سقراط نبی و حکمت نبوی” در چهل و ششمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی+خلاصه بحث

چهل و ششمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی برگزار شد
چهل و ششمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی با موضوع “سقراط نبی و حکمت نبوی با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضوانی” و با حضور اعضاء محترم گروه  چهارشنبه ۷ مهر ۹۵ ساعت ۱۹:۳۰ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

دراین جلسه حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضوانی فرمودند که:
براساس آثار و منابع مکتوب، سقراط، افلاطون و ارسطو نخستین فیلسوفانی بودند که به مباحث فلسفه سیاسی پرداختند؛ فیلسوفانی که نه تنها در دوره و زمانه خود ناشناخته بودند، امروزه نیز نه به‌لحاظ نام و نشان، بلکه به‌لحاظ محتوای فلسفه همچنان ناشناخته‌اند. تصویر رایج و متداول غرب از فیلسوفان سه‌گانه، نمایانگر فیلسوفانی مشرک و ملحد است که در جست‌وجوی حل مشکلات فلسفی از راه عقل تنها بودند. درمقابل، تصویر حکمای اسلامی از این فیلسوفان، نشان‌دهنده فیلسوفانی موحد و الهی است که در جست‌وجوی فلسفی خویش علاوه بر عقل، اهتمامی به الهام و اشراق داشتند. به نظر می‌رسد با مطالعه و تحلیل دقیق برخی از آثار افلاطون می‌توان تصویر سومی هم ارائه داد که ارتباط وثیقی با فهم درست «شخصیت سقراط» دارد. بررسی و تحلیل چهار رساله اثوفرون، آپولوژی، کریتون و فایدون که نمایانگر سقراط تاریخی‌اند، تصویری مغایر از تصویر رایج غربی و متعالی از تصویر مشهور اسلامی به ما نشان ‌می‌دهند. به ویژه رساله مهم و معتبر آپولوژی که بر مدعای ما تصریح دارد.
«سقراط نبی» تصویر مهمی است که از عبارات متعدد رساله آپولوژی و برخی رسایل دیگر افلاطون به دست می‌آید. سقراط به دو اتهام پرستش خدایی غیر از خدایان یونان و در نتیجه انحراف جوانان، دستگیر و به زندان افکنده می‌شود و در دادگاه، قبل از نوشیدن شوکران، به دفاع از عقیده و عمل خویش می‌پردازد: «مردم، خدا مأمورم کرده است تا در جست‌وجوی دانش بکوشم و خود و دیگران را بیازمایم» (آپولوژی، بند ۲۹). «با همه مردم، اعم از پیر و برنا و هم‌وطن و بیگانه، بدین‌گونه رفتار خواهم کرد، ولی به شما آتنیان که به من نزدیک‌تر از دیگرانید بیشتر خواهم پرداخت؛ زیرا خدا به من فرمان داده است که چنین کنم، و معتقدم هیچ سعادتی برای شهر من بالاتر از خدمتی نیست که من برای پیروی از فرمان خدا به شما می‌کنم» (آپولوژی، بند ۳۰). «آتنیان، من برای خود از خود دفاع نمی‌کنم، بلکه در اندیشه شما هستم تا با کشتن من دست به گناه نیالایید و دربرابر خدا مرتکب کفران نعمت نشوید؛ چه اگر مرا از میان بردارید، به‌آسانی نخواهید توانست کسی پیدا کنید که مانند من ازجانب خدا به یاری شهر شما فرستاده شده باشد» (آپولوژی، بند ۳۰). «راستی این سخن که خدا مرا به شهر شما فرستاده است، از اینجا می‌توانید دریافت که کاری که من می‌کنم کاری بشری نیست؛ زیرا چگونه ممکن است آدمی‌زاده‌ای سال‌های دراز به خانه و زندگی شخصی خود پشت کند و شب و روز در اندیشه رهایی هم‌وطنان خود باشد و بدین‌منظور سر در پی یکایک شما بگذارد و چون پدر یا برادری مهتر با شما گفت‌وگو کند و همواره به شما اندرز دهد که در کسب فضیلت بکوشید» (آپولوژی، بند ۳۱).
به نظر می‌رسد توجه به عبارات مزبور یادآور رسالت انبیای الهی است و نقش مهمی در فهم شخصیت حقیقی سقراط دارد؛ زیرا هم اتهام به سقراط و هم پاسخ به آن مشابه اتهام به پیامبران و پاسخ آنان است. علاوه بر شخصیت نبوی سقراط، حکمت سقراطی نیز نبوی است که می‌توان اصول آن را در سه رساله دیگر افلاطون جست‌جو کرد. توحید، نبوت و معاد سه اصل اساسی مورد تأیید و تأکید سقراط نبی است. براساس تصویر جدید، مقام سقراط در عرض افلاطون و ارسطو قرار ندارد، بلکه در طول آنهاست. افلاطون مرید و مقرر برجسته سقراط است که به بسط و تعمیق مباحث مراد خویش پرداخت و ارسطو هرچند شاگرد و وارث علمی افلاطون است، تحت تأثیر شرایط و مباحث زمانه، چندان پایبند به اصول و آموزه‌های استاد خویش نماند. بنابراین، اگر تصویر اخیر، تصویری درست از سقراط باشد، خاستگاه و بنیان فلسفه و فلسفه سیاسی، دیگر آن گونه نخواهد بود که همواره تصور می‌شد.
اتخاذ هر یک از تصاویر سه‌گانه مزبور، پیامدها و نتایج خاصی در فهم رابطه میان فلسفه سیاسی اسلامی و فلسفه سیاسی سقراطی به‌دنبال خواهد داشت. اندیشمندانی که تصویر نخست، یعنی سقراط و افلاطون مشرک و ملحد را اتخاذ می‌کنند، نوعاً در برقراری رابطه میان فلسفه سیاسی اسلامی و فلسفه سیاسی سقراطی با مشکل ناهماهنگی و ناسازگاری مواجه‌اند. بنابراین، در تفسیر این رابطه، یا فیلسوفان اسلامی را همانند فیلسوفان سقراطی در باطن مشرک و ملحد می‌دانند؛ یا آنان را فیلسوفان مؤمن به دین و آموزه‌های اسلامی می‌دانند که در پیروی از فلسفه سقراطی دچار خطا و تناقض شدند؛ و یا علاقه فیلسوفان اسلامی به فیلسوفان سقراطی را نه به‌معنای پیروی و تبعیت، بلکه به‌معنای علاقه دانشی و تاریخی می‌گیرند. اندیشمندانی که تصویر دوم، یعنی سقراط و افلاطون متأله را اتخاذ می‌کنند، نوعاً در برقراری رابطه میان دو فلسفه سیاسی یادشده با مشکل محتوایی مواجه نیستند. بنابراین، در تفسیر رابطه مذکور، فیلسوفان اسلامی را انسان‌های آگاه و فهیمی می‌دانند که با انتخاب و استدلال به هماهنگی میان آموزه‌های سقراطی و آموزه‌های اسلامی پرداختند و فلسفه سیاسی بدیعی را تأسیس کردند که همچنان دارای اصالت است. با اینکه، تصویر دوم نسبت به تصویر نخست، از برتری و اتقان خاصی برخوردار است، اما درصورتی‌که تصویر سوم، یعنی سقراط نبی اتخاذ شود، فضای جدیدی ایجاد خواهد شد که نه تنها به‌آسانی می‌تواند مسائل میان دو فلسفه سیاسی سقراطی و اسلامی را پاسخ دهد، بلکه می‌تواند افق‌های تازه‌ای برای مطالعه فلسفه و فلسفه سیاسی ارائه دهد. به‌عنوان نمونه، با تفسیری که قرن‌ها در فهم فلسفه سقراط و افلاطون پنهان مانده است، به‌خوبی می‌توان پیوند میان فلسفه با دین یا عقل با وحی را نشان داد، بدون آنکه دچار افراط‌وتفریط مکاتب مختلف فلسفی شد.