ششمین جلسه کارگروه علمی فلسفه جنسیت برگزار شد+خلاصه بحث

ششمین جلسه کارگروه علمی فلسفه جنسیت با موضوع “فلسفه جنسیت؛نگاهی شناخت شناسانه به جنس محوری” با ارائه سرکار خانم دکتر سمیه خراسانی یکشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۳۰ به صورت (حضوری و مجازی) برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

جنسیت ساختاری پهنه دامنه که ریشه در تفاوت بیولوژیک دو جنس زن و مرد داشته و به معنای انتظارات و انتسابات مرتبط با هر جنس است. ارتباط میان جنس و جنسیت در دو نظریه مشهور طبیعی نگری و ذات محوری و برساختگرایی و تربیتی قابل ردگیری است. در نظریه طبیعی نگر تطابق حداکثری میان جنس و جنسیت وجود دارد. هر رفتار  مورد انتظار از جنس تجویز ذات و طبیعت و به معنای دیگر به حوزه بیولوژیک غیرقابل تغییر آن جنس مرتبط است. به معنایی جنسیت در این معنا وجود دارد و تنها جنس و رفتارهای وابسته به آن با کمترین تاثیر تربیت و فرهنگ موجود است. در مقابل نظریه برساختگرایی بر ان است که میان جنس بیولوژیک و انتظارات منتسب به یک جنس ربط غیرقابل گسستی وجود ندارد بلکه تماما ارتباطی زمانمند و مکانمند است. بر این اساس انچه به زن به عنوان زنانگی و انچه به مرد به عنوان مردانگی منتسب است، امور قابل تغییر و قراردادی است و گذر زمان نمی تواند آن امور را تبدیل به جزیی از طبیعت زن و مرد کند؛ هر چند زمان بسیار زیادی این رویه موجود باشد.

رویکرد سوم و نوظهوری وجود دارد که به نوعی میانه دو نگاه مذکور در دو سر طیف و با کمترین اشتراک و بیشترین اختلاف، واقع شده است. در این رویکرد بر خلاف رویکرد اول که کمترین اعتبار را به فرهنگ و تغییرات محیط می دهد عنصر زمان و مکان را به رسمیت شمرده اما در مقابل بر خلاف رویکرد دوم که جنس و ظرفیت های بیولوژی را نادیده می گیرد، آن را نیز برسمیت شناخته و در پی ایجاد ارتباط عینی و متعادل از تاثیر متقابل جنس و جنسیت( انتسابات فرهنگی- اجتماعی) است. در این رویکرد انتسابات جنسیتی بر اساس ظرفیت های جنسی و جسمی افراد به انها تعلق می گیرد و بنابراین امکان تنوع در فرم و محتوای رفتارهای جنسیتی وجود دارد.

ساختار جنسیت متعلق به هر کدام از رویکردهای طبیعی، برساختی یا تعاملی باشد فرایندی به مانند شکل گیری ساختارها و نهادهای دیگر دارد.  برگر و لاکمن این رویه را بیرونی سازی، عینی سازی و درونی سازی معرفی می کنند. نیاز ذهنی افراد به نظم و پیش بینی پذیری باعث برون فکنی این نیاز به عرصه عمومی(بیرونی سازی) و تبدیل آن به نهادهای بیرونی( عینی سازی) و در نهایت پس از شکل گیری هویت مستقل از کنشگران، که بر اساس نیاز آنها این نهاد شکل گرفته است، دوباره در فرایند جامعه پذیری در افراد درونی می شود(درونی سازی). پیچیده شدن این نهادها و در هم پیچش آنها، باعث شکل گیری ساختارها شده و آنها را واجد قدرت تحمیل کنندگی بر کنشگران می سازد.

بدلایل برشمرده شده و البته همچنان نیاز مطالعه ادامه دار، جنس افراد در این فرایند تاثیر گذار است. فرمهای شناختی که بر اساس آن دنیای اطراف برای کنشگران معنادار می شود در چهار فرم شناخت مردان از مردان و مردان از زنان و زنان از زنان و زنان از مردان موجود است. از میان این چهار فرم، فرم شناختی مردانه در قالب زنان از منظر مردان مسلط شده و فرم شناختی زنان از مردان را به جهت اموزش نحوه تعامل زنان با مردان فعال نگاه داشته است. دو فرم دیگر ساکت باقی مانده و در حاشیه قرار گرفته اند. بنابراین ساختار جنسیت موجود ساختاری تک جنس محور و به بیان دیگر مردمحور است. این ساختار همانطور که پیش از این اشاره شد هویتی مستقل از دلیل ابتدایی پیدایش آن یافته و اکنون نه تنها بر زنان بلکه بر مردان نیز تسلط دارد. این تسلط به نحوی است که کنشگران عرصه جنسیت تصور زمانی از نبود چنین وضعیتی را ندارند. ساختار جنسیت در این موقعیت واجد هویت ثانویه است به آن معنای که همواره و همیشگی بودن آن سبب ایجاد این باور شده است که این ساختار بی زمان و غیرقابل تغییر است.

در نتیجه آنچه آمد می توان به این نتایج جهت بررسی بیشتر اشاره داشت: ساختار جنسیت به جهت تک جنس محوری و مرد محوری، سامانه شناخت جنسیتی ناکاملی را ایجاد کرده است. از انجا که ساختار جنسیت زمینه و بستر ساختارها و نهادهای دیگر است، ان ساختارها نیز تنها بعد مردانه را در خود دارند. در نتیجه آنچه تا حال حاضر در سامانه های شناخت ایجاد شده است نیازمند اتصال مکمل زنانه آن جهت ایجاد شناخت کامل است. نکته آخر اینکه در ضمن تصحیح این ساختار از وضعیت تک جنسی به سمت دو جنسیتی و در بیان بهتر انسان محوری، می توان نگاه مستقل زنان و مردان از خود را ارایه و ان را تبدیل به محل بحث جدیدی بر اساس معیارهای دینی، اخلاقی و انسانی کرد.