یکصد و چهل و یکمین جلسه گروه علمی کلام برگزار شد
یکصد و چهل و یکمین جلسه گروه علمی کلام با موضوع “همانندی مشروعیت سیاسی در نظام امامت وخلافت(پاسخ به پرسشهای مطرح شده در جلسه قبل)” با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین هادی قشقاوی” و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۶ آذر ۹۵ ساعت ۱۹:۳۰ درمجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
در این بحث آقای دکتر یوسف دانشور فرمودند که:
ما در بررسی نظام مشروعیت، از حقانیت در نظام صحبت نمیکنیم، نظام خلافت و نظام امامت هر دو ذیل نظام سیاسی میگنجد، نظام سیاسی یکی از کار بردهایش، تبیین مشروعیت سیاسی است.
ادعای ما آن است که در هر دو نظام امامت و خلافت، مشروعیت الهی مطرح است. در هر دو نظام، وجوب امامت یا خلافت به معنای تکلیف است. یعنی آنچه خدا ایجاب کرده است.
در خلافت، هر چند نظریه نصب وجود ندارد ولی مردم مکلف هستند از سوی خداوند، که حاکمی را بر خود برگزینند یعنی خدا واجب کرده که مردم حاکم تعیین کنند و اگر دستور خدا نبود چنین حقی بر مردم وجود نداشت.
بیعت نیز کاشف است که امام خلیفه الهی است و در بحث خلافت هم بیعت همین نقش را دارد.
بیشتر سؤالات که مطرح شده در جلسه قبلی در دو بخش بوده است.
یک بخش مربوط به اصل مفهوم مشروعیت است که چند نفر آن را مطرح کردهاند. بخش دیگری از سؤالات در موضوع غلبه و استیلاء است.
بحث مقصود از مشروعیت سیاسی: دارای سه رویکرد و رهیافت است: رهیافت حقوقی، رهیافت جامعه شناختی، رهیافت فلسفی،
در رهیافت حقوقی، مشروعیت به این معناست که چه نوع قوانینی بر اساس آن مشروعیت باید تبیین شود؟
رهیافت جامعه شناختی: از نظر اجتماعی چه حکومتی مورد پذیرش قرار میگیرد و الزامآور است؟
در این جا بحث میشود که چه حکومتی الزامآور است؟ یعی رویکرد جامعه شناختی به مقبولیت کار دارد و به حقانیت کار ندارد.
در مشروعیت سیاسی و حقوقیPOLITICAL LEGITIMACY: از ابتدا مسأله فلسفی بوده نه جامعه شناسی ودر ابتدا LEGITIMACY به معنای فرزندان حلال زاده پادشاه است که حق حکومت داشتهاند. یعنی حقانیت از ابتدا مطرح بوده است. در قالب نظام امامت و خلافت که بحث میشود فقط رهیافت فلسفی یا حقوقی مطرح است و نمیتوان رهیافت جامعه شناختی داشت. همواره بحث امامت حق یا امامت باطل است. هنگامی که پای توحید در میان میآید (چه در نظام امامت و چه نظام خلافت)، مشروعیت به معنای مطالبقت با توحید و نبوت و شرع است. یعنی بحث مقبولیت مطرح نیست بلکه بحث علت پذیرش مردم و تن دادن مردم به این حکومت و نظام است؟
در نظام امامت و خلافت، شرعیت و مشروعیت، تفکیک نمیشود چون منظر بحث ما همین مشروعیت و شرعی بودن است.
در کتب فلسفه سیاسی میگویند: معیار و ضابطه مشروعیت باید از جامعیت برخوردار باشد و سؤالات گسترده توجیه الزام و اطاعت را باید جواب دهد ۱. که چه کسی و با چه خصوصیتی حکومتش مشروع و اطاعت وی لازم است؟ ۲. روشهای کسب قدرت سیاسی با مشروعیت چه رابطهای دارند؟ و برخی سؤالات دیگر.
پس ما در این جا صحبت میکنیم که آیا این حکومت از نوع وجودِ حق است یا وجود باطل است؟ معیار حق بودن حکومت از منظر شیعه اهل سنت و … چیست؟
منشأ ذاتی مشروعیت و منشأ عرضی مشروعیت هم متفاوت است منشأ ذاتی مشروعیت، اراده الهی است در هر دو نظام خلافت و امامت میگوییم چه حکومتی حق است بر اساس قانون الهی؟ در غرب، الهی بودن مشروعیت را یکی از نظریات مشروعیت میدانند البته هیچ گاه نتوانستهاند تبیین درست و دقیقی از این مشروعیت سیاسی الهی ارائه کنند و تنها شیعیان، تبیین دقیقی ارائه نمودهاند.
تنها نظریه که هیچ سؤال را بیپاسخ نمیگذارد نظریه مشروعیت سیاسی شیعه است.
در مورد نظریه مشروعیت غلبه، تحقیقاتی انجام شده است از گذشته تاکنون، مطالب آنها بررسی شده است. بحث خروج علیه حاکم تا یک قرن قبل، بحث فقهی بوده و اصلاً جنبه سیاسی فلسفی نداشته است.
و در قرن اخیر چون بحث نظریات جدید غربی مطرح شده است ادعا شده است که اهل سنت یکی از ابزار را غلبه میدانند و مشروعیت را با غلبه میدانند. ولی در گذشته تعبیری وجود نداشته که غلبه باعث مشروعیت بشود.
در میان قدماء کسی نیست که عبارت (الحق لمن غلب) را مستمسک قرار بدهد و از عوامل مشروعیت بداند بحث ما در این جا تاریخی نیست که مصادیق را مورد بحث قرار دهیم. تبیین نظام خلافت در محدوده چند قرن( تا قرن ۶ )انجام میشود که ارکان و صفات نظام مشروعیت تبیین میشود.
چون بحث ما کلامی است حالت تئوری و علمی دارد و مصادیق را در این جا بررسی نمیکنیم.
مسلماً کسانی در اهل سنت بودهاند و یا وابستگی به دربار داشتهاند،که استناد به (الحق لمن غلب) کردهاند. اما در تئوری پردازان نظام خلافت به عنوان نظام خلافت اسلامی بسیار به ندرت مییابیم که چنین استنادی داشته باشند. از حدود قرن ۶-۵ اشاراتی در این مورد میشود. ما میتوانیم با استناد به کلام خود آنها بگوییم غلبه باعث مشروعیت نمیشود و چنین مطلبی قطعاً با مبانی خودشان منافات دارد. از طرف دیگر شواهد فراوان وجود دارد که نظام مشروعیت را الهی و توحیدی میدانند، پس بهتر است این موارد برجسته شود.
بسیاری از بزرگان اهل سنت هستند که تصریح کردهاند غلبه باعث مشروعیت نمیشود.
رشید رضا و مودودی با صراحت میگویند غلبه حقانیت نمیآورد. ابوبکر جصاص عبارتی دارد که میگوید علمای ما ساحتشان مبرّاست که در مورد ظالمی حکومتش را حق بدانند.
در کتاب احکام القرآن ذیل آیه لا ینال عهدی الظالمین گفته است: لم یلزم الناس اتباعه و لا اطاعته (بر مردم اطاعت ناحق ظالم و لازم نیست) بعد در مورد کسانی که از ابوحنیفه نقل میکنند که ظالمِ غالب حق است ، این نقل و ادعای آنها را انکار میکند و قول آنها را تکذیب میکند.
ابن حزم هم به عدهای نسبت میدهد که حقانیت غلبه را قبول ندارند (و ذهب طوائف من اهل السنه و جمیع المعتزله و…) یعنی بخش عمدهای از اهل سنت این موضوع را قبول دارند که غلبه حقانیت نمیآورد.
آنچه از نظر فقهی گفته میشده آن است که یکی از ابزار تحقق حکومت، غلبه است یعنی این قدرت و غلبه را از ابزار دانستهاند نه عامل حقانیت.
پس مسأله آن نبوده که غلبه باعث مشروعیت شود بلکه گفتهاند مثلاً اگر گاهی برخی از شروط خلافت مثل (علم، عدالت و …)موجود نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بحث ما منشأ مشروعیت است. و حداکثر آن است که غلبه را ابزار مشروعیت بدانیم. یعنی غلبه جای بیعت، استخلاف و … است نه آن که غلبه جای خدا را بگیرد. اگر غلبه هم باعث مشروعیت شود به اذن الهی است یعنی کشف ادعایی است.
ما دو بحث داریم؛ مشروعیت غلبه و مشروعیت حکومت و عبارات نقل شده در مورد غلبه، بیشتر مشروعیت غلبه است.
یعنی حاکم ظالم تشکیل میدهد اما آیا حکومت از مشروعیت دارد و الهی است؟
با توجه به عبارت تفتازانی(:الثالث القهر …. الاستیلا ……. و قهر الناس شوکته و کذا اذا کان فاسقا انقعدت الخلافه … الا انه یعصی بما فعل)، یعنی اگر کسی با قهر و غلبه حاکم شد بر مسلمانان ، خلافت با قهر منعقد می شود اما چنین خلیفه ای عصیان کار است.نظر ما این است که این جا هم بحث مشروعیت الهی مد نظر هست تنها از واقعیت و سلطه برخی اشخاص سخن گفته شده است.
پس قصد اصلی ما آن است که بگوییم اگر حکومت امری فرعی و فقهی است، این بعد تکلیفی دارد پس ادعا میکنند مشروعیت الهی در این موضوع وجود دارد.
برخی نظرات اساتید حاضر:
اگر بگوییم انسان مدنی بالطبع است پس حکومت میخواهد و بعد بحث بگوییم چه کسی حق حکومت دارد. این رهیافت فلسفی نیست.
استاد خزائلی: حق و باطل به چه معناست؟ آیا منظور آن است که عرفاً میگویند این حق ماست یا به معنی شرعی بودن و …؟
استاد زهادت: عبارت (الحقّ لمن غلب) که کلمه حقانیت دارد، چگونه باید توجیه شود؟
امثال ابن حزم جایگاهی در اهل سنت ندارد امادی در نوشتهای به نام عقاید طحاویه میگوید: (و إن جاروا) یعنی گرچه آن حاکمان جور کنند باز هم خلیفه و مشروعند.
ابوالحسن اشعری نیز گفته اجمعوا علی السمع و الطاعه … مِن رضی او غلبه.
عالم دیگر میگوید: و لا یجوز الخروج علیهم یعنی بزرگان میگفتند بر کسانی که با غلبه هم حاکم شدهاند، نمیتوان خروج کرد.
در جای دیگر میگویند: بالرضا او الغلبه.
و اقرّوا له بالخلافه بأی وجه کان بالرضا او الغلبه، یعنی اقرار به همه خلافت هم با رضایت و غلبه باشد فرق ندارد.
استاد رضانژاد: اگر حاکم بالغلبه، قاضی تعیین کرد، فقها و متکلمین این قاضی یا احکام این حاکم را شروع میدانند پس دستور همراهی با این حاکم رأی دهند که صدقات و زکات به او بدهید و یا مثلا حکم اول ماه که او حکم کند را قبول کنید پس اینها همه حاکی از آن است که این غلبه مشروعیت میآورد.
استاد اسدی: اهل سنت گفتهاند این امر مردمی است و مردم خودشان باید فکری کنند یعنی برای رفع مشکلات خود باید فکری کنند و حاکمی داشته باشند پس امری مربوط به خود مردم است و حکمی الهی در این جا وجود ندارد البته گاهی میگویند این کاشف از رضایت الهی است.
استاد رضانژاد: حرف تمام اهل سنت یک گونه نیست برخی گفتهاند خدا واگذار کرده است یعنی تصمیم گیری نکرده است و رها شده است، پیامبر هم رها کرده است و خود مردم باید تصمیم بگیرند. پس همانندی در نظام خلافت و امامت وجود ندارد. چون آنها میگویند خدا حکمی ندارد و خدا دخالتی در این مورد ندارد. و برای همین بحث امامت را به فروع نزدیکتر میدانند و مسئله اجتماعیه میدانند.
استاد اسدی: شواهدی در جلسه قبل ارائه شد که گاهی کشف از رضای خدا در این نوع حکومت است. اما سؤال آن است که اگر عدهای گفتهاند کاشف از اذن خداست، مصحّح نوع مشروعیت نظام خلافت میشود؟