و هرگونه فاعده‌مندی فکری و کلی‌گرایی را انکار می‌کنند. درواقع به فردیت، اختیار و آزادی عمل هستندۀ خودمان و ارادۀ خودمان توجه می‌کنند و خواست دلخواه و ارادۀ درونی را ملاک و معیار انتخاب می‌دانند.

چرا این جریان فکری در میان متفکران و جوانان تأثیرگذار بوده و هست؟

در ادامه استاد دکتر قمی به این پرسش پاسخ دادند که به‌رغم اشکالات عمده عقلی و فلسفی، در مبانی و منابع فکری اگزیستانسیالیست‌ها، چرا این جریان فکری در میان متفکران و جوانان تأثیرگذار بوده و هست؟

ایشان گفتند ما در فلسفه اسلامی احساسات و عواطف را به علم بر می‌گردانیم؛ ولی آنها احساسات را امری مستقل می‌دانند. حقیقت، اضراق هستی، شهود و … نیز چنین است. آنها معتقدند انسان بیشتر با عواطف خودش زیست می‌کند تا با علم و عقلش. لذا کتاب فلسفی استدلالی نمی‌نویسند؛ بلکه رمان و کتاب داستان می‌نویسند تا شخص مخاطب خود را در جای قهرمان داستان بگذارد. تأثیرگذاری بر عواطف و احساسات در اسلام هم هست؛ ولی این احساسات پشتوانه عقلی باید داشته باشد. لذا فلسفه و فکر را نیز به بیان انسانی و شخصی خود مطرح کردند و از همین‌رو کتاب‌هایی همه‌فهم نگاشتند که مساس با مسائل روزمرۀ انسان بود و لذا پرفروش‌ترین کتاب‌ها شدند. امروزه این جریان فکری فلسفی در میان متفکران غربی افول کرده است؛ ولی در حوزه‌های زندگی روزمره همچنان رواج دارد. در ایران هم با سه رویکرد فلسفی در تفکر شایگان و فردید؛ انقلابی در تفکر امثال دکتر شریعتی و لیبرالی، بی‌معیاری و ترویج اباحه‌گری رواج یافته است.

ایشان در پاسخ به این پرسش که آیا مسائل وجودی از نوع اگزیستانسی آن در الهیات اسلامی نیز وجود دارد یا خیر؟ افزودند مسائل وجودی متن دین ماست. نیازمندی‌های روزمرگی و نقطه عظیمت انسان مسائل وجودی است. فطرت، سرشت مشترک، مرگ و مواجهه با مرگ و عبرت از مرگ داریم ولی نگاه ما با آنها متفاوت است. آنها جهان را بیهوده و گزاف می‌دانند؛ ولی اسلام مرگ را پایان زندگی نمی‌داند؛ بلکه نوعی پوست‌اندازی و انتقال از دنیا به حیاتی دیگر در آخرت می‌داند. اساساً دین پاسخ به معنای زندگی است؛ ولی آنها چون دین را رها کرده بودند، شکست آنها در نیافتن پاسخ بود. پرسش‌ها و مسائل خوبی را طرح کردند؛ ولی پاسخ‌های مناسب نداشتند و اندیشه آنها شکست خورد. آنها آزادی انسان را برای آزادی و در جهت ناکجاآباد می‌خواهند و «آزادی از … » تفسیر می‌کنند؛ ولی اسلام آزادی را «آزادی برای …» تفسیر می‌کند. اسلام آزادی را برای رسیدن به هدف خاصی می‌داند و لذا جنبه‌های ایجابی بسیاری دارد و انسان آزاده‌ای همچون اباذر محصول آن است و در فرهنگ مهدوی نیز واژه‌هایی مانند امید، عقلانیت، عدالت، فردیت و تفرد، رهایی از اضطراب و … معنایی خاص می‌یابد.

دکتر نمازی در پاسخ به پرسش فوق گفتند اشکالات متعدد در دو جریان تعالیم کلیسا و فلسفه مفهومی و عقلی در غرب به گسترش اگزیستانسالیسم انجامید؛ ولی این دو مشکل را ما در فلسفه اسلامی نداشته‌ایم. آنها منادی و سؤال‌کننده‌های خوبی هستند؛ ولی پاسخ‌های متقنی ندرند و لذا انسان را در مغالطات فکری متعدد دچار می‌کنند و او را در بی‌پناهی خود رها می‌سازند.

در الهیات اسلامی اشتراک لفظی، اشتراک معنوی و سپس تشکیک در اصل وجود مطرح است.

پرسش نهایی دربارۀ بحران فلسفی غربی از منظر اگزیستانسیالیسم بود که دکتر قمی افزودند سؤال از اصل وجود را سقراط و افلاطون و … طرح کردند؛ ولی در ارسطو و … به سؤال از موجود بما هو موجود تفسیر شد تا اینکه در نهایت در دکارت به سوژۀ انسانی تبدیل شد؛ ولی در فلسفه اسلامی درست عکس این مسیر طی شده است. در الهیات اسلامی اشتراک لفظی، اشتراک معنوی و سپس تشکیک در اصل وجود مطرح است. ما به‌تدریج در فلسفه اسلامی به وحدت شخصیه وجود توجه کرده‌ایم و از «موجود بما هو موجود» فاصله گرفته‌ایم. اسلام دین زندگی است و حتی متفکری مانند نیچه به این مطلب اذعان دارد و اسلام را دین زندگی و دارای روابط فردی و  اجتماعی در سطح جهانی می‌داند. نه دنیا را فدای آخرت می‌سازد و نه آخرت را در پیشگاه دنیا قربانی می‌کند.

دکتر نمازی هم گفتند بی‌گمان فلسفه اسلامی به انسان توجه کرده‌اند و همۀ مباحث آن برای پاسخ به پرسش‌های انسان آزاده مطرح شده است؛ برای نمونه یک مجلد از کتاب سترگ اسفار اربعه ملاصدرا به انسان‌شناسی اختصاص دارد.