“توقیفیت اسماءالهی با تحلیل دیدگاه علامه حسن زاده آملی(ره)” در جلسه گروه علمی کلام+خلاصه بحث

دویست و بیست و دومین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “توقیفیت اسماءالهی با تحلیل دیدگاه علامه حسن زاده آملی(ره)” با ارائه حجت الاسلام و المسلمین میرزا احمد اسدی سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی به صورت (حضوری و مجازی) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

استاد رضانژاد : جلسه ۲۲۲ گروه کلام امشب توسط استاد اسدی انجام می‌شود، ضمنا در این ایام خبر دار شدیم همسر آیت ‌الله فیاضی، رئیس هیئت ‌مدیره مجمع عالی حکمت، به رحمت خدا رفته‌اند ایشان صبیه شیخ کاظم تبریزی بودند ، ما برای ایشان طلب رحمت و مغفرت می‌کنیم و مجلسی از سوی دفتر مقام‌معظم رهبری در حسینیه امام ‌خمینی برگزار می‌شود از سوی دیگر در آستانه اربعین ارتحال علامه حسن‌زاده آملی هستیم که مجالسی در مجمع عالی حکمت با سخنرانی استاد پارسانیا، شیروانی، رضا مختاری برگزار می‌شود و مراسم اربعین ایشان از سوی شاگردان و مراکز علمی در دفتر مقام‌ معظم رهبری در صفائیه برقرار است.

بحث امشب در مورد توقیفیت اسمای الهی است که هم جنبه کلامی دارد و هم جنبه عرفانی و فلسفی، البته در گروه کلام، بیشتر جنبه کلامی مد نظر است.

استاد اسدی : مسئله توقیفیت اسماء، مشترک لفظی بین دو معناست یک معنایی نزد عرفا مطرح است و یکی در صنعت کلام بیان‌شده است، پس نباید این دو اصطلاح خلط شود؛ نزد عرفا مطلب متفاوت است که علامه حسن‌زاده هم اشاره می‌کند مثلاً در جایی گفته‌اند مرتبه‌ای که در السنه‌ی عرفا است این عبارت اخرای توقیفیت اسماء است که هر مرتبه‌ای در مقام خود توقیفی است که تجافی از آن را نشاید، عوالم هستی هرکدام در جای خود ثابت و مستقر هستند مثلاً مرتبه اله، مرتبه جبروت ، مرتبه ملکوت اعلی و اسفل و مرتبه ناسوت هرکدام عالمی دارند که در جای خود ثابتند و توقیف هستند، نمی‌شود جابه‌جا کرد مثلاً مرتبه جسمی مادون عالم ملکوت است ، عالم ملکوت دون عالم جبروت است تا برسد به مرتبه و مقام اله. این همان توقیفیت اسماء است درعین‌حال که هر مرتبه پایین‌تر، ظل مرتبه بالاتر است ولی همه این‌ها مرتبه شان محفوظ است و این‌ها چون در طول هم هستند و سمت علی و معلولی دارند دارای قوام اند ، جدایی بین آن‌ها وصفی است یعنی لایه‌هایی از یک واقعیت هستند که بر حسب وصف از هم جدا آیند نه بر حسب عزلت و جدایی؛ هم در معارف این است که اگر رابطه علت و معلول درست بحث شود کلید خیلی از مسائل می‌شود .

به تعبیر آیات الهی :لا تبدیل لکلمات الله ، لا تبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم این‌ها هم اشاره به توقیفیت است.

اما اصطلاح توقیفیت در نزد متکلمین: اینگونه بحث می‌شود که آیا اسمایی که بر خدا جاری است محدود و مقید به کتاب و سنت است یا این‌طور نیست؟ این‌جا مسئله بین متکلمین و علمای شریعت اختلافی است علامه حسن‌زاده رساله‌ای به نام « کلمه العلیا فی توقیفیه الاسماء»  دارد که با وجود حجم کم، غنی و پر استدلال است، محدثین از فریقین از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله روایتی نقل می کنند با این عبارت «       إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَهً وَتِسْعِینَ اسْمًا مِائَهً إِلَّا وَاحِدَهٍ، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّهَ   : » منابع این روایت در اهل سنت عبارتند از : (حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک على الصحیحین، محقق: عبد القادر عطا، مصطفى، ج ۱، ص ۶۲، ح ۴۱، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ق؛ أبو حاتم، محمد بن حبان بن أحمد، صحیح ابن حبان، محقق: شعیب الأرنؤوط، ج ۳، ص ۸۷، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق: الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج ۷، ص ۱۰۸، ح ۲۷۳۶، دار طوق النجاه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق).

در منابع شیعه نیز این معنا از طریق امامان(ع) و به نقل از حضرت امام علی(ع) و ایشان هم از پیامبر(ص) وارد شده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِسْعَهً وَ تِسْعِینَ اسْماً مِائَهً إِلَّا وَاحِداً مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّهَ» :  «شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، محقق و مصحح:‌حسینی، هاشم، ص ۱۹۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.   »

با توجه به این روایات بحث شده که ما می توانیم اسامی را مشخص می‌کنیم امثال صدوق و سنن ترمذی این اسامی را نقل کرده‌اند البته دیگران هم اسامی را اضافه کردند که اختلافاتی وجود دارد نسبت عام و خاص در این‌جا وجود دارد یعنی  در بیان این علما در ذکر اسامی ، مشترکات و مختصاتی  دیده می شود، از طرفی در قرآن می‌بینیم که اسمای الهی بیشتر از آنچه هست که مشاهده می‌شود مثلاً استاد سبحانی در مفاهیم القرآن ۱۳۲  اسم را مطرح کرده درحالی‌که در این روایت ۹۹ اسم مطرح‌شده بود حالا بحث این است که آیا این‌ها توقیفی است یعنی آیا مکلفین باید مقید باشند به همان اسامی که در قرآن سنت است و اطلاق اسامی دیگر بر خدا حرام است یا این‌که غیر توقیفی است و مشکلی ندارد.؟

نکته دیگر این‌که نزد اهل هر لغت و زبان اسمی قرار داده‌اند و طبق زبان خود خدا را نام می برند ولی این محل نزاع نیست مثلاً در فارسی می‌گویند خدا و در اقوام دیگر مثل عربی الله یا اله را بکار می‌برد ولی این اختلاف مدنظر ما نیست ، مثلاً کسی نمی‌گوید همه اقوام در مورد خدا کلمه الله را فقط به کار ببرند بلکه بحث آن است که گاهی از فعل خدا مشتق درمی‌آوریم آیا این توقیفی است یا خیر ؟  سید شریف جرجانی در مواقف جلد ۱  همین نکته را می‌گوید که نزاع در لغات مختلف بر زبان‌ها مطرح نیست بلکه در اسامی متخذ از افعال یا اوصاف الهی است برخی گفتند از  طاقت بشر خارج است که از نزد خود اسمی بر خدا اطلاق کند اما برخی می‌گویند چنین محدودیتی نیست ما به برکت عقل می‌توانیم اسامی اتخاذ کنیم ولی شرطش آنست که اسامی اتخاذی بر نقص و توهین و غیره دلالت نکنند بحث کلامی است و بحث ما اسامی مأخوذ است البته جنبه فقهی هم دارد که مثلاً در مورد مکلفین آیا می توانند این اسامی را به کار ببرند درهرحال ،  بحث بر سر اسامی ملفوظ است نه حقایق تکوینی ؛  عرفا واقعیت‌های تکوینی و خارجی را مد نظر قرار می دهند و هر کدامش را اسمی و بیان صفتی از خدا می‌دانند و این اسامی رایج بین ما را اسم الاسم می دانند. بعضی از متکلمین گفته‌اند انسان می‌تواند خدا را با هر اسم و وصفی که دلالت بر کمال دارد بخواند و نام ببرد کار عقل در این‌جا اتخاذ اسم است و این کار عقل هم حجیت  دارد ما می‌توانیم معنایی را در قالب بریزیم و آن اسامی را به خدا اطلاق کنیم و برخی گفتند نمی‌توانیم از نزد خود اسمی را اطلاق کنیم هرچند که اطمینان داشته باشیم ماخوذ از اسم و وصف الهی است، مثلا شکی نیست که خدا مبدأ هر فعل است و قرآن فرموده « فعال لما یرید » اما با این وجود نمی شود خدا را عامل یا کارگر بخوانیم به دلیل این‌که فعال است گرچه مبدا فعل در خدای متعال محقق است.

برخی در مورد اطلاق اسامی راه سوم را انتخاب کردند و گفتند ما شرعاً ممنوع نیستیم که اسمی را اتخاذ کنیم ولی شرط آنست که مانعی نباشد مثل این مانع که با به کار بردن آن اسم، نقص و ضعفی در خداوند تلقی شود.

ادله قائلین به توقیفیت:

۱.ما باید به شارع گوش کنیم ،شاید به‌زعم خود خدمتی می‌کنیم ولی مفاسدی در این اطلاق اسامی باشد خصوصا اگر جهات مهمی در تلقی معارف مطرح باشد عضدالدین ایجی گفته که اطلاق اسامی توقیفی است یعنی به اذن شارع باشد به‌خاطر احتراز از امور باطلی که ممکن است در میان باشد باید احتیاط کنیم .

۲.دلیل دوم آن که گاهی گفته می‌شود ادب، اقتضای توقیف دارد مقتضای ادب الهی این است که ببینیم می شود اسامی دیگر را به کار ببریم یا نه؟ مثالی می‌زنند که فرض کنید شما کسی را می‌بینید باری را جابه‌جا می‌کند اگر به او بگویید حمال، خب این سوء ادب است و این مناسب ادب نیست هرچند حقیقتا او حمال است، نزدیک به این معنا در رساله شریفه« نور علا نور در ذکر ذاکر و مذکور» آمده‌است. توجه شود ائمه در ادعیه زبانی دارند که در سایر متون ندارند علامه در رساله گفته‌اند که اقتضای ادب است که خدا را با اسمای حسنی بخوانیم : و لله الاسلام الحسنی فادعوه به، هرچند  صفات و اسماء الهی لایتناهی است ولی مقتضای ادب آنست که رعایت شود یعنی عند خطاب و دعا باید مقرون ادب بکار ببریم باید از اهل سر و آداب‌دان بشنویم تا اهل تمییز شویم اگر دقت شود با یک مثال روشن می‌شود که مثلاً انسانی به شما احسان کرده می خواهید او را بستایید خوب در این انسان قوه غضب، قوه دفع و راه و غیره وجود دارد همگی این‌ها در کمال او دخیل است و چه‌بسا یکی از این‌ها اگر نباشد او بمیرد ولی وقتی می‌خواهیم او را صدا کنیم با این تعبیرات :  یا محسن یا معطی و غیره می‌خوانیم نه اینکه او را اینگونه صدا بزنیم : یا من له قوه الدفع و الباه و… .

پس آیه‌ی کریمه‌ی ۱۸۰ سوره اعراف وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ، ناظر  به‌همین است برخی توقیفیت را مقید به ادب می‌دانند. پس قول سوم این شد که اسماء الهی لایتناهی است ولی به جهات رعایت ادب باید برخی اسامی را به کار نبریم ولی این دلیل، قول اول را اثبات نمی‌کند مرحوم خواجه طوسی فرمایشی دارد، ایشان در کتاب فصول  النصره گفته:  قد علم ان باریتعالی ذات خالیه عن التعدد  و ابتکار، ذات حق از نقص و خلل به‌دور است ذات خالی از تعدد  و تکثر است و ابا دارد از این مسائل.

در حقیقت واجبی الهی این‌جا فقط اسم الله را داریم که اشاره به ذات طاهره بدون نقص می‌کنند اما از الله که بگذریم سه قسم می‌شود:  در برخی از اسماء، ملاحظه غیر شده‌است و در برخی ملاحظه سلب شده یعنی به لحاظ امر سلبی می‌گوییم و قسم سومی که ترکیبی از ملاحظه غیر و سلب است مثلاً اسامی «قادر و عالم » به ملاحظه غیر است و الواحد به ملاحظه سلب است یا مثلا صفات غنی و قدیم هم همینطورند با ملاحظه سلب هستند، و قسم سوم مثل الحی، العزیز، الواسع،  در اسم  «الحی » ترکیبی است حی را در مورد مخلوقات می‌فهمیم ولی می‌گوییم حیات الهی مانند حیات دیگران نیست عزیز هم اضافه و در رابطه با غیر است ولی نه مانند نفوذناپذیری دیگران و مخلوقات ؛ پس اطلاق آن چه از شرع بیان نشده‌است ممنوع است زیرا ممکن است در آن اطلاق چیزی باشد که مناسب جناب الهی نباشد انبیا و اولیا که این اسامی را به ما گفته‌اند مشمول عنایت خاص الهی بودند اعتبار و عنایت خاص از جانب خدا داشتند ولی ما مثل آن‌ها نیستیم و سایر مردم این قدرت و شان را ندارند که اطلاق و اجرای اسم را داشته باشند.

به‌نظر ما قول سوم تقویت می‌شود فرمایش فوق دو نکته دارد یکی این‌که هر لفظ دال بر معنا گرچه مشتمل بر معنایی باشد ولی ممکن است لایق مقام الهی نباشد باید احتیاط و احتراز شود از اطلاق هر اسمی، نکته دوم اینکه فقط معصومین علیهم‌السلام مطمئن هستند که مطابق جمال و جلال الهی اطلاق کنند ولی این هر دوی این نکته ها قابل مناقشه است چون اگر مشکل این است که الفاظ وفا ندارد و ظرفیت رساندن حقیقت در آن ها نیست این مشکل عام است و تمام الفاظ همین مشکل را دارند حتی سخنان معصومین هم این‌گونه هستند معلم ثانی فارابی در همین راستا  در کتاب الجمع بین الرایین ، صفحه ۶۸ گفته خدا عالی و متعالی است و ما انسان‌ها مجالی در وصف  اطلاق لفظ بر او نداریم فقط همان الفاظ متداول بین مسلمین را به کار می‌بریم البته این‌ها الفاظ بشری است ولی این‌ها منعکس‌کننده مفاد نیست و خدای متعال بالاتر از این‌هاست حتی اطلاق الفاظی مثل الوجود و الحی هم رساننده حقیقت حق‌تعالی نیست نکته دیگر این‌که شان و مقام رسول و اهل‌بیت علیهم‌السلام باعث می‌شود که الفاظ کاربردی آن‌ها از قالب بشری جدا باشد لذا گاهی گفته می‌شود انسان در سیر و سلوک به‌جایی می‌رسد که هیچ لفظی برای حقیقت خود پیدا نمی کند که یافته و کشف خود را با آن بیان کند ازاین‌رو برخی افراد بعد از سلوک به خود می‌آیند و قضایای عجیبی دارند، محقق طوسی در اوصاف الاشراف در بحث فناء فی الله گفته هرچه عقل به آن می‌رسد ،  جمله منتفی گردد.

در جمع‌بندی باید جهت ادب و مناسبت با حق‌تعالی را در نظر بگیریم اما نمی‌توانیم توقیفیت مطلق را بگوییم، یواقیت از فتوحات ابن‌عربی نقل می‌کند که اشتقاق اسماء از آیه الله یستهزئ بهم، اسم « مستهزئ» است که از آیه و هو خادعهم ، اسم « خادع» است و همین‌طور اسامی دیگر را می‌توان بدست آورد ولی به‌لحاظ ادب نمی‌توان این اسامی متخذ را در مورد به کار برد.

استاد رضانژاد : نکته ای در ضمن بیان کنم که در همان کتاب کلمه العلیا، علامه حسن‌زاده فرموده این کتاب را در ۸ باب به تعداد ابواب بهشت آوردم.

استاد زیادی: آیا مطالبی که از خواجه گفتید مختار خودتان هست یا نه و نظر علامه حسن‌زاده آملی چیست؟

استاد زمانی:  در اصول کافی بحث توحید چند روایت می‌آورد که نشان می‌دهد بحث در الفاظ نیست علامه مجلسی در بحارالانوار بابی به نام اسماء الهی را آورده و تا ۴ هزار عدد مطرح‌شده در دعاها هم آمده «کل اسمائک کامله» یعنی که این اسامی جامع است . بهترین شرح درمورد اسماء و صفات را می‌توان در کلام علامه مجلسی و نیز ملاصدرا در قسمت شرح  اصول کافی ملاحظه نمود.

استاد اسدی :علامه حسن‌زاده درنهایت قول سوم را برمی‌گزیند.

استاد طباطبائی: سؤال آنست که اختلاف اقوال متکلمین و اختلاف اقوال عرفا آیا به‌خاطر اختلاف در تعریف است یا اختلاف در مبادی است؟ ثمره بحث در اقوال چیست؟ فقط ثمره علمی است و یا ثمره عملی هم دارد؟

سوال بعدی این‌که قول نهایی علامه حسن‌زاده را کجا می‌توان یافت؟

استاد اسدی:  توقیفیت اسماء در نزد عرفا بحث خارجی و تکوینی است ولی در مورد متکلمان، از نوع بحث مکلفین و امکان اطلاق شرعی است و ثمره آن در کلام این است که آیا این فعل اطلاق ما مکلفین و متکلمین، مشروع و مجاز است ؟

استاد شهسواری: عنوان بحث شما بحث دیدگاه علامه حسن‌زاده است ولی ظاهرا این عنوان محقق نشد نکته دیگر این‌که ثمره قائل به توقیفیت و منکر به توقیفت، کجا مشخص می‌شود آیا در گفتن ادعیه است یا توسلات و صدا زدن‌های خدا در حالت شخصی است یا بحث در مورد وادی شناخت خداست و این‌که بحث وضع در علم اصول این‌جا هم مطرح است یا خیر و نکته بعدی که خود آیه ‌ و لله الاسماء الحسنی، خود گویاست که هر آنچه می‌توان را، نباید گفت.

استاد میرزایی : بحث این است که چه اسم اسلامی  و چه مسمی آیا می‌توان از این‌ها استفاده کرد یا نه؟ نکته دیگر این‌که انبیا و اولیاء، ملهم و معصوم هستند ولی حالات عرفا را نمی‌توان با یافته‌های انبیا و معصومان مقایسه کرد.

استاد اسدی : ما در این بحث، حقایق خارجی را نمی‌گوییم اما عرفا، به حقیقت خارجی، اسم می‌گویند عرفا الفاظ به کار رفته را اسم الاسم اسم می‌دانند .

نکته دیگر آنکه نظر ما این است که توجیه خواجه طوسی و مشکلی که گفتند فقط در مورد ائمه نیست و مشکل نقص ظرفیت الفاظ به‌صورت عام است در مورد همه الفاظ،.

درمورد ثمره ازنظر عرفا که ثمره‌ای ندارد ولی از نظر متکلمان ثمره دارد.

در حاشیه این بحث گفتگو و مناجات و صدا زدم خدا نکته و خاطره ای عرض کنم که علامه حسن‌زاده می فرمودند با این حوادث مختلف شب و روز، گاهی انسان لازم است برود در بیابانی باشد فریادی بزند و مناجاتی کند.

مرحوم آخوند کاشی که در حجره طلبگی زندگی می‌کردند گاهی در سجده‌های خود کلماتی می‌گفتند که دیگران متوجه نمی شدند ولی وقتی به حالت عادی باز می گشت و از او سؤال می‌کرد می‌گفتند من مرتب داشتم می‌گفتم : من کیستم من کیستم؟ یعنی افراد دیگر متوجه منظورشان نمی شدند حالات عرفا بدین‌گونه است شاید بحث سر در چاه بردن حضرت امیر و مسائل دیگر ناظر به این موضوعات باشد.