یکصد و پانزدهمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی با موضوع “فلسفه سیاسی علامه مصباح” با ارائه اعضاء محترم گروه سه شنبه ۲۱ بهمن ۹۹ ساعت ۱۹ به صورت مجازی در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
در این جلسه هر کدام از اعضاء گروه فلسفه سیاسی در موضوعات زیر مباحث خودرا ارائه نمودند…
ردیف | موضوعات فرعی ذیل موضوع اصلی | ارائه دهنده آقای دکتر |
۱ | دیدگاه آیت الله مصباح درباره نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی | احمدرضا یزدانی مقدم |
۲ | نسبت آزادی سیاسی و عدالت سیاسی در اندیشه سیاسی علامه مصباح | محمدعلی سوادی |
۳ | فلسفه امنیت ودفاع در اندیشه علامه مصباح | نجف لکزایی |
۴ | منشأ حقوق (حق) از منظر علامه مصباح | محمدحسین طالبی |
۵ | حاکمیت قسمی و مقسمی در ارتباط با عناصر اربعه دولت از منظر کلام سیاسی آیتالله مصباح | محسن مهاجرنیا |
۶ | هویت سیاسی و مرزبندی هویتی در مواجهه با اغیار در تفکر سیاسی آیتالله مصباح | غلامرضا بهروزی لک |
۷ | نقش مردم در مشروعیت سیاسی | علیرضا صدرا |
۸ | حدود تصدی دولت اسلامی در اندیشه علامه مصباح یزدی | محسن رضوانی |
۹ | آیتالله مصباح و فلسفه انقلاب اسلامی | محمدجواد نوروزی |
۱۰ | فلسفه حکومت از دیدگاه علامه مصباح یزدی با تأکید بر عصر غیبت | داوود مهدویزادگان |
۱۱ | حدود آزادی فرد و قدرت دولت در اندیشه آیتالله مصباح یزدی | شریف لکزایی |
۱۲ | اعتباریات در اندیشه علامه مصباح | محمد پزشگی |
حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدرضا یزدانی مقدم
موضوع: دیدگاه آیت الله مصباح یزدی درباره “نظریه ادراکات اعتباری” علامه طباطبایی
الف) آیت الله مصباح یزدی با برخی تحلیل های نظریه ادراکات اعتباری همراه بوده و آن را در تحلیل مفاهیم حقوقی و اجتماعی به کار گرفته است.
ب) تفاوت اصلی نگاه استاد با نگاه علامه طباطبایی درباره مفاهیم اخلاقی و ارزشی است. از نظر استاد وجوب اعتباریات، در مفاهیم ارزشی و اخلاقی، «وجوب بالقیاس الی الغیر» است. از نظر استاد، دیدگاه علامه طباطبایی در این باره این است که وجوب اعتباریات، حتی در مفاهیم ارزشی و اخلاقی، «وجوب بالغیر» است. این انتساب کامل نیست. بر پایه تحلیلی که علامه طباطبایی ارائه می دهد می توان گفت که «وجوب بالغیر» اعتباریات پس از لحاظ «وجوب بالقیاس الی الغیر» آنها است. یعنی اعتبارکننده، چه در اعتباریات قبل از اجتماع و چه در اعتباریات پس از اجتماع، پس از لحاظ مطلوب و برای رسیدن به مطلوب، اعتبار می کند.
ج) استاد وجوب مفاهیم اخلاقی و ارزشی را «بالقیاس الی الغیر» می داند تا بدین ترتیب مطلق بودن مفاهیم اخلاقی و ارزشی محفوظ بماند. درباره مفاهیم اخلاقی و ارزشی نظر وی به موضوع «حُسن و قبح» است. در این باره قابل توجه است که «حُسن و قبح» در نظریه ادراکات اعتباری دو گونه است:
یک) «حُسن و قبح فعل در مقام صدور از فاعل»؛ که مربوط به دریافت و فهم و انگیزه شخص عمل کننده به هنگام عمل یا قبل از عمل و برای آمادگی به انجام عمل است؛
دو) «حُسن و قبح فعل فی نفسه» که خارج از موضوع بحث نظریه ادراکات اعتباری است.
ظاهراً استاد بزرگوار به این تفکیک توجه لازم را مبذول نداشته است و حکم گونه اول را به دومی نیز سرایت داده است. آنچه در مفاهیم اخلاقی و ارزشی محل بحث است گروه دوم از «حُسن و قبح» است که چنانکه گفته شد خارج از محل بحث نظریه ادراکات اعتباری است.
د) گاه به نظر می رسد که استاد اعتباریات یا برخی از اعتباریات را مشابه «آراء محموده» تلقی می کند. در حالیکه در گفتار علامه طباطبایی چنین چیزی دیده نمی شود. به علاوه تحلیل نظریه ادراکات اعتباری از اعتباریات متفاوت است. به ویژه اینکه در موضوع «حُسن و قبح»؛ علامه طباطبایی «حُسن و قبح» را به «آراء محموده» برنمی گرداند یا با «آراء محموده» توجیه نمی کند. بلکه حتی «حُسن و قبح فعل در مقام صدور از فاعل» را نیز به دستگاه ادراکی موجود اعتبارکننده برمی گرداند که غیر از ارجاع «حُسن و قبح فعل در مقام صدور از فاعل» به «آراء محموده» است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد علی سوادی
موضوع: بررسی نسبت آزادی سیاسی و عدالت سیاسی در اندیشهی سیاسی علامه مصباح یزدی
در این پژوهش (بررسی نسبت آزادی سیاسی و عدالت سیاسی در اندیشهی سیاسی علامه مصباح یزدی)، پرسش اصلی و فرضیهی پژوهش، به ترتیب به شرح زیر است:
– در اندیشهی سیاسی علامه مصباح، چه نسبتی بین آزادی سیاسی و عدالت سیاسی برقرار است؟
– در اندیشهی سیاسی علامه مصباح، آزادی سیاسی و عدالت سیاسی، دو عنصر اصلی منظومه فکری ایشان است و در نتیجه تحقق آزادی سیاسی حد اکثری، در کنار عدالت سیاسی حداکثری، امکان پذیر دانسته میشود.
علامه مصباح چون از یک سو عدالت سیاسی، را پرارج تلقی مینماید و از دیگر سو برای نقل نقشی پر رنگ در راستای تبیین مصادیق عدالت قائل است و نقل را به همراهی عقل پاسخ گویِ عادل به همهی نیازهای بشر می شناسد، وی تلاش فراگیر خویش در راستای توسعه و تحکیم گستره و کاربرد شریعت را، عالی ترین و جامع ترین شکل دفاع از همهی ارزشها، از جمله عدالت سیاسی و آزادی سیاسی تلقی می نماید. بدین ترتیب شخصیت محوری این مقاله، به توازن بین آزادی سیاسی و عدالت سیاسی باور دارد و بر آن تأکید می ورزد و وجوه کلی نظر ایشان، به شرح زیر است:
- تأکید بر اهمیت آزادی سیاسی و عدالت سیاسی
- پذیرش دو دلیل معرفت شناختی عقل و نقل
- پذیرش آزادی منفی و آزادی مثبت
- نفی شکاف اقتصادی در عرصههای داخلی و خارجی
- نقد آزادی غربی و مبانی آن
جمع بندی و نتیجه گیری (بررسی خاستگاه و پی آمدهای نسبت سنجی بین آزادی سیاسی و عدالت سیاسی)
از آن جا که در هر مبحثی از جمله آزادی سیاسی و عدالت سیاسی، نقش مقولهی غایت نظام/ سیستم تعیین گری ئی بس عمده دارد، تا مشخص نباشد آزادی و عدالت را برای چه می خواهیم، نه از آزادی و عدالت می توان تعریفی به دست داد، نه می توان مؤلفهها و حدود آن را معین نمود. شاید راز این همه ابهام یا گوناگونی تعاریف آزادی، و آن همه سوء برداشتها و سوء استفادهها از این واژه، غفلت برخی از توجه به هدف، عدم شناخت سنجیدهی برخی دیگر از هدف، و یا تعمّد کسانی بر معرفی اهداف دروغین، در راستای فریب افکار عمومی ملت خود و دیگر ملت ها باشد. علامه مصباح با احساس رسالت روشنگری، در دوران هجوم سنگین اندیشههای لیبرالیستی و درنوردیده شدن فضای دانشگاهها، و فقدان پاسخ گوئی متناسب از سوی حوزههای علمیه، و وابسته شدن فوج فوج و روزافزون جوانان مسلمان این مرز و بوم، به این یا آن مکتب، همهی وجود خویش را وقف شناخت اندیشهی غرب از یک سو، و دیدگاه اسلام در باب هر جزء از آن اندیشهها نموده، با صلابتی بی بدیل، میدان دار یکهی آن صحنهی عظیم کارزار اندیشه گشت.
ایشان با احساس رسالت دفاع از اصالتهای دین،-باورها و ارزشهای انقلاب، پاسداری از مصالح نظام، دغدغهی امنیت، نگرانی نسبت به سوء استفاده از آزادیها، دفاع در برابر حمله به مقدسات دین و انقلاب، …- نقطه تمرکز گفتار و نوشتار خویش را، مسائلی چون “امنیت”، “وحدت و انسجام اجتماعی”،”مصلحت”، “حفظ نظام”، … قرار داد. جهت گیریهای ایشان طبعاً با توجه به نوع حساسیتها و اقتضاهای زمانه بوده است. واکنشهای علامه مصباح، را باید به عنوان برآیند تعامل شخصیت وی و فضای فرهنگی حاکم بر کشور، ارزیابی کرد.
آن چه به گاه بررسی اندیشهی یک اندیشمند ضروری است، یکی فرارَوی از لاک مفروضات و گمانه زنیهای خود، و استقرار در افق فکری وی، و دیگر بررسی ژرف و دقیق شرایط زمانهی او، به ویژه از منظر آن اندیشه ور می باشد. نیز آن چه کمکی شایان به شناسائی اندیشه و شخصیت یک متفکر می نماید، مقایسهی اندیشه و مواضع وی، با صاحب نظران معاصر او، به خصوص افراد همزمان با وی میباشد. به هر حال بدون ارائهی تصویری شفاف از فضای سیاست خارجی نسبت به ایران، و نیز فضای حاکم بر جریانهای سیاسی و فرهنگی داخلی، و چگونگی پیوند آن دو، نمی توان ارزیابی ای صحیح از اندیشه و مواضع سیاسی علامه مصباح داشت. ولی متأسفانه حجم محدود این اثر اجازهی ورود بدان مباحث گسترده و ژرف نداده، به ناگزیر از این بخش مهم چشم میپوشیم.
علامه مصباح، منشأ حقوق را، حق طلق آفریدگار برای راهبری آفریده ی خویش دانسته، تنها پروردگار یا فرد مأذون از جانب او را صالح برای بیان این حقوق، یا توسعه و تضییق آنها میداند. از دید علامه مصباح چون انسان خود نمی تواند مصالح و مفاسد واقعی، و حق و عدل را بشناسد، نقش عمده تشخیص وظیفه بر عهدهی نقل است. هر چند عقل نقشی بنیادین و مهم ایفا می نماید.
علامه مصباح چون از یک سو عدالت سیاسی، را پرارج تلقی مینماید و از دیگر سو عدالت را نقلی دانسته، نقل را مظهر عدالت، و پاسخ گویِ عادل به همهی نیازهای بشر می شناسد، تلاش فراگیر خویش در راستای توسعه و تحکیم گستره و کاربرد نقل و شریعت را، عالی ترین و جامع ترین شکل دفاع از همهی ارزشها، از جمله عدالت سیاسی و آزادی سیاسی، تلقی می نماید. به عقیدهی علامه مصباح، هر چند حقوق، ریشه در امور حقیقی دارد و مصالح و مفاسد واقعی می تواند پشتوانهی احکام تشریعی باشند، ولی مصالح و مفاسد واقعی از قبیل آن واقعیتهائی نیستند که عقل قاصر آدمیان بتواند بر آنها احاطه بیابد.
علامه مصباح مخالف شکاف اقتصادی در جامعه، و طرفدار برخورد قاطع با زر اندوزان زالو صفت است. در این راستا وی بر آن است که در صورت شناخته و اجرا شدن دقیق آموزههای اقتصادی و حقوق اقتصادی اسلام، به یقین عدالت اقتصادی، اجتماعی، …، به گونه ای همه جانبه، در جامعه تحقق خواهد یافت.
علامه مصباح کوشیده است آزادی غربی و مبانی آن را معرفی نموده، تعارضهای بین نظر و واقع آنها را نشان دهد،
وی بر این باور است که عدالت سیاسی، در ساحتهای نظر و عمل، هم در عرصهی ملی، نادیده انگاشته شده است، هم در عرصهی روابط بین الملل. در همین راستا، ایشان در آثار سیاسی شان، به گونهای روشن ریاکاریها و نفاق و ستم باوری و روحیهی تجاوزگری غرب را تصویر می نماید. بدین ترتیب علامه مصباح هم به ضرورت توازن بین آزادی سیاسی و عدالت سیاسی باور دارد، هم بر عینیت بخشی به آن تأکید بسیار می ورزد. راهبردها و روشهای پیشنهادی ایشان همه در جهت تحقق یافتن نظریه و نظام مطلوب اسلام عزیز است.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی
موضوع: فلسفه امنیت و دفاع در اندیشه علامه مصباح
در پاسخ به این سؤال که چرا جنگ وجود دارد؟
علامه مصباح دو دیدگاه افراطی و تفریطی را نقد و ردّ و دیدگاه اعتدالی اسلام را اثبات کرده است.
اهم دیدگاههای افراطی که ایشان نقد و رد کرده است، دو دیدگاه است:
الف: دیدگاه تنازع بقایی مبتنی بر رویکرد داروینیستی که جنگ و تنازع را یک قانون زیست شناسانه برای بقای اصلح میداند.
ب: دیدگاه تضادگرای مارکسیستی:
در دیدگاه تفریطی، که آن هم از نگاه ایشان مردود است، دیدگاهی است که جنگ را بیماری و بد میداند و به طور مطلق با آن مخالف است.
استاد مصباح پس از نقد و رد این دو نگاه به تشریح نگاه اعتدالی اسلام پرداخته است. یکی از مهمترین مستندات ایشان در این باب، آیات قرآن کریم و روایات است، از جمله به آیات شریفه ۳۸ تا ۴۲ سوره مبارکه حج استناد کرده است.
طبق این آیات فلسفه جهاد در اسلام و بلکه در همه ادیان الهی مبارزه با ظالمان و دفاع از عبادت گاهها و دین الهی است. چون یاد خدا تنها حقیقتی است که میتواند انسان را به سعادت برساند. ایشان میفرماید: دفاع از ارزشهای دینی است که باعث ارزش انسان میشود و الّا دفاع از آب و خاک و جان غریزی حیوانات هم هست.
در واقع جهاد زمینهای است تا انسان با گام گذاشتن در آن، با تلاش خود به مقام جانشینی خدا در زمین برسد. از این رو است که حضرت زهرا (س) فرمود: والجهاد عزّاً للأسلام.
با توجه به آنچه گفته شد ایشان هشت نوع جهاد مشروع را قائل هستند:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن مهاجر نیا
موضوع: حاکمیت قسمی و مقسمی در ارتباط با عناصر اربعه دولت از منظر علامه مصباح یزدی
در حقوق و علوم سیاسی این اصل مسلم تلقی شده است که «دولت» بالاترین پدیده سیاسی است و دارای چهار عنصر جمعیت، قلمرو، حکومت و حاکمیت است و حاکمیت به معنای قدرت برتر، مطلق و غیر قابل تقسیم، امر معنوی است که ناشی از اراده «مردم » است.
در کلام سیاسی علامه مصباح یزدی که مقصود تعلیمات سیاسی الهی ناشی از وحی به معنای «فعل الله» است، دو تأمل در مفهوم سیاسی دولت وجود دارد :
۱٫دولت بالاترین پدیده سیاسی نیست.
- ۲٫ حاکمیت سیاسی صرفاً ناشی از اراده مردم نیست.
در کلام سیاسی و حتی فقه سیاسی این اصل مسلم وجود دارد که بر اساس آیاتی مانند: « له الملک»،« لم یکن له شریک فی الملک»،«لامعقّب لحکمه» و « یؤتی الملک من تشاء» ،«اصل اولی آن است که حاکمیت از آن خداست»، بنابراین حاکمیت الهی که بالاترین حقیقت در سیاست است امری حقیقی،مطلق، دائمی، انحصاری، غیر قابل تجزیه و غیرقابل تفویض (به نحوواگذاری)است. این حاکمیت مقسم دو نوع حاکمیت تکوینی و حاکمیت تشریعی است. حاکمیت تشریعی هم اقسامی دارد نظیر: حاکمیت الهی بر آحاد انسان، حاکمیت الهی در امور اجتماعی و حاکمیت الهی در حوزه سیاست. قسم اخیر اقسامی دارد که یک قسم آن حاکمیت الهی در ایجاد دولت اسلامی است. اگر عناصر اربعه دولت را بپذیریم ما با دو حاکمیت مواجه خواهیم بود یکی حاکمیت الهی که مقسم همه چیز است و دیگر حاکمیت قسمی که عنصر چهارم دولت است که ناشی از اراده مردم است.
از منظر علامه مصباح یزدی (ره) حاکمیت الهی(مقسمی) در عالم حقیقت و مقام ثبوت است و حاکمیت مردم(قسمی) در مقام اثبات و تحقق خارجی است و چون حاکمیت الهی زمینه شراکت و تجزیه را نمی دهد، بنابراین حاکمیت قسمی به حاکمیت مقسمی ارجاع داده می شود تا نتیجه آن سازگاری حاکمیت مرمی در طول حاکمیت الهی باشد و بالطبع مقبولیت اجتماعی در طول مشروعیت الهی خواهد بود.
حجتالاسلام و المسلمین دکتر غلامرضا بهروزیلک
موضوع: هویت سیاسی و مرزبندی هویتی در مواجهه با اغیار در تفکر سیاسی آیتالله مصباح
در مقطعی از مطالعاتم، تمام آثار سیاسی علامه را مرور کردم و میخواستم ببینم گفتمانهای سیاسی در ایران نسبت به جهانیشدن چه واکنشی دارند. برخی از دوستان مانند «عبدالقیوم سجادی» جهانیشدن را یک گفتمان میدانست و این را با لیبرال شدن یکسان میدانستند، اما بنده، جهانی شدن را شرایط نزاع گفتمانها میگرفتم، یعنی تغییر شرایط و نزاع گفتمانی از عرصه ملی، منطقهای و جهانی میگرفتم و در این وضعیت نیز که جهانیشدن با تکونولوژیها، فضای ارتباط را نزدیک کرده بود، باعث شده بود که گفتمانها را در سطح جهانی ببینم. در مورد این گفتمان جهانیشدن و نزاع گفتمانها باید بگویم، قبل از آن، گفتمان لیبرالیسم سیطره جهانی داشت و انقلاب نیز مواجهه با مدرنیته بوده، اما در دهه ۷۰ یک گفتمانی را در قالب اصلاحطلبی داریم که با گفتمان لیبرالیسم غیریتسازی سطحیتری داشت، اما آیتالله مصباح و جریانی که ایشان را همراهی میکردند یک غیریتسازی قوی داشتند و با نفی گفتمان لیبرالی سعی داشتند گفتمان اسلام سیاسی و فقاهتی را با محوریت ولایت فقیه مطرح کنند. آنچه در مورد ایشان مهم بود اینکه چطور این مرزگذاری هویتی و غیریتسازی در اندیشه ایشان کامل بود. بعدها این مرزگذاری با دشمن و غیر که به نوعی در اواخر دهه هشتاد مطرح شد، یکی از موضعگیریهای خوب محسوب شد که باید مرز خود را با گفتمان غیر، شکل دهیم و توصیه قرآنی نیز همین بوده است.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن رضوانی
موضوع: حدود تصدی دولت اسلامی در اندیشه علامه مصباح یزدی
دولت اسلامی تا چه حدی میتواند عهدهدار امور جامعه باشد؟ این بحث در کتاب نظریه سیاسی اسلام، جلد دوم، جلسه ۲۷ و ۲۸ مطرح شده است. منظور از دولت در این بحث «قوه مجریه» است. البته در اندیشه علامه مصباح، قوای اصلی حکومت، دو «قوه مقننه» و «قوه مجریه» است و «قوه قضاییه»، جزیی از قوه مجریه است.
سه رویکرد کلان در خصوص حدود تصدی دولت در فلسفه سیاسی مطرح است: ۱) رویکرد سوسیالی ۲) رویکرد لیبرالی و ۳) رویکرد اسلامی؛
▪️در رویکرد سوسیالی، تصدی دولت حداکثری و تصدی مردم حداقلی است. عمده امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی به عهده دولت است و مردم نقش کمتری در تصدی امور جامعه دارند.
▪️در رویکرد لیبرالی، تصدی دولت حداقلی و تصدی مردم حداکثری است. نقش دولت در حد ضرورت و بیشتر راهبردی و نظارتی برای حفظ امنیت است و عمده امور جامعه به عهده مردم و بخشهای خصوصی است.
▪️در رویکرد اسلامی، تصدی دولت و مردم میانه و اعتدالی است. معیار تصدی دولت و مردم نیازهای ثابت و متغیر جامعه است. در نیازهای ثابت و ضروری مانند دفاع، نظم و امنیت، دولت باید متصدی امور جامعه باشد اما در نیازهای متغیر و غیر ضروری، آحاد مردم باید متصدی امور جامعه باشند.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد نوروزی
موضوع: آیتالله مصباح و فلسفه انقلاب اسلامی
عنوان بحث یک نگاه درجه دوم به فلسفه سیاسی است و لذا تلاش میکنم از نگاه درجه دومی به این بحث توجه کنم. سؤال اینجاست که نسبت آیتالله مصباح به عنوان یک متفکر با فلسفه انقلاب اسلامی چیست؟ قاعدتاً اعتقاد داریم هر انقلابی در ورای خودش، یک ایدئولوژی یا فلسفه سیاسی دارد که آن هسته مرکزی، نظریه مشروعیت است. زوال یک نظام سیاسی و برآمدن نظام سیاسی دیگر، در واقع زوال نظریه رژیم پیشین و ظهور نظریه جدید است. در انقلاب اسلامی، نظریه وراثت که از دیدگاه ما غیرعقلانی است، زوال مییابد و فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی با پشتوانه نظری اسلام و دانشهای اسلامی برمیآید. لذا میتوان از منظر این دانشها نظریه مشروعیت نظام برآمده از انقلاب را بررسی کرد.
نقش علامه مصباح و ارتباطش با فلسفه انقلاب اسلامی را میتوانیم با توجه به نقاط عطفی که در انقلاب وجود دارد و یا فراز و فرود زندگی ایشان بررسی کنیم. آیتالله مصباح از متفکران بزرگی است که هم سابقه شاگردی امام را داشتند و هم بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب مسئولیتهایی را بر عهده گرفتند که مهمترین مسئولیت پرداختن به علوم انسانی اسلامی بود. پس از پیروزی انقلاب جریانهای التقاطی تلاش میکنند تا نظریه انقلاب اسلامی را که برآمده از فلسفه و نظام فکری است، مورد چالش قرار دهند.
در عرصه علوم انسانی اسلامی نیز اقدامات پیشگامانه ایشان مورد توجه است، اما انقلاب اسلامی با توجه به نقاط عطفش باید مورد بررسی قرار گیرد. آیتالله مصباح در سنگرهای مختلفی به تبع نیازهای فکری انقلاب حضور پیدا میکند و این حضور با توجه به جایگاه آیتالله مصباح بیشتر به عنوان یک فیلسوف شناخته میشود و به طور طبیعی در این مصاف با رویکرد فلسفه سیاسی وارد میشود. در دوره آغازین انقلاب و بالندگی آن، به ویژه در دهه اول انقلاب، شاهد نگارش اثرهای متعددی از آیتالله مصباح بودیم که از جمله آنها حقوق و سیاست در قرآن بود. این کتاب، به صورت گفتاری در سال ۱۳۶۵ ارائه شد. اگر این بحثها را با آثار دیگری که در این زمینه هست مقایسه کنیم، برجستگی اثر آیتالله مصباح مشخص میشود.
در مقطع بعدی شاهد فضاهایی هستیم که نظریه حقوقی اسلام در دو جلد در این باره تولید میشود. اگر نگاه درجه دومی به مباحث این کتاب داشته باشیم، بیشتر نقد دیدگاههای لیبرالی و نقد دیدگاههای بازتولید شده سکولاریزم در این مقطع است. این دیدگاهها در رویکرد فلسفی از سروش شروع میشود و شامل نگاههای دیگری در درون این رویکرد سکولار میشود. مهمترین متفکری که در مصاف با این اندیشهها حضور پیدا میکند و در فضای سنگین دوم خرداد حضور مییابد آیتالله مصباح است. از دهه هشتاد به بعد نیز تحلیل و تصورم از حضور آیتالله مصباح در میدان فلسفه انقلاب اسلامی این طور است که شاهد شاخ و برگها و ثمرات فلسفه انقلاب اسلامی هستیم؛ یعنی مباحث نویی مطرح میشود که ایشان در همه آنها ورود پیدا میکند.
نظریهای که این حرکت انقلاب را پشتیبانی میکند از سوی امام(ره) ارائه شده و خود امام این را تبیین میکند، اما متفکری که تلاش میکند از منظر دانشی اینها را مورد پردازش قرار دهد، آیتالله مصباح است. ایشان در ساحات پردازش اولیه، تبیین نظریه و مواجهه با دیدگاههای رقیب در دهه ۷۰ ورود پیدا میکند. همچنین نظریههای جدیدی از رهبر معظم انقلاب مورد توجه قرار گرفته که ایشان در آنها نیز وارد میشود.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر داود مهدوی زادگان
موضوع: فلسفه حکومت از دیدگاه علامه مصباح یزدی با تاکید بر عصر غیبت
رحمت و مغفرت الهی بر روح پر فتوح علامه مصباح یزدی که الحق و الانصاف گفتمان انقلاب اسلامی و پیروان آن خود را مدیون مجاهدت های علمی و معنوی ایشان می دانند. به یقین عمومی سازی فلسفه سیاست و کاربرد زبان استدلال در فلسفه سیاسی اسلام از خدمات علمی بزرگ ایشان است. اما بحث من در این گفتار بیان مساله ای پیرامون فلسفه حکومت در اندیشه مرحوم علامه مصباح یزدی است و آن مساله تمایز فلسفه های سیاست است. به عبارت دیگر، تمایز فلسفه های حکومت به چیست؟ از مباحث فلسفه سیاست مرحوم مصباح چنین بر می آید که ایشان مساله تمایز را به مفروضات یا اصول موضوعه باز می گرداند. گزاره های پایه معلوم می کند که فلسفه سیاسی در کجا ایستاده است و دامنه جدایی آن با فلسفه های سیاسی تا کجا است. در اینجا با استفاده از یکی از آثار علامه مصباح به این امر اشاره می شود و آن هم کتاب « نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه » است. این اثر با وجود اینکه به زبان ساده نوشته شده در اتقان کامل است و از قوت استدلال هیچ چیزی کم ندارد. علامه مصباح در همان آغاز بحث چهار اصل موضوعه را ذکر می کند و با تاکید بر هر کدام، تمایز فلسفه سیاسی اسلام با سایر مکاتب را معلوم می کند:
- ۱٫ ضرورت حکومت (تمایز مکاتب سیاسی آنارشیستی )
- ۲٫ عدم مشروعیت ذاتی فرد یا گروه خاص برای حکومت ( تمایز با نظریه های غلبه، فیلسوف شاهی، وراثت )
- ۳٫ خدا؛ تنها منبع ذاتی مشروعیت ( تمایز با نظریه های جدید مبتنی بر قرارداد اجتماعی )
- ۴٫ عدم جدایی دین از سیاست ( تمایز عام و کلی با نظریه های سیاسی سکولار )
اما در اینجا یک تمایز دیگری در کلام آیت الله مصباح یزدی دیده می شود که ناظر به اندیشه های درون دینی امامیه است و آن مربوط به حکومت در عصر غیبت از منظر امامیه است. به زعم برخی از امامیه، ما در عصر غیبت فلسفه سیاسی نداریم. در حالی که به عقیده ایشان در عصر غیبت، همچنان فلسفه سیاسی اسلام به قوت خود باقی است و آن عبارت از نظریه ولایت فقیه به مثابه فلسفه سیاسی عصر غیبت یا فلسفه سیاسی انتظار است.
جناب آقای دکتر شریف لکزایی
موضوع:حدود آزادی فرد و قدرت دولت در اندیشه آیتالله مصباح
در مجموعه بررسی تطبیقی نظریههای ولایت فقیه، به تفصیل دیدگاههای ایشان را در کنار دیگر نظریهها بررسی کردهام. اما نکته مهمی که از این زاویه باید بحث را آغاز کنم، مبحث امتدادبخشی به بعد سیاسی و اجتماعی فلسفه اسلامی در اندیشه آیتالله مصباح است. خیلی از متفکرین ما ورود مستقل و مستقیمی به عرصه سیاسی و اجتماعی نداشتند و این حوزه تا اندازه زیادی مغفول واقع شده و نحیف مانده است.
البته شاید بشود گفت بحثهای ایشان از منظر فقهی مطرح شده است، اما اگر در حوزه کلان توجه کنیم و با توجه به اینکه ایشان در زمره فلاسفه معاصر هستند، شاید بشود گفت ایشان آنجا حکمت عملی را بحث کردهاند و به امتداد اجتماعی و سیاسی فلسفه اسلامی پرداختند و بحثهای ایشان از دوره پس از دوم خرداد شکل گرفت که دو ویژگی دارد؛ یکی تبیین بحثهای نظری و فلسفی در راستای بسط امتداد اجتماعی و سیاسی فلسفه اسلامی و یکی نیز، نقد فلسفه سیاسی غرب و نقد در حوزه داخلی که ممکن است در داخل، نیمنگاهی به اندیشههای غربی داشته باشند. بنابراین این دو ویژگی را در بحثهای ایشان میبینم، اما بحثی که به آن توجه کردم شاید در حد ایده و طرح مسئله باشد. مبحث حدود آزادی فرد و قدرت دولت مباحثی است که در قبل از خطبههای نماز جمعه داشتتند. معمولاً در فلسفه غرب و به خصوص ناظر به مبحث بیانیه حقوق بشر آمده است که آزادی فردی تا جایی است که مزاحمتی برای دیگران نداشته باشد. ایشان این بحث را در نقادی اعلامیه حقوق بشر مطرح میکنند و در نقادی این بحث به این دو پرسش توجه دارند که آزادی دیگران در چه مقولههایی تصور میشود که نتوانیم به آنها تعرض کنیم و مزاحمتی برای آنها داشته باشد و دوم اینکه، آیا این مزاحمتها و مداخلات صرفاً و تنها امور مادی را شامل میشود یا امور معنوی را نیز در برمیگیرد.
نقد آیتالله مصباح نیز از اینجا شکل میگیرد و پرسشها را دقیقتر مطرح میکنند که آیا در بحث مخالفت با مقدسات دینی مردم، این مزاحمتها و اهانتها حد آزادی تقلی میشود یا خیر، سپس ایشان در پاسخ و در نقد اندیشه غرب به یک پارادوکس اشاره میکنند که در نسبت با مقدسات دینی معمولاً بیتوجه هستند و از کنار آن عبور میکنند و گویی مزاحمتی برای مقدسات دینی اکثریت مطرح نمیشود، اما اگر به یک شخصیت سیاسی در غرب توهین شود یا برخی موضوعات که در غرب تابو شده نقد شود، غربیها با آن برخورد میکنند؛ لذا این دوگانه را نیز در نقد فلسفه غرب مطرح میکنند.
جناب آقای دکتر محمد پزشگی
موضوع: استلزامات نظریه اعتباریات آیه الله مصباح برای علوم انسانی
یکی از شرایط و نیازهای تاسیس علوم انسانی در دوره معاصر ایران تدوین مفاهیم و مقولات جدید برگرفته از دستگاه مفاهیم و مقولات فلسفه اسلامی است. برای این منظور لازم است با بررسی انتقادی پژوهش ها و نوشته های این فلسفه مصوباتی برای تدوین علوم انسانی مناسب با مواد تاریخ ایران معاصر فراهم کرد. بر این اساس توجه به سازوکار تدوین مفاهیم، طبقه بندی آن ها و نظام مفاهیم بر اساس فلسفه اسلامی اهمیت علم شناختی می یابد.
با توجه به این مقدمات باید گفت که بر اساس معرفت شناسی فلسفه اسلامی مفاهیم بشری در چهار دسته معقولات اولیه، معقولات ثانی فلسفی، معقولات ثانی منطقی و معقولات اعتباری تقسیم کرد. اما بر خلاف این ایده رایج در میان فیلسوفان مسلمان آیه الله مصباح معقولات اعتباری را به معقولات ثانی فلسفی تحویل می برد و فقط از سه دسته نخست معقولات سخن به میان می آورد. ایشان معقولات اعتباری را همان معقولات ثانی فلسفی می دانند و بنابر این برخلاف ایده مشهور میان فیلسوفان مسلمان که سازوکار ساخت معقولات اعتباری را عاریت دهی ویژگی های معقولات اولیه و معقولات ثانی فلسفی به معقولات اعتباری (در حال ساخت) می دانند؛ آیه الله مصباح معتقدند که معقولات مورد بحث از طریق سازوکار انتزاع گیری از روی معقولات اولیه و ثانی فلسفی موجود در ذخیره مفاهیم انسانی ساخته می شوند. حال که چنین است بررسی استلزامات و تضمین های این ایده معرفت شناسی برای علم شناسی فلسفی معاصر ایران از اهمیت بسزایی برخوردار خواهد بود. نمونه مسایل برخاسته از ایده معرفت شناختی مورد بحث را می توان چنین فهرست کرد:
۱. زبان علوم انسانی در این صورت زبانی فلسفی خواهد بود یا زبانی استعاری و تمثیلی (بر اساس ایده مشهور زبان علوم انسانی تمثیلی است)
۲. علم انسانی برخاسته از این ایده علمی از نوع علوم دقیقه خواهد بود یا با علوم دقیقه فرق خواهد داشت (بر اساس ایده مشهور علم انسانی با علم طبیعی تفاوت دارد)
۳. زبان علم انسانی برخاسته از این ایده زبان تخصصی و فنی خواهد بود یا زبان عامه ( بر اساس ایده مشهور زبان علم انسانی زبان عامه است)