یکصد و نوزدهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی برگزار شد+خلاصه بحث

یکصد و نوزدهمین جلسه گروه علمی فلسفه علوم انسانی با موضوع “سلسله نشستهای رابطه متقابل فلسفه و علم، “رابطه فلسفه و علوم، بر اساس نظریه تشکیکی وجود”(جلسه دوم) با ارائه آقای دکتر حسن مرادی دوشنبه ۳ مرداد ساعت ۱۹ به صورت (مجازی)برگزار می شود.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

الف: مبادی تصوری تحقیق

الف-۱: علم چیست؟ علم مجموعه ای از مفاهیم و قضایای کلی است که از راه شهود حسی و استقراء بدست می آید و بر اساس منطق و ریاضیات صورتبندی می شود.

الف-۲: فلسفه چیست؟ فلسفه مجموعه ای از مفاهیم و قضایا کلی است که از راه شهود عقلی و قیاس بدست می آید و بر اساس منطق صورتبندی می شود.

الف-۳: رابطه چیست؟ رابطه می تواند وجودی یا ماهوی باشد. رابطه وجودی همان رابطه علّی است. رابطه ماهوی یعنی یعنی شباهتها ماهوی که در منطق ارسطویی می تواند شباهت در جنس، فصل، نوع و اعراض باشد.

الف-۴: نظریه وحدت تشکیکی وجود چیست؟ این نظریه اساس حکمت متعالیه است. براساس این نظریه وجود که واقعیت عالم است و امری اصیل، در عین وحدتش، دارای نوعی کثرت است که باعث می شود دارای مراتب شود. این که امری واحد، کثرت هم دارد موجب این شکّ می شود که کثرت اصل است یا وحدت. به این دلیل آنرا وحدت تشکیکی می نامند.

الف-۵: حکمت متعالیه چیست؟ حکمت متعالیه در ادامه ی حکمت مشأ، حکمت اشراق و عرفان نظری ظهور کرد. این حکمت ادعا دارد که جمع بین تمام این مکاتب و نیز مکتب کلامی شیعه است. ملاصدرا که مبدع این حکمت است علاوه بر این مکاتب فوق، مطالب فلسفی و کلامی موجود در آیات قرآن و روایات را نیز مطالعه کرده و تلاش کرده تا حکمت متعالیه، سازگار با قرآن و حدیث باشد. او علاوه بر تمام مطالب نظری گفته شده اعتقاد دارد که باید بر اساس دستورات دینی و اخلاق عمل کرد تا درهای علوم باطنی و شهودی نیز بر حکیم متعالیه گشوده شود و بدون این کار نمی توان فهمی صحیح از حکمت متعالیه داشت.

ب: مبادی تصدیقی تحقیق

ب-۱: وجود اصیل است و ماهیت اعتباری. رابطه وجود و ماهیت مانند رابطه  صاحب سایه و سایه یا مانند رابطه صاحب تصویر و تصویر است.

چون وجود مساوق با وحدت است، وحدت، اصیل است و کثرت، اعتباری. چون وجود مساوق با فعلیت است، فعلیت، اصیل است و قوه، اعتباری. چون وجود مساوق با عینیت است، عینی بودن، اصیل است و ذهنی بودن اعتباری. چون وجود، مساوق با علم است، علم، اصیل است و جهل، اعتباری. چون وجود، مساوق با خیر است، خیر، اصیل است و شرّ اعتباری.

ب-۲: وجود در عین وحدت، دارای مراتب است. چون وجود مساوق با وحدت است، وحدت اصیل است و کثرت در مراتب اعتباری.

ب-۳: وجود دارای قوس نزول و صعود است. چون مراتب وجود، اعتباری اند، قوس نزول و صعود نیز اعتباری اند.

ج: مسأله تحقیق : رابطه فلسفه و علوم بر اساس حکمت متعالیه چگونه تبیین می شود؟

ج-۱. تقریر ماهوی: در این تقریر از رابطه وجود و ماهیت و رابطه وجود و مراتب آن به عنوان یک مدل برای توصیف رابطه فلسفه و علوم استفاده می شود. اما باید توجه داشت که در این تقریر هم فلسفه هم علوم هر دو از جنس ماهیت و مفهوم هستند.

ج-۱-۱. رابطه فلسفه و علوم مانند رابطه وجود و ماهیات است. یعنی فلسفه اصیل است و علوم اعتباری.

در تقریر ماهوی می توان دو معنا برای اصالت و اعتبار در نظر گرفت.

در معنای اول، اصالت به معنای ثبات است و اعتبار به معنای تغییر. فلسفه وابسته به منطق و شهود عقلی است اما علوم وابسته به ریاضیات و شهود حسی. با تکرار شهود حسی یا پیشرفت وسایل مشاهده و یافتن تجربه جدید علم متغیر می شود. با تغییر ابزار ریاضی نیز علوم تجربی متغییر می شوند. این تغییر علوم تجربی با تغییر در ریاضیات در علومی مانند فیزیک نسبیت و فیزیک کوانتمی بسیار مشهود است. برای مثال نظریه ریسمان در فیزیک جدید که هدفش پیدا کردن نظریه ای واحد برای تمام میدانهای نیرو است، بیشتر متکی به ریاضیات است تا شهود حسی. فلسفه نیز هم در مفاهیم هم در منطق تحولاتی داشته و دارد اما ثبات فلسفه بسیار بیشتر از ثبات علوم است. برای مثال فلسفه ارسطویی تا زمان کانت همچنان مبنای علوم بود. یا فلسفه کانت، بعد از دویست سال، هم اکنون نیز، تا حدّ زیادی، مبنای علوم تجربی است.

در معنای دوم، اصالت به معنای عدم نیاز به اثبات موضوع و اصول موضوع است و اعتباری بودن به معنای نیازمندی به اثبات موضوع و اصول موضوعه. اگر وجود را موضوع فلسفه بدانیم آنگاه وجودش نیاز به اثبات ندارد اما موضوعات سایر علوم در همان علم و با همان روش قابل اثبات نیست. به همین طریق اصول موضوع علوم مانند اصل علیت در فلسفه تبیین می شود.

ج-۱-۲. رابطه فلسفه و علوم مانند رابطه وجود واحد و مراتب آن است. یعنی  فلسفه و علوم، وحدت تشکیکی دارند.

در تقریر ماهوی وحدت تشکیکی می تواند دو معنا داشته باشد.

در معنای اول، وحدت تشکیکی به معنای کلی بودن مفاهیم فلسفی است. مفاهیم فلسفه، امور کلی هستند  اما مفاهیم علوم از مصدایق و جزییات مفاهیم فلسفی اند. به عنوان مثال، مفهوم جسم انسان که موضوع علم پزشکی است، از مصدایق مفاهیم فلسفی مانند هستی، جوهر، عرض، ماده و صورت و نطق یا عقل است.

در معنای دوم، وحدت تشکیکی به معنای فراگیر بودن قضایای فلسفی است. چون قضایای تمام علوم درباره امری وجودی و عینی است که توسط ذهن انسان و با روش خاص ایجاد یا کشف می شوند و با زبان خاصی توصیف می شوند، پس در علوم، هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی خاصی به عنوان پیشفرض اتخاذ می گردد. نیازمندی علوم به زبانی برای توصیف، پای مفروضات فلسفه زبان را به پیشفرضهای علوم باز می کند. چون ملاحظات اخلاقی در علوم نیز مهم هستند، پیشفرضهایی در فلسفه اخلاق نیز در ذهن عالمان هست.

نتیجه تقریر ماهوی:  فلسفه و علوم هم در نظر هم در عمل وحدت تشکیکی دارند. بنابراین همه مفاهیم و قضایای فلسفه در همه مفاهیم و قضایای علوم حضور دارند همانگونه که وجود در عین وحدتش دارای مراتب طولی کثیر است.

ج-۲. تقریر وجودی: در این تقریر، رابطه وجود و ماهیت و رابطه وجود و مراتب آن را همان رابطه فلسفه و علوم طبیعی می دانیم. زیرا وجود مساوق با علم است و مانند آن دارای ظهور و مراتب است.

ج-۲-۱. رابطه فلسفه و علوم همان رابطه وجود و ماهیات است. یعنی فلسفه، اصیل است و علوم، اعتباری.

فلسفه، در این تقریر نوعی علم وجودی است و سایر علوم ظهورات این علم هستند. علم وجودی چیزی مانند ملکه علمی است که بطور مستقیم قابل درک نیست اما از طریق ظهورات آن می توان آنرا درک کرد. برای مثال، ما نمی توانیم ملکه ی علم زبان فارسی را ببینیم اما وقتی فردی می تواند به این زبان گفتگو کند یا نگارش نماید، می فهمیم که دارای چنین ملکه ای است. ما نمی توانیم علم وجودی یا فلسفه را بطور مستقیم درک کنیم اما از تولید علوم ماهوی می فهمیم چنین علمی وجود دارد. مانند نمایش یک فیلم در صفحه نمایش رایانه که نشانه وجود فیلم در حافظه داخلی یا خارجی رایانه است.

وقتی به فردی می گوییم بین دو نقطه فقط یک خط راست است، آن فرد به کجا مراجعه می کند تا این قضیه را تأیید کند؟ آنجا علم وجودی خیالی است. وقتی به فردی می گوییم کل از جزء بزرگتر است، مخاطب به کجا مراجعه می کند تا این قضیه را تأیید کند؟ آنجا علم وجودی عقلی است. بنابراین تمام علوم تجربی و انسانی، حتی فلسفه به معنای ماهوی اش که در تقریر اول بررسی شد علوم ماهوی اند که بر اساس فلسفه به معنای وجودی اش، در مراتب حسی، خیالی و عقلی ظهور کرده اند.

ج-۲-۲. رابطه فلسفه و علوم همان رابطه وجود واحد و مراتب آن است. یعنی فلسفه و علوم، وحدت تشکیکی دارند.

وجود در مراتب خود یعنی عوالم عقل، خیال و حس حضور دارد و علم نیز که مساوق آنست در مراتب عقلی، خیالی و حسی ظهور می کند.

نتیجه تقریر وجودی: وحدت تشکیکی به این معناست که فلسفه، یک کلی سعی است که در تمام مراتب خود که همان علوم هستند، ساری و جاری است. ظهور این سرایت همان رابطه ای است که در تقریر ماهوی بیان شد. یعنی مفاهیم و قضایا فلسفی در تعاریف و پیشفرضهای تمام مفاهیم و قضایای علوم حضور دارند.

د. رابطه تقریر وجودی و تقریر ماهوی

رابطه تقریر وجودی و تقریر ماهوی مانند رابطه قوس نزول و قوس صعود است. یعنی در حقیقت این فلسفه به معنای وجودی است که تنزل می کند و فلسفه به معنای ماهوی و سایر علوم ماهوی را ایجاد می کند. اما در ظاهر و در نگاه تاریخی چنین می نماید که علوم تجربی موجب ظهور فلسفه شده اند. برای مثال توجیه حرکت که امری تجربی است در فلسفه ارسطو موجب ظهور نظریه فلسفی ماده و صورت شده است. بطور کلی در ظاهر چنین است که انسان بواسطه قوه تجریدی که دارد از حس به خیال و از خیال به عقل صعود می کند.

انسانی که مستقر در شهود حسی و خیال است احساس می کند علوم تجربی حاصل تجرید شهود حسی است و فلسفه های مضاف مانند فلسفه فیزیک حاصل تجرید علوم تجربی و فلسفه های محض مانند معرفت شناسی یا هستی شناسی حاصل تجرید فلسفه های مضاف اند. بنابراین باید از طریق علوم به فلسفه رسید. این نظر درست است و روش کسب فلسفه نیز همین است یعنی اول باید در یک یا چند علم صاحب نظر شد و بعد به سراغ فلسفه ی آن علوم رفت. اما انسانی که در شهود عقلی مستقر است می فهمد که بدون تنزل حقیقت از بالا به سمت پایین چنین صعودی امکان پذیر نبوده و نیست. بنابراین در حقیقت امر، این فلسفه است که به صورت علوم تنزل کرده است.

این تفاوت در دیدگاه بسیار مهم و حیاتی است. در دیدگاه قوس نزول همه چیز از بالا به پایین و بصورت تجلی و تنزل است اما در دیدگاه قوس صعودی همه چیز از پایین و بصورت تجرید است. مشکلات فلسفی بسیار با تفکیک این دو دیدگاه قابل حل است که نیاز به مقالات مفصل و جداگانه دارد.

ه. مشکل جدایی فلسفه و علوم

ه-۱. دلایل تاریخی جدایی فلسفه از علوم

ه-۱-۱. عالمان توجه به حل مسائل عینی جامعه دارند اما فیلسوفان به دنبال ارایه و اثبات عقاید خودشان هستند. البته کسانی مانند توماس کوهن همین عالمان تجربی را نیز متهم به ارایه و اثبات عقاید خودشان می کنند.

ه-۱-۲.  این ادعا که مبانی علوم در فلسفه است و عالمان در کار خود نیازمند فلسفه اند، امری مبهم است.

ه-۱-۳. روش و موضوع فلسفه با روش و موضوع علم تفاوت دارد هرچند تمایل به فهم روش علوم در فیلسوفان بسیار است.

ه-۲. مشکلات ناشی جدا شدن فلسفه از علوم

ه-۲-۱. تفکیک فلسفه از علوم در بعد نظری (۱) موجب  عدم ارتباط علوم می شود زیرا عامل وحدت بخش ندارند. این عدم ارتباط موجب بروز علوم متفاوت با یک هدف می شود. (پزشکی جدید و سنتی- روانشناسی و روانپزشکی). (۲) در انسانهای عادی موجب می شود فلسفه به سمت تخیلی و بی خاصیت شدن برود.

ه-۲-۲. تفکیک فلسفه از علوم در بعد عملی (۱) موجب عدم ارتباط فیلسوفان و عالمان می شود. (۲) موجب می شود عالمان، تبدیل به نرم افزار حوزه صنعت شوند و ملاحظات اخلاقی یا دینی نداشته باشند.

و. نتیجه:

از بررسی رابطه علوم و فلسفه با دو تقریر ماهوی و وجودی به این نتیجه مهم رسیدیم که اولا جایگاه فلسفه مانند جایگاه وجود است و به دو معنا اصیل است. در معنای ماهوی، در بطن تمام مفاهیم و قضایای علوم، مفاهیم و قضایای فلسفی حضور دارند. در معنای وجودی، فلسفه حقیقتی ساری و جاری در تمام علوم ماهوی است. ثانیا فلسفه و علوم دارای وحدت تشکیکی هستند و عدم توجه به این حقیقت موجب مشکلاتی برای اهالی علوم و اهالی ظاهری فلسفه شده است.