یکصد و شصت و چهارمین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع “نقد و بررسی تفاسیر عارفان از «علم اجمالی به ذات الهی» و ارائه راهکار مختار“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین روح الله سوری“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۲۲ خرداد ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
ادراک ذات الهی مسئلهای پرچالش در علوم عقلی است. بیشتر متکلمان و فیلسوفان ادراک و توصیف ذات را روا میدانند، گرچه در گستره و چگونگی آن اختلاف دارند. اما عارفان خوانش (تلقی) ویژهای از ذات الهی دارند، که ادراک و توصیف او را به چالش میکشد. نکته سرنوشتساز در پذیرش یا نفی ادراک ذات، خوانشی است که اندیشمندان از ذات الهی پیدا میکنند. متکلمان و فیلسوفان ذات الهی را «وجود بشرط لا»، صوفینمایان «وجود لابشرط قسمی» و عارفان «وجود لابشرط مقسمی» میخوانند. ادراک ذات برپایه هریک از دیدگاههای یادشده، سرنوشت جداگانهای دارد.
حکمت متعالیه ذات الهی را برترین رتبه نظام تشکیکی میداند که بهجهت سلب قیدهای مراتب پایین «وجود بشرط لا» نامیده میشود. این خوانش از ذات، کمالهای مراتب پایین را بهگونهای برتر و بدون نقصهایشان داراست، و بهواسطه همین کمالهای مشترک، قابل ادراک و توصیف خواهد بود. برپایه تشکیک وجود، واژگان کمالی نه برای مصداقی ویژه، که برای روح معنا وضع شدهاند. روح واحدی که در تمام مصادیق بهگونه تشکیکی سریان دارد.
ذات الهی از دیدگاه عارفان «وجود لابشرط مقسمی» است؛ وجود نامحدود و بیتعینی که ورای نظام تشکیکی و محیط به اوست. این خوانش از ذات، اعلی المراتبِ نظام تشکیکی نیست تا بهوسیله کمالهای مشترک با مراتب پایین، ادراک و توصیف گردد. درنتیجه اشتراک خدای فلسفی با مراتب پایین، در خدای عارفان منتفی است. «وجود لابشرط مقسمی» از جهت اطلاق مقسمیاش با هیچکس مرتبط نیست تا شناخته شود. ارتباط او با دیگران، تنها از روزنه اسمای اوست. بههمین دلیل ذات بماهو ذات (وجود مطلق از جهت اطلاق مقسمی)، ادراکناپذیر بوده و تنها ازجهت اسمای متعین خویش شناخته میگردد. بهناچار آدمی در نهاییترین ادراک، برترین رتبه نظام تشکیکی را مییابد که از سوی عارفان، تعین نخستینِ ذات (مقام احدیت)، نامیده میشود. درواقع خوانش عرفانی از ذات، ادراک و توصیف او را به چالش کشیده است. درحالیکه متکلم و فیلسوف با چنین مانعی روبرو نیستند.
برخی عارفان، ادراکناپذیری ذات الهی را با دو حد وسط «عدم تناهی» و «عدم تعین» ثابت نمودهاند. پیامد قطعی ادراکناپذیری ذات، حکمناپذیری اوست؛ زیرا موضوع تنها در افق محمول با او متحد میگردد. اما ذات الهی نامحدود است و چیزی در افق او نیست تا با هویت او متحد شده و بر او حمل شود. افزون بر اینکه اثبات محمول برای موضوع نیازمند تصور پیشین موضوع است. اما ذات الهی تصورناپذیر بوده و موضوع حکمی قرار نمیگیرد. این گروه از عارفان، هرگونه ادراک اجمالی و تفصیلی را از ذات الهی کنار میزنند و به ادراکناپذیری مطلق قائلاند.
اما ادراکناپذیری مطلق ذات الهی، با چالشهایی جدی روبرو است؛ زیرا اولاً: دستورهای دینی به پرستش ذات، نشانه شناخت اجمالی اوست. ثانیاً: برخی متون دینی گویای ادراکپذیری ذات الهی هستند. ثالثاً: صدور برخی احکام برای ذات، ضروری و انکارناپذیر است؛ مانند «وجود»، «اطلاق مقسمی» و… . این چالشها گاه عارفان را به پذیرش ادراک اجمالی ذات واداشته است. این درحالی است که برهانهای ادراکناپذیری هرگونه ادراکِ ذات را نفی میکند! این سخنان متناقضنما، شگفتی دوستان و اعتراض دشمنان را برانگیخته است و پژوهش کنونی درپی حل همین معماست.
عقل و شهود با تحلیل فیض منبسط و مقام احدیت (بالاترین ساحت فیض منبسط)، مییابند که اوّلی مقید به اطلاق و دومی مقید به سلب است. بنابراین حقیقت هستی با عروض اطلاق، فیض منبسط، و با عروض سلب، مقام احدیت را پدیدار میکند. اما خود هستی حقیقتی ورای ایندو دارد. آنچه از این تحلیل بهدست میآید قضیه «مقام احدیت، ماورایی دارد» است. موضوع این قضیه مقام احدیت بوده و ذات الهی را از صدور حکم مصون میدارد. بنابراین عقل و شهود با تحلیل احدیت و بروننمایی او، به ورای احدیت (ذات الهی) اشاره میکنند و این اشاره گنگ، گونهای شناخت ذات، بهشمار میرود. گرچه متعلق و جایگاه این شناخت مقام احدیت است، اما بروننمایی آن، توان اشاره به ماورای احدیت را بهدست میدهد.
ادراک یک چیز دوگونه است: ۱٫ ادراک وجه الشئ. ۲٫ ادراک الشئ من وجهه. ادراک ذات الهی از راه نخست محال و از راه دوم جایز است. البته همه اسماء، و تعینها بهگونهای از بروننمایی متصفاند و به ورای خویش اشاره میکنند. اما تنها اسمی که میتواند با بروننمایی خویش، به ذاتی غیبی حق اشاره نماید، اسم و ظهور اعظمی است که در مقام احدیت (به یک معنا) و در فیض منبسط (به معنایی دیگر) رخ نموده است.
این ادراک اجمالی راه صدور برخی حکمها مانند «وجود محض»، «نامتناهی» و «نامتعین» را میگشاید. اما چنین حکمهایی دانشی فراتر از بروننمایی احدیت بهدست نمیدهند؛ زیرا مفاهیم یادشده مفاهیمی حکایتگر نیستند تا از حدّ یا حیث مصداق خارجی گرفته شده باشند و از همو حکایت کنند. بلکه آنها مفاهیمی اشارهکنندهاند که درون ذهن، برای اشاره به مصداقی دستنایافتنی ساخته میشوند.
این راهکار تناقضنمای ادراکناپذیری درعین ادراکپذیری را گرهگشایی میکند؛ زیرا عارفان آنگاه که ادراک اجمالی و تفصیلی را از ذات نفی میکنند، ادراک بیواسطه خودِ ذات (ادراک وجه الشئ) را اراده کردهاند. و آنگاه که ادراک اجمالی ذات را میپذیرند بروننمایی احدیت (ادراک الشئ من وجهه) را نشانه رفتهاند. این راهکار همچنین تناقضنمای حکمناپذیری درعین حکمپذیری را میگشاید؛ زیرا عارفان آنگاه که ذات را حکمناپذیر میخوانند حکمهای مصطلح را اراده نمودهاند که از جنس مفاهیم حکایتگرند و محور آنها تعین ویژهای از موضوع است که دانش فزونتری درباره موضوع بهدست میدهند. اما آنگاه که ذات الهی را حکمپذیر میدانند حکمهایی را قصد کردهاند که از جنس مفاهیم اشارهکنندهاند و تنها همان برون نمایی احدیت، را به زبانی دیگر بیان میدارند.
برخی عارفان برای تبیین و توجیه ادراک اجمالی ذات راهکارهای دیگری نشان دادهاند که مهمترین آنها عبارتند از: ۱٫ شهود اجمالی ذات در فرایند فنا. ۲٫ ادراک اجمالی ذات از روزنه اسماء. ۳٫ ادراک اجمالی ذات از راه براهین عقلی. بیتردید این تفسیرها باید بهگونهای باشد که با دلیلهای عقلی و نقلی ادراکناپذیری تعارض ننماید. اما این تفسیرها با نقدهایی جدی روبرو است که صلاحیت آنها را متزلزل مینماید.